شناسه مطلب صحیفه
عنوان:   
تاریخ:   
مکان:   
قم، مسجد اعظم
مناسبت:   
آغاز دروس حوزه علمیه قم پس از ختم غائله انجمنهای ایالتی و ولایتی
موضوع:   
شرایط اسفبار سیاسی- اجتماعی، و بیان خدمات و مبارزات روحانیت شیعه؛ سیاستهای ضد دینی رژیم شاه‌
حضار:   
حضّار: علما، فضلا، طلاب و اهالی قم‌
شناسه ارجاع:   
جلد ۱ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۱۱۳ تا صفحه ۱۲۱

[بسم الله الرحمن الرحیم‌]

قیام امیر المومنین (ع) در مقابل معاویه‌

... ضمناً تذکرات لازمی بود که باید دولتها متوجه باشند. از اول ظهور اسلام، مسلمین حافظ دین مبین اسلام بوده‌اند؛ حتی برای حفظ دین از حق خود می‌گذشتند. حضرت امیر المومنین- علیه السلام- با خلفا همکاری می‌کردند، چون ظاهراً مطابق دستور دین عمل می‌نمودند و تشنجی در کار نبود، تا موقعی که معاویه روی کار آمد و از طریقه و روش خلفا منحرف گشته و خلافت را مبدل به سلطنت نمود. در این موقع حضرت ناچار شد قیام کند؛ چون نمی‌توانست قیام نکند؛ زیرا روی موازین شرع و عقل نمی‌توانستند معاویه را یک روز بر مقام خلافت پایدار ببینند. ناصحینی که حضرت را از روی غفلت نصیحت می‌کردند و می‌گفتند بگذارید معاویه بماند تا پایه سلطنت و خلافت شما محکم شود، بعداً او را از مقامی که دارد پایین بیاورید، نمی‌دانستند که اگر حضرت صبر می‌کرد بعداً مورد اعتراض مسلمین واقع می‌شد، و پس از محکم شدن کار، ممکن نبود او را خلع کرد
حالا شاید اشخاص غافل این نکته در ذهنشان باشد که خوب بود حضرت وقتی جای پای خودش را محکم می‌کرد، معاویه را خلع کند؛ و لکن اشتباه است. لهذا وقتی‌ ملاحظه فرمودند یک حکومت جائر می‌خواهد حکومت کند، قیامْ وظیفه الهی بود و عمل فرمودند. همین طور ائمه معصومین قیام کردند و لو با عده کم، تا کشته شدند و اقامه فرائض نمودند؛ و هر کدام می‌دیدند قیام صلاح نیست، در خانه می‌نشستند و ترویج [دین‌] می‌کردند. این شیوه‌ای بود که از اول اسلام بوده است.

اقدام میرزای بزرگ‌

همیشه علما و زعمای اسلام ملت را نصیحت به حفظ آرامش می‌کردند. خیلی از زمان «میرزای بزرگ»، مرحوم «حاج میرزا محمد حسن شیرازی» «1» نگذشته است؛ ایشان با اینکه یک عقل بزرگ متفکر بود و در سامره اقامت داشت، در عین حالی که نظرشان آرامش و اصلاح بود، لکن وقتی ملاحظه کردند برای کیان اسلام خطر پیش آمده است و شاه جائر آن روز می‌خواهد [به‌] وسیله کمپانی خارجی، اسلام را از بین ببرد، این پیرمرد که در یک شهر کوچک نشسته و سیصد نفر طلبه بیشتر دورش نبود، ناچار شد سلطان مستبد را نصیحت کند. مکتوبات او هم محفوظ است. آن سلطان گوش نمی‌داد و با تعبیرات سوء و بی‌ادبی به مقام شامخ عالم بزرگ رو به رو شد تا آنجایی که آن عالم بزرگ مجبور شد یک کلمه بگوید که استقلال برگردد.

استقلال عراق، مرهون فتوای میرزای مجاهد

مرحوم «میرزا محمد تقی شیرازی» «2» بعد از اینکه دیدند عراق در معرض خطر است- که اگر ایشان نبود از بین رفته بود- یک کلمه فرمودند، عرب پشتیبانی کردند؛ مطلب را برگردانید
تمام ممالک اسلامی مرهون این طایفه هستند. اینهایند که تا به حال استقلال ممالک اسلامی را حفظ کرده‌اند. این ذخایر هستند که همیشه با نصایح خود، مردم سرکش را خاموش کرده‌اند. در عین حال روزی که ببینند اسلام در معرض خطر است، تا حد امکان کوشش می‌کنند؛ اگر با نشر مطالب شد، با گفتگو شد، با فرستادن اشخاص شد فَبِها؛ و اگر نشد، ناچار هستند قیام و اقدام کنند
اینها کسانی هستند که در عین حال که علاقه به اتحاد و وحدت تمام طوایف مسلمین دارند، لکن تا آن حدی می‌توانند تامل کنند که استقلال مملکت را در خطر نبینند به یک چیزهایی که ممکن است خود دولتها هم وارد و متوجه نباشند. اینجا شرع تکلیف معیّن فرموده است؛ چیزی نیست که علما بتوانند از خودشان بگویند؛ قیام، قیام قرآنی و دینی بود.

منت خداوند بر دولت و شاه‌

[به‌] بنده، در شبی که بنا بود فردای آن در مسجد سید عزیز الله، برای تنبّه دولتها دعا کنند، اطلاع دادند دولت بنا دارد مقاومت کند. ما دیدیم علما در اینجا تکلیف دیگری دارند؛ من تصمیم آخر را ضمن ابتهال «3» به خداوند متعال گرفتم و به هیچ کس هم نگفتم و لکن خداوند بر دولت و شاه و ملت منت گذاشت. اگر خدای نکرده جسارتی به علمای تهران شده بود، من یک تصمیم خطرناکی گرفته بودم؛ اما دولت، بعد از نیمه شب متوجه شد نمی‌شود با قوای مردم مقاومت کرد؛ در همان نیمه شب، از علمای بزرگ تهران کاغذ گرفت که این غائله خاموش شود؛ تا اینکه صبح برای علمای قم هم تلگراف زد و ما در منزل آقای شریعتمداری بودیم. تلگرافْ خوب است و لکن خوفی بود که برای حیله باشد؛ تا اینکه دیروز مذاکرات زیاد بین اینجا و تهران شد، تا در جراید نوشتند و لکن مقدمات حرفهای ایشان تمام نیست.

قانونی نبودن قوانین خلاف قرآن‌

راجع به قانون شهرداری که ایشان «4» مدعی است گذشته، نگذشته است و اعتراضی هم شده است. «5» قیاس انجمنهای ایالتی و ولایتی هم به قانون شهرداریها که «مشابه‌ است» مشابه نیست و قیاس باطل است، در آنجا و اینجا به نص قانون، مرد و مُسْلم بودن قید شده و گذشته است. از این گذشته، ما از طریق «الْزِموُهُمْ بِما الْزَموُا عَلَیْهِ انْفُسَهُمْ» «6» با ایشان بحث می‌کنیم، نه اینکه قانون اساسی در نظر ما تمام باشد بلکه اگر علما از طریق قانون صحبت کنند، برای این است که اصل دوم متمم قانون اساسی، قانون خلاف قرآن را از قانونیت انداخته است. «و الّا ما لَنا و الْقانوُنَ» «7» ماییم و قانون اسلام؛ علمای اسلامند و قرآن کریم؛ علمای اسلامند و احادیث نبوی؛ علمای اسلامند و احادیث ائمه اسلام. هر چه موافق دین و قوانین اسلام باشد ما با کمال تواضع گردن می‌نهیم و هر چه مخالف دین و قرآن باشد- و لو قانون اساسی باشد، و لو الزامات بین المللی باشد- ما با آن مخالفیم.

ختم مسالمت‌آمیز غائله به همت علما

لکن بحمد الله مطلب گذشت و آقای اسد الله عَلم متنبه شدند که مطلب را باید خاتمه داد و بحمد الله خاتمه دادند. ما هم خاتمه مطلب را تقدیر می‌کنیم که بحمد الله بدون یک جنگ و نزاع، بدون ریختن یک قطره خون، چنین مطلبی که با قیام بزرگ ملتی توام بود که تمام عشایر حرکت کنند، یک سیلی کسی نخورد. در یک قیام و جنگ موضعی و کوچک، با اینکه هزار نفر مجتمع می‌شوند، گاهی چند نفر کشته می‌شوند، پنجاه نفر زخمی می‌دهند؛ معقول نیست در یک قیام بیست میلیونی، از دماغ کسی خون نچکد؛ دولت نمی‌داند این را کی حفظ کرد، بیایند ببینند کاغذهایی که آمده، اشخاصی که آمدند با ما صحبت کردند، چه نوشتند و چه گفتند؛ اشخاصی با چشمهای گریان، آمدند گفتند: «شما دستور بدهید، همان حیات روحی را تامین بدهید تا ببینید چه می‌شود». گفتیم ما اهل حرفها نیستیم. اگر یک کلمه صادر شده بود، انفجار ظاهر می‌شد و این آتش را کی خاموش کرد؟ چرا نمی‌خواهند باور کنند؟ چرا این پشتوانه را با هر نحوی می‌خواهند بشکنند؟ چرا با تمام قوا این قوّه بزرگ را، که پشتیبان استقلال است، می‌خواهند بشکنند؟ خدا می‌داند من متاسفم. این روحانیت است که با این وضع ساخته است و دارد خدمت به استقلال مملکت می‌کند. چرا باید متوجه نباشند که فرهنگ ما را به این روز کشانده‌اند؟ چرا خود را مستند نمی‌کنند به این روحانیت؟ چرا از مرگ یک عالِم، عالَم متشنج می‌شود «8»؛ ولی از شکست دولت، مردم چراغان می‌کنند؟! دولت باید طوری باشد که اگر شکست خورد، مردم عزا بگیرند و برای حفظش قیام کنند.

روحانیت، پشتوانه مملکت‌

اینها نمی‌توانند جلب منفعت خودشان را بکنند. اگر مردم دیدند اینها نفع مسلمین را می‌خواهند، با قرضه‌های ملی و فروش خانه‌هایشان برای مصالح مسلمین خرج می‌کنند. چرا این مطبوعات را آزاد می‌گذارند؟ چرا نسبت ناجوانمردانه و ناروا می‌دهند؟ اگر روحانیت برود، مملکت پشتوانه ندارد. چرا این مطبوعات این قدر آزاد است؟ چرا جشن «هفده دی» «9» را آزاد می‌گذارند؟ اینها وسیله منفوریت است؛ منفور نکنید سلطان مملکت را. ما نصیحت می‌کنیم این هفده دی را به وجود نیاورید. ما مفاسد را می‌دانیم؛ حفظ کنید این مملکت را. ترقیات مملکت به هفده دی نیست. ترقی مملکت به دانشگاه است که آن را به این صورت در آورده‌اید.

صد سال دانشگاه؛ اما نیازمند به خارج‌

صد سال است به یک معنی دانشگاه داریم اما هنوز یک لوزتیْن سلطان را می‌خواهند عمل کنند باید از خارج طبیب بیاید! سد کرج را باید خارجیها درست کنند! یک خط و جاده را باید خارجیها بیایند بکشند! اینها را التزامات بین المللی اقتضا می‌کند؟! اگر مهندس و طبیب دارید، فرهنگ دارید؟ اگر می‌گویید فرهنگ داریم، ذخایر داریم، محصل داریم، طبیب و مهندس داریم، پس چرا از خارج استخدام می‌کنید؟ چرا ماهی صد هزار تومان به یک خارجی می‌دهید؟! جواب بدهید! اگر ندارید، وا اسفا به این‌ مملکت، صد سال است فرهنگ و دانشگاه دارد؛ ولی دکتر ندارد، مهندس ندارد ....

تحریف مقاصد روحانیت‌

روحانی حرفش این است. روحانی با اقتصاد مملکت مخالف نیست؛ تهمت می‌زنند پانصد سال روحانیت تمام قطب ارض را حفظ و اداره کرد؛ رجوع کنید به تاریخ. با اینکه خلفا خلفای جور بودند، با همین برنامه اسلامی بر عالم حکومت کردند. آیا اسلام راه ترقی ندارد؟ علما با چه امر اقتصادی مخالفند؟ شما سد خواستید بسازید جلوتان را گرفتند؟ کارخانه خواستید وارد کنید نگذاشتند؟ ما می‌گوییم ذوب آهن را خراب نکنید؛ ذوب آهن کرج را خیال می‌کنید ما خبر نداریم چه کردید؟ علما با استقلال مخالف نیستند؛ مذهب علما استقلال است. دین اقتضا می‌کند بگوییم ما وسیله نداریم؛ مطبوعات دست ما نیست؛ علما را بد معرفی کرده‌اند.

نتیجه آزادی ادعایی زنان‌

شما ببینید بیست و چند سال است از این کشف حجاب مفتضح گذشته است؛ حساب کنید چه کرده‌اید؟ زنها را وارد کردید در ادارات؛ ببینید در هر اداره‌ای که وارد شدند، آن اداره فلج شد. فعلًا محدود است؛ علما می‌گویند توسعه ندهید؛ به استانها نفرستید. زن اگر وارد دستگاهی شد، اوضاع را به هم می‌زند؛ می‌خواهید استقلالتان را زنها تامین کنند؟! کسانی که شما از آنها تقلید می‌کنید، دارند به آسمان می‌پرند، شما به زنها ورمی‌روید؟ بد معرفی نکنید روحانیون خود را به دنیا؛ برای شما عیب است. اینها دردهایی است، اینها نصیحت است؛ ولی چه سود. آنها که باید بشنوند نیستند؛ اگر هم کسی باشد، آنچه را که قلب ما از آن درد دارد، نخواهد رساند.

وظیفه علما: حفظ حیثیت اسلام‌

اما شما آقایان، «10» وظیفه شما این است در هر مقام که هستید وزانت و حیثیت اسلام‌ را حفظ کنید. اگر یک نفر از افراد شما بر خلاف زیّ «11» خودش عمل کند، جامعه روحانیت را بد معرفی می‌کند. راضی نشوید دیگران که بد معرفی [می‌] کنند، خودمان هم بد معرفی کنیم.

بی‌اهمیت بودن شکست ظاهری‌

ما در این قضایا که وارد بودیم مطالب بسیار شیرینی داشتیم و مطالب بسیار تلخ. مطلب شیرین اینها بود که گفتیم، احساسات مردم «اللّهُمَّ اعْلِ کَلَماتهمْ» بعضی مطالب هم از اشخاصی احساس کردیم که تلخ بود؛ و خدا آنها را بیامرزد. به خواست خدا استقلال و حیات مملکت دست شماست. هر چه پیش بیاید به نفع شماست یا به ضرر شما؛ اگر به ضررتان تمام شد، باید شکست روحی نخورید. شکست ظاهری مهم نیست؛ آنچه مهم است، شکست روحی است. اگر انسان شکست روحی خورد، تا آخر باید به گورستان برگردد. شما که استناد دارید به ذات مقدس حق تعالی، شما که روحانی هستید، شما که قلبتان با ما وراء الطبیعه است، این عالم شکست ندارد؛ عالِم چیزی نیست؛ کسی که رابطه با خدا دارد شکست ندارد؛ شکست مال کسی است که آمالش دنیا باشد. اگر آمالْ دنیا باشد، شکست است؛ اگر آماْل غیب و ماورای غیب باشد، شکست ندارد. شکستْ مال بیچاره‌هاست؛ شکست مال کسانی است که معتمد به شیطانند و ذخایر دنیا قلبشان را فرا گرفته است. اگر یک جایی به ضرر شما تمام شد، قلبتان محکم باشد؛ تا آخرین فردتان بایستید. گمان نکنید این آدم شکست خورد، تمام شد؛ تو هم یک موحدی، تو هم یک مسلمی، تو متصل به خداوندی؛ خدا شکست نمی‌خورد: وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ انْتُمُ الاعْلَوْنَ إنْ کُنْتُمْ مُوْمِنینَ. «12»

تحصیل بزرگترین عبادت‌

اگر به نفع تمام شد، دست و پای خود را گم نکنید؛ محکم باشید. نه در آن طرف‌ فَزَع «13» داشته باشید، و نه در این طرف زیاده روی داشته باشید. حق اینکه به دولت ناسزا گفته شود، نیست؛ شما بزرگتر از این هستید که حرفی که مناسب شما نیست، بزنید. از امروز مشغول کار خودمان هستیم. در این دو ماه که این پیشامد کرد، ما نتوانستیم درست کار کنیم؛ شبهایی شد که من دو ساعت خواب کردم؛ از این به بعد مشغول تحصیل باشیم که از همه عبادات بزرگتر است، «إنْ کانَ الْقلْبُ مُخلِصاً» «14». باز اگر دیدیم شیطانی از خارج متوجه مملکت ما شد، ما همین هستیم و دولت همان و ملت همان.

روحانیون حامی مردم‌

این اجتماع که برای دیگران خرج دارد، برای ما با یک کلمه تهیه می‌شود. مردم فهمیده‌اند ما دوست آنها هستیم؛ مردم به دوستشان علاقه دارند. روحانیین پدر ملتند، به فرزندانشان علاقه دارند. یک پیرمردی نصف شب می‌نویسد: جمع شوید دعا کنیم، تهران حرکت می‌کند! یک پیرمرد هم اینجا بنویسد ما می‌خواهیم یک ختم «امَّنْ یُجیب» بگیریم، ببینید چه می‌شود! چون ملت ادراک کرده است که علما صلاح آنها را می‌خواهند؛ علما مصلح هستند، مفسد نیستند. ما میل داریم دولت این طور باشد. میل داریم اگر عزای ملی اعلام کند، همه عزا بگیرند؛ بر خلاف نباشند. می‌خواهیم همان طور که مردم قلبشان متوجه روحانیین است و با اشاره آنها جمعیت انبوه فراهم می‌شود، با دولت هم این طور باشند.

نصیحت به شاه‌

از ری نوشتند ما پنج هزار نفر با کفن آماده‌ایم؛ از جاپلق «15» نوشتند ما صد هزار نفریم، مهیای دستور شماییم؛ از لرستان نوشتند طایفه‌هایی با کفن حاضریم. مردم بیدارند؛ یک مملکت بیدار، عقب افتاده است؟ شما خلع سلاح کنید، بیاییم در تهران؛ شما بگویید ما یک اجتماع می‌خواهیم در شرق، ما می‌گوییم یک اجتماع می‌خواهیم در غرب؛ بیایید قم، شما بگویید ما یک اجتماع می‌خواهیم در اینجا، ما می‌گوییم یک اجتماع می‌خواهیم در خاک فرج «16»، در دو فرسخی؛ شما نزدیک، ما دور. بروید خوزستان، جای دیگر، تا بفهمند [و] این پشتوانه را از دست ندهند. من به شاه مملکت نصیحت می‌کنم این قوه را از دست ندهند. دو قضیه را همه دیدیم؛ یک قضیه فوت آیت الله بروجردی، که دیدند. از آنها هم فوت واقع می‌شود، از ما هم فوت شد. می‌گویند آخوند چیزی نیست چطور آخوند چیزی نیست؟ می‌گوید: من با آخوند کار ندارم «17». آخوند با تو کار دارد. نصیحت از واجبات است؛ ترکش شاید از کبایر باشد. از شاه گرفته تا این آقایان، تا آخر مملکت، همه را باید علما نصیحت کنند.

راه جلب قلوب‌

راه به دست آوردن قلوب ملت این است؛ دل مردم مسلم، با اسلام به دست می‌آید. رگ خوابشان را ما فهمیدیم؛ قلوب مسلمین را باید توسط اسلام جلب کرد- إلَی الله تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ «18»؛ تمام قلوب دست خداست؛ «مُقَلِّبَ الْقلُوب» خداست. به خدا متوجه شو تا دلهای مردم به تو متوجه شود. اهل علم این کاره است، شما هم این طور باشید. نمی‌گویم عمامه بگذار! می‌گویم: آنچه را او درک کرده است، تو هم ادراک کن‌
ما می‌گوییم دولتها باید مردم را خوب اداره کنند که مردم بفهمند دولت خیرخواه ملت است؛ ولی اگر دیدند این طور نیست، می‌گویند: کیْ باشد از بین برود؟ ای دولتها، ای بیچاره‌ها! فتح مملکت که چیزی نیست- آن را هم که الحمد للَّه ندارید- فتحِ قلوبْ مهم است. اگر می‌خواهید بکنید، اگر نخواستید نکنید؛ وَ الامْرُ إلَیْکُم.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

سایت جامع امام خمینی رحمة الله علیه