مطلب مرتبط

سخنرانى در جمع مديران صندوقهاى قرض الحسنه (مبعث- اهميت قرض الحسنه)روزی شریف‌تر از بعثت نیستمَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُاقْرَا بِاسْمِ رَبِّکَقرآن برای تربیت انسانوَ الْعَصْرِ، انَّ الْانْسانَ لَفی‌ خُسرٍانبیاء، مربی انساندنیا وسیله‌ای است برای کمالصندوق‌های قرض‌الحسنهربا، گناه عظیمبا مشت محکم به پیش برویداز هیچ بوقی نترسیدسخنرانی در جمع مدیران صندوقهای قرض الحسنه (مبعث- اهمیت قرض الحسنه)با مشت محکم به پیش برویدبعثت رسول اکرمبعثت رسول اکرمشریف‌ترین روز خداوندشریف‌ترین روز خداوندبزرگترین حادثه عالمبزرگترین حادثه عالم
شناسه مطلب صحیفه
نمایش نسخه چاپی

سخنرانی در جمع مدیران صندوقهای قرض الحسنه (مبعث- اهمیت قرض الحسنه)

تهران، حسینیه جماران
مبعث رسول اکرم (ص) و عظمت آن- اهمیت و ارزش والای قرض الحسنه
مدیران صندوقهای قرض الحسنه‌
جلد ۱۲ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۴۱۹ تا صفحه ۴۳۰

[بسم الله الرحمن الرحیم‌]

بعثت رسول اکرم بزرگترین حادثه تاریخ بشریت‌

این عید سعید بزرگ را به همه ملت ایران و تمام مسلمین و شما آقایان حاضر تبریک عرض می‌کنم.
زمانها خودشان هیچ مزیتی ندارند بعضی بر بعض؛ زمان یک موجود ساری متحرک است، متعیّن و هیچ فرق ما بین قطعه‌ای با قطعه‌ای دیگر نیست. شرافت زمانها یا نحوست زمانها به واسطه قضایایی است که در آنها واقع می‌شود. اگر شرافت زمان به واسطه حادثه‌ای است که در آن زمان واقع می‌شود، باید عرض کنم که روز بعثت رسول اکرم در سرتاسر دهر؛ «مِنَ الازَلِ الَی الابَد»، روزی شریفتر از آن نیست؛ برای اینکه حادثه‌ای بزرگتر از این حادثه اتفاق نیفتاده. حوادث بسیار بزرگ در دنیا اتفاق افتاده است؛ بعثت انبیای بزرگ، انبیای اولو العزم و بسیاری از حوادث بسیار بزرگ، لکن حادثه‌ای بزرگتر از بعثت رسول اکرم نشده است و تصور هم ندارد که بشود؛ زیرا که، بزرگتر از رسول اکرم در عالمِ وجود نیست غیر از ذات مقدس حق تعالی و حادثه‌ای بزرگتر از بعثت او هم نیست؛ بعثتی که بعثت «رسول ختمی» است و بزرگترین شخصیتهای عالم امکان و بزرگترین قوانین الهی. و این حادثه در یک همچو روزی اتفاق افتاده است و این روز را بزرگ کرده است و شریف. و همچو روزی ما دیگر در ازل و ابد نداریم و نخواهیم‌ داشت. لهذا، این روز را بر همه مسلمین و بر همه مستضعفین جهان تبریک عرض می‌کنم.

فهم صحیح اسلام توسط انسان کامل‌

از اسلام و بعثت رسول اکرم برداشتهای مختلفی است به حسب آن چیزهایی که در برداشت‌کننده موجود است. انسانها مختلفند در دید خودشان و به واسطه اختلاف در دید، اختلاف در برداشتها هم می‌شود. برداشت از رسول اکرم به حسب دیدهای مختلفی که در جهان بوده و هست و خواهد بود مختلف است و برداشت از انسان هم به حسب اختلاف نظرها و اختلاف دیدها مختلف است و برداشت از قرآن هم به حسب همین اختلاف مختلف است و برداشت از احکام اسلام هم و اسلام هم مختلف. هر دیدی محدود به حدود آن کسی است که آن دید را دارد. انسان یک موجودی است محدود؛ لکن قابل حرکت الی غیر متناهی [است‌]. و دید انسانِ موجود محدود است، مگر آنکه دید انسان غیر متناهی باشد. انسان غیر متناهی در کمال، غیر متناهی در جلال و جمال، دید غیر متناهی دارد و آن می‌تواند از اسلام و از انسان و از بعثت و از رسول اکرم و از عالم، برداشت صحیح بکند. از انسان بزرگ که گذشت، از انسان کامل که گذشت، تمام دیدهایی که در بشر هست، در انسانها هست، همه محدود است و برداشت صحیح نه از اسلام و نه از قرآن و نه از بعثت و نه از رسول اکرم و نه از انسان به طوری که هست می‌توانند برداشت کنند. محدود نمی‌تواند غیر محدود را در حیطه بیاورد، مگر خودش هم غیر محدود [بشود]. انسانِ کامل غیر محدود، انسان کاملی که در همه صفات غیر محدود است و ظل ذات اقدس الهی است، این می‌تواند از اسلام آن طور که هست برداشت کند و از انسان آن طور که هست و از بعثت آن طور که هست و از قرآن آن طور که هست و از عالَم آن طور که هست. دیگران به حسب مراتب وجودشان، به حسب مراتب کمالشان برداشتهایی دارند، لکن محدود است. باید خودشان سِیر بکنند و مراتب کمال را یکی پس از دیگری به آن برسند و به اندازه کمالی که پیدا می‌کنند از این حقایق و مِن‌ جمله بعثت برداشت- به حسب آن مقدار از کمال که دارند- بکنند. رسول خدا- صلّی الله علیه و آله و سلم- انسان کاملی است که در راس مخروطه این عالَم واقع است. ذات مقدس حق تعالی که غیب است و در عین حال ظاهر است، مستجمع همه کمال به طور غیر متناهی است، در رسول اکرم متجلی است به تمام اسما و صفات و در قرآن متجلی است به تمام اسما و صفات.

ماموریت انبیاء در تربیت و تکامل انسان‌

و روز بعثت روزی است که خدای تبارک و تعالی، موجود کاملی که از او کاملتر نیست و نمی‌شود باشد مامور کرد که تکمیل کند موجودات را، انسانها را که ابتداءً یک موجود ضعیف ناقص هست، لکن قابل این است که ترقی کند، انسان را مترقی کند. ابعاد انسان، ابعاد همه عالم است و اسلام برای تربیت انسان در همه ابعاد است. برداشتهای مختلفی که از اسلام شده است به حسب نظرهای مختلفی که صاحب نظرها داشتند و بینشی که داشتند، بسیار اختلاف هست و هیچ کدامش نرسیده است به حدی که اسلام را بشناسد یا انسان را بشناسد یا رسول اکرم را بشناسد یا عالَم را بشناسد، همه‌شان در یک سطح محدود هستند. چه بسا اشخاصی که خیال می‌کنند که پیغمبر اکرم که آمده است، یا سایر انبیایی که خدای تبارک و تعالی فرستاده است، برای این است که مردم را از این ظلمها و بی‌عدالتیها و امثال این نجات بدهد و ماموریت همین است که عدالت ایجاد کند در اجتماع و در افراد و ماموریت به همین قدر بیشتر نیست. چه بسا اشخاصی که اقتصاد را یک مسئله با اهمیتی تلقی می‌کنند، ماموریت انبیا را محدود به این بکند، که اینها آمده‌اند مردم را به یک شکم سیر و یک زندگی رفاه برسانند و همین است ماموریت انبیا. و چه بسا اشخاصی که به حسب دید عرفانی که دارند، بعثت انبیا را محدود می‌کنند به اینکه برای بسط معارف الهی است و غیر از این بعثت چیزی نیست. و همین طور فلاسفه یک طور فکر می‌کنند. فقهای اسلام، ... ملتها یک طور فکر می‌کنند، روشنفکرها یک طور فکر می‌کنند و مومنین هم هر کدام به یک نحو فکری دارند و همه قاصرند از رسیدن به‌ آنچه که هست. این روایتی که وارد شده است: مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ «2»، این به ما می‌فهماند که انسان آن طور موجودی است که اگر شناخته بشود، شناسایی خدا با این است؛ نسبت به هیچ موجودی این مطلب صادق نیست. ربّ انسان را کسی نمی‌تواند بشناسد الّا اینکه خودش را بشناسد و خودشناسایی که دنبالش خداشناسی است حاصل نمی‌شود مگر برای کُلّ اولیای خدا. و گمان نباید بشود که اسلام آمده است برای اینکه، این دنیا را اداره بکند، یا آمده است فقط برای اینکه مردم را متوجه به آخرت بکند، یا آمده است که مردم را آشنای به معارف الهیه بکند. محدود کردن، هر چه باشد خلاف واقعیت است. انسان غیر محدود است و مربی انسان غیر محدود است و نسخه تربیت انسان که قرآن است غیر محدود است؛ نه محدود به عالَم طبیعت و ماده است، نه محدود به عالَم غیب است، نه محدود به عالَم تجرد است، همه چیز است.

ربّ رسول، مربّی کامل تربیت‌

می‌گویند: اول سوره‌ای هم که به پیغمبر وارد شده است: اقرا بِاسْمِ رَبِّکَ «3» نگفته است «اقرا باسم الله»، نگفته است «اقرا باسم الناس»، فرموده اقْرا بِاسْمِ رَبِّکَ؛ یعنی، ربّ رسول؛ یعنی، آنکه تربیت کرده است رسول اکرم را؛ یعنی، خدای تبارک و تعالی به تمام اسما و صفات، با تمام اسما و صفات. اینکه ربّ رسول اکرم است، انسان کامل است. ذات مقدس حق تعالی با تمام اسما و صفات است و اسما و صفات حق تعالی احاطه بر تمام موجودات دارد و با یک تعبیر دیگر همه موجودات ظهور اسما و صفات الهی هستند. و خدای تبارک و تعالی که امر می‌فرماید که: اقْرَا بِاسْمِ رَبِّکَ؛ یعنی، به این اسمی که تمام اسما و صفات در آن است و مربی به تمام معنای تربیت در عالم طبیعت، تربیت در عالَم ماورای طبیعت، تربیتهای مناسب با عالَم مجردات، با عالَم جبروت، با تمام عوالم، این ربّ رسول است. و پیغمبر هم مامور است که قرائت بکند و اول چیزی که به او حسب این‌ روایت امر شده است، امر به قرائت است و تعلیم [و] تربیت. کانّه می‌خواهد بفرماید که آن ربّی که ربّ تو است و احاطه به همه موجودات دارد، تو باید قرائت کنی و تربیت کنی مردم را به آن راه، همان ربّ رسول آن هم ربّ رسول خاتم؛ پیغمبر مامورند که مردم را دعوت کنند به ربّ رسول، به ربّ رسول اکرم و ربّ رسول خاتم. و قرآن برای همین آمده است و اسلام برای همین آمده است که تربیت کند انسانها را که اگر تربیت برایشان نباشد، از همه حیوانات درنده‌تر [و] موذیتر است. انسان یک همچه موجودی است که اگر در تحت تربیت واقع نشود، هیچ حیوانی در عالَم، هیچ موجودی در عالَم به خطرناکی این موجود نیست و به موذیگری این موجود نیست. همه انبیا که آمدند، برای تربیت این موجودند که اگر سرخود باشد عالَم را به هم می‌زند، و مع الاسف انبیا هم موفق نشدند به اینکه ماموریت خودشان را تحقق بدهند.
وَ الْعَصْرِ، انَّ الْانْسانَ لَفی‌ خُسْرٍ؛ «4» عصر هم محتمل است که در این زمان حضرت مهدی- سلام الله علیه- باشد، یا انسان کامل باشد که مصداق بزرگش رسول اکرم و ائمه هدی، و در عصر ما حضرت مهدی- سلام الله علیه- است. قسم به عصاره موجودات عصر؛ فشرده موجودات، اینکه فشرده همه عوالم است، یک نسخه‌ای است، نسخه تمام عالَم. همه عالَم در این موجود، در این انسان کامل، عصاره است و خدا به این عصاره قسم می‌خورد و می‌فرماید که: انَّ الْانْسانَ لَفی‌ خُسْرٍ؛ انسان در خسارت است، انسان شقی است. الَّا الَّذینَ امَنُوا؛ «5» یعنی، الّا آن اشخاصی که تحت تربیت واقع شده‌اند، نه اسلموا، آمنوا؛ مومنها، غیر اشخاصی که در تحت تربیت انبیای عظام واقع شدند و در این زمان در تحت تربیت رسول اکرم واقع شده‌اند، همه‌شان خسارت دارند، در زیان و خُسر هستند. مستثنی فقط مومنین‌اند. که مومنین البته دارای این صفات هم هستند: وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ «6» این استثناست، ما بقی همه ما دیگر در خسران هستیم. و اسلام آمده است‌ که همه این خسارتمندها را، همه این ناقصها را بیاورد در این جمعیت مومنین. اسلام نیامده است که جنگ بکند. اسلام نیامده است که کشورگیری بکند. نیامده است که فتح بکند. اسلام و سایر ادیان حَقه آمده‌اند که مردم را از این خسران بیرون کنند و وارد کنند در این حصار ایمان و مع الاسف موفق نشدند. کوشش خودشان را کردند و موفق نشدند الّا مقداری.

انبیاء منشا کمال موجود انسانیت‌

این مقدار از کمال هم که در انسانها در عالَم هست به تبع انبیاست. اگر انبیا نیامده بودند، شاید همه مردم، الّا نادری، همه‌شان مثل حیوانات جنگل و بدتر از او به جان هم می‌افتادند. حالا هم می‌بینید که آنهایی که به این حصار ایمان نزدیکترند از این جنایات دورترند. حالا هم که شما در دادگستریهای عالم و در محکمه‌های قضایی همه جا مراجعه کنید، مومنها پرونده‌ای اینجا ندارند. پرونده مال آنهایی است که ایمان ندارند. پرونده‌های قتل و پرونده‌های دزدی و فحشا و امثال ذلک مال آنهایی است که ایمان به اسلام یا ایمان به خدا ندارند. این مقدار هم توفیق زیادی است که گروههای زیادی از انسان را تربیت کردند و لو همین مقدار از تربیت و اگر این تربیت نبود، همه کارتر بودند و همه هیتلر بودند. تربیتهای انبیا [است‌] که نجات داده این مردم را از حد حیوانیت و آن جنونی که انسان دارد در قدرت طلبی و شهوت‌رانی. باز یک مقدار، مقدار زیادی توفیق حاصل شده، لکن باز توفیقی که آنها می‌خواستند نشده، اینکه انبیا می‌خواستند باز نشده.
پیغمبر غصه می‌خورد برای اینکه، دعوت می‌کند و اجابت کم می‌شود؛ فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَّفْسَکَ. «7» و یکی از غصه‌های انبیا هم همین است که تعلیماتشان را نتوانستند به ثمر برسانند به آن طوری که تعلیم اقتضا می‌کند. پیغمبر می‌خواست همه مردم را علی بن ابی طالب کند ولی نمی‌شد. و اگر بعثت پیغمبر هیچ ثمره‌ای نداشت الّا وجود علی بن ابی طالب و وجود امام زمان- سلام الله علیه- این هم توفیق بسیار بزرگی بود. اگر خدای تبارک و تعالی، پیغمبر را بعث می‌کرد برای ساختن یک همچه انسانهای کامل، سزاوار بود؛ لکن آنها می‌خواستند که همه آن طور بشوند، آن توفیق حاصل نشد. اسلام یک قوانینی است که انسان می‌خواهد درست کند. قرآن هم کتاب انسان‌سازی است، می‌خواهد انسان درست کند. پیغمبر هم از اوّلی که مبعوث شد تا آخر، وقتی که از دنیا تشریف بردند در صدد این بود که آدم درست کند. در فکر این بود. تمام جنگهایی که در اسلام واقع شده برای این بوده است که این جنگلیها و وحشیها را وارد کنند در حصار ایمان، قدرت طلبی تو کار نبوده و لهذا، در سیره نبی اکرم و سایر انبیا و اولیای بزرگ، حضرت امیر- سلام الله علیه- اولیای بزرگ، در سیره آنها می‌بینیم که اصل قضیه قدرت طلبی در کار نبوده و اگر برای ادای وظیفه نبود و برای ساختن این انسانها نبود، حتی این خلافت ظاهری را هم قبول نمی‌کردند، می‌رفتند کنار؛ اما تکلیف بود. تکلیف خداست باید قبول کند تا بتواند آن مقداری که می‌تواند انسان درست کند، مع الاسف، نتوانست معاویه را آدم کند، چنانکه پیغمبر نتوانست ابو جهل و ابو لهب «8» و این صنف جمعیت را آدم کند، امیر المومنین هم نتوانست معاویه و اتباع معاویه را آدم کند، اما آمدند برای این کار. گمان نشود که اسلام شمشیر کشیده است برای اینکه قدرت پیدا کند مثل سایر حکومتها، حکومت اسلامی این جوری نیست. اگر کسی برای قدرت اقدام بکند، و برای تحصیل قدرت شمشیر بکشد، این از اسلام دور است، این وارد در اسلام نشده است، ظاهراً مسلم است اما آن ایمانی که باید داشته باشد ندارد. انبیا آمده‌اند برای اینکه این قدرتها را بشکنند، این قدرتهای شیطانی را سرکوب کنند و نبی اکرم هم آمده بودند و آمدند برای اینکه این قدرتها را بشکنند. این یکی از کارهایی است که انبیا دارند، نه اینکه فقط این است. کار مهم انبیا این است که مردم را برسانند به آن نقطه کمال و سایر کارها وسیله است. غایت، کمال مطلق است. انبیا می‌خواهند که همه مردم بشوند مثل امیر المومنین- سلام الله علیه- لکن نمی‌شود، توفیق پیدا نمی‌کنند. این طور نیست که انبیا برای دنیا آمده باشند. دنیا یک وسیله‌ای است برای کمال؛ چنانکه اهل دنیا هم این وسیله را به ضد کمال استعمال می‌کنند. جنگ علی بن ابی طالب با جنگ معاویه ماهیتاً فرق دارد، ذاتاً فرق دارد؛ یکی شمشیر می‌کشد و ظل الله است؛ ظل خداست. یکی شمشیر می‌کشد و ظل شیطان است، ماهیتاً این دو تا با هم فرق دارند. آنکه برای قدرت طلبی و شیطنت فعالیت می‌کند با آنکه برای خدا فعالیت می‌کند، ذاتاً این دو تا با هم فرق دارند و کارهایشان ذاتاً فرق دارد. انبیا برای ثروت و قدرت و دنیا و رسیدن به دنیا و رسیدن به حکومت ابداً یک قدم برنداشتند. و اگر کسی گمان کند که انبیا یا اولیای بزرگ قدمی برای مَسند برداشتند، این نمی‌شناسد آنها را؛ این انبیا را نشناخته. مَسندها همه در نظر انبیا پوچ است و قدرتها همه پوچ.

اهمیت و ارزش والای قرض الحسنه‌

در اعمالی که ما انجام می‌دهیم و شما آقایان هم یک مصداق خوبش را دارید انجام می‌دهید و آن تکفل صندوقهای قرض الحسنه [است‌]، گاهی عمل، خوب عملی است؛ نماز، دیگر از اعمال بسیار بزرگ است، لکن نمازگزار بد است، نماز خوب است، نمازگزار این را به ریا انجام می‌دهد، جهنم می‌رود، با نمازش جهنم می‌رود. صندوق قرض الحسنه خوب است، صندوقدار خیلی کارش مشکل است، جدیت کنید که صندوقدار امینی باشید و صندوقداری باشید که برای ملت خودتان، برای مستمندان خودتان با فایده باشید و قصد اینکه به آنها یک مثلًا چیزی هم بفروشید نداشته باشید. برای خدا کار کنید و امانت را حفظ. این پولهایی که مردم به صندوق قرض الحسنه می‌دهند، اینها یک امانتهایی است دست صندوقدارها. من هیچیک از آقایان را هم نمی‌شناسم، بله، بعضی آقایان را می‌شناسم، نمی‌دانم که این بعضی آقایان واردند در این زمینه، یا مِن باب اتفاق آمدند؛ لکن به عنوان صندوقدار کسی را نمی‌شناسم. شما همه خودتان می‌شناسید خودتان را، هر آدمی خودش را خوب می‌شناسد؛ یعنی، نه به آن خوبی که مراتب کمال را بشناسد، راجع به اعمالش خودش می‌داند دارد چه می‌کند.
شماها هم می‌دانید که در این امانت آیا چه می‌کنید؛ آیا به آن طوری که رضای خداست عمل می‌کنید؟ و ان شاء الله امیدوارم عمل بکنید. و اگر خدای نخواسته قصوری در این امر دارید، جبران کنید. کار، بسیار کار خوبی است، مسئولیتش هم بسیار زیاد است. کار هر چه بزرگتر باشد مسئولیت هم به حجم آن بزرگ است. قرض الحسنه از اعمال بسیار خوب است و بهتر از همین طور پول دادن است و نکته‌اش هم، شاید یکی از هم این باشد که در قرض الحسنه، فعالیت دنبالش هست، در مجانی، شاید گدا درست کردن باشد، از این جهت، این یک فعالیتی ایجاد می‌کند. آن کسی که قرض می‌کند و موظف است که بدهد این به فعالیت می‌افتد که در وقت خودش بتواند قرضش را ادا کند و بعد هم ما زادی که پیدا کرده است ادامه بدهد به کار خودش؛ لکن آن کسی که نشسته کنار کوچه و از مردم [گدایی‌] می‌خواهد، آن هیچ وقت در فکر این نیست که یک کاری بکند؛ برای اینکه دیگر مطالبی ندارد، کسی نمی‌آید از او مطالبه کند که این که گرفتی بده. قرض بسیار اهمیت دارد و قرض الحسنه بسیار اهمیت دارد و در کمتر گناهانی است که به اندازه ربا در قرآن و سنت به او اهمیت داده شده باشد و او را مطرود کرده باشد، و نکته‌اش هم این است که اگر ربا رواج بگیرد، فعالیت کم می‌شود. یکی از نکاتش [این است که‌] در مقابل کار نیست این سودی که می‌برد، آن توی خانه‌اش نشسته یا عیاشی می‌کند و پولش دارد می‌زاید. یک همچو چیزی را که بخواهد ربا بگیرد آدم و تحمیل بکند به مسلمین، این از یک طرف یک ظلمی است به حسب آیه شریفه که تعبیر به ظلم کرده است، و از یک طرف دیگر بیکاری درست می‌کند. این پول باید راه بیفتد وکار انجام بگیرد از آن و رزق پیدا بکند. اینها پول را همین طور می‌گذارندش آنجا دست یک کسی و می‌خواهند این پول بزاید برای خودشان بدون کار و این در جامعه فساد بزرگی است و این را ظلم گفته است قرآن شریف: لا تَظْلِمُونَ و لا تُظْلَمونَ؛ آن طور تشبیه کرده است فَاذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ الله، «9» این اهمیت زیاد دارد. و به همان اندازه‌ای که قرض به ربا محکوم است به همان اندازه قرض به حسنه و بدون ربا و همین طور قرض دادن به همان اندازه مطلوب است.

توصیه به برخورد مناسب و خوب با قرض گیرنده‌

و شما تکفل به یک امر بسیار بزرگی کردید و ان شاء الله با اعمال شما و امثال شما ربا از مملکت اسلامی کوچ می‌کند. لکن توجه به خودتان باید داشته باشید. هر شخصی باید خودش را محاسبه کند. یکی از منازل سِیر، محاسبه آدم است که انسان مراقبت از خودش بکند در روز که مشغول عمل است که خلاف نکند، شب هم که، آخر شب هم که می‌رود منزل از خودش محاسبه کند، مثل یک کسی که از او استنطاق می‌خواهد بکند، بازرسی می‌کند. خودش بازرسی کند، ببیند که امروز چه کرده است. شما از خودتان هر شب بازرسی کنید و ببینید با این صندوق چه عمل کردید. آیا این بیچاره‌ای که آمده قرض بگیرد با تلخی با او روبه شدید؟ خیلی این اهمیت دارد. ممکن است که یک نفر آدم هم قرض بدهد، مجانی هم بدهد، قرض الحسنه بدهد، لکن ترشرویی کند؛ یعنی، قلب این قرض گیرنده را آزرده کند و این قلب محل تجلی خداست. قرض که می‌دهید با خوشرویی، زود عملش را انجام بدهید، مثل ادارات دولتی نباشد. زود کار را انجام بدهید با خوشرویی، با بشاشت، با احترام. آنکه آمده است قرض می‌کند خوب یک نقیصه‌ای در خودش می‌بیند. به واسطه این نقیصه شاید یک خجالتی برای خودش خیال بکند و حال آنکه نه فقر خجالت دارد و نه قرض خجالت دارد؛ لکن خوب، یک احساس حقارتی ممکن است بکند. شما با اعمالتان رفع کنید این را. شمایی که متکفل قرض الحسنه دادن هستید، با خوشرویی و عمل خوب این نقیصه‌ای که آن آدم در خودش مثلًا می‌بیند و حقارتی که شاید در خودش می‌بیند، شما او را رفع کنید، آن از قرض الحسنه دادن بالاتر است، حسنه او از قرض الحسنه دادن بالاتر [است‌]. دلجویی از مستمندان و از ضعفا و از مستضعفان از اعمال دیگر محتمل است بسیار بزرگتر باشد. و شما در حالی که آن عبادت را انجام می‌دهید که متکفل شدید برای یک عبادتی که قرض الحسنه بدهید و صندوق را باز کنید به روی اشخاص احتیاجدار، این مطلب، این عبادت بزرگ را هم انجام بدهید. این عبادت بزرگ که دلجویی از یک نفر انسان، از یک نفری که ممکن است از خود شما شریفتر باشد و شما نمی‌دانید. ممکن است از خود شما ایمانش به خدا بالاتر باشد و شما مطلع نیستید، دلجویی از این، از آن کارِ دیگرتان، بالاتر است و اگر کسی صدقه بدهد و منت بگذارد، مطرود است، پیش خدا مطرود است این صدقه، اصلًا مطرود است. باید انسان در فکر این باشد که خودش را مهذب کند، تهذیب کند خودش را. و من از خدای تبارک و تعالی می‌خواهم که همه ما، همه ملت ما متوجه به اسلام باشند و همه منزه باشند از صفات بد.

حفظ نظام اسلامی با تلاش برای سازندگی و پیشرفت‌

و اخیراً، عرض می‌کنم که سستی در این نهضت نکنید. شما بین راه هستید و این راه را با قدرت، با تصمیم، با ارادت، با مشت محکم به پیش ببرید این نهضت را و مادامی که مشت شما گره کرده است آسیبی به شما نخواهد رسید. مشت خودتان را باز نکنید. رفتن دنبال اینکه فلان کار را کی انجام خوب می‌دهد، کی انجام بد می‌دهد و من چه می‌خواستم به من نرسیده، من خانه می‌خواستم به من نرسیده، این مشت گره کرده را بازکردن است. مشت خودتان را پیش خدای تبارک و تعالی باز نکنید؛ به همان طوری [باشد] که در اول نهضت گره کرده بودید مشت را و هیچ اعتنا نداشتید به اینکه به یک منصبی برسید. و جوانها را زنها [در راه خدا] دادند و هیچ نظری نداشتند که برایشان یک چیزی پیدا بشود، برای خدا بود و شما هم همه برای خدا عمل می‌کردید، این را حفظش کنید. این مشت گره کرده را همان طور گره کرده نگه دارید. و در مقابل قدرتهایی که هستش از این قدرتها نترسید. اینها قدرتهایی هستند که پیش آن قدرتی که شما اتکال به آن دارید هیچ نیست، هیچ نیست. این همه کوشش هم که دارند می‌کنند و از همه اطراف دارند کوششها می‌کنند برای اینکه این جمهوری اسلامی را نگذارند به محتوای حقیقی خودش برسد، موفق نمی‌شوند. ملت ما تصمیم خودش را گرفته است.
اگر چهار نفر هم پیدا بشوند که بر خلاف مسیر ملت هستند اینها چیزی نیستند، اینها قابل ذکر اصلًا نیستند. و با این همتی که ملت ما کرده است و الآن هم بحمد الله محفوظ است آن اراده و عزمشان، ما پیروزی را ان شاء الله با تمام حدودش، با تمام وجودش ادراک می‌کنیم. شما بنای بر این داشته باشید که این نهضت را پیش ببرید. پیش بردن نهضت برای آن اشخاصی که در کارخانه‌ها کار می‌کنند این است که کار کنند، از کارشان ندزدند، آنهایی هم که در صحراها و در محل زراعت کار می‌کنند کار کنند و ملت ما هم به این کشاورزها که زحمت کشیدند، و از قراری که می‌گویند بسیار زیاد امسال کار کردند، لکن ممکن است نتوانند خودشان [محصولشان را] جمع بکنند، یا شیاطین نگذارند که اینها جمع بکنند، باید کمک بکنند. این نهضت باید این طور پیش برود. اگر شما توانستید که زراعت خودتان را و صنعت خودتان را و فرهنگ خودتان را و اینها را درست بکنید، این نهضت را تا یک حدودی پیش بردید. و من امیدوارم که این نهضت، یک نهضت نفسانی هم باشد، روحانی هم باشد. و همان طوری که کارهای زراعی و دیگر کارها انجام می‌گیرد مجاهده با نفس هم انجام بگیرد. و همان طوری که در اول نهضت تحول بزرگی برای ملت ما حاصل شد، این تحول محفوظ باشد و رو به کمال برود. از هیچ بوقی نترسید؛ اینها همه، این حرفهایی را که آقای کارتر می‌فرمایند، اینها یک بوقی است، یک طبلِ میان تهی است. دنیا اینها را محکوم کرده است. دنیا الآن دنیای آزاد و بیدار دنبال شماست. نهضت شما پیش دنیا یک معجزه است، این نهضت را با همین بُعد اعجازی‌اش حفظ کنید و با اتکال به خدا و وحدت کلمه پیش بروید. و من امیدوارم که ما به مطلوب حقیقی برسیم و متصل بشود این نهضت به نهضت بزرگ اسلامی و آن نهضت ولی عصر- سلام الله علیه- هست. خداوند همه شما را موفق و موید کند و ملت ما را به پیش ببرد و کسانی که با ما مخالف هستند تادیب کند.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته‌

«۱»- در صحیفه نور در ذیل تاریخ ۲۰/ ۳/ ۵۹ درج گردیده است. اما به استناد و گزارش مطبوعات سخنرانی امام در روز عید مبعث سال ۱۴۰۰ مطابق با ۲۱/ ۳/ ۵۹ ایراد شده است.«۲»- تصنیف غرر الحکم، ص ۲۳۲:« پس به تحقیق هر کس خود را شناخت، خدای خویش را نیز شناخت»«۳»- سوره علق، آیه ۱.«۴»- سوره عصر، آیه ۱ و ۲:« قسم به عصر، که انسان در خسارت و زیان است»«۵»- بخشی از آیه ۳ سوره عصر:« مگر آنان که به خدا ایمان آوردند»«۶»- ادامه آیه ۳ سوره عصر:« ... و نیکوکار شدند و به درستی و راستی یکدیگر را سفارش کردند، و به پایداری یکدیگر را ترغیب و تشویق کردند».«۷»- بخشی از آیه ۶ سوره کهف:«( ای رسول) نزدیک است که( اگر امت تو، به قرآن ایمان نیاورند) جان عزیزت را از شدت حزن و تاسف بر آنان هلاک سازی».«۸»- دو تن از مخالفین سرسخت رسول اکرم( ص).«۹»- سوره بقره، آیه ۲۷۹:« فَانْ لَمْ تَفْعَلُوا فَاْذَنُوا بِحْربٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ انْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُءُوسُ اَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ. پس اگر ترک ربا نکردید آگاه باشید که به جنگ خدا و رسول او برخاسته‏‌اید، و اگر از این پشیمان شدید اصل مال برای شماست( نه زیاده). پس شما به کسی ستمی نکرده‏اید و ستمی از کسی نکشیده‌‏اید».


امام خمینی (ره)؛ 21 خرداد 1359

صوت مطلب

کیفیت متوسطحجم 23/84 مگابایتبیشتر

جمله طلایی

فراز طلایی

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: