فوزیه، شاهزادهای مصری، دختر ملک فواد و ملکه نازلی، بزرگ شده از خاندان سلطنتی، که بیش از یکصد و چهل سال سابقهی فرمانروایی داشت. او با وجود بعد مسافت، اختلافات مذهبی، مخالفت قانون اساسی ایران با ملکهی غیر ایرانی و... مورد توجه رضاشاه قرار گرفت. فوزیه دختری 17 ساله، زیبا و به قول برخی با شخصیت بود؛ هر چند میتوان گفت که شخصیت و محبوبیت فوزیه نه به خاطر اخلاق و نجابت او بلکه به دلیل روحیه اطاعت پذیری او میباشد. اگر چه فوزیه متولّد مصر و از پدری عرب به دنیا آمده بود، اما خصوصیات و نژاد آلبانیایی خود را حفظ کرده بود. «1»
عامل مهم ناراحتی رضاشاه، زنبارگی محمدرضا بود. او در طول مدت زندگی در سوئیس به یک جوان عیاش و خوشگذران مبدل شد و نیز بعد از بازگشت به تهران، پس از تمام کارهای روزانه به دنبال دختران و زنان جوان میرفت. بنابراین رضاشاه به فکر ازدواج ولیعهد افتاد و گزینش همسر برای ولیعهد یکی از دغدغههای رضا شاه، در سالهای پایانی حکومتش شده بود. رضا شاه در اندیشه یک ازدواج سیاسی بود که پیوند خود را با خانواده سلطنتی محکم سازد. این در حالی بودکه وی امکان انتخاب همسر برای محمدرضا در خانوادههای ایرانی سراغ نداشت. طبق قانوناساسی مصوبه زمان پهلوی "ولیعهد ایران نباید زادهی مادری از طایفه قاجار باشد" و از سوی دیگر بیشتر خاندانهای اشرافی و سرشناس ایرانی قاجار بودند. خاندانها و طبقات نوظهور به جا مانده از خاندانهای اشرافی غیر قاجار قابلیت همسری ولیعهد را نداشتند. موضوع دیگر که مورد توجه رضاشاه بود، ثروت و مکنت مالی خانوادهی عروس بود که خانوادههای ایرانی این ثروت قابل توجه را نداشتند. رضاخان با توجه به این معیارها از سفیران خود در خاورمیانه میخواهد از بین خاندانهای سلطنتی در پی یافتن همسری مناسب برای ولیعهد ایران باشند؛ به دنبال درخواست رضا شاه از سفیران خود، گزارشهایی از بغداد رسید که تمام حواس دربار ایران را متوجه قاهره کرد که متن گزارش چنین بود: "شاهزاده خانم فوزیه دختر اعلیحضرت فقید ملک فواد و ملکه نازلی میتواند همسر دلخواه والا حضرت همایون ولیعهد باشد". «2»
علاوه بر اتحاد بین ایران و مصر و نیز مکنت مالی عروس، که مورد توجه رضاشاه بود، این ازدواج میتوانست برای رضاشاه که در جستجوی پشتوانهی شخصیتی و خانوادگی بود، این امکان را فراهم میکرد که گذشته و اصل و نسب خود را در پشت آن پنهان سازد و حداقل برای نوهی خود اصل و نسبی فراهم و مهیا سازد، خود رضاخان در دوران وزارت جنگ ، با دو دختر اشرافی قاجار ازدواج کرد، و رضاخان وجود چنین شجره نامهای را عامل اعتبار بخشیدن به خانواده میدانست.
تصمیم ازدواج شاهزادگان ایران و مصر در پنجم خرداد سال ۱۳۱۷ از سوی دربارهای دو کشور طی اعلامیهای مورد تائید قرار گرفته بود. با این حال مراسم ازدواج، عملاً در اسفند ۱۳۱۷ در قاهره و سپس در تهران برگزار شد. ارتشبد فردوست مینویسد: «...مسلماً این ازدواج نقشه انگلیسیها برای نزدیک کردن دو رژیم ایران و مصر بود، به خصوص اینکه پس از تولد فرزند محمدرضا، ولیعهد آینده ایران دورگه میشد و خون ایرانی-مصری پیدا میکرد و این در اهداف دور انگلیسها مسلماً مطرح بوده است. ملکفواد، پدر فوزیه، نوکر سرشناس انگلیسیها بود. او در زمانی که مصر هنوز مستعمره بریتانیا بود حکومت مصر را به دست گرفت و با تقویت انگلیسیها بر خود عنوان ملک نهاد.» «3»
حسین فردوست، شخصیت فوزیه را چنین توصیف میکند: «او (فوزیه) یک زن بسیار خجالتی بود، هر بار با کسی صحبت میکند بلافاصله صورتش قرمز میشد، چون پوست سفیدی داشت ناراحتیاش کاملاً نمایان بود... در آن زمان زندگی خصوصی محمدرضا خیلی محدود بود و ساعات فراغت، من و گاه پرون در کنار او بودیم. فوزیه به هیچ وجه با مستخدمین ایرانی سر و کاری نداشت. محرم او یک کلفت مصری بود، که با خود آورده بود. تنها هم صحبت او همین کلفت بود، و به هیچ وجه تلاش نمیکرد میان ایرانیان دوست پیدا کند. با خانواده شاه، به ویژه خواهران محمدرضا خیلی سرد برخورد میکرد. اصولاً طبیعتش این طور بود و تعمدی در کار نبود. ولی شمس و اشرف، بر اساس وظیفه روزانه، ولو چند دقیقه به دیدارش میآمدند. محسوس بود که فوزیه هیچ لذتی از مصاحبت با آنها نمیبرد. «4»
ثریا اسفندریاری، همسر دوم محمدرضا، در گزارش خود با عنوان«شاه و دربارش» شخصیت فوزیه را چنین شرح داده است: «ازدواج اول او با پرنس فوزیه خواهر پادشاه مصر از آغاز ازدواج ناموفقی بود. ازدواج محمدرضا ولیعهد وقت ایران با فوزیه یک ازدواج سیاسی و مصلحتی بود. فوزیه البته زن بسیار زیبایی بود و رضاشاه در انتخاب او برای همسری پسرش این نکته را هم در نظر داشت. اما فوزیه که در شکوه و تجملات دربار مصر بزرگ شده بود، از آغاز نسبت به دربار ایران، با دیده تحقیر مینگریست. فوزیه هرگز زبان فارسی را یاد نگرفت. فوزیه با اعضای خانواده شاه هم نمیجوشید و سرانجام روزی تصمیم گرفت که به بهانه دیدن خانوادهاش از ایران برود، سفری که بازگشت نداشت و به جدایی او از شاه انجامید. «5»
تصمیم فوزیه در پی سفر به مصر، مبنی بر جدایی از محمدرضا با شگفتی دربار ایران روبهرو نشد. محمدرضا به منظور برقراری روابط و بازگشت فوزیه هیاتی به رهبری قاسم غنی به مصر اعزام کرد. دکتر غنی با بزرگان و رجال مصر مذاکره کرد تا فوزیه را مجبور به بازگشت کند. حتی نامههایی با خود داشت که در برگیرنده پیامی مخصوص برای فوزیه بود و طی آن شاه ایران متعهد شده بود که ملکه مادر و اشرف را از ایران خارج کند و فضای کاخ را برای زندگی مشترک مهیا سازد. اما فوزیه رسماً اعلام کرد که از ترس جان خود نمیتواند به ایران بیاید چرا که ملکه مادر و اشرف قصد مسموم کردن او را داشتهاند. بالاخره تلاشهای هیات ارسالی نتیجه نبخشید و فوزیه دیگر هرگز به ایران بازنگشت. «6»
فوزیه در ۱۳۲۴ طبق قوانین مصر از شاه تقاضای طلاق کرد و در ۱۳۲۷ نیز طلاق وی در ایران جاری شد. روز دوشنبه ۱۹ مهرماه ۱۳۲۷ روزنامه قیام ایران در ستون اخبار مخصوص خود اطلاع داد: «در آخرین ساعات دیشب اطلاع یافتیم که سفارت مصر در تهران اثاث ملکه فوزیه را تحویل میگیرند که به قاهره ارسال دارد... دوم مهر ماه دکتر قاسم غنی به سفارت ایران در آنکارا منصوب شده است و باید قاهره را ترک گوید. زیرا بودن او در قاهره پس از جریان طلاق فوزیه به صلاح نیست.» «7»
فوزیه در سال ۱۳۲۸ با سرهنگ اسماعیل حسین شیرین، وزیر دفاع سابق و فرمانده نیروی دریایی سابق مصر و از اعضای خانواده پادشاهی مصر ازدواج کرد اما در پی کودتای ضد سلطنتی اول مرداد ۱۳۳۱ که به خلع فاروق و تبعید وی انجامید، فوزیه عنوان «شاهدخت مصر» را از دست داد و تمامی ثروتش بر باد رفت، اما حاضر به ترک مصر نشد. او با وجود مضیقه مالی در مصر در کنار شوهرش ماند و تا زمان مرگ وی ۴۵ سال با او در اسکندریه زندگی کرد.