مطلب مرتبط

سخنرانى در جمع فارغ التحصيلان آموزشگاه افسرى (وظايف نيروهاى مسلح)همه خودشان را خدمتگزار بدانندهمه شماها برادر هستیدهر امری را که غرب برای ما بیاورد یک امر استعماری استبا برادرانتان خوب رفتار کنیدسخنرانی در جمع فارغ التحصیلان آموزشگاه افسری (وظایف نیروهای مسلح)از غرب قطع امید کنید...آغوش باز مردم برای پلیسآغوش باز مردم برای پلیس
شناسه مطلب صحیفه
نمایش نسخه چاپی

سخنرانی در جمع فارغ التحصیلان آموزشگاه افسری (وظایف نیروهای مسلح)

تهران، جماران
تشریح موقعیت و وظایف نیروهای نظامی و انتظامی
فارغ التحصیلان آموزشگاه افسری شهربانی جمهوری اسلامی‌
جلد ۱۳ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۳۶۹ تا صفحه ۳۷۳

بسم الله الرحمن الرحیم‌

نیروهای نظامی و انتظامی و خدمتگزاری به مردم‌

من اولًا معذرت می‌خواهم که طولانی نباید صحبت کنم و اطبّا از اصل صحبت بلکه ممنوع کردند. لکن گاهی یک قدری‌اش را اجازه داده‌اند و از شما آقایان تشکر می‌کنم که در اینجا آمدید تا یک بعضی مسائل را با هم صحبت کنیم.
شما اکثراً وضع پلیس و سایر قوای مسلّحه را، نظامی و انتظامی را در زمان سابق مطلعید، مطلعید که این قوای نظامی و انتظامی از ملت به طوری جدا بود که هیچ کدام از طبقات، چشم دیدن طبقه دیگر را نداشتند. و این نکته‌اش این بود که سران پلیس، سران ارتش و سران شهربانی و سایر قوای مسلّحه اشخاصی بودند که با کارهایی که می‌کردند و کارهایی که تحمیل می‌کردند به زیر دستان خودشان، وسایل نفرت ملت را از مطلق قوای مسلّحه فراهم می‌کردند. شما می‌دانید که وقتی که یک پلیس، یک پاسبان وارد بازار می‌شد، هم این می‌خواست به مردم یک تحمیلاتی بکند، و هم مردم می‌خواستند که از گیر او فرار کنند و نفرت داشتند از او. در عین حالی که پلیس و همین طور ژاندارمری و همین طور ارتش، اینها به حسب وضع اوّلی که وجود آمده است، این است که اینها برای کشور و برای ملت خدمتگزار باشند، نه حاکم. اصل دولت هم همین است. حتی مثل دولت حقّه حضرت امیر- سلام الله علیه- که ولیِّ امر بر همه چیز بود. مع ذلک آن حکومتی که در صدر اسلام بود، در خدمت مردم بود. این طور نبود که حکومت بخواهد حکومت کند و مردم همین طور بیخود اطاعت کنند. این طور نبود که حکومت بخواهد به‌وسیله قدرتی که دارد اجحاف کند به مردم و ظلم کند که مردم به واسطه آن ظلم از او متنفر باشند.

حکومت و خدمتگزاری به مردم‌

و الآن هم که وضع تغییر کرده است و- ان شاء الله- امیدوارم که دیگر این وضع برنگردد به آن اوضاعی که در سابق بود. وظیفه همه ما و همه شما و همه کسانی که دست‌اندرکار امور مردم هستند، از دولت و از همه، این وضع را پیدا بکنند که خودشان را خدمتگزار بدانند. از آن نقطه اولی‌ که آقای بنی صدر «1» هستند تا آن مراتبی که هستش، حکومتها باید خدمتگزار مردم باشند. مردم احساس کنند که اینها به نفع آنها عمل می‌کنند. اگر مردم احساس این را بکنند که پلیس برای حفظ مصالح آنهاست، پلیس نمی‌خواهد که به آنها تحمیلی بکند، مردم با آغوش باز پلیس را در بر می‌گیرند و از پلیس پشتیبانی می‌کنند. سابق که ملاحظه کردید همچو مجلسی که پلیس و مردم دیگر و زنها و مردها و ملت، اینها در یک جا مجتمع نمی‌شدند، اینها همه از هم دوری می‌جستند. و لهذا اگر یک مشکلی پیدا می‌شد برای دولت، علاوه بر اینکه مردم همراهی نمی‌کردند، هر چه می‌توانستند کارشکنی می‌کردند. برای اینکه، پلیس را در نظر آنها آن طور جلوه داده بودند که مثل گرگی است که در گله می‌خواهد بیفتد و شکار کند. این تلخی الآن در ذائقه مردم هست. و لهذا به واسطه این معنا که این تلخی هست شما آقایان خیلی باید توجه بکنید که این تلخی را از ذائقه مردم بیرون کنید. شما باید توجه بکنید به اینکه در طول پنجاه سال اخیر و خصوصاً این سالهای اخیر، مردم از این قوای نظامی، انتظامی که باید برای نظم باشد، برای انتظام باشد، چقدر زحمت دیده‌اند و چقدر بدی از اینها دیده‌اند و سران اینها چقدر با مردم بد رفتار کرده‌اند. و سازمانی که به اسم سازمان امنیت است، چقدر امنیت را از بین این مردم جدا کرده بود. و مردم همیشه توجه به این داشتند که مبادا یک وقت بیخودی بیایند و ما را گرفتار کنند. این ذائقه تلخ الآن هست باز هم،
تتمه‌اش هست. و لهذا شماها یک تکلیف بزرگی گردنتان است که باید این ذائقه تلخ را برگردانید به یک ذائقه شیرینی و آن با عمل شماست. با عمل ژاندارمری است. با عمل ارتش است، با عملتان می‌توانید که شما کاری بکنید که مردم از یاد ببرند آن سختیها و آن زورگوییهای سابق را، و این ذائقه‌های تلخ را شما شیرین کنید با عمل خودتان، با رفتار خودتان، با محبت خودتان. همه شماها برادر هستید. یک مملکت اسلامی همه‌شان با هم برادر هستند. وقتی ما احساس این را بکنیم که ما همه با هم برادر هستیم، با هم رفتارمان خوب است. و اگر این احساس پیش بیاید که من آن بالا هستم و دیگران باید اطاعت از من بکنند، من رئیس شهربانی هستم و دیگران باید از من اطاعت بکنند و یک تکلیفی است، و بخواهید با تکلیف و تکلّف به مردم حکومت کنید، این باز برمی‌گردد به آن حالات سابقه، و مردم از شما جدا می‌شوند. و مردم وحشت از شما می‌کنند. ترس در دلشان پیدا می‌شود وقتی شماها را می‌بینند. در زمان سابق من خیلی قصه‌ها یادم هست که آن قصه‌ها اگر یک کسی می‌توانست بنویسد طولانی بود. شما نمی‌دانید که وقتی یک پاسبان را از دور می‌دیدند، خصوصاً معمَّمین، یک پاسبان را از دور می‌دیدند چه حالی به آنها دست می‌داد. می‌توانستند یک جا فرار کنند فرار می‌کردند. این نبود جز اینکه بالاییها این طور دستور می‌دادند. خود پایینیها هم این طور تربیت شده بودند. تربیت اسلامی اصلش در کار نبود. یک تربیتهای غربی، یک تربیتهایی که از آنجا گرفته شده بود بدهایش را اینجا آورده بودند پیاده کرده بودند.

تلاش غرب برای عقب نگه داشتن ممالک اسلامی‌

شما گمان نکنید که از غرب برای ما یک تحفه‌ای می‌آورند. شما گمان نکنید که از غرب برای ما چیزی می‌آورند که ما را مترقی کنند، ترقی به ما بدهند. غرب تا ما را در سطح پایین نگه ندارد، نمی‌تواند از ما استفاده کند. کوشش آنها این است که ماها، این ممالک اسلامی، این ممالک مستضعف در یک سطح پایینی از همه امور باشیم. هر امری را که آنها برای ما بیاورند؛ یک امر استعماری است؛ یعنی اگر طب را برای ما بیاورند طب‌ استعماری است. اگر دارو برای ما صادر کنند آن هم استعماری است. اگر دانشگاه برای ما بخواهند درست کنند آن هم دانشگاه استعماری است. همه چیز را آنها می‌خواهند به طوری درست کنند که برای خودشان نافع باشد. و ما چشم و گوش بسته تسلیم آنها باشیم.

باید از روزگار رژیم سابق عبرت گرفت‌

و الآن که به خواست خدای تبارک و تعالی، و به برکت اسلام ما از این قید و بندها خارج شدیم، باید خیلی متوجه باشیم به اینکه مبادا ما را دوباره در این قید و بندها قرار بدهند. باید ما عبرت بگیریم از آن پلیسِ زمان محمد رضا و از آن ارتشِ زمان محمد رضا و از آن ژاندارمریِ زمان او، و ببینیم که مردم با آنها چه جور بودند و آنها با مردم چه جور بودند، و نتیجه‌اش چه شد. مردم با آنها مخالف بودند، آنها هم با مردم مخالف. مثل دو تا دشمن با هم برخورد می‌کردند. شما نمی‌دانید، شماها که اکثراً یادتان نیست آن زمان سابق را که وضع کلانتریها چه جور بود. یک کسی که می‌خواست توی کلانتری برود برای یک احتیاجی، چقدر قلبش می‌تپید که حالا می‌رود در اینجا چه خواهد شد. این وضع در زمان رضا خان خیلی شدید بود، در زمان دومی هم شدید بود که انسان وقتی کاری داشت، وقتی احتیاجی داشت که باید برود آنجا، عزا می‌گرفت که حالا چه بکنم من. در اینجا با من چه خواهند کرد. در حالی که کلانتریها باید مرکز احتیاجات مردم و برآوردن احتیاج مردم باشد. آن طور کردند و آن طور شدند، و ما باید از این مسائل تاریخی عبرت بگیریم و ما آن طور نباشیم، تا آن طور نشویم.

نصیحت به نیروهای نظامی و انتظامی‌

برادرها! همه مردم با شما، با بالاتریها یک جورند. اگر با مردم خوب رفتار بکنید، برای خودتان هست. و اگر با مردم خدای نخواسته بد رفتار کنید، به ضرر خود شماست.
آن قدر که ظالم ضرر می‌برد از ظلمش، مظلوم از ظلم ظالم آن قدر ضرر نمی‌برد. ما و شما یک روزی در بارگاه الهی، پیشگاه الهی خواهیم رفت و آن روز از ما سوال خواهد شد. و از شمایی که پلیس هستید، از شغل شما و از عمل شما و از رفتار شما سوال خواهد شد. غفلت نکنید از خدا، غفلت نکنید از آن روزی که همه محتاج هستید. با برادرانتان خوب رفتار کنید، با ملتتان خوب رفتار کنید. و خدای تبارک و تعالی به شما رحمت خواهد کرد. ان شاء الله همه موفق باشید و موید و پیروز باشید. و از اینکه شماها با اینکه باید در شهرها باشید لکن در موقعی که کشورتان مبتلا هست به جنگ، رفتید آنجا و وظیفه خودتان می‌دانید و وظیفه همه است که در آنجا بروند و همکاری کنند با سایر برادرها، و- ان شاء الله- بزودی این اشرار را از مملکتتان بیرون کنید. من دعا می‌کنم به شما و خداوند توفیق به همه شما عنایت کند.
و السلام علیکم و رحمه الله‌

«۱»- آقای ابو الحسن بنی صدر اولین رئیس جمهور ایران.


امام خمینی (ره)؛ 28 آبان 1359

صوت مطلب

کیفیت متوسطحجم 7/85 مگابایتبیشتر

جمله طلایی

فراز طلایی

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: