شرح صد و ده نکته اخلاقی از کلمات امام خمینی(سلام الله علیه)

شرح صد و ده نکته اخلاقی از کلمات امام خمینی(سلام الله علیه)
یاسر جهانی پور
۰۲ بهمن ۱۳۹۳
اخلاق, عرفان,

نکته 20: تقوا

کسی که متصف به همه مراتب تقوا شد،دین و عقل و روح و قلب او و جمیع قوای ظاهره و باطنه اش سالم ماند و حفظه وموکلین او نیز سالم مانند و از او ملول و منضجر نشوند و معاملات و معاشرات چنین شخصی با صدیق و عدوّش به طریق سلامت شود بلکه ریشه عداوت از باطن قلبش منقطع شود هر چند مردم با او عداوت ورزند.(1)

شرح: قرآن کریم راه فلاح و رستگاری را در تهذیب نفس و پالایش آن از آلودگیها می داند. «قد افلح من تزکی»(2) و عاقبت بی توجهی به تهذیب نفس و آلوده کردن آن را مایه بدبختی و خسران دانسته است. «وقد خاب من دسیها»(3) پیامبران الهی بیش و پیش از هر چیز مردم را به تهذیب نفس تشویق کرده،و آنها را از بدیها و زشتی ها بازداشته اند. علت آنکه انبیاء این همه به موضوع اخلاق و تهذیب روح و نفس اهمیت می داده اند برای آن بوده که، ریشه همه نابسامانیها،کج رویها،گناهان ومفاسد روی زمین را در آلودگیهای روح آدمی یافته بودند.به همین خاطر تقوا به عنوان پایه و عامل اساسی پالایش روح و تطهیر جان آدمی این همه مورد تایید اسلام و ادیان توحیدی بوده و بی تقوایی منشا تمام شرور و مفاسد عنوان شده است.

تقوا در اصل وقوی و از ماده وقی به معنای نگهداری است. تقوا را حفظ کردن چیزی از چیزهای آزار دهنده و زیان رسان معنا کرده اند.(4) تقوا به این معناست که انسان هنگام

تهییج تمایلات،شهوات و غضبهای نفسانی بتواند با این نیرو خود را کنترل کرده و آن قوا را تحت فرمان عقل در آورد.انسان زمانی می تواند بر نیروهای درونی خود غلبه کرده و آنها را در فرمان عقل و منطق در آورد که تقوا به عنوان نیرویی باز دارنده به صورت ملکه در جان او در آمده باشد به گونه ای که به راحتی از بین نرود.با این تعبیر انسان متقی به کسی می گویند که تقوا در او به شکل ملکه در آمده باشد؛یعنی همیشه با او بوده و وی را در موارد و زمینه های گوناگون یاری کرده و از گناهان و حتی امور مشکوک به حرام نیز باز دارد. آنچه از آن با عنوان تقوا یاد کردیم هیچگاه به راحتی حاصل نمی شود.بلکه بر اثر ممارست و ریاضتهای فراوان سالک می تواند به نهایت مراتب آن برسد.پس از این به برخی مراتب آن اشاره می کنیم.

آثار تقوا در متقین بسیار است و خداوند به بسیاری از آنها در قرآن اشاره فرموده است که بررسی همه آنها زمان طولانی می طلبد کمتر سوره ای در قرآن است که سخن از تقوا در آن نشده باشد. ما به برخی آثاری که در قرآن بیان شده اشاره ای کوتاه می کنیم.

1. از دیدگاه قرآن نیکی تنها در تقوا پیشگی حاصل می شود. «ولکن البرّ من اتقی»(5)

2. بهره مندی از معرفت تمییز حق از باطل توسط تقوا برای سالک حاصل می شود. «یا ایّها الذین آمنوا ان تتقوا اللّه یجعل لکم فرقانا»(6)

3. در امان ماندن از وسوسه های شیطان

تنها با تقوا بدست می آید. «ان الذین اتقوا اذا مسّهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون»(7)

4. تقوا انسان را از نصرت و یاری الهی بهره مند می نماید. «و ان تصبروا و تتقوا لا یضرکم کیدهم شیئا»(8)

5. همراهی و یاری پروردگار نصیب تقوا پیشگان می شود. «واعلموا انّ الله مع المتقین.»(9)

6. آرامش قلب تنها با تقوا بدست می آید. «فمن اتقی و اصلح فلا خوف علیهم ولا هم یحزنون»(10))

7. تقوا راه نجات است. «وانجینا الذین آمنوا و کانوا یتقون»(11)

8. تقوا در زندگی دنیوی و گسترش رزق و روزی و رهایی از مشکلات تاثیر دارد.

«ومن یتق الله یجعل له مخرجا»(12) «ومن یتق الله یجعل له من امره یسرا»(13)

9. رستگاری برای متقین است. «ومن یطع الله و رسوله و یخش الله و یتّقه فاولئک هم الفائزون»(14)

10. متقین محبوب خداوند هستند. «فانّ الله یحب المتقین»(15)

11 و 12. خداوند به متقین دو هدیه بزرگ عطا می کند.یکی آنکه تقوای ایشان را به مثابه نور و چراغی قرار می دهد تا راه حق را به آن بپیمایند(یعنی آنها را در مسیر سلوک یاری می دهد)و دوم اینکه گناهانشان را می بخشاید. «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله یوتکم کفلین من رحمته ویجعل لکم نورا تمشون به ویغفر لکم و الله غفور رحیم»(16)

13. همچنین خداوند ارجمندی و کرامت را در رعایت تقوا قرار داده است. «انّ اکرمکم عند الله اتقیکم»(17)

در مراتب تقوا.که یکی تقوای عامه است و آن اجتناب از محرمات و کبائر می باشد. دیگری تقوای خاصه و اجتناب از شبهات و مکروهات است.و آخر تقوای اخص است. این مرتبه اخیره از تقوا برای سالکین اجتناب از نظر به دنیاست. برای مقربین اجتناب از نظر به غیر حق،برای مجذوبین،ترک وصول به مقامات و مکاشفات است برای رسیدن به حق وهکذا برای هرگروهی به مقتضای حال خود. کسانی که به تقوای اخص نائل می شوند طبق فرمایش امام (که در ابتدای این نکته ذکر شد) دین و عقل و روح و قلب آنها و جمیع قوای ظاهره و باطنه شان سالم می ماند و معاملات و معاشرات چنین اشخاصی با دوست و دشمن به طریق سلامت می شود.

امام خمینی در ضمن شرح و توضیح پیرامون ورع به مراتب آن نیز اشاره کرده، می فرمایند: از برای ورع مراتب بسیار است، چنانچه ورع عامه اجتناب از کبائر است، و ورع خاصه اجتناب از مشتبهات است برای خوف از وقوع در محرمات و ورع اهل زهد اجتناب از مباهات است برای احتراز از وزر آن، و ورع اهل سلوک ترک نظر به دنیاست برای وصول به مقامات، و ورع مجذوبین ترک مقامات است برای وصول به باب الله و شهود جمال الله، و ورع اولیا اجتناب از توجه به غایات است. و از برای هر یک شرحی است که اشتغال به آن به حال ما مفید نیست. و آنچه در این مقام باید دانست آن است که ورع از محارم الله پایه کمالات معنویه و مقامات اخرویه است، و از برای هیچ کس مقامی حاصل نشود، مگر به ورع از محارم الله. و قلبی که دارای ورع نباشد، بطوری زنگار و کدورت او را فرو می گیرد که امید نجات بسا باشد که از آن منقطع گردد. صفای نفوس و صقالت آنها به ورع است. و این منزل برای عامه مهمترین منازل است، و تحصیل آن از مهمات مسافر طریق آخرت است. و فضیلت آن به حسب اخبار اهل بیت عصمت، علیهم السلام، بیش از آن است که در این اوراق مذکور گردد. و ما به ذکر بعض احادیث در این باب اکتفا می کنیم و طالب بیشتر به کتب اخبار رجوع نماید.(18)

مرحوم ملا مهدی نراقی(ره) می فرمایند: بعضی از علماء ورع و تقوا از محارم الهی را به

چهار درجه تقسیم کرده اند: اول، ورع اهل عدل و آن اجتناب از هر چیزی است که مستلزم فسق و گناهکار بودن است و موجب خروج از عدالت است. دوم ورع صالحین است.و آن اجتناب از شبهات است. سوم اجتناب است از انجام آن اموری که خوف آن می رود به حرامی یا شبهه حرامی مبدل شود یا حرامی را به دنبال داشته باشد. چهارم ورع صدیقین است و آن اجتناب از هر چیزی است که برای خدا نباشد. چنانچه امام صادق فرمود: تقوا برسه وجه است.اول تقوا از خوف نار و عقاب که همان ترک حرام است که در واقع تقوای عوام می باشد. دوم تقوای از خدا(نه از خوف جهنم) که ترک شبهات است و این مرتبه تقوای خواص است. سوم تقوای فی الله و آن ترک حلال است به خاطر دچار نشدن به شبهه.(19)

از امام صادق روایت شده که پیغمبر فرمود: بیشترین چیزی که امت من به سبب آن به بهشت وارد می شوند دو مورد است: تقوای خداوند و حسن اخلاق.(20)

نکته 21: زهد

برای قلب زاهد یک حالت سهل انگاری و بی اعتنایی رخ دهد که توجه به دنیا و زخارف آن نکند تا چه رسد که از فوت آن تاسف و از اتیان آن فرح برای او رخ دهد.(21)

از نظر ارباب لغت زهد ورزیدن نسبت به یک چیز به مفهوم اعراض از آن چیز و به مقدار اندکی از آن رضایت دادن است.(22) علمای اخلاق اشاره می کنند به این مطلب که زهد عبارت است از اعراض قلبی و عملی از دنیا،مگر به قدر احتیاج که برای انسان ضروری است. به عبارت دیگر در تعریف عام: زهد روی گرداندن از دنیا برای رسیدن به آخرت. از این رو تعریف زاهد برای کسی درست در می آید که امکان رسیدن به دنیا را داشته باشد و از روی اراده و پستی دنیا نسبت به آخرت،از آن دست بکشد. برای این که بین مفهوم زهد حقیقی و رهبانیت، تفاوت قائل شویم باید بگوییم،اصل در دوری از دنیا هم چنان که در تعریف زهد آمد اعراض قلبی از آن است،بنابراین چه بسا فردی در دنیا زندگی می کند اما از آن اعراض قلبی داشته و توجهی به آن نمی کند او را می توان زاهد نامید اما گاهی می شود کسی از لحاظ عملی هیچ از دنیا ندارد اما نسبت به آن محبت قلبی و علاقه روحی شدیدی دارد،به چنین کسی زاهد نمی گویند. در روایتی از امام معصوم نقل شده که: «اعمل لدنیاک کانّک تعیش ابدا واعمل لآخرتک کانک تموت غدا»(23) چنان برای دنیایت کار

کن که گویی تا ابد زنده ای و چنان برای آخرت در تلاش باش که گویا همین فردا می میری. خداوند در مورد پیروان عیسی می فرماید: «وآتیناه الانجیل و جعلنا فی قلوب الذین اتبعوه رافه و رحمه و رهبانیه ابتدعوها ما کتبناها علیهم الّا ابتغاء رضوان الله»(24) به عیسی(ع) کتاب انجیل را عطا کردیم و در دل پیروان او رافت و مهربانی نهادیم ولکن رهبانیت را از پیش خود بدعت انگیختند ما بر آنها جز آنچه رضا و خشنودی خدا را طلبند ننوشتیم. با این توضیحات معلوم می شود رهبانیت از نظر اسلام محکوم است زیرا نوعی بدعت است. رهبانیت اجتناب از تمامی موهبتهای مادی الهی است. بی معنی است که بگوییم خداوند همه نعمتهای مادی را خلق کرده و آنگاه دستور داده از آنها استفاده نشود.پس جای سوال پیش می آید چرا خلق شده اند؟ معلوم می شود رهبانیت را خداوند فرمان نداده است.نقل شده است:روزی رسولخدا مردم را موعظه می کرد و از اوصاف قیامت سخن می گفت. حاضران در جلسه منقلب شده گریه می کردند. ده نفر از میان آن جمع در خانه عثمان بن مظعون گرد آمده و تصمیم گرفتند که روزها را روزه گرفته و شبها را بیدار مانده و به عبادت بپردازند و در رختخواب نیارامند، گوشت نخورند و با همسرانشان همبستر نشوند،از عطر استفاده نکنند و لباسهای خشن بپوشند، دنیا را رها کنند و از جامعه دوری گزینند. این خبر به رسولخدا رسید. آن حضرت به منزل عثمان بن مظعون تشریف بردند و از همسر وی پرسید: آیا آنچه از شوهرت نقل شده درست است؟ همسر عثمان پاسخ داد: اگر عثمان چنین خبری داده صحیح است. پیامبر برگشت. وقتی که عثمان به خانه آمد همسرش قضیه را بازگو کرد. بلافاصله عثمان و یارانش به محضر رسولخدا مشرف شدند. حضرت به آنان فرمود: شنیدم که شما چنین و چنان کرده اید. عرض کردند: آری ای رسولخدا و ما جز خوبی نیت دیگری نداشتیم. حضرت فرمود: من به چنین اموری مامور نشده ام. سپس فرمود: نفس شما بر شما حقوقی دارد. هم روزه بگیرید و هم افطار کنید، هم عبادت نمایید و هم استراحت کنید. من نیز هم عبادت می کنم و هم می خوابم، هم روزه می گیرم و هم افطار می کنم.از گوشت استفاده می کنم و به نزد همسرانم می روم، هر کس از سنت من روی بگرداند از من نیست. سپس مردم را جمع کرد و برای ایشان خطبه خواند و فرمود: چه شده است که قومی همبستری با زنان، استفاده از غذاها و عطر و خواب و سایر لذتها را برخود حرام کرده اند؟ آگاه باشید من هیچگاه از شما نمی خواهم که همانند کشیشان و راهبان باشید. همانا پیش از شما کسانی بخاطر سخت گیری بر خود به هلاکت رسیدند آنان بر خود سخت گرفتند، خداوند بر آنان نیز سخت گرفت. پس از این ماجرا بود که این آیه نازل شد: «یا ایّها الّذین آمنوا لا تحرّموا طیبات ما احل الله لکم و لا تعتدوا»(25) ای مومنان روزیهای پاکیزه را که خداوند برشما حلال کرده بر خود حرام نکنید واز حدود خداوند تجاوز نکنید.(26)

در روایات و آیات اثرات بسیاری برای زهد معرفی شده است. آثاری که هم مربوط به امور مادی می شود و هم مربوط به امور روحانی و معنوی. از آن جمله پیامبر فرمود: «زهد ورزی در دنیا موجب راحتی دل و بدن است».(27) و فرمود: «کسی که نسبت به دنیا زهد می ورزد مصیبتها بر او آسان می شود.»(28) و باز فرمود: «بدون بی رغبتی به دنیا چشیدن شیرینی ایمان بر دلهای شما حرام است.»(29)

برای انسانی که از دنیا روی گردانیده و نسبت به آن زاهد شده مهمترین اثر همان است که امام خمینی(ره)ذکر فرموده (و در ابتدای این نکته آورده شد) و در آیه 23 سوره حدید به آن اشاره شده است. «لکیلا تاسوا علی ما فاتکم ولا تفرحوا بما آتاکم». تا هرگز بر آنچه از دستتان رود دلتنگ نشوید و به آنچه به شما رسد دلشاد نگردید.انسان زاهد این مطلب را در خود ملکه نموده است که آنچه از دست او رفته همان چیزی بوده که خداوند به او مرحمت نموده و حال به خواست خود او را از آن محروم کرده است پس از دست رفتن آن ناراحت و غمگین نمی شود و نسبت به آنچه به او رسیده است خوشحال نمی شود زیرا می داند آنچه به او رسیده روزی از دست او خواهد رفت چون عمر او روزی به پایان خواهد رسید.از این رو نعمت ابدی آخرت را به نعمت فانی دنیا نمی فروشد و از آن به خاطر آخرت چشم می پوشد.

مراتب زهد زاهدان کدام است؟

اولین مرتبه زهد که همان زهد عوام مردم است دوری و اعراض از دنیاست. هرگاه کسی توانست با کمال اشتیاق از دنیا روی بگرداند با آن که دنیا در دست اوست تا به آخرت برسد او داخل در اولین مرتبه زهد شده است و باید بداند مراتب بسیاری فوق مرتبه زهد او وجود دارد. دومین مرتبه آن برای کسی است که از دنیا در وهله اول گذشته و در مرحله دوم با تلاش و ریاضت از آخرت دست می کشد و از آن دل می برد برای خدا. این مرتبه از زهد برای

مخلصین است. آنانکه دین خود را برای خدا خالص کرده اند. مرتبه دیگر زهد روی گرداندن از ما سوی الله است. این زهد مخصوص عارفان است آنانکه غیر از خدا چیزی نمی بینند تا بخواهند به آن توجه کنند. مرتبه دیگر مخصوص کسانی است که علاوه بر غیر از خود نیز اعراض کرده اند. این مرتبه برای فانیان فی الله و گروه صدیقین است. و برای هر یک از این گروه ها مراتب و مدارج گوناگون است.

یکی از مهمترین عواملی که سبب می شود انسان نتواند به مقام زهد برسد، محبت و علاقه بیش از حد به دنیاست. ما درباره علاقه به دنیا پیش از این در نکات قبل به اندازه کافی توضیح داده ایم. و در اینجا نیاز به توضیح بیش از این نمی بینیم. فقط ذکر این نکته را لازم می دانیم که برای رسیدن به حداقل مراتب زهد لازم است انسان بتواند ریشه محبت دنیا را از دل خود برکند، زیرا تا دوستی دنیا در دل انسان پا برجاست به هیچیک از مراتب زهد نمی تواند برسد.

نکته 22: خلوت یا جلوت

بر انسان لازم است مثل طبیب معالج و پرستار شفیق از قلب خود نگاهداری کند و در احوال آن دقت کند که اگر خلوت با حال او مناسب است در خلوت عمل را به جا آورد و اگر در خلوت اشتغال بیشتر می شود در جلوت به عبادت قیام کند.(30)

در مساله خلوت گرفتن یا حضور در جمع مهمترین مطلب رعایت این نکته است که، اگر خوف آن می رود که حضور در جمع سبب افتادن در گناه شود باید از جمع دوری کرد. هم چنین دوری از ورود به مجالسی که یاد خدا در آنها نمی شود و جز فراموشی حق چیزی ندارد، افضل از حضور در آنهاست. همینطور در خلوت اگر مفسده ای برای سالک در پی داشته باشد باید از آن دوری کرد. بنابراین سالک باید در احوالات خود دقت کند،اگر در خلوت افکار شیطانی در او راه پیدا می کند و بیماری های قلبی اش افرون می شود، حضور در جمع بهتر بلکه واجب است. و اگر در جمع خوف گرفتاری در معاصی بدنی از قبیل دروغ و تهمت و ریا و فحش و هتک حرمتها و تمسخر و چشم چرانی و همنشینی با افکار بدکار و فاسق و...می رود باید از حضور در جمع دوری گزیده و خلوت گزیند، مگر این که چاره ای نباشد.

بهترین حالت در اینجا برای کسانی است که از هر دو حالت خالی نباشند. یعنی علاوه بر این که در جمع حضور دارند، مرتکب هیچ خلاف و گناهی نمی شوند و خانه دل را از غیر خالی می نمایند. از عظمت مقام انسانی است که در میان جمع باشد و یک لحظه از یاد خدا غافل نباشد.امام خمینی(ره) می فرمایند: «سالک الی الله در عین حال که با هر دسته از مردم معاشرت به معروف کند و حقوق خلقیه را رد نماید و با هر یک از مردم به طور مناسب حال او مراوده و معامله کند،از حقوق الهیه نگذرد و معنای خود را که عبارت از عبودیت و توجه به حق است از دست ندهد در عین حال که در کثرت واقع است در خلوت باشد و قلب او که منزلگاه محبوب است خالی از اغیار و فارغ از هر نقش و نگار باشد.»(31) توجه به این نکته ضروری است که وصول به این مقام جز بر آنانی که از حجابهای ظلمانی گذشته و به نور رسیده اند میسور و مقدور نیست.این همان حضوری است که در عین حضور در میان جمع از آنها غایب بوده و متوجه به خداست.

امیر المومنین فرمود:اگر توانستی از خانه ات بیرون نشوی این کار را بکن زیرا در خروج از خانه این وظیفه به عهده تو می آید که غیبت نکنی، دروغ نگویی وحسد نورزی ریا و خودنمایی نکنی و چاپلوسی نورزی آنگاه فرمود:آری صومعه مومن خانه اوست که نفس خود و چشم و زبان وناموسش را در آن حفظ می کند به راستی کسی که نعمت خدا را به دل دریابد،پیش از آن که به شکر زبانی اقدام کند باعث فزونی نعمتش می گردد اما هر که در آن حال خود رابرتر از دیگران ببیند از متکبران است.(32)

امام خمینی(ره) می فرمایند: «حق آن است که انسان در اوایل امر که اشتغال به تعلم و استفاده دارد باید معاشرت با دانشمندان و فضلا کند ولی با شرایط عشرت و مطالعه در احوال و اخلاق معاشرین و در بدایات سیر وسلوک و اواسط و اوایل نهایات نیز از خدمت مشایخ وبزرگان اهل حال باید استفادت کند پس ناچار به عشرت است و چون به نهایات رسید باید مدتی به حال خود پردازد و اشتغال به حق و ذکر حق پیدا کند اگر در این اوقات خلوت با حق با عشرت جمع نشود باید اعتزال کند تا کمال لایق از ملکوت اعلی بر او افاضه شود و چون حال طمانینه و استقرار و استقامت در خود دید و از حالات نفسانیه و وساوس ابلیسه مطمئن شد برای ارشاد خلق و تعلیم تربیت بندگان خدا و خدمت به نوع به آمیزش پردازد و خود را مهیا کند تا می تواند از خدمت بندگان خدا با ننشیند و همینطور این دستور کلی است برای صمت و سکوت که در اوایل امر که خود متعلم است باید به بحث و درس و تعلم اشتغال پیدا کند و زبان از کلام به غیر ذکر خدا و آنچه مربوط به اوست بربندد تا افاضات ملکوتی بر قلب او سرشار شود و چون وجود او حقانی شد و از گفتار و اقوال خود مطمئن شد به سخن آید و به تربیت و تعلیم و دستگیری مردمان برخیزد و لحظه ای از خدمت آنها ننشیند تا خدای تعالی از او راضی شود واگر نقصی در میان داشته باشد بواسطه این خدمت خدای تعالی جبران کند.»(33)

مرحوم ملا احمد نراقی نیز در کتاب شریف معراج السعاده در بیان این مطلب که خلوت بهتر است یا مخالطه با مردم می فرمایند: مخفی نماند که: حکم مطلق به ترجیح یکی از این دو بر دیگری خطاست، زیراکه چگونه می توان گفت که: عزلت و گوشه نشینی بهتر است از برای شخص جاهلی که هیچ از اصول و فروع خود را یاد نگرفته و از علم اخلاق چیزی به گوش او نخورده، وفرق میان خوب و بد نکرده، و می تواند اینها را از مخالطه با علما و نیکان فرا گیرد؟ و چگونه می توان گفت که: آمد و شد با مردم بهتر است از برای کسی که ضروریات علم و عمل خود را تحصیل کرده و به مرتبه ابتهاج رسیده و لذت طاعت مناجات با پروردگار را یافته به جهت قناعت و اندک مایه از احتیاج به مردم فارغ شده و بر آمد و شد او با مردم فایده دینیه مترتب نگردد. و یا مظنه مفاسد در آن باشد و از نیت خود در اعمال و حصول مبطلات عمل مطمئن نباشد؟ پس صحیح آن است که بگوییم: افضل بودن عزلت و الفت نسبت به اشخاص و احوال و زمان و مکان، تفاوت می کند. و باید هر شخصی نگاه به حال خود کند و به همنشین خود و به نیت خود در عزلت، یا در الفت و بر آنچه بر اینها مترتب می شود از فواید و مفاسد. و اینها را با یکدیگر موازنه نماید. و بسا باشد که: از برای بعضی کناره گیری از همه مردم و عزلت تام،

افضل باشد. و از برای بعضی دیگر آمد و شد با همه کس و الفت تام با ایشان. و از برای دیگری میانه روی و دوری از بعضی و الفت با بعضی. و حاصل آنکه: کسی که از نفس خود مطمئن نباشد که مخالطه با مردم آن را فاسد نسازد و از آمد و شد ایشان اخلاق ردیّه از برای او هم نرسد خلوت و تنهایی از برای او افضل است. بلکه هر که از قدر ضروری از کسب علم و عمل خود فارغ شود لا محاله ابتدا خلوت و تنهایی از برای او افضل است تا نفس خود را به اخلاق حسنه بیاراید و ازمفاسد اختلاط با مردم ایمن شود،و بعد از آن اگر در اختلاط با ایشان فایده ببیند اختلاط کند. و همچنین کسی که به مقام انس با پروردگار رسید و مرتبه استغراق از برای او حاصل شد و هنوز نفس او به مقامی نرسیده که با وجود مخالطه با مردم، انس و استغراق را از دست ندهد و آمد و شد با ایشان مانع امر او نشود، خلوت و عزلت از برای او بهتر است.(34) بنابراین مهم در اینجا حال سالک است در خلوت یا جلوت، ببیند هر کدام مانع او می شود برای رسیدن به مقصود از آن دوری کند.