شرح صد و ده نکته اخلاقی از کلمات امام خمینی(سلام الله علیه)

شرح صد و ده نکته اخلاقی از کلمات امام خمینی(سلام الله علیه)
یاسر جهانی پور
۰۲ بهمن ۱۳۹۳
اخلاق, عرفان,

نکته 26: حفظ زبان

در حدیث شریف کافی از حضرت رسول(ص) منقول است: المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه مسلمان کسی است که مسلمانان سالم باشند از دست و زبان او.چه شده که من و تو به هر اندازه که قدرت داشته باشیم و دستمان برسد آزار زیر دستان را روا می داریم و از ایذاء و ظلم به آنها مضایقه نداریم و اگر با دست نتوانستیم آزارشان کنیم با تیغ زبان در حضور آنها و گرنه در غیاب،اشتغال به کشف اسرار و هتک استار آنها پیدا می کنیم و به تهمت و غیبتشان می پردازیم.(1)

بر اساس آنچه از آیات و روایات بر می آید، متوجه می شویم از هیچ عضوی از انسان مثل زبان، اینقدر گناه صادر نمی شود؛ بنابراین اگر انسان بتواند جز در برخی از موارد که واقعا حرف زدن لازم است، مهار زبان خود را بدست گیرد، توانسته است جلو بسیاری از مفاسد را گرفته و راه اصلی ورود شیطان را ببندد. اگر خوب دقت کنی می بینی برای زبان گناهان زیادی مثل غیبت ، دروغ ، فحش ، تمسخر ،زخم زبان ،لعن ونفرین های بیجا،آبروی دیگران را بردن و...وجود دارد که نتایج واقعا تاسف باری هم در این دنیا و هم در عالم دیگر بدنبال خواهد داشت.بهمین دلیل است که پیامبر(ص) فرمود: لا یستقیم ایمان عبد حتی یستقیم قلبه و لا یستقیم قلبه حتی یستقیم لسانه(2) ایمان بنده محکم و درست نمی شود مگر آن که قلبش درست شود و قلبش درست نمی شود مگر آن که زبانش درست شود. معنای این کلام گوهر بار آن است که از زبان آنقدر گناه بوجود می آید که بیشتر تیرگی و قساوت قلب مربوط به آن می شود،از این رو اگر کسی می خواهد قلب و روحی نورانی داشته باشد باید بتواند زبان خود را از گناهان کنترل کند. بنابراین حفظ لسان عامل مهمی در تثبیت ایمان در آدمی است. همچنین پیامبر در حدیث دیگری فرمود: لا یعرف عبد حقیقه الایمان حتی یخزن من لسانه(3) بنده طعم ایمان را نمی چشد و به حقیقت آن نمی رسد مگر با کنترل و حفظ زبان.

امام خمینی(ره)به عنوان یک عارف کامل،ما را به مفاسد و زشتی های زبان آگاه نموده و به حفظ زبان تذکر داده اند.ایشان می فرمایند: سخنان لغو و بیهوده و کلمات زشت ناشایسته، بسیار مضرّ به حال روح است و نفس را از صلاح و سلامت و وقار و طمانینه و سکونت ساقط می کند و کدورت و غفلت و قساوت و ادبار آورد و ذکر خدا را از نظر بیندازد و حلاوت ذکر الله را از ذائقه روح ببرد و ایمان را ناچیز و ضعیف کند و دل را بمیراند و لغزش و خطا از آن زیاد شود و پشیمانی بسیار به بار آورد و کدورت بین دوستان و دشمنی بین مردم ایجاد کند و مردم را به انسان بد بین کند و او را از نظر آنان بیندازد و اطمینان و وثوق از او ساقط شود و او را در نظر مردم بی وزن و بی مقدار کند و اینها در صورتی است که بر کلام او مترتب نشود معصیتهای گوناگون لسانی(4) به دلیل وجود این مفاسد و مضرّات گوناگون است که امام علی(ع) فرمود: صلاح انسان در حبس زبان در دهان است(5) همچنین فرمود: که بسیار انسانهایی که زبانشان آنها را هلاک کرد(6)

نکته 27: امید به خداوند

یاس از جنود شیطان است،امید از جنود خداست همیشه امیدوار باشید.(7)

رجاء یا همان امیدواری عبارت است از احساس راحتی قلب در نتیجه انتظار تحقق امری که محبوب و خوشایند است البته در صورتی که اکثر اسباب و موجبات آن امر محبوب، محقق باشد، ولی هرگاه وجود یا عدم اسباب آن معلوم نباشد به چنین انتظاری تمنّی یا آرزو گفته می شود و اگر اسباب و علل پیدایش امر محبوب فراهم نبود و در عین حال شخص انتظار تحقق آن را دارد به چنین انتظاری غرور و حماقت می گویند(8) در موردی که گفته می شود انسان به رحمت خداوند امیدوار باشد، منظور آن است که راه رسیدن به رحمت را برای خود هموار کند و اسباب و وسایلی که سبب جلب رضایت خداوند می شود را در خود جمع کند، آنگاه به لطف و کرم او امیدوار باشد و در غیر این صورت امید به او معنایی نخواهد داشت.اگر بخواهیم مثالی بزنیم مانند کشاورزی که محصولی نکاشته منتظر دروست. به طور قطع این کار چیزی جز حماقت و نادانی نخواهد بود،زیرا محصول را کسی بدست می آورد که چیزی کاشته باشد.

چرا باید به خداوند امیدوار باشیم؟

دلایل مختلفی وجود دارد که ما را به رحمت خداوند امیدوار می کند که در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود:

1 یکی از سنتهای خداوند و قوانینی که در جهان برقرار کرده و آن را بر خود واجب نموده، نجات اهل ایمان و نصرت آنهاست. حقتعالی می فرماید: ثمّ ننجی رسلنا والذین آمنوا کذلک حقا علینا ننج المومنین(9) فرستادگان خود را و کسانی را که ایمان آوردند، نجات می دهیم و همین گونه بر ما حق است که مومنان را رهایی بخشیم. و در جای دیگر فرمود: و کان حقا علینا نصر المومنین(10) بر ماست یاری مومنان (چه در دنیا،چه در آخرت)

2 بخشش و رحمت بی کران خداوند به گونه ای است که گناهان مومنان را در روز قیامت بخشیده و راز آنها را می پوشاند چنان که در آیات متعددی در قرآن این بشارت را به بندگان مومن خود داده است. از آن جمله می فرماید: کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمد(ص)نازل شده نیز ایمان آوردند، خداوند گناهانشان را می بخشد و کارهایشان را اصلاح می کند(11) همچنین فرمود: ای بندگانم که بر خود اسراف کردید از رحمت خداوند مایوس نباشید که خداوند جمیع گناهان را (اگر بخواهد)می بخشد و خداوند بخشنده و مهربان است(12) ضمن بیان این نکته که آیاتی که بر بخشش همه گناهان غیر از شرک در قرآن وارد شده است نیز دلالت بر همین معنا دارد.(13)

3 شفاعت یکی دیگر از مواردی است که انسان می تواند به آن امیدوار باشد. چنان که در روایات و آیات بر این معنا تاکید شده که انبیاء،اولیاء،شهداء،صالحان و ملائک و.. می توانند شفاعت گناه کاران را در روز قیامت بنمایند.

4 طبق برخی روایات جهنم برای گروهی از جمله مومنان پاک کننده است، یعنی بعضی انسانهای گناه کار برای پاک شدن،مدتی در جهنم می مانند وپس از پاک شدن، وارد بهشت می شوند. خارج شدن از بهشت ممکن نیست و بهشتیان همیشه در آن مخلد هستند، ولی همه کسانی که در جهنم وارد می شوند همیشه در آن باقی نمی مانند و در جهنم نیز ممکن است زمینه سعادت برای بشر رقم بخورد و پس از پاک شدن وارد بهشت گردد. امام خمینی(ره) در این باره می فرمایند: خدای ارحم الراحمین جهنمش هم رحمتی است که اگر سیاهی روی ما بندگان سیه روی را با فشارهای قبر و مواقف روز قیامت نتوانست پاک کند،با جهنم،سیاهی دل ما را بشوید تا رذایل و حجابات بسوزد و جمال فطرت نمایان گردد و نور فطرت ظاهر شده و با نور شافع اکبر ممزوج گشته و به جذبه نور احدی،نور فطرت توحید مجذوب شود.و این آخرین آشنا است که اگر انسان نتوانست با یکی از انوار شفعاء از انبیاء و ائمه هدی آشنایی و تناسب پیدا کند او به شفاعت می آید.(14) منظور امام آن است که انسانی که در مراحل قبل از جهنم نتوانست نجات پیدا کند و در جهنم نیز امیدی به کسی ندارد، تنها آشنای او و همدمش به دادش می رسد،یعنی آخرین چیزی که شفاعت می کند اسم ارحم الراحمین است. آخر من یشفع، ارحم الراحمین(15) در حدیث آمده که حق تعالی به نحوی در قیامت بسط بساط رحمت می کند که شیطان به مغفرت او طمع می کند(16) اگرچه لطف و بخشش خداوند در دنیا نیز هست اما رحمت او همه را در عالم آخرت فرا می گیرد و به تعبیر امام خمینی(ره): اینطور نیست که در جهنم را باز کنند و مدام جماعت انسانها را به جهنم بریزند. افراد خیلی کمی هستند که به جهنم می روند(17) با احتساب موارد فوق به یک نتیجه می رسیم:

و آن این که خداوند بسیار بخشنده و مهربان است و لطف و کرم او بی اندازه بوده و در ذهن قابل تصور نیست. و با همین رحمت و کرم خود به بندگان مومن خود قول غفران و بخشش گناهان را داده است. و اگر گناهان بنده مومنی زیاد بود با مدتی عذاب گناهان او را پاک نموده آنگاه او را به بهشت می برد.یعنی اگر شفاعت هیچ کس هم شامل حال انسان نشود، در آخر خداوند خود بنده اش را شفاعت می کند، زیرا فرمود: رحمتی وسعت کل شی ء(18)

فرق رجاء و غرور چیست؟

پیش از این گفته شد زمانی که انسان با فراهم آوردن اسباب و مقدمات و علل، منتظر سرانجامی خوش باشد آن حالت رجا و امیدواری است اما اگر انسان منتظر همین حالت بدون فراهم آوردن مقدّمات باشد آن حالت غرور نامیده میشود. در نظام اخلاقی اسلام، وصول به مقام قرب الهی و قرار گرفتن در جوار رحمت او، جز از طریق عمل صالح نمی باشد. افراد بسیاری وجود دارند که بدون تلاش و عمل نیک مدعی امیدواری به سرانجام نیکو هستند امام علی در هشداری به این گروه می فرماید:

امید داری خدایت پاداش فروتنان دهد، در حالی که تو نزد او از گردن افرازان به شمار آیی و طمع بسته ای که ثواب صدقه دهندگان یابی، در حالی که در نعمت غلتانی و آن را از بیچاره و بیوه زن دریغ می داری آدمی پاداش یابد بدانچه کرده است و در آید بدانچه از پیش فرستاده است.(19)

امام خمینی(ره)در مورد فرق بین رجاء و غرور می فرمایند: ملتفت باش که رجا را از غرور تمییز دهی. ممکن است اهل غرور باشی و گمان کنی اهل رجا هستی. ببین این حالتی که در تو پیدا شده و بدان خود را راجی می دانی از تهاون به اوامر حق و کوچک شمردن حق و اوامر او پیدا شده یا از اعتقاد به سعه رحمت و عظمت آن ذات مقدس؟ و اگر تمییز آن نیز مشکل است از آثار می توان تمییز داد.اگر عظمت حق در دل باشد و قلب مومن به احاطه رحمت و عطای آن ذات مقدّس باشد، قیام به اطاعت و عبودیت می کند، چون تعظیم و عبادت عظیم از فطریات است و تخلف ناپذیر است.پس اگر با قیام به وظایف عبودیت و جدّ و جهد در طاعت و عبادت اعتماد به اعمال خود نداشته باشی و آنها را به چیزی نشمری، و امید به رحمت حق و فضائل و عطای او داشته باشی و خود را به واسطه اعمال خود مستوجب هر ذم و غضب و سخط بدانی و تکیه گاه تو رحمت وجود علی الاطلاق باشد، دارای مقام رجا هستی و شکر خدای تبارک و تعالی کن و از ذات مقدس بخواه که آن را در قلب تو محکم کند و مقام بالاتر از آن را به تو عنایت فرماید و اگر خدای نخواسته متهاون به اوامر حق بودی و بی اهمیت و ناچیز شمردی فرموده های ذات اقدس حق را بدان که آن غرور است که در دل تو پیدا شده.(20)

نکته 28: دوری از تکبر

تکبر مبداش خودبینی و خودخواهی و جهل و غفلت از حق و مظاهر اوست و غایتش نفس و خودنمایی است و نتیجه اش سرکشی و طغیان است.(21)

کبر حالتی نفسانی است که انسان با آن بر دیگران بزرگی کند و خود را برتر از دیگران ببیند. بنابراین کبر نتیجه عجب یا خودبزرگ بینی است. این حالت اگر در درون و قلب انسان باشد به آن کبر می گویند ولی اگر از باطن به ظاهر برسد(که صد در صد هم خواهد رسید) آن را تکبر می گویند مثلاً از هم غذا شدن و هم نشینی با دیگری خودداری کند یا از دیگران انتظار سلام کردن داشته باشد و ...

نکته اول: کبر از احساس کمبود شخصیت ناشی می شود از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: هیچ کس تکبر نمی کند مگر در اثر حقارتی که در خود احساس می کند.(22)

نکته دوم: خداوند در آیات زیادی در قرآن متکبرین را سرزنش کرده است از آن جمله می فرماید: ان اللّه لا یحب من کان مختالاً فخور(23) خداوند متکبر فخر فروش را دوست ندارد. همچنین فرمود: بندگان خداوند رحمن آنانی هستند که در روی زمین با تواضع و فروتنی راه می روند نه با تکبر(24) و نیز فرمود: در حقیقت کسانی که از پرستش من کبر می ورزند به زودی خوار در دوزخ در آیند.(25)

نکته سوم: در احادیث نیز تکبر به شدت منع شده است. از امام صادق است که فرمود:از تکبر اجتناب کنید زیرا کبر مختص به خداوند بزرگ است و کسی که با خدا نزاع کند خداوند او را در هم می شکند و روز قیامت ذلیلش می کند. (26) همچنین از رسولخدا(ص)نقل شده است که هر کس به اندازه دانه خردلی در دلش کبر و خود خواهی باشد هرگز داخل بهشت نمی شود(27) امام علی(ع) در کلامی گوهربار چنین فرمود: ما لابن آدم و الفخر؟اوله نطفه و آخره جیفه لا یرزق نفسه و لا یدفع حتفه.(28) آدمیزاد را با ناز و فخر چکار؟ که آغازش نطفه و عاقبتش مرداری بیش نیست نه توانایی دارد که روزی خود را تامین کند و نه می تواند از مرگ جلوگیری کند و در جای دیگر فرمود: فخر فروشی را رها کن و کبر را از خودت دور کن و قبرت را به خاطر بیاور.(29)

نکته چهارم: یکی از دلایل طرد ابلیس از درگاه خداوند بزرگ و لعن ابدی او کبرورزی او بود نسبت به آدم. شیاطین زیادی در عالم وجود دارند، خداوند از بین همه آنها ابلیس را به عنوان بزرگ و رئیسشان که تمام گمراهی ها از اوست در قرآن ذکر فرمود. آنچه باعث شد شیطان در برابر فرمان خدا سرکشی کند تکبّر وی بود(30) و همین امر موجب سقوط و هبوط او نیز شد.(31)

نکته پنجم: تکبر دارای اقسام مختلفی است. تکبر در بالاترین مرتبه نسبت به خداوند است. که در واقع همان کفر و شرک است و عدم پرستش و اطاعت فرامین اوست. خداوند در مورد این گروه فرمود: هر کس از پرستش او امتناع ورزد و بزرگی فروشد به زودی همه آنان را به سوی خود گرد می آورد(تا ببینند تکبر به حقیقت از آن کیست؟) در مرتبه ای دیگر تکبر نسبت به پیامبران و اولیاء آنهاست. این نوع از تکبر به این معناست که فرد شان و مقام خود را بالاتر از آن ببیند که به فرامین و راهنمایی های انبیاء گوش دهد. چنان که خداوند در قرآن سخن گروهی از کافران را اینگونه گزارش می دهد: آیا به دو بشر که مثل خود ما هستند ایمان بیاوریم(32) تکبر در مرتبه ای پایین تر، نسبت به مردم و خلق خداست. به این معنا که خود را بالاتر از دیگران و بقیه را از خود پست تر و پایین تر ببیند. و این هم دلایل مختلف دارد یا عالمی است که به واسطه علمش خود را برتر از دیگران می بیند. مثلاً کتابی یا مقاله ای نوشته یا از کلماتی استفاده کرده که عوام نمی فهمند یا در محضر درس بزرگان حاضر شده و..و یا انسان پولداری است که به خاطر ثروتش دیگران - خصوصا فقراء- را کوچک می بیند. برای برخی از این افراد کار به جایی می رسد که فقراء خار چشمشان می شوند و هر وقت اسم مستمندی را می برند تا به او کمک کند گویی کوهی بر سرش خراب کرده اند یا مثل این است که به او توهین شده و او را کوچک شمرده اند. دور از باور نیست اگر در احادیث می خوانیم که از این نوع تکبر به جنون واقعی یاد شده است.(33) یا خود بینی به سبب انتساب به نسب و نیاکان شرافتمند و بزرگ و خانواده ای گسترده است. به طور قطع و یقین این افراد غافلند از این که روز قیامت نسب و سبب به کار نمی آید و هر کس از زن و فرزند و خانواده و عشیره خود فرار می کند. به سبب همین غفلت است که به دیگران فخر فروشی می کنند. همچنین تکبر شاید به سبب قدرتمندی باشد چنانچه خداوند از قوم عاد نقل می کند که دچار توهمی شدند و گفتند از ما نیرومند تر کیست؟(34) خداوند هم آنها را دچار عذابی سخت کرد به گونه ای که نیرومندی شان هیچ به کارشان نیامد. ممکن است خود پسندی به سبب زیبایی و جمال یا داشتن فرزندان و عشیره بسیار باشد البته دلایل دیگری هم می تواند داشته باشد.

نکته ششم: برای درمان تکبر نسبت به علت آن و مراتبش راههای مختلفی وجود دارد.اما کلّی ترین راه آن است که اسباب تکبر و علل آن را از خود رفع کند یا مانع از ورود آنها به روح و جان خود شود.انسان اگر می خواهد چشمه ای را خشک کند نباید از آن سطل سطل آب بکشد باید سرچشمه را از بین ببرد و بخشکاند یا مانعی بگذارد تا آب قطع شود. برای درمان تکبر باید اسباب آن را از ریشه نابود کرد. بهترین راه برای نابودی ریشه های تکبر معرفت خداست.اگر انسان خدا را بشناسد و به عظمت و بزرگی و کبریایی او یقین حاصل کند احساس ذرّه ای تکبر در خود نخواهد داشت، زیرا می داند که هر چیزی که او دارد خداوند برتر از او را داراست و اگر بخواهد می تواند با اراده خود آنها را از او بگیرد.بنابراین چیزی که برای انسان عاریه ای است و اعطا از جانب دیگری است هیچ جای تکبری برای او نمی گذارد.اگر قدرت دارد ،بداند که قدرت او برتر از فرعون و نمرود نیست که ادعای خدایی کردند و خداوند آنها را نابود کرد.اگر زیبایی دارد بداند که جمال او برتر از یوسف نبی نیست که اکنون قرنهاست که از مرگ او گذشته و از آن جمال و زیبایی دیگر خبری نیست.اگر قوم و قبیله دارد بداند روز قیامت آنچه برای انسان می ماند تنها عمل اوست نه قوم و خویش. اگر مال و مکنت دارد بداند ثروت او بیشتر از قارون نیست که زمین تمام اموال او را در خود فرو برد و...با این معرفت می فهمد هیچ چیز برای او ماندنی نیست و آنچه باقی است قدرت و جمال و ثروت و علم و..خداوند است که خالق و آفریننده اوست.

امام خمینی(ره)در بیان علاج تکبّر و رفع آن می فرمایند: بدان که از برای تکبّر موجبات بسیاری است که از جمله آن ضیق صدر است.انسانی که دارای شرح صدر باشد هر چه از کمال و جمال و مال و منال و دولت و حشم در خود ببیند به آن اهمیت ندهد و در نظرش بزرگ و مهم نیاید. واین سعه صدر از معرفت حقتعالی پبدا شود...پس خدا خواهی سعه صدر آورد و سعه صدر تواضع و عزت نفس آورد و در مقابل خود خواهی و خود بینی هم از ضیق صدر است و هم ضیق صدر آورد و آن مبدا تکبر است، زیرا چون ضعف قابلیت و ضیق صدر داشت، هر چه در خود بیند در نظرش بزرگ شود و

به آن بزرگی کند و در عین حال چون اسیر نفس است، برای رسیدن به مقاصد آن، پیش اهل دنیا که مورد طمع اوست ذلت و خواری کشد و تملقها گوید.بل که مبدا همه مبادی در کمالات، معرفت اللّه است و ترک نفس و مبدا همه نقائص و سیئات حب نفس و خود خواهی است و راه اصلاح تمام مفاسد اقبال به حق است و ترک هواهای نفسانیه ما اصابک من حسنه فمن الله و ما اصابک من سیئه فمن نفسک.(35)

بنابراین برای از بین بردن تکبر، بلکه همه معاصی که در انسان ملکه شده باید راهی برای تقویت معرفت الله و خداخواهی در خود پیدا کرد؛ چون انسان به معرفت اللّه رسید، سعه صدر پیدا کرده و گناهان قلبی در او ریشه کن می شوند. هر چند این راه، راهی است بس دشوار، اما رسیدن به برخی از مراتب آن برای همه مقدور است بنابراین جای هیچ عذر و بهانه برای کسی نیست.

به امید ریشه کن شدن همه رذایل و بدیها در انسان.