دیداری با آیت الله خمینی

دیداری با آیت الله خمینی
۰۵ بهمن ۱۳۹۳
امام خمینی, جهان اسلام, صدور انقلاب, ساده زیستی, هند,

 

اشاره

نوشته ای که ترجمه آن به نظر خوانندگان گرامی می رسد در مورخه 4 ژوئن سال 1994 در شماره 1 سال اول نشریه «مسایل جنبش اسلامی» به مناسبت پنجمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی به چاپ رسیده است. این نوشته گزیده ای از کتاب «ایران خمینی» نوشته «کوکب صدیق» نویسنده پاکستانی و از برادران اهل سنت مقیم امریکاست که به منظور آگاهی دادن به خوانندگان در خصوص تلاشهای منظم و بی وقفه رسانه های گروهی امریکا در نشر و اشاعه اکاذیب علیه انقلاب اسلامی ایران و رهبر فقید آن به چاپ رسیده است.

مطالبی که در پی می آید، شرح نخستین دیدار نویسنده کتاب در نخستین روزهای استقرار جمهوری اسلامی در ایران با حضرت امام می باشد که طی آن به توصیف روابط متقابل حضرت امام با امت می پردازد.

جاده قم، راه دو طرفه پر پیچ و خمی است که از میان زمینی ناهموار و آفتاب سوخته و پر از تپه های صخره ای می گذرد. وجود قطعه زمینهای سرسبز در جای جای این زمین خشک، حکایت از استعداد آن برای کشت دارد و دلیل بایر ماندنش، کمبود آب است.

شهر قم در فاصله 80 مایلی جنوب تهران واقع شده است. این جهت جغرافیایی حتی بطور نمادین یکی از مناسبترین جهات است. برای رسیدن به جاده قم باید از محلات جنوب تهران عبور کرد، مکان زندگی توده های فقیری که انقلاب اسلامی را به وجود آوردند (حضرت محمد رسول الله خویش را از قشر فقرا می دانست و مخالف گرایش مردم به ثروت و اغنیا بود).

بزرگراه از کنار بهشت زهرا عبور می کند، گورستانی که شهدای انقلاب در آنجا آرمیده اند . در ورای آن زمینی سخت با کوههای صخره ای، زمینی عریان و بدون هرگونه ابهام و رازی، بلکه با نوعی زیبایی خشن و ستیزه جوی خاص خود، دیده می شود. آیا این آیت و نشانه ای از خداوند است که کانون دین اصیل و انقلابی اسلام را همواره در سرزمینی خشن و عبوس قرار داده است؟

در حالیکه راننده ما به ماجراجویی نفس گیرش در این، به اصطلاح، بزرگراه ادامه می دهد دوست من که قرار است، در ملاقات ما با امام خمینی، نقش مترجم را بعهده بگیرد، به آرامی در صندلی عقب خودرو، در حال چرت زدن است. خورشید درست بالای سر ما رسیده و همینطور که به دیداری که قرار است با رهبر فرهمند انقلابی بعمل آورم، فکر می کنم، نسیم خنک شگفت آوری ما را نوازش میدهد. راستی چرا من، یک مسلمان اهل سنت پاکستانی، اینقدر مشتاق دیدار از مرکز آموزش الهیات شیعی هستم؟

چرا ترجیح می دهم که خمینی را «امام» بنامم؟ ...

تنها به یک دلیل ساده و آن اینکه روح بشر از افرادی چون [امام ] خمینی برای عبور از ورای محدودیتهای تاریخی و تمایلات کوته بینانه، تاثیر می پذیرد. فرد هوشمند از هر وسیله تاریخی موجود برای تغییر روند تاریخ سود می جوید.

تنها افکار چندین تن از اصحاب پیامبر (ص) نظیر (امام) علی (ع)، (امام) حسین (ع)، سلمان، ابوذر و چند تن دیگر در دسترس [امام ] خمینی بود و ایشان از این اصحاب نکات بسیاری آموختند و بسیار بیشتر از ما سنی ها به آموخته هایشان عمل کردند. در حالیکه ما افکار و اندیشه های تمامی اصحاب پیامبر (ص) را در پیش روی خود داشتیم. (مقایسه کنید اصحابی را که تنها چند آیه از قرآن را از حفظ داشتند و همین قدر برای تبدیل آنان به چهره های انقلابی کفایت می کرد با گروه کثیری از ملاهای مدرن که اغلب نیمی و یا حتی دو سوم تمامی قرآن را از بر هستند، ولی ارتجاعی ترین عناصر جامعه محسوب می شوند) ...

پیروزی هایی نظیر ورود پیامبر اکرم به مکه، حتی در تاریخ بشری نیز، به ندرت یافت می شود . پیروزی محمد (ص) نشان داد که خیر می تواند بر شر فائق آید و عدالت قادر است به پیروزی برسد. از نظر من بازگشت [امام ] خمینی به ایران، شبیه فتح مکه بود، پس از 1400 سال، پیروزی شگفت آور دیگری برای روح بشر.

آیت الله خمینی پیوندی مستقیم با توده های ایران دارد. آنان به وی عشق می ورزند و او نیز به آنان. اینکه همه روزه صدها و گهگاه هزاران تن برای ملاقات و دیدار با امام می آیند، امری پیش پا افتاده است. پیوند امت و امام ناگسستنی است.

نرده ای برای جلوگیری از ازدحام مردم، به هنگام دیدار با امام، برپا داشته شده است. سه دسته جمعیت مشاهده می شود: دسته نخست خارج از نرده هایی جمع شده است که توسط تعداد اندکی پاسدار حفاظت می شود. دسته دوم در حد فاصل نرده و ساختمانی مشاهده می شود که در آنجا [امام ] خمینی دیدار کنندگان را به حضور می پذیرد و بالاخره دسته سوم از جمعیت در حیاط کوچک داخل ساختمان تجمع کرده و در انتظار فرا رسیدن نوبت برای ورود به اتاق ملاقات است.

هنگامیکه در دسته دوم از جمعیت قرار می گیرم، بطور ناگهانی، امام را در آستانه در آهنی منقوش به کلمه لا اله الا الله مشاهده می کنم. بر یک صندلی می ایستد و به آرامی به ابراز احساسات جمعیتی پاسخ می گوید که او را محاصره کرده است. با وجود ممنوع بودن عکسبرداری، بسرعت، چند عکس از صحنه می گیریم. مردم با شور و شعف ناشی از عشق، به او درود می فرستند . وی هنگام پاسخ گفتن به ابراز احساسات آنان مثل فولاد سرد است، ولی از سیمایش نور لطیفی از عشق و تواضع پرتو افشانی می کند. اینجا نه جای فخر فروشی است و نه تکبر. و لمس کردن دستان یا نشان دادن علایمی از سرسپردگی از جانب مردم، تداعی کننده رابطه خادم و مخدوم، حتی از نوع روحانی آن، نیست. در این محیط هیچ تصویری از [امام ] خمینی یا هیچکس دیگری به چشم نمی خورد.

همراه با دسته سوم جمعیت وارد حیاط خانه می شویم. در اینجا افرادی حضور یافته اند که قرار ملاقات دارند. حجت الاسلام توسلی، یکی از تحصیل کرده های حوزه علمیه، که مسئولیت رسیدگی به ملاقاتها را دارد، به ما می گوید که رزمندگان نهضت های رهایی بخش، از سراسر جهان، برای دیدار [امام ] خمینی آمده اند. تازه ترین گروهی که (با امام) دیدار کرده اند، رزمندگانی از نهضت های رهایی بخش فیلیپین، افریقای جنوبی، رودزیا و سایر کشورهای افریقایی هستند. وی همچنین با ما از مردم محرومی سخن گفت که برای دیدار با امام، از کاشان تا قم را، پیاده، طی طریق کرده اند.

در حالیکه در انتظار ورود به محل ملاقات هستیم، جمعیتی که خارج از حیاط حضور دارد و تا چند لحظه قبل تکبیر می گفت و صلوات می فرستاد، شروع به شعار دادن کرده و طی آن از [امام ] خمینی می خواهد که از اتاق خارج شده و بدیدنش بیاید. یک یا دو دقیقه بعد، امام قدم زنان از مقابل ما عبور کرده و برای پاسخگویی به احساسات مردم خارج می شود. هیچ قید و بند رسمی وجود ندارد. او به سادگی خارج شده و با امت خود دیدار می کند. او دوست و پدر آنان است. آنان هیچ تمنایی از وی ندارند و او نیز چیز خاصی از آنان طلب نمی کند . اینکار تنها تبادل عشق است. این جریان هر 20 تا 30 دقیقه، هر بار که جمعیت بیقرار شده و او را طلب می کند، اتفاق می افتد. وی درخواست آنان را رد نمی کند و از آنان نمی خواهد که پراکنده شوند.

سر انجام وارد اتاقی می شویم که [امام ] خمینی دیدار کنندگان را می پذیرد. مدت نیم ساعت است که نظاره گر برخورد او با امتش هستیم. هیچ دکوراسیونی در اتاق به چشم نمی خورد. فرشی که زیر پا افتاده، مندرس و از همه فرشهایی که در بازار تهران فروخته می شود، ارزانتر است. چیزی شبیه بوریای نازکی که در مساجد پاکستان یافت می شود.

اتاق فاقد مبلمان است. پنکه ای از سقف آویزان است. یک دستگاه کولر هم به چشم می خورد که گهگاه برای خارج ساختن بوی عرق جمعیت حاضر، روشن می شود و موقعیکه [امام ] خمینی وارد اتاق می گردد، آنرا خاموش می کنند. عادت کرده است که بدون کولر (و در زمستان بدون بخاری) زندگی کند. کولر همیشه باعث سرما خوردگی ایشان می شود.

وقتی [امام ] خمینی وارد اتاق می شود، همه سکوت اختیار می کنند. گویی روی ابرها راه می رود، پشت به دیوار و روی ملافه ای می نشیند. پشت او مثل یک جوان راست و کشیده است، آنهم در سنین هشتاد سالگی. گرمایی از سیمایش احساس می شود که آمیزه ای از زنده دلی جسمانی و قدرت روحانی است. همراه با شکوه و وقاری غیر قابل توصیف که بنظر می آید ناشی از هوش و درکی شگرف باشد. به نرمی و بدون کمترین نشانه ای از تکبر و قدرت طلبی سخن می گوید و بر روان مخاطبانش تاثیر می گذارد. هیچ کوششی برای اغواگری از طریق استفاده از شیوه های سنتی تکریم مذهبی، یا ارتباط ما فوق و مادون بعمل نمی آید. همه در یک سطح قرار دارند . اتاق پر از افراد است و دیدار کنندگان در اطراف امام ازدحام می کنند. مردم تقریبا تا نزدیک زانوانش نشسته اند. هیچ فضایی خالی برای نشان دادن سروری وی بر اطرافیانش وجود ندارد.

پنجاه نفر از جوانان گروهی موسوم به سیاه جامگان در میان دیدار کنندگان دیده می شوند . آنان میلیشیاهای محلی، اهل شهر کرج واقع در غرب تهران، هستند و عنوان خود را از لباس سیاهی که بر تن دارند، گرفته اند. نماینده آنان فهرستی طولانی از برنامه ها و درخواستهایشان را قرائت می کند. مرد جوان کلام خود را با آرامش شروع می کند، ولی بتدریج احساس می کند در حضور و مقابل رهبر محبوب انقلاب ایستاده است، چهره اش گلگون می شود. وقتی جوان خواندن نوشته را بپایان می رساند، امام به پاسخگویی می پردازد. لحن آرام وی به قطرات شبنمی می ماند که در سپیده دم، از گلبرگهای گل سرخ، فرو می چکد، امام بطور اجمالی رهنمودهایی را ارائه نموده و بقیه امور را به افراد وا می گذارد تا با توجه به شرایط موجود و توانایی ها و منابعی که در دسترس دارند، کارها را پیش ببرند.

به محض اینکه سیاه جامگان قصد ترک اتاق را می کنند، یکباره صدای مردی از ته اتاق به گوش می رسد که برخاسته و می گوید: «صبر کنید! چطور می توانید اینقدر زود اینجا را ترک کنید، در حالیکه من هنوز حرفم را نزده ام.» در نتیجه آنان مجبور می شوند که منتظر بمانند تا او سوالاتش را مطرح کند. پرسشهایی که خیلی جزیی بود و تنها وقت را تلف می کرد.

سرانجام نوبت ملاقات من با امام فرا می رسد. بهمراه دوستم که کار ترجمه را عهده دار است با او تنها می مانیم. بسیار نزدیک به او می نشینم. چشمان تیز بین وی در من نفوذ می کند. با متانت به من می نگرد، ولی من دستپاچه می شوم همان احساسی را دارم که انصار مدینه بهنگام دیدار با حضرت محمد (ص) داشتند. توسط مترجم با او از اوضاع امریکا و جنگ تبلیغاتی پیگیری سخن می گویم که در آنجا علیه ایشان و انقلاب اسلامی در جریان است. به تشریح نقش مجلاتی نظیر (روند نو New Trend) در جریان مبارزات ضد شاه و اهمیت کنونی آن و نیاز به مجلاتی نظیر (انقلاب اسلامی Islamic Revolution) می پردازم.

[امام ] خمینی از این تلاشها ستایش کرده و دستانش را بمنظور دعا برای موفقیت این مجلات بالا می برد.

بدرستی حالم را نمی فهمم. همینقدر می دانم که از شدت شور و هیجان به لرزش افتاده ام . بر خود مسلط می شوم و وضعیت مسلمانان هند را برای امام شرح می دهم. بزرگترین اقلیت مسلمان که در هند زندگی می کند مجددا هدف حملات افراطیون هندو قرار گرفته است و جدیدترین واقعه از این دست در جمشید پور رخ داده، چند صد قربانی گرفته و موجی از ترس و ناراحتی را در میان جامعه مسلمان سراسر هند پراکنده است.

در حالیکه مترجم سرگرم ترجمه گفته هایم است، جمعیت خارج از ساختمان با صدای بلند، شروع به دادن شعار کرده و [امام ] خمینی را به دیدار با خود دعوت می کند. لبخندی پوزش طلبانه بر لب آورده و می گوید: «به من فرصتی برای فکر کردن به این موضوعات را نمی دهند» . می گوید که بسیار نگران وضعیت مسلمانانی است که در هند زندگی می کنند. امام می افزاید: ولی تنها اظهار همدردی صرف کفایت نمی کند، مسلمانان نباید تنها به اعتراض بسنده کنند، نیاز به سازماندهی، آنهم سازماندهی بین المللی است. مستضعفان جهان باید متحد شوند. امام خمینی اضافه می کند که او در اندیشه سازماندهی یک جبهه متحد از مستضعفان و مظلومان است. واژه مستضعفان که توسط ایشان بکار برده میشود، از سوره نساء به عاریت گرفته شده است. وی می گوید : «اتحاد مستضعفان همه مسایل را حل خواهد کرد.»

بر دامنه شعارهای خارج از ساختمان افزوده می شود. [امام ] خمینی باید برای دیدار با مردم از اتاق خارج شود. ما مجبور به ترک محل هستیم. به سرعت با او خداحافظی می کنم. همینطور که دستانش را گرفته ام، ناخود آگاه و بطور غیر ارادی به آنها بوسه می زنم. کاری که پیش از این هیچگاه از جانب من نسبت به هیچ رهبر مذهبی سر نزده بود. بدون شک [امام ] خمینی یک سر و گردن از تمامی رهبران مذهبی عصر ما بالاتر است. چهره ای که بنظر می رسد از دوران پیامبر (ص) و مثل یکی از اصحاب کبیر ایشان به عصر ما پا گذاشته است.

بلافاصله پس از خروج ما، زنان دیدار کننده که ملبس به چادر هستند، وارد اتاق می شوند . یکی از زنان بطور ناگهانی و به شیوه ای غیر معمول در ایران جدید، آستین دوستم را می کشد و می پرسد: «چرا بیرون نمی آیند؟» و دوستم که قدری گیج شده است با عصبانیت پاسخ می گوید : «تازه آمده اید و می خواهید فورا برای دیدن شما بیرون بیاید» .

در راه بازگشت، توقفی در حرم [حضرت ] فاطمه معصومه (ع) می کنیم. اینجا محل آرامش بی پایان و زیبایی شگفت انگیز است، نمادی از مذهب سنتی ایران، اغناگر و سنت گرا. مذهب انقلابی گرچه بسیار جدید می نماید، ولی ریشه در گذشته ها دارد. مذهب سنتی گرایش به ایجاد جناحی راست گرا در جنبش اسلامی دارد که می تواند بدان آسیب برساند، یا حتی آنرا به نابودی بکشاند، انقلابی اجتماعی که باید در پی شکست دادن امپریالیسم باشد.

آیت الله خمینی و پسرش احمد، هر دو، نگرانی بسیاری از رشد فزاینده قدرت جناح راست دارند . رشد عناصر راستگرا نشان می دهد که مبارزه ای طولانی در پیش است. با اینحال مسلمانان ایران از سایر ملل مسلمان در زمینه درک و عمل انقلابی، جلو افتاده اند. آیت الله خمینی رهبری طبیعی و مناسب برای چنین امتی است.