امام خمینی; انقلاب اسلامی; ارتباطات و گفتگوی تمدنها

امام خمینی; انقلاب اسلامی; ارتباطات و گفتگوی تمدنها
حمید مولانا
۰۷ بهمن ۱۳۹۳
انقلاب اسلامی ایران, رهبری انقلاب, حمید مولانا,

اشاره

آقای پروفسور حمید مولانا رئیس سابق انجمن بین المللی تحقیقات ارتباطی و رسانه ای (IAMCR) ، از ایرانیانی است که دهها سال است در آمریکا اقامت دارد . ایشان از سال 1968 رئیس بنیانگذار بخش ارتباطات بین المللی در سرویس بین الملل دانشگاه امریکن واشنگتن دی سی بوده اند و سالهاست که در زمینه علوم سیاسی، روابط بین الملل، ارتباطات و ... تدریس می کنند . آقای مولانا دارای تالیفات فراوانی از جمله دهها کتاب و صدها مقاله می باشند و در مجامع متعدد بین المللی سخنرانیهای بسیاری ایراد کرده اند . بعضی از کتابهای ایشان به فارسی ترجمه شده است از جمله "گذر از نوگرایی" و "جریان بین المللی اطلاعات" و بسیاری از مقالات و مصاحبه های ایشان نیز به زبان فارسی تحریر یا بیان شده و در جراید داخلی از جمله روزنامه کیهان و فصلنامه رسانه به چاپ رسیده است . پروفسور مولانا یکی از مهمانان کنگره تبیین اندیشه های امام خمینی و انقلاب اسلامی بودند که در سالجاری در تهران برگزار شد . مصاحبه ای با ایشان انجام داده ایم که در پی می خوانید:

ضمن تشکر از شما به خاطر شرکت در این مصاحبه، به عنوان آغاز گفتگو بفرمایید جایگاه انقلاب اسلامی ایران در وقایع عظیم قرن بیستم و آثار آن را چگونه ارزیابی می کنید؟

بسم الله الرحمن الرحیم . در آستانه قرن بیست و یکم میلادی و در جریان مراسم بزرگداشت یکصدمین سالگرد میلاد امام خمینی راحل (رضوان الله تعالی علیه) هستیم . این بزرگداشت یادگاری است از آنچه در قرن بیستم صورت گرفت . به عقیده من قرن بیستم قرن امام است و ایشان تقریبا تمامی آن را مشاهده کرده اند . قرن بیستم، قرن انقلابات بود و انقلابات و دگرگونیهای بزرگ و کوچک بسیاری در آن به وقوع پیوست ولی فقط در ایران بود که دو انقلاب در یک قرن، چهره و ماهیت این سرزمین اسلامی را بکلی عوض کرد; انقلاب مشروطه که در اوایل قرن بیستم علیه استبداد صورت گرفت، ولی ربوده شد و در دامان نوگرایی و ظواهر غربی فروافتاد; و دیگری انقلاب اسلامی که علیه طاغوت داخلی و استکبار خارجی بود و تقریبا در اواخر این قرن در جهت جلوگیری از تمایلات و الگوهایی که بعد از انقلاب مشروطه گرفتار آن شده بودیم پیش رفت و هویت اسلامی را به ایران بازگرداند .

درباره آثار جهانی قیام امام خمینی چه نظری دارید؟

به عقیده من هیچ صدایی در قرن بیستم مثل صدای امام جهان را به لرزه در نیاورد . حضرت امام، پس از جنگ دوم جهانی اولین شخصیتی بودند که به صورت جهانی طلسم سکوت را در مقابل طاغوت و ظلم شکستند . اگر این طلسم نشکسته بود امروز شوروی زنده بود . وقتی انقلاب اسلامی اوج گرفت، من در تابستان 1978 دو هفته در تهران بودم و بعد برای شرکت در کنگره بزرگ علوم ارتباطات روابط بین الملل رفتم به ورشو (لهستان) . وقتی در آنجا درباره انقلاب اسلامی ایران صحبت کردم، چند نفر از دانشمندان لهستانی که بعدا در مبارزات لهستان تاثیر فراوانی داشتند، می خواستند حضرت امام را بشناسند . این مال آن موقع بود ولی اخیرا، حدود سه ماه گذشته - یعنی پس از 20 سال - هنگامی که برای شرکت در کنفرانس بزرگ جهانی در همین رشته - در دانشگاه لایپزیک - به آلمان شرقی رفته بودم، برای اولین بار در عمر چهل و سه ساله انجمن علوم ارتباطات آنجا، اعضای انجمن جلسه اصلی خودشان را در کلیسا تشکیل دادند، در کلیسای سن نیکولی . در این کلیسا کشیشی برای ما سخنرانی کرد که به قول خودش انقلاب آلمان شرقی را به شیوه حضرت امام هدایت کرده بود .

واقعا جالب توجه است که مارکسیست ها، لیبرالیست ها و همه ایست ها که هرگز حاضر نبودند به مسجد و معبد بروند، انقلاب اسلامی ایران آنان را وادار کرده بود که به کلیسا بیایند . به عقیده من انقلاب اسلامی ایران یکی از بزرگترین عوامل دگرگونی در شوروی سابق و در اروپای شرقی بود که باید تحقیق بشود و پژوهشهای بیشتری در این باره صورت گیرد .

درباره تاثیر امام خمینی و انقلاب اسلامی در دگرگونی های بلوک شرق نکات جالبی بیان کردید که واقعا نیاز به بررسیها و پژوهشهای بیشتری دارد بخصوص که تاریخ نویسان دستگاههای استکباری سعی در امحا و انکار این تاثیر شگرف دارند . اما از طرف دیگر قیام حضرت امام و پیروزی انقلاب اسلامی استکبار جهانی و بخصوص سردسته آنها آمریکا و به فرمایش امام "ولیده فاسده اش" اسرائیل را به واکنش های تند و مزورانه ای واداشت . نظر شما در این مورد چیست؟

ما همه می دانیم که استکبار جهانی، آن چیزی است که اروپایی ها به آن می گویند امپریالیسم . ولی ما به راستی به آن می گوییم استکبار، چون واژه استکبار خیلی بالاتر از امپریالیسم است . امپریالیسم یک واژه ای است که فقط مربوط به یک زمان خاصی بوده . بله، استکبار جهانی به رهبری نظام آمریکا، علیه شخص امام و علیه انقلاب اسلامی بزرگترین تبلیغ و پروپاگاندی که قرن بیستم به خود دیده بود براه انداخت . این پروپاگاندی که علیه شخص حضرت امام و علیه انقلاب اسلامی بود، حتی از پروپاگاندی که هیتلر براه انداخت و از پروپاگاندی که غرب بر ضد هیتلر براه انداخت خیلی وسیعتر و بالاتر بود . ولی امام خمینی از منبر تا ماهواره و از نجف تا پاریس با این حملات مبارزه کرد . رسانه ها و سازمانهایی که سخنگوی ابرقدرتها بودند و با امام و انقلاب او ستیزه داشتند حتی نتوانستند تحسین خودشان را از رهبر عظیم الشان اسلامی پنهان کنند .

اجازه بدهید دو سطر از یکی از مقالات تایمز لندن که معروف است دویست سال سخنگوی دولت استعماری انگلستان بوده ببینید چه می نویسد: "خمینی مردی بود که توده ها را با کلام خود مسحور کرد . وی به زبان مردم عادی سخن می گفت و به طرفداران فقیر و محروم خود اعتماد به نفس می بخشید . این احساس آنها را قادر ساخت تا هر کسی را که سر راهشان بایستد از بین ببرند . وی به مردم نشان داد که حتی می توان در برابر قدرتهایی مثل آمریکا ایستاد و نهراسید . " ببینید چه اعترافی است و چه تناقضی . اگر این جمله درست است پس اخباری که ما بیست سال شنیده بودیم نباید درست باشد . از این موارد خیلی می توانم برایتان بگویم ولی اجازه بدهید یک مثال هم از نوع آمریکایی اش برایتان بگویم . روزنامه هرالد تریبیون که روزنامه جهانی استکبار آمریکاست درباره امام می نویسد: "آیت الله خمینی انقلابی خستگی ناپذیری بود که تا آخرین لحظه حیات به آرزوی خود برای پی ریزی یک جامعه اسلامی و حکومت اسلامی در ایران وفادار ماند . امام خمینی در آنچه برای سرزمین باستانی اش می خواست لحظه ای درنگ نکرد . وی خود را ماموری می دانست که می باید ایران را از آنچه فساد و انحطاط غرب می دید پاک کند و خلوص اسلامی را به ملت بازگرداند . "

بله درست است آقای هرالد تریبیون! شما درست می فرمایید . بالاخره اعتراف کرده اید . پس اگر این درست است آن خبرهایی که منتشر کردید چه جوری بوده است؟ آری، صفات و خصایص امام بسیار بودند و حتی این آقایان نمی توانستند علی رغم تمام آن تبلیغات منفی که راه انداخته اند تحسین خود را پنهان کنند .

به نظر شما انقلابی که تا این حد الهی و مذهبی و تا این حد مردمی است که حتی دشمن هم این جور اعتراف می کند، چگونه تبیین می شود؟

انقلابات به عقیده بنده تنها قیام توده ها و عامه علیه نظام حاکم نیست . زیرا چنین قیامی - اگر فرض کنید - بدون رهبری به انقلاب پیروزمندانه ای منجر نمی شود . همه انقلابها رهبری لازم دارند . ویژگی انقلاب اسلامی ایران نه تنها در ماهیت و هویت اسلامی خود انقلاب بلکه در رهبری مداوم و نادر آن، در ایمان قلبی به هدف، در استعداد و تیزهوشی و در درک فوق العاده از مسایل، در اتکا، خالصانه به حق تعالی و اعتماد به مردم و شجاعت شخص امام خمینی نهفته است . در دروس علوم سیاسی و جامعه شناسی و تاریخ که ما در دانشگاه درس می گوییم همیشه جایگاه رهبران سیاسی و مذهبی و نظامی و انقلابی دنیا را مثل مارتین لوتر در مسیحیت، روبسپیر در انقلاب فرانسه، لنین در انقلاب روسیه، گاندی در استقلال هند، مائو در انقلاب چین و ... مورد بررسی و تحلیل قرار می دهیم و شرایط ملی، بین المللی و محیط و نیز دایره افکار عمومی و عقاید زمان را در تبیین نقش تاریخی این شخصیت ها در نظر می گیریم . به عقیده من در شناسایی شخصیت تاریخی امام باید درس ویژه ای ارائه داد . زیرا این چنین دروسی که عرض کردم با طبقه بندیهای نظری و عملی خود قادر به تبیین رهبری چند بعدی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و جایگاه ایشان در تاریخ نمی باشند .

زندگی قریب به یک قرن امام که مصادف با قرن بیستم و تحولات جهانی است خیلی فراتر از آن است که ما بتوانیم ایشان را در حرفه و ردیف و دایره دیگران تحلیل و تفسیر کنیم . منظور من این است که باید انقلاب اسلامی ایران و شخصیت رهبر این انقلاب را، نه در چارچوب الگوهای غربی بلکه در چارچوب ویژه خود ما که توحیدی - قرآنی است ملاحظه کنیم .

بنابراین ویژگیهای شخصیت امام خمینی و شیوه رهبری ایشان با سایر رهبران انقلابی عالم تفاوت اساسی دارد . به نظر شما مهمترین این ویژگیها چه چیزهایی است؟

در مقایسه با رهبران انقلابی دیگر، ابعاد رهبری حضرت امام متعدد و چند بعدی است . امام تنها رهبر معنوی و دینی هستند که یک انقلاب عظیم را در چند قرن اخیر رهبری کردند . امام تنها رهبر انقلابی است که شما صفات علمی، دینی، سیاسی، فلسفی، استراتژیک و حتی نظامی را یکجا در شخصیت ایشان ملاحظه می کنید . رهبران جنبشهای بزرگ دنیا - غیر از پیامبران الهی و امامان معصوم - همه یا انقلابی علمی و هنری یا نظامی و سیاسی یا اقتصادی و سکولار و غیر آن را رهبری کردند . همه یک بعدی بودند . خیلی بخواهیم کوشش کنیم، می توانیم بگوییم دو بعد داشتند . در حالی که حضرت امام ابعاد گوناگونی داشتند و در تمامی امور دینی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تکنولژیک بی طرف نبودند و آرا مهمی داشتند .

کشش مردم و پیوند امت اسلامی و توده های مسلمان در سراسر دنیا با امام یک موضوع قلبی، عاطفی، الهی و مکتبی بود که ما، در سایر رهبران دنیا پیدا نمی کنیم .

رابطه مردم با امام تمام معادلات سیاسی و جامعه شناسی روابط رهبر و پیشکسوتان را با گروه عامه و توده های مردم که ما، در تاریخ می دانیم، کنار می گذارد . ایشان با انقلاب خویش اسلام را از انحطاط و انزوایی که به آن تحمیل شده بود بیرون آوردند و از حاشیه و بیراهه به متن زندگی مسلمانان بازگرداندند .

یک موضوع برای ما خیلی مهم است و آن اینکه ما از انقلاب فرانسه تا انقلاب کوبا که نگاه می کنیم می بینیم که ایدئولوژی این انقلابها برای مردم همیشه یک موضوع بیگانه بوده است نه بومی . ولی انقلاب اسلامی ایران، متن انقلاب، ماهیت انقلاب، در خود فرهنگ و خود نفوس مردم مسلمان نهفته است . در انقلاب روسیه، مردم برای اولین بار، از مارکس و عقاید او مطلع می شدند . مردم کوبا اصلا از مارکس خبری نداشتند . مردم چین از مارکس و عقاید او دور بودند . ولی انقلاب اسلامی، انقلابی بود که مردم چهارده قرن در متن آن بودند و در آن بزرگ شدند .

با این تعبیری که بیان فرمودید این سئوال پیش می آید که جایگاه خود انقلاب اسلامی در طول این چهارده قرن بخصوص قرون اخیر، در متن زندگی مسلمانان چیست و چگونه ارزیابی می شود؟

در تاریخ تمدن سیاسی اسلام از دوره مثلا ابومسلم خراسانی گرفته تا دوره خواجه نظام الدین طوسی، از شیخ صفی گرفته تا میرزای شیرازی، از جمال الدین اسدآبادی تا مدرس و از آیت الله نائینی تا آیت الله کاشانی، آثار و مبارزات آنها در طول زمان گرچه بزرگ و موثر بوده ولی هیچگاه به عظمت و عمق انقلاب اسلامی که به رهبری حضرت امام به پیروزی رسید نبوده است .

مفهوم امام به عنوان پیشوای سیاسی و دینی و فقهی و اجتماعی و اقتصادی بار دیگر برای اولین بار در هزاره اخیر بر اثر انقلاب اسلامی ایران در سطح بین الملل صورت عمل به خود گرفت . پس از یک دوره فترت طولانی که بیش از هزار سال طول کشید امت اسلامی از نو حکومت اسلامی بدست آورد . این برای ما خیلی مهم است . سایر رهبران و علمای اسلامی در طول تاریخ معاصر - مانند مودودی در پاکستان، عبده وقطب در مصر - در بیداری مسلمانان موثر بودند ولی هیچکدام از اینها نتوانستند قدرت سیاسی را بدست بگیرند و حکومت اسلامی را در ممالک خودشان استقرار دهند . امام خمینی به این هدف مقدس رسید . بالاتر از همه اینکه ایشان تنها رهبر اسلامی است که علیه بزرگترین طاغوت ملی و استکبار بین المللی که در گذشته سابقه داشت بپاخاست و پیروز هم شد .

پس از قرنها، فقیه اسلامی تحت لوای ولایت - و نه سلطنت و خلافت - قدرت حکومت را بدست گرفت . امام نه تنها تئوری نظریات مربوط به حکومت اسلامی را تکمیل فرمودند بلکه آن را پیاده کرده و به آن صورت عمل دادند . این فقیه و رهبر اسلامی به سنت پیامبران و امامان به عنوان یک سردار بزرگ و فرمانده قوای نظامی و با همت و فداکاری و جانبازی امت خود در مقابل جنگ تحمیلی طولانی استکبار شجاعانه مقاومت کرده، از مرزهای میهنمان حراست فرمودند . وقتی تمام اینها را ما جمع می کنیم می بینیم چنین مجموعه ای در مدت کوتاهی در تاریخ تمدن اسلامی ما، پس از آن دوره کلاسیک خلفای راشدین جدا وجود نداشته است .

به نظر شما با توجه به سلطه گری و پروپاگاندای عظیم استکبار جهانی علیه شخص امام و انقلاب اسلامی که بدان اشاره کردید و بخصوص با توجه به تفاسیر بعضی از متخصصان علوم ارتباطات - مانند الوین تافلر - درباره این انقلاب و رهبر آن، علل موفقیت امام خمینی در خلق و ارسال پیام و تاثیرگذاری گسترده بر مسلمانان و مستضعفان عالم - علی رغم سلطه ارتباطی استکبار - در چیست؟

آن عده که ادعا می کنند درباره ارتباطات و رسانه ها متخصص هستند - چه در غرب و چه متاسفانه در بعضی ممالک اسلامی - همیشه آنقدر فریفته تکنولژی و رسانه ها شده اند که چارچوب اصلی و مایه کار را فراموش می کنند . مثلا نوشته شده که انقلاب اسلامی ایران پیروز شد برای اینکه امام خمینی از کاست و نوار و ماهواره استفاده کرد . خوب اگر به این سادگی بود، شاه هم می توانست از همینها استفاده کند . او که بیشتر داشت . آمریکا هم ماهواره و کاست و نوار خیلی بیشتر دارد . بنابراین باید چیزی بیش از اینها باشد . آنچه بیشتر است دو موضوع است: اولین موضوع برمی گردد به قرآن کریم . در قرآن کریم ملاحظه می کنیم که یکی از وظایف مسلمانان و رهبران مسلمانان اطلاع رسانی است . وقتی می فرماید نماز جمعه اقامه کنید و خطبه بخوانید - این را فقط برای مثال می گویم - برای این است که پیشوایان مسلمین به امت اسلامی بگویند که در دنیای اسلامی چه اتفاقی می افتد، یعنی اطلاع رسانی . در آن زمان ماهواره و تلویزیون و روزنامه و غیره نبوده است، ولی موضوع اطلاع رسانی بوده و هست و از یکی از ارکان مهم اسلام و حکومت اسلامی محسوب می شود . بنابراین امام خمینی کاری را انجام می دادند که قرآن کریم فرموده . این وظیفه همه ماست نه فقط وظیفه مثلا یک روزنامه که همه را مطلع کند که مسایل مهم دنیا چیست، مسائل مهم امت چیست . این وظیفه همه ماست که این مسایل را از رسانه های موجود، چه مسجد و منبر و چه روزنامه و رادیو و تلویزیون و غیره پخش کنیم و حضرت امام این کار را کردند .

دوم اینکه، این تکنولژی نبود بلکه این مشروعیت و اقتدار یک فقیه بود که به محتوای پیام قوت داد . ببینید اگر ما بخواهیم به این موضوع که شما فرمودید بیشتر توجه کنیم وضعیت این مسایل آدم کشی و خونخواری در بوسنی و کوزوو یا اندونزی که ملاحظه می کنیم الان مثال خوبی است . مسلمانان متفرقند و اطلاع رسانی افتاده دست دولتهای باصطلاح ملی و استکبار جهانی . حتی خیلی از مسلمانان نمی دانستند که امت اسلامی در بوسنی هم هست، تا اینکه این وقایع اتفاق افتاد . در حالی که اگر ما اطلاع رسانی خود را به سطح لازم می رساندیم همه مطلع می شدیم که در امت جهانی اسلام چه اتفاقاتی دارد می افتد .

در سالهای قبل از انقلاب اسلامی و سالهایی که انقلاب اسلامی داشت صورت می گرفت و همچنین بعد از آن ملاحظه می کنیم که حضرت امام خودشان در سطح بین المللی از تمام امکانات و وسایل برای اطلاع رسانی استفاده می کنند و توجه ایشان تنها امت اسلامی در ایران نیست بلکه امت اسلامی در جهان و تمام مستضعفان عالم را در نظر دارند .

در اینجا می خواهم درباره صفات و خصوصیات امام بر دو سه موضوع تاکید کنم . به عقیده من از صفات بارز ایشان به طور خلاصه اول مبارزه علیه ظلم و طاغوت است (چه داخلی و چه خارجی) . این ویژگی با کار اطلاع رسانی جور در می آید . زیرا اطلاع رسانی یک جریان است و باید یک محتوایی داشته باشد که به این جریان مشروعیت بدهد . دوم تلاش در جهت اتحاد مسلمانان در یک جبهه واحد است . امام خمینی بیشتر روی هویت اسلامی تکیه می کنند . سوم آنکه در تمام آثار ایشان، سخنرانیهای ایشان و پیامهای ایشان یک تصویر امیدوارکننده آینده، یک فردای نیک و بهتر برای ما مسلمانان ترسیم شده است . انقلاب امام انقلابی بود که بدون تکیه به ارتش، به چریکها، به احزاب و به جناحهای معمول صورت گرفت . ایشان به عنوان رهبر الهی و معنوی انقلاب اسلامی، شخصیت، کرامت و محبوبیتی خاص داشتند . بنابراین باید ارتباطات امام را با مردم در یک مجموعه خیلی چند بعدی کلی ملاحظه کرد، نه فقط در عرصه مطبوعات، رادیو یا تلویزیون و غیره .

صحبت از ارتباطات و پیامهای امام خمینی ما را به یکی از کاملترین و بهترین انواع ارتباط یعنی "گفتگو" می رساند . می دانید که سال 2000 را سال "گفتگوی تمدنها" نامیده اند که بر اثر پی گیریها و فعالیتهای رئیس جمهور محبوب کشور ایران مقبولیت جهانی یافته است . هر چند این بحث به صور گوناگون دارای سوابقی قدیمی نیز هست ولی به نظر می رسد در زمان ما این امام خمینی است که با پیامهای فراوان و مصاحبه های متعدد با وسایل ارتباط جمعی عالم و اندیشه مندان و خبرنگاران یا در واقع نمایندگان تمدنها و فرهنگهای مختلف جهان، گفتگوی تمدنها را عملا بین اسلام و سایر تمدنها شروع کردند . نظر شما در این باره چیست؟

بله، همین طور است . به عقیده من صحبت درباره گفتگوی تمدنها با امام شروع شد . چرا؟ برای اینکه وقتی انقلاب اسلامی ایران صورت گرفت جنگ سرد جریان داشت . الگوی جنگ سرد دو قطبی بود، قطب سرمایه داری و قطب سوسیالیستی . موقعی که شوروی از هم پاشید آقای هانتیگتون این دو قطب را به صورت دو قطب تمدن اسلامی علیه تمدن غرب مطرح کرد و موضوع برخورد تمدنها به میان آمد که طرح گفتگوی تمدنها آن را دنبال کرد . ولی اگر ما فقط به این ده سال اخیر نگاه نکنیم و برگردیم به بیست سال و سی سال قبل و برسیم به سال 1342 می بینیم که گفتگوی تمدنها با قیام 15 خرداد سال 1342 شروع می شود . وقتی که امام درباره کاپیتولاسیون، درباره استکبار، درباره استعمار، درباره اقتصاد و ... صحبت می کنند و این پیامها ادامه دارد تا ایشان به ترکیه تبعید می شوند و سپس به نجف مقدس می روند و همچنان رهبری ایشان تداوم دارد و از آنجا عزم پاریس می کنند و در پاریس با آن همه رسانه ها و اشخاص مختلف سخن می گویند و سخن ایشان عالمگیر می شود، چطور می شود گفت که این انقلاب کلام، گفتار و گفتگوی تمدنها نیست؟ این در واقع آغاز گفتگوی میان تمدنهاست . چرا؟ برای اینکه شرط لازم گفتگوی تمدنها یا هر گفتگویی حضور است، حضور شخص . گفتگو نمی تواند صورت بگیرد وقتی که ما فقط با رسانه های جمعی سر و کار داریم . چون رسانه های جمعی یک طرفه اند، یک سویه اند . بهترین دیالوگ (گفتگو) حضوری است . وقتی دقت کنیم می بینیم روش ارتباطی حضرت امام با مردم، با رسانه ها و با رهبران حضوری است . امام غالبا با شخص صحبت می کنند .

در دنیای امروز صحبت از گفتگوی تمدنها خوب است ولی پرسشی که من دارم این است که در دنیایی که استکبار ساختار ارتباطی و اطلاعاتی را بدست گرفته است و یک سویه است چطور می شود از گفتگوی تمدنها صحبت کرد؟ وقتی که خود استکبار می گوید ما به گفتگوی سیاسی احتیاج داریم و نه به گفتگوی فرهنگها و مسایل دیگر، چه باید کرد؟

مضافا اینکه گفتگوی تمدنها به صورت کلی نقاط ابهام زیادی دارد . مثلا اینکه چه کسانی گفتگو کنند، درباره چه چیزهایی گفتگو کنند، با چه هدفی گفتگو کنند و ... به نظر می رسد که پاسخ تمامی این مسایل در سیره و اندیشه حضرت امام هست و می توان اصول آن را از آرا ایشان استخراج کرد .

بهترین سطح گفتگوی میان تمدنها به عقیده من سطح مردمی جامعه است نه سطح دولتی . چون اگر دولتها نماینده واقعی ملتها باشند - که خیلی اوقات نیستند - باز فقط یک حوزه ای، یک بخشی از جامعه بزرگ را تشکیل می دهند . در حالی که ما، در چارچوب امت فکر می کنیم . بنابراین هرگونه گفتگوی تمدنها باید در سطح مردمی، در سطح جامعه، بین خود مردم و بین گروههای مردم صورت بگیرد . ولی ملاحظه بفرمایید که چقدر ما موانع داریم . همین الان بر اثر چنان ساختارهای سیاسی، حقوق و قانونی نظام جهانی ما شکل گرفته است که از گفتگوی تمدنها جلوگیری می کند . مثال ساده اش مسافرت است . اگر ما بخواهیم سفر کنیم و با انسانی دیگر در جای دیگری صحبت کنیم نیاز به پاسپورت و ارز و اعمال مقررات مختلف دارد که تا حدود زیادی از ارتباط جلوگیری می کند . از موقع انقلاب اسلامی تاکنون هزاران نویسنده و روزنامه نگار از سراسر جهان به ایران آمده اند و ایرانیان از آنها استقبال کرده اند و آنان به انقلاب اسلامی پوشش خبری دادند، تحقیق کردند، نوشتند و ... اما از طرف دیگر در ظرف همین مدت چند نفر از ایران اجازه پیدا کردند که وارد آمریکا شوند، ویزا بگیرند و بروند با مردم و مسئولین امریکا صحبت کنند؟ همین مطلب را در نظر بگیرید و ببینید که چگونه یک طرفه است . تا این معادلات درست نشود نتیجه چندانی حاصل نخواهد شد . ولی از لحاظ کلی هیچکس با موضوع گفتگوی تمدنها منازعه ندارد و خیلی چیز خوبی هم هست .

نکته دیگری که جای تامل دارد اینکه حضرت امام به عنوان یک دعوت کننده به توحید و خیر و نهی کننده از منکر دستور جلسه گفتگوهایی را که انجام داده اند مشخص کردند، هدف را مشخص کردند . فعلا یکی از خطرات گفتگوی تمدنها درگیر شدن در بحثهای بی انتهای روشنفکری و اتلاف نیرو و زمان است .

شما موضوع دستور روز را پش آوردید . یکی از منابع بزرگ اقتدار در روابط بین المللی تعیین دستور روز است . هر ملتی، هر گروهی، هر فردی که بتواند دستور روز را تعیین کند، او در دنیا اولویت دارد . ابرقدرتهای شوروی سابق و آمریکا پس از جنگ دوم این ماموریت را داشتند . آنها دستور روز را تعیین می کردند که مثلا درباره تسلیحات صحبت کنیم، درباره اقتصاد صحبت کنیم، درباره جنگ صحبت کنیم، در کجا صحبت کنیم، در سازمان ملل یا بین خودشان و ... صفحات اول روزنامه ها پر از دستور روز آنها بود .

چرا آمریکا و شوروی سابق از انقلاب اسلامی ایران ناراضی شدند . یکی از علل آن این بود که انقلاب اسلامی ایران توسط شخصی رهبری می شد که به این موضوع خیلی وارد بودند و با مشروعیت سیاسی و معنوی که داشتند، توانستند این دستور روز را عوض کنند . یعنی تا امام سخنرانی می کردند تیتر روزنامه ها در سراسر دنیا عوض می شد، از مسایل کوچک گرفته تا بزرگ . ما امروز دلمان برای حضرت امام تنگ می شود، برای اینکه آن صدای بزرگی که در جهان می پیچید و دستور روز رسانه ها را به خود متوجه می کرد وجود ندارد، مخصوصا از موقعی که دنیا تقریبا دست یک ابرقدرتی مثل آمریکا افتاده است . به هر حال دستور روز در روابط بین المللی خیلی مهم است و انقلاب اسلامی ایران به خاطر رهبر بزرگ خود در دستور روز قرار داشت و موضوعات را نیز تعیین می کرد .

در حال حاضر این طور استنباط می شود که نظام استکباری جهانی در پی از بین بردن آثار و اندیشه حضرت امام و راه امام است . راه امام یعنی معنویت، یعنی ایمان، یعنی توحید . خود حضرت امام می فرمودند که دنیا دارد به سمتی می رود که فاصله معنویت و مادیت را از بین ببرد . این خلا را پر کند . یعنی مادیت و معنویت یکی بشود و در جهت توحید قرار گیرد . ولی این حرکت تکاملی دنیا با تجارت جهانی، با سیاست جهانی و اساسا با حرکت استکباری همخوانی ندارد و در جهت مقابل هم هستند . این است که حرکت استکبار جهانی یک حرکت توطئه آمیز علیه همه مردم جهان به حساب می آید . نظر شما در این باره چیست؟

بله، ما دو جریان متضاد در دنیا داریم . همان طوری که فرمودید یک جریان این است که دائما بر مادیگرایی افزوده می شود و این امر نتیجه خود نظام اقتصادی دنیا و تکنولژیهایی است که تحت یک سیستم سرمایه داری اداره می شود و از طرف دیگر مردم تشنه معنویات هستند . لازم نیست که شخص مسلمان باشد تا این را بگوید . ما وقتی به دور دنیا سفر می کنیم می بینیم که مسیحیان و پیروان سایر ادیان، اشخاص معمولی، با اینکه در زندگی مادی غوطه ورند به دنبال یک روزنه معنوی می گردند . آنها در نظام جهانی امروز این روزنه را پیدا نمی کنند . چون نظام جهانی امروز، یا به اصطلاح امروزیها "جهانشمولی"، یک جهانشمولی معنوی نیست، به عقیده من حتی سیاسی هم نیست، یک جهانشمولی اقتصادی است . ثروتمند جهانی شده . ثروت می چرخد، کار هم می چرخد، تکنولژی هم می چرخد . بنابراین اگر انقلاب اسلامی ایران در خط امام خمینی حرکت کند می تواند این فاصله و شکاف میان معنویت و مادیت را اگر هم پر نکرد به هم نزدیک کند، نهال معنویت را آبیاری کند، مردم را متوجه مسایل معنوی و اسلام حقیقی کند . ما اگر این موضوع را فراموش کنیم هیچ مزیت و اولویتی در نظام جهانی بر سایر مردم نداریم . در دنیا ممالک زیادی هستند که جمعیتشان از ما بیشتر است، تکنولژیشان از ما بالاتر است و ... آنچه ما داریم و باید روی آن حساب کنیم برمی گردد به همان مسایل سابق .

حالا با توجه به این صحبت هایی که فرمودید و بحثهایی که درباره قیام الهی - معنوی و مردمی امام خمینی شد و حرکت فعلی استکبار و نظریه پردازی عوامل فکری آن مانند هانتیگتون و برژینسکی و امثالهم که از مادیگرایی و اندیشه برخورد تمدنها حمایت می کنند و تبلیغ می کنند و در این زمینه سرمایه گذاریها می شود، به نظر شما در یک جمع بندی کلی حرکت جهانی رو به معنویت و مردمگرایی است یا خیر؟

می دانید، صحبتهای هانتیگتون و برژینسکی و بقیه از اول کهنه بوده، حالا هم کهنه است . ما باید دنبال واژه ها ومفاهیم خودی بگردیم و می توانیم آنها را پیدا کنیم . ما باید استقلال فکری و اعتماد به نفس داشته باشیم . زیرا وضع فعلی دنیا، با شرایط اقتصادی و سیاسی موجود به سوی معنویت نیست، به سوی مادیگری است و حتی بدتر هم خواهد شد . ولی همین وضع به ما این فرصت را می دهد که اگر عاقلانه فکر کنیم و درست تشخیص بدهیم، به عنوان نماینده دین مبین اسلام بتوانیم آن پیامها و نسخه هایی را که لازم است به دنیا برسانیم، برسانیم . در تحلیل و تفسیر وظیفه ما، چارچوب کار مهم است . اجازه بدهید مثالی بزنم . این مثالی که می خواهم عرض کنم چکیده مقاله ای است که این هفته من در کنگره تبیین انقلاب اسلامی که به ناسبت یکصدمین سال میلاد حضرت امام تشکیل شده است ارائه خواهم داد . و آن این است: قرن بیستم، قرن ما، با دو پدیده خیلی بزرگ مواجه بوده که تا امروز ما با آن درگیر هستیم و همه چیز را تحت الشعاع خود قرار داده است . این دو پدیده اول پیدایش و توسعه و ترویج نظامها و دولتهای ملی است که به نظام دولت - ملت معروف شده است . یعنی نظام دولت - ملت واحدهای نظام جهانی هستند که جایگزین امپراتوریها و مستعمرات و فئودالیزم و ملوک الطوایفی شدند . این پدیده باعث شد که 185 یا 186 کشور دنیا در ظاهر حاکمیت ملی پیدا کنند . ولی از طرف دیگر این پدیده باعث تقسیم کشورها شد . البته این مفهوم، یک مفهوم غربی است که تاریخ مفصلی دارد .

پدیده دوم که بر دنیای امروز حکومت می کند و از اوایل این قرن شروع شد پدیده نوگرایی یا مدرنیته است . این پدیده می خواهد مسئله توسعه غرب را مطرح کند، توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی، توسعه فرهنگی . بعدی از این پدیده غیردینی بودن دولت و جامعه است که اینجا معروف شده به سکولاریسم . این دو پدیده چه در سرمایه داری و چه در سوسیالیسم وجود داشته . انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی این دو پدیده را زیرا سئوال برد و این خیلی مهم است . اگر این دو پدیده زیر سئوال برود اصلا اساس و ریشه کار خراب می شود . به خاطر همین این همه ستیزه و دشمنی با انقلاب اسلامی و شخص حضرت امام داشتند . حضرت امام این دو پدیده را زیرا سئوال برد و اینجاست که ما باید تفاوت انقلاب اسلامی خودمان را با انقلابهای دیگر درک و بر اساس آن عمل کنیم.