امام خمینی، انقلاب اسلامی و جهان معاصر

امام خمینی، انقلاب اسلامی و جهان معاصر
حمید روحانی
۰۸ بهمن ۱۳۹۳
جهان اسلام, انقلاب اسلامی ایران,

کتاب قطور تاریخ بشریت با همه فراز و فرودهایش را سرفصلی است انکارناپذیر به نام «تاریخ سازان بزرگ». در اینکه اندیشه های بلند و مکتبهای فلسفی و سیاسی چگونه پدید آمده و تکامل یافته اند و اینکه عمل تاریخ و فلسفه تاریخ چیست و تابع چه قواعدی است، پیرو هر نظریه ای که باشیم نمی توان نقش بی بدیل شخصیتهایی که اندیشه و رفتارشان فراتر از عصر و نسل خویش در گستره جامعه و سیاست و در عرصه فرهنگ و معارف و روابط بشری عمیقاً اثر نهاده اند را نادیده بگیریم.

ایا ظهور چنین شخصیتهایی را باید صرفاً برایند طبیعی نیازهای اجتماع و زمانه دانست و آنها را چونان نمادهایی پنداشت که اندیشه و رفتارشان بازتاب خواستها و تمایلات و نیازهای طبیعی یک عصر و نسل است؟ و یا آنکه ویژگیهای فره مندانه و انحصاری، نبوغ ذاتی و اینده نگری، و توان تولید و بازتولید اندیشه های برتر، آنان را در جمع نام آوران و تحول آفرینان قرار داده است؟ و یا تلفیق و ترکیبی از این دو عامل؟ و یا آنکه در یک نگاه فلسفی و یا عرفانی و متافزیکی نقش آفرینی چنین شخصیتهایی را بسان طرحی از پیش تدبیر شده در خلقت آدمی و هبوط او به سرزمین طبیعت و تلاش بی وقفه انسان و جامعه انسانی برای رهایی و تکامل و عروج و معاد بنگریم؟ به هرحال تفاوت دیدگاههای مذکور تغییری در این واقعیت ایجاد نمیکند که در ابتدای گذرگاهها و پیچهای اصلی تاریخ زندگی بشر، معدود بزرگانی ایستاده اند که اندیشه و رفتار آنان در حد دگرگونی بنیادین در بینشها و روشها و پیدایش فلسفه ها و مکتبها و نظامهای مختلف، بر پهنه هایی وسیع از جنبه های حیات فرهنگی و سیاسی و اجتماعی میلیونها نفوس بشری اثر گذارده اند، و البته این واقعیت هیچ گونه تضاد و منافاتی با پذیرش نقش انکارناپذیر آحاد جامعه انسانی یا نهادهای برآمده از آن در تحولات فرهنگی و اجتماعی ندارد. به راستی کدام مکتب معتبر فلسفی، سیاسی، اجتماعی و ادبی و کدام تمدن و تحول و نهضت دگرگون کننده را از آغاز تاریخ بشر تا کنون سراغ داریم که بنیان خویش را وامدار چهره هایی برجسته و نامدار در عالم اندیشه و سیاست و فرهنگ و ادب و انقلاب نباشد؟

و اینچنین است که مهمترین فصل در شناخت نحله های فلسفی و مکتبهای سیاسی و ادبی، و شناخت ادیان و مذاهب و فرهنگها و تمدنها، و انقلابها و نهضتها، فصل شناخت راهبران و بنیانگذاران است. و بر این اساس توفیق هرگونه تبیین علمی و تحلیل واقع بینانه از پدیده انقلاب اسلامی و ارزیابی و تاثیر و کارکرد آن در جامعه ایران و جامعه جهانی، در نخستین گام منوط است به شناخت اصول اندیشه و زوایای رفتار و زندگانی مردی که این انقلاب را از مبدا آن در 15 خرداد سال 1342 تا 22 بهمن 1357، و از این پس به مدت 11 سال از نخستین مراحل تشکیل حکومت گرفته تا تشکیل و تثبیت نظام جمهوری اسلامی، آن را رهبری کرده است. نکته مهم آنکه پدیده انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی همزمان با او ج جنگ سرد دو ابرقدرت فائق جهان که نهایتاً به فروپاشی یکی از دو قطب بزرگ سیاسی منجر شد و در آستانه دگرگونیهای شگرف در جغرافیای سیاسی جهان اتفاق افتاد و از این منظر نیز تحلیل ویژگیهای اندیشه و رفتار مردی که در این بحبوحه توانست کاملاً مستقل و خارج از نفوذ اقتضائات و الزامات بلوک بندیهای به ظاهر گریز ناپذیر شرق و غرب (سرمایه داری و کمونیسم) طرحی نو درافکند و نظامی دینی را پایه ریزی کند، بسیار حائز اهمیت است.

در صدمین سال میلاد امام خمینی و ده سال پس از رحلت او، موقعیت انقلاب و نظامی که او پایه ریزی کرد آنچنان تثبیت شده است که دیگر برای اثبات این حقیقت که : انقلاب اسلامی تنها یک خیزش مقطعی برای فروپاشی رژیمی سیاسی در منطقه ای از جهان نبود، نیاز به استدلال، و ارائه سند و برهان نداریم . هم اکنون در ادبیات سیاسی جهان، و عینی تر از آن در نشستهای علمی اندیشمندان و سیاستمداران و حتی در سطح مذاکرات و گفتگوهای رسمی دولتمردان بزرگ جهان، سخن از چالشهایی است که انقلاب اسلامی در عرصه گفتمانها و معادلات سیاسی و فرهنگی پدید آورده است. پیدایش و گسترش احزاب اسلامگرا در اکثر کشورهای اسلامی، تحولات پدید آمده و یا در شرف تکوین که بر اثر حضور نیرومند گروهها و احزاب دینی در بسیاری از کشورهای اسلامی موازنه سنتی قوا را دگرگون کرده است، و بحث از جایگاه مسلمانان و تمدن آتی اسلام در معادلات سیاسی و فرهنگی اینده جهان و مباحثی همچون جنگ یا گفتگوی تمدنها، سکولاریسم یا دین باوری درعرصه حکومت،گفتمان روز مجامع فرهنگی و سیاسی است. بازتاب نتایج عملی این گفتمانها و چالشها و رویکردهاست که در راس خبرها و تحلیلهای رسانه های گروهی جهان قرار دارند و مطمئناً این روند با توجه به ژرفای نفوذ پیامها و کارکردهای انقلاب اسلامی در جوامع اسلامی و جهان معاصر رو به فزونی خواهد نهاد.

در ایران، انقلاب اسلامی توانست رژیمی دیکتاتور و شدیداً تحت حمایت غرب را که در نقش ژاندارم حافظ منافع آمریکا و اروپا و درجهت منافع سازمان ناتو در خلیج فارس و در جوار مرزهای شوروی سابق ظاهر شده بود را با شیوه های مبارزاتی منبعث از فرهنگ اسلامی مردم ایران و کاملاً متفاوت با انقلابها و خیزشهای سیاسی متداول سرنگون کند و مهمتر از آن اساس نظام سلطنتی فاسد را در هم پیچید و نظامی جمهوری آن هم با مبانی و ساختاری دینی و اسلامی بر پا سازد.

انقلاب اسلامی موقعیت و جایگاه سیاسی ایران را که در روزگاری نه چندان دور در حد یک ایالت نیمه مستعمره و تحت سیطره همه جانبه آمریکا قرار داشت تا حد یک قدرت نیرومند فرهنگی و سیاسی که اینک مواضع و رفتارها و روابطش سخن روز مجامع بین المللی و دولتمردان جهان است ارتقاء بخشید. اکنون جمهوری اسلامی از چنان وزنه ای در معادلات سیاسی جهان برخوردار است که در مقابل کوچکترین موضع گیری و تحول داخلی ایران،آمریکا و قدرتهای بزرگ جهان ناگزیر از موضع گیری رسمی می شوند. به گواهی خبرها و گزارشهای روزانه دهها رسانه معتبر جهانی هم اینک بخش وسیعی از تلاشها و نشستهای کاخ سفید و دولتهای اروپایی و آسیایی معطوف به چگونگی رابطه با ایران و نحوه مواجهه با تاثیر انقلاب اسلامی در عرصه جهانی است.

جدای موقعیت کنونی ایران در جغرافیای سیاسی جهان معاصر – که البته بی هیچ شبهه ای این جایگاه جدید در همه ابعادش متاثر از پدیده انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن است- در ورای مرزهای ایران نیز انقلاب اسلامی آثاری تعیین کننده، انکارناپذیر و رو به رشد بر جای نهاده است : «جهان اسلام» تا چندی قبل به ملتهایی متفرق اطلاق می شد که کارکرد عقاید دینی آنان در حد معتقدات فردی، و آنهم رو به کاستی و زوال بود ؛ اکثر مسلمانان در عرصه های مختلف حیات اجتماعی از فرهنگ و سیاست و نظام حقوقی گرفته تا آداب و روابط اجتماعی و نظامهای آموزشی خویش آنچنان مجذوب و مرعوب فرهنگهای غربی و شرقی و وارداتی شده بودند که احساس هویت مستقل و مشترک و اسلامی به شدت در مقابل نفوذ ایسمها و گرایشهای سیاسی غیر دینی رنگ باخته و بی هویتی و اضمحلال فرهنگی سیری شتابان گرفته بود. آهنگ هجوم و انحلال و اضمحلال چنان شتابان بود که نیرومندترین جنبشهای ناسیونالیستی نیز به لحاظ فقدان جایگاه فکری و ایدئولوژیکی مناسب که قادر به جلب حمایت درازمدت توده های مسلمان و ملتهای اسلامی و تغییر مناسبات و ایجاد ساختارهای فرهنگی و سیاسی جدید و مطمئن با فرهنگ دینی باشد، چند صباحی بیش دوام نیاوردند. ناکامی جنبشهای ناسیونالیستی در جهان عرب و ترکیه و شکست زود هنگام ملی گرایان در ایران نمونه هایی از این تلاشهای ناموفقند. ناسیونالیسم شاهانه و باستانگرایی مضحک و افراطی شاه در ایران نیز نه تنها به منزله طرحی برای مقاومت در برابر نفوذ فرهنگ غربی تلقی نمی شد بلکه اساساً طراحی شده بود تا گسست فرهنگ دینی را در جامعه ایران به نفع غرب سرعت دهد. در دیگر کشورهای اسلامی نیز وضعیت مشابهی حاکم بود. فعالترین چهرهای سیاسی مخالف و احزاب و گروههای انقلابی و اصلاح طلب در جهان اسلام را هواداران مکاتب سوسیالیستی و چهره های غیر دینی و عموماً غرب و یا شرق زدگان تشکیل می دادند. صدای معدود متفکرین و جریانات سیاسی اسلامگرا در هیاهوی انواع ایسمها و گرایشهای شرقی و غربی به جایی نمی رسید.

اما اکنون، شرایط سیاسی و گرایش احزاب و جریانات فعال سیاسی در اکثر کشورهای اسلامی بطور کلی دگرگون شده است. آهنگ بیداری مسلمانان و بازگشت به فرهنگ دینی در جوامع اسلامی تبدیل به امواج اسلامخواهی گردیده است و مراحل اولیه را پشت سر نهاده و به صورت تشکیل احزاب و ایجاد تشکلهای نیرومند سیاسی و فرهنگی و اجتماعی در بسیاری از بلاد اسلامی جلوه گر شده است . این پدیده نوظهور به ایرا ن و لبنان و فلسطین اختصاص ندارد. در آفریقا دولتهای اروپایی و امریکا تاکنون هزینه گزافی برای پیشگیری از پیروزی اسلامگرایان پرداخته اند. الجزایر، مصر، سودان و ... نمونه هایی بارز از این مدعایند. پیشرفت غیرقابل مهار مسلمانان در انتخابات الجزایر، جهان غرب را وادار نمود تا در تناقضی آشکار، شعار دمکراسی و حقوق بشر را نادیده بگیرد و از حکومت نظامی و سرکوب خونین و گسترده اسلامگرایان حمایت کند. در سودان اسلامگرایان حکومت را در اختیار گرفته اند؛ در ترکیه علیرغم تلاش وسیع لائیکها در چندین دهه متوالی، فعالیتهای اسلامی و دینی – دقیقاً برخلاف آهنگ تبلیغات و سیاستهای رسمی- رو به گسترش است و احزاب اسلامگرا در این کشورها جایگاهی تعیین کننده یافته اند. بر خلاف تبلیغات فراوانی که علیه پیامهای عزت طلبی، استقلال خواهی و اسلامگرایی به عنوان شعارهای جهانی انقلاب اسلامی شده است طرفداری از این آرمانها هرگز محدود به شیعیان نگردیده و هم اینک امریکا و غرب در مطمئن ترین پایگاههای سنتی خویش در شبه جزیره عربستان و در یکایک بلاد عربی و اسلامی دچار چالشها و بحرانهایی است که از ناحیه ظهور گروههای اسلامگرا فراروی غرب پدید آمده است. در بلاد اسلامی واقع در شرق آسیا نیز تحولات جاری حاکی از پیروزی و گسترش نفوذ احزاب اسلامگرا ست. تبلیغ تعبیر ناروای بنیاد گرایی نیز نتوانسته است از آهنگ رو به رشد این موج بکاهد. در کشور لبنان که تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت شیعیان و گروههای دینی و اسلامی برای اثبات موجودیت خویش به سر پا نگهداشتن چند موسسه آموزشی و خیریه محدود می گردید و مجاهدات و مقاومت مظلومانه آنان در هیاهوی حضور احزاب چپ و راست رنگ می باخت اکنون در این کشور نه تنها چهره ها و نیروهای مسلمان در عرصه سیاست داخلی این کشور و در مواجهه با رژیم اشغالگر قدس حرف اول را می زند بلکه مواضع حزب الله لبنان به عنوان مقتدرترین نیروی سیاسی و دینی در این کشور ابعاد بین المللی یافته و پایداری آنان طرحهای امریکا و صهیونیستها را در این منطقه با شکست مواجه ساخته است.

در داخل سرزمینهای اشغالی فلسطین و در قدس و کرانه باختری رود اردن نیز مقاومت اسلامی متاثر از انقلاب اسلامی و با دست خالی و تکیه بر نیروی ایمان، سیاستهای واشنگتن و روند سازش را با همه سرمایه گذاری کلانی که غرب کرده است و علیرغم تسلیم برخی از رهبران عرب و بعضی سازمانهای فلسطینی، با بن بست روبرو کرده اند.

رشد روزافزون موج بیداری و اسلامگرایی منحصر به کشورهای اسلامی نیست، در اغلب کشورهای اروپایی و حتی در ایالات متحده نیز مسلمانان بزرگترین اقلیت دینی و فعال سیاسی را تشکیل می دهند. جلوه ای از بروز هویت جدیدِ جامعه مسلمانان در این کشورها را در ماجرای محکومیت نویسنده و انتشار دهندگان و حامیان کتاب مبتذل ایات شیطانی شاهد بودیم.

با استناد به واقعیتهای موجود و در حال وقوع، می توان گفت تاثیری که موج جدید بیداری مسلمانان بر جلب توجه ملتها و جوامعِ مختلف به کارکرد و نقش دین در عرصه اجتماع و حکومت داشته است منحصر به مسلمانان نمی باشد بلکه مقوله احیای تفکر دینی و بازشناسی ارزشها و آرمانهای ادیان توحیدی و جایگاه و نقش دینی در نظام نوین و اینده جهان با توجه به شکست مارکسیسم و فروپاشی قطب کمونیستی جهان و بروز بحرانهای اجتماعی و اخلاقی در نظامهای متکی به سرمایه داری، مباحثی هستند که به طور جدی توجه اندیشمندان و مصلحان را به خود معطوف ساخته اند. رویکرد جامعه جهانی و حتی دولتمردان و سازمانهای بین المللی به مباحثی نظیر گفتگوی پیروان ادیان و مذاهب و گفتگوی تمدنها و مقوله ایی نوظهور در مباحث سنت و مدرنیسم و پُست مدرنیسم نشانه های آغاز این تحولند.

اکنون این واقعیت بر هیچ صاحبنظر سیاسی پنهان نیست که انقلاب اسلامی در ایران و آثار و نتاریج آن را در منطقه و در جهان یکی از عوامل موثر در تحولات سیاسی و فرهنگی دو دهه گذشته می باشد و به موازات آن، واقعیتی دیگر نیز مورد اعتراف و تاکید آگاهان عرصه مسائل فرهنگی و سیاسی جهان است که انقلاب اسلامی به گونه ای انکارناپدیر در اساس و استمرارش با اندیشه و راهبری مردی گره خورده است که معماری انقلاب را هم در پهنه مبانی فکری و تئوری انقلاب و هم در عرصه عمل و روشها شیوه های پیشبرد انقلاب بر عهده داشته است. تعبیر رسای جانشین امام که گفته اند: «انقلاب اسلامی بدون نام امام خمینی در هیچ جای جهان شناخته شده نیست» بازگو کننده همین حقیقت است. البته واضح است که پیروزی انقلاب اسلامی و موفقیتهای امام خمینی را نمی توان جدای از بسترها و پیش زمینه ها و فعل و انفعالاتی که در جهان اسلامی و در ایران، بخصوص در دهه های اخیر به وقوع پیوسته است ارزیابی کرد و نقش مصلحان و متفکران و جریانات دین گرایی که با مبارزات و جهاد فکری و فرهنگی خویش زمینه بالندگی و پذیرش پیام انقلاب اسلامی را در ایران و جهان فراهم کرده اند نادیده گرفت.

به هرحال استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران نخست نتیجه عینی و عملی انقلاب اسلامی و آرمانهای امام خمینی است. بنابراین آشنایی با زندگی و مبارزات، افکار و آرمانها، و آثار و مواریث امام خمینی، در حقیقت نخستین گام برای شناخت ماهیت انقلاب اسلامی و رهبری آن و شناخت عالم اصلی بسیاری از تحولات جاری و آتی در عرصه فرهنگ و سیاستِ جهان اسلام در عصر حاضر و اینده می باشد. امام خمینی را باید معمار تمدنی نوین و اسلامی بنامیم که در حال شکل گیری است.