بررسی اقتدار ملی در اندیشه‌ی سیاسی امام خمینی (ره)

بررسی اقتدار ملی در اندیشه‌ی سیاسی امام خمینی (ره)
امیر سیاهپوش
۱۸ بهمن ۱۳۹۳
سیاست, استقلال, قوای مسلح, حکومت, اقتدارملی,

اقتدار ملی از جمله ارزش‌‌های مطلوب جوامع کنونی است. هر کشور و ملتی به دنبال اقتدار ملی است و برای نیل به آن تلاش می‌‌کند تا بسترهای لازم را فراهم کند. تعریف شاخص‌‌های اقتدار ملی تابع جهان‌‌بینی افراد است. به همین دلیل، با وجود اشتراک در برخی شاخص‌‌ها تفاوت‌‌هایی نیز دیده می‌شود. نکته‌‌ی مهم‌تر در میزان ارزش‌‌دهی به اقتدار ملی است.

این مسئله هم به‌شدت متاثر از مبانی ارزشی حاکم بر یک جامعه یا نظام سیاسی مسلط بر آن جامعه است. برخی اقتدار و قدرت ملی را یک مطلوب نهایی و آرمانی می‌دانند که برای نیل به آن، سایر اهداف و ارزش‌ها را باید به خدمت گرفت و حتی برخی ارزش‌‌های انسانی و الهی را نیز در این مسیر می‌‌توان قربانی کرد. اما عده‌ای دیگر، ارزش اقتدار ملی را در چارچوب یک جهان‌‌بینی جامع‌‌تر و برتر تعریف می‌‌کنند و هم‌زمان با توجه به آن، جایگاه و اولویت آن را در رابطه با سایر ارزش‌‌های معنوی و مادی تعریف می‌‌کنند.
امام خمینی (ره) به مسئله‌‌ی اقتدار سیاسی و ملی اهمیت بسیار می‌‌دهند. نوک پیکان حملات ایشان در دوران انقلاب، در بسیاری موارد علیه منش و رویکرد ذلت‌آور نظام ستم‌شاهی است؛ اینکه چرا شاه خودش و مملکت را در مقابل حکومت‌‌های بیگانه ذلیل و خوار می‌سازد و به عزت و اقتدار ملی بی‌‌توجه است. در اینجا مسئله این است که امام اقتدار ملی و سیاسی را در چه چیزی می‌دانند و عوامل موثر بر آن را چگونه تعریف می‌‌کنند؟ در نهایت اینکه از نظر امام، رابطه‌ی اقتدار ملی و اقتدار امت اسلام باید چگونه باشد؟
مجموع عوامل و عناصر مورد تاکید امام در این خصوص، متنوع و متکثر است و تشریح و تبیین کامل آن کتابی است تفصیلی. بنابراین در اینجا خطوط اصلی و محوری آن در حد مقدور و مجال، تبیین خواهد شد.

مفهوم اقتدار

مفهوم اقتدار ربط مستقیمی با تعریف مفهوم قدرت دارد. در ادبیات سیاسی معاصر، غالباً این دو مفهوم را متمایز می‌دانند. در اینجا برای نیل به مفهوم ابتدایی از اقتدار، ناچار به اشاره‌ی اجمالی به تعبیرات مختلف ارائه‌شده در خصوص مفهوم قدرت هستیم. تعبیرات متفاوتی از این مفهوم ارائه شده است، مثل «وجود یک اراده‌‌ی مستولی و چیره که اراده‏های دیگر در طول آن قرار دارد» (بخشایشی، احمد، ص 73)، «مجموعه‌‏ای از عوامل مادی و معنوی که موجب به‏ اطاعت درآوردن فرد یا گروه توسط فرد یا گروه دیگر می‌‏گردد.» (عمید زنجانی، ص 56) و «توانایی دارنده‌‌ی آن برای واداشتن دیگران به تسلیم در برابر خواست خود به ‏هر شکلی.» (داریوش آشوری، ص 247)
اندیشمندان حوزه‌ی سیاسی نیز تعاریف متفاوتی از آن ارائه نموده‌اند. به عقیده‌ی هابز، قدرت آدمی عبارت از وسایلی است که برای دستیابی به امر مطلوبی در آینده در اختیار دارد (منوچهری، ص 32). از نظر پولانزاس، قدرت «توانایی یک طبقه‌ی اجتماعی برای تحقق منافع خاص عینی خود» است (نبوی، 85-92). هانا آرنت قدرت را «توانایی آدمی برای عمل، در اتفاق عمل با گروه» تعریف می‌کند. از دید پارسونز هم قدرت یعنی «واسطه‌ای تعمیم‌یافته برای تضمین اجرای تعهدات الزام‌آورِ واحدهایی در نظام سازمان جمعی، وقتی که تعهدات از لحاظ تاثیرشان بر اهداف جمعی مشروعیت می‌یابد.» (راش، 59)
وبر قدرت را در مناسبات اجتماعی می‌یابد و آن را براساس «موقعیت شخص در یک رابطه‌ی اجتماعی نابرابر که بتواند خواست خود را علی‌رغم هر مقاومتی اعمال نماید.» تعریف می‌کند، اما راسل بدون تصریح به ماهیت اجتماعی قدرت، آن را «توانایی ایجاد آثار و نتایج مورد نظر» تعریف کرده و با «انرژی» در فیزیک مقایسه می‌نماید. او اقتدار (Authority) را به لحاظ مفهومی در مقابل «قدرت عریان» قرار می‌دهد؛ اگرچه خود یکی از انواع و اشکال اعمال قدرت است (شجاعی زند).
«قدرت، اقتداری است فاقد هر نوع مشروعیت» و «اقتدار، قدرتی است دارای نوعی مشروعیت». برحسب این تعریف، مفهوم «اقتدار» یا آمریت با «مشروعیت» عجین و هم‌نشین می‌گردد؛ به‌طوری‌که تمامی اعتبار و هویت خود را از آن می‌گیرد.
می‌بینیم تعاریف متنوع و متفاوت است، اما با دقت در آن‌ها می‌توان گفت تقریباً غالب این تعاریف بر داشتن نوعی توانایی برای تحمیل یا تنفیذ اراده‌ی خود بر دیگران تاکید می‌کنند. حال این اعمال اراده یا مطابق و همسو با منافع فرد یا افرادی است که قدرت در مورد آن‌ها اعمال می‌شود یا نیست. در همین‌جاست که مفهوم اقتدار معنا می‌یابد:
«قدرت، اقتداری است فاقد هر نوع مشروعیت» و «اقتدار، قدرتی است دارای نوعی مشروعیت». برحسب این تعریف، مفهوم «اقتدار» یا آمریت با «مشروعیت» عجین و هم‌نشین می‌گردد؛ به‌طوری‌که تمامی اعتبار و هویت خود را از آن می‌گیرد. اقتدار همواره با نوعی ارج و شکوه و به‌طور دقیق‌تر با یک اعتماد و اتکال شخصی یا جمعی به کسی که اقتدار به او نسبت داده شده، همراه است.[1]
با تامل در اندیشه‌های امام درمی‌یابیم امام تفاوتی بین قدرت و اقتدار نمی‌بینند. از نظر ایشان، قدرت و اقتدار یکی است، هرچند از هر دو مفهوم بهره می‌گیرند.ایشان در یک جا حقیقت قدرت را مثل حقیقت علم و حقیقت اراده، محل انتزاع مفاهیم کمالیه می‌دانند که در فطرت کمال‌جوی انسان قرار دارد.[2]همچنین امام در جای دیگر، مفهوم قدرت را به معنی توانایی می‌دانند.[3]قدرت، خواستنی از روی علم و اراده است.[4]قدرت و عجز را مقابل هم می‌بینند و اینکه عجز بالذات با قدرت متقابل است.[5]
این بیان امام بحثی است فلسفی که در خصوص ربط قدرت با واجب‌الوجود مطرح شده و در اینجا محل بحث ما نیست. استفاده‌ای که ما در بحث حاضر می‌توانیم بکنیم این است که در منظر امام، قدرت از جمله صفات حضرت حق است و به معنی توانایی و خواستن از روی علم و اراده است. از نظر ایشان، انسان برترین و کامل‌ترین مخلوق الهی و آیینه‌ی تمام‌نمای خالق متعال است. بشر فطرتاً کمال‌جوست و گریزان از نقص. به همین دلیل، دنبال قدرت کامل و کمال قدرت در هر عرصه‌ای است و از ناتوانی و عجز گریزان و متنفر است. در همین چارچوب، انسان هم دنبال کسب قدرت شخصی است و هم در هر عرصه‌ای که منسوب و منتسب به وی است این قدرت را طالب است. مثلاً خانواده‌ی «خود»، گروه «خود»، سازمان «خود» و جامعه و ملت «خود» را مقتدر و توانمند می‌خواهد. هرگونه ضعفی در این منسوبین به او و شخصیتش سرایت می‌کند. اقتدار ملی نیز در همین چارچوب جای می‌گیرد. بنابراین در چارچوب اندیشه‌ی امام، اقتدار ملی، ارزشمند و مطلوب است و منبعث از فطرت کمال‌جوی انسان است. 
اندیشمندان، عناصر قدرت و اقتدار ملی را متنوع می‌دانند و هرکدام بر عامل یا عواملی خاص تاکید داشته‌اند. برخی ایدئولوژی را مهم‌ترین عامل می‌دانند که از جهات گوناگون بر اقتدار ملی موثر است. یکی از موارد مهم نقش ایدئولوژی در افزایش قدرت ملی، بسط و گسترش حوزه‌ی مشروعیت نظام سیاسی است.
افزایش مشروعیت بر قدرت تصمیم‌گیری می‌افزاید و در عین حال، باعث تحدید و کنترل قدرت می‌شود.[6] برخی بر عوامل جغرافیایی مثل آب‌وهوا و اقلیم و منابع طبیعی، وسعت خاک و موقعیت سرزمینی (از نظر دسترسی به دریا یا مجاورت با سایر کشورها) تاکید دارند.[7]
عوامل انسانی و فرهنگی مثل حجم جمعیت، خصلت های ملی ، روحیه ملی و فرهنگ عمومی نیز همواره مورد توجه بوده‌اند. توان تکنولوژیک بخصوص توان تکنولوژی نظامی نیز یک عامل اقتدار ملی است. اما جالب اینکه حتی این عامل از نظر برخی الزاما منجر به اقتدار نمی‌شود بلکه ممکن است در مواردی باعث ضعف و یا عجز ملی بشود.
به‌عنوان مثال، کراس معتقد است تکنولوژی‌های اطلاعاتی موجب کاهش اقتدار دولت‌ها، کاهش احتمال جنگ و افزایش قدرت افراد می‌شود. لیفین نیز معتقد است که تکنولوژی‌های اطلاعاتی باعث قدرت‌یابی NGOها و گروه‌های مدنی و حتی گروه‌های تروریستی می‌شود.[8]
رهبری قدرتمند و مدبر عامل مهم دیگر اقتدار ملی است که هم در ایجاد انسجام و اتحاد بین عناصر مختلف نقش دارد و هم در استفاده‌ی درست و به‌موقع از منابع و امکانات موجود. یک عامل دیگر، قدرت نظامی است که غالب صاحب‌نظران بر نقش آن تاکید دارند و در اسلام نیز مورد توجه است.
در مجموع صاحب‌نظران نقش عوامل زیر را در اقتدار ملی مهم می‌دانند: منابع طبیعی، وسعت خاک، موقعیت سرزمینی، جمعیت، قدرت نظامی، توان تکنولوژیک، خلقیات و روحیه‌ی ملی، سازمان‌دهی و رهبری، انسجام و اتحاد ملی و...
امام خمینی (ره) بر نقش عوامل گوناگون در تقویت اقتدار ملی تاکید دارند. اما آنچه بیشتر محل توجه ایشان است عوامل فرهنگی و روحی و اعتقادی است. مهم‌ترین این عوامل در منظر ایشان موارد زیر هستند:

1. استقلال و ثبات

از نظر امام، یکی از شروط اصلی کسب اقتدار ملی، عدم وابستگی و استقلال کشور است. ایشان نظام ستم‌شاهی را عاجز و ذلیل می‌دانستند، چون وابسته بود و دلیل این وابستگی را غارت منابع ملی توسط بیگانگان و وجود پایگاه‌های نظامی در سرحدات یا داخل کشور می‌دانستند:
«اگر چنانچه ایران مستقل بود و تحت نظر دیگران اداره نمی‏‌شد، دیگران در آن‏ دخالت نداشتند و قدرتمند بود و نظامِ آن پیوست به نظام دیگران نداشت، ثبات از برای ایران حاصل می‏شد... ایرانی‌‏ها هم می‌‏خواهند که ایران ثابت باشد، متزلزل نباشد، هر روز یک کسی در آن دخالت نکند، هر کاری می‌‏خواهند به دست نوکرانشان اجرا نکنند، دخالت در مقدرات مملکت نکنند.»[9]
«الآن قدرت ندارد ایران. مستقل هم نیست. قدرت ندارد برای اینکه تحت قدرت‌های دیگر دارد اداره می‏شود. چهل‌و‌پنج هزار یا شصت هزار (یا در یک نوشته‌‏ای هم بود که هشتاد هزار) آمریکایی که مستشارهای زیاد در آن‌ها هست، این‌ها دارند نظام ما را اداره می‌‏کنند... الآن ایران قدرتمند نیست از باب اینکه نظامش، که نقطه‌ی اتکای قدرت است... وابسته به دیگران است. هرکاری آن‌ها می‏‌خواهند انجام می‌‏دهند... ایران الآن مثل یک مملکتی است که در قبضه‌ی این قدرت‌هاست. پایگاه دارند. [در] کوهستان‌های طرف کردستان و آن سرحدات، این‌ها پایگاه‌ها دارند؛ پایگاه‌های زیرزمینی عظیم دارند. و یک همچو مملکتی یک مملکتی است که از آن طرف ذخایرش را دارند می‏‌برند، از آن طرف پایگاه درست می‌‏کنند برای خودشان! این ایران اگر یک ایران قدرتمند بود، نمی‌‏گذاشت که این کار بشود.»[10]

2. اتکای حکومت به ملت

صورت دیگر استقلال از بیگانه، اتکا به مردم است. از نظر امام، اقتدار ملی در پیوستگی حکومت و مردم است. ایشان معتقدند یک دولت در صورتی می‌تواند مقتدر باشد که مورد حمایت مردم بوده و به توانایی‌های آن‌ها متکی باشد: «اگر چنانچه مثلاً دولت ایران اگر قدرتی داشته باشد برای خود ملت باشد، برای خود ایران باشد، اگر دولت‌ها دولت‌های ناشی از اراده‌ی ملت باشند، این‌ها نمی‌‏گذارند که شما این‌‌طور در ایران تصرف کنید و این طور هرج‌ومرج به بار بیاورید. ایران ثبات ندارد که این بساط شده است... ثبات، تابعِ قدرتمندی و استقلال است و ما قدرتمندی می‏خواهیم و استقلال. قدرتمندی به این است که نظام‌مان را از گرفتاری‌‏ای که آمریکا برایش پیش آورده نجات بدهیم و یک نظام متکی بر ملت، ما ایجاد بکنیم، نه یک نظامِ متکی بر مستشارهای آمریکا. و استقلالمان را هم حفظ بکنیم و یک مملکت مستقل باشیم، نه یک مملکتی که همه‌ چیز آن در دست دیگران است؛ تا به‌واسطه‌‌ی این، ثبات پیدا بکند مملکت ما.»[11]
از نظر امام خمینی (ره)، اقتدار ملی در پیوستگی حکومت و مردم است. ایشان معتقدند یک دولت در صورتی می‌تواند مقتدر باشد که مورد حمایت مردم بوده و به توانایی‌های آن‌ها متکی باشد.
امام قوای نظامی و انتظامی را مهم می‌دانند، اما قدرت قوای نظامی را تابع پیوستگی آنان با مردم و تواضع و خدمتگزاری در قبال آنان می‌‌دانند. از نظر ایشان، اگر مردم حامی قوای انتظامی نباشند و از آنان بترسند، این ضعف قدرت است: «این الآن برای شما و ما و همه‌ی قشرهای دولت و ملت و خصوصاً قشرهایی که قوای انتظامی هستند، این باید یک سرمشق و یک الگو باشد که ببینیم که یک قدرت بزرگ وقتی پایگاه ملی ندارد، این قدرت نمی‌‏تواند بایستد سرپای خودش. یک قدرت، ولو بزرگ نباشد، اگر پایگاه ملی داشته باشد، این غلبه می‏‌کند. کوشش کنید که پایگاه ملی برای خودتان درست کنید. این به این است که گمان نکنید که شما صاحب مقام هستید، منصب هستید باید به مردم فشار بیاورید. هر چه صاحب منصب ارشد باشد باید بیشتر خدمتگزار باشد. مردم بفهمند که هر درجه‌‏ای که این بالا می‌‏رود با مردم متواضع‌‌تر می‏‌شود. اگر یک همچو کاری شد و یک چنین توجهی به مسائل شد و یک همچو عبرتی از تاریخ برای ما شد، هر قوه‏‌‌ای پایگاه ملی پیدا می‌‏کند و پایگاه ملی حافظ اوست؛ حفظ می‌‏کند او را. شهربانی هر شهری اگر چنانچه در خدمت مردم باشد، این‌‌طور نباشد که مردم وقتی اسم کلانتری را بشنوند بلرزند به خودشان! وقتی بخواهند بروند طرف کلانتری مثل اینکه طرف حبس دارند می‌‏روند یا طرف کشتارگاه می‌‌‏روند! خیال کنند دارند طرف منزلشان می‏‌روند یا طرف جایی می‌‌‏روند که عدالت توی آن هست، جایی می‌‏روند که ظلم در آن نیست، جایی می‌‌‏روند که با مردم دوست هست، نه دشمن، اگر این‌‌‌طور شد، دل‌‌‌های مردم متوجه می‏‌شود. مردم زود راضی می‌‌‏شوند، مردم نفوس‌‌‌شان این‌‌‌طور است که زود راضی می‌‌‏شوند. یک نوازش از یک نفر صاحب منصب برای مردم کافی است که تا مدت‌‌‌ها این‌‌‌ها دلشان راضی باشد از او.»[12]
به همین دلیل، توصیه می‌کنند به جلب رضایت مردم: «کاری بکنید که دل مردم را به دست بیاورید. پایگاه پیدا کنید در بین مردم. وقتی پایگاه پیدا کردید، خدا از شما راضی است، ملت از شما راضی است، قدرت در دست شما باقی می‌‏ماند و مردم هم پشتیبان شمایند... الآن ما از این تاریخ موجودی که بر ما گذشت باید عبرت بگیریم و بدانیم که اگر پایگاه داشت این مرد [شاه] بین مردم، اگر نصف قدرتش را صرف کرده بود برای ارضای مردم، هرگز این قدرت به هم نمی‏‌خورد، هرگز مخالفت با او نمی‌‏شد، لکن مع‌الاسف همه‌‌ی قدرتش را روی هم گذاشت بر ضد مردم... او آن قدرت بالا بود فرق نمی‏‌کند، شما هم که در کاشان هستید و در آنجا یک اداره‌‏ای دارید همین معنا در آنجا هم جاری است، آن برای همه‌‌ی ملت بود، شما برای ملت کاشان هستید، قم هم برای قم هست، تهران هم برای تهران هست. این یک مسئله‌‌ی کلی است برای همه‌‌ی ما که فکر این باشیم (که برای ملتمان) بفهمد ملت که ما خدمتگزار ملت هستیم. ملت ادراک کند که ما خیر او را می‏‌خواهیم. وقتی آن را ادراک کرد که ما همه خیر ملت را می‌‏خواهیم، ملت هم پشتیبان ماست.»[31]
امام نقطه‌ضعف اصلی کشورهای اسلامی را در دوری از اسلام و مردم می‌دانند. به همین دلیل، این کشورها از اقتدار ملی برخوردار نیستند و دائم شکست می‌خورند: «اگر بفهمند که طرفداری ملت از یک دولتی چه معنا دارد، بفهمند این معنا را که اگر ملت‌ها را دلشان را به دست بیاورند و حکومت بشود یک حکومتی که مال خود ملت باشد، از خود ملت جوشش کند و عقاید، عقاید اسلامی باشد، احکام، احکام اسلامی باشد و زیر سایه‌ی اسلام بخواهند زندگی بکنند و ملت‌هایی که به اسلام عقیده دارند همراه آن‌ها بشوند، آن‌وقت می‌‏فهمند که هیچ‌‌یک از دولت‌‌های بزرگ نمی‏‌توانند کاری انجام بدهند، چنانچه در اینجا نتوانستند.»[14]
در اندیشه‌ی سیاسی امام، مسئله‌ی وحدت جایگاه بسیار مهم و محوری دارد و در هر موضوعی نقش محوری پیدا می‌کند. در افزایش اقتدار ملی نیز اتحاد و انسجام بین اقشار مختلف مردم، بین حکومت و مردم و بین نهادهای دولتی و مسئولین سیاسی یک امر بسیار اساسی است.
از نظر ایشان، دشمن اصلی این اتحاد، فساد اخلاقی و خودخواهی است که منجر به تفرقه و تشتت و در نهایت ذلت ملی می‌شود: «آن‏ روز آسیب به ما می‌‏رسد که از باطن بگندیم؛ افراد باطنشان بگندد و این گند هم سرایت کند و یک دسته‌‏ای را از بین ببرد و متعفن کند. آن دسته، دسته‌‌ی دیگر را آن دسته، دسته‌‌ی دیگر را. آن‌‌وقت است که کودتا می‌‏شود و از بین می‌‏روید، آن وقت است که ممالک بزرگ به شما طمع می‌‏کنند و با دست خودتان شما را از بین می‏‌برند. غالب آن جاهایی که این دولت‌‌های بزرگ و این قدرت‌‌های فاسد غلبه کرده‏‌اند بر مردم، با دست خود مردم به مردم غلبه کرده‌‏اند. کم اتفاق می‌‏افتد که یک دولتی بیاید، بریزد و خودش بخواهد کاری را انجام بدهد. همیشه نشسته‌‏اند آنجا توطئه می‌‏کنند، آدم‌‏تراشی می‌‏کنند در خود ملت. اگر توانستند از خود ملت یک بساطی درست می‏کنند و ملت را از بین می‌‏برند، کشورها را از بین می‌‏برند.»[15] «بالاخره، اساس یک کشوری با اتحاد مردمش [محکم‏] می‌‏شود. استقلال یک کشوری اگر بخواهد حفظ بشود، باید مردم احساس کنند که ما استقلال می‌‏خواهیم. آزادی یک کشوری باید مردم احساس کنند که ما آزادی می‏‌خواهیم، تنفر [داشته باشند] از اینکه ما در تحت رهبری و ‌ـ‌نمی‌‏دانم‌ـ‌ در تحت ذلت کشورهای دیگر باشیم برای شکم‌‌مان... همه‌‌ی طمع‌‌ها [برای‏] این است که توجه کنند، این را با او دعوا بدهند؛ این قاضی را با آن قاضی، این حاکم را با آن حاکم، آن استاندار را با آن استاندار، مردم را با آن‌‌ها، امام جمعه‌‏ها را با مردم، مردم را با امام جمعه‏‌ها، از این حرف‌‌ها. اگر این مسائل پیش بیاید، بترسید که به زودی ‌ـ‌خدای نخواسته‌ـ‌ عنایات خدا از ما سلب بشود و ما برگردیم به همان حال فضاحتی که آن وقت بود، به حالی که جوان‌‌های ما را می‌‏بردند تا به‌کلی تباه کنند، می‏‌بردند تا تمام حیثیت انسانی را از آن‌‌ها بگیرند.»[16]
در اندیشه‌ی سیاسی امام، مسئله‌ی وحدت جایگاه بسیار مهم و محوری دارد و در هر موضوعی نقش محوری پیدا می‌کند. در افزایش اقتدار ملی نیز اتحاد و انسجام بین اقشار مختلف مردم، بین حکومت و مردم و بین نهادهای دولتی و مسئولین سیاسی یک امر بسیار اساسی است.
به همین دلیل از نظر ایشان باید «اولاً الهی بشویم، در راه خدا خدمت بکنیم، خودمان را فرمانبر از خدا بدانیم و خودمان را از او و به سوی او بدانیم و دنبال همین معنا، آن‌وقت آن مسئله‌ی دوم، که وحدت و انسجام است، حاصل می‌‏شود؛ برای اینکه تفرقه از شیطان است و وحدت کلمه و اتحاد از رحمان است. وقتی که شما الهی شدید، رحمانی شدید، توجه به خدا داشتید، دنبال او دیگر تفرقه حاصل نمی‏شود، اختلاف حاصل نمی‏‌شود.»[17]
«همه‌ی فکر این معنا باشید، دنبال این باشید که دائماً درصدد این باشید که اخوت خودتان‏ را حفظ کنید. بین خودتان اخوت ایجاد کنید، روحانیون در فکر این باشند که همه با هم اخوت داشته باشند و ملت را داشته باشند و حفظ کنند. ملت هم باید فکر این معنا باشند که همه با هم با روحانیون و غیر آن، همه با هم باشند. مادامی‌که این وضع از برای شما باشد، شما پیروزید. اگر یک روزی، خدای نخواسته، این رمز پیروزی را از شما گرفتند، دیگر برای شما چیزی باقی نمی‏‌ماند. محتاج به اینکه خیلی قدرت اعمال بشود ندارد، یک کودتای کوچکی از یک منافقی، از یک چیزی، کار را تمام می‌‏کند.»[18]

نیروی مسلح قوی و مجهز

امام، همزمان با تاکید بر عواملی چون استقلال ملی، اتحاد همه‌جانبه و اتکا به مردم از نقش نیروهای مسلح غافل نمی‌شوند. ایشان نقش ارتش و نیروهای نظامی را در اقتدار نظامی مهم می‌دانند؛ به همین دلیل بر تقویت نیروهای مسلح تاکید مکرر دارند و هشدار می‌دهند که توجه به عوامل دیگر نباید موجب غفلت از این موضوع بشود:
«من به‌عنوان فرمانده‌ی کل قوا، به مسئولین و تصمیم‌گیرندگان نیز دستور می‌‏دهم که در هیچ شرایطی از تقویت نیروهای مسلح و بالا بردن آموزش‌های عقیدتی و نظامی و توسعه‌ی تخصص‌های لازم و خصوصاً حرکت به طرف خودکفایی نظامی غفلت نکنند و این کشور را برای دفاع از ارزش‌های اسلام ناب و محرومین و مستضعفین جهان در آمادگی کامل نگه دارند و مبادا توجه به برنامه‌‏های دیگر موجب غفلت از این امر حیاتی گردد که مطمئناً غفلت از تقویت بنیه‌ی دفاعی کشور، طمع تهاجم و تجاوز بیگانگان و نهایتاً تحمیل جنگ‌ها و توطئه‌‏ها را به دنبال می‏آورد.»[19]
اما همزمان و مثل سایر موارد، منشا اصلی اقتدار در نیروهای مسلح را ایمان و اعتقاد می‌دانند: «ارتش و سایر نیروهای مسلح در دوران بازسازی باید به اصل بازسازی معنوی و اعتقادی نیز توجه کافی داشته باشند، چرا که همه در میدان نبرد و کارزار آموخته و تجربه کرده‌‏اند که معنویت و ایمان چقدر در پیروزی‌ها و موفقیت‌ها و بالا بردن توان و استقامت نیروها موثر است.[20]
در اندیشه‌ی سیاسی امام، راس نظام و رهبری حکومت نقشی بسیار مهم و اساسی در اقتدار ملی دارد. در اندیشه‌ی ایشان، اساساً بهره‌گیری از منابع و امکانات موجود منوط به توانمندی رهبران نظام است. بر همین اساس، عامل اصلی عدم ثبات و وابستگی و در نهایت ضعف اقتدار ملی ایران در زمان پهلوی را در راس حکومت می‌دیدند.

نقش رهبری و حکومت در اقتدار

در اندیشه‌ی سیاسی امام، راس نظام و رهبری حکومت نقشی بسیار مهم و اساسی در اقتدار ملی دارد. در اندیشه‌ی ایشان، اساساً بهره‌گیری از منابع و امکانات موجود منوط به توانمندی رهبران نظام است. بر همین اساس، عامل اصلی عدم ثبات و وابستگی و در نهایت ضعف اقتدار ملی ایران در زمان پهلوی را در راس حکومت می‌دیدند: «نمی‌‏توانید شما بگویید که ایران باید قدرتمند باشد و قدرتمند است و اگر شاه برود، قدرت از بین می‌‏رود. ما می‌‏خواهیم که این کسی که این ضعف را از برای ایران آورده، قدرت را به هدر داده است، این برود.»[21]
«من یک وقتی که در یک عکسی که در سال‌های سابق دیدم که محمدرضا پهلوی مقابل یکی از روسای جمهور آمریکا ایستاده بود که الآن اسم او را یادم نیست {لیندون جانسون} من دیدم مثل یک عبد ضعیف ایستاده است در مقابل یک قدرتمند؛ عینک برداشته است این‌طور و اصلش به او نگاه نمی‌‏کند، نگاهش را به آن طرف انداخته است و این هم مثل یک بچه مکتبی مقابل معلم ایستاده است و من این قدر ناراحت شدم که وضع ما به اینجا رسیده است که یک کسی که دارد به ما حکومت می‏کند، سلطنت می‏کند، در مقابل... یک اجنبی که احتیاج دارد به این کشور احتیاج دارد، به سرمایه‌‏های این کشور، این‌طور بایستد.[22]