مفهوم و ماهیت «قیام»در اندیشه سیاسی امام خمینی(س)

مفهوم و ماهیت «قیام»در اندیشه سیاسی امام خمینی(س)
محمدحسین جمشیدی
۲۰ بهمن ۱۳۹۳
سیاست, قیام حسینی, اسلام مکتب قیام و مبارزه,

چکیده

«قیام» که در لغت به معنای بیداری، خیزش، تلاش پایدار و مداوم، عبرت و استقامت و... آمده است، در اصطلاح «فلسفه سیاسی» و «دانش سیاست» بیانگر حرکتی انقلابی با هدف معین و عملی ارادی، آگاهانه و مبتنی بر انتخاب و آزادی است؛ تحقق بخش شناخت حق و عدل و برکندن لباس باطل وجود آن است.

از دیدگاه قرآن کریم و سنت و سیرت معصومین(ع) «قیام» دارای مفهومی بس گسترده است؛ امّا آنگاه که امر به قیام برای خدا «قیام لله» می شود، بیانگر دو معنای عقیدتی ـ عاطفی یا معرفت شناسانه و سیاسی ـ اجتماعی است و نشانگر حرکتی تکاملی و مبتنی بر اعتدال فکری و عملی و لذا حرکتی الهی ـ انسانی است.

نگرش امام خمینی به قیام در دو بعد مرتبط و منسجم عرفانی و سیاسی ـ در آثار و مشی سیاسی ـ عرفانی او قابل تامل و بررسی است. بر این اساس؛ برداشت سیاسی امام خمینی از قیام، از سویی با دید و نگرش عرفانی آن حضرت از انسان و حرکتش در مسیر سیر و سلوک ارتباط می یابد و از دیگر سوی با بینش سیاسی و همچنین نگرش فقهی و دید فلسفی او دارای ارتباط است؛ زیرا او سیاست را تحقق عملی حکمت، اخلاق و عرفان در جامعه و آخرین سیر از سیرهای چهارگانه سلوک و نیز عین دیانت می داند. سیاست طریقت است و قیام، حرکت در میدان طریقت برای تحقق حقیقت و رسیدن به سعادت.

در اندیشه امام خمینی، قیام الهی یا قیام لله بیانگر حرکت صحیح انسان در بستر انسانیت برای یافتن خود و شان وجودی و حقیقی خود ـ در درون جامعه و در ارتباط با دیگران است. لذا چنین قیامی سود محض است و هیچگونه زیان یا خسرانی در برندارد. در حالی که قیام برای نفس و قیام طاغوتی، قیامی است برای تحقق خودِ مادّی یا بعد نفسانی انسان و در جهت منافع شخصی صورت می گیرد و لذا عامل انحطاط جوامع اسلامی است چنین قیامی گرچه منافعی کوتاه مدت را برای فرد به دنبال دارد امّا در بنیان و بویژه به لحاظ مصالح عمومی زیان آور و خسران بار است.

از دیدگاه امام خمینی ماهیت و حقیقت قیام را اموری چند؛ چون دفاعی و عاری بودن از تجاوز و سلطه طلبی؛ کمال و برتری «فوز عظیم» قداست و معنویت و آرمانی بودن، بی انتهایی و بی مرزی ـ که در جهت هدفی مطلق و لایتناهی یعنی «الله» صورت می گیرد ـ و مهمتر از همه الهی و خداگونه بودن و... تشکیل می دهد. بنابراین قیام حرکتی است دارای ماهیت الهی ـ انسانی و عملی است خداگونه برای شدن انسان؛ گذشتن از خود مادی و رسیدن به جانان.

«خدای تبارک و تعالی می فرماید که یک موعظه من فقط دارم، فقط یک موعظه: آن این است که قیام کنید، نهضت کنید برای خدا.»

(1)

مقدمه

یکی از نشانه های بارز رسالت های عظیم، مسئله شناخت «حق» و «حقیقت» و برکندن لباس نازیبای باطل از اندام مطهر آن است. به عبارت دیگر، صاحبان رسالت ها و آگاهان جامعه همواره در برابر نهفته ماندن «حق» و «حقیقت» زیر پوشش باطل و کژی یا برعکس عرضه بطالت ها و کژی ها در لباس «حق» و جداسازی حق از باطل و احیای حقوق انسانی به پا می خیزند تا دگرباره فروغ تابناک و دامن گستر حق را آشکار سازند و باطل و باطل گرایان را بر خاکستر تیره خود بنشانند. این همان حقیقتی است که سید شهیدان و قائد بزرگ قیام گران تاریخ در طلیعه قیام خود، در کربلا به آن اشاره کرده است:

«... الا تَرَوْنَ اِلَی الْحَقِّ لایُعْمَلُ بَهِ و اِلی الباطل لایتناهی عَنْهُ لِیَرْغَبِ المُومِنُ فی لقاءاللهِ مُحِقّاً» (2).

«آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل نهی نمی گردد. (در چنین شرایطی) سزاوار است مومن به لقای خداوند راغب باشد».

تاکید بر این امر از آن روست که حق و حقیقت شناخته و آشکار شود، پرتو تابناک آن بر حیات و زندگانی بشر تابیدن گیرد و در سایه پرتو آن، جامعه منحط به جامعه ای متعالی و فرد آلوده به فردی پاک و برتر تبدیل شود، تبعیض و چندگونه نگری از جوامع بشری رخت بربندد و عدالت و نگرش مبتنی بر آن بر زندگی آدمیان حکمفرما شود.

گرچه برای جدا کردن حق از باطل و تحقق و آشکارسازی حق و عدالت، هم نظر و گفتار و هم عمل و کردار، هر دو به کار می آید و هیچ قیامی نیست که از این دو بعد بنیانی خالی باشد، ولی گام اساسی تر، شناخت حق و باطل و حامیان این دو و مواضع و خط مشی های آنها و دستیابی از دیدگاه قرآن، قیام در برابر کژی، فساد، ظلم و ستم و در جهت احقاق حق است و آشکار ساختن آن، عبادت و پرستش و گاه معادل جهاد آمده است

به بینش و گرایشی مبتنی بر حق و حقیقت است. بدیهی است تا هنگامی که این تفکیک در نظر و بیان متجلی نشده است، پیمودن این مسیر و گام نهادن در آن، دشوار خواهد بود. همچنان که مولای متقیان امام علی(ع) خطاب به کمیل می فرماید:

«یا کُمَیْلُ ما مِنْ حَرَکَهٍ اِلاّ وَ اَنْتَ مُحْتاجٌ اِلی مَعْرِفَهٍ» (3).

«ای کمیل، هیچ حرکتی نیست مگر اینکه تو در آن ارتباط نیازمند به معرفت و شناخت هستی».

رهبر بزرگ انقلاب اسلامی ایران امام خمینی(س)، بر همین اساس در عظیم ترین حرکت خود در مقابل رژیم استبدادی پهلوی نمونه بارزی از ترکیب اندیشه و عمل را در برابر دیدگان جهانیان به نمایش گذاشت. او ابتدا در نظر و بینش به آشکارسازی و جداسازی حق از باطل پرداخت، آنگاه آگاهانه و مدبرانه مردم را برانگیخت و ترس از قدرت های پوشالی و دیوان و یاوران جهل و خرافات را از دل و جان توده های مسلمان و ستمدیده زدود و به تمام ملت های ستم کشیده و مستضعف آموخت که برای مقابله با ظلم و ستم به معرفت و بینش دست یابند و خود سرنوشت خویش را به دست گیرند.

امام، با تاکید بر این نکته که تا مردم مفهوم «قیام» را نفهمند، راه به جایی نخواهند برد و آگاهانه به پا نخواهند خاست و قیام بدون آگاهی، خیزشی احساسی و زودگذر خواهد بود که هیچ گونه کامیابی و موفقیتی را ـ مگر در کوتاه مدت و به صورت موقتی و گذرا ـ به دنبال نخواهد داشت، بر آن شد که به تبیین مفهوم و ماهیت «قیام» بپردازد و با ماهیتی «الهی» و «مقدس» بخشیدن به نهضت اسلامی ایران، آن را جاودانه و پویا سازد و بدینسان اندیشه معنویت، قداست و خداگونگی و اسلامی بودن را در پیکره این حرکت دمید و این نبرد انقلابی را از روح سلوک اخلاقی و ایمانی سرشار نمود. اندیشه قیام برای خدا «قیام لله» در سرتاسر زندگانی و اندیشه او جایگاهی بس عظیم داشت. اولین پیام مهم امام (4) با موعظه خداوند بزرگ برای فراخواندن بشریت به قیام برای خدا آغاز می شود و این پیامی بود که تا پایان عمر شریف ایشان بارها عنوان شد. حال پرسش این است که در نگاه امام خمینی قیام چه معنا، ماهیت و جایگاهی دارد؟

بر این اساس این نوشتار با توجه به اهمیت و جایگاه قیام در اندیشه سیاسی امام خمینی در پی تبیین عمیق مفهوم و ماهیت و جایگاه قیام در اندیشه سیاسی ایشان است.

مفهوم قیام

برای روشن شدن مفاهیم مطرح در اندیشه سیاسی امام خمینی در مورد قیام ناگزیریم ابتدا به بررسی این مفهوم و مترادفات آن بپردازیم.

1ـ مفهوم لغوی و اصطلاحی

اصطلاح «قیام» در لغت به معنای «بیداری، خیزش، برخاستن، ایستادن، به پاخاستن، استقامت، مبارزه، تلاش پایدار، بیداری از خواب غفلت، عبرت و آگاهی و...» آمده است. این واژه در اصل عربی است و از ریشه ماضی «قامَ» و مصدر «قَوْمْ» می آید. این مصدر در زبان عربی بیانگر معانی چند نظیر برخاستن، برقرار شدن، آغاز کردن، رهسپار شدن و... است. برای مثال در فرهنگ های عربی آمده است:

«قام: ضد قَعَد (برخاست، ایستاد)، اِنْتَصَبَ (راست شد)، تَرَقّی (پیشرفت کرد، ترفیع یافت)، سافَرَ (رهسپار شد، عزیمت کرد)، شَرَعَ (آغاز کرد، دست به کار شد)، صَعَد (بالا رفت)» (5).

و در حالت ترکیبی نیز بدین معانی آمده است: اقام الحجه: (دلیل آورد، بر برهان استوار ساخت، استدلال کرد)، اقام الحَقَّ: اَظْهَرَهُ (حق را آشکار ساخت، حق را استوار ساخت، حق را برپا کرد) اقام الصَّلاه (نماز را اقامه کرد)، اقام العَدْلَ (دادرسی کرد، اقامه حق نمود، پرچم عدالت را برافراشت) ... (6)

بنابراین در فرهنگ های زبان عربی واژه «قیام» به معانی ذیل آمده است:

«قیام: نُهُوضْ» (7)

به معنای خیزش، مبارزه، شورش، برخاستن، قیام کردن.

«قِوامُ الاَمْرِ وقیامه: نِظامُهُ و عمادهُ و ما یقوم بِهِ، یقال (هُوَ قِوامُ اَهْلُه و قیامُهُمْ) ای یُقیمُ شَانِهِمْ» (8).

«قیام امر: تنظیم و نظام آن اَمر، و ستون استوار آن و آنچه آن امر بدان پای برجاست. گفته می شود (او قوام اهل خود و قیام آنان است) یعنی برپادارنده شان آنهاست»

در اینجا نیز مفهوم برپاداشتن، بالابردن، ترفیع شان، انتظام و به نظم آوردن در واژه قیام نهفته است.

همچنین راغب اصفهانی در کتاب «المفردات فی غریب القرآن» ذیل عنوان «قَوْمْ» آورده است:

«قوم: یقال قام یقوم قیاماً...: قیامٌ بالشخص اما بتسخیر اَوْ اختیارٍ، و قیام للشیءِ هو المرعاه للشیءِ و الحِفْظُ لَهُ، و قیام هو علی العزم علی الشیءِ...» (9).

«قام یقوم قیاماً...: برخاستن و پابرجا بودن شخص به تسخیر (بدون اراده یا با اختیار، و قیام برای چیزی مراعات و نگهداری و حفظ آن است...».

راغب در ادامه بحث خود می افزاید:

«... و القیامُ و القِوامُ اسمٌ لما یَقُوم بِهِ الشَیءُ ای یَثْبُتُ، کالعِماد والسِنادِ لِما یُعْمَدُ وَ یُسْنَدُ بِهِ... .» (10).

«... و قیام و قوام نامی است برای آنچه که چیزی بدان پای برجاست، یعنی بدان استوار و ثابت است، نظیر عِماد و سِناد که نامی هستند برای چیزی که بدان تکیه و اسناد داده می شود».

بنابر آنچه گذشت و با مراجعه به سایر فرهنگ های زبان عربی می توان به نتایج ذیل دست یافت:

1ـ قیام در معنای مصدری عبارتست از: ایستادن، برداشتن، برافراشتن، قیام کردن، به پاخاستن، شوریدن، راست کردن، گماشتن، متحقق ساختن، مبارزه کردن، به نظم درآوردن، استقامت کردن، پایداری ورزیدن، بیدار شدن (از خواب غفلت و...) استدلال کردن، ظاهر و آشکار شدن و... .

2ـ قیام در معنای مصدری آنگاه که به صورت ترکیبی می آید، متناسب با واژه همراهِ آن به معنای برخاستن، شورش کردن، اجرا، شوریدن، مبارزه کردن، ثابت کردن، آشکار ساختن و... است. نظیر:

ـ اَقامَ الحقِّ: حق را آشکار ساخت، حق را متحقق ساخت، حق را استوار ساخت.

ـ اَقامَ العدلَ: احقاق حق کرد، عدالت را بر پای داشت، عدالت را آشکار ساخت...

3ـ قِیام و قِوام در معنای اسمی، بیانگر آن چیزی است که امری یا چیزی بدان استوار و پای برجاست، همچنین به مفهوم ستون، عماد، سَنَد، حامی، پشتیبان، محافظ، سرپرست، راست و مستقیم، قطب و محور و... آمده است.

4ـ قیام، به عنوان جمع «قائم»، به مفهوم برپای ایستاد، و متضاد قُعُود و نیز به معنای برپای ایستادگان، راست قامتان، قیام کنندگان، و... است نظیر: «اَلَذینَ یَذْکُروُنَ الله قِیاماً و قُعُوداً» (11).

اصطلاح قیام در زبان فارسی نیز به معانی متعددی چون برخاستن، به پاخاستن، قیام، شوریدن، شورش کردن، شورش، مبارزه، انقلاب و حرکت سیاسی و نظامی و... آمده است.

برای نمونه در لغت نامه دهخدا چنین آمده است:

«قیام. (ع. مص) برخاستن، ایستادن، بلند شدن. قیام در لغت انتصاب (ایستادن) است و مراد از آن قیام به عبادات و احکام شریعت و طریقت است... قیام لله؛ بیداری از خواب غفلت و برخاستن از خواب عبرت در حال سیر الی الله است.» (12).

قیام خواستمـت کـرد و عقل مـی گـوید مکن که شرط ادب نیست پیش سر و قیام

«سعدی»

و یا:

اصطلاح قیام در نزد معصومین به معنای حرکت و انقلاب و جهاد است که بیانگر حرکتی تکاملی و مبتنی بر اعتلای فکری و عملی انسان است

قیام کردن به کاری؛ آن را به نحو شایسته انجام دادن... «شورش کردن، انقلاب کردن، کودتا کردن». (13)

در زبان فارسی «قیام»، از لحاظ اصطلاحی (در سیاست، عرفان، علوم اجتماعی و...) مفهوم گسترده ای یافته است که همه آنها به معنای برخاستن، خیزش، بیداری، آشکارسازی، نهضت و حرکت است. به همین جهت در زبان فارسی اصطلاحاتی چون «قیام سیاسی»، «قیام نظامی» و «قیام عرفانی» رایج شده است. برای نمونه، قیام در اصطلاح عرفانی، به مفهوم پیمودن منازل سلوک و استقامت در راه حق تا رسیدن به سرمنزل مقصود است؛ گاه نیز منزل اول دانسته شده است. برخی هم آن را مقدمه سلوک دانسته اند که در این دو مورد به مفهوم بیداری (یقظه) می تواند باشد.

و نیز:

«قیام بالله: مراد استقامت است در حال بعد از فنا و عبود بر مجموع منازل و سیر از الله در الله و بیرون آمدن از رسوم به تعیین. قیام لله: بیداریست از خواب غفلت و برخاستن از سند عبرت در حال سیر الی الله» (14).

ب ـ در اصطلاح فلسفه سیاسی و علم سیاست

در اصطلاح فلسفه سیاسی و علم سیاست، قیام به مفهوم حرکتی مبارزه ای با هدفی معین و عملی ارادی و آگاهانه بوده که می تواند فردی یا جمعی باشد. در این نگرش، قیام حرکتی است هدایت شده، ارادی و آگاهانه که برای نفی وضعیتی ـ وضعیت موجود ـ و اثبات وضعیتی دیگر ـ وضعیت مطلوب ـ یا برای ایجاد اصلاح و انقلاب صورت می گیرد. به طور کلی در بعد سیاسی، قیام مفهومی وسیع دارد که شامل هر نوع جنبش و حرکت آگاهانه و ارادی (اعم از فردی و جمعی) است. شاید مهم ترین معادل این اصطلاح از نظر سیاسی، واژه «نهضت» و «جنبش» باشد.

در بعد وسیع، قیام شامل انقلاب، شورش، اصلاح، رفرم، ( Reform . در اینجا اصلاح را معادل Reform نگرفته ایم) نهضت، نهضت استقلال طلبانه، جنگ و جهادِ رهایی بخش است همچنین کودتاهای نظامی و سیاسی نیز نوعی قیام محسوب می شود.

قیام در اصطلاح سیاست با سیاست مدنیه نیز، شورش و مبارزه و استقامت در راه هدف متعالی و برتر است. برای نمونه می توان به قیام های متعدد تاریخی در جهان اسلام و نیز زمان معاصر اشاره کرد. حرکت امام حسین(ع) یک «قیام» است. حرکت و به پاخاستن مردم ایران در مقابله با رژیم پهلوی در طول سال های 1356 و 1357 یا قبل از آن نیز «قیام» است.

هرگاه قیام با چنین معنایی برای اهداف خداگونه و در راه تحقق ارزش های برتر الهی و انسانی صورت گیرد، از آن، تعبیر به «قیامِ لله» (قیام برای خدا) می شود. همچنین در فرهنگ های سیاسی نمونه هایی چون قیام سربداران، قیام مردم مصر (1918 م)، قیام مختار ثقفی، قیام مردم جنوب ایران (در برابر سلطه انگلیس) و... تحت عنوان قیام آمده اند.

در زبان عربی معاصر بهترین معادل قیام ـ به مفهوم سیاسی ـ واژه انتفاضه و گاه نیز «ثَوْرَه» و «وِتْبَه» است. برای نمونه در فرهنگ فارسی به عربی آمده است:

«قیام (انقلاب) سیاسی: اِنتفاضه سیاسیه، حرکه سیاسیه

قیام (انقلاب) مردمی: اِنتفاضه شعبیّه

قیام ملت: وَثبه الشَعْب، انتفاضه الشعب...» (15).

همچنین در زبان روزمره از قیام سالهای اخیر مردم فلسطین و قیام مردم عراق در سال 1992 میلادی (بعد از خروج نیروهای آمریکایی از این سرزمین) نیز به عنوان «انتفاضه» یاد می شود.

1ـ برخی از مفاهیم مترادف با قیام عبارتند از: «ثَوْره» مفهومی کلی و فراگیر دارد و معادل «انقلاب» در زبان فارسی و Revolution در زبان های لاتین است. لذا فراگیری و وسعت آن در عمل بیشتر از قیام است. ثوره می تواند مشتمل بر چند قیام مرتبط نیز باشد. هرچند گاه ثوره به جای قیام نیز آمده است نظیر «ثوره مُسَلَّحه = قیام (انقلاب) مسلحانه».

2ـ «انتفاضه» و «نهضت» و «نهوض» و «وَثْبَه» تقریباً معادل قیام «در زبان فارسی» به کار می روند. البته دقیق ترین واژه در این مورد «انتفاضه» است. «النهضه (الانتفاضه) الاسلامیه: جنبش (قیامِ) اسلامی.

3ـ «مبارزه» و «استقامه» نیز گاه به عنوان لوازم قیام آمده اند و گاه در مفهومی وسیع تر به کار رفته اند.

4ـ «الحرکه» واژه ای است که بیشتر به صورت مرکب به کار می رود و بیشتر معادل «تلاش در راه قیام»، «حرکتی که قیام را می سازد و شکل می دهد» و نیز بیشتر به معنای نهضت و جنبش در فارسی آمده است، «الحرکه التحریریه: جنبش آزادیخواهی نهضت رهایی بخشی».

5 ـ «اَلتَّطَوُر» نیز واژه ای عام و به معنای تغییر و حرکت از وضعی به وضع دیگر است «التطور الصناعی: انقلاب صنعتی».

6ـ «انقلاب» در زبان عربی ـ بیشتر ـ معادل «کودتا» در زبان فارسی آمده است: «الانقلابُ الفاسِلْ = کودتای نافرجام».

7ـ «اِضْطراب» نیز به معنای شورش آمده است و بیشتر به صورت جمع به کار می رود. نظیر: «اضطرابات عنصریه دامیه. شورش های خونین نژادی».

در زبان انگلیسی؛ نیز اصلاحات زیر بیان مفهوم قیام هستند.

1ـ اصطلاح revolution معادل انقلاب ـ به مفهوم دقیق کلمه ـ در زبان فارسی و «ثوره» در زبان عربی است؛ «The Islamic Revolution» (انقلاب اسلامی).

2ـ واژه های Movement و Motion بیشتر در مقابل «جنبش» و «حرکت» به کار می روند. هرچند معادل قیام نیز آمده اند؛ بنابراین مفاهیمی عام و گسترده هستند.

3ـ واژه هــای rebellion و revolt و cy (insurgence ) بیشتر معــادل «شــورش»، «قیــام ناگهانی» و گاه «مبارزه» آمده اند.

4ـ اصطلاح Coup d'etat «معادل کودتا» ـ در زبان فارسی ـ و «انقلاب» ـ در زبان عربی ـ است.

5ـ واژه های Movement, departure, resurgence اغلب معادل نهضت، جنبش و حرکت به کار رفته اند.

6ـ مهم ترین معادل قیام ـ در زبان فارسی ـ و انتفاضه ـ در زبان عربی ـ به ترتیب (up)rising, resurrection, insurrection آمده است. نظیر bloody Uprising (قیام مسلحانه).

7ـ «rise(up)against ، نیز در برابر قیام کردن آمده است...» (16).

در زبان فارسی؛ نیز واژه های زیر بیانگر مفهوم قیام هستند:

1ـ انقلاب: معادل ثوره ـ در زبان عربی ـ و Revolution ـ در زبان های لاتین ـ بیانگر حرکت و تلاشی مردمی است. معمولاً ناگهانی و همراه با خشونت، سرعت که در پی تغییر بنیادی و سریع در ارزشها و باورهای مسلط و به طور کلی ایدئولوژی در یک جامعه و همچنین نهادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. در واقع انقلاب، قیامی بنیادی و مردمی است با هدف تغییر نظام کلی جامعه. نظیر انقلاب اسلامی ایران، انقلاب فرانسه و... .

2ـ کودتا: قیامی است که از سوی اقلیتی قدرتمند ـ و گاه مسلح و مجهز به نیروی نظامی ـ با هدف تغییر حاکمان جامعه صورت می گیرد و از طریق تغییر مسئولان امر، اوضاع سیاسی جامعه را دگرگون می سازد. نظیر کودتای 28 مرداد 1332 در ایران.

3ـ شورش: نوعی قیام است که در اثر بروز امواج نارضایتی در میان قشر یا اقشاری از جامعه علیه نظام حاکم صورت می گیرد و بیشتر به نفس تغییر و تحول توجه دارد. در شورشها عمدتاً هدف مطرح نیست و لذا شورشها عموماً طغیانی و موقتی هستند. مانند شورش بردگان به رهبری اسپارتاکوس (71 ـ 73 ق. م.) (17).

4ـ رفرم (reform): که گاه آن را معادل «اصلاح» گرفته اند، تلاشی است برای ایجاد تغییرات

محتاطانه و آرام در ساخت سیاسی، اقتصادی یا فرهنگی جامعه، بدون اعمال خشونت و معمولاً از راه های قانونی.

5ـ نهضت: این واژه گاه مترادف با انقلاب آمده است. در حالی که مفهومی محدودتر و مضیّق تر از انقلاب دارد و بیشتر بیانگر قیام و حرکتی هدفدار است که یا با سرعت به نتیجه می رسد؛ نظیر نهضت (جنبش) تنباکو و یا گاه مدت ها ادامه می یابد و در نهایت به انقلاب منجر می شود؛ نظیر نهضت امام خمینی که در نهایت به انقلاب اسلامی ایران تبدیل شد... شاید نزدیکترین واژه معادل برای «قیام» به مفهوم مورد نظر، واژه «نهضت» باشد.

6ـ جنبش: بیانگر حرکت و قیامی است که گاه به صورت فراگیر، با اهداف مشخص شکل می گیرد.

7ـ مبارزه: مفهومی است عام و نشانگر ایستادگی، قیام و مقاومت و تلاش پیگیر با تمام توان و نیرو برای عبور از تنگناها و گذرگاه های حیات و رسیدن به انسانیت انسانی... .

8ـ استقامت: به مفهوم پایداری ورزیدن، ایستادگی کردن، توانایی تحمل مشکلات و سختی ها را داشتن و از جمله لوازم قیام و انقلاب است (18).

به طور کلی بر اساس آنچه گذشت، «قیام» بیانگر حرکت، مبارزه و استقامت برای تحقق هدفی برتر و متعالی است. قیام، بیداری، عبرت، استواری و حرکت است، حرکتی که در آن عناصر ایستادگی، پایداری، هدفداری، انتظام، محوریت و رهبری نهفته است. به همین جهت قیام را گاه معادل تمام حرکت ها و تلاش هایی دانسته اند که با هدف نوعی رهایی یا تحقق ارزش های مهم صورت می گیرد. اما آنچه اهمیت بیشتری دارد وجود نوعی پاکی، عبرت، بیداری و حرکت به سوی تعالی (برخاستن، خیزش، رستاخیز) و به سوی جلو در قیام است. شاید همین موضوع قیام را از سایر حرکت ها ـ به جز انقلاب و نهضت که مفهومی کلّی تر و دقیق تر است ـ جدا می سازد. (هرچند خیلی از مبارزات، نهضت ها، جنبش ها و حتی برخی شورش ها نیز نوعی قیام محسوب شده اند.)

2ـ مفهوم قیام در قرآن کریم و سنت معصومین(ع)

واژه «قیام» به تنهایی، در قرآن پنج مرتبه ذکر شده است ولی مشتقات فعلی و اسمی آن 200 مرتبه آمده است. همچنین واژه «قیامه» به تنهایی 70 مرتبه و اصطلاح «قوم» نیز 383 بار به کار رفته است (19).

در قرآن واژه «قیام» معمولاً در مقابل «قعود» آمده است و این دو از زوج های مشهور قرآنی هستند که برای شناخت هر یک بررسی دیگری نیز خالی از فایده نخواهد بود. همچنین کاربرد «قیام» و «مشتقات آن» در قرآن بر اساس اختلاف موضوعات طرح شده، تفاوت می کند. لذا این اصطلاح با توجه به نقشی که در کلام ایفا می کند دارای معانی متعددی است. برای نمونه در یکی از فرهنگ های قرآنی آمده است:

از دیدگاه امام، سیاست، سیر و سلوکی معنادار و با هدف است در درون انسانها و در درون اجتماع

«... قام بالامر یقوم به قیاماً... اَیْ عِمادَه یقوم به و ینتظم... اَنَّ الاصل الواحد فی الماءه. هو ما یقابل القعوده ایْ الانتصاب و فعلیه العمل، مادیّاً اَوْ معنویّاً... (20).

یعنی: «... قام ... یعنی ستونی که امر بدان استوار می گردد و انتظام می یابد... همانا اصل واحد در ماده: آن چیزی است که در مقابل قعود قرار می گیرد، یعنی انتصاب و تحقق عمل، مادّی و معنوی... از این دیدگاه اصطلاحی چون «قوموا لِلِّه» (برای خدا قیام کنید)، به معنای بر پای خاستن، آشکار کردن، شوریدن و انقلاب کردن برای خدا و ... است. همان گونه که همین اصطلاح ـ در بعد اخلاقی و عرفانی ـ به معنای بیدار شدن از خواب غفلت و قدم در راه اطاعت و عبودیت خدا گذاشتن است. «استقامت» نیز به معنای طلب قیام، نهضت، مبارزه، پایداری و ایستادگی در امر است: هنگامی که در قرآن واژه قیامت به معنای جهان آخرت به کار می رود، به اعتبار و رستاخیز مخلوقات به امر خدای بزرگ و به معنای برخاستن از قبرها و خیزش دوباره است.

بر اساس آنچه بیان شد، قیام از دیدگاه قرآن دارای مفهومی عام و گسترده است و هر نوع برخاستن و بر پای ایستادن و استقامت (نظیر قیام در نماز و قیام در مقابل ظلم و ستم) را در برمی گیرد. از این دیدگاه هر مبارزه ای ـ اعم از این که فردی، گروهی یا جمعی باشد، قیام به شمار می رود. هر جنبش، نهضت یا انقلابی نیز نوعی قیام است. اما آنگاه که امر به قیام برای خدا قیام می کند، این امر بیانگر حرکت، ایستادگی و تلاش او در راه خدا و برای اوست. چنین قیامی چون (لِلِّه، فی سبیل الله، قربه الی الله و...) است، حرکتی متعادل و تکاملی در جهت تحقق ارزش های والای الهی.

و برقراری عدالت در جوامع بشری (کونوا قوامین بالقسط) است و این وظیفه هر انسانی است؛ چنان که او خود می فرماید:

«قُل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله» (21).

«(ای پیامبر اسلام) بگو شما را به موعظه واحدی، وعظ می نمایم و آن این است که برای خدا قیام کنید».

بنابراین از دیدگاه قرآن «قیام» در برابر کژی، فساد، ظلم و ستم و در جهت احقاق حق و آشکار ساختن آن «عبادت و پرستش»، و گاه معادل «جهاد» است.

در سنت و سیره معصومین(ع) نیز چون قرآن، قیام دارای مفهومی عام و گسترده است و بیانگر هر نوع خیزش، ایستایی، ایستادگی، مقاومت، استقامت، پایداری، بر پای ایستادن، شوریدن در برابر ظلم و ستم و فساد و... است. از این لحاظ چندان تفاوتی میان مفاهیم متعدد این واژه در احادیث با آنچه در قرآن آمده است، وجود ندارد. به طور کلّی این واژه در قرآن و حدیث عمدتاً دارای یکی از مفاهیم ذیل است:

1ـ مفهوم فقهی: نظیر قیام در نماز به معنای برپای داشتن و اقامه نماز و...

2ـ مفهوم سیاسی: قیام در این مفهوم به معنای مبارزه، تلاش، حرکت، نهضت، جنبش انقلاب و به طور کلی ایستادگی در راه خدا و مقابله با ظلم و ستم، فساد، کژی ها و احقاق حق و ابطال آمده است. برای نمونه در روایات آمده است:

«قُمْتُ بِدین اللهِ حَقِّ القیام» (22).

یا: «القیامُ بسیاساتهم حتی یروا الاَمن» (23).

3ـ مفهوم عقیدتی و کلامی: این مفهوم بیانگر اعتقاد به قیامت و جهان آخرت است و اصولاً نامگذاری قیامت در کلام(ع) نیز به همین اعتبار صورت گرفته است.

4ـ مفهوم اخلاقی و عرفانی: قیام در اینجا بیشتر به معنای بیداری، اطاعت، بندگی، عبودیت حق، پیمودن راه سیر و سلوک و آراسته شدن به اخلاق خدایی است.

به طور کلی در مفهوم «سیاسی» اصطلاح قیام در نزد معصومین به معنای حرکت و انقلاب و جهاد است که بیانگر حرکتی تکاملی و مبتنی بر اعتلای فکری و عملی انسان است.

مفهوم قیام از دیدگاه امام خمینی

امام خمینی واژه قیام را در تعابیر و معانی متعددی به کار برده اند که در این میان دو مفهوم اساسی بیش از سایر تعابیر جلوه می نماید:

الف ـ مفهوم عرفانی

این برداشت و مفهوم متوجه دید عرفانی حضرت امام به انسان به عنوان وجودی کمال طلب سیّال، پیشرو و رونده در راه انسانیت و حقیقت است. از نگاه حضرت امام، انسان موجودی که در یک راه حرکت می کند و آن «راه انسانیت» یا «راه مستقیم» است. و برای حرکت در این راه نیز آزاد است. یک سر این راه طبیعت و مادیات محض، و سر دیگرش الوهیت و وحدانیت ذات باریتعالی است. به تعبیری دیگر در یک سوی این راه، شیطان ـ مظهر مادیات ـ و در سوی دیگر، الله ـ مظهر ربوبیت ـ قرار دارد:

«یک راه، راه انسانیت است، که این «صراط مستقیم» است، صراط مستقیم یک سرش به طبیعت است، یک طرفش به الوهیت...» (24).

بر این اساس انسان می تواند با اتکا به خصایل وجودی خود نظیر عقل و اراده و اختیار و صفات اکتسابی چون ایمان، دانش، تهذیب و... وجود خویش را به معنای حقیقی تحقق بخشد و راه تحقق بخشیدن به حقیقت وجودی خویش، قیام است.

بنابراین قیام از دید حضرت امام یا منزل و سیر و سلوک است یا مقدمه سیر و سلوک. هم چنان که ایشان در تفسیر سوره حمد می فرماید:

«اول مرتبه قیام است: قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله. اصحاب سیر هم این را منزل اول دانسته اند، شاید هم مقدمه باشد و منزل نباشد... اینکه قیام کنید برای خدا. همه چیز از این جا شروع می شود؛ همه مسائل از اینجا شروع می شود که «قیام لله» باشد، انسان نهضت کند برای خدا، بایستد برای خدا...» (25).

ب ـ مفهوم سیاسی

برداشت سیاسی امام از واژه قیام از سویی با دید عرفانی و فلسفی ایشان از انسان و حرکت وی در مسیر سیر و سلوک ارتباط دارد و از سوی دیگر با بینش سیاسی و دید فقهی ـ فلسفی او ارتباط می یابد که «سیاست» را تحقق عملی اخلاق و عرفان در جامعه و آخرین سیر از سیرهای چهارگانه عارف (سیر فی الخلق بالحق) و نیز عین «دیانت» و «معنویت» می داند. از دیدگاه ایشان سیاست، «طریقت» است، طریقتی در درون اجتماع و در درون انسان ها، سیر و سلوکی معنادار و باهدف در جمع و اجتماع. اگر مفهوم کلیدی فلسفه اخلاقی و عرفانی امام را «عمل صالح» تشکیل دهد، «قیام» بارزترین و برجسته ترین مصداقِ عمل صالح است و شاید دربرگیرنده کلیت عمل صالح ـ در نزد ایشان ـ باشد.

پس در دیدگاه امام خمینی قیام فصل مشترک سیاست، و عرفان است. بدین معنا که انسانِ دارای اختیار و عقل می تواند هم با به کارگیری اراده در جهت تهذیب نفس و حیات درونی خود قیام کند و هم در جهت تهذیب جامعه و حیات بیرونی خود گام بردارد. بنابراین انسان همان گونه که با اراده برتر خود می تواند در برابر بت های درونی و قدرت های خبیث نفسانی ایستادگی کند، به همان نسبت این توانایی را دارد که در برابر بت های بیرونی و قدرت های سلطه گر اجتماعی که مانع تجلی کمال انسانی هستند دست به قیام و نهضت بزند.

قیام مبارزه ای است سیاسی ـ معنوی، استقامتی است اخلاقی ـ سیاسی و سیاستی است عرفانی و عرفانی است سیاسی. نهضت و قیام برای امام در عین اخلاقی بودن، سیاسی است و در عین سیاسی بودن، عرفانی است و این سیره تمام انبیا و اولیای الهی و تکلیف هر انسانی است:

«سیره انبیا؛ همین بوده است که اگر چنانچه یک سلطانی جائر بر مردم حکومت می خواهد بکند، بایستید در مقابلش، و به هر چه، به هرجا می خواهد منتهی بشود، باید برویم سراغش و نهی از منکرش و امر به معروفش کنیم و بکشیم او را پایین از این تخت باطل...».

(26).

یکی از تعابیری که حضرت امام برای قیام ـ به مفهوم سیاسی آن ـ به کار می برد (علاوه بر واژه قیام)، اصطلاح «نهضت» است. حضرت امام این اصطلاح را گاه معادل واژه قیام به کار برده و قیام برای خدا را معادل نهضت برای خدا یا در راه او دانسته است. برای نمونه در مورد پیامبر اسلام(ص) می فرماید:

«رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ اول که مامور شد خودش ـ تنها ـ مامور شد «قُمْ فَانْذِر (27) نهضت کن و مردم را دعوت کن... «واستقم کما اُمِرتُ (28) نهضت کن و استقامت کن. این دو خاصیت در پیشبرد مقاصد بزرگ پیغمبر اسلام دخالت داشت: قیام و استقامت... رمز پیروزی لشگر اسلام در صدر اسلام با آنکه هیچ ابزار جنگی می شد بگویی نداشتند، قیام لله بود. نهضت برای خدا، ایمان به خدا پیروز کرد پیغمبر اکرم را...» (29).

به طور کلی آنچه دیدگاه حضرت امام را نسبت به قیام و مفهوم آن نشان می دهد این است که زندگانی فرد و جامعه از دو بعد اساسی تشکیل یافته است. یکی از این ابعاد که جنبه نظری دارد همانا عقیده و اعتقاد «جهان بینی، جهان نگری و ایدئولوژی» است. بُعد دیگر که جنبه عملی دارد، عمل صالح، قیام و مبارزه در راه آن عقیده و نگرش است. شعار ایشان در این بیان همان شعار معروف «ان الحیوه عقیده و جهاد» است. وزندگانی که در آن مکتب و عقیده و جهان نگری وجود دارد ولی در آن، قیام نیست، آزادگی و عزت انسانی نیست اصلاً زندگانی نیست و مرگ بر چنان زندگانی برتری دارد؛ او در نگرش امام خمینی، با توجه به بعد مادی و معنوی سیر تکاملی انسان، قیام می تواند به دو صورت جلوه کند؛ نخست قیام طاغوتی یا شیطانی یا قیام برای خود و مبارزه در جهت تحقق خواسته های شیطانی و نفسانی که بیانگر حرکت وارونه انسان است، یعنی حرکت به سوی طبیعت و مادیّات محض و دور شدن از خدا و بندگی او. این نوع قیام مصادیق گوناگونی دارد.

دیگری، قیام برای خداست که نشانگر حرکت صحیح انسان در بستر انسانیت برای یافتن خود و شان وجودی خود یا خداگونه شدن است. این قیام رو به سوی خدا و پشت به مادیات و طبیعت دارد و اگر هم به طبیعت و مادیات توجهی کند، توجهش جنبه ابزاری و استخدامی دارد و مصداق واقعی «الدنیا مزرعه الاخره» است.

امام خمینی در مورد این دو نوع قیام می فرماید:

«قیام برای خدا در مقابل تمام قیام هایی که طاغوتی است و اگر برای خدا نشد شیطانی است. طاغوت است و الله. قیام هم یا برای خداست یا برای غیر خدا. آن قیام، قیام طاغوتی است، غلبه ظالمی بر ظالم دیگر، غلبه چپاولگری بر چپاولگر دیگر. قیامی که خدای تبارک و تعالی دستور می فرماید، قیام لِلّه است» (30).

قیام طاغوتی و قیام برای نفس، قیام برای خودِ مادی و منافع شخصی و منشا انحطاط جوامع اسلامی است، در حالی که قیام و نهضت برای خدا عامل پیروزی و تعالی و تکامل جوامع اسلامی است و در آن شکست معنایی ندارد زیرا این نوع قیام و این نوع نهضت، وظیفه و تکلیف است، تکلیفی انسان و الهی، تکلیفی مقدس و نجات بخش:

قیام برای خدا، نهضت در راه اوست و چنین نهضتی صرفاً با تکیه بر او انجام می گیرد و پشتوانه اش نیز اوست. چنین نهضتی از خلوص و پاکی تام برخوردار است. این است که به تعبیر امام خمینی شاید وصفی که در دنبال آیه «قُلْ اِنَّما اَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ اَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنی وَ فُرادی» (31) برای حضرت صاحب و امام عصر(عج) ذکر شده است این باشد که بالاترین قیام، همان قیام آن شخص واحد است، از آن رو که بالاترین درجه خلوص و خدایی بودن در آن مطرح است. قیام برای خدا زمان مشخصی ندارد. از دیدگاه امام خمینی این امر موعظه ای الهی، همیشگی، همگانی و کامل ترین و برترین موعظه ممکن است که همواره با قداست و مسئولیت همراه است. این است که چنین قیامی مسلماً هیچ نقص و زیانی ندارد، بلکه به معنایی همیشه نفع است. قیام لله، یعنی قیام حق بر باطل، آشکارسازی حق و پوشاندن باطل، قیام الوهیت بر طاغوت، قیام الله بر شیطان، قیام اهورامزدا بر اهریمن، قیام انسانیت بر توحش، قیام تمدن بر بربریت، ... و در چنین قیامی شکست معنا ندارد و کشته شدن، نیز خود پیروزی است. «و اِحْدَی الحُسْنَیَینْ» است:

«قیام اگر لله هست، برای خداست، قیام لله هیچ خسران ندارد، هیچ ضرر توی آن نیست، قیام های برای دنیا دو رو دارد، یک رویش ضرر است، یک رویش نفع است... اما اگر چنانچه قیام برای خدا باشد، انسان کاری را برای خدا بکند، این هیچ توی آن ضرر نیست...». (32).

ماهیت قیام از دیدگاه امام خمینی

یک چیز یا یک امر همان حقیقت، آن است. ولی حقیقت برخی از امور و پدیده ها جز به ویژگی ها و خصایص آن نتوان شناخت. قیام نیز می تواند از اینگونه پدیده ها و امور باشد. بنابراین برای شناخت ماهیت قیام در اندیشه و دیدگاه امام خمینی و نیز در هر مکتب و اندیشه دیگری باید به ویژگی های تشکیل دهنده آن ماهیت توجه کرد. زیرا ماهیت هر چیزی جز ذوات و مهیات و حقایق تشکیل دهنده آن نیست. بر این مبنا، برای اینکه ببینیم قیام در اندیشه امام خمینی به چه معناست و چیست و جواب «ما هو القیام» را در حد امکان دریابیم، باید به خصایص و ذوات گوناگون آن توجه کنیم. بر این اساس در اندیشه امام خمینی پنج ویژگی عمده است قیام لِلّه آنها را داراست و ما در این نوشتار توجه خود را به اختصار به این پنج خصلت و ویژگی معطوف می داریم:

1ـ دفاعی بودن قیام

اصولاً در اندیشه و تفکر اسلامی، ماهیت اولیه و اساسی قیام، مبارزه و جهاد را «دفاع» و «تدافعی بودن» تشکیل می دهد. مبارزه، قیام، انقلاب و جهاد، حالت دفاعی دارد بدین معنا که برای دفاع از حق و حقیقت یا در جهت تحقق عدالت یا احقاق حقوق صورت می گیرد و در این زمینه تردیدی نیست که دفاع از ضروریات حیات بشری و لازمه استمرار و بقای موجودات انسانی است. بر این مبنا قیام و مبارزه نیز طبعاً جزء ضرورت های حیاتی بشر به شمار می رود. قرآن در این مورد چنین تصریح دارد:

«لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض». (33)

بر اساس این آیه، قیام و مبارزه به عنوان امری تدافعی، مانع از فسادِ زمین می شود. چه اگر قیام ها و دفعها صورت نپذیرد امور زمین و جوامع بشری رو به فساد و انحطاط می رود. استاد مرتضی مطهری در بیان دفاعی بودن جهاد و مبارزه می نویسد:

«در این جهت اختلافی میان محققین نیست که ماهیت جهاد دفاع است... جهاد فقط به عنوان دفاع و در واقع مبارزه با یک نوع تجاوز است و می تواند مشروع باشد» (34).

بر این اساس آنچه مشروعیت جهاد و نه تنها جهاد که هر نوع قیام و مبارزه ای را تعیین می کند، «دفاعی بودن» آن است و از نظر اسلام نیز هر قیام و مبارزه ای در راه خدا و برای او باشد تا زمانی که فی نفسه دفاع است. حال این دفاع گاه از دین و سرزمین و حیات و مال و ناموس و استقلال و... است و گاه دفاع از آزادی بشر و رهایی وی از نوع استبداد و ستم و بی عدالتی و گاه دفاع از حقوق بشریت و انسان های ضعیف و دربند و گاه دفاع از بیداری و آگاهی در برابر ظلمت و جهل یا دفاع از حقوق از دست رفته انسان ها، دفاع از آزادی و حیثیت انسانی، دفاع از عدالت، دفاع از حق و حقیقت حتی جنگ و جهاد رهایی بخش نیز دفاع است، دفاع از آرمان های بشری و حقوق انسانی و هر آنچه به بشریت تعلق دارد.

ناگفته نماند که امام خمینی در بعد فقهی میان دفاع و جهاد تفاوت قائل شده است ولی این مساله ای فقهی است، نه نظری و فلسفی؛ و بیانگر شرایط و نحوه تحقق هر یک از این دو نوع قیام و مبارزه است، نه اینکه ماهیت آنها متفاوت باشد. امام در بعد نظری و فلسفی، هر نوع مبارزه و قیام را حرکتی دفاع می داند، زیرا آن را در برابر «تجاوز»، «سلطه»، «زور»، و مقوله هایی از این قبیل قرار می دهد. در این دیدگاه، جهاد رهایی بخش و ابتدایی نیز قیام در راه خداست که برای دفاع از ارزشهای الهی صورت می گیرد. البته این گفتار بدان معنا نیست که هر قیامی در برابر نوعی تجاوز تحقق پیدا می کند بلکه بدین معنا است که از نظر امام خمینی قیام و مبارزه طبعاً تجاوز نیست، بلکه چیزی غیر از تجاوز است و در تعارض با مفهوم تجاوز و سلطه قرار دارد. بنابراین با تجاوز مغایرت تام و تمام دارد.

البته می توان گفت قیامی دفاع محسوب می شود که «قیام لِلّه» است ولی قیامی که برای خدا نیست خود می تواند به عنصر تجاوز نیز آلوده گردد و چنین قیامی به تعبیر امام خمینی ـ طاغوتی و نفسانی ـ می باشد. بنابراین چون قیام مورد نظر امام خمینی تجاوز نیست، بلکه دفاع است زیرا تعدی و تجاوز از نظر او محکوم است:

«ما کراراً گفته ایم که ما به حسب دستور اسلام نه ظالم هستیم و نه مظلوم. نه می توانیم زیر بار ظلم برویم، و نه خود ظلم می کنیم. نه یک وجب از خاک دیگران را طمع به آن داریم... دستور این نیست و برنامه اسلام این نیست که تجاوز کنیم...» (35).

«ما واجب است برایمان دفاع کنیم از نوامیس اسلام و نوامیس خودمان و دفاع کنیم از کشور اسلامی خودمان و مادامی که در حال دفاع هستیم، با هر قدرتی که بخواهد هجمه بکند بر ما، مقابله می کنیم و هیچ هراس نداریم» (36).

«ما هیچ وقت سر دعوا با کسی نداشتیم، ما برای حفظ اسلام دفاع باید بکنیم، برای حفظ مملکت اسلامی دفاع باید بکنیم» (37)

2ـ کمال و برتری قیام

رزم، قیام و مبارزه نه تنها ضرورتی حیاتی برای دفاع از فرد و جامعه و ارزش های انسانی است، بلکه خود، کمال و امری برتر و والاست. چه انسان و جامعه را از حالت خمود و سستی و ضعف بیرون آورده باعث رشد و شکوفایی استعدادهای انسان و حرکت او به سوی کمال است. همان گونه که ترک قیام و مبارزه یا ترس از رزم، یک نقص است، دست نکشیدن از تلاش و کوشش و رزم و مبارزه وقتی برای هدفی چون دفع ظلم و ستم باشد، وقتی برای دفاع باشد و وقتی برای خدا باشد، «کمال» و در نتیجه برتر است. این است که خدا در قرآن آن را «فوز عظیم» دانسته است:

«اِنَّ الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم... ذلک هو الفوز العظیم» (38).

و امام علی(ع) آن را «عزت اسلام» می داند و می فرماید:

«... و عزّاً للإسلام» (39).

و یکی از یاران شهید امام، آیت الله دکتر سید محمدحسین بهشتی می گوید:

«ما در انقلاب فهمیدیم که رزمیدن یک «کمال» است و ترسیدن از رزم یک «نقص»... اگر انسان در راه خدا حرب کند و غضبش فی الله و لله باشد، این کمال است. اگر انسان در راه دفاع از حقوقش غضبناک و خشمگین شود باز هم کمال است...» (40).

امام امت، مبارزه و جهاد را کمال، و مذهب و مکتب به دور از مبارزه و جنگ و جهاد را ناقص می دانند.

ایشان در وصیت نامه سیاسی ـ الهی خود، رزم جاویدان ـ این کمال راستین ائمه هدی(ع) در برابر ستمگران ـ را مایه افتخار ما شیعیان می دانند:

«ما مفتخریم که ائمه معصومین ما ـ صلوات الله و سلامه علیهم ـ در راه تعالی دین اسلام و در راه پیاده کردن قرآن کریم که تشکیل حکومت عدل یکی از ابعاد آن است در حبس و تبعید به سر برده و عاقبت در راه براندازی حکومت های جائرانه و طاغوتیان زمان خود شهید شدند» (41).

3ـ قداست و معنویت قیام

از آنجا که قیام، مبارزه، جهاد و جنگ در اسلام نه تنها ضرورتی حیاتی و دفاعی بلکه تکلیف و وظیفه ای الهی ـ انسانی یا عقلی و فطری است بگونه ای که به عنوان یکی از عبادات مطرح شده است، قداست و معنویت خاصی دارد. قیام و جهاد از دیدگاه اسلام یک «عبادت» است و لذا به قصد تقرب الی الله صورت می گیرد. بنابراین دارای ارزشی مقدس و معنوی می باشد. گویا هاله ای از قداست و پاکی و معنویت اطراف مفهوم مبارزه، دفاع، قیام و جهاد را فراگرفته است. در این مکتب مبارزه راه هدایت و رسیدن به کمال و معنویت و برتری و رستگاری است و لذا خود نیز کمال است و مقدس و امری است که باید با نیت نزدیکی به خدا و اجرای فرمان او صورت گیرد. این است که دیده می شود امام از جنگ ایران و عراق که یکی از نهادهای بزرگ مبارزه در عصر حیات اوست، به عنوان «جهاد مقدس» یاد می کنند:

در چنین نگرشی نه تنها قیام و رزم دارای قداست و معنویت است بلکه به اعتبار آن قیام کننده، انقلابی و مجاهد و مبارز نیز دارای قداست و معنویت خواهد بود. امام خمینی در وصف مجاهدان و مبارزان فی سبیل الله و قداست و معنویت آنها می فرمایند:

«مجاهد فی سبیل الله بزرگتر از آن است که گوهر زیبای عمل خود را به عیار زخارف دنیا محک بزند».

«دنیا با همه زرق و برق و اعتباراتش، به مراتب کوچکتر از آن است که بخواهد پاداش و ترفیع مجاهدان فی سبیل الله گردد». (42).

مراجعه به آثار حضرت امام نشان می دهد که وی تا چه اندازه بر جایگاه رفیع مجاهدان، مبارزان و قیام گران راه حق و حقیقت تاکید دارند و چه زیبا دست به دعا برمی دارند:

«خداوندا این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه اند و نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش. خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! ... و بدا به حال من که هنوز مانده ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیده ام، و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری می کنم». (43).

4ـ بی مرزی و بی انتهایی قیام

دانستیم که قیام و مبارزه یک فعل یا کنش واحد زمانی و مکانی نیست، بلکه ضرورت و حرکتی دائمی و گسترده است که از ازل تا به ابد ادامه دارد و روندی مستمر و تکاملی است. بنابراین نمی توان برای آن حد یا مرزی را تعیین نمود. پایانی ندارد و تمام شدنی نیست. مبارزه، صیرورت است و حرکت و تا انسان هست و تا این جهان با این ویژگی هایش وجود دارد مبارزه و قیام هست.

از سوی دیگر قیام و مبارزه روند رسیدن به کمال است و کمال امری است بی انتها و بی پایان و همین امر، مبارزه و قیام را بی پایان و بی انتها می سازد. چه، زمانی انسان مبارزه را کنار می زند که به کمال انقطاع انسانی رسیده باشد و چون رسیدن به درجات کمال درجه ای، مرحله ای و نسبی است، لذا نمی توان برای رسیدن به کمال حقیقی و مطلق، نقطه پایانی تصور کرد لذا برای مبارزه نیز نمی توان نقطه پایانی در نظر گرفت. به تعبیر شهید رابع سید محمدباقر صدر:

«زیرا انسان محدود نمی تواند به الله که مطلق و نامتناهی است برسد، ولی در راه خود به سوی او، هر چه گام های بیشتری بردارد، به سوی راه ها (و افق های) جدیدی راهنمایی می شود...» (44).

همچنین بر این اساس که مبارزه بین دو مظهر حق و باطل، کفر و توحید، خیر و شرّ و... صورت می گیرد و اینها تا انتهای این جهان هستند، لذا مبارزه نیز تمام شدنی نیست؛ یعنی تا مادامی که وجود دو مظهر متعارض و دوگانه در جهان مطرح هست، قیام و مبارزه نیز وجود دارد.

«جنگ ما، جنگ حق و باطل بود و تمام شدنی نیست، جنگ ما، جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما، جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد» (45).

امام خمینی در جای دیگر می فرماید:

«ما می گوییم: تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم» (46).

در موردی دیگر نیز با اشاره به آیات قرآن کریم جایگاه بادوام و مستمر مبارزه را بدین سان مطرح می سازند:

«قرآن... می گوید: «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم»؛ یعنی باید کسانی که تبعیت قرآن می کنند، در نظر داشته باشند که باید تا آنجایی که قدرت دارند، ادامه به نبردشان بدهند تا اینکه فتنه از عالم برداشته بشود» (47).

5ـ خدایی بودن قیام

برجسته ترین بعد ماهوی قیام و مبارزه که بیانگر ماهیت و جوهر وجودی آن است و بدان و به تمام ویژگی های دیگر آن معنا و اعتبار می بخشد، «الهی و خدایی بودن» آن است: «قیام لله». بدین معنا که قیام امری است که با الهی بودن و خداگونه بودن قیام گر و خود عمل قیام و در راستای تحقق ارزشهای الهی و خدایی که همان ارزشهای انسانی هستند معنا و مفهوم پیدا می کند.

در اسلام و مکتب انبیا، قیام دارای ماهیتی مقدس و الهی است. بدین معنا که همه هدف ها، شیوه ها، استراتژی ها، تاکتیک ها، برخوردها و... به قیام برای خداوند ختم می شود و آنچه به قیام و مبارزه اصالت می دهد، همین ویژگی بنیانی است. این ویژگی در قرآن با الفاظی چون «فی سبیل الله» «...لِلّه» «یکون الدین کُلُهُ لِلّه» «لیکون کلمه الله هی العلیا» و... بیان شده است. امام امّت این مسئله حیاتی و سرنوشت ساز را تحت عناوین گوناگون ـ به ویژه «قیام برای خدا» ـ از آغاز حرکت و قیام خود (مدت ها قبل از قیام خرداد 1342) تا پایان عمر بارها مطرح ساخته است؛

«خدای تبارک و تعالی می فرماید که من فقط یک موعظه دارم به شما... «انما اعظکم...» به امت بگو که فقط من یک موعظه دارم به شما و آن موعظه این است که قیام کنید و قیام لله باشد؛ قیام لله کنید.» (48).

در تفسیر سوره حمد نیز به این مسئله اشاره می کنند و حتی آن را (چون صاحبان کتاب «منازل السائرین») نخستین منزل سلوک، یا مقدمه سلوک می دانند:

«... همه چیز و همه مسائل از اینجا شروع می شود که قیام لِلّه باشد. انسان نهضت کند برای خدا، بایستد برای خود و از این خواب بیدار شود» (49).

بنابراین قیام برای خدا و در راه احیای ارزشهای الهی ـ انسانی کمال واقعی و هدف راستین و راه نیل به سعادت و خیر برین است. امام امت در طول حیات علمی و عملی خود بیش از 7 مرتبه به آیه شریفه «قل انّما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادی» در مورد قیام استناد کرده و شاید صدها بار به موضوع قیام برای خدا و الهی بودن قیام توجه کرده است، (50). زیرا قیام برای خدا را کمال واقعی و هدف راستین انسان ها می دانست. یکی از نمونه های بارز این استناد و توجه، بدین نحو است:

«خدای تبارک و تعالی می فرماید فقط یک موعظه ـ همه موعظه ها را حالا. یک موعظه ـ من دارم. پیغمبر اکرم واسطه، خدا واعظ، ملت متعّظ، من فقط یک موعظه، بیشتر از یک موعظه ندارم، «انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله» اینکه برای خدا قیام کنید...» (51).

امام امت در طول حیات علمی و عملی خود، به این موضوع در بعد عرفانی نیز بارها اشاره کرده است. برای نمونه در کتاب «مصباح الهدایه» چنین می فرماید:

«پس در عالم وجود نه صاحب جمالی است و نه فاعل جمیل تا آنکه به خاطر زیبایی اش یا کار زیبایش مورد ستایش قرار گیرد، مگر همان زیبای مطلق و... این مطلب کلمه شریفه لاحول و لاقوه اِلاّ بالله است...» (52).

ایشان در بیانی دیگر نه تنها دستور به قیام و مبارزه برای خدا می دهد. بلکه پیروزی را در این می دانند که قیام لله باشد و آن را تکلیفی الهی معرفی می نماید، خواه پیروزی عملاً تحقق یابد یا نه؛ مهم این است که قیام برای خدا و برای رضای او و تحقق اهداف الهی باشد و بس، زیرا کار برای خدا شکست ندارد:

«قیام کنید برای خدا، نهضت کنید برای خدا، اگر نهضت، نهضت الهی باشد، این، پیروزی در آن هست، چه به حسب ظاهر ما شکست بخوریم باز پیروزیم، اگر شکست نخوریم هم پیروزیم، برای اینکه ما برای خدا کار کردیم، وقتی برای خدا شد، این پیروزی است خودش...» (53).

«قیام لِلّه هیچ خسران ندارد، هیچ ضرر توی آن نیست.» (54).

همانطور که قبلاً گذشت امام خمینی با بررسی تاریخ، نهضت پیامبران الهی، اولیاء و مومنین را قیامی الهی و خداگونه می داند. قیام، مبارزه، جهاد و جنگ آنها هم الهی و برای خدا بود ولی سایر حرکتها در راه طاغوت و برای طاغوت و جز این دو راه، راه دیگری برای هیچ حرکت و مبارزه ای وجود ندارد. لذا جنگها و قیامها به طور کلی بر اساس چنین معیاری «الهی بودن» دو گونه اند:

«در جنگها، هم جنگ طاغوتی هست و جنگ توحیدی. جنگهایی که پیغمبرها می کردند، اولیاء می کردند، مومنین می کردند برای این بود که اشخاص سرکش را از آن سرکشی ها برگردانند و تادیب کنند، این جنگ، جنگ الهی است و آن جنگهایی که برای احراز مقام است، برای به دست آوردن قدرت است، برای تحمیل بر جامعه هاست، برای جنایتکاری این ابرقدرتهاست یا هر قدرتی، این جنگها، جنگهای ابلیسی است و جنگهای طاغوت است.» (55)

امام خمینی با اشاره به جنگهای پیامبر اسلام(ص)، حضرت امیر(ع)، و قیام امام حسین(ع)، بیان می دارد که وقتی هدف مبارزه خدا و قیام برای او باشد، شکست معنا ندارد، هرچند در ظاهر نتیجه برخورد با دشمن شکست ظاهری را به دنبال داشته باشد. زیرا آنچه ارزش قیام، جنگ، جهاد و مبارزه را تعیین می کند «الهی بودن» است نه پیروزی بر دشمن یا شکست از دشمن. بنابراین، اصل «انگیزه و نیت» قیام هست نه نتیجه و پی آمد قیام. پس از دیدگاه حضرت امام ماهیت مبارزه را «انگیزه»، «قصد»، «عزم»، «نیت»، «اراده» و «نحوه نگرش» و «باور» می سازد، نه نتیجه، عملکرد یا پی آمد آن:

«پیغمبر(ص) در بعضی از جنگها شکست خورد.. حضرت امیر در جنگ با معاویه شکست خورد. حضرت سیدالشهدا را کشتند اما (کشته شدن) اطاعت خدا بود، برای خدا بود، تمام حیثیت برای او بود از این جهت هیچ شکستی در کار نبود، اطاعت کرد.» (56).

در این اندیشه، قیام و مبارزه ای که ماهیت الهی دارد و عملی خداگونه است، نه تنها به بقای حیات مادی نمی پردازد، بلکه رهایی از این دنیا و رسیدن به شهادت و ایثار در راه خدا را بالاترین آرزو می داند. در چنین قیام و مبارزه ای شهادت طلبی و تضحیه تبدیل به یک آرمان مقدس

«ما مفتخریم که ائمه معصومین ما ـ صلوات الله و سلام علیهم ـ در راه تعالی دین اسلام و در راه پیاده کردن قرآن کریم که تشکیل حکومت عدل یکی از ابعاد آن است در حبس و تبعید بسر برده و عاقبت در راه براندازی حکومتهای جائرانه و طاغوتیان زمان خود شهید شدند.»

می گردد و مبارزه مشتاقانه بدون اندیشه به بقای خود یا پیروزی ظاهری بر دشمن به استقبال آن می شتابد. دلیل این امر نیز روشن است؛ زیرا در مبارزه ای که ماهیت الهی دارد و قیام لِلّه هست، نتیجه را انگیزه تعیین می کند. لذا نتیجه هرچه باشد نیکو است و این تعبیری است که قرآن از آن تحت عنوان «اِحدی الحُسْنَیین» ـ یکی از دو عاقبت ونتیجه نیکو و حسنه ـ یاد می کند:

«قُلْ هَلْ تربَّصُونَ بِنا اِلاّ اِحْدی الحُسْنَییْنِ...» (57)

(ای پیامبر ـ بگو شما جز یکی از دو عاقبت نیکو ـ فتح یا بهشت ـ چه می توانید بر ما انتظار برید.)

بنابراین در چنین مبارزه ای نه تنها یاس، نومیدی، فرار و... مطرح نیست، بلکه هر چه انسان به تحقق وظیفه و تکلیف خود نزدیکتر می شود، اشتیاق و رغبتش افزون می گردد، تا آنگاه که در حین نبرد هرچه تنهاتر شود، برافروخته تر می گردد:

«می بینید که در بعض روایات هست که حسین بن علی ـ سلام الله علیه ـ هر چه به ظهر عاشورا نزدیکتر می شد، افروخته رو تر می شد، رویش افروخته تر می شد. برای اینکه می دید که جهاد در راه خداست و برای خداست و چون جهاد برای خداست، عزیزانی که از دست می دهد، از دست نداده است، اینها ذخایری هستند برای عالم بقا...» (58).

در این زمینه حضرت سجاد(ع) می فرماید:

«چون کار بر حسین بن علی بن ابیطالب(ع) دشوار شد، همراهانش به او نگریستند و دریافتند که او برخلاف آنها بر حالی دیگر است زیرا هر چه کار دشوارتر می شد رنگ آنان دگرگون می گشت و اندامشان به لرزه می افتاد و ترس دلهایشان را فرا می گرفت. در حالی که روی امام حسین(ع) و برخی از کسانی که با او بودند می درخشید و اندامشان آرام می گرفت و دلهایشان قرار می یافت...» (59).

این موضوع، الهی و خدایی بودن ماهیت قیام و مبارزه نه تنها در اندیشه امام خمینی بلکه در سیره عملی او نیز آشکارا دیده می شد. از همان آغاز حرکت خود در سالهای 41 ـ 1340 تا زمانی که از دنیا رحلت نمود، مبارزه در سرلوحه اعمال او قرار داشت. بدون آنکه سختیها و مشکلات راه، مبارزه طلبی بیگانگان داخلی و خارجی، فاجعه های بعد از پیروزی انقلاب. نظیر کردستان، طبس، کودتای نوژه، ترور بهترین شخصیتهای انقلاب اسلامی، حملات عراق و... از اراده و عزم او چیزی بکاهد.

نتیجه گیری

بر اساس آنچه گذشت بنیان استوار و رکن رکین اندیشه و سیره امام خمینی را «قیام لِلّه» و «نهضت در راه خدا و برای او» تشکیل می دهد. قیام و مبارزه ای وسیع و گسترده، در درون جان (بیداری) و برون از جان، در درون جامعه، قیامی که خالصانه و به صورت مستمر برای تحقق اهداف الهی و آشکار ساختن حق و حقیقت صورت می گیرد، قیامی خداگونه، برای رسیدن به جانان، بی مرزی، کمال گرایی، قداست و معنویت تشکیل می دهد و چنین مبارزه و قیامی تنها با نیستی و فنا شدن در راه او حاصل می آید و به کمال می رسد. لذا در تحقق چنین قیامی، در هر میدانی از میادین وجود باید پروانه شد، بریان گشت تا صفت مبارز و قیام کننده به معنای حقیقی و الهی را یافت؛ به بیان امام خمینی:

«باید از آفاق و انفس بگذری تا جان شـوی و آنگه از جان بگذری تا درخور جانان شوی

طــُرّه گیســوی او در کف نیاید رایگــان باید اندر این طریقت پای و سر چوگان شوی

کـی توانـی خواند در محـراب ابرویش نماز قــرنها باید در این اندیشه سرگردان شـوی

در ره خال لبـش لبـریـز باید جــــام درد رنج را افــزون کنـی، نی در پی درمان شوی

در هـوای چشم مستش در صف مستان شهر پای کوبی، دست افشانـی و هم پیمان شـوی

این ره عشق است و اندر نیستـی حاصل شود بایدت از شـوق، پروانه شـوی، بریان شـوی.»

(60).