ابعاد عرفانی و سیاسی مهدویت در اندیشه امام خمینی

ابعاد عرفانی و سیاسی مهدویت در اندیشه امام خمینی
قدرت الله قربانی
۲۲ بهمن ۱۳۹۳
عرفان, امامت و انسان کامل, رسالت انبیا, امام زمان (ع), عدالت,

خلاصه مقاله

نگرش امام خمینی به مسئله مهدویت ریشه در گرایش های دینی و شیعی، عرفانی ابن عربی و اهمیت سیاسی این مسئله در جهان امروز دارد، بالاخص که برای گروه کثیری از مردم مسلمان تشکیل یا عدم تشکیل حکومت در زمان غیبت حضرت صاحب یک مسئله اساسی است.

از دید عرفانی، امام خمینی حضرت صاحب الزمان را انسان کامل، صاحب ولایت مطلقه الهی و ختم ولایت، حجت حق و خلیفه او بر روی زمین می داند که از همان نور واحد محمدی آفریده شده و بر اساس اراده خدا صاحب کمالات فراوان، بویژه قدرت تصرف و تدبیر در امور جهان و انسانها می باشد.

از دید سیاسی و نیز دینی، حضرت صاحب بواسطه مقامات دینی خود، دارای وظیفه تداوم رسالت انبیاء، تشکیل حکومت جهانی برای اجرای عدالت جهانی و ریشه کنی ظلم و به حاکمیت رساندن مستضعفین در روی جهان می باشد، که این امر اهمیت سیاسی عدالت گستری و تحقق حاکمیت عدل واقعی را نشان می دهد.

امام خمینی در جنبه سیاسی، ضمن اینکه خود را یک منتظر و پیرو واقعی حضرت صاحب می داند با تلقی منحرفانه درباره انتظار به شدت مخالفت می کند، عمده این تلقی ها مخالف مبارزه با ظلم و ستم در زمان غیبت و طرفدار دعا، سکوت و حتی کمک به گسترش ظلم هستند و برای این فکر مستندات مهمی هم ارائه می دهند، امام خمینی ضمن رد اثبات بطلان آنها، تلاش برای تشکیل حکومت در زمان غیبت را ضروری عقل و حتی شرع اسلام می داند زیرا این ضامن اجرای احکام شریعت می باشد و نیز تاکید دارد که حفظ وجود افراد و هویت ارضی مسلمین یعنی دفاع نیز تنها با تشکیل حکومت میسر می شود که این هم سیره پیامبر و دیگر ائمه بوده و هم مورد تایید حضرت صاحب است که معنای واقعی انتظار نیز همین است.

مقدمه

نگرش امام خمینی به مهدویت در ابعاد گوناگون آن، به رویکرد دینی، سیاسی و عرفانی ایشان ارتباط مستقیم دارد. یعنی مسئله مهدویت صرفاً یک موضوع تاریخی یا سیاسی نیست، بلکه ریشه در باورهای دینی امام خمینی دارد که این باورها ریشه در اصول اساسی نبوت و بالاخص امامت و تداوم آن تا آخرالزمان دارد. به بیان دیگر ضرورت اکمال دین و اتمام نعمت و ویژگی جامعیت دین اسلام تداوم امامت را با زنده و حاضر بودن حضرت مهدی تا ظهور آن حضرت در زمان معین شده از سوی خدا را دارد که یکی از مهمترین اهداف این امر تحقق حاکمیت الهی و بسط عدالت واقعی در روی جهان است.

از این رو نگرش امام خمینی به مهدویت با اندیشه های عرفانی و سیاسی شیعه درباره امامان ارتباط مستقیم پیدا می کند. زیرا در این اندیشه، امام بعنوان انسان کامل و حجت حق بر روی زمین صاحب ولایت تامه بر جهانیان است و نیز تنها اوست که می تواند با تشکیل حکومت عدل الهی، عدالت را اجرا کرده، حق مظلومان را از ظالمان ستانده و زمینه اجرای احکام و حدود الهی را فراهم نماید.

بنابراین با توجه به سیر عرفانی و دینی امام خمینی و نیز اینکه ایشان به عنوان یک رهبر دینی موفق به تشکیل حکومتی دینی گردید که مدعای آن زمینه سازی شرایط لازم برای ظهور حضرت مهدی بود توجه به دیدگاههای امام خمینی در این خصوص اهمیت خاص دارد. یعنی امام خمینی با داشتن زمینه های دینی، عرفانی، فقهی و فلسفی و با طی زمان طولانی عمر خود در مبارزه بر علیه یک رژیم طاغوتی و سپس تشکیل یک حکومت اسلامی با استفاده از ابزارهای موجود، درصدد بود تا از خود و نظام پرداخته خود و مردمان آن بعنوان انسانهایی دارای بینش منتظران ظهور آن حضرت ترسیم نماید که تلاش آنها زمینه سازی ظهور آن حضرت با انتظار روحانی است. در این میان بواسطه تجربیات و دیدگاههای عرفان شیعی و تجربه مبارزه سیاسی، تشکیل حکومت و داشتن اندیشه سیاسی مربوطه، کاوش دیدگاه امام خمینی در این خصوص ضرورت می یابد. از این رو در این مقاله با فرض موارد فوق، ابعاد عرفانی و سیاسی دیدگاه امام با گستره بیشتری مورد مطالعه قرار می گیرد.

1ـ ابعاد عرفانی مهدویت

نگرش عرفانی امام خمینی به مسئله مهدویت ریشه در دیدگاههای عرفانی امام خمینی به عنوان یک عارف شیعی پیرو عرفان ابن عربی دارد، یعنی هم برگرفته از تعالیم اسلام با گرایش شیعی آن است که در آن امام هم دارای شان دینی و هم شان عرفانی است. زیرا او حجت حق، انسان کامل، عالم به دین و دنیای مومنان و رابط فیض حق برای بندگان می باشد که این امر در عرفان اسلامی به زبانی دیگر، بالاخص در عرفان ابن عربی نمودار می گردد. بنابراین از دیدگاه امام خمینی، حضرت مهدی انسان کاملی است که صاحب ولایت مطلقه الهی، تداوم بخش رسالت انبیاء، حجت حق بر روی زمین و نیز صاحب ولایت باطنی بر بندگان می باشد.

الف: انسان کامل

انسان در عرفان اسلامی دارای جایگاه برجسته ای است تا آنجا که برخی، عرفان را بعد از توحید یعنی شناخت خدا، شناخت موحد یعنی انسان می دانند، از این رو بحث انسان کامل یکی از مهمترین مسایل عرفان است. زیرا انسان کامل، کاملترین مظهر هستی است که به صورت الهی خلق شده است، یعنی عالم اصغر است که روح عالم اکبر می باشد. لذا انسان و به ویژه انسان کامل آینه و مظهر حق و صفات اوست، تا آنجا که رویت تفصیلی حق در عین رویت اجمالی او به نحو وحدت در کثرت و کثرت در وحدت، در انسان کامل متفاوت است با رویت حق به لحاظ وحدت صرف به نحو اجمال در وجود منبسط یا به لحاظ کثرت صرف به نحو تفصیلی در عالم.(1)

با این وصف، عارفان ویژگیهای چندی را برای انسان کامل در نظر گرفته اند که از جمله آنها می توان به جامعیت، وساطت در فیض وجودی و اعطای معارف و کمالات، خلافت و تصرف، غائیت و اختیار اشاره کرد. در این میان، جامعیت انسان هم از حیث اسماء و هم از حیث مراتب عالم است، از حیث اسماء، انسان کامل به صورت رحمان خلقت یافته و آیینه جامع صفات الهی و مظهر اعتدال جمال و جلال ربوبی است، از حیث مراتب عالم، انسان از آن جهت عالم صغیر است که واجد ویژگیها و ابعاد همه نشئات سابق و لاحق بر خویش است.(2) ویژگی وساطت او، همان میانجی بودن او بین حق و خلق از حیث افاضه وجودی و اعطای معارف و کمالات است. ابن عربی اهمیت وساطت انسان را در فیض وجودی تا آنجا می داند که اگر انسان کامل عالم را ترک نماید، امر به عالم آخرت انتقال می یابد و عالم از کمالات خالی می گردد.(3) و در نهایت جامعیت انسان باعث توانایی او در تصرف و خلقت می گردد تا آنجا که در بین اسماء الهی، اسم اعظم حاوی همه اسماء و معدل مقتضیات اسماء جلال و جمال و در نتیجه متصرف در آنهاست، پس به طور خلاصه انسان کامل معنی و مایه شرافت عالم هستی است.

با این وصف یکی از ویژگیهای اولیه حضرت صاحب از دید عرفانی انسان کامل بودن و حجت حق بودن او است، زیرا در دیدگاه دینی شیعه و به تبع آن امام خمینی، پیامبر اکرم و سپس ائمه اطهار و از جمله حضرت مهدی مصادیق واقعی و حقیقی انسان های کامل بر روی زمین هستند که دارای مقام خلیفه الهی خدا می باشند. از این رو امام خمینی در عظمت وجودی انسان کامل می گوید:

«تعین اسم جامع و صورت آن عبارت از عین ثابت انسان کامل و حقیقت محمدیه(ص) است. چنانچه منظور تجلی عینی فیض اقدس فیض مقدس است. و مظهر تجلی مقام واحدیت مقام الوهیت است. و مظهر تجلی عین ثابت انسان کامل روح اعظم است و سایر موجودات اسماییه و علمیه و عینیه مظاهر کلیه و جزئیه این حقایق و رقایق است.»(4)

امام خمینی سپس بیان می دارند که انسان کامل با این عظمت وجودی تنها کسی است که خداوند به او اسم اعظم را بیاموخت و تنها او بود که توانست ظرفیت وجودی تحمل امانت الهی را داشته باشد، که همان ولایت مطلقه عرفانی می شود و از این ولایت مطلقه به فیض مقدس تعبیر می شود. در نظر امام تجلی تام حقیقت اسم اعظم بر پیامبر و اهل بیت او بوده است زیرا تنها آنها انسانهای کاملی بوده و هستند که کاملترین مظهر خداوند و مجلای جمیع شئون الهی و خلیفه واقعی خدا و مقام ظهور اسم اعلای خداوند می باشند. از این رو امام خمینی می گوید:

«در میان ابنای بشر جز حقیقت محمدی صلی الله علیه و آله و اولیای آن حضرت که در روحانیت با ایشان متحدند کسی یافت نمی شود که این اسم به تمام حقیقتش و [بدان گونه که هست] بر او تجلی کند.»(5)

از این رو می توان به قطع و یقین حضرت صاحب را، که اکنون حی و حاضر است، مصداق واقعی انسان کامل و خلیفه الهی بر روی زمین دانست که امام خمینی نیز به این مسئله به صراحت اعلام کرده و گفته است که:

«والعصر ان الانسان لفی خسر، عصر هم محتمل است که در این زمان حضرت مهدی ـ سلام الله علیه ـ باشد یا انسان کامل باشد که مصداق بزرگش رسول اکرم و ائمه هدی و در عصر ما حضرت مهدی ـ سلام الله علیه ـ است.»(6)

بنابراین می توان گفت حضرت مهدی بواسطه اینکه آخرین امام از سلسله امامت و ولایت می باشد او انسان کامل زمان ما است که ولایت در او و با او خاتمه می یابد. یعنی همان طور که نبوت با حضرت رسول خاتمه یافت ولایت نیز با حضرت مهدی خاتمه می یابد.

بطور کلی می توان گفت که از دیدگاه امام خمینی خلقت ائمه اطهار و نیز حضرت مهدی با خلقت پیامبر اکرم از یک نور واحدی بوده است. یعنی حضرت مهدی نیز مثل سایر ائمه و پیامبر اکرم دارای جایگاه انسان کامل، خلیفه خدا و ولایت مطلقه الهی در روی زمین است که این نشان دهنده جایگاه رفیع ایشان در هستی می باشد.

ب: ختم ولایت

ویژگی دیگری را که در عرفان برای انسان کامل در نظر می گیرند، که از دیدگاه دینی شیعه برای حضرت صاحب است، ولایت او می باشد. ولایت دارای ابعاد عرفانی خاص خود است. در عرفان ولایت به ولایت عامه و خاصه تقسیم می شود، نیز به ولایت بالذات بالعرض تقسیم می شود و این دومی به ولایت مطلقه و ولایت مقیده تقسیم می شود. از دید عارفان اسلامی ولایت، عامتر از نبوت و رسالت است، بنابراین هر نبی ولی است اما هر ولی نبی نیست، هم چنین، ولایت باطن و اساس نبوت و رسالت است، از این رو ابن عربی معتقد است انبیاء و رسولان، ظهورات حقیقت انسان کامل کونی وجودی اند که از آن به حقیقت محمدیه تعبیر می شود.

در عرفان اسلامی، بواسطه حقیقت ختم نبوت، اندیشه ختم ولایت نیز وجود دارد، از این رو به نظر عارفان شیعه و بسیاری از عارفان، ختم ولایت مطلقه، امام علی بن ابیطالب و ختم ولایت مقیده، فرزند ایشان امام مهدی است.(7)

از این رو در اندیشه شیعی، ضمن تاکید بر ولایت عرفانی و دینی حضرت صاحب، بر ارتباط این ولایت با امامت دینی نیز تاکید شده است. زیرا در این اندیشه امامت تداوم بخش نبوت از ابعاد گوناگون آن است یعنی امامت مقامی دینی و سیاسی است که بعد از نبوت وظیفه هدایت دینی و سیاسی جامعه به عهده آن است. از این رو جایگاهی را که امامت دارد می توان از آن به ولایت تعبیر کرد. از این رو ولایت مقام الهی است که از آن امام می باشد و حقیقت آن ظهور الوهیت می باشد به گفته امام خمینی:

«حقیقت خلافت و ولایت، ظهور الوهیت است و آن اصل وجود و کمال آن است و هر موجود حظی دارد و لطیفه الهیه در سرتاسر کائنات از عوالم غیب تا منتهای شهادت بر ناصیه همه ثبت است.»(8)

به بیان دیگر ولایت عبارت از فیض منبسط مطلق است که خارج از همه حدود و تعینات است که از آن به وجود مطلق تعبیر می شود. از این رو امام خمینی بر آن است که ولایت در معنای عمیق الهی، آن شعبه ای از توحید است و اهمیت آن در مقامات عرفانی تا آنجاست که ولایت تعین اول از تعینات اوست و مصداق آن ولایت احمدی علوی می باشد. بنابراین امام خمینی حقیقت خلافت های ظاهری را هم به ولایت برمی گرداند و می گوید:

«این خلافتی که پیرامون مقام و قدر و منزلتش (مطالبی) شنیدی، همان حقیقت ولایت است، زیرا که ولایت عبارت از قرب یا محبوبیت، یا تصرف یا ربوبیت و یا نیابت است و اینها همه حق (و واقعیت) این حقیقت، و دیگر مراتب ظل و سایه آنند و این خلافت رب، ولایت علویه(ع) است که با حقیقت خلافت محمدیه(ص) در نشئه امر و خلق متحد است.»(9)

امام خمینی صاحبان واقعی این ولایت عرفانی و باطنی را پیامبر اکرم و ائمه اطهار می داند، زیرا بر آن است که پیامبر اکرم و ائمه اطهار از نور واحد آفریده شده اند و دارای اتحاد وجودی با هم هستند. از این رو همه آنها و نیز حضرت صاحب الزمان دارای این ولایت هستند. به بیان دیگر پیامبر و اهل بیت ایشان از دید امام خمینی بهانه خلقت و آفرینش بوده اند که شناخت حق تعالی و نیز سعادت خلق و تنها از طریق آنها امکان پذیر است، چرا که آنها راههای متصل کننده آسمان الوهیت و زمینهای مخلوقاتند و ولایت در ایشان ظاهر گشته و نبوت و رسالت در آنان نهفته است.(10)

با این وصف می توان گفت ائمه اطهار صاحبان ولایت به معنای اخص و واقعی، و حضرت مهدی، صاحب ختم ولایت می باشد از این رو امام خمینی درباره ولایت ایشان می گوید:

«همان طوری که رسول اکرم به حسب واقع حاکم بر جمیع موجودات است، حضرت مهدی همان طور حاکم بر جمیع موجودات است، آن خاتم رسل است و این خاتم ولایت، آن خاتم ولایت کلی بالاصاله است و این خاتم ولایت کلی به تبعیت است.»(11)

از این رو امام خمینی حضرت صاحب را دارای جایگاه واسطه فیض و عنایات حق می داند که خداوند در این زمان مواهب خود را به واسطه او بر خلایق ارزانی می دارد. تا آنجا که از دید امام خمینی حضرت صاحب دارای سلطه و احاطه بر جمیع تغییرات و تبدیلات عالم طبیعت است. یعنی تعیین و تدوین سرنوشت هستی در زمانه حاضر در ید قدرت اوست که این بواسطه دارا بودن قدرت ولایت الهی می باشد. و بواسطه این قدرت، او می تواند در تدبیر طبیعت تغییراتی را ایجاد نماید. به گفته امام خمینی هر یک از جزئیات طبیعت را خواهد بطیتی الحرکه کند و هر یک را خواهد سریع کند، و هر رزقی را خواهد توسعه دهد و هر یک را خواهد تضیق کند، و این اراده حق است و ظل و شعاع اراده ازلیه و تابع فرامین الهی است.(12)

2ـ ابعاد سیاسی مهدویت

از آنجا که طبق روایات قطعی، حضرت مهدی انقلابی سیاسی و دینی در جهان برپا خواهد کرد و تنها فردی خواهد بود که عدالت را به معنای واقعی در همه ابعاد آن در سرتاسر جهان برپا خواهد داشت. بررسی ابعاد سیاسی این مسئله نیز از دید امام خمینی اهمیت خاصی دارد زیرا باید بر پایه سیاست مبتنی بر دین اسلام مشخص شود که حضرت صاحب دارای چه جایگاه و ویژگیهایی در تحقق این امر هستند.

الف: تداوم رسالت انبیاء

از آنجا که یکی از مهمترین رسالت انبیاء در طول تاریخ ریشه کنی ظلم و اجرای عدالت بود، این امر پس از حضرت رسول در فرایند امامت و ولایت ائمه اطهار دنبال گردید. از این رو حضرت مهدی و دیگر امامان، وارثان نبوت هستند که این امر با حضرت صاحب و ختم ولایت در او به پایان می رسد. به بیان دیگر از آنجا که اسلام دین کاملی است و دعوی اجرای تمامی احکام برای تامین سعادت بشر را دارد بنابراین بنا به خود اصول اسلامی باید پس از پیامبر جامعه اسلامی توسط حجت حق و امام عصر مربوطه هدایت و رهبری شود، که از آن به امامت و ولایت تعبیر می شود. پس می توان گفت امامت یک اصل مسلمی در اسلام است که خدا آن را قرار داده تا اجرای احکام دین و زنده بودن آن تضمین گردد. به گفته امام خمینی:

«باید امامت که معنی اش تعیین نگهبان از برای دین است در دین اسلام مسلم و ثابت باشد و اگر قانونگذار اسلام یک خردمند عادل هم بود باید تکلیف دینداران را پس از خود معین کند.»(13)

پس امامت تداوم بخش نبوت به صورتی دیگر برای اجرای احکام دینی و تضمین سعادت انسان های دیندار است و ضروری اصلی دین نیز است یعنی دین اسلام بدون اصل امامت نمی تواند یک دین کامل باشد. این امر از دید امام خمینی تا آنجا اهمیت دارد که او امامت را همپایه نبوت می داند و آن را عامل حفظ جامعه مسلمین تلقی کرده و می گوید:

«همان طور که دین و قرآن در پیشگاه خدا و پیامبر با اهمیت تلقی می شود، امامت هم باید در آن پیشگاه به همان اهمیت شناخته شود، زیرا امامت قوه و جریان قانون است که مقصود اصلی از دین و قانونگذاری است از این جهت بی امامت قانونگذاری لغو و بیهوده است و امری بسیار کودکانه و از قانون خرد بیرون است و با امامت، دین کامل و تبلیغ تمام می شود.»(14)

بر این اساس امام خمینی اعتقاد دارند که حضرت رسول هنگام رحلتشان تمامی امامان دوازده گانه بعد از خودشان را با تمامی مشخصات ذکر کردند و این امر اساسی را فراموش نکردند تا امت درباره آن تصمیم بگیرند و از این رو وظیفه مسلمانان، بالاخص شیعیان در این امر آشکار و واضح است.

با این وصف، حضرت صاحب الزمان جانشین بر حق و امام حق زمان است که تداوم گر رسالت انبیاء برای اجرای احکام دین اسلام می باشد. زیرا او در زمان حاضر، ولایت مطلق الهی را بر عهده دارد و به بیان دیگر تحقق بخش اهداف و غایات انبیاء هست. امام خمینی در بیان این امر می گوید:

«مقصود از حجت خدا بودن امام معصوم، این نیست که فقط بیان کننده احکام است، زیرا گفته افرادی چون زراره و محمد بن مسلم نیز حجت است و هیچ کس حق مردود دانستن و عمل نکردن به روایات ایشان را ندارد و این امر روشن است. بلکه منظور از حجت بودن امام زمان و پدران بزرگوارش این است که خداوند تعالی به سبب وجود ایشان و سیره و رفتار و گفتار آنان در تمام شئون زندگی شان بر بندگان احتجاج می کند.»(15)

و نیز بیان می کند که در دیدگاه شیعه حجت بودن امامان و نیز امام زمان به ولایت مطلقه الهی آنان که از سوی خدا به آنان داده شده است ارتباط وثیق دارد و بواسطه این ولایت است که آنان بر تدبیر امور خلایق قادر و توانا هستند و در جامعه، حق حاکمیت دینی و سیاسی را به عهده دارند.

ب ـ برپاکننده عدالت و احیاکننده دین

از مهم ترین ویژگیهایی که برای حضرت صاحب در نظر گرفته می شود برپایی عدالت و داد توسط او در جهان است، و به یقین می توان گفت که تاکید بر این جنبه او از تمام دیگر ویژگیهایش بیشتر می باشد. این نشان دهنده آن است که بشر امروز بیش از هر چیز، از ظلم و بی عدالتی رنج می برد و بی صبرانه منتظر ظهور منجی خود برای ریشه کنی و گسترش عدالت است. از سوی دیگر این امر نشان دهنده بروز انحراف در باورهای دینی بشر و در واقع ایجاد خلا معنویت می باشد یعنی گسترش ظلم در جهان امروز نتیجه معنویت زدایی و دین زدایی از زندگی انسان بوده است که آدمی را دچار ظلم خانه برانداز کرده است. از این رو ریشه کنی و عدالت گستری و نیز اجرای احکام دین واقعی از ویژگیهای مهم مهدی موعود است.

امام خمینی که در پرتو اندیشه شیعی می اندیشد بر این ویژگی حضرت صاحب تاکید زیادی دارد او برپاداشتن عدالت را اهم رسالت انبیاء می داند که تداوم آن تا تحقق کامل بر عهده امام زمان است و هم بواسطه گسترش بیش از حد ظلم در جامعه انسانی که آدمی از آن به فریاد آمده است. از این در خصوص تداوم راه انبیاء برای تحقق عدالت توسط حضرت مهدی می گوید:

«هر یک از انبیاء که آمدند، برای اجرای عدالت آمدند و مقصدشان هم این بود که اجرای عدالت را در همه عالم بکنند، لکن موفق نشدند، حتی رسول ختمی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که برای اصلاح بشر آمده بود و برای اجرای عدالت آمده بود و برای تربیت بشر آمده بود، باز در زمان خودشان موفق نشدند به این معنا، و آن کس که به این معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنیا اجرا خواهد کرد، نه آن هم این عدالتی که مردم عادی می فهمند، ...بلکه عدالت در تمام مراتب انسانیت. انسان اگر هر انحرافی پیدا کند، انحراف عملی، انحراف روحی، انحراف عقلی، برگرداندن این انحرافات را به معنای خودش، این ایجاد عدالت است در انسان، ... و فقط برای حضرت مهدی موعود بوده است که تمام عالم را، عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد.»(16)

بنابراین در دید امام خمینی رسالت انبیاء برای تحقق عدالت واقعی در جهان تنها با قیام حضرت مهدی کامل می شود که به همین دلیل او تداوم بخش و وارث رسالت انبیاء است که ولایت مطلقه الهی در او خاتمه می یابد و بشر به واسطه او به کمال خود می رسد.

امام خمینی بر این اساس بر آن است که لازمه اجرای عدالت توسط حضرت صاحب طولانی شدن عمر او تا زمانی است که اراده الهی بر آن تعلق بگیرد زیرا او وظیفه دارد زمین را از فساد و ظلم پاک نماید و از این رو مصداق «یملا الارض عدلاً بعد ما ملئت جورا»(17) است. یعنی او بعد از اینکه زمین و ساکنان آن آکنده از ظلم و ستم شدند، آنها را از ظلم و ستم پاک کرده و عدالت را در آن برقرار می سازد.

نکته ای که در این خصوص لازم است توجه شود این است که تداوم رسالت انبیاء برای تحقق عدالت در سرتاسر جهان، باید با دیگر شئون انبیاء تناسب داشته باشد، یعنی حضرت صاحب وظیفه دارد که وجدان های خفته و منحرف را بیدار سازد و پوستین وارونه که بر ارزش ها و باورهای دینی پوشانده شده را درآورد، تا اینکه انسان تهی شدن از معنویت و منحرف از باورهای دین حقیقی، دوباره به دین راستین و معنوی بازگشت نماید و این یعنی بازخوانی دوباره اسلام راستین برای پیروی و ندا دادن توحید حقیقی. از این رو امام خمینی، حضرت مهدی را از پیروان راستین پیامبر اکرم می داند که اصول فراموش شده پیامبر و دیگر انبیاء را اجرا خواهد کرد. به تعبیر دیگر حضرت مهدی مجری و مجدد شریعت در آخرالزمان خواهد بود.

دو وظیفه مهم قبلی یعنی برقراری عدالت و اجرای شریعت اسلام، تنها با تشکیل نظام حکومتی امکان پذیر است این امری است که در زمان انبیاء و امامان قبلی برای هر یک که میسر بود واقع شد، یعنی در این دنیا برای تحقق اهداف عالیه دینی باید نظام و ساز و کار مربوطه را هم ایجاد کرد. که این همان وراثت مستضعفین بر روی زمین خواهد بود. از این رو امام خمینی ظهور انقلاب اسلامی و تشکیل حکومت اسلامی در ایران و امکان آن در سایر نقاط جهان را مقدمه ای برای انقلاب جهانی حضرت مهدی و تشکیل دولت فراگیر او می داند و می گوید:

«امید است که این انقلاب جرقه و بارقه ای الهی باشد که انفجاری عظیم در توده های زیر ستم ایجاد نماید و به طلوع فجر انقلاب مبارک حضرت بقیه الله ـ ارواحنا لمقدمه الفداء ـ منتهی شود.»(18)

و آرزوی آن را دارند تا حکومت اسلامی توسعه یابد تا آنجا که زمینه تحقق عدالت گسترده اسلامی و حکومت عدل الهی توسط حضرت صاحب مهیا گردد.

ج ـ اصلاح تلقی های غلط از انتظار

یکی از نگرانیهایی که امام خمینی درباره ظهور حضرت مهدی دارند، رواج نگرش های انحرافی درباره انتظار برای ظهور آن حضرت است. ایشان ابتدا بر نگرش فعالانه در امر انتظار تاکید می کنند، یعنی انتظار آن است که منتظران ضمن اینکه منتظر آمدن آن حضرت باشند، برای تحقق عدالت و از بین رفتن ظلم تلاش و مجاهده کنند. لذا می گوید:

«اینطور نیست که حالا که ما منتظر ظهور امام زمان ـ سلام الله علیه ـ هستیم پس دیگر بنشینیم تو خانه هایمان، تسبیح را دست بگیریم و بگوییم: عَجّل عَلی فرجه. عجّل با کار شما باید تعجیل بشود، شما باید زمینه را فراهم کنید برای آمدن او، و فراهم کردن اینکه مسلمین را با هم مجتمع کنید همه با هم بشوید، ان شاءالله ظهور می کند ایشان»(19)

پس انتظار فرض یک کنش و فعل و کارگر بودن است نه یک انفعال و صرف منتظر چیزی بودن، تا آن واقع شود. زیرا انفعال و دست از فعالیت کشیدن در واقع سلب مسئولیت در قبال جامعه و انسانهای آن است که عواقب جبران ناپذیری در پی خواهد داشت. از این رو در دید امام خمینی انتظار واقعی برای ظهور حضرت صاحب به دعا و سکوت یا دست از فعالیت کشیدن به امید آمدن او نیست، بلکه تلاش مجدانه برای برقراری عدالت و ریشه کنی ظلم در هر زمان و مکان با امید به آمدن آن حضرت است. لذا امام خمینی به شدت با نگرش های انحرافی درباره انتظار به مقابله برمی خیزد.

1ـ نگرش اول درباره انتظار فرج: بر اساس این نگرش انتظار فرج یعنی مومنان در مسجدها و حسینیه ها بنشینند و تنها برای ظهور امام زمان دعا کنند و البته امر به معروف و نهی از منکر زبانی هم بکنند ولی در مسائل جامعه دخالت نداشته باشند.(20)

2ـ نگرش دوم درباره انتظار فرج: این نگرش بر آن است که کاری به اینکه در جهان و دنیا چه می گذرد نداشته باشید. شما تنها منتظر باشید تا حضرت صاحب بیایند و خودشان جامعه را اصلاح نمایند،(21) پس طبق این نگرش ما در قبال مردم جهان تکلیفی نداریم و تنها تکلیف ما دعا کردن و انتظار کشیدن برای ظهور آن حضرت است تا ایشان خودشان امور را ساماندهی کنند.

امام خمینی این دو نگرش را دیدگاه افرادی می داند که می خواهند از زیر مسئولیت اجتماعی و دینی خود شانه خالی کنند و تن به سختی های مبارزه و تلاش در جامعه ندهند. لذا یک روایت جعلی یا دروغین پیدا می کنند و آن را مستمسک خود قرار می دهند و با این کار وجود ظلم و ظالم را در دنیای خود و دیگران مشروع قلمداد می کنند. ایشان ضمن رد این دو دیدگاه و نفی ظلم در هر زمان و مکان به حدیث معروف استناد می کنند که می گوید: مسلمان اگر بخواهد اهتمام به امور مسلمین نداشته باشد که مسلمان نیست.(22) پس برای مسلمان در هر زمان و مکانی مبارزه علیه ظلم و ظالم واجب است و او نمی تواند انتظار برای فرج را توجیهی برای فرار خود از این مسئولیت قرار دهد.

3 و 4ـ نگرش سوم و چهارم درباره انتظار: این دو دیدگاه بر آن هستند که چون حضرت صاحب، زمانی ظهور خواهند کرد که ظلم و فساد جهان را پر کرده باشد، پس بهترین کار برای ما منتظران آن است که به گسترش ظلم و فساد در جهان کمک کنیم تا زمینه ظهور حضرت زودتر فراهم شود، یا اگر در گسترش ظلم کاری نمی توانیم انجام دهیم حداقل، به گسترش ظلم و معصیت کاری نداشته باشیم تا اینکه حضرت صاحب خودشان بیایند و تمامی ظلم و فساد را ریشه کن کنند. بنابراین طبق این دیدگاه ها وظیفه ما جلوگیری از گسترش ظلم نیست بلکه کمک به گسترش آن و یا حداقل مانع نشدن در مقابل آن می باشد.(23)

امام خمینی در رد این دیدگاهها، آنها را انحراف اساسی از مسیر اسلام و هدایت دانسته و طرفداران آنها را خطاب قرار می دهند که آیا آنها تمام واجبات دینی خود را نیز تعطیل کرده اند تا امام زمان بیاید، یا اینکه واجباتی مثل نماز را از آن جدا کرده اند.(24) به نظر می رسد این دیدگاه منطق کسانی است که با سکوت خود در مقابل ظالم و گسترش ظلم، در واقع منافع خاصی را برای خود دنبال می کنند یا اینکه دچار سطحی نگری و انحرافات اساسی در دین هستند. انحراف گروه سوم و چهارم تا آنجاست که در شکل افراطی آن حتی خود را موظف به کمک به گسترش ظلم در جهان می دانند و این را برای خود خدمت بزرگی به منظور تعجیل در ظهور حضرت صاحب قلمداد می کنند.

5ـ نگرش پنجم درباره انتظار: این نگرش بر آن است که تشکیل هرگونه حکومت در زمان غیبت امام زمان باطل می باشد و از این رو اینها در زمان غیبت تلاش برای تشکیل حکومت را حرام تلقی می کردند. امام خمینی انجمن حجتیه ها را مصداق این گروه دانسته و درباره آنها می گوید:

«یک دسته دیگری بودند که می گفتند که هر حکومتی اگر در زمان غیبت محقق بشود، این حکومت باطل است و برخلاف اسلام است. آنها مغرور بودند، آنهایی که بازیگر نبودند مغرور بودند به بعض روایاتی که وارد شده است بر این امر که هر علمی بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است.»(25)

امام خمینی این فکر را یک اندیشه دارای ریشه استعماری می داند یعنی توسط استعمارگران اندیشه جبر و انفعال را از این طریق در میان دینداران ترویج می دهند تا به راحتی سلطه خود را ادامه دهند. و لذا امام خمینی این را یک فکر تزریقاتی و وارداتی می داند که دینداران را اسیر خود کرده است. امام می گویند:

«اما مساله این است که دست سیاست در کار بوده، همان طوری که تزریق کرده بودند به ملتها، به مسلمین، به دیگر اقشار جمعیتهای دنیا که سیاست کار شماها نیست، بروید سراغ کار خودتان و آن چیزی که مربوط به سیاست است بدهید به دست امپراطورها. خوب! آنها از خدا می خواستند که مردم غافل بشوند و سیاست را بدهند دست حکومت و به دست ظلمه.»(26)

امام خمینی مصداق واقعی این سیاست را استعمار ملت مستضعف جهان توسط امریکا و شوروی می داند که با این کار هستی مسلمین را به غارت بردند و آنها را به خودشان مشغول کردند.

از سوی دیگر امام استدلال طرفداران دیدگاه پنجم را مبنی بر باطل بودن هرگونه حکومتی در زمان غیبت که آن را به معصوم نسبت می دهند با این بیان رد می کند که اگر کسی در زمان غیبت با علم مهدی و با عنوان مهدویت قیام کند یعنی خودش را مهدی موعود بنامد، این قیام باطل است و عمل او حرام و ضد اسلام، نه ما مسلمانان در زمان غیبت برای تشکیل حکومت و اداره امور خودمان.

د ـ وظایف منتظران: تشکیل حکومت و دفاع

چیزی که دغدغه مهم امام خمینی در زمان غیبت است این است که انتظار به معنای واقعی، همان تلاش مخلصانه برای تحقق عدالت و ریشه کنی ظلم از جامعه با تشکیل حکومت و اداره زندگی دینداران، ضمن دعا برای تعجیل ظهور حضرت صاحب است. این امر از آنجا ناشی می شود که اسلام بعنوان دین کامل به ما حکم کرده است که در هر زمان و حتی زمان غیبت با تشکیل حکومت، امور زندگی دینداران را سامان دهیم. به گفته امام خمینی:

«همان دلایلی که لزوم امامت را پس از نبوت اثبات می کند، عیناً لزوم حکومت در دوران غیبت حضرت ولی عصر(عج) را در بر دارد، بویژه پس از اینهمه مدت که از غیبت آن بزرگوار می گذرد و شاید آن دوران هزارها سال دیگر نیز ادامه یابد، علم آن نزد خداوند است و ما از طولانی شدن آن به خدای بزرگ پناه می بریم»(27)

بنابراین لزوم تشکیل حکومت برای تدبیر امور مومنین در هیچ زمان و مکان تعطیل بردار نیست و این یک ضرورت عقلی و دینی برای همه دینداران می باشد. پس لزوم تشکیل حکومت همیشگی است. از این رو امام خمینی تشکیل حکومت را برای برقراری زندگی عادلانه، اجرای حدود الهی، جلوگیری از تعدی به حقوق مردم حتی در زمان غیبت ضرورتی بدیهی می داند. زیرا تنها با تشکیل حکومت است که احکام دین اسلام ضمانت اجرایی پیدا می کنند و زمینه فساد و ظلم از بین می رود و عدالت اجتماعی برقرار می گردد.

لذا امام خمینی می گوید: «امروز و همیشه وجود ولی امر، یعنی حاکمی که قیّم و برپا نگهدارنده نظم و قانون اسلام باشد ضرورت دارد، وجود حاکمی که مانع تجاوزات و ستمگریها و تعدی به حقوق دیگران باشد، امین و امانتدار و پاسدار خلق خدا باشد، و از بدعتهایی که دشمنان و ملحدان در دین و در قوانین و نظامات می گذارند جلوگیری کند.»(28)

پس تشکیل حکومت در عصر غیبت همان ویژگیهای تشکیل حکومت در دوران حضرت رسول و امیرالمومنین را دارد و کارکردهای سیاسی، دینی، اقتصادی و غیره خاص خود را می تواند داشته باشد، یعنی هم ضامن اجرای عدالت و مانع گسترش ظلم و هم ضامن اجرای احکام فردی و اجتماعی دین و تعالی جامعه در همه ابعاد است. زیرا عدم تشکیل حکومت در این دوران به معنای تعطیل قوانین و احکام دینی، سیاسی و غیره اسلام است که این آشکارا با ادعای اسلام مبنی بر کامل بودن آن در تضاد و تناقض است. از این رو امام خمینی تشکیل حکومت در عصر غیبت را تداوم گر امامت شیعی در شکل دیگر و جزء ولایت می داند، یعنی ضرورت تحقق ولایت ائمه در دوران غیبت تشکیل حکومت از سوی علما و فقهای دینی برای تداوم حکومت اسلام و ولایت ائمه است. لذا امام خمینی می گوید:

«انتظار به ضرورت تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره جزیی از ولایت است، چنانچه مبارزه و کوشش برای آن از اعتقاد به ولایت است... ما که به ولایت معتقدیم، و اینکه رسول اکرم(ص) تعیین خلیفه کرده، و خدا او را واداشته تا تعیین خلیفه کند و ولی امر مسلمانان را تعیین کند، باید به ضرورت تشکیل حکومت معتقد باشیم و باید کوشش کنیم که دستگاه اجرای احکام و اداره امور برقرار شود. مبارزه در راه تشکیل حکومت اسلامی، لازمه اعتقاد به ولایت است.»(29)

بنابراین ضرورت تداوم ولایت و اجرای احکام اسلامی، در واقع همان ضرورت حفظ و بقای احکام اسلامی برای آینده است که این امر تنها با تشکیل حکومت امکان پذیر است. از این رو تشکیل حکومت، حتی در زمان غیبت امام معصوم نیز امری بدیهی و آشکار است. زیرا در این میان دفاع از هستی و کیان جامعه اسلامی در مقابل تجاوزات و هجومهای بیگانگان تنها با تشکیل حکومت و سازمان سیاسی و نظامی و اعمال رهبری سیاسی و نظامی امکان پذیر است. پس از آنجا که دفاع از تمامیت ارضی مسلمین واجب عقلی و شرعی است. وسیله انجام این واجب تشکیل حکومت در هر زمان و مکان حتی عصر غیبت است. از این رو امام خمینی می گوید:

«اکنون که دوران غیبت امام (علیه السلام) پیش آمده و بناست احکام حکومتی اسلام باقی بماند و استمداد پیدا کند و هرج و مرج روا نیست، تشکیل حکومت لازم می آید، عقل هم به ما حکم می کند که تشکیلات لازم است تا اگر به ما هجوم آوردند بتوانیم جلوگیری کنیم، اگر به نوامیس مسلمین تهاجم کردند دفاع کنیم. شرع مقدس هم دستور داده که باید برای همیشه در برابر اشخاصی که می خواهند به شما تجاوز کنند برای دفاع آماده باشید، برای جلوگیری تعدیات افراد نسبت به یکدیگر هم حکومت و دستگاه قضایی و اجرایی لازم است. چون این امر به خودی خود صورت می گیرد، باید حکومت تشکیل داد.»(30)

امام خمینی همچنین این مسئله را در نظر دارند که در زمان غیبت حضرت صاحب، فرد مشخصی برای اداره امور و تشکیل حکومت از سوی خدا و حتی ائمه معرفی نشده است، که این مسئله نشان می دهد با توجه به ضرورت تشکیل حکومت در این زمان، به حکم عقل و شرع، این امر به عهده علمای دینی و فقهای زمان است تا با اقدام به تشکیل حکومت زمینه اجرای احکام اسلامی و حراست از کیان سرزمین های اسلامی فراهم گردد. تاکید استدلالی در این مسئله بر آن است که همان خاصیتی که امر حکومت در زمان حضرت رسول و حضرت علی داشت عیناً در زمان دیگر ائمه و حتی در عصر غیبت دارد و از این جهت فرقی میانشان وجود ندارد. امام خمینی درباره دخالت در امور سیاسی و اجتماعی مسلمین تا آنجا تاکید دارند که حتی شرکت در اداره جامعه تحت لوای حکومت غیرعادل را برای کمک به مردم مستضعف جایز و روا می داند که این امر حتی در زمان ائمه مرسوم و مورد تایید آنها بوده است. به گفته ایشان:

«در همان تشکیلات خانمانسوز دیکتاتوری هم اگر کسی وارد شود برای جلوگیری از فسادها و برای اصلاح حال کشور و توده خوب است. بلکه گاهی هم واجب می شود.»(31)

امام خمینی در نهایت بین جهاد و دفاع در زمان غیبت امام زمان تفکیک قایل می شود، او دفاع را در هر شرایطی، حق مسلم هر فرد و جامعه می داند که برای انجام آن نیازی به اذن امام زمان هم نیست. زیرا دفاع از حقوق اولیه و مسلم انسانهاست، در حالیکه جهاد، بالاخص اگر برای کشورگیری یا فتح سرزمینهای جدید به منظور دعوت آنها به اسلام باشد تنها در زمان تشکیل دولت امام زمان و به اذن او امکان پذیر و مشروع است. و اگر کسی بدون اذن امام معصوم شخصاً دست به چنین کاری زند فعل و عمل او باطل و حرام است. از این رو بر اساس نظر امام خمینی می توان گفت دفاع که همان حفظ کیان و هستی مسلمین است امری عقلی و مسلم است که شرع اسلام هم بر آن تاکید فراوانی دارد و لذا ادعای کسانی که طرفدار تعطیل امر دفاع در زمان غیبت هستند، ادعایی باطل است که احتمالاً ناشی از رخوت و سستی در ایمان و حمیت آنهاست که باعث توجیه وجود و گسترش ظلم نیز می شود. امام خمینی در خصوص دفاع، که او آن را قسم دوم از جنگ اسلامی می داند، می گوید:

«اما قسم دوم از جنگ اسلامی که به نام دفاع اسم برده شده و آن جنگیدن برای حفظ استقلال و دفاع در مقابل اجانب است، به هیچ وجه مشروط به وجود امام یا نایب امام نیست و کسی از مجتهدین نگفته که دفاع را باید با امام یا جانشین آن کرد، بلکه بر تمام افراد توده واجب است به حکم اسلام، از کشور اسلامی محافظت کنند و استقلال آن را پابرجا نمایند.»(32)

امام خمینی این نظر خود را با اشاره به آیاتی از قرآن مورد تاکید بیشتر قرار می دهد، آیاتی چون: «و قاتلوا المشرکین کافه کما یقاتلونکم کافه»(33) و آیه «و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم».(34)

نتیجه گیری

در اندیشه امام خمینی جریان نبوت و امامت یک جریان واحد است که تحقق کامل آن در زندگی مسلمین، ضامن سعادت دنیایی و آخرتی آنها خواهد بود. در این میان امامت ائمه، بالاخص حضرت ولی عصر در زمان حاضر، دارای ویژگی خاص است. زیرا او در عین حال که تداوم گر رسالت انبیا در شکل امامت در زمانه کنونی است، آخرین حجت خدا بر روی زمین، انسان کامل خدا و صاحب ولایت مطلقه الهی است که بر باطن امور عالم، بالاخص دینداران خود اشراف دارد، و ما از حضور مستقیم و بهره مندی از فیض حضوری آن حضرت محروم هستیم. از این رو در درجه اول شخصیت والای ایشان برای جهان، بالاخص شیعیان امامیه، که او را منجی واقعی بشریت در آخرالزمان می دانند برجستگی خاص دارد. از ویژگیهای شخصیتی ایشان، انسان کامل، خاتم ولایت، وارث انبیاء و اولیاء، حجت الهی حق بر روی زمین و نیز صاحب ولایت مطلقه الهی بودن است که چشم امید همه ما به او دوخته شده است و همه می دانیم که تحقق وعده الهی برای حاکمیت مستضعفان بر کره زمین توسط او محقق خواهد شد. امام خمینی بعنوان یک رهبر و فقیه دینی که خود سالها برای احیاء ارزش های دینی اسلامی به وسیله تشکیل حکومت اسلامی مبارزه کرده و در نهایت موفق به این امر شده، خود را منتظر بی قرار ظهور آن حضرت و تحقق عدالت جهان گستر او می داند و بر آن است که انقلاب اسلامی و حاکمیت ناشی از آن تنها یک مقدمه و زمینه کوچکی برای بروز دولت کریمه حضرت صاحب است. به بیان دیگر، حاکمیت ما یک حاکمیت منتظر است اما در عین حال، امام خمینی به شدت با انتظار منفعلانه مخالف است و آن را در تضاد با عقل و شرع اسلام می داند، زیرا صرف دعا برای ظهور حضرت، بهترین راه برای توجیه سستی ایمان ها و گسترش ظلم و فساد در جهان و عملکرد ظالمان است که به شدت مورد نظر آنها می باشد. از این رو امام خمینی قایل به انتظار فعالانه می باشد یعنی منتظر واقعی حضرت صاحب کسی است که با تمام توان برای اجرای احکام اسلام، تحقق عدالت در همه ابعاد آن، دفاع از هستی مسلمانان و تحقق دیگر اهداف دین اسلام مبارزه نماید، که این عین انتظار و موردنظر خدا و رسول و صاحب الزمان است. لذا امام خمینی قایل به تشکیل حکومت در زمان غیبت برای تحقق موارد فوق می باشد که این باعث انسجام جامعه دینی و جلوگیری از تعدی به مسلمانان می شود و مانع از تحریف حقیقت مهدویت است.