اسماءالله درآثار منثورحضرت امام خمینی

اسماءالله درآثار منثورحضرت امام خمینی
منوچهر اکبری
۲۲ بهمن ۱۳۹۳
عرفان, اسماءالله,

اسم

اسم به نظر گروهی مشتق از سَمَو (= علو) است و در نظر گروهی دیگر از وَسَمَ (= داغ، که علامت معرفت است) گرفته شده(1)در کشف اسرار قول دوم تایید گردیده است؛ چون می گوید: «جعفر صادق(ع) را پرسیدند از معنی «بسم» گفت: اسم از «سِمَه» است و سِمَه داغ بود.»(2) اسم هر لفظ مفردی است که دلالت بر معنایی کند و دلالت بر زمان محدود آن معنا نداشته باشد و شامل جمیع اقسام کلمه است.(3)

کلمه ای که به وسیله آن چیزی یا کسی را می خوانند.(4) اسم به کسر اوّل در لغت به معنی علامت، نشان، نام و غیره آمده است و در اصطلاح، لفظی است موضوع برای جوهر یا عرض جهت تعیین و تمییز آن.(5) آنچه که فی نفسه بر معنی ای دلالت کند بدون اقتران به یکی از زمان های سه گانه و تقسیم می شود به اسم عین ـ که دلالت بر معنی ذاتی شیء کند چون زید و عمرو ـ و اسم معنی، که قوامش بر ذات شیء نیست اعم از اینکه معنای آن وجودی باشد مانند علم یا عدمی مانند جهل.(6)اسم در اصطلاح صوفیان لفظ نیست بلکه ذات مسمّی به اعتبار وجود است چون علیم و قدیم و یا به عبارت عدمیّت چون قدوس و سلام و اسماء ذاتیه اسمائی هستند که وجودشان موقوف بر غیر نیست بلکه متوقف بر اعتبار و تعلق آنهاست چون علم و آنها را اسماء اولیه و مفاتیح غیب و ائمه الاسماء هم خوانند.(7) اسامی، جمله در مرتبه وجه اند چون از وجه درگذری و به ذات رسی هیچ از این اسامی نباشد. اسم هر چیز علامت آن چیز است تا از دیگر چیزها ممتاز شود پس احتیاج به علامت در مرتبه وجه باشد که عالم تفصیل است. این علامات اسامی اند و در رتبه وجه اند.(8) صوفیان از این کلمه معنی لغوی و تعریف صرف و نحوی آن را در نظر نمی گیرند و اسم را به اعتبار ذات و صفات و افعال تقسیم بندی می کنند و آن را اسماء ذاتیه و اسماء صفاتیه و اسماء افعالیه نام نهند. بعضی گویند اسم عین مسمّی است و برخی گویند غیرمسمّاست و بعضی آن را صفت مسمّا دانند و عده ای حروفی دانند دال بر مسمّا و راهنمایی برای راه بردن به مسمّا.(9) مولوی در این خصوص گوید:(10)

هیچ نامی بی حقیقت دیده ای

اسم خواندی رو مسمّی را بجو

یا ز گاف و لامِ گل، گل چیده ای

مه به بالا دان نه اندر آب جو

یعنی؛ اسم چیزی است که دلالت بر مسمّی کند و مسمّی اصل است نه حروف که در حقیقت اسم مبیّن ذات مسمّی است. امام خمینی ـ قدس سرّه الشریف ـ فرماید: «اسم به معنای علامت است و هرآنچه از حضرت غیب قدم به عالم وجود گذاشته علامتی است از برای خالق خود و مظهری است از مظاهر پروردگارش»(11) و در جایی دیگر فرموده که اسم عبارت است از ذات با صفت یعنی از صفاتش و تجلی مخصوصی از تجلیاتش مثلاً الرحمن عبارت است از ذاتی که با رحمت منبسط تجلی کرده باشد و رحیم عبارت از ذاتی است که با رحمتی که بسط کمال است تجلی کند و منتقم آن ذاتی است که با انتقام تعیّن یافته باشد و این تعیّن به اسم نخستین تکثری است که در دار وجود واقع شده و این تکثر در حقیقت تکثر علمی است و حضرت حق تعالی خود را در آینه صفات و اسماء شهود فرموده و در عین علم اجمالی کشف تفصیلی شده است و با این تجلی اسمائی و صفاتی درهای وجود باز و غیب به شهود مرتبط گردید و رحمت خدا بر بندگانش گسترش یافت و نعمت او بلاد را فراگرفت و اگر این تجلی اسمائی نبود جهان همگی در تاریکی عدم و کدورت خفاء و وحشت اختفاء باقی می ماند زیرا برای هیچ کس از جهانیان بلکه به قلب هیچ سالکی از سالکان تجلی ذاتی جز در حجاب اسمی از اسماء و یا صفتی از صفات امکان ندارد.(12) امام با توجه به معانی اسم که گروهی نشانه و علامت یا علو و ارتفاع گرفته اند می فرماید: «اسم که به معنی نشانه و علامت است یا به معنی علو و ارتفاع است، عبارت از تجلی فعلی انبساطی حق ـ که آن را فیض منبسط و اضافه اشراقیه گویند ـ می باشد؛ زیرا که به حسب این مسلک تمام دار تحقق از عقول مجرده گرفته تا اخیره مراتب وجود، تعینات این فیض و تنزلات این لطیفه است و در آیات شریفه الهیه و احادیث کریمه اهل بیت عصمت و طهارت ـ علیهم السلام ـ موید این مسلک، بسیار است. چنانچه در حدیث شریف کافی فرماید: خداوند خلق فرمود مشیت را بنفسها پس خلق فرمود اشیاء را به مشیت، و از برای این حدیث شریف هرکس به حسب مسلک خود توجیهی نموده و ظاهرتر از همه آن است که مطابق می شود با این مسلک و آن این است که مراد از مشیت، مشیت فعلیه است که عبارت از فیض منبسط است و مراد از «اشیاء» مراتب وجود است که تعینات و تنزلات این لطیفه است پس معنی حدیث چنین شود که خدای تعالی مشیّت فعلیه را که ظلّ مشیت ذاتیّه قدیمه است بنفسها و بی واسطه خلق فرموده و دیگر موجودات عالم غیب و شهادت را به تبع آن خلق فرموده... بالجمله اسم، عبارت است از نفس تجلی فعلی که به آن، همه دار تحقق متحقق است و اطلاق اسم بر امور عینیّه در لسان خدا و رسول و اهل بیت عصمت ـ علیهم السلام ـ بسیار است. چنانچه اسماء حسنی را فرمودند ما هستیم.»(13)

حضرت امام برای اسم و حقیقت آن مقام غیبی، غیب الغیبی، سرّی و سرّالسرّی و همچنین مقام ظهور و ظهور الظّهوری قائل است و چون اسم، علامت حق و فانی در ذات مقدّس است، پس معتقد است، هر اسمی که به افق وحدت نزدیکتر و از عالم کثرت بعیدتر باشد در اسمیّت کاملتر است و اتمّ الاسماء را اسمی می داند که از کثرات، حتی کثرت علمی، مبرّا باشد.(14)

اسم اعظم

بزرگترین نام خدا را اسم اعظم گویند. در مورد اسم اعظم و اینکه کدامیک از اسماء الله،

حضرت امام برای اسم و حقیقت آن مقام غیبی، غیب الغیبی، سرّی و سرّالسرّی و همچنین مقام ظهور و ظهور الظّهوری قائل است

اسم اعظمند و در چه سوره ای از سور قرآن است و آیا اسم خاصی از اسماءالله اعظم است یا نه؟ اختلاف آراء است، بعضی گویند تمامی اسامی خدا اعظمند. میبدی گوید: «اسم اعظم در غایت خفاء است و اطلاع بر آن موقوف بر صفاست.»(15) محیی الدین ابن عربی اسم اعظم را مدلول عین الجمع دانسته، گوید که حیّ و قیّوم در اوست و همچنین آورده که یک اسم در میان اسماءالله اعظم است و آن در آیه الکرسی و اوّل سوره آل عمران است.(16)بعضی اسم اعظم را کلمه الله می دانند زیرا آن اسم ذات موصوفه به جمیع صفات است یعنی مسماء به جمیع اسماء، لذا اسم اعظم اسم جامع برای همه اسماء است مانند آیه شریفه «هو الله احد».(17) شاعر گوید: (18)

اسم اعظم نزد ما باشد قدیم

اسم اعظم کار ساز ذات اوست

اسم اعظم می نماید صورتش

صورتش آیینه گیتی نماست

یعنی بسم الله الرحمن الرحیم

عقل کل یک نقطه از آیات اوست

این معما می گشاید صورتش

معنی او پرده دار کبریاست

در احادیث وارد شده است که رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ شنید که مردی در دعا می گفت: «اللّهُمَ إنّی اسْالُکَ بِانّکَ انتَ اللهُ الْاَحَدُ الصَّمَدُ الذّی لَمْ یَلِدْ و لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفواً اَحَدٌ» به او فرمود که خدای را به اسم اعظمش خواندی اسمی که هر دعایی به وسیله آن اجابت شود و هر سوالی به عطا رسد.(19)

در اصول کافی از قول امام باقر(ع)، امام صادق و امام حسن عسکری ـ علیهم السلام ـ آورده شده که اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است و هفتاد و دو حرف آن به پیامبر بزرگوار اسلام(ص) و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ داده شده و یک حرف نزد خداست که آن را در علم غیب برای خود مخصوص ساخته است.(20) قاضی حمیدالدین تاگوری اسم اعظم را «هو» دانسته زیرا از سرادقات غیب در عالم ظهور آمده و اسم ذات مطلق است. هرچه از راه عبارت در سایر اسماء است آن از راه اشارت در دایره «هو» است. هو اصل و اُمّ جمله اسماء است.(21) در روایات و کتب صوفیه، قدرت انجام کارهای خارق العاده و عامل اصلی اعمال شگرف بزرگان را، دانستن اسم اعظم به حساب آورده اند.(22)

پس اسم اعظم به اعتقاد صوفیان اسمی است که مفتاح همه مشکلات و کلید تمامی معضلات عالم است که با ذکر آن هر مقصودی برآورده می شود و امور غیرممکن را ممکن می سازد. معجزات انبیاء و کرامات اولیاء از برکت این اسم است. مولانا نیز اسم اعظم را مفتاح همه رموز دانسته، اعتقاد دارد که دارنده آن می تواند کارهای غیرممکن را ممکن سازد.(23)

گفت عفریتی که تختش را به فن

گفت آصف من به اسم اعظمش

گرچه عفریت اوستاد سحر بود

حاضر آمد تخت بلقیس آن زمان

حاضر آرم تا تو زین مجلس شدن

حاضر آرم پیش تو در یک دمش

لیک آن از نفخ آصف رو نمود

لیک زآصف نزفن عفریتیان

حضرت مولانا باور دارد که اسم اعظم باید توام با عشق الهی گردد تا اثر کند. لذا اگر وجود از عشق الهی پر شد و از خود خالی گردید، می تواند از اسم اعظم و برکات آن بهره مند گردد:(24)

عام می خوانند هر دم نام پاک

آنچه عیسی کرده بود از نام هو

چونکه با حق متصل گردید جان

خالی از خود بود و پر از عشق دوست

این عمل نکند چو نبود عشقناک

می شدی پیدا و را از نام او

ذکر آن این است و ذکر اینست آن

پس زکوزه آن تلابد که در اوست

امام خمینی ـ رَحمهُ اللهُ ـ اسم اعظم را به حسب مقام الوهیت و واحدیت چنین تعریف می کند: «آن اسمی است که جامع همه اسماء الهی است. جامعیتی که مبدا اشیاء و اصل آنها باشد و به منزله هسته ای باشد برای درخت ها که تنه و شاخه و برگ ها همه از هسته است یا همچون شامل بودن جمله اجزایش را مانند لشکر که شامل فوج ها و افرادش است و این اسم به اعتبار اول و اسم اعظم به حسب مقام الوهیت یک حقیقتی است و به حسب مقام مالوهیت حقیقتی دیگر و به حسب مقام لفظ و عبارت حقیقتی سوم

«نخستین اسمی که اقتضای لازم کرد اسم اعظم الله بود که پروردگار و مربی عین ثابت محمدی در نشئه علمی بود»

بلکه به اعتبار دوم نیز بر همه اسماء حکومت دارد و همه اسماء مظاهر اویند و به حسب ذات بر همه مراتب الهیّه مقدم است و این اسم به تمام حقیقت خود تجلی نمی کند مگر برای خودش و برای آن کس از بندگان خدا که جلب رضایت حق را کرده باشد و آن بنده مظهر تام او گردیده باشد یعنی صورت حقیقت انسانیت که صورت همه عوالم است، باشد و این حقیقت انسانیت است که در تحت تربیت این اسم قرار می گیرد و در تمام نوع انسان کسی که این اسم آنچنان که هست برای او تجلی کرده باشد، نیست به جز حقیقت محمدیّه ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ و اولیاء خدا که در روحانیت با آن حضرت متحدند و این است همان غیبی که مرتضای از بندگان خدا در اطلاع به آن غیب مستثنی هستند.(25) در روایت کافی است: به خدا قسم که محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ از کسانی است که در میان بندگان از خدای تعالی جلب رضایت نموده است.»(26)

آن عارف واصل و سالک کامل اسم اعظم را مستجمع جمیع اسماء و صفات و مقام احدیت جمع اسماء می داند.(27) حضرت امام ـ قدس سرّه ـ اوّل اسمی که به تجلی احدیت و فیض اقدس در حضرت علمیه واحدیه ظهور یابد و مرآت آن تجلی گردد، اسم اعظم جامع الهی و مقام مسمّای «الله» است،که در وجهه غیبیه عین تجلی به فیض اقدس است.(28)

اسم اعظم به حسب مقام الوهیت یک حقیقتی است و به حسب مقام مالوهیت حقیقتی دیگر و به حسب مقام لفظ و عبارت حقیقتی سوم. امّا اسم اعظمی که به حسب حقیقت غیبیه است و جز خدا هیچ کس بدون استثناء از آن آگاهی ندارد به همان اعتباری که از پیش گفتیم عبارت است از حرف هفتاد و سوم که خداوند آن را برای خود نگاه داشته است.(29) حضرت امام خمینی در بیان این سخن به حدیثی از امام صادق(ع) استناد کرده که فرمود: «إنَّ عیسی بنَ مریمَ اعطی حرفینِ کان یعملُ بما و اعطی موسی اربعهَ احرفٍ و اعطی ابراهیمُ ثمانیه احرفٍ و اعطی نوح خمسه احرفٍ و اعطی آدمُ خمسه و عشرین حرفاً و إنّ اللهَ تعالی جَمَعَ ذلک کُلُّهُ لمحمّدٍ صلی الله علیه و آله و إنَّ اسمَ اللهِ الْاَعظمَ ثلاثَهُ و سبعون حرفاً اعطی محمدٌ صلی الله علیه و آله اثنین و سبعین حرفاً و حُجِبَ عَنْهُ حرفٌ واحدً». خداوند متعال از اسم اعظم دو حرف را به عیسی بن مریم(ع) داده که با آن دو حرف کار می کرد و به حضرت موسی(ع) چهار حرف داده شده بود و به حضرت ابراهیم(ع) هشت حرف و به نوح(ع) پنج حرف و به آدم(ع) بیست و پنج حرف و خدای تعالی همه اینها را برای محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ جمع کرد و اسم اعظم الله هفتاد و سه حرف است که به محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ هفتاد و دو حرف داده شده و خداوند یک حرف را از او پوشیده داشت.(30) امام عارفان و پیشوای سالکان بر همین اساس حقیقت محمدیه را عین اسم اعظم می داند. عین ثابتی که متحد با اعظم در مقام الهیت است. دلیل معظم له این است که اعیان ثابته تعیّن های اسماء الهی می باشند و تعیّن هر چیزی در خارج عین آن چیزی است که تعین یافته و چیزی جز آن نیست. تنها در مقام عقل است که تعیّن با متعیّن غیریت دارد. پس اعیان ثابته عین اسماء الهی هستند. (31)

لذا اسم اعظم و انسان کامل احدیت جمع تعینّات است و مقام احدیت جمع بسط و قبض، پس برای آن مقام احدیت جمع الجمع است.(32)لذا بر همین مبناست که می فرماید: «نخستین اسمی که اقتضای لازم کرد اسم اعظم الله بود که پروردگار و مربی عین ثابت محمدی در نشئه علمی بود. پس عین ثابت انسان کامل نخستین ظهور در نشاه اعیان ثابته بود و به واسطه حبّ ذاتی که در حضرت الوهیت بود عین ثابت انسان کامل سرسلسله کلیدهای دیگر خزائن الهی و گنجینه های پنهانی گردید.»(33) تمام دار تحقّق، از غایه القصوای عقول تا منتهی النهایه صف نعال عالم هیولی و طبیعت به فرموده امام عظیم الشان ظهور اسم الله اعظم است و مظهر تجلی مشیت مطلقه که امّ اسماء فعلیه است. پس اگر کثرت مظاهر و تعینات ملاحظه شود هر اسمی عبارت از ظهور آن فعل یا قولی است که در دنباله آن واقع شود و سالک الی الله اوّل قدم سیرش آن است که به قلب خود بفهماند که به اسم الله همه تعینات ظاهر است بلکه همه خود اسم الله هستند.(34) اصلاً به اعتقاد آن روح ملکوتی، انسان، اسم اعظم الهی و سایه بلند و خلیفه خدا در همه عوالم است.(35) ایشان با توجه به روایتی از امام صادق(ع) درخصوص حدوث اسماء و بیان اسم اعظم که می فرماید: همانا خدای تعالی اسمی را آفرید که به حرف صدادار نیست و در لفظ به نطق نمی آید و در مقام تشخیص در قالب جسد نیست و در تشبیه قابل توصیف نیست و در رنگ، رنگ آمیزی نشده است، آن اسم اسمی است بیکران و نامحدود از حسّ توهم کنندگان در حجاب است و پوشیده ای است بی نقاب... و آن همان اسم مکنون مخزون است پس ظاهر همان «الله» تعالی است. چنین فرموده: «اگر در این روایت شریف نیکو تامل کنی اسرار علم و معرفت برای تو منکشف و درهای مخفی اسماء الهی به روی تو باز می شود و چگونه این چنین نباشد و حال آنکه این روایت از معدن وحی و نبوت صادر شده و از آسمان دانش و جلوه گاه معرفت نازل گشته است.(36)

اسماء الهی

عارفان اسلامی اسماء خداوندی را با عناوین و تقسیماتی مختلف بیان کرده اند از جمله اسماء ذات، صفات و افعال و عناوین دیگری که در ذیل بحث به تعدادی اشاره می گردد.

از آن جا که اسماء الهی خواهان ظهور هستند از سوی ذات ناشناخته خداوندی و با ندای غیبی به خلیفه غیبی الهی فرمان داده تا در قالب اسماء و صفات ظاهر شوند و بدین ترتیب آنها را در لباس واژه و لفظ به ظهور درآورده و بدین ترتیب اولین مرحله جریان فیض آغاز شد و سپس مراحل مختلف وجود به عرصه آمد.(37) پس به فرموده امام، سالک الی الله اول قدم سیرش آن است که به قلب خود بفهماند که باسم الله همه تعینات ظاهر است؛ بلکه همه، خود اسم الله هستند و در این مشاهده اسماء مختلف شوند و سعه و ضیق و احاطه و لا احاطه هر اسمی تابع مُظهر است و تَبَع مرآتی است که در آن ظهور کرده.(38) به طور کلی نتیجه نهایی آن بزرگوار آن است که همه چیز اسماء الله است.(39) چون ذات مقدس حق تعالی موجودی است که دست انسان از او کوتاه است و آن مرتبه ذات را کسی غیر از خود ذات مقدس نمی شناسد؛ تنها چیزی که بشر می تواند به آن دسترسی پیدا کند اسماء الله است که این هم مراتبی دارد. بعضی از مراتبش را ما هم می توانیم بفهمیم و بعضی از مراتبش را اولیای خدا و پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و کسانی که معلَّم به تعلیم او هستند، می توانند ادراک کنند. همه عالم اسم الله اند چون اسم نشانه است، همه موجواتی که در عالم هستند نشانه ذات مقدس حق تعالی هستند منتها نشانه بودنش را بعضی ها می توانند به عمقش برسند که این چطور نشانه است و بعضی هم به طور اجمال می توانند بفهمند که نشانه است.(40) و در حدیث است که امام صادق فرمود: «به خدا قسم اسماء حسنی ما هستیم». پس طبق روایات خدای را اسمایی است عینی.(41)

تمام اسماء، اسماء ذات است لکن به اعتبار ظهور ذات، اسم ذات گویند و به اعتبار ظهور صفات و افعال، اسماء صفاتیه و افعالیه به آنها گویند فیض اول یا مقام اسم اعظم به نام الله است که شامل همه اسماء و صفات است و همه تعینات صفاتی و اسمایی در آن مستهلکند و هیچیک از اسماء و صفات بدون اسم اعظم به فیض اول ارتباط پیدا نمی کند.

اسماء ذات، صفات و افعال

اسماء الله را به طور کلی به سه دسته اسماء ذاتی، صفاتی و افعالی تقسیم کرده اند: اسماء ذاتی به آن دسته از اسماء الله اطلاق می شود که مبین ذات او است مانند اسم اول و آخر(42) اگر چه کلیه اسماء ذاتیه است و از ظهور ذات ـ جل شانه ـ پدید خواهد آمد اما اسماء الذات چون: الله، الملک، القدوس، العلی، العظیم، الظاهر، الباطن، الاول، الآخر، الواجد، الماجد، الموجد، الوجود، النور است.(43) اسماء صفات مربوط به صفات حق است چون عالم و قادر و اسماء افعال بیان کننده افعال اوست چون خالق و رازق و...(44) نجم الدین رازی در مرصادالعباد در خصوص اسماء صفات و افعال این نامها را ذکر کرده است: «اسماء الصفات چون: الحی، القوی، القیّوم، الرحمن، الرحیم، السمیع، البصیر، المتکلم، الکریم، العلیم، الرئوف، الشهید، الصبور، المحصی، اسماء الافعال چون: المبدء، المعید، المبدع، الوکیل، الواسع، الخالق، الوهّاب، الرزاق، الرافع، العدل، الحکیم، المصور، الهادی، الوارث، اسماء افعالیه بر حسب ظهور احکام آنها بعضی منقطع نمی شود و بعضی می شود و حکمشان در بعضی از ازمنه یا از نشاه دنیا است یا از آخرت.»(45)

بیان امام راحل نیز نظر نجم الدین را تایید می کند مبنی بر اینکه تمام اسماء، اسماء ذات است لکن به اعتبار ظهور ذات، اسم ذات گویند و به اعتبار ظهور صفات و افعال، اسماء صفاتیه و افعالیه به آنها گویند. ایشان در این باره فرماید: «اگر قلب او [سالک] قدرت حفظ داشت، پس از صحو آنچه که از مشاهدات افعالیه خبر دهد، اسماء افعال است و آنچه که از مشاهدات صفاتیه، اسماء صفات و هکذا اسماء ذات.»(46)زمانی که آن حضرت در خصوص اسماء و صفات حق تعالی سخن می گوید، اظهار می دارد که برای تمام اسماء و صفات حق تعالی به طور کلی دو مقام و مرتبه وجود دارد: یکی مقام اسماء و صفات ذاتیه که در حضرت واحدیت ثابت است چون علم ذاتی که از شوون و تجلیات ذاتیه است و قدرت و اراده و دیگر مقام اسماء و صفات فعلیه که به تجلی فیض مقدس برای حق ثابت است چون «علم فعلی».(47)حضرت روح الله نیز به نقل از کتاب انشاء الدوائر تعدادی از اسماء ذات، صفات و افعال را آورده که به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری می کنیم.(48)

همانگونه که قبلاً اشاره گردید عرفا برای اسماء الهی عناوین مختلفی ذکر کرده اند و آن مرشد واصل و راحل نیز به بعضی از اسماء اشاراتی داشته که به طور اجمال بعضی از آنها ذیلاً ذکر می گردد. لازم به توضیح است که گرچه تمام اسماء، اسماء ذات است لکن به اعتبار ظهور ذات، اسماء ذات گویند و به اعتبار ظهور صفات و افعال، اسماء صفاتیه و افعالیه به آنها گویند یعنی هر اعتبار ظاهرتر گردید، اسم تابع آن است.(49)

اسم «الله»

فیض اول یا مقام اسم اعظم به نام الله است که شامل همه اسماء و صفات است و همه تعینات صفاتی و اسمایی در آن مستهلکند و هیچیک از اسماء و صفات بدون اسم اعظم به فیض اول ارتباط پیدا نمی کند... الله به عنوان حضرت اسم اعظم ظاهر می شود (= فیض نخست)(50) الله ذات جامع تمام کمالات، اسم ذات واجب الوجود، به اعتبار جامعیت صفات ذاتیه و نعوت کمالیه در حضرت علم و عین و در مرتبت افعال و آثار است.(51) گفته اند اسم اعظم همان کلمه «الله» است چه آن اسم، ذاتی است که موصوف به جمیع صفات است یعنی مسمای جمیع اسماء است.(52)اسم الله دلالتی جامع برای معانی تمامی اسماء حسنی است.(53) ائمه الاسماء را امامی است که امام اعظم و رئیس اقدم است و موسوم است به اسم اعظم که جامع جمیع اسماء است و آن اسم الله است که اسم ذاتی است موصوف به جمیع صفات و کمالات(54) عظمت این اسم تا آن مرتبه ای است که در قرآن مجید 2536 بار نام مقدس «الله» ذکر شده است.

حضرت امام خمینی(ره) الله را مقام جمع اسماء و حضرت واحدیت می داند.(55) و در جایی دیگر فرماید: «الله گرچه اسم اعظم است که صفات جمال و جلال از تجلیات آن و در تحت حیطه آن است لکن گاهی اطلاق شود به صفات جمال مقابل صفات جلال، چنانچه الهیت و الوهیت نوعاً راجع به صفات جمال است و خصوصاً اگر در مقابل صفت جلال واقع شد و در آیه شریفه: «قُل هُو اللهُ اَحدٌ»، ممکن است احد اشاره به یکی از امهات صفات جلال باشد که مقام کمال بساطت ذات مقدس است و الله اشاره به اسم جمال باشد.»(56)

حضرت روح الله در جایی دیگر به حدیثی از حضرت باقرالعلوم(ع) استناد می کند که آن حضرت فرموده است: «معنی الله معبودی است که خلق متحیرند از درک حقیقت او و احاطه به کیفیت او و عرب می گوید: «اَلِهَ الرجُلُ» وقتی متحیر شود در چیزی و احاطه علمی به او پیدا نکند. و می گوید: «وَلَهَ» وقتی که پناه ببرد به چیزی از آنچه می ترساند او را و «اَلْاِله» به آن چیزی که مستور از حواس مردم است.»(57) به علاوه در تعلیقه بر فصوص و مصباح الانس در خصوص اسم «الله» چنین سخن می گوید: «همانا اسم «الله» اسمی است برای احدیت جمعی اسمائیه به اعتبار وجهه ظهور در عالم اسماء و صفات که صورت عین ثابته آن برای انسان کامل است همچنانکه مقام الوهیت مقام ظهور اسم الله در اعیان وجود و مظاهر خلقیه است به اعتبار احدیت جمع همچنانکه مرتبه تَدَلّی الوهیت است و مرتبه جمع جمع آن همان فیض مقدس است که باطن الوهیت است آنچنانکه باطن اسم الله است و مقام غیب آن فیض مقدس است. پس مقام الوهیت باطنش و ظاهرش مظهر اسم الله از نظر باطن و ظاهر آن است.(58)

اسم ربّ

رب اگر به معنای «متعالی» و «ثابت» و «سیّد» باشد از اسماء ذاتیه است و اگر به معنای «مالک» و «صاحب» و «غالب» و «قاهر» باشد، از اسماء صفتیّه است و اگر به معنای «مربی» و «منعم» و «متمم» باشد از اسماء افعالیه است.(59) اسم مبارک «رب» باطن «میکائیل» است که به مظهریت ربّ موکّل ارزاق و مربی دار وجود است.(60)

اسم رحمن و رحیم

حضرت امام خمینی در ذیل این دو اسم نظرات دو نفر از عرفا و بزرگان اهل سلوک، قیصری و حاج میرزا جواد ملکی ـ قدس سرّه ـ را آورده و هر کدام را نقد کرده است. قیصری در مقدمه شرح فصوص گوید: «اگر حقیقت وجود را فقط شرط کلیات اشیاء دانستیم پس آن مرتبه اسم رحمن است که ربّ عقل اوّل است و به نام لوح قضا (مقام جمع) و ام الکتاب و قلم اعلی خوانده می شود و اگر حقیقت وجود را شرط کلیات اشیاء دانستیم به طوری که کلیات در آن جزئیاتی باشد مفصل و ثابت بدون آنکه از کلیاتشان در احتجاب باشند پس آن عبارت می شود از مرتبه اسم رحیم که رب نفس کلی است و به نام لوح قدر (مقام تدریج) خوانده می شود و آن همان لوح محفوظ و کتاب مبین است.»(61)

قیصری رحمانیت حضرت حق را مخصوص کلیات اشیاء دانسته و رحیمیت حق را شامل کلیاتی که جزئیات هم در آن باشد و جزئیات حجاب کلیات نباشد ولی حضرت امام این مطلب را درست ندانسته رحمانیت و رحیمیت هر دو را شامل کلیات و جزئیات می داند و لیکن رحمانیت مخصوص اصل وجود است و رحیمیت شامل کمال وجود. ایشان فرماید: «اینکه قیصری گفته هر چند به یک توجیه صحیح است ولی مناسب تر آن بود که مرتبه اسم رحمن را مرتبه بسط وجود بر همه عوالم چه کلیاتش و چه جزئیاتش قرار می داد و مرتبه اسم رحیم را مرتبه بسط کمال وجود قرار می داد به کلیات عوالم و جزئیات آن زیرا رحمت رحمانیه و رحیمیه همه چیز را فرا گرفته و به همه عوالم احاطه دارد پس آن دو عبارتند از تعیّن مشیت و اما مقام تعقل و مقام نفس مقام تعین در تعین است. پس بهتر آن است که گفته شود: اگر حقیقت وجود به شرط بسط، اصل وجود گرفته شود پس آن عبارت می شود از مرتبه اسم الرحمن و اگر به شرط بسط کمال وجود گرفته شود، پس آن عبارت می شود از مرتبه اسم الرحیم.»(62)

آن عارف سالک ضمن آوردن کلام عارف بزرگوار، حاج میرزا جواد ملکی تبریزی، به نقد آن می پردازد. سخن آن بزرگ اصحاب معرفت و سلوک (مرحوم ملکی تبریزی) این است: «اطلاق رحمن و رحیم به خدای تعالی بدان اعتبار است که خالق رحمت رحمانیه و رحیمیه است به اعتبار آنکه این رحمت با آن حضرت، قائم است به طور قیام صدور نه قیام حلول. پس رحمت رحمانیه او عبارت است از افاضه وجود که منبسط در همه مخلوقات است و بنابراین خود ایجاد عبارت است از رحمانیت او و موجودات، رحمت او هستند و رحمت رحیمیه خدا عبارت است از افاضه هدایت و کمال به بندگان مومنش در دنیا و پاداش و ثواب در آخرت، پس ایجاد خدا همه را چه نیکوکار و چه بدکار شامل است. پس آنکه به عالم از این جهت نگاه می کند که به ایجاد حق تعالی قائم است گویی به رحمانیت حق نگاه کرده و گویی در خارج به جز رحمان و رحمت او چیزی نمی بیند و آن که به عالم از آن جهت نگاه می کند که خداوند آن را ایجاد کرده (و ایجاد را می بندد نه موجودات را) گویی به جز رحمان چیزی را ندیده است.»(63)

حضرت امام(ره) به شرح ذیل، کلام آن عارف و سالک واصل را چنین تصحیح می کند: «اگر مقصود ایشان از وجود منبسط همان است که در میان اهل معرفت شیوع دارد که همان مقام مشیت و الهیت مطلقه و مقام ولایت محمدیه و دیگر القاب که بر حسب نظرها و مقامات گفته شده، می باشد، این معنا با مقام رحمانیتی که در بسم الله الرحمن الرحیم است مناسبت ندارد، زیرا رحمان و رحیم در بسم الله تابع اسم الله می باشند و از تعینات او هستند و ظلّ منبسط ظلّ الله است نه ظل الرحمن زیرا حقیقت ظل منبسط عبارت است از حقیقت انسان کامل و رب انسان کامل و کون جامع همان اسم اعظم الهی (یعنی الله) است که محیط است به الرحمن الرحیم و لذا در فاتحه کتاب الهی نیز تابع قرار داده شده اند و اگر مقصود ایشان از وجود منبسط مقام بسط وجود است البته مناسب با مقام و موافق با تدوین و تکوین است ولی با ظاهر کلامشان مخالف است و آنچه ایشان گفته اند نیز صحیح است به اعتبار آنکه مظهر در ظاهر فانی است پس مقام رحمانیت از این نظر همان مقام الوهیت است چنانکه خدای تعالی می فرماید: «قُل ادعُو الله او ادْعوُ الله الرحمنَ ایّاماً تَدْعُوا فَلَهُ الْاسْماءُ الْحُسنی».(64) و فرمود: «الرّحمنُ عَلَّمَ الْقرآنَ خَلَقَ الْإنْسانَ»(65)و فرمود: «لا إلهَ إلّا هُوَ الرَّحمنُ الرَّحیمُ».(66)

بنابراین باید به اهمیت این دو اسم شریف پی برد و اینکه عرفا چقدر آنها را مورد توجه خود قرار داده اند و در خصوص الرحمن و الرحیم سخن گفته اند و هیچ شکی در آن نیست که این دو از اسماء صفات هستند و قبلاً ذکر گردید که اگرچه تمام اسماء ذات هستند لیکن به اعتبار ظهور ذات، اسماء ذات و به اعتبار ظهور صفات و افعال، اسماء صفاتیه و افعالیه به آنها گویند. یعنی؛ هر اعتبار ظاهرتر گردید، اسم تابع آن است.(67)اصلاً به فرموده حضرتش مستوای اسم اعظم فیض مقدس است و حامل آن «رحمن» و «رحیم» و «رب» و «مالک» است و همچنین بیان می فرماید که اسم شریف «رحمان» باطن «اسرافیل» است که منشی ارواح و نافخ صور و باسط ارواح و صُوَر است چنانچه بسط وجود هم به اسم «رحمان» است و اسم شریف «رحیم» باطن «جبرائیل» است که موکّل بر تعلیم و تکمیل موجودات است.(68)

مستوای اسم اعظم فیض مقدس است و حامل آن «رحمن» و «رحیم» و «رب» و «مالک» است «نخستین اسمی که خدا برای خود اختیار کرد العلی العظیم بود»

اسم عزیز

حضرت امام، عزیز را به معنای پیروزمند و نیرومند و یا فردی که همتا نداشته باشد، گرفته است.(69)و شاید مراد از عزّت در جمله مذکور در دعا، صفاتی است که دارای قوه و غلبه هستند مانند قهاریت و مالکیت و واحدیت و احدیت و مُعیدیت و غیر اینها.(70)اسم عزیز را شیخ کبیر محیی الدین بن عربی بر اساس نقل کتاب انشاء الدوائر، اسم ذات دانسته ولی حضرت امام با عنایت به سه معنی برای اسم عزیز می فرماید: «مقتضای تحقیق آن است که بگوییم اگر عزیز را به معنای سوم (بی همتا) بگیریم، از اسماء ذات است و اگر به معنای دوم (مبدا آثار) بگیریم از اسماء صفات است و اگر به معنای اوّل (پیروز) بدانیم از اسماء افعال خواهد بود.»(71) آنگاه در ادامه سخن خود به نظر استاد عارفش، مرحوم شاه آبادی، اشاره می کند که فرموده، آنچه از اسماء بر وزن فَعول و فَعیل باشد از اسماء ذات است چون دلالت دارد بر آنکه ذات، معدن آن اسم است.(72)و به نقل از آن عارف بزرگوار می فرماید که او به اینها صیغه های معدنی می گفت و بنابراین بسیاری از اسماء که در تحقیق شیخ کبیر از اسماء صفت و فعل هستند به نظر شیخ عارف، شاه آبادی، از اسماء ذات خواهند بود.(73)

اسم علی

علی به معنی بلند مرتبه است و برتر و بالاتر و حضرت امام در خصوص این اسم شریف با عنایت به نظر شیخ عارف کامل واصل، شاه آبادی، و حدیثی از اصول کافی مبنی بر «نخستین اسمی که خدا برای خود اختیار کرد العلی العظیم بود زیرا او برترین همه اشیاء بُود پس معنای او الله بُود و نامش العلی العظیم، آن نخستین نام او بود، زیرا که بر همه چیز علوّ و برتری یافت» می فرماید: « از این روایت شریفه ظاهر می شود که علی از اسماء ذاتیه است که خداوند پیش از آفرینش خلق برای خود اختیار کرده است و به اعتبار دیگر از اسماء صفت است چنانکه از آخر روایت ظاهر می شود که می فرماید: بر همه چیز برتری یافت.»(74)

پیر و مرادمان در ادامه سخن خود به کلام عارف کامل محدث کاشانی ـ قَدَّسَ اللهُ نَفْسَه ـ اشاره می کند که علو حقیقی از آن خدای سبحان است و آنگاه نظر قطعی خود را بیان می فرماید: «هیچ موجودی غیر خدا در حقیقت علو با خدا اصلاً شرکت ندارد زیرا موجودات از نظر جهات نفسی که اصلاً عُلُوی ندارند و از نظر جهات حقی، علوشان فانی در علو اوست و حکم و حیثیتی از برای آنان نیست بلکه همگی مستهلک در ذات او هستند.»(75)

اسم مالک

اسم مالک از اسماء ذات است و مالکیت حق تعالی مثل مالکیت بندگان بر مملوکات خود نیست و مثل مالکیت سلاطین درخصوص مملکت خود زیرا اینها را اضافاتی اعتباری می دانند و حتی مالکیت حق تعالی از قبیل مالکیت انسان نسبت به اعضاء و جوارح خود نیست و حتی از قبیل مالکیت عوالم عقلیه بر مادون خود نیست بلکه مالکیت حق تعالی که به اضافه اشراقیّه و احاطه قیومیّه است، مالکیت ذاتیه حقیقیه حق است که به هیچ وجه شائبه تباین عزلی در ذات و صفاتش با موجودی از موجودات نیست و مالکیت آن ذات مقدس به همه عوالم علی السِّواء است.(76)

حضرت روح الله در خصوص اسم مالک که یکی از حاملان اسم اعظم است می فرماید: «اسم شریف «مالک» باطن «عزرائیل» است که موکل بر قبض ارواح و صور و ارجاع ظاهر به باطن است.»(77)

چون از برای حق تعالی هزار و یک اسم است و یک اسم مستاثر در علم غیب است، از این جهت لیله القدر نیز مستاثر است و لیله قدر بنیه محمدی نیز اسم مستاثر است. از این جهت بر اسم مستاثر کسی جز ذات مقدّس رسول ختمی صلی الله علیه و آله اطلاع پیدا نکند.

اسم مستاثر

چون از برای حق تعالی هزار و یک اسم است و یک اسم مستاثر در علم غیب است، از این جهت لیله القدر نیز مستاثر است و لیله قدر بنیه محمدی نیز اسم مستاثر است. از این جهت بر اسم مستاثر کسی جز ذات مقدّس رسول ختمی صلی الله علیه و آله اطلاع پیدا نکند.(78)حضرت امام در تعلیقات فصوص از قول شیخ عارف کامل، شاه آبادی، اسم مستاثر را ذات مطلق احدیت دانسته ولی در ادامه می گوید: «الاسماءُ الْمُستَاثرهُ عندَنا لها المظاهرُ المُستاثرهُ و لایکونُ اسمٌ بلا مظهرٍ اصلاً بَلْ مَظْهَرُهُ مُسْتاثرٌ فی علم غیبه.(79)اسماء مستاثره نیز دارای اثر و مظهر در خارج هستند ولیکن [بنابر اشتراک مظهر و ظاهر، در حکم] اثر [و مظهر] این اسماء نیز مستاثر است بنابراین احدیّت ذاتیه [که گفته شد اسم مستاثر الهی است] یک وجهه خاصی با هر موجودی دارد که همان سرّ وجودی [آنهاست] و جز خداوند هیچ کس از آن اطلاع ندارد. چنانکه در آیه شریفه می فرماید: «ما من دابَّهٍ إلّا هو آخذٌ بناصیتها»(80)«و لِکُلِّ وجههٍ هو مُولّیَها»(81)پس وجهه غیبیه که همان اسم مستاثر است دارای اثر مستاثر غیبی در خارج است.(82)جهت اطلاع بیشتر در این خصوص به مقاله «ظهور و تجلی اسماء مستاثره از دیدگاه امام خمینی، پژوهشنامه متین، شماره 5 و 6 مراجعه شود.

اسم نور

امام عظیم الشان نور را از اسماءالله فعلی دانسته و می فرماید: «در عین حالی که نور سماوات و ارض ظهور نور خداست، لکن، اللهُ نورُ السّموات والْارْض،(83)در عین حالی که این ظهور اوست نه این است که خدا او باشد لکن این ظاهر بطوری فانی در مبدا ظهور است و این موجود به طوری در مبدا خود فانی هست و هیچ نحو استقلالی ندارد که این اوست و این ظهور، فانی در اوست.»(84)

علامه طباطبایی ـ قدس سرّه الشریف ـ فرماید: «کلمه نور معنایی معروف دارد و آن عبارت است از چیزی که اجسام کثیف و تیره را برای دیدن ما روشن می کند و هر چیزی به وسیله آن ظاهر و هویدا می گردد ولی خود نور برای ما به نفس ذاتش مکشوف و هویداست. چیز دیگری آن را ظاهر نمی کند. پس نور عبارت است از چیزی که ظاهر بالذات و مظهر غیر است، مظهر اجسام قابل دیدن... بعداً بطور کلی (نور را) به هر چیزی که محسوسات را مکشوف می سازد استعمال نمودند... و چون وجود و هستی هر چیزی باعث ظهور آن چیز برای دیگران است پس مصداق نام نور همان وجود است و از سوی دیگر چون موجودات امکانی وجودشان به ایجاد خدای تعالی است پس خدای تعالی کاملترین مصداق نور می باشد. اوست که ظاهر بالذات و مُظهر ماسوای خویش است و هر موجودی به وسیله او ظهور می یابد و موجود می شود.»(85)در تفسیر نمونه ضمن معانی مختلف کلمه نور و مصداقهای آن آمده است: «یعنی هر چیزی که ذاتش ظاهر و آشکار باشد و ظاهرکننده غیر» و در ادامه با استناد به حدیثی از حضرت امام رضا (علیه السلام) آورده است که آن حضرت در تفسیر آیه «اللهُ نورُ السموات والْارْض» فرموده: «او هدایت کننده اهل آسمانها و اهل زمین است.» و معنای نور را هادی گرفته است و در حقیقت این یکی از خواص نور الهی است... لذا همه انوار هستی از نور او مایه می گیرد و به نور ذات پاک او منتهی می شود.»(86)

حضرت امام خمینی با عنایت به نظر قیصری در شرح فصوص و فنّاری در شرح مفتاح الغیب از قول شیخ اکبر محیی الدین بن عربی بیان کرده که آنها نور را از اسماء ذات دانسته اند و شیخ اکبر هر اسمی را که دلاتش بر ذات ظاهر باشد اسم ذات و هر اسمی را که دلالتش بر صفات روشن تر باشد اسم صفت و اگر بر افعال روشن تر باشد اسم فعل قرار داده است. ایشان پس از ذکر این مطالب نهایتاً نظر خود را چنین اظهار می کند: «اظهر آن است که نور از اسماء صفات و بلکه از اسماء افعال باشد. زیرا ظاهر ساختن نور چیز دیگری را در مفهوم آن اخذ شده، پس اگر آن غیر را اسماء صفات در حضرت الهیه دانستیم، نور از اسماء صفات خواهد بود و اگر آن غیر عبارت باشد از مراتب ظهورات غیبیه در این صورت نور از اسماء افعال خواهد شد. چنانچه در آیه شریفه می فرماید: اللهُ نورالسموات والارض، و می فرماید: یَهْدی اللهُ لِنُورِهِ مَنْ یشاءُ(87)و سید الموحدین، امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ در دعای کمیل می فرماید: اللهم انّی اسْالکَ بنورِ وَجْهِکَ الّذی لَهُ کُلُّ شیءٍ و در دعای سمات است: بار الها تو را می خوانم به آن نور وجهت که بواسطه آن به کوه تجلی کردی و کوه را از هم پاشیدی و موسی مدهوش بر زمین افتاد. پس اسم نور در تحت اسم ظاهر است.»(88)برای اطلاع بیشتر در این مورد به کتاب «اسماء الهی از دیدگاه قرآن و عرفان» مراجعه شود.