زمینه ها و مبانی کلامی و عرفانی اندیشه سیاسی امام خمینی

زمینه ها و مبانی کلامی و عرفانی اندیشه سیاسی امام خمینی
قدرت الله قربانی
۲۳ بهمن ۱۳۹۳
عرفان, امامت و انسان کامل, نبوت, جامعیت و خاتمیت اسلام, اندیشه توحیدی,

مقدمه:

امام خمینی همچون دیگر اندیشه مندان سیاسی دارای زمینه های مختلف در اندیشه سیاسی خود است که هر یک از این زمینه ها، سبب ساز و عامل قوام دهنده ساختار اندیشه سیاسی او هستند. از این رو، از این زمینه ها می توان به مبانی و اصول اندیشه سیاسی امام نیز یاد کرد. از میان آنها مبانی فلسفی، عرفانی، فقهی، کلامی، تاریخی و غیره هستند که هر یک سهم خاص خود را دارند.

در این نوشتار به دو اصل و زمینه کلامی و عرفانی، اندیشه سیاسی امام پرداخته می شود. زمینه های کلامی از آن رو مورد نظر است که امام در بستر فرهنگ اسلامی و دین اسلام اندیشه می کردند. لذا به عنوان یک عالم معتقد به اصول اسلامی، درصدد دفاع و تبیین آنها بودند. زمینه های عرفانی از آن رو مورد نظر است که امام به عنوان یک عارف پیرو مکتب ابن عربی، در زمانه خود توانست تحولی اساسی در سیاست و حاکمیت سیاسی در زمان ما بوجود آورد که این تحول به نگرش های عرف6انی او به جهان هستی، انسان و خدا ارتباط زیادی داشت.

* * *

الف: زمینه های کلامی

امام خمینی در درجه اول عالمی آگاه به باورهای اسلامی و معتقد به آنها بود، یعنی قبل از اینکه او صرف یک اندیشه مند سیاسی لحاظ شود، یک عالم و متکلم دینی بود که درصدد تبیین باورهای اسلامی برای جامعه بود تا متدینین به آنها دسترسی لازم داشته باشند. به بیان دیگر امام درصدد ارائه تفسیر جدیدی از دین اسلام بود که پاسخگوی نیازهای جامعه باشد. زیرا در نظر او در جامعه دینی، بدون شناخت واقعی اصول و اعتقادات اسلامی، نمی توان به مسایل دیگر پرداخت و آنها را برخواسته از دین اسلام دانست. در دید امام خمینی از آنجا که باورهای دینی هر شخصی نشان دهنده ساختار جهان بینی دینی اوست، این باورها در شکل دادن نظام اجتماعی او نیز نقش اساسی را به عهده دارند. از اینرو امام در کتب خود به فراخور مباحث گوناگون، ابعاد گوناگون اسلام و باورهای اسلامی را تبیین می نماید که در اینجا برخی از آنها که با اندیشه سیاسی او ارتباط نزدیکتری دارد بررسی می گردد.

1ـ جاودانگی اسلام

جاودانگی دین در معنای کلی، و اسلام در معنای خاص، همواره یکی از مسایل مهم و در عین حال باورهای اساسی دینداران است. امام خمینی از طرفداران جاودانگی و پایدار بودن دین اسلام که البته این اعتقاد نزد تمامی مسلمانان پذیرفته شده است. در نظر امام جاودانگی دین تنها به پایدار ماندن نام آن و پایدار ماندن بحث های علمی و نگارش درباره گزاره های دینی در میان علما نیست. در نظر او جاودانگی دین، و به ویژه دین اسلام، بستگی به این دارد که هدف ها و خواسته ها، برنامه ها و قانون های دین، در سه سطح اندیشه، بیان و عمل در هر عصری و برای هر نسلی پایدار بماند و بازتاب پیدا کند. به عبارت دیگر جاودانه بودن دین، همان حضور و تجسم عینی آن در زمان است. به گفته امام: «احکام اسلام، محدود به زمان و مکان نیست و تا ابد باقی و لازم الاجرا است. تنها برای زمان رسول اکرم(ص) نیامده، تا پس از آن متروک شود و دیگر حدود و قصاص، یعنی قانون جزای اسلام اجرا نشود، یا انواع مالیاتهای مقرر گرفته نشود، یا دفاع از سرزمین و امت اسلام تعطیل گردد. این حرف که قوانین اسلام تعطیل پذیر یا منحصر و محدود به زمان یا مکانی است برخلاف ضروریات اعتقادی اسلام است».(1) این سخن امام نشان می دهد که جدایی افکندن میان جاودانگی پاره ای احکام و به فراموش سپردن پاره ای دیگر نادرست است، چرا که همه احکام اسلام جاودانه اند همانگونه که احکام فردی اسلام همیشه باقی و ماندگارند و مومنان باید بدانها پایبند باشند، احکام و برنامه های اجتماعی دین نیز پایدارند. بنابراین در نظر امام حضور دین در جامعه و جامه عمل پوشاندن به خواسته ها و انتظارهای سودبخش دین برای اجتماع، تفسیری درست و واقعی از جاودانگی دین است. «حکمت آفریدگار بر این تعلق گرفته که مردم، به طریقه عادلانه زندگی کنند و در حدود احکام الهی قدم بردارند. این حکمت، همیشگی و از سنت های خداوند متعال و تغییرناپذیر است.»(2)

2ـ جامعیت اسلام

ویژگی دیگری که امام خمینی برای دین اسلام در نظر می گیرد جامعیت آن است، یعنی اسلام دین کاملی است که تمام نیازمندیهای معنوی انسان، برای رسیدن به خدا و سعادت حقیقی در آن است، که این امر در آیات و روایات گوناگون تصریح شده است. برای مثال امام صادق فرمود: «خداوند، بیان هر چیز را در قرآن فرو فرستاده، تا آنجا که به خدا سوگند، چیزی از نیازهای مردمان را فروگذار نکرده است، تا کسی نتواند بگوید: کاش این در قرآن آمده بود، مگر آن که همان را خدا در قرآن بیان فرموده است.»(3)

در نظر امام خمینی معنی جامعیت اسلام آن است که اسلام دارای دو منبع اساسی قرآن و سنت است. زیرا در دید او، قرآن و سنت حضرت رسول و ائمه اطهار و معارف اهل بیت شامل همه دستورهایی است که بشر برای سعادت و کمال خود احتیاج دارد.(4) یعنی عمق بسیار غنی قرآن و سپس سنت که بر اساس شرایط هر زمان و مکان قابل استفاده برای دینداران است، دلیل و نشانه قابلیت تطبیق اسلام با نیازهای گوناگون بشری است. قرآن محتوای وحیانی دین را دارد و متن اصلی اسلام است، اما سنت پیامبر و ائمه تفسیرکننده قرآن برای مسلمین هستند.

«این حرف که قوانین اسلام تعطیل پذیر یا منحصر و محدود به زمان یا مکانی است برخلاف ضروریات اعتقادی اسلام است»

امام خمینی بر این نظر است که هدف دین فراتر از امور معنوی و اخروی انسان است. از اینرو بهره مندی و سامان یابی زندگی دنیا و ساختن جامعه ای بر تراز عدل و قسط را از اهداف اساسی دین می داند، و از آنجا که این اهداف در متن اسلام وجود دارد، نشان دهنده جامعیت اسلام در دید امام است. بنابراین به باور امام خمینی، جامعه بودن اسلام به معنای توجه دین به همه زوایای وجودی و همه نیازهای مادی و معنوی بشر است. در این دیدگاه، دین اسلام به زندگی و بگونه زیستن انسان در دنیا نظر دارد. چرا که در این شریعت، دینداری و عبادت کردن به مکان و زمان و انجام آیین عبادی ویژه نیست، بلکه هر لحظه زندگی می تواند عبادت و پیروی باشد. به گفته امام «اسلام برای انسانی که همه چیز است، یعنی از طبیعت تا ماوراء طبیعت، تا عالم الوهیت مراتب دارد، اسلام تز دارد، برنامه دارد اسلام. اسلام می خواهد انسان را یک انسانی بسازد جامع؛ یعنی رشد به آنطور که هست بدهد. از حظ طبیعت دارد، رشد طبیعی به او بدهد؛ حظ برزخیت دارد، رشد برزخیت به او بدهد؛ حظ روحانیت دارد، رشد روحانیت به او بدهد؛ حظ عقلانیت دارد، رشد عقلانیت به او بدهد؛ حظ الوهیت دارد، رشد الوهیت به او بدهد. همه حظوظی که انسان دارد و به طور نقص است الان نرسیده است؛ ادیان آمده اند که این میوه نارس را رسیده اش کنند؛»(5)

3ـ رهبری سیاسی در اسلام

از دو ویژگی جامعیت و جاودانگی، اسلام می توان نتیجه گرفت، که چنین دینی که مدعی داشتن دستورالعمل کامل برای زندگی دنیا و آخرت انسان است، باید برای اداره امور اجتماعی انسان برنامه داشته باشد. زیرا در نظر امام، قانون ها و احکام اسلام، دو گونه هستند، پاره ای فردی و پاره ای دیگر اجتماعی که انجام آنها مستلزم داشتن نظام سیاسی و اجتماعی مربوطه است. به بیان دیگر، از نظر امام خمینی، چون اسلام یک دین اجتماعی و فردی است که همه ابعاد زندگی انسانها را مورد نظر دارد امکان غفلت آن از زندگی اجتماعی و سیاسی انسانها وجود ندارد، زیرا در این صورت مدعای دین ما یعنی کامل بودن نقض می گردد. از اینرو می توان گفت جاودانگی و جامعیت دین اسلام اساس ضرورت تشکیل حکومت دین در جامعه است. زیرا وقتی که پذیرفته شد که دستورها و آیین های اسلام و اهداف آن نیز جاودانه است، بدون تشکیل حکومت تحقق اینها امکان پذیر نیست. از سوی دیگر در دید امام یکی از معانی جامع بودن اسلام، پیوستگی امر دین و دنیا در آن است، یعنی اسلام دینی است که هدایت امر سیاست و زندگی اجتماعی انسان نیز در آن لحاظ شده است. و لذا برای اداره جامعه دارای هدف و برنامه است.(6) که این امر از نگاه دینی در بعثت انبیاء و امامت ائمه اطهار مصداق می یابد. از اینرو امام خمینی هدف اصلی انبیاء را هدایت انسانها به معنویت می داند و بر آن است که این امر بدون دخالت در امور دنیوی و زندگی مردمان ممکن نیست تحقق یابد. پس ضرورت تضمین سعادت مادی و معنوی انسان با تشکیل حکومت آشکار می شود. امام خمینی در این باره می گوید: «در این کتاب شریف [قرآن]، مسایلی است که مهمش مسایل معنوی است و رسول اکرم و سایر انبیاء نیامدند که اینجا حکومت تاسیس کنند، مقصد اعلا این نیست؛ نیامدند که اینجا عدالت ایجاد کنند، آن هم مقصد اعلا نیست، اینها همه مقدمه است... مقدمه یک مطلب است و او معرفی ذات مقدس حق».(7)

علاوه بر این باید گفت که هر چند در دید امام، یکی از اهداف اصلی دین تعلیم و تربیت معنوی مردم است، اما این امر تنها در گرو پیوستگی دین و دنیا امکان پذیر است، زیرا زندگی دنیا مقدمه زندگی و سعادت آخرت است. پس دین اسلام هم از راه تعلیم و تربیت انسانهای صالح و مصلح در زندگی بشر نقش می آفریند و هم با بیان هدف ها و ارزش ها و احکامی که مومنان در زندگی جمعی خود بدانها دغدغه خاطر دارند، به اجتماع و جامعه شکل می دهد. و در نهایت اینکه سخن دین در باب حکومت نشان دادن اصول، اهداف و ارزشهایی است که تاثیر کلی در جامه از دیدگاه امام خمینی، قرآن و سنت حضرت رسول(ص) و ائمه اطهار(ع) و معارف اهل بیت(ع) شامل همه دستورهایی است که بشر برای سعادت و کمال خود احتیاج دارد

عمل پوشاندن خواسته های دین دارند، در حقیقت دین در باب حکومت یک سخن دارد و آن اجرای عدالت «لیقوم الناس بالقسط»(8) است.

4ـ توحید

اساسی ترین اصل و آموزه در دین اسلام، توحید است. توحید به معنای ساده اعتقاد به یگانگی خداوند، در نظر، و عمل بر اساس آن است. و از اینرو « ـ مهمترین و باارزشمندترین اعتقادات ماست ـ اصل توحید است. مطابق این اصل ما معتقدیم که خالق و آفریننده جهان و همه عوالم وجود و انسان، تنها ذات مقدس خدای تعالی است که از همه حقایق مطلع است و قادر بر همه چیز است و مالک همه چیز».(9)

این اصل در اندیشه دینی و سیاسی امام خمینی نیز مقام و جایگاه اول را به خود اختصاص داده است. تا آنجا که دیگر باورهای او تنها در پرتو توحید جایگاه حقیقی خود را می یابند. برای مثال امام مقوله های مهمی چون آزادی، برابری، عدالت، ظلم ستیزی، مبارزه با استبداد و غیره را تنها در پرتو توحید دارای معنای واقعی می داند.

از نگاه امام، تامل در توحید گویای این نکته است که هرچند در ظاهر، توحید به عنوان اصلی از اصول اعتقادی مسلمانان در کنار نبوت و معاد است، ولی در واقع این اصل اساس همه آنهاست و بازگشت آنها به توحید است. یعنی اساس هدایت انبیاء، رهبری امامان، عدالت، آزادی و معاد انسانها ریشه در توحید دارد. از این رو نگاه امام خمینی به جهان هستی، انسان، دین، سیاست و اجتماع تنها در پرتو توحید می باشد، زیرا آنها متفرعات توحید هستند.

امام خمینی در اندیشه توحیدی بعنوان یک اندیشه مند دینی، از قرآن، اهل بیت و اندیشه های عارفان مسلمان متاثر است. لذا توحید را بر اساس آنچه قرآن و گفتار معصومان نشان می دهد تبیین می نماید که نشان دهنده گرایش فطری او به توحید است. امام برای تبیین این مساله بر این باور است که فطرت هر انسانی تعلق خاطر به کمال مطلق دارد و از هرگونه نقص و کاستی تنفر دارد و با میل به کمال مطلق می توان به مبدا اعلی رسید و توحید را ثابت کرد.(10) امام نیز چون دیگر علمای اسلامی در اثبات ذات حق به براهین فلسفی چون امکان و وجوب و کلامی یا طبیعی چون برهان نظم نظر دارد، اما وجه غالب در نگرش او به توحید، گرایش عرفانی و از طریق دل می باشد. در تفسیری که امام از سوره توحید ارائه می دهد در مرحله نخست کلمه (هو) را اشاره به هویت مطلقه الهیه معرفی می کند و معتقد است: هویت مطلقه مورد توجه فطرت انسان و مطلوب و معشوق همگان است. سپس در مرحله دوم هویت مطلقه را برهان برای شش صفت از اوصاف باری تعالی می داند که در ادامه سوره توحید به آنها اشاره شده است. این شش صفت و ویژگی عبارتند از: 1ـ مجتمع جمیع کمالات بودن: الله. 2ـ بساطت و ترکیب نداشتن: احد، 3ـ نظیر و مانند نداشتن: واحد، 4ـ مبرا و منزه بودن از هر نقص و عیب: صمد، 5ـ زاییده نبودن: لم یلد، 6ـ نازا بودن: ولم یولد.(11) که این بیان دیگری از صفات حق تعالی است. امام سپس به دیدگاه حکمای الهی می پردازد که صفات حق را به سه گونه تقسیم کرده اند: 1ـ صفات حقیقیه محضه، 2ـ صفات اضافیه محضه، 3ـ صفات سلبیه محضه، امام این تقسیمات صفات را تمام و کامل نمی داند، زیرا هیچیک از صفات در واقع عین ذات نیست.(12)

آنچه در بیان دیدگاه توحیدی امام اهمیت دارد توصیف حق تعالی از دیدگاه وجودی است. در این شیوه، حق تعالی چون بسیط تام است و ترکیب مطلقاً در او راه ندارد کامل من جمیع الجهات است و دارای جمیع اسماء و صفات است. و لذا او اصل حقیقت و صریح ماهیت هستی است بدون آنکه وجود او مشوب به غیر وجود و کمال او مشوب به غیر کمال باشد، پس صرف وجود است چه اگر غیر وجود در او راه داشت، شر تراکیب که عبارت از ترکیب از وجود و عدم است در او راه داشت، پس صرف علم، حیات، قدرت، بصر، سمع و همه کمالات دیگر است. همانطور که امام صادق فرمود: والعلم ذاته و القدره والسمع والبصر ذاته.

نبوت

در بحث اندیشه سیاسی امام خمینی، مبنای دیگری که اساسی است مسئله نبوت و بعثت انبیاء است. یعنی تحقق جامعه توحیدی و اجرای احکام واقعی دین، به ویژه دین اسلام بدون حضور نماینده، خلیفه و پیامبر خدا در روی زمین امکان پذیر نیست. زیرا پیامبران هستند که هم واسطه فیض خداوند برای دینداران و هم اجراکنندگان واقعی دین خدا بر روی زمین می باشند. از اینرو امام خمینی هدف اصلی انبیاء را هدایت انسانها به سوی معنویت واقعی می داند که این امر تنها با حضور آنها در صحنه اجتماع و تشکیل نظام حکومتی میسر می گردد. هر چند اصل تشکیل قدرت برای انبیاء تنها وسیله است نه هدف. ایشان در ادامه تاکید دارد که یکی از کارهای اساسی انبیاء ایجاد و گسترش عدالت در جامعه است اما خود این عدالت نیز هدف غایی نیست بلکه هدف واسطه است برای اجرای احکام دین و زمینه سازی برای رشد معنوی مردم تا به شناخت حق تعالی و وصل به او نایل گردند. از اینرو امام می گوید: «وقتی که مفاد آیات شریفه را می خوانیم، یا سیره انبیاء را ملاحظه می کنیم، می بینیم که آنها تمامشان یکی از کارهای که البته مقصد نبوده، لکن مقدمه بوده، این بوده است که عدالت را در دنیا ایجاد کنند. پیغمبر می خواهد عدالت ایجاد کند، تا بتواند آن مسایلی که دارد که آن مسایل، انسان می خواهد درست کند، آن مسایل را طرح کند.»(13)

بنابراین در اندیشه امام خمینی پیامبر دارای دو سمت و ویژگی است، اول رهبری دینی و امامت معنوی دینداران، و دوم رهبری سیاسی و اجتماعی آنها. یعنی پیامبر هم دارای شان حکومتی و هم دارای شان مرجعیت دینی است. به بیان دیگر، نبوت و پیامبری به معنای ابلاغ وحی و راهنمایی مردمان، برابر رهنمودهای وحی است، پیامبر، یعنی راهنما، کسی که راه را نشان می دهد. اما انسان به عنوان موجودی ناقص و نیازمند، برای طی مسیر هدایت احتیاج به رهبری پیامبر هم دارد، یعنی او نیازمند است به فرد یا گروه و دستگاهی که زندگی جمعی او را سامان و سازمان بخشد و در جهت رشد و اعتلای انسانها از نیروها و استعدادهای آنان به گونه صحیح بهره برداری کند. اینگونه رهبری در شان پیامبر است که به امام هم انتقال می یابد، یعنی پیامبر کسی است که عهده دار رشد ابعاد انسانی و الهی بشر است از اینرو او می تواند و یقیناً لازم است دارای شان دینی و سیاسی برای رهبری حقیقی جامعه باشد.

مسئله رهبری دینی و سیاسی پیامبر در قرآن نیز مورد تاکید قرار گرفته است. یعنی برخی آیات قرآن بر رسالت و وظیفه دینی پیامبر در جهت تشکیل امت، و سامان و سازمان بخشیدن جامعه بر اساس دستورهای وحی به روشنی اشاراتی دارند. آیاتی که دربردارنده دستورهای اجرایی و عملی اند و بدون اجرای آن دستورها، وحی و شریعت رها و ناپایدار می ماند، مانند آیات جهاد، دفاع، صلح، جزیه، زکات، قصاص، دیات، حدود، حکم پیامبر را در درگیریها و کشمکشها پذیرفتن، و نیز آیاتی که از مسلمانان می خواهند در صحنه زندگی از دستورهای خدا و پیامبر پیروی کنند نمونه هایی از این هستند.(14)

بنابراین با توجه به مفاد آیات قرآن و جایگاه پیامبر در رهبری دینی و سیاسی جامعه اسلامی، می توان گفت در اندیشه امام خمینی، سمت حکومت و رهبری یک سمت و شان الهی و دینی برای پیامبر است. یعنی همانگونه که آن حضرت از سوی خدا سمت نبوت را دارد. سمت امامت را نیز دارد. امام خمینی در اینباره می گوید: «خداوند متعال در کنار فرستادن یک مجموعه قانون، یعنی احکام شرع، یک حکومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر کرده است. رسول اکرم در راس تشکیلات اجرایی و اداری جامعه مسلمانان قرار داشت. علاوه بر ابلاغ وحی و بیان و تفسیر عقاید و احکام و نظامات اسلام، به اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام همت گماشته بود تا دولت اسلام را بوجود آورد.»(15)

بنابراین ویژگی جامعیت و جاودانگی اسلام، و لزوم برنامه اسلام برای راهنمایی و رهبری دینداران در زندگی دنیایی، تا نیل به حیات آخرت، ضرورت وجود اصل نبوت و بعثت انبیاء را آشکار می سازد که این اهداف و برنامه ها تنها در پرتو راهنمایی و رهبری دینی و سیاسی پیامبر در صحنه اجتماع امکان پذیر است و یکی از لوازم اساسی آن تشکیل حاکمیت سیاسی و تدوین نظامات اجتماعی از سوی پیامبر است. اولین نتیجه این اقدام، تحقق عدالت فردی و اجتماعی است که زمینه ساز سعادت فردی و اجتماعی می باشد. از اینرو در نظر امام پیروی از سیره و روش پیامبر برای پیروان واجب و لازم است. زیرا پیروی از آنها همان عمل به دستورهای شریعت و وحی می باشد. به عبارت دیگر پیروی از پیامبر یعنی پیروی از دستورها و فرمانهایی است که او به عنوان رهبر و زمامدار دینی و سیاسی جامعه صادر می کند. لذا امام خمینی بر این اعتقاد است که مومنان افزون بر آنکه باید به دستورهای وحی عمل کنند، وظیفه دارند که در این امور نیز از پیامبر و امام فرمانبرداری داشته باشند.(16)

امامت

امامت در اندیشه امام خمینی، تداوم جریان رسالت نبوت انبیاء است، یعنی رسالت انبیاء خصوصاً پیامبر برای تحقق جامعه دینی و نیل دینداران به سعادت، بعد از رحلت او توسط امامان دنبال می شود. به بیان دیگر تکمیل رسالت دینی و سیاسی پیامبر برای زمان بعد از او تنها در گرو امامت است. پس امامت جانشینی به حق پس از پیامبر است که هم دارای شان دینی است و هم شان سیاسی. به گفته امام خمینی «وقتی خداوند متعال برای جامعه پس از پیامبر اکرم(ص) تعیین حاکم می کند به این معناست که حکومت پس از رحلت رسول اکرم(ص) نیز لازم است.»(17) «زیرا مسلمانان پس از رسول اکرم(ص) نیز به کسی احتیاج داشتند که اجرای قوانین کند، نظامات اسلام را در جامعه برقرار گرداند، تا سعادت دنیا و آخرتشان تامین شود.»(18)

از سوی دیگر باید توجه داشت که اسلام دینی است که مدعی جامعیت و پایندگی در طول زمانهاست که می تواند بر اساس مقتضیات زمان و مکان، احکام مربوطه را صادر نماید و دینی است که برای نحوه زندگی انسان آیین و برنامه دارد، یعنی یک دین کاملاً اجتماعی است، پس نمی تواند نسبت به ابزارهای اجرایی برنامه های خود در جامعه بی تفاوت باشد. یعنی قانونهای مالی و حقوقی و بسیج نیروهای انسانی به کار عقل و قلب نمی آیند، بلکه تشریح آنها برای اصلاح و سامان جامعه است. اجرا و ثمردهی آنها به نهاد حکومت و قوه مجریه نیاز دارد چرا که بدون آن چنین کاری ممکن نیست. به سخن امام خمینی «اسلام همانطور که جعل قوانین کرده، قوه مجریه هم قرار داده است ولیّ امر متصدی قوه مجریه، قوانین هم هست.»(19)

بنابراین می توان گفت اسلام به دلیل گستردگی و فراگیری حوزه دخالت آن در تمامی زوایای حیات آدمی، از جمله حیات اجتماعی و نیز در برداشتن احکام و دستورهایی که اجرا و پیاده کردن آنها نیازمند حکومت است، پیامبر(ص) و پس از آن حضرت، امامان سمت رهبری و حکومت را از جانب خداوند دارا بوده اند، تا از این راه، خواسته ها و آیین شریعت را به گونه ای کامل در جامعه پیاده کنند. و در دوران غیبت امام عصر نیز این وظیفه نباید دچار توقف و رکود شود، یعنی پایندگی و جامعیت دین اسلام در همه زمانهاست. لذا این دین برای دوران غیبت امام زمان نیز برنامه و راهکار دارد. از این رو امام خمینی می گوید: «از غیبت صغری تاکنون، که بیش از هزار سال می گذرد و ممکن است صدهزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد، در طول این مدت مدید، احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود... قوانینی که پیغمبر اسلام در راه بیان و تبلیغ و نشر و اجرای آن بیست و سه سال زحمت طاقت فرسا کشید، فقط برای مدت محدودی بود. آیا خدا اجرای احکامش را محدود کرد به دویست سال؟ و پس از غیبت صغری اسلام دیگر همه چیزش را رها کرده است؟»(20) در حالی که در دید امام خمینی چنین نیست، یعنی از آنجا که گذر زمان چیزی از جامعیت و جاودانگی دین نمی کاهد، بلکه بر گستره جاودانگی و جامعیت اسلام، اساس ضرورت تشکیل حکومت دین در جامعه است

امام خمینی، مقوله های مهمی چون آزادی، عدالت، مبارزه با استبداد ظلم ستیزی و... را تنها در پرتو توحید دارای معنای واقعی می داند

کاربرد دین می افزاید، لازمه جامعیت و جاودانگی این است که اسلام حتی در دوره غیبت نیز به حکومت توجه داشته باشد. از اینرو در اندیشه امام خمینی تشکیل حکومت در دوران غیبت بر عهده فقیهان و دین شناسان قرار دارد که این همان نظریه ولایت فقیه است.

بنابراین مشخص می شود که امامت برای امام خمینی، همپایه نبوت در اجرای احکام دین است. زیرا امامت نیز همچون نبوت به معنی نگهبانی از برای دین خداست یعنی همانطور که دین و قرآن در پیشگاه خدا و پیامبر با اهمیت تلقی می شوند، امامت هم باید در آن پیشگاه به همان اهمیت شناخته شود، زیرا امامت قوه جریان قانون است که مقصود اصلی از دین و قانونگذاری است، از این جهت، بی امامت قانونگذاری لغو و بیهوده است و امری بسیار کودکانه و از قانون خرد بیرون است و با امامت، دین کامل و تبلیغ تمام می شود.(21) به عبارت دیگر ضرورت نیاز به امامت و حتی اولی الامر در دوران غیبت، حفظ مردم به طریقه مشخص و معین در دین و تداوم اجرای احکام اسلام است. زیرا در دید امام خمینی اقتضای حکمت الهی این است که دینداران را در هیچ زمانی بدون سرپرست و رهبر قرار ندهد زیرا در غیر این صورت دین دچار کهنگی و فرسودگی شده، دینداران دچار انحراف در باورهای دینی می شوند و زمینه نیل به سعادت از بین خواهد رفت. به گفته ایشان: «از جمله آن علل و دلایل، یکی این است که اگر برای آنان امام، برپانگهدارنده نظم و قانون، خدمتگزار امین و نگاهبان پاسدار و امانتداری تعیین نکند، دین به کهنگی و فرسودگی دچار خواهد شد و آیین از میان خواهد رفت و سنن و احکام اسلامی دگرگونه و وارونه خواهد گشت و بدعتگذاران چیزها در دین خواهند افزود...، زیرا می بینیم که مردم ناقصند، و نیازمند کمالند و ناکاملند، علاوه بر اینکه با هم اختلاف دارند و تمایلات گوناگون و حالات متشتت دارند، بنابراین هرگاه کسی را که برپا نگهدارنده نظم و قانون باشد و پاسدار آنچه پیامبر آورده بر مردم نگماشته بود، به چنان صورتی که شرح دادیم، فاسد می شدند و نظامات و قوانین و سنن و احکام اسلام دگرگونه می شد و عهدها و سوگندها دگرگون می گشت و این تغییر سبب فساد همگی مردمان و بشریت به تمامی است.»(22)

بر این اساس امام خمینی نیز بر اساس اصول شیعه امامیه، قایل به امامت و ولایت حضرت علی بن ابیطالب و دیگر امامان پس از او تا امام زمان می باشد و می گوید تردید نیست که بنا بر مذهب حقه شیعه، امامان و زمامداران امت اسلامی پس از پیامبر، بزرگ اوصیای الهی حضرت علی و فرزندان معصوم او سلام الله علیهم بوده اند که یکی پس از دیگری رهبری و ولایت امر مسلمین را تا زمان غیبت بر عهده داشته اند، اینان همان اختیارات پیامبر اکرم و ولایت عام و خلافت کلی الهی او را دارا بوده اند.(23)

امامت در قرآن و حدیث

امام خمینی در کنار بحث های عقلی درباره ضرورت و اهمیت امامت، به جایگاه آن در قرآن و احادیث نیز توجه دارد. او بر آن است که از آنجا که امامت یکی از اصول مسلم اسلام است، خداوند آن را در چند جای قرآن ذکر کرده، اما در عین حال از هیچ امامی نام نبرده است. امام علت این امر را ضرورت پرداختن قرآن به کلیات می داند نه ذکر جزئیات، یعنی قرآن جزئیات را به عهده پیامبر نهاده است، ضمن اینکه حتی اگر اسم امامی در قرآن ذکر می شد مسلم نبود که همه مسلمانان آن را بپذیرند و لذا امکان داشت مسلمانهایی که مخالف امام ذکر شده بودند زمینه های تحریف آن را فراهم می کردند. به گفته امام آنکه ممکن بود در صورتی که امام را در قرآن ثبت می کردند آنهایی که جز برای دنیا و ریاست، با اسلام و قرآن سروکار نداشتند و قرآن را وسیله ضرورت نیاز به امامت و بعد از آن اولی الامر در دوران غیبت، حفظ مردم به طریقه مشخص و معین در دین و تداوم اجرای احکام اسلام است

اجرای نیات فاسد خود کرده بودند، آن آیات را از قرآن بردارند و کتاب آسمانی را تحریف کنند و برای همیشه قرآن را از نظر جهانیان بیندازند و تا روز قیامت این ننگ برای مسلمانها و قرآن آنها بماند و همان عیبی را که مسلمانان به کتاب یهود و نصارا می گرفتند عیناً برای خود اینها ثابت شود.(24) امام در عین حال آیات زیادی را از قرآن بیان کننده اصل امامت می داند. از جمله آنها آیه اکمال دین در سوره مائده، آیه اول سوره معارج، آیه ولایت در سوره مائده، آیه اعتصام به حبل الله در سوره آل عمران و آیه صادقین در سوره توبه هستند.

او درباره آیه ولایت یعنی آیه: «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنو یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون» می گوید که 24 حدیث از اهل سنت نقل شده که این آیه درباره علی بن ابیطالب نازل شده است.(25) علاوه بر این محتوای آیه اکمال در سوره مائده و محتوای تاریخی آن آشکارا بیان کننده ماهیت امامت است.

امام مبحث امامت در احادیث را با گستره بیشتری دنبال می کند او نیز مثل بیشتر علمای شیعه تمام احادیث وارده از طریق شیعه و سنی را در این زمینه در نظر دارد که از جمله آنها می توان به حدیث غدیر، حدیث منزلت، حدیث ثقلین، حدیث سفینه، حدیث طیر و دیگر موارد اشاره کرد. از این میان حدیث غدیر دارای اهمیت و جایگاه خاصی است. امام خمینی بر اساس کتاب غایه المرام بیان می کند که 89 حدیث از طریق اهل سنت این مسئله را بیان کرده اند که ماخذ بیشتر آنها کتاب مسند احمد بن حنبلی است. و نیز به احادیث دیگری اشاره دارد که پیامبر مستقیماً علی را به خلافت و جانشینی خود تعیین کرده است. او درباره حدیث ثقلین می گوید: از جمله احادیثی که از طریق سنی و شیعه متواتر است و نص بر امامت علی و فرزندان معصومین اوست، حدیث ثقلین است و آن حدیثی است که از بیست و چند نفر از اصحاب پیغمبر نقل و به 39 طریق از اهل سنت منقول است.(26) در این حدیث پیامبر می گوید: من در بین شما چیزهایی می گذارم که اگر تمسک به آن کنید به ضلالت و گمراهی هرگز نمی افتید بعد از من، و آن دو چیز است که یکی از آنها از دیگری است و آن کتاب خداست که ریسمانی است که از آسمان به زمین کشیده شده و دیگر عترت من که اهل بیت من هستند، و این دو از هم جدا نمی شوند تا روز قیامت، ببینید چه جور سلوک می کنید بعد از من با اهل بیت من.(27)

ب: زمینه های عرفانی

امام خمینی یک عارف شیعه و در عین حال پیرو مکتب عرفانی محی الدین عربی و متاثر از آراء عرفانی ملاصدرا است. او در آثار عرفانی خود، چون شرح دعای سحر، مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، سرالصلوه و غیره دیدگاههای عرفانی خود را با زبان خاص خود شرح می دهد. امام در محضر عارف بزرگ آیت الله میرزا محمدعلی شاه آبادی عرفان اسلامی را آموخت. او نیز شاگرد دو حکیم بزرگ و عارف کامل میرزا جهانگیر خان قشقایی و میرزا هاشم اشکوری بود. در حوزه عرفان نظری دو اثر اساسی ابن عربی یعنی فصوص و فتوحات بیشتر مورد نظر امام بود و ایشان در طول سلوک عرفانی خویش به عنوان یکی از مدرسان و شارحان بزرگ ابن عربی بوده اند. در توجه امام به عرفان ابن عربی، بعضی نکات مهم وجود دارد، از جمله اینکه امام خمینی کتب عرفانی ابن عربی را به عنوان یکی از منابع شناخت اسلام معرفی کرده است زیرا در نظر او مباحث این کتب برخوردار از عمق لطیف باریکتر از موی منازل معرفت است. نکته مهم در آثار عرفانی امام این است که بیشتر از همه به بزرگانی چون ابن عربی و ملاصدرا، که از نظر اهل ظاهر کافر محسوب می شدند و کسی جرات ذکر نام آنها را نداشت توجه خاص دارد و اندیشه های آنها را ترویج می کند.(28)

یکی از ویژگیهای عرفان امام خمینی این بود که او عرفان را وارد عرصه اجتماع کرد، یعنی مسایل عرفانی را از انزوا و قلب سالک به همه عالم هستی تسری داد و عرصه مباحث عرفانی را به جامعه، نه تنها موجب تحقیر ندانست، بلکه نیاز جامعه را به عرفان از هر علمی بیشتر می دانست، بدین ترتیب عارف کامل، در نظر او می تواند یک مصلح اجتماعی یا حاکم حکیم و رهبر واقعی مردم باشد.(29) که این نشان دهنده پیوند اندیشه عرفانی و سیاسی امام خمینی است. از اینرو می توان گفت اساس اندیشه عرفانی امام دو چیز است، اول محضرشناسی و دوم مظهرشناسی، یعنی عارف وقتی در اثر ریاضت و سیر و سلوک خود را در محضر حق تعالی رسانید، همه جای عالم را محضر خدا می بیند و اگر خود را مظهر خدا و جلوه ای از او ببیند، روح شجاعت و حماسه در او تبلور می یابد، آنگاه از هیچ قدرتی جز خدا نمی ترسد، زیرا خود را در محضر خدا می بیند و این دو اساس اندیشه اصلاح اجتماعی و نهضت دینی است.(30)

ویژگی دیگر عرفانی امام خمینی پیوند عمیق آن با آموزه های اهل بیت عصمت و امامان معصوم(ع) است که باعث شده تا ایشان اندیشه ولایت را در عرفان خود، رنگ و جلوه تازه ای بدهند، امام بر آن است که اگر ظاهر شریعت راهی به سوی باطن برای سالک نگشاید با حقیقت بیگانه است و همچنین طریقتی که با شریعت آغاز نشود و در جاده شریعت به سیر خود ادامه ندهد، در بیراهه ای می تازد که هرگز به سرمنزل مقصود نخواهد رسید، لذا او شریعت و طریقت را ظاهر و باطن حقیقتی می داند که پیوند واقعی آن دو در مصدر ولایت ایجاد می شود و سرانجام با حصر سلوک ظاهری و باطنی در ولایت، تنها راه ارتباط با عالم غیب را در معرفت و اطاعت خالصانه از مقام ولایت نبی اکرم و ائمه طاهرین می داند.

ویژگی دیگر عرفان امام خمینی تاثیر آن در حوزه های دیگر دانش و علم است، یعنی ایشان ضمن اینکه برای علوم دیگر قایل به استقلال هستند، اما غایت نهایی آنها را عرفان می دانند و غیر آن علم را حجاب می دانند.(31)

توحید حق تعالی

اساس و محور عرفان امام خمینی را، همچون دیگر عرفا، شناخت توحیدی حق تعالی تشکیل می دهد. یعنی اول و وسط و آخر عرفان درباره نحوه شناخت و طریق سلوک برای وصول به حق تعالی است. چرا که در جهان بینی عرفانی حاکم مطلق و بلامنازع هستی اوست که در همه جا حاضر و ناظر است. مشرق و مغرب هستی از آن خداست و انسان هرجا روی گرداند آنجا خداست، او بر هر آنچه که در آسمان و زمین است آگاه است و بر هر چیزی تواناست و چون او آفریدگار هستی است. بنابراین بر هر جزو ذرات جهان هستی و آفرینش آگاهی کامل دارد همچنانکه سلطه مطلق او بر آنها جاری است. لذا در دار هستی هیچ چیز نیست، مگر آن که تحت سلطه و مالکیت اوست. و او بر همه اشیاء کاملاً سلطه دارد و هر اقتدار و سلطه ای از ظهور اقتدار و سلطه اوست.(32) از اینرو در عرفان امام خمینی همه کارها برای خدا و در هر عملی خدا را در نظر داشتن، نشانگر حقیقی علم و ایمان به یگانگی خدا و توحید اوست، و حاصل اعتقاد و ایمان به توحید سه گانه نظری، یعنی توحید ذات، صفات و افعال در خداوند قادر مطلق و آفریننده هستی، توحید عملی است و آن عبارت است از آنکه انسان عارف به این واقعیت حاکم بر هستی در هر کاری که از او سر می زند فقط و فقط رضای حق را در نظر داشته باشد نه چیز دیگر. پس کمال توحید و یگانه دانستن خدا، اخلاص نسبت به او است و اخلاص در نزد سالکین اخراج خلق است از معامله خدای تعالی، یعنی هیچ عملی را جز برای خدا انجام ندهد.

امام خمینی بر این اساس بر آن است که چون خدا، حاکم مطلق هستی است، باید حاکمیت او همه جنبه های زندگی انسان را فراگیرد و تمام روابط اجتماعی بر اساس قوانین و ارزشها الهی بنا شود. از این روی او بر این باور است که «شخص سالک که بخواهد تسمیه او حقیقت پیدا کند، باید رحمتهای حق را به قلب خود برساند و به رحمت رحمانیه و رحیمیه متحقق شود. و علامت حصول نمونه آن در قلب آن است که با چشم عنایت و تلطف به بندگان خدا نظر کند و خیر و صلاح همه را طالب باشد و این نظر، نظر انبیاء عظام و اولیاء کمّل علیهم السلام است.»(33) امام علاوه بر این، بر این باور است که «توجه به غیر خدا انسان را به حجاب های ظلمانی و نورانی محجوب یکی از ویژگیهای عرفان امام خمینی این بود که او عرفان را وارد عرصه اجتماع کرد

امور دنیوی اگر موجب توجه انسان به دنیا و غفلت از خداوند متعال شود، باعث حجب ظلمانی می شود

می نماید. کلیه امور دنیوی اگر موجب توجه انسان به دنیا و غفلت از خداوند متعال شود، باعث حجب ظلمانی می شود.»(34)

در دید امام خمینی، خدا حقیقتی است که در نهانخانه غیب زیر سراپرده نور و حجاب های ظلمانی مستور است که آن را حقیقت غیبی گویند. از این حقیقت مقدسه در همه عوالم ملک و ملکوت، نه اثر و نشانی است و نه اسمی و رسمی. حقیقت غیبیه چون با هیچ مفهومی از مفاهیم انطباق ندارد و کشف نمی گردد همیشه در مقام عماء غیب باقی است.(35) که این مرتبه احدیت ذات است. مرتبه دوم مرتبه تعین در مقام واحدیت ذات است که بواسطه خلیفه الهی به منظور ظهور و تجلی در اسماء صورت گرفت. اهل معرفت مقام تجلی به فیض اقدس را مبدا اسماء ذاتیه می دانند و مقام تجلی به فیض مقدس را مبدا اوصاف فعلیه می دانند. امام خمینی خلیفه الهی در مقام تجلی به فیض اقدس را اسم اعظم می دانند که روح خلافت محمدی(ص) است. علاوه بر این امام معتقد است که اسم به اعتبار الوهیت بر همه اسماء حکومت دارد و همه اسماء مظهر او هستند و این اسم به تمام حقیقت تجلی نمی کند مگر برای خودش و برای آن کس از بندگان خدا که جلب رضایت حضرت حق را کرده باشد و آن بنده مظهر نام او گردیده باشد.(36) بنابراین در دید امام خمینی، حقیقت محمدیه عینیت اسم اعظم است. و او معتقد است که حقیقت محمدیه مساوق ظهور مشیت اطلاق است که خود بی تعین است ولی حقیقت هر حقیقت مندی به واسطه آن است و حضرت علی را به حسب این مقام با پیامبر متحد می دانند.(37)

انسان کامل و ولایت او

در دید امام خمینی و عرفای اسلامی حقیقت محمدی که عینیت اسم اعظم الهی است، در جنبه انسانی به صورت انسان کامل که حجت خدا بر روی زمین است نمودار می گردد و این انسان کامل بواسطه حجت خدا بودن و داشتن اسم اعظم الهی و دیگر ویژگی های منحصر به فرد، به ذرات جهان هستی، بویژه انسانها، دارای ولایت مطلقه الهی است.

اما برای تبیین این امر، بر آن است که اسم «الله» اسمی است که برای احدیت جمع اسمایی به اعتبار وجهه ظهور در عالم اسماء و صفات و عین ثابت انسان کامل، صورت آن [اسم مبارک] است.(38) پس انسان کامل مظهر اسم جامع و مرآت تجلی اسم اعظم است. امام اولین انسان کامل را آدم ابوالبشر می داند و می گوید «خداوند متعال انسان کامل و آدم نخستین را بر صورت جامع خویش آفرید و او را آینه اسماء و صفات خویش قرار داد»(39)

در عین حال بر آن است که انسان کامل بواسطه اینکه جامعه همه کمالات و همه معناست و اسمای الهی است و نیز مظهر همه تجلیات جامع می باشد، بنابراین در میان اسمای الهی، اسم الله کاملترین آنهاست و در میان مظاهر، انسان کامل کاملترین مظهر است.(40)

بنابراین می توان گفت در اندیشه عرفانی امام خمینی انسان کامل مظهر و مجلای جمیع شئون الهی، دارای مقام برزخیت کبری، مبدا خلقت انسان، اتم کلمات الهی و مثال اعلای خداوند بر بندگان است که راه رسیدن به خدا و تشبه به الوهیت تنها از طریق او امکانپذیر است. به گفته امام، انسان کامل چون وجود، جامع وظیفه خدا در زمین های [مخلوقات] و نشانه و آیت او بر عالمیان است، گرامیترین آیات خدا و بزرگترین حجت های اوست. علاوه بر این او جامع سلسله وجود، تمام دایره هستی و محور خلقت است. از اینرو در دید امام انسان کامل و ولی مطلق، صاحب مقام مشیت مطلقه است که موجودات به واسطه آن ظهور یافته اند و حقایق و ذرات بدان محقق گردیده اند پس، او همانند ریشه است و دیگر مخلوقات به منزله شاخه های او هستند و او بر جمیع مراتب وجود و منازل غیب و شهود احاطه دارد.(41)

یکی دیگر از ویژگیهای انسان کامل خضوع عالم طبیعت در برابر او است یعنی انسان کامل به واسطه اراده کاملی که دارد طبیعت و هر آنچه در آن است را که به انقیاد خود در می آورد. از اینرو انسان کامل دارای ولایت مطلقه حقیقی بر موجودات عالم است زیرا او خلیفه به حق خدا بر روی زمین می باشد که می تواند باعث ظهور الوهیت الهی بر روی زمین شود و واسطه فیض بین حقیقت الهیه و موجودات نیازمند گردد. از این رو امام خمینی در بیان حقیقت ولایت انسان کامل می گوید حقیقت ولایت به نزد اهل معرفت عبارت از فیض منبسط مطلق او است و آن فیض، خارج از همه مراتب حدود و تعینات است و از آن تعبیر به وجود مطلق شود و فطرت به آن حقیقت متعلق است اما تعلق تبعی، چنانچه خود آن حقیقت، حقیقت مستظلّه است و آن را تعبیر به ظل الله کنند و آن را مشیت مطلقه و حقیقت محمدیه و علویه دانند.(42)

به همین دلیل امام خمینی ولایت را شعبه ای از توحید می داند زیرا در نظر او ولایت فیض مطلق است و فیض مطلق ظل وحدت مطلقه است. پس خلافت الهی بر روی زمین توسط انسان کامل همان ولایت است.(43) زیرا که ولایت عبارت از قرب، محبوبیت، تصرف، ربوبیت، و نیابت است. و نیز باید گفت که ولایت باطن خلافت است یعنی انسان از آن رو خلافت الهی بر روی زمین دارد که ولایت بر جهان هستی دارد از اینرو امام خمینی بر آن است که ولایت مطلقه چون نقطه ای است متحرک در مراتب و مراحل مختلف وجود که آغاز از او و بازگشت به سوی اوست و سخن معصوم که فرمود ما ساخته های خداییم و مخلوقات ساخته های ما(44) بر این مسئله اشاره دارد. بنابراین می توان گفت ولی مطلق کسی است که از جانب حضرت احدیت بر حسب مقام جمعی و اسم اعظم ظهور یافته و ولایت احمدیه احدیه جمعیه، مظهر اسم احدی جمعی است و دیگر اولیا مظاهر ولایت و معلمهای تجلی اویند. پس همان طور که در ازل و ابد هیچ تجلی بر تجلی به اسم اعظم وجود نداشته، هیچ نبوت و ولایت و امامتی جز نبوت و ولایت و امامت نبوده است. (45)

در اندیشه امام خمینی، صاحبان ولایت مطلقه الهیه در جهان خارجی تنها انبیاء و امامان(ع) هستند

ولایت و امامت

با توجه به موارد فوق می توان گفت در اندیشه امام خمینی، صاحبان ولایت مطلقه الهیه در جهان خارجی تنها انبیاء و امامان هستند. بالاخص امامان که بواسطه داشتن تمامی صفات انسان کامل، می توانند رهبری معنوی انسانهای دیگر را به عهده گیرند. به بیان دیگر ولایت در قالب امامت و نبوت است که لباس عمل می پوشد و تحقق خارجی می یابد. از اینرو امام خمینی مصداق ولایت در جهان خارجی را حضرت رسول اکرم و امامان شیعه می داند که آنها دارای ولایت الهی به معنای واقعی هستند که این ولایت باطن خلافت نیز می باشد. زیرا آنها کسانی هستند که از جام وجود نوشیده اند و دارای سعادت حقیقی شده اند و نیز دارای مقام ولایت مطلقه الهی شده مظهر اسم اعظم الله و سرسلسله وجود و پایان آن و اول و آخر آن شده اند. بنابراین ولایت در دیدگاه امام خمینی، شان و مقامی خاص و برجسته است که تنها شامل حال انسانهای خاصی می شود که این انسانها، دارای بالاترین درجه کمال بوده و به مقام انسان کامل نایل شده اند و بواسطه این مقام، دارای شان و نیز وظیفه خلیفه خدا بودن در روی زمین هستند. زیرا شان ولایت مطلقه الهی آنان، وظیفه و مقام خلافت و نیز امامت را برای آنها بوجود می آورد. از اینرو انبیاء عظام، ضمن اینکه دارای مقام ولایت هستند وظیفه امامت و رهبری جامعه را نیز به عهده دارند.

امام خمینی امامت و نبوت را مظاهر ولایت می داند. در اندیشه امام خمینی، نبوت مقام ظهور ولایت و خلافت است و این دو، مقام باطن نبوتند.

امام خمینی در عین حال ولایت را به ولایت تکوینی و ولایت تشریعی تقسیم می کند. او در تبیین ولایت تکوینی، برای حضرت رسول(ص) و ائمه اطهار(ع) در نظام هستی قایل به جایگاه مشخص و مقام معلوم است. زیرا در نظر او اهل بیت عصمت و طهارت دارای مقامات روحانیه ای هستند که این مقامات در ظرفیت انسانهای دیگر نیست، تا آنجا که انوار هستی آنها، حتی قبل از خلقت عوالم هستی، دارای هستی بوده و به تسبیح خدا مشغول بوده اند. چرا که حضرت رسول و اهل بیت انسانهای کاملی هستند که خلقت عالم به خاطر آنها صورت گرفته است و اگر قبل از خلق عالم، آنها معدوم باشند، علت تامه برای خلقت عالم وجود نخواهد داشت. از اینرو امام برای انبیاء و اوصیا مقام روح القدس را در نظر می گیرد که آنها بواسطه آن مقام احاطه علمی و قیومی به تمام ذرات کائنات دارند.