قرآن از منظر عرفانی حضرت امام خمینی (ره)

قرآن از منظر عرفانی حضرت امام خمینی (ره)
هادی وكيلی
۲۳ بهمن ۱۳۹۳
عرفان, قرآن, تفسیر قرآن,

بی‌‌تردید کتاب شریف قرآن چنانچه خود بدان تصریح فرموده، کتاب هدایت و راهنمای سلوک انسانیت و مربی نفوس و شفای امراض قلبیه و نور بخش سیر الی الله است. این کتاب گرانقدر از مقام قرب و قدس الهی نازل گشته و به حسب تناسب عوالم تنزل یافته تا به این عالم ظلمانی و سجن طبیعت رسیده و به کسوه الفاظ و صورت حروف در آمده تا به استخلاص مسجونین در این زندان تاریک دنیا و رهایی مغلولین در زنجیرهای آمال و امانی پرداخته و آنها را از حضیض ، نقص ، ضعف و حیوانیت به اوج کمال و قوت و انسانیت و از مجاورت شیطان به موافقت ملکوتیین بلکه به وصول به مقام قرب و حصول مرتبه لقاء الله که اعظم مقاصد و مطالب اهل الله است، برساند.

هر چند قرآن کریم را می‌توان از زوایا و مناظر گوناگون به نظاره نشست؛ منظر عرفانی، اما بی‌تردید، پر کشش ترین و لطیفترین آموزه‌ها و دریافت‌ها را می‌تواند از آن به ارمغان آورد. در این ساحت، ارباب عرفان و اهل حقیقت از دیر باز به قلمفرسایی‌هایی نکته آموز پرداخته‌اند، ولی در این مقال سر آن داریم تا دل به نکته سنجی‌ها و باریک بینی‌های عرفانی قدوه اهل تحقیق و ایقان و اسوه ارباب عشق و عرفان حضرت فقید سعید امام خمینی، بسپاریم.

مایه‌های عرفانی کلام امام در این باب آنچنان پر مغز و فاخرند که بی شک زنگارهای جهل و فقد را از آیینه جان زدوده، آنرا به زینت معرفت و وجد می‌آرایند.

روشن است که در این مجال کوتاه، در پی آن نیستیم که به شرح مفصل آراء امام(ره) بپردازیم که این خود نه آسان است و نه در این فرصت، گنجان، اما کوشیده‌ایم تا در چند بخش، مهمترین نکته‌های عرفانی وی در این باب را به سلک تحریر در آوریم. و اینک آن نکته‌ها:

1- تعظیم و تحریف

امام خمینی، یکی از مهمترین آداب قرائت کتاب الهی را که «عارف و عالی در آن شرکت دارند و از آن نتایج حسنه حاصل شود و موجب نورانیت قلب و حیات باطن می‌شود»(1)_ تعظیم قرآن می‌دانند. «تعظیم»، یعنی فهم عظمت و بزرگی و جلالت و کبریای آن به حسب حقیقت از نطاق بیان خارج و از طاقت بشر بیرون است. زیرا حقیقت قرآن شریف الهی همانا حقیقت کلام نفسی است که قبل از تنزل به منازل خلقیه و تطور به اطوار فعلیه از شئون ذائیه و حقایق علمیه در حضرت واحدیت است که از آن به مقارعه ذاتیه در حضرات اسمائیه یاد می‌شود. حضرت امام، در تبیین قصور فهم عائله بشریه از دریافت این حقیقت چنین استدلال می‌نمایند که: «این حقیقت برای احدی حاصل نشود به علوم رسمیه و نه به معارف قلبیه و نه به مکاشفه غیبیه مگر به مکاشفه تامه الهیه برای ذات مبارک نبی ختمی صلی الله علیه و آله در محفل انس «قاب قوسین»، بلکه در خلوتگاه سر مقام «او ادنی». و دست آمال عائله بشریه از آن کوتاه است مگر خلص از اولیاء الله که به حسب انوار معنویه و حقایق الهیه با روحانیت آن ذات مقدس، مشترک و به واسطه تبعیت تامه، فانی در آن حضرت شدند، که علوم مکاشفه را بالوراثه از آن حضرت تلقی کنند و حقیقت قرآن به همان نورانیت و کمال که در قلب مبارک آن حضرت تجلی کند به قلوب آنها منعکس شود بدون تنزل به منازل و تطور به اطوار؛ و آن قرآن بی‌تحریف و تغییر است و از کتاب وحی الهی».(2)

در اینجا امام قدس سره، ضمن اشاره به تنزل قرآن از مقام غیب به موطن شهادت و تطور به اطوار ملکیه و تکسی به کسوه الفاظ و حروف دنیاویه آن را به عنوان، یکی از معانی «تحریف» مورد نظر قرار داده و چنین می‌فرمایند: «و این یکی از معانی «تحریف» است که در جمیع کتاب الهی و قرآن شریف واقع شده و تمام آیات شریفه با تحریف بلکه تحریفات بسیار، به حسب منازل و مراحلی که از حضرات اسماء تا اخیره عوالم شهادت و ملک طی نموده، در دسترس بشر گذاشته شده».(3) وی سپس ضمن تطبیق عدد مراتب تحریف با عدد مراتب بطون قرآن، به تفاوت میان تحریف و بطون چنین اشاره دارند: «تحریف، تنزل از غیب مطلق به شهادت مطلقه است. به حسب مراتب عوالم، و بطون، رجوع از شهادت مطلقه به غیب مطلق است. پس مبداء تحریف و مبداء بطون متعاکس است. و سالک الی الله به هر مرتبه از مراتب بطون که نائل شد، از یک مرتبه تحریف تخلص پیدا کند؛ تا به بطون مطلق، که بطن سابع است به حسب مراتب کلیه که رسید، از تحریف مطلقا متخلص شود. پس، ممکن است قرآن شریف برای کسب محرف به جمیع انواع تحریف باشد، و برای کسی به بعض مراتب، و برای کسی محرف نباشد، و ممکن است برای یک نفر در حالی محرف و در حالی غیر محرف باشد، و در حالی محرف به بعض انواع تحریف باشد».

2- انواع تعظیم

همانگونه که امام، خود تصریح نموده‌اند، عظمت قرآن را می‌توان از جهات گوناگون تقسیم نمود. این جهات عبارتند از: متکلم و منشی، رسول و واسطه، مرسل الیه و حامل، حافظ و نگهبان، شارح و مبین، وقت ارسال و کیفیت آن و مقاصد و نتایج، امام «ره» بر این نکته تاکید دارند که جمیع این وجوه به وجهی اعلی و اوفی در این صحیفه نورانیه موجود است و بل از مختصات این کتاب الهی است و کتابی دیگر را در آن شرکت نیست و یا به جمیع مراتب نیست».

الف) متلکم: «پس آن، عظیم مطلق است که جمیع عظمت‌های متصوره، در ملک و ملکوت و تمام قدرت‌های نازل در غیبت و شهادت رشحه‌ای از تجلیات عظمت فعل آن ذات مقدس است. و حق تعالی با تجلی به عظمت برای احدی ممکن نیست تجلی کند و از پس هزاران حجب و سرادقات تجلی کند. پیش اهل معرفت، این کتاب شریف از حق تعالی به مبدئیت جمعی شئون ذائیه و صفائیه و فعلیه و به جمع تجلیات جمالیه و جلالیه صادر شد، و دیگر کتب سماویه را این مرتبت و منزلت نیست». (5)

ب) رسول وحی و واسطه ایصال: «پس آن، جبرئیل امین و روح اعظم است که پس از خروج رسول اکرم (ص) از جلباب بشریت و توجه دادن شطر قلب به حضرت جبروت، به آن روح اعظم متصل شود.»(6)

امام، در معرفی جبرئیل (ع) می‌فرماید: «آن (جبرئیل) یکی از ارکان اربعه دار تحقق، بلکه اعظم ارکان و اشرف انواع آن است؛ چه که آن ذات شریف نورانی، ملک موکل علم و حکمت و صاحب ارزاق معنویه و اطمعه روحانیه است. و از کتاب خدا و احادیث شریفه تعظیم جبرئیل و تقدم او بر دیگر ملائکه استفاده شود».(7)

ج) مرسل الیه و متحمل آن: «پس آن: قلب تقی نقی احمدی احدی جمعی محمدی است که حق تعالی به جمیع شئون ذاتیه و صفاتیه و اسمائیه و افعالیه بر آن تجلی نموده؛ و دارای ختم نبوت و ولایت مطلقه است؛ و اکرم بریه و اعظم خلیقه و خلاصه کون و جوهره وجود و عصاره دار تحقق و لبنه اخیره و صاحب برزخیت کبری و خلافت عظمی است.»(8)

د) حافظ و نگاهبان آن: «ذاتب مقدس حق جل جلاله است؛ چنانچه فرماید در کریمه مبارکه: انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون:(حجر/9)».(9)

ه) شارح و مبین آن:«ذاوت مطهره معصومین از رسول خدا تا حجت عصر (عج)، که مفاتیح وجود و مخازن کبریا و معادن حکمت و وحی و اصول معارف و عوارف و صاحبان مقام جمع و تفصیلند.»(10)

و) وقت وحی: «لیه القدر است، که اعظم لیالی و «خیر من الف شهر» و نورانی ترین ازمنه و فی الحقیقه وقت وصول ولی مطلق و رسول ختمی (ص) است.»(11)

ز) مقصد و نتایج آن: بی‌تردید، این کتاب، کتاب دعوت به حق و سعادت و بیان کیفیت وصول بدین مقام است و مندرجات آن اجمالا آن چیزی است که در این سر و سلوک الهی مدخلیت دارد و یا سالک و مسافر الی الله را اعانت می‌کند. امام، در این باره به ذکر اهم مقاصد قرآنی می‌پردازد که ما آنها را به ترتیب ذیل گرد آورده‌ایم:

1) دعوت به معرفت الله و بیان معارف الهیه شامل شئون ذاتیه، اسمائیه، صفاتیه و افعالیه و بیش از همه، توحید ذات و اسماء و افعال که پاره‌ای به صراحت و پاره‌ای به اشارت مستقصی در آن مذکور است.

2) دعوت به تهذیب نفوس و تطهیر بواطن از ارجاس طبیعت و تحصیل سعادت و بالجمله، کیفیت سیر و سلوک الی الله که امام، این مطلب شریف را به دو شعبه مهم منقسم نموده است: یکی تقوا به جمعی مراتب آن، که تقوا از غیر حق و اعراض مطلق از ما سوی الله، مندرج در آن است.امام، اکثر مقاصد قرآنی را بلا واسطه یا مع الوسطه به این مقصد راجع می‌داند.(12)

3) قصص انبیاء و اولیا و حکما و کیفیت تربی آنها به حق و تربی خلق به آنان که فوائدی بی شمار و تعلیماتی بسیار در بردارند و از بزرگترین ابواب معارف و حکم و بالاترین درهای سعادت و تعالیم‌اند.

حضرت امام، در بیان سر بهره‌گیری قرآن از فنون متعدد و طرق متشتت در تعبیر و بیان می‌فرمایند:«چون این کتاب شریف برای سعادت جمیع طبقات و قاطبه سلسله بشر است: و این نوع انسانی در حالات قلوب و عادات و اخلاق و ازمنه و امکنه مختلف هستند، همه را نتوان به یک طور دعوت کرد؛ ای بسا نفوسی که برای اخذ تعالیم به صراحت لهجه و القاء اصل مطلب به طور ساده حاضر نباشند و از آن متاثر نگردند؛ ... و بسا نفوسی که با قصص و حکایات و تواریخ سر و کار ندارند و علاقمند به لب مطالب و لباب مقاصدند؛ اینها را نتوان با دسته اول در یک ترازو گذاشت».(13)

و آنگاه چنین نتیجه می‌گیرد که«... و چنین کتابی را تکرار حتم و لازم است. دعوت و موعظه بی‌تکرار و تفنن، از حد بلاغت خارج، و آنچه متوقع از آن است ، که تاثیر در نفوس باشد، بی تکرار از آن حاصل نشود».(14)

4) بیان احوال کفار و جاحدین و مخالفان با حق و حقیقت و معاندین با انبیاء و اولیاء علیهم السلام، و بیان کیفیت عواقب امور آنها و چگونگی بوار و هلاک آنها، چون قضایای فرعون و قارون و نمرود و شداد و اصحاب فیل، و دیگر کفره و فجره، که در بگیرنده موعظتها و حکم و معرفی برای اهالی آن است .

5) بیان قوانین ظاهر شریعت و آداب و سنن الهیه که در این کتاب نورانی کلیات و مهمات آن ذکر شده است. امام، در این باره می‌فرماید: «چون این قسم، که علم ظاهر شریعت است، عام المنفعه و برای جمیع طبقات از حیث تعمیر دنیا و آخرت مجهول است و تمام طبقات مردم از آن به مقدار خود استفادت کنند، از این جهت در کتاب خدا دعوت به آن بسیار است و در احادیث و اخبار نیز خصوصیات و تفاصیل آنها به حد وافر است و تصانیف علماء شریعت در این قسمت بیشتر و بالاتر از سایر قسمتها است.»(15)

6) بیان احوال معاد و براهین بر اثبات آن، و کیفیت عذاب و عقاب و جزا و ثواب آن و تفاصیل جنت و نار و تعذیب و تنعیم. در این قسمت، حالات اهل سعادت و درجات آنها از اهل معرفت و مقربین و از اهل ریاضت و سالکین و از اهل عبادت و ناسکین و همین طور حالات و درجات اهل شقاوت از کفار و محجوبین و منافقین و جاحدین و اهل معصیت و فاسقین مذکور است. ولی آنچه به حال عمومی نافع‌تر بوده به صراحت لهجه مذکور افتاده و آنچه برای طبقه‌ای خاص، مفید است، به طریق رمز و اشاره بیان شده است. حضرت امام (س) درباره ویژگی‌ این بخش می‌فرماید: «در این قسمت، یعنی در قسم تفصیل معاد و رجوع الی الله معارفی بی‌شمار و اسراری بس دشوار مذکور است که اطلاع بر کیفیت آنها جز به سلوک‌ برهانی یا نور عرفانی نتوان پیدا کرد.»(16)

7) بیان کیفیت احتیجات و براهینی است که ذات مقدس الهی یا خود اقامه فرموده و یا از انبیاء و عالمان نقل نموده است. اثبات مطالب حقه و معارف الهیه از نوع اول و احتیاجات جناب خلیل الرحمن (س) و غیر آن از نوع دوم می‌باشند.

نکته‌ای عرشی درباره تفسیر حقیقی قران و مفسر راستین آن

حضرت امام «ره» در اینجا بر نکته‌ای فاخر تاکید می‌ورزند که غفلت از آن موجب احتجاب از قرآن و حرمان از ذکر الهی است و آن اینکه راه استفاده از این کتاب شریف و شرط انفتاح ابواب معارف و حکم بر قلب، آن است که به کتاب شریف الهی نظر تعلیم داشته باشیم و آن را کتاب تعلیم و افاده و خود را موظف به تعلیم و استفاده بدانیم. وی ضمن توجه دادن به این مطلب که منظور از تعلیم و تعلم و افاده و استفاده، پرداختن به جهات ادبیات و نحو و صرف، با حیث فصاحت و بلاغت و نکات بیانیه و بدیعه، و یا نگریستن به قصص و حکایت آن به نظر تاریخی و اطلاع جستن بر امم سالفه نیست، به مفسرینی اشاره می‌کند که در طول تاریخ با صرف هم خویش در یکی یا بیش از یکی از این جهات، باب تعلیمات را به روی مردم ناگشوده گذارده‌اند.

وی در این باره می‌فرماید: «به عقیده نویسنده تاکنون تفسیر برای کتاب خدا نوشته نشده، به طوری کلی معنی «تفسیر» کتاب آن است که شرح مقاصد آن کتاب را بنماید؛ و نظر مهم به آن، بیان منظور صاحب کتاب باشد... باید مفسر در هر قصه از قصص آن، بلکه هر آیه از آیات آن، جهت اهتداء به عالم غیب و حیث راهنمایی به طرف سعادت و سلوک طریق معرفت و انسانیت را به متعلم بفهماند. مفسر وقتی «مقصد» از نزول را به ما فهماند مفسر است، نه «سبب» نزول به آن طور که در تفاسیر وارد است».(17)

«... بالجمله، کتاب خدا، کتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و کمال است؛ کتاب تفسیر نیز باید کتاب عرفانی اخلاقی و مبین جهات عرفانی و اخلاقی و دیگر جهات دعوت به سعادت آن باشد.

مفسری که از این جهت غفلت کرده یا صرف نظر نموده یا اهمیت به آن نداده، از مقصود قرآن و منظور اصلی انزال کتاب و ارسال رسل غفلت ورزیده، و این خطایی است که قرنهاست این ملت را از استفاده از قرآن شریف محروم نموده و راه هدایت را به روی مردم مسدود کرده.»(18)

امام، ضمن ارج گذاردن بر زحمات و مشقات مفسران پیشین اضافه می‌نمایند که «این صحیفه الهیه کتاب احیاء قلوب به حیات ابدی علم و معارف الهیه است؛ این کتاب خداست و به شئون الهیه جل و علا دعوت می‌کند. مفسر باید شئون الهیه را به مردم تعلیم کند، و مردم باید برای تعلم شئون الهیه به آن رجوع کنند تا استفادت از آن حاصل شود.»(19)

3- موانع و ححب استفاده از قرآن

الف) یکی از حجابهای بزرگ، حجاب خود بینی است که شخص متعلم، خود را به واسطه این حجاب مستغنی بیند و نیازمند به استفاده نداند. اعتقاد حضرت امام، بر آن است که «این از شاهکارهای مهم شیطان است که همیشه کمالات موهومه را بر انسان جلوه دهد و انسان را به آنچه که دارد راضی و قانع کند و ماوراء آنچه پیش اوست، هر چیز را از چشم ساقط کند».(20) امام بر این باور است که اهل تجوید، حمله قرآن، اصحاب ادبیت، اهل تفاسیر، اهل علوم و حتی فلیسوفان و عارفان هر یک با جعل اصطلاحات و مفاهیم مربوط به خویش، راه را بر خود بسته و در این حجابهای غلیظ گرفتار آمده‌اند.

وی توصیه می‌کند که :« شخص مستفید باید تمام این حجب را خرق کند و از ماوراء این حجب به قرآن نظر کند و در هیچ یک از این حجابها توقف نکند که از قافله سالکان الی الله بازماند و از دعوتهای شیرین الهی محروم می‌شود.»(21)

ب) یکی دیگر از حجب، حجاب آراء فاسده و مسالک و مذاهب باطله است که گاه از سوء استعداد خود شخص و اغلب از تبعیت و تقلید ناشی می‌شود . حضرت امام، در اینجا به طور نمونه به مسئله شریف « لقاء ا...» و « معرفه ا...» اشاره نموده و ضمن خرده‌گیری از کسانی که این مسئله را با باب تفکر در ذات آنهم به آن وجه ممنوع و بل ممتنع آن، قیاس نموده و راه وصول به حقیقت لقاء و معرفت را مسدود نموده‌اند، چنین هشدار می دهد:«قرآن شریف، حامل این علوم است؛ ما اگر از قرآن این علوم را فرا گرفتیم ، آن را مهجور نگذاشتیم. اگر دعوت‌های قرآن را پذیرفتیم و از قصه های انبیاء السلام که مشحون از مواعظ و معارف و حکم است، تعلیمات گرفتیم ، اگر ما از مواعظ خدای تعالی و مواعظ انبیاء و حکماء که در قران مذکور است موعظت گرفتیم، قرآن را مهجور نگذاشتیم، و الا غور در صورت ظاهر قرآن نیز اخلاد الی الارض است ، و از وساوس شیطان است که باید به خداوند از آن پناه برد.»(22)

ج) یکی دیگر از حجابهای استفاده از قرآن، منحصر کردن فهم قرآن در فهم تفسیری آنهم از نوع تفاسیر مرسوم و متعارف است . کسانی که در این حجاب گرفتار آمده‌اند، بر این باور نادرست تکیه می کنند که هر گونه تفکر و تدبر در آیات شریفه ، تفسیر به رای بوده و ممنوع است. این در حالی است که از دیدگاه امام، استفادات اخلاقی و ایمانی و عرفانی از قرآن به‌هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا چه برسد به آنکه تفسیر به رای باشد.

امام در این باب چنین می‌فرماید:« متحمل است، بلکه مظنون است، که تفسیر به رای راجع به آیات احکام باشد که دست آراء و عقول از آن کوتاه است، و به صرف تعبد و انقیاد از خزان وحی و مهابط ملائکه الله باید اخذ کرد... و الا باب اثبات صانع و توحید و تقدیس و اثبات معاد و نبوت ، بلکه مطلق معارف، حق طلق عقول و از مختصات‌آن است و اگر در کلام بعضی محدثین عالی مقام وارد شده است که در اثبات توحید، اعتماد به دلیل نقلی است ، از غرائب امور بلکه از مصیباتی است که باید به خدای تعالی از آن پناه برد.»(23)

د) یکی دیگر از حجب که مانع از فهم قرآن شریف و استفاده از معارف و مواعظ این کتاب آسمانی است، حجاب معاصی و کدورات حاصله از طغیان و سرکشی نسبت به ساحت قدس پروردگار عالمیان است که حاجب قلب از ادراک حقایق شود.

حضرت امام(ره) در مقام استدلال بر این مطلب بر وجه عرفانی و مشرب ایمانی می فرماید: «باید دانست که از برای هر یک از اعمال صالحه و سیئه چنانچه در عامل ملکوت صورتی است مناسب با آن؛ در ملکوت نفس نیز صورتی است که بواسطه آن در باطن ملکوت نفس یا نورانیت حاصل شود و قلب مطهر و منور گردد و در این صورت، نفس چون آینه صقیل صافی گردد که لایق تجلیات غیبیه و ظهور حقایق و معارف در آن شود؛ و یا ملکوت نفس ظلمانی و پلید شود ، و در این صورت قلب چون آینه زنگار زده و چرکین گردد که حصول معارف الهیه و حقایق غیبیه در آن عکس نیفکند. و چون قلب در این صورت کم کم در تحت سلطه شیطان واقع شود و متصرف مملکت روح ابلیس گردد، سمع و بصر و سایر قوا نیز به تصرف آن پلید در آید ، و سمع از معارف و مواعظ الهی بکلی بسته شود، و چشم آیات باهره الهیه را نبیند و از حق و آثار و آیات او کور گردد، و دل تفقه در دین نکند و از تفکر در آیات و بینات و تذکر حق و اسماء و صفات محروم گردد.»(24)

ه) یکی دیگر از حجب غلیظه ، که پرده ضخیم بین ما و معارف و مواعظ قرآن است، حجاب حب دنیا است که به واسطه آن قلب تمام هم خود را صرف آن کند و وجهه قلب یکسره دنیا وی شود و از ذکر و مذکور اعراض کند. و گاه این حب ، چنان بر قلب سلطه می‌یابد که نور فطرت الهی بکلی خاموش و درهای سعادت به روی انسان بسته می شود.

حضرت امام دراین باره می‌فرماید:« کسی که بخواهد از معارف قرآن استفاده کند و از مواعظ الهیه بهره بردارد، باید قلب را از این ارجاس تطهیر کند و لوث معاصی قلبیه را ، که اشتغال به غیر است، از دل براندازد؛ زیرا که غیر مطهر ، محرم این اسرار نیست.»(25)

وی در جایی دیگر:« غیر متقی و غیر مومن به حسب تقوی و ایمان عامه، از انوار صوریه مواعظ و عقاید حقه آن محروم است، و غیر متقی و غیر مومن به حسب مراتب دیگر تقوا، که تقوای، خاص ، و خاص الخاص و اخص الخواص است، از دیگر مراتب آن محروم است.»(26)

4- آداب قرائت قرآن

الف) حضور قلب: بی‌شک ، یکی از مهمترین آداب قلبیه در عبادات و واظیف باطنیه سالک طریق آخرت، توجه به عز ربوبیت و ذل عبودیت است؛ و آن یکی از منازل مهمه سالک است؛ که قوت سلوک هر کس به مقدار قوت این نظر است. بلکه کمال و نقص انسانیت تابع کمال و نقص این امر است و عبادت را بدون آن، روح و روانی نیست و آن خود، مفتاح قفل کمالات و باب الابواب سعادت است.

امام «ره» در این باره می‌فرماید:« عبادات و مناسک و اذکار و اوراد در وقتی نتیجه کامله دارد که صورت باطنه قلب شود و باطن ذات انسان به آن مخمر گردد و دل انسان صورت عبودیت به خود گیرد و از خود سری و سرکشی بیرون آید.»(27) مغفورله در تبیین این سلطنت الهیه که بر قلب عابد تابان می‌شود، چنین می‌فرماید:« .... جمیع مملکت باطن و ظاهر، مسخر در تحت اراده الله و متحرک به تحریک الله شود و قوای ملکوتیه و ملکیه نفس از جنود الله شوند و همگی نسبت به حق تعالی سمت ملائکه الله را پیدا کنند و این خود یکی از مراتب نازله فنای قوا و واردات است در اراده حق و کم کم نتایج بزرگ بر این مترتب شود و انسان طبیعی، الهی گردد و نفس ارتیاض به عبادت الله پیدا کند و جنود ابلیس یکسره شکست خورده منقرض شوند و قلب و قوای آن تسلیم حق شوند و اسلام به مراتب باطنه در آن بروز کند و نتیجه این تسلیم اراده به حق در دار آخرت آن شود که حق تعالی اراده او را در عوالم غیب نافذ فرماید و او را مثل اعلای خود قرار دهد، و چنانچه خود ذات مقدس هر چه را بخواهد ایجاد کند به مجرد اراده موجود شود ، اراده این بند را هم آن طور قرار دهد ... و هیچیک از این نتایج که ذکر شد حاصل نمی شود مگر با حضور قلب کامل: و اگر قلب در وقت عبادت، غافل و ساهی باشد ،عبادت او حقیقت پیدا نکند و شبه بازی است. و البته چنین عبادتی را در نفس به هیچ وجه تاثیری نیست و عبادت از صورت و ظاهر به باطن و ملکوت بالا نرود.»(28)

ب) یکی دیگر از آداب مهمه قرائت، تفکر است. مقصود از تفکر آن است که قاری، از آیات شریفه ، جستجوی مقصد و مقصود کند و از آنجا که مقصد قرآن، به تصریح خودش، هدایت به سبل سلامت و اخراج از مراتب ظلمات به عالم نور و راهنمایی به طریق مستقیم است پس« باید انسان به تفکر در آیات شریفه مراتب سلامت را از مرتبه دانیه آن، که راجع به قوای ملکیه است، تا منتهی النهایه آن ، که حقیقت قلب سلیم است- به تفسیری که از اهل بیت وارده شده که مهلاقات کند حق را در صورتی که غیر حق در آن نباشد - به دست آورد. و سلامت قوای ملکیه و ملکوتیه گم شده قاری ، قرآن باشد، که در این کتاب آسمانی، این گم شده موجود است و باید با تفکر استخراج آن کند و چون قوای انسانیه سالم از تصرف شیطانی شد و طریق سلامت را به دست اورد و بکار بست ، در هر مرتبه سلامت که حاصل شد از ظلمتی نجات یابد و قهرا نور ساطع الهی در آن تجلی کند، تا ان که اگر از جمیع انواع ظلمات که اول آن ظلمات عالم طبیعت است به جمیع شئون آن و آخر آن ظلمیت توجه به کثرت است به تام شئون آن خالص شد، نور مطلق در قلب تجلی کند و به طریق مستقیم انسانیت ، که در این مقام طریق رب است، انسان را هدایت کند: ان ربی علی صراط مستقیم».(29)

ج) یکی دیگر از آداب قلبیه قرائت، که انسان را به نتایج بسیار و استفاده بی‌شمار نائل کند، « تطبیق» است. منظور از تطبیق آن است که در هر آیه از آیات شریفه که تفکر می‌کند، مفاد آن را با حال خود منطبق کند، و نقصان خود را به واسطه آن مرتفع سازد و امراض خود را بدان شفا بخشد. مثلا آنجا که سخن از اوصاف سه گانه اهل ایمان می‌رود، شخص سالک باید ببیند که آیا این اوصاف با او منطبق است؟ آیا وقتی ذکر خدا می شود، قلب او فرو می‌ریزد و ترسناک می‌شود؟ و وقتی آیات شریفه الهیه بر او خوانده می‌شود، نور ایمان در قلبش افزایش پیدا می‌کند؟ و اعتماد و توکلش به حق تعالی است؟ یا آنکه در هر یک از این مراتب راجل، و از هر یک از این خواص، محروم است؟

حضرت امام، از این وظیفه قاری سالک چنین یاد می‌کند:« وظیفه سالک الی الله آن است که خود را به قرآن شریف عرضه دارد؛ و چنانچه میزان در تشخیص صحت و عدم صحت و اعتبار و لااعتبار حدیث آن است که آن را به کتاب خدا عرضه دارند و آن چه مخالف آن باشد باطل و زخرف شمارند، میزان در استقامت و اعوجاج و شقاوت و سعادت آن است که در میزان کتاب الله درست و مستقیم درآید و چنانچه خلق رسول الله قرآن است، خلق خود را با قرآن باید متوافق کند تا با خلق ولی کامل نیز مطابق گردد و خلقی که مخالف کتاب الله است زخرف و باطل است . و همچنین جمیع معارف و احوال قلوب و اعمال باطن و ظاهر خود را باید با کتاب خدا تطبیق کند و عرضه دارد تا به حقیقت قرآن محقق گردد و قرآن، صورت باطنی گردد.»(31)

5- اقسام قرائت قرآن

حضرت امام در کتاب گرانسنگ «سرالصلوه » در فصلی که به بیان پاره‌ای از اسرار قرائت اختصاص داده‌اند، مراتب و مقاماتی را بر حسب مقامات اهل عبادت و سلوک برای قاریان برمی‌شمارند، که ما در خاتمه سخن، به منظور تتمیم فایده و تکمیل بحث ، به نقل آن می‌پردازیم ، ایشان می‌فرمایند:

« اول، قرائت عامه است؛ که اصل آن، تجوید و تصحیح صورت است؛ و کمال آن، تفکر در معانی و مفاهیم عرفیه است.

دوم، قرائت خاصه است، و آن احضار حقایق لطایف کلام الهی است در قلب به قدر قوت برهان یا کمال عرفان؛ و کمال آن، به وصول به بعض مراتب اسرار قرائت است.

سوم، قرائت اصحاب معرفت است، و آن ترجمان مشاهدات خویش است پس از معرفت به حقیقت کلام و کتاب الهی.

چهارم، قرائت اصحاب قلوب است؛ و آن ترجمان حالات قلبیه است پس از تحقق به بعض مراتب حقیقت قرآن.

پنجم، قرائت اصحاب ولایت است، و از برای آن به طریق اجمال سه مقام است، اول، مقام ترجمان و تجلیات فعلیه است بر قلب ولی ؛ دوم ، ترجمان تجلیات اسمائیه است ، و سوم، ترجمان تجلیات ذاتیه. و در این سه مقام ، قاری حمد و ثنای حق به لسان حق کند، زیرا که نمونه قرب نوافل از مقام تجلیات افعالیه شروع شود: «و الله یصیر لسان العبد» . پس، سالک حمد حق به لسان حق کند؛ چنانچه در قرب فرایض حق تعالی حمد خود به لسان عبد کند؛ و العبد یصیر لسان الله : علی عین الله و ید الله و لسان الله تعالی.(32)