معناشناسی واژه جمال در اندیشه ی امام خمینی (ره)

معناشناسی واژه جمال در اندیشه ی امام خمینی (ره)
ابراهیم بازرگانی
۲۳ بهمن ۱۳۹۳
جمال,

میان زیبایی و کمال رابطه تساوی بر قرار است. هر آنچه کامل است، از آن رو که دیگر نقصی ندارد، زیبا است و اگر چیزی زیبا است، باید نتیجه گرفت که کامل است. در این نسبت و رابطه، کمال علت زبیایی است و به همین دلیلْ هر جا علت وجود دارد، معلول نیز موجود است و اگر معلول وجود دارد، می‌توان پی به وجود علت برد...

واژه جمال یکی از معدود واژگان و بلکه اصلیترین آنها است که ما را در زیباییشناسی دانشمندان مسلمان راهنمایی میکند. این واژه علاوه بر آنکه در محدوده مدرَکات حسی به کار رفته در امور مجرد و به خصوص درباره ذات خداوند نیز بارها استعمال شده است. با آنکه موطن اصلی آن، زبان عربی است، اما در ادبیات شعری و نثری زبان فارسی هم به وفور دیده میشود. شاید درک معنای حسی این واژه را سهل بدانیم، اما دستیابی به معنای آن هنگامی که در قلمرو امور مجرد به کار میرود کاری است بس دشوار. از این رو لازم مینماید با جستجو در آثاری که اندیشمندان مسلمان با موضوع یا محتوای الهیات و اخلاق نگاشتهاند کاربردهای این واژه استخراج و معنای مورد نظرشان در قلمرو مجردات، به دست آید. با این فرض، نگارنده در کتاب «چهل حدیث» امام خمینی به جستجو پرداخته تا با استخراج واژه جمال و معانی آن، به آنچه در بالا گذشت نزدیک گردد.

معانی چهارگانه «جمال»:

بنا بر جستجوی انجام شده در کتاب چهل حدیث، واژه «جمال» 39 و واژه «جمیل» 3 بار به کار رفته است. هر کدام از این واژگان در یکی از معانی چهارگانهای میگنجد که به تناسب در ادامه ذکر و موارد کاربرد و دلیل ظهور در آن معنا بیان میشود.

جمال به معنای ذات:

در موارد متعددی امام خمینی جمال را در معنای ذات خداوند به کار برده است. البته کاربرد ایشان به طور مستقیم نیست، بلکه کاربرد جمال برای ذات یک معنای ضمنی است که در ذیل جمال به معنای صورت آشکار میشود.

نمونهها:

1ـ همه ذرات کائناتْ آیات و مرآت تجلّیات آن جمال جمیل عزّوجلّ هستند منتها آنکه هر یک به اندازه وعاء وجودی خود. (ص 636)
 
2ـ پس کلیه کمالات از پرتو جمال جمیل علی الإطلاق است و تجلّی نور مقدس کامل است و دیگر موجودات را از خود چیزی نیست و فقر محض و لاشیء مطلق‌اند. پس کلیه کمالات از او است و به او راجع است. (ص 643)
 
در این دو جمله جمال به معنای صورت است؛ چرا که کائنات آیینه‌اند تا حق جمال خود را در آنها ببیند. جمال در آینه دیدن تعبیری کنایی از ظهور ذات در کائنات است؛ ذاتی که کائنات را آفریده و همه به عنوان آیات به ذات او دلالت می‌کنند.
 
3ـ پس قلب حب لقاء الله پیدا کند و آتش اشتیاق جمال محبوب در قلبش افروخته گردد، اگر از اهل سابقه حسنی و حب و جذبه ربوبی بوده. (ص 461)
 
طبق این جمله، اشتیاق یافتن به جمال محبوب تعبیری کنایی است که بر مبنای عشق‌های زمینی عنوان شده است بدین معنا که عاشق به صورت زیبای معشوق اشتیاق مییابد و شوقِ طلب سراسر جان او را فرا می‌گیرد. جمال، وصف صورت است و به همین جهت وصف، ذکرْ و متعلق آن یعنی صورت اراده شده است. صورت شیء تمام حقیقتی است که انسان‌ها هنگام ارتباط، شناسایی همدیگر را بر آن استوار می‌کنند. حال اگر این کاربرد کنایی را بخواهیم در رابطه با ذات مجرد خداوند که فاقد صورت مادی است بسنجیم، صورتْ نماد ذات و اشتیاق به آن صورت، اشتیاق به آن ذات و حقیقت قلمداد می‌شود.
صورت شیء تمام حقیقتی است که انسان‌ها هنگام ارتباط، شناسایی همدیگر را بر آن استوار می‌کنند. حال اگر این کاربرد کنایی را بخواهیم در رابطه با ذات مجرد خداوند که فاقد صورت مادی است بسنجیم، صورتْ نماد ذات و اشتیاق به آن صورت، اشتیاق به آن ذات و حقیقت قلمداد می‌شود.

جمال به معنای کمال:

گاه جمال به معنای کمال و عدم نقصان به کار رفته و به واژه کمال عطف شده است.

نمونه‌ها:

1ـ آنچه به عین هویت هستی و ذات نوریه وجودیه رجوع کند، از صفات لازم الثّبوت و واجب التّحقّق است برای ذات مقدس تعالی شانه. زیرا که اگر ثابت نباشد، لازم آید یا ذات مقدس صرف وجود و محض هستی نباشد یا صرف وجود، محض کمال و صرف جمال نباشد. (ص 616)
 
امام خمینی در این استدلال بر آن است که هر صفت کمالی برای واجب الوجود لازم است.

استدلال از طریق قیاس استثنایی:

1. اگر هر صفت کمالی برای واجب الوجود لازم نباشد، مستلزم آن است که صرف وجود نباشد.
 
2. تالی باطل است.
 
پس مقدم نیز باطل است.
 
بر پایه این استدلال می توان مدعی شد واجب الوجود صرف کمال است.
 
«کمال» نقش اصلی این استدلال را به عهده دارد. فیلسوفان دیگر نیز بر همین مبنا مشی نموده و «کمال» را معیار استدلال قرار داده‌اند. نتیجه تکیه بر واژه فوق آن است که اگر واژه «جمال» جایگزین آن شود استدلال نتیجه بخش نیست؛ چرا که جمال به صرفیت منتهی نمی‌شود. بنابراین باید گفت، به کار بردن واژه جمال در کنار واژه کمال آن هم درون یک استدلال که به واژه کمال تکیه دارد، جز ترادف این دو واژه، معنای دیگری نمی‌تواند داشته باشد.

جمال در مقابل جلال:

جلال برای هر امری به کار می‌رود که دارای عظمت و بزرگی باشد. (لسان العرب/ ذیل واژه) در چهل حدیث گاه جمال در مقابل جلال به معنای صفات لطفی الهی به کار رفته است.

نمونه‌:

1ـ و دیگر موجودات و سائرین إلی الله هیچ‌یک بر صراط مستقیم نیستند، بلکه اعوجاج دارند، یا به جانب لطف و جمال یا به طرف قهر و جلال. (ص 531)
 
2ـ تمام مفاهیم کمال و معانی جلال و جمال به حقیقت بر او [صرف وجود] صدق کند. (ص 614)
 
3ـ یک صنف از آنها ملائکه مهیمین مجذوبین هستند که اصلا نظر به عالم وجودیه ندارند و ندانند خداوند آدم را خلق فرموده یا نه و مستغرق جمال و جلال حق و فانی کبریای ذات مقدس او هستند. (ص 414)
 
4ـ البته با این خودبینی و خودخواهی و خودپرستی باید از تجلّیات حق تعالی و جمال و جلال او چیزی نفهمیم (ص 455)

جمال به معنای زیبایی:

زیبایی یکی از معانی ماده «جَمُل» است. در نمونه‌های زیر این نکته روشن خواهد شد که برای اراده معنای زیبایی، واژه جمال، نتوانسته افاده لازم را داشته باشد و بهترین گزینه واژه «جمیل» بوده است. شاید عامل، ساختار صفت مشبهه‌ای این واژه است که سبب می‌شود «جمیل» در دلالت به معنای زیبایی استقرار یابد برخلاف جمال که معنای آن شناور است.

نمونه‌ها: 

1ـ همه ذرات کائنات آیات و مرآت تجلّیات آن جمال جمیل عزّوجلّ هستند منتها آنکه هر یک به اندازه وعاء وجودی خود. (ص 636)
 
در این جمله جمال به معنای صورت است و نه زیبایی. آنچه در اینجا معنای زیبایی‌شناختی دارد واژه «جمیل» است و از این حیث با آینه و نمایش صفات سازگاری دارد. از آن رو که در اندیشه فیلسوف مسلمان، برای نظام هستی کمالی بالاتر از این که هست، قابل تصور نیست، بنابراین زیبا نیز هست و بر مبنای آنکه از آفریننده خود را نمایش می دهد، می‌توان نتیجه گرفت که آن ذات نیز زیبا است. 636
 
2ـ پوشیده نیست بر هر صاحب وجدانی که انسان به حسب فطرت اصلی و جبلت ذاتی عاشق کمال تام مطلق است و شطر قلبش متوجه به جمیل علی الإطلاق و کامل من جمیع الوجوه است. (ص 127)
 
بر مبنای چهل حدیث، زیبا هر آن چیزی است که به کمال رسیده و هر عیب و نقصی را از خود زدوده باشد. نکته قابل توجه این است که زیبایی بدین معنا هویت شناختی دارد؛ یعنی اتبداءً کمال خداوند از طریق شماری از براهین اثبات می‌شود و پس از آن، جمال نتیجه‌گیری می‌شود.

در این جمله:

اولاً: به این ویژگی اشاره می‌شود که بالاتر از ذات حق، جمیل دیگری قابل تصور نیست، پس در زیبایی رقیبی ندارد و از این حیث جمیل علی الإطلاق است.
ثانیاً: میان زیبایی و کمال رابطه تساوی بر قرار است. هر آنچه کامل است، از آن رو که دیگر نقصی ندارد، زیبا است و اگر چیزی زیبا است، باید نتیجه گرفت که کامل است. در این نسبت و رابطه، کمال علت زبیایی است و به همین دلیلْ هر جا علت وجود دارد، معلول نیز موجود است و اگر معلول وجود دارد، می‌توان پی به وجود علت برد.
با این توضیح می‌توان هم به معنای زیبایی و هم به چیستی آن، هنگام توصیف خداوند راه باز کرد. بر مبنای این کتاب، زیبا هر آن چیزی است که به کمال رسیده و هر عیب و نقصی را از خود زدوده باشد. نکته قابل توجه این است که زیبایی بدین معنا هویت شناختی دارد؛ یعنی اتبداءً کمال خداوند از طریق شماری از براهین اثبات می‌شود و پس از آن، جمال نتیجه‌گیری می‌شود. با این تلقی نمی‌توان آثار هنری را به آسانی زیبا خواند؛ چرا که آثار هنری، مصنوع‌اند و از این حیثْ معنای کمال در آنها تعیین شده نیست. بله! درباره هنرهای رئال به جهت آنکه با طبیعت سازگاری دارند و از آن انتزاع می‌شوند، در نتیجه مطابَقی دارند که با فرض مطابَق، زیبا خوانده می‌شوند می‌تواند سازگار باشد، اما در حوزه‌ی هنرهای غیررئال و هنرهایی همانند موسیقی، شعر و نظایر آن که از مطابقی انتزاع نمی‌شوند، وصف زیبایی ما را دچار مشکل می‌کند. مگر آنکه بپذیریم در همه این موارد کمال معنایی شناور است. بدین معنا که واژه کمال معنای ذاتی ندارد و بسته به متعلقات خود معنایش تغییر می‌یابد. لیکن این نظریه به اندیشه فیلسوفان مسلمان از جمله خود نویسنده کتاب که ذات‌گرا بوده و حقایق را ثابت می‌انگارند سازگاری ندارد.
نیز باید افزود که گستره زیبایی در این معنا مشخصاً حوزه عام‌تری از حس دارد و می‌توان زیبایی را غیرحسی هم معنا کرد. نگارنده کتابِ «چهل حدیث» ما را به زیبایی معنوی فرا می‌خواند. زیبایی‌ای که نه با چشم می‌توان دید و نه با گوش می‌توان شنید، بلکه باید با برهان آن را اثبات کرد. چنین معناییْ از لذت تفکیک می‌شود و به یک مفهوم صرف مبدل می‌شود و دقیقاً به همین حیث در راستا و ردیف معقولات جای می‌گیرد. اکنون می‌توان سخن قبلی را تاکید کرد که زیبایی در اندیشه امام خمینی وصفی شناختی است و جزو مفاهیم علمی به شمار می‌آید که از طریق برهان اثبات شده، برای دریافت آن باید به شناخت رسید.