جایگاه فرهنگ درتوسعه از دیدگاه حضرت امام خمینی

جایگاه فرهنگ درتوسعه از دیدگاه حضرت امام خمینی
مرتضی عزتی
۲۳ بهمن ۱۳۹۳
فرهنگ, اخلاق, خودباوری, وحدت,

 

چکیده

یکی از مباحث مهم در زمینه توسعه، رابطه فرهنگ با توسعه می باشد.دراین زمینه عوامل فرهنگی موثر برتوسعه جایگاه ویژه ای دارند.مقاله حاضرتلاشی برای تبیین این موضوع ازدیدگاه حضرت امام خمینی(ره) است. دیدگاهی که می توان آن را به عنوان یک دیدگاه قابل قبول اسلامی پذیرفت و مطرح کرد. دراین مقاله ابتدا سعی می شود اهمیت فرهنگ در توسعه تبیین شود و سپس اثر برخی ازعوامل فرهنگی موثر برتوسعه ازدیدگاه امام تبیین شود.

1- اهمیت فرهنگ

به طور کلی می توان اهمیت فرهنگ را در دو جنبه دید. یکی جایگاهی که فرهنگ در هویت و موجودیت جامعه دارد و دیگری نقشی که فرهنگ در پیشرفت جوامع ایفا می کند. جنبه اول را می توان اهمیت و جایگاه فرهنگ در موجودیت جامعه انگاشت و وجه دوم را می توان اهمیت و نقش فرهنگ صحیح در حرکت به سمت اعتلا یا انحطاط جوامع دانست.

در زمینه نقش فرهنگ در موجودیت جامعه باید گفت، حوزه نفوذ فرهنگ به همه ابعاد زندگی بشر کشیده شده است و همه ویژگیهای غیرفیزیکی و متمایزکننده انسانها از یکدیگر و نیز همه ویژگیهای متفرقه جوامع در فرهنگ آنها نهفته است.

حضرت امام خمینی(ره) این مفهوم را با تصریح بیشتر چنین بیان می فرمایند:

«بی شک بالاترین و والاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساسا فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل می دهد.» (2)

و به طور اساسی فرهنگ است که ویژگیهای مشترک به وجود آورنده یک ملیت را تشکیل می دهد و بدون وجود یک فرهنگ واحد، افراد تبعه یک کشور را نباید یک ملت نامید. لذا می توان گفت اساس ملیت یک ملت فرهنگ است. (3)

این اهمیت والای فرهنگ در هویت و موجودیت جوامع از تعاریفی که برای فرهنگ شده نیز متسفاد است. چنان چه می بینیم همه ابعاد علوم، فنون، ادبیات، هنر، اخلاق، ارزشها، باورها، اعتقادات و ... جوامع را در حیطه فرهنگ جای می دهند. بدیهی است ویژگیهای مفترقه جوامع نیز همینهاست. کل تمدن بشری از این مجموعه ساخته شده است. هر جامعه ای نیز مرهون این ابعاد زندگی اجتماعی خود است. زیرا همه پیشرفتهای یک جامعه در پیشرفت علوم و اعتقادات و ارزشهای آن منعکس می شود و بشر بدون ابعاد فرهنگی حیات، بشری بدوی و عقب مانده خواهد بود که در جوامع امروزی تصور وجود آن نیز مشکل است.

می توان گفت

«فرهنگ مبداء همه خوشبختیها و بدبختیهای ملت است.» (4) زیرا تمام خوشبختیها و بدبختیهای جوامع، بستگی به بهره مندی از پیشرفت علوم و فنون و عملکرد اعتقادات، اخلاق، ارزشها، هنر و ... در زمینه های مختلف اجتماعی دارد. با عملکرد صحیح این ابعاد فرهنگ و نیز بهره مندی از نتایج پیشرفت علوم و فنون، جوامع می توانند به خوشبختی برسند. می توان گفت همه امور جوامع بستگی تام به فرهنگ آنها دارد.لذا «اگر مشکلات فرهنگی و آموزشی به صورتی که مصالح کشور اقتضا می کند حل شود، دیگر مسائل به آسانی حل می گردد.» (5) بر این اساس حضرت امام می فرمایند:

«راءس همه اصلاحات اصلاح فرهنگ است.» (6)

نه تنها فرهنگ، سازنده خوشبختی ملتهاست بلکه انحطاط ملتها نیز در گرو فرهنگ جامعه است. زیرا پایه های اعتقادی، اخلاقی، علمی و هنری جوامع که موجب خوشبختی ملتها هستند با انحراف فرهنگ، مضمحل می شود و انسانها به انحطاط کشیده می شوند.

«اگر فرهنگ ناصالح شد، این جوانهایی که تربیت می شوند به این تربیتهای فرهنگ ناصالح، اینها در آتیه فساد ایجاد می کنند ... وقتی فرهنگ فاسد شد، جوانهای ما که زیربنای تاسیس همه چیز هستند، از دست ما می روند و انگل بار می آیند.» (7)

فرهنگ نه تنها انسانها را به انحطاط می کشد بلکه می تواند موجب انحطاط و پوچی و در نهایت اضمحلال جوامع شود. (8)

2- فرهنگ بستر توسعه

امروزه علمای توسعه، بیش از هر زمان دیگری به این باور رسیده اند که تا فرهنگ یک جامعه ای موافق با توسعه نباشد، پیشرفت و توسعه آن جامعه میسر نخواهد بود. زیرا انسانها به عنوان عاملان محوری توسعه باید برای عمل خود تمایل داشته باشند. این تمایل که با قدرت انتخاب همراه است و در عمل پس از انتخاب به منصه ظهور می رسد، باید شرایط ایجاد تمایل در انسان را داشته باشد. تمایلهای افراد نیز از طریق ارزشها و باورهایشان ایجاد می شود. با این وجود ممکن است این تمایلها در انتخاب با محدودیتهایی که برای فرد وجود دارد مواجه شود و در نهایت تمایلات، ارزشها و امکانات مختلف فرد و جامعه، فرد را به انتخاب در عمل وادار می کند و این انتخاب عملی فرد است که می تواند در جهت توسعه جامعه یا برخلاف آن باشد.

می بینیم که عمل افراد متکی به ارزشها، اعتقادات و باورهای افراد و نیز امکانات فرد و جامعه از جهات مختلف علمی، هنری و نیز مادی دارد. بر این اساس می توان گفت فرهنگ مبداءی است که اعمال انسانها و به تبع آن مسیر تکاملی جامعه از آن نشات می گیرد. (9)

چنان چه اگر جامعه ای فرهنگی ضد توسعه داشته باشد، این فرهنگ موجد اعمالی از سوی اعضای جامعه خواهد شد که نه تنها در جهت توسعه و پیشرفت جامعه عمل نخواهند کرد، بلکه راه پیشرفت را نیز سد می کنند و موجب انحطاط جامعه می شوند. لذا برای تحقق پیشرفت و توسعه جامعه، ضرورت دارد فرهنگ آن جامعه موافق با توسعه باشد.

با این توضیحات می توان گفت، بستر و مسیری که اصلاح امور باید طی کند، بستر فرهنگ است. یعنی جامعه تنها در بستر فرهنگی مناسب است که می تواند به توسعه و پیشرفت دلخواه دست یابد. بدیهی است که اگر این بستر نامناسب باشد، توسعه نیز تحقق نخواهد یافت و یا حداقل به صورت دلخواه نخواهد بود. بر این اساس:

«راه اصلاح یک مملکتی، فرهنگ آن مملکت است. اصلاح باید از فرهنگ شروع بشود ... اگر فرهنگ درست بشود یک مملکت اصلاح می شود.» (10)

در اینجاست که ضرورت تحول فرهنگی ایجاد می شود. زیرا اگر بخواهیم جامعه ای پیشرفت کند و به طرف تعالی حرکت کند، باید زمینه های آن در مجریان این پیشرفت و حرکت ایجاد شود و گفتیم که این زمینه ها نیز چیزی جز فرهنگ جامعه نیست. بنابراین ضرورت تحول فرهنگی برای دستیابی به توسعه نمایان می شود. (11)

3- تقدم تحول فرهنگی

دیدیم که پیشرفت در همه شوون اقتصادی، سیاسی و اجتماعی زندگی یک جامعه، متکی به فرهنگ آن جامعه است و تا زمانی که فرهنگ جامعه ای موافق با پیشرفت و توسعه نباشد، پیشرفت آن جامعه میسر نخواهد بود.بر این اساس می توان گفت : اگر فرهنگ جامعه ای موافق توسعه (به معنی عام آن) نباشد، برای دستیابی به توسعه در ابعاد گوناگون باید به اصلاح فرهنگ در جهت توافق آن با توسعه همت گماشت. (12) چنانچه حضرت امام تاکید نموده اند که:

«اجانب خصوصا آمریکا در نیم قرن اخیر کوشش داشتند و دارند فرهنگ و برنامه های فرهنگی و علمی و ادبی ما را از محتوای اسلامی انسانی ملی خود خالی و به جای آن فرهنگ استعماری و استبدادی بنشانند. فرهنگ زمان طاغوت، کشور ما را تا لب پرتگاه سقوط کشاند و خداوند تعالی به داد این کشور اسلامی رسید. ولی بدون تغییرات صحیح بنیادی و تحول فرهنگی و علمی، امکان تحول فکری و روحی نیست و باید با کوشش همه جانبه از طرف دولت و روسای دانشگاهها و فرهنگیان و جوانان دانشجو به مقصود نزدیک شویم و انشاءالله تعالی از پیوستگی و وابستگی نجات پیدا کنیم و کشور عزیزمان را نجات دهیم.» (13)

می بینیم حضرت امام به طور صریح تاکید دارند که برای دستیابی به پیشرفت و اصلاح مملکت در جهت اهداف انقلاب، باید فرهنگ ضدتوسعه به فرهنگ موافق توسعه و پیشرفت اصلاح شود. بنابراین، تحول در فرهنگ در جهت موافق توسعه، می تواند مقدمه ای برای توسعه در ابعاد گوناگون باشد. البته بدیهی است که تحول فرهنگ صالح (موافق پیشرفت) به فرهنگ ناصالح (مخالف پیشرفت) نیز در جهت انحطاط جامعه عمل خواهد کرد.

در اینجا بیان این نکته نیز ضروری است که بی شک چنانچه در تعریف توسعه دیدیم، توسعه، یک پیشرفت همه جانبه در اجتماع است و در این مقوله، پیشرفت فرهنگ نیز بخشی از توسعه می باشد. و اگرچه گفتیم تحول فرهنگی موافق توسعه، زمینه ساز توسعه است، اما فرهنگ در عملکرد توسعه ای دارای دو جنبه است : یکی، عواملی از فرهنگ که عامل پیشرفت جامعه در ابعاد مختلف هستند و دیگری، بخشی از فرهنگ که در جریان توسعه، پیشرفت می کند و شاخصهایی برای توسعه یافتگی یک جامعه است. به هر حال در اینجا منظور از فرهنگ، عواملی از فرهنگ می باشد که زمینه ساز توسعه در ابعاد گوناگون خود است در ادامه برخی از عوامل فرهنگی موثر بر توسعه ازدیدگاه حضرت امام خمینی را تبیین می کنیم.

4- عوامل فرهنگی موثر بر توسعه

1-4- اثر اعتقاد به خدا

اعتقاد واقعی به خدا، اصلی ترین و اساسی ترین پایه و بنیان دینی است و مذهب بدون اعتقاد به وجود هستی بخش هدایت گر، معنی نمی دهد. این اصل اساسی، بیشترین تاثیر را بر زندگی و رفتار افراد جامعه دارد، زیرا اساسی ترین عنصر تاثیرگذار بر رفتار و عملکرد اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی افراد جامعه، اعتقادات این افراد است و بدون شک اصلی ترین اعتقادها و باورها، اعتقاد و باور به وجود مبداء هستی و ایمان به این مبداء، یعنی خداست. این ایمان چاره همه مشکلات جوامع بشری است. حضرت امام(ص) اثر این ایمان را چنین خلاصه می کنند:

«اگر ایمان به خدا و عمل برای خدا در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی واقتصادی و سایر شئون زندگی بشر وارد شود، پیچیده ترین مشکلات امروزی جهان به آسانی حل می شود. امروز دنیا، هم در این بن بست گرفتار شده است وهم نمی خواهد به نوع هدایت انبیاء تسلیم شود، ولی سرانجام چاره ای جز تسلیم ندارد.» (14)

اگر مجموعه اعتقادها و باورهای افراد را درون فرهنگ ببینیم، بی تردید باید پایه اصلی فرهنگ جامعه را که رفتار انسانها را می سازد، همین اعتقاد و ایمان به خدا دانست و بدیهی است که پایه های رشد جامعه بر همین فرهنگ استوار است. بنابراین، رشد و توسعه جامعه و به طور کلی حیات جامعه بستگی مستقیم به فرهنگ و اعتقاد به خدا دارد. به تعبیر حضرت امام خمینی(ره) تنها وجود ایمان و اعتقاد به خدا می تواند مملکت را احیا کند (15) و لذا برای احیای مملکت و پیشرفت آن باید روح ایمان و اعتقاد به خدا را در جوانان ملت رشد داد.

احیای مملکت نیز وابسته به عوامل متعددی است که مهمترین آنها از نظر حضرت امام، انسانها و شخصیت و فرهنگ آنهاست. بر این اساس، ایمان و اعتقاد به خدا موجب ساخته شدن انسانی و در نتیجه بروز و ایجاد ویژگیهای مختلفی در انسان می شود که همگی موجب تسریع حرکت انسانها برای دستیابی به اهداف جامعه یا همان توسعه به معنای کامل می شوند. حضرت امام، بی اعتقادی به خدا را موجب بی توجهی به مصالح کشور و توجه صرف به مصلحت خود و در نتیجه نرفتن به دنبال امور لازم مملکت می دانند و براساس این تفکر و اعتقاد به خداست که حضرت، تمام گرفتاریهای کشور و ملت را از نبودن ایمان به خدا می دانند.

در عین حال بر این باورند که اعتقاد به خدا را باید حکومت و دستگاه تربیتی در مردم ایجاد و تقویت کند زیرا این اعتقاد، به خودی خود، به حد لازم و کافی وجود ندارد و اگر افراد جامعه به حال خود واگذار شوند جامعه باز هم به تباهی کشیده می شود:

«اگر ما و شما دست به هم بدهیم و جوانها را مومن و متقی بار بیاوریم مملکتمان تا آخر احیاء می شود و اگر چنانچه ما کوتاهی بکنیم. این مسئولیت بزرگ را ما به دوش خودمان بکشیم و کوتاهی بکنیم در حق فرزندان این مملکت فرض کنید چند روزی هم یک چیزی بشود و یک صورتی پیدا بکند فردا بدتر از این است.» (16)

چنانچه گفتیم از دیدگاه حضرت امام، اعتقاد واقعی به خدا نه تنها به طور مستقیم بر جریانهای اجتماعی اثر می گذارد، بلکه خود باعث ایجاد خصلتهایی در افراد اجتماع می شود که این خصلتها تسریع کننده جریان توسعه هستند. در ادامه به این اثرات اشاره می کنیم.

آثار وجود اعتقاد به خدا در افراد جامعه

از فرمایشات حضرت امام خمینی چنین مستفاد می شود که ایمان به خدا، موجب تجلی خصلتهای انسانی والایی در افراد می شود که همگی آنها از زمینه های فردی واجتماعی توسعه و پیشرفت جوامع بشری است. از جمله زمینه ها عبارتند از:

1- تعهد به اسلام : یکی از نتایج ایمان به خداو مبداء هستی ایجاد تعهد نسبت به دین خدا و نظام حکومتی این دین است. فرد باایمان همان طور که نسبت به اعتقاد به خدا تقدس قایل است، برای دین و نظامی که تقویت کننده این اعتقاد است نیز تقدس قایل می شود و همچنان که خود را نسبت به انجام دستورات الهی و وظایف دینی مقید می داند، نسبت به حفظ و پیشبرد این دین نیز متعهد خواهد دانست. زیرا دین، خود مجموعه ای از دستورات الهی است.

این تعهد دینی می تواند افراد را در انجام وظایف کمک کند تا بهتر و مفیدتر برای جامعه خدمت کنند و این امر موجب پیشرفت جامعه و فراهم آمدن مقدمات لازم برای توسعه سریعتر و بهتر می شود. حضرت امام در این زمینه می فرمایند:

«من به شما نوید می دهم که انشاءالله کشور شما کشور صحیح خوب بشود به شرط این که متعهد به اسلام باشید و متوجه باشید به اینکه خدای تبارک و تعالی عنایت به ما کرد...» (17)

2- نپذیرفتن ظلم: ظلم ستیزی و کرنش نکردن در مقابل ظلم، از جمله زمینه های لازم برای دستیابی جوامع به استقلال و نپذیرفتن استثمار و استعمار است که از جمله موانع اصلی توسعه می باشند. این نپذیرفتن ظلم از اثرات ایمان و اعتقاد به خداست. حضرت امام در این زمینه می فرمایند:

«آدمی که از زیر دستگاه شما یا از دستگاه ما بیرون می آید، اگر مومن باشد، دیگر نمی شود که زیر بار ظلم اجانب برود و یا تطمیع بتوانند بکنند اورا، این تطمیعها و تهدیدها را همه، آنی که تطمیع می شود و تهدید آنها [براو] اثر می کند، آنهایی است که ایمان ندارند.» (18)

در این رابطه می بینیم، جوامعی که از خصوصیات فرهنگی آنان تن به ظلم دادن و صبر در ظلم است، سالیان طولانی زیر سیطره استعمار بوده اند و جوامع اسلامی که ایمان و اعتقاد به خدای محکمتری داشته اند، کمتر به طور مستقیم استعمار شده اند و در مبارزه با استعمار نیز رشادتهای تحسین برانگیزی از خود نشان داده اند. اکنون نیز با تقویت روح ایمان و اعتقاد واقعی به خدا، جوامع اسلامی بر علیه ظلم و ستم حاکم، سر به قیام برداشته اند و مبارزه با ظلم در این جوامع فراگیرتر است. بدیهی است که اینها تنها نقش اثر اعتقاد واقعی به خداست.

3- تطمیع ناپذیری: هنگامی که جامعه جامعه ای معنوی باشد وافرادجامعه بخدا و روزجزا اعتقاد داشته باشند، هدف این افراد در تمامی زمینه های فعالیتهایشان، جلب رضایت خدا خواهد بود. (19) و بالعکس.

«کسی که اعتقاد به خدا نداشته باشد، کسی که به روز جزا اعتقاد نداشته باشد این نمی شود که برای کشورش مفید واقع بشود... مردمی می توانند کشور خودشان راحفظ کنند، مردمی می توانند مملکت و ملت خودشان را نجات بدهند که معنویت داشته باشند. اگر معنویت درکار نباشد و همه مربوط به مادیت باشد، هر جا آخور بهتر است، سر آن آخور می روند ولواین که آن آخور راآمریکا برایش درست کند. اینهایی که خیانت به مملکت ما کردند و همه چیز ما را بردند، اینها پیششان فرق نمی کرد که آمریکا بر آنها مادیت را بدهد، پارک و نمی دانم دستگاه را بدهد یا از یک راه صحیحی باشد. ... آنهایی که خوردند و بردند و ما را به تباهی کشاندند، آنهایی بودند که به اسلام کار نداشتند، اعتقاد نداشتند، به ماوراء طبیعت اعتقاد نداشتند، به معنویات عقیده نداشتند. آنها می گفتند همین چهار روز زندگی است. پس هر چه هست بهتر و مرفه تر، از هر راهی می خواهد باشد.» (20)

4- تلقی کار به منزله عبادت (افزایش کارآیی): یکی از لوازم اصلی توسعه به مفهوم عام آن، افزایش کارآیی است. بنابر فرمایشات حضرت امام در دیدگاه اسلامی اگر کار برای خدا باشد، به منزله عبادت است. (21)

هنگامی که انسان در این عبادت و کار انگیزه الهی داشت و هدفش جلب رضایت خدا بود، با تمام قدرت و توان به انجام آن خواهد پرداخت. در نتیجه کارایی بسیار زیادی خواهد داشت. چنین کاری که با حداکثر توان انجام می شود کارآترین شیوه فعالیت است و قرین موفقیت خواهد بود. در این زمینه امام می فرمایند:

«اگر این انگیزه شد، مسلما دنبال این هستید که کار خوب باشد، وقتی انگیزه الهی شد ... وقتی که انگیزه برای خدا شد، دنبال این است که این کار را انجام بدهد به طوری که خدا پسند باشد. از این جهت در این کار موفق است.» (22)

5- ایجاد بیداری: از جمله زمینه های لازم برای توسعه، بیداری افراد جامعه است. هنگامی که افراد جامعه آگاه و بیدار باشند، استعمار و استثمار از آن جامعه رخت برخواهد بست. البته بیداری از جهات مختلف موجب بهبود تصمیم گیری وعمل آحاد جامعه می شود واز جمله اثرات اعتقاد واقعی به خدا، بیداری افراد می باشد. (23)

6- شجاعت : هنگامی که انسان همه چیز رااز خدا دید، خود را غرق در چنین اعتقادی به مبداءهستی بخش جهان یافت وبه خداایمان مطلق پیدا کرد، به خدا متکی خواهد شد و این اتکا، موجب می شود از هیچ چیزی نهراست و با شجاعت در مقابل هر دشمن و ناملایمتی بایستد و مبارزه کند و به سمت هدف گام بردارد. (24)

7- ایمان، ضامن و عامل تداوم تلاش: یکی از زمینه های لازم برای توسعه، تلاش و تداوم تلماس برای دستیابی به توسعه و تکامل بیشتر است. چنانچه حضرت امام می فرمایند:

«اگر بخواهید جمهوری اسلامی به همه معنا که دارد، با همه محتوا که دارد، در خارج تحقق پیدا بکند باید که از حالا به بعد هم همان ایمان را، همان قدرت ایمان را حفظ کنید.»

بدیهی است که با عنایت به توضیحات قبلی، هدف جمهوری اسلامی و تحقق اسلام، همان توسعه و تکامل جامعه است. اثر ایمان در تداوم تلاش به همین جا ختم نمی شود، بلکه وقتی فرد به خداایمان داشت و همه چیز را از او و برای او دید، همه را سعی خود صرف تلاش بیشتر برای خدا خواهد کرد و حتی اگر در مقطعی با شکست مواجه شود، باز هم سست نمی شود و به همان صورت قبل و با تلاش کامل سعی در انجام وظیفه و کار خواهد داشت. (25)

اعتقاد به خدا علاوه بر این اثرات، آثار بسیار مهم دیگری نیز بر جامعه و افراد آن دارد. از جمله: اعتماد به نفس، صبر در برابر شداید و تحمل مشتقات، اعتقاد به برابری و برادری و ... که به دلیل اهمیت این موارد، دیدگاه حضرت امام را در هر یک ازاین مباحث به صورت مستقل بیان خواهیم کرد.

2-4- اثر آموزش بر توسعه

از آنجا که در جوامع بشری، انسان ایجادکننده هر گونه حرکت و تحولی است، ویژگیهای کیفی این انسان می تواند در این حرکتها و تحولات عامل اصلی را ایفا کند. زیرا هر حرکت و تحولی از اندیشه و تفکر انسان نشات می گیرد و دستور انجام این تحولات را فکر او به وی می دهد و سطح این فکر و اندیشه که کیفیت انسان را می سازد، عامل اصلی چگونه اندیشیدن و فکر کردن است. زیرا اطلاعات، باورها و برداشتهای انسانها، پایه های تفکر و نتیجه گیری از این تفکر را می سازند و بدیهی است هرچه اطلاعات، باورها و برداشتها کاملتر و والاتر باشند، این اندیشه و تفکر نیز از سطح بالاتری برخوردار خواهد بود. لذا عملکرد انسان نیز که از دستورات فکر او نشات گرفته، کاملتر و با کیفیت بیشتری خواهد بود. بنابراین اطلاعات و باورها و برداشتهای انسانها که همگی از طریق یادگیری و آموزش کسب می شود، می تواند عامل مهمی در بهبود عملکرد و برنامه ریزی انسانها باشد و چون با بهبود عملکرد انسانها، دستیابی به اهداف و بهبود وضعیت عمومی جامعه حاصل می شود و توسعه نیز، بهبود و ارتقای سطح عمومی وضع موجود جامعه به طرف وضع مطلوب است، می توان گفت که آموزش، عامل مهمی برای بهبود عملکرد انسانها برای نیل به توسعه در ابعاد گوناگون است. در ادامه، بیشتر به آن خواهیم پرداخت. قبل از پرداختن به اثرات آموزش بر توسعه و پیشرفت جوامع، اشاره ای به اهمیت علم و آموزش از نظر اسلام داریم .

نقش علم و آموزش در پیشرفت

با توجه به اینکه انسان محرک توسعه است و توسعه باید توسط این محرک به حرکت درآید، هرچه این انسان از تواناییهای فکری بیشتری برخوردار باشد و آموزش و پرورش بیشتر و بهتری یافته باشد، در حرکت دادن این چرخ، بهتر عمل خواهد کرد و عملکرد او چه در جز و چه در کل، بسیار بهتر خواهد بود و بر این اساس، چنانچه تعلیم و تربیت به طور صحیح صورت گیرد، حرکت جامعه، به سمت پیشرفت و تعالی مطلوب خواهد بود.دراهمیت این نقش، حضرت امام(ره) چنین می فرمایند :

«مساله فرهنگ و آموزش و پرورش در راءس مسائل کشور است. اگر مشکلات فرهنگی و آموزشی به صورتی که مصالح کشور اقتضا می کند حل شود، دیگر مسائل به آسانی حل می گردد.» (26)

به این ترتیب از دیدگاه حضرت امام در صورت وجود علم و تهذیب، می توان از جهالت مادی و معنوی به طرف سعادت و کمال حرکت کرد. با آموزش و پرورش صحیح اسلامی و مطابق مصالح اجتماع، می توان به پیشرفتهای مختلف دست یافت و سعادت دنیوی و اخروی جامعه را تضمین کرد. نکته قابل توجه اینکه مساله آموزش و پرورش طبق فرمایش حضرت امام و از دیدگاه ایشان در بین عوامل موثر بر توسعه در راءس مسایل قرار دارد و مهمترین عامل است. به طوری که با حل مسایل و رفع مشکلات موجود در آموزش و پرورش، می توان امید داشت که دیگر مسایل به آسانی حل شود. البته در ریشه یابی این اهمیت ویژه تعلیم و تربیت در مقاطع مختلف فرمایش حضرت امام مبنی بر اینکه : «نقش دانشگاه در هر کشوری ساختن انسان است » (27) می تواند پاسخ گو باشد. زیرا چون انسان عامل اصلی حرکت توسعه است، اگر او ساخته شود می تواند عامل مفیدی برای جامعه باشد و در صورت فساد او این فساد، می تواند به فساد جامعه بیانجامد، باید توجه داشت که تعلیم و تربیت در شکل گیری شخصیت انسانها، نقش کلیدی و اصلی دارد و در واقع می توان گفت شخصیت انسانها را تعلیم و تربیت می سازد و چون عملکرد انسان به طور ویژه ای تحت تاثیر شخصیت اوست، می توان آموزش و پرورش (در مقاطع مختلف) را عامل اصلی در حرکت به سمت توسعه یافتگی در ابعاد مختلف دانست:

«نقش دانشگاه در هر کشوری ساختن انسان است. ممکن است از دانشگاه انسانی خارج بشود که یک کشور را نجات بدهد و ممکن است که یک انسان درست بشود که کشور را به هلاکت بکشاند. این نقش مهم از دانشگاه می باشد. مقدرات هر کشوری به دست دانشگاه و آنهاییکه از دانشگاه بیرون می آیند هست. بنابراین دانشگاه بزرگترین موسسه موثر است در کشور و بزرگترین مسئولیتها را هم دانشگاه دارد.» (28)

نقش مراکز علمی در استقلال و خودکفایی

چنانچه گفته شد، دانشگاهها و مراکز علمی می توانند یک کشور را به سوی ترقی و تعالی و یا به سمت انحطاط و سقوط سوق دهند. همان طور که تعلیم و تربیت استعماری، کشور را به دامن استعمار می کشاند، تعلیم و تربیت ملی، استقلالی و اسلامی می تواند کشور را به تعالی و پیشرفت برساند و همان طور که اگر مراکز علمی و دانشگاهها در دست استعمار باشند، کشور را به زیر سلطه بیگانگان می کشانند، چنانچه مراکز علمی و دانشگاهها در خدمت جامعه باشند، حافظ استقلال کشور خواهند بود. زیرا مراکز آموزشی تکیه گاه یک کشور برای اداره امور آینده خود است و اداره جوامع به دست تربیت یافتگان این مراکز است. اگر این تربیت یافتگان در جهت استقلال کشور تربیت بیابند، استقلال کشور حفظ خواهد شد و در غیر این صورت استقلال کشور از دست می رود. تربیت استقلالی نیز از دانشگاه و مدارس مستقلی ناشی می شود که اساتید و دست اندرکاران آن دارای تفکر استقلالی هستند. بنابراین حضرت امام تاکید کنند که :

«ما باید سالهای طولانی زحمت و مشقت بکشیم تا از فطرت ثانی خود متحول شویم و خود را بیابیم و روی پای خویش بایستیم و مستقل گردیم و دیگر احتیاجی به شرق و غرب نداشته باشیم. و باید از همان بچه ها شروع کنیم و تنها مقصدمان تحول انسان غربی به انسانی اسلامی باشد. اگر این مهم را انجام دادیم، مطمئن باشید که هیچ کس و هیچ قدرتی نمی تواند به ما ضربه بزند. اگر ما از نظر فکری مستقل باشیم آنها چگونه می توانند به ما ضربه بزنند. تنها آنها می توانند از داخل خود ما به ما ضربه بزنند. در داخل فردی را درست کنند (کما اینکه می بینید درست کرده اند) و بعد توسط آن هرچه می خواهند انجام می دهند.» (29)

3-4- آثار اخلاق بر توسعه

یکی از شاخه های تعالیم اسلامی، تعلیم اخلاق کریمه است و در حدیث قدسی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) برای تکمیل مکارم اخلاق مبعوث شده است. اخلاق در تعالیم اسلامی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. در عین حال این موضوع یکی از عوامل موثر بر توسعه و پیشرفت جامعه است. اخلاق از جنبه های مختلف بر عملکرد اجتماعی افراد تاثیر می گذارد. می توان گفت اخلاق، برخورد افراد جامعه را می سازد. اخلاق اسلامی نزد آحاد جامعه می تواند مانع گرایش به مفاسد اجتماعی که عنصری مهم در ممانعت از تحقق اهداف، متعالی جامعه است شود و برخورد افراد جامعه و مدیران نظام را که در پیشبرد اهداف، نقش موثری دارد اصلاح کند و به نحو احسن در خدمت توسعه و پیشرفت جامعه قرار دهد. در اینجا به بررسی عامل اخلاق اسلامی و نقش آن در توسعه می پردازیم. قبل از هر چیز باید گفت که آنچه در این بحث از اهمیت خاصی برخوردار است این نکته می باشد که فساد و مفاسد در جوامع اثرات بسیار مخربی بر جامعه دارند و مانعی مهم در تحقق اهداف جوامع هستند. نقش مهم اخلاق اسلامی نیز از این بعد، جلوگیری از فساد افراد و جامعه است و از این طریق به اصلاح امور در جهت فراهم شدن شرایط و لوازم توسعه جامعه، کمک شایانی می کند. بنابراین در ابتدا به آثار فساد اخلاقی برای جامعه می پردازیم.

آثار مفاسد اخلاقی

فساد افراد، موجب بروز رفتاری مخالف با نیازهای تعالی و رشد انسان و اجتماع می شود. این رفتار نقش مخربی بر آثار عملکردی انسان برای خود و جامعه دارد. البته فساد در معنای وسیع خود، بسیار گسترده است و بسیاری از اعمال فردی و اجتماعی افراد را دربر می گیرد. در نتیجه در همین ابعاد بر آثار اعمال انسانها تاثیر می گذارد. موثرترین مفاسد در تاثیرگذاری منفی بر روند حرکت جامعه به سمت مطلوب، فساد جوانان اجتماع است. اما در مجموع فساد می تواند موجب از کار انداختن قدرت تفکر انسانها، به بطالت هدر دادن فرصتهای مفید، ایجاد غفلت از مسایل زندگی فردی و اجتماعی، سلب جدیت از افراد، انهدام نیروی انسانی به ویژه جوانان، جلب توجه انسانها و خاصه مدیران جامعه به زرق و برق دنیا و انحراف افکار از توجه به حقایق و واقعیتها و ... می شود. حضرت امام در تاثیر فساد در رژیم طاغوتی پیش از انقلاب اسلامی چنین می فرمایند:

«آنکه از همه چیز به کشور ما صدمه اش بیشتر بود، این بود که نیروی انسانی ما را خراب کردند و نگذاشتند رشد بکند. مراکز فساد در شهرها و به خصوص در تهران آن قدر زیاد بود و آن قدر تبلیغ در کشاندن جوانهای ما به این مراکز فساد شد و آن قدر راههای فساد برای جوانهای ما باز کردند و دامن زدند به اینها و کشاندند اینها را در مراکز فساد که این خرابی از همه خرابیها بدتر بود. خرابیهای مادی جبرانش آسانتر از خرابیهای معنوی است. ... اینها نیروهای انسانی ما را از بین بردند، نگذاشتند رشد بکند. در بین خود کشور ما جوری کردند که محتوای انسان را از بین بردند، یک صورتی گذاشتند و محتوا را گرفتند. طوری کردند که اعتماد ما هم به خودمان تمام شد. استقلال فکری ما را، استقلال روحی ما را از دستمان گرفتند.» (30)

4-4- اثر ویژگیهای اخلاقی مدیران بر توسعه

حضرت امام درباره ویژگیهای اخلاقی مدیران نظام اسلامی به موارد متعددی اشاره داشته اند که در اینجا تنها اشاره ای به برخی از آنها می کنیم و به آثار آنها می پردازیم :

1- ساده زیستی و در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی کردن و از نعمات مادی بهره مند شدن. (31)

2- برخورد از روی مهر پدری (و برادری) با افراد جامعه. (32)

3- خود را خدمتگزار مردم دانستن و بر این اساس با مردم برخورد کردن. (33)

4- برخورد عادلانه بین همه مردم و تبعیض قایل نشدن برای نزدیکان، پولدارها و ... نسبت به سایرین. (34)

5- با مردم معاشرت نزدیک داشتن و در بین مردم با سادگی وارد شدن. (35)

6- دوری از خودکامگی و دیکتاتوری. (36)

7- دوری از مال اندوزی. (37)

8- زهدپیشگی اسلامی و دوری از تجمل گرایی و رفاه طلبی. (38)

9- خود را در عمل با دیگران برابر دانستن. (39)

10- حلال محوری، از دست رنج خود امرار معاش کردن و چشم نداشتن به بیت المال. (40)

11- استفاده نکردن از اموال عمومی برای مصارف شخصی. (41)

12- به فکر آحاد افراد جامعه بودن و غصه همه را خوردن. (42)

13- اهمیت ندادن به پست و مقام. (43)

14- تقوی پیشه کردن و تهذیب نفس. (44)

هر نظامی دارای اهدافی است که از طریق عملکرد نهادها و سازمانهای موجود در نظام در صدد تحقق این اهداف است. نهادها و سازمانها نیز توسط مدیران به گردش در می آیند و وظیفه مدیر است که با اداره نهاد یا سازمان تحت دیریت خود، آن را به سمتی سوق دهد که به تحقق اهداف آن و در نتیجه دستیابی به اهداف عالی جامعه بیانجامد. بر این اساس اصلی ترین عنصر هر سازمانی، مدیر آن است و هنگامی سازمان می تواند به اهداف خود دست یابد که مدیر سازمان ویژگیهای لازم برای اداره صحیح و حرکت دادن عملکرد سازمان به سمت تحقق اهداف را داشته باشد.

از آنجا که اهداف نظام در توسعه، هم مادی و هم معنوی هستند، یک مدیر باید هم توانایی تحقق اهداف مادی و هم توانایی تحقق اهداف معنوی را داشته باشد. تحقق اهداف مادی و معنوی جامعه نیز در گرو عملکرد مدیران است و قسمتی از عملکرد مدیران را نیز برخورد و اخلاق آنها تشکیل می دهد. در اخلاق و برخورد مدیران نیز عوامل بیان شده، مهمترین تاثیر را دارند که اثرات این عوامل را می توان به صورت زیر خلاصه کرد :

به طور خلاصه می توان گفت توجه به خدا و کار برای خدا موجب می شود که مدیر، قدرت و جسارت بیشتری پیدا کند، قانون را به طور صحیح عمل و اجرا کند، تسلیم هوای نفس نشود، با تمام وجود کار کند و در یک کلام، تمام هم و غم خود را صرف کار و مدیریت کند که به طور قطع در چنین شرایطی کاراترین مدیر در نوع خود خواهد بود. اگر در چنین حالتی توان کار را در خود ندید، مسوولیت را به دیگران که توان بالاتری دارند واگذار خواهد کرد. بدین ترتیب مدیریت نظام، برای دستیابی به اهداف جامعه که به طور کلی در مفهوم توسعه خلاصه می شود، کاراترین مدیریت ممکن خواهد بود.

اگر مدیر خود را موظف به خودسازی و رفع مفاسد اجتماعی بداند، در این راه تلاش خواهد کرد و هم خود به عنوان الگویی سالم برای جامعه خواهد بود و هم تلاش او برای رفع مفاسد، زمینه های انحطاط جامعه را از بین می برد و زمینه پیشرفت را فراهم می کند. هنگامی که مدیر، مدیریت را منصب خدمتگزاری دانست این منصب را فقط برای این خدمتگزاری صرف خواهد کرد و تلاش او برای خدمتگزاری بهترین هدیه مدیریت برای احیای جامعه و پیشرفت و تعالی آن خواهد بود.

محبت نسبت به مردم و زیردستان، مایه جلب همکاری آنها در پیشبرد اهداف عالیه توسعه جامعه می شود. ساده زیستی مایه هم دردی و هم سویی نظرات افراد جامعه با مدیران می شود و مردم با ملاحظه این دو خصلت از مدیران، آنان را از خود دانسته و در نتیجه هم مدیران بهتر می توانند به مشکلات مردم پی ببرند، هم مردم بهتر نظراتشان را به آنان ارایه دهند و در مجموع با میل و رغبت به همکاری و تلاش در جهت تحقق اهداف مدیریت جامعه بپردازند.

عدالت مدیر از جهات مختلف بر توسعه موثر است: موجب توزیع عادلانه امکانات و سازندگی در جامعه می شود که زمینه ای برای توسعه هماهنگ خواهد بود، سبب انتصاب مدیران عادل در رده های پایینتر می شود، زمینه اصلی برادری و برابری را فراهم می کند و در مجموع پایه های «توسعه عادلانه و پایدار» را می سازد.

برای تقویت اثرات اخلاق و برخورد کارگزاران نظام بر توسعه، باید گفت چون منشاء وجود همه این ویژگیهای اخلاقی، اعتقاد و ایمان واقعی به خداست. در وهله اول، در انتخاب مدیران جامعه باید به تعهد و ایمان آنان به خدا توجه کافی شود و افراد صالح و متعهد را برای مدیریت سازمانهای مختلف برگزید و در وهله بعد، سعی در گسترش ایمان و تعمق آن در قلوب مدیران و مسوولان نظام داشت.

در کنار این، باید به تقویت نفس و اعتماد به خود نیز پرداخت، زیرا این موضوع یکی از علل تجمل گرایی و توجه به دنیا و دوری از اخلاق کریمه و ضعف نفس است. حضرت امام خمینی(ره) در مورد کسانی که می گویند باید دفاتر و محل کار مدیران و مسوولان با تجمل و شکوه باشد، می فرمایند :

«می ترسند که مبادا یک وقت مهمانی از اجانب بیاید در کاخ دادگستری و یا در کاخ نخست وزیری و اینجا ببیند که یک چیز محقری است، باید حتما به فرم غرب باشد. ضعیفید آقا، تا ضعیفید زیر بار اقویا هستید. آن وقتی که نفس شما قوی شد و اعتنا نکردید، اعتنا به این زخارف نکردید، آن وقت است که از شما حساب می برند.» (45)

که می بینیم در این کلام، ضعف نفس، منشا تصور لزوم تجمل گرایی و توجه به دنیا بیان شده است.

پس برای گسترش آثار مثبت اخلاق و برخورد مدیران برای توسعه، باید افراد مومن و متعهد را به مدیریت گماشت و در عین حال به تقویت «ایمان » و «نفس مطمئنه » آنان نیز پرداخت.

5-4- نقش فرهنگ کار در توسعه

یکی از عوامل فرهنگی موثر بر توسعه، فرهنگ کار است. فرهنگ کار یکی از مهمترین عوامل توسعه اقتصادی در دنیای غرب تلقی شده است. گفته می شود رنسانس که در غرب با ظهور مذهب پروتستان آغاز شد در ایجاد فرهنگ کار نقش اساسی داشت. در نتیجه موجب تحولات بزرگ صنعتی در دنیای غرب شد. زیرا مذهب پروتستان که زاییده رنسانس است و موفقیت دنیوی را نشانه رستگاری در آخرت و رسیدن به این هدف را از طریق سخت کار کردن، صرفه جویی و میانه روی ممکن می دانست برخلاف عقیده ای که دنیا و در نتیجه کار را مورد تشویق قرار نمی داد به عنوان موتور حرکت تحولات اجتماعی و اقتصادی شناخته شده است. لذا عده ای از اندیشمندان توسعه معتقدند که اقتصاد سرمایه داری فعلی از تعالیم پروتستان سرچشمه گرفته است.

در اسلام، کار کردن عبادت محسوب می شود و کارگر مجاهد و عابد. این بینش اگر در فرهنگ مردم رسوخ کند، می تواند موجب استقلال وخودکفایی یک مملکت باشد. حضرت امام که اندیشه هایش جملگی نشات گرفته از تعالیم دینی است درباره ارزش کار سخنان نغزی بیان می کنند :

«پیغمبر اسلام که اولین فرد انسانهاست و بزرگترین انسان کامل است، نسبت به کارگر این طور تواضع بکند و کف دست او را که علامت کار است ببوسد، این نکته دارد که کف دست را بوسیده (نه پشت دست را) کف دست آثار کار درش هست، می خواهد ارزش کار را به عالمیان اعلام کند، به مسلمین اعلام کند که ارزش کار این است که آن جائی که کارگر که کار کرده است، در اثر کار یک نشانه ای پیدا کرده من آنجا را می بوسم که ملتهای اسلامی و بشر ارزش این کارگر را بداند.» (46)

وجدان کاری

وجدان کاری یکی از موضوعاتی است که در رابطه با فرهنگ کار مطرح می شود. منظور از این عنصر، وجود حالتی درونی در افراد است که آنها را وادار می کند کار را به کارآترین شکل انجام دهند. به عبارت دیگر می توان وجدان کاری را به انجام کار به کارآترین شکل تعریف کرد. این روحیه زمانی حاصل می شود که هر کس در کاری که به عهده دارد سعی کند کار خود را درست انجام دهد. پیامبر اکرم (ص) فرمود: خداوند رحمت کند کسی را که اگر کاری انجام می دهد محکم کاری می کند. این مساله ای است که متاسفانه علیرغم تاکید زیاد اسلام هنوز در فرهنگ ما کمتر رسوخ پیدا کرده است و در واقع یکی از آفات کار است. می توان نبودن این روحیه را از موانع عمده توسعه و رشد به حساب آورد. حضرت امام در موارد متعددی به این حقیقت اشاره کرده اند و مجاهدت هر کسی را به انجام درست کاری که به عهده دارد، می دانند:

«امروز که شما هستید و خودتان هستید و کشور مال خود شما هست و منافع کشور از خود شما و از برادران شماست، بخواهید که آنها دیگر نتوانند رخنه کنند، استقامت باید بکنید، پایداری باید بکنید، پایداری به این است که هر کس در هر شغلی که هست آن جا را خوب عمل بکند. همان طوری که پاسدارها و ارتش ما در جبهه ها پایداریشان به این است که جنگ را خوب عمل بکنند و پیش ببرند، پایداری کشاورز این نیست که جنگ بکند، پایداری کشاورز این است که کشاورزیش خوب باشد. پایداری بانکدارها این است که خوب عمل بکنند و پایداری افرادی که پرسنل اداره مالیه هستند، آنها این است که خوب عمل بکنند، ناراضی درست نکنند. مردم، این مردمی هستند که همه با هم دست به هم دادند و کشور را آزاد کردند، کشور را اسلامی کردند و کسانی که انحراف دارند در صدد اینند که ناراضی درست بکنند.» (47)

چنانچه ملاحظه می شود پایداری و استقامت هر طبقه ای از دیدگاه حضرت امام این است که کار خود را خوب انجام بدهد نه اینکه وارد عرصه های دیگر بشوند.

6-4- اثر وحدت بر توسعه

بی شک یکی از عوامل فرهنگی که نقش بسیار مهمی در موفقیت برنامه های توسعه دارد، وحدت آحاد جامعه است. وحدت زمانی در یک جامعه به وجود می آید که منافع افراد، همان باشد که منافع جمع است. اگر افراد بین منافع خود با منافع اجتماع تزاحم و برخورد دیدند، اجتماع را صحنه برخورد بین این دو منفعت می کنند. هماهنگی بین این دو خواسته که بعضی مواقع با هم متضاد هستند، می تواند به وحدت و یکپارچگی جامعه کمک کند. لزوم وجود وحدت به این دلیل است که توسعه همه جانبه، احتیاج به مشارکت همه آحاد جامعه در برنامه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دارد و مشارکت بدون وجود یک هدف مشترک ممکن نیست. لذا می توان نتیجه گیری کرد که داشتن هدف مشترک، می تواند مهمترین علت وحدت آحاد جامعه باشد. حضرت امام خمینی به موضوع داشتن هدف مشترک اشاره می کنند و می فرمایند در دوران سازندگی نباید دنبال منافع فردی و خواسته های شخصی باشیم، مشکلات دوران سازندگی و توسعه را به وجود گردنه هایی که به طور مرتب غارتگران و دزدان در آن هستند تشبیه می کنند و راه حل پیروزی بر مشکلات را دست یازیدن همه ملت به یک هدف مشترک و آن پیروزی مقاصد اسلامی می دانند و می فرمایند:

«همه می دانید که رمز پیروزی بزرگی که ملت به آن رسیده است، وحدت کلمه همه اقشار از مرکز تا اقصی بلاد کشور و وحدت هدف (آن برچیده شدن حکومت طاغوتی و قطع ایادی استعمار و استثمارگران بین المللی و برپا شدن جمهوری اسلامی) بود. اکنون احتیاج بیشتر داریم به حفظ این وحدت کلمه و وحدت مقصد.» (48)

چرا در دوران سازندگی احتیاج بیشتری به وحدت در مقصود است؟ از نظر علمای توسعه، وحدت عامل ثبات، نظم، امنیت و برانگیختن مشارکت همه مردم در توسعه و سازندگی است. نبودن وحدت در هدف، منجر به تشتت اجتماعی، بحران و هدر رفتن منابع انسانی و غیرانسانی است. از جنبه فرهنگی، وحدت آحاد جامعه در شرایطی به وجود می آید که جامعه دچار تعارض فرهنگی نباشد. منظور از تعارض فرهنگی این است که بعضی از اجزای فرهنگ یک جامعه با بعضی دیگر در تضاد و مخالفت باشند. به عبارت دیگر جامعه دارای اجزای فرهنگی مانعه الجمع باشد. این امر زمانی ایجاد می شود که اجزای فرهنگ از منشاهای متفاوت و یا متضادی گرفته شده باشند. به عنوان مثال، فرهنگ اسلامی ایران با فرهنگ غرب در مبنا با هم در تضاد هستند. اگر گروهی از جامعه، فرهنگ غرب را بپذیرند و گروهی فرهنگ دینی را، ما شاهد تضاد و دو دستگی بین این دو گروه خواهیم بود. اگر بعضی عناصر را از فرهنگ دینی و بعضی دیگر را از فرهنگ غرب بگیریم، چون این دو فرهنگ در مبنا با هم در تعارض هستند، امکان تضاد و دوگانگی در جامعه بسیار زیاد است. لذا حضرت امام(ره) وقتی به موضوع وحدت اشاره می کنند، موضوع اسلامیت را به عنوان محور وحدت مطرح کرده اند. (49) با وجود این عناصر ما در جامعه تعارض فرهنگی نخواهیم داشت. زیرا چنانچه گفتیم تعارض فرهنگی وقتی به وجود می آید که فرهنگ یک جامعه منشاهای متفاوتی داشته باشد. ولی اگر همه باورها، عقاید و ارزشها از فرهنگ دینی نشات گرفته باشند، حتی برخی از عناصر مثبت سایر فرهنگها نیز وارد فرهنگ شود، به لحاظ اینکه عناصر مثبت سایر فرهنگها با اسلام تباین ندارد، باز هم فرهنگ جامعه، فرهنگی یک دست خواهد ماند. در این حالت زمینه برای توسعه فراهم است. (50)

7-4- نقش توجه به دنیا در توسعه

یکی از عوامل فرهنگی موثر در توسعه، به ویژه توسعه اقتصادی، نوع نگرش و توجه به دنیاست. این، یکی از مسایل پیچیده ای است که در نوع نگرش به آن برای توسعه افراط و تفریطهای زیادی صورت گرفته است. عده ای معتقدند که توجه به دنیا و زخارف آن انسان را از کمال باز می دارد و نباید به دنیا دلبسته بود. البته شبیه به این مضمون در روایات و آیات آمده است. از طرفی عده ای از علمای توسعه معتقدند که جامعه ای که دنیا را مطلوب نداند نمی تواند به توسعه دست یابد. استدلال این عده بر این است که توسعه باید در این دنیا صورت گیرد این، با به کارگیری عقل در جهت تسخیر نیروها و منابع موجود در طبیعت به نفع بشر ممکن می شود. در آن صورت است که انسان می تواند بر رفاه و آسایش خود بیافزاید. بر این اساس اگر مکتبی، زندگی و حیات این دنیا را مذموم بداند. این دیدگاه به طور طبیعی در اعمال و افکار افراد جامعه اثر می گذارد. زیرا افکار و اعمال انسانها، نتیجه فرهنگ و بینش آنهاست. اگر این مطلب را بپذیریم و رفتارهای انسانها را معلول طبیعی افکار و اعتقادات آنان بدانیم، پس لاجرم باید قبول کنیم که اعتقاد به مذموم بودن دنیا در رفتار انسان موثر است. البته این واضح است که اگر کسی دنیا را به خودی خود مذموم دانست، برای استفاده در حداکثر ممکن از منابع موجود در طبیعت سعی و تلاش نخواهد کرد و هرگز برای دستیابی به سطح بالاتری از رفاه مادی به تلاش فوق العاده دست نخواهد زد بلکه به حداقلها اکتفا خواهد کرد.

سوال این است که این بینش در تعالیم اسلامی چه جایگاهی دارد و چگونه می توان به رخارف دنیا توجه نداشت در عین حال به توسعه و رشد هم رسید؟ این مساله ای است که به تفاوت نوع توسعه و تعریف آن در اندیشه اسلامی با آنچه در دنیای غرب اتفاق افتاده است بازمی گردد. در واقع، این اختلاف دو بینش است. در اندیشه اسلامی، دلبستگی به دنیا مذموم است. اما، دنبال دنیا رفتن به صورت ذاتی مذموم نیست. این مساله را می توان با مراجعه به آیات و روایات استنباط کرد، اما در اینجا فرصتی برای پرداخت به آنها نیست. همین قدراشاره می کنیم که در آیات قرآنی دربعضی موارد دنیابا صفاتی نظیر لهو و لعب، متاع قلیل، متاع غرور، تکاثر و تفاخر معرفی شده است که همه، صفاتی دارای بار منفی هستند و در برخی مواقع با صفاتی نظیر فضل الهی، خیر، رحمت و حسنه معرفی شده است که همه بار مثبت دارند،البته آیاتی نیز وجود دارند که راز اختلاف این دو دسته از صفات رابیان و تضاد ظاهری این دو دسته ازآیات را حل می کند.به عنوان مثال در قرآن شریف آمده است:

(ان الذین لایرجون لقائنا و رضوا بالحیوه الدنیا و اطمانوا بها هم عن آیاتنا غافلون اولئک ماواهم النار بما کانوا یکسبون) یعنی کسانی که امید لقای ما را ندارند (اعتقاد به آخرت ندارند) و زندگی دنیا را پسندیده و به آن آرام گرفته اند و آنهایی که از نشانه های ما بی خبرند، جایگاهشان به سزای اعمالی که انجام داده اند در آتش است.

نتیجه ای که از محتوای این آیه می گیریم این است که علت مذمت دنیا بی اعتقادی به قیامت و منحصر کردن زندگی به حیات دنیایی (رضوا بالحیوه الدنیا) است. پس، دنیایی مذموم است که برای آخرت بنا نشود. لذا دنیا به خودی خود مذموم نیست بلکه مطلوب نیز هست. در این باره پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: «نعم العون الدنیا علی الاخره » دنیا بهترین کمک برای رسیدن به آخرت است. حضرت امام خمینی به این حقیقت که اگر دنیا در جهت اهداف آخرت باشد نه فقط مذموم نیست، بلکه دستیابی به آن واجب است و در مساله حکومت اشاره کرده اند:

«و آنچه گفته شده و می شود که انبیاء علیهم السلام به معنویات کار دارند و حکومت و سررشته داری دنیایی مطرود است و انبیاء و اولیاء و بزرگان از آن احتراز می کردند و ما نیز باید چنین کنیم اشتباه تاسف آوری است که نتایج آن به تباهی کشیدن ملتهای اسلامی و باز کردن راه برای استعمارگران خون خوار است. زیرا آنچه مردود است حکومتهای شیطانی و دیکتاتوری و ستمگری است که برای سلطه جوئی و انگیزه های منحرف و دنیایی که از آن تحذیر نموده اند جمع آوری ثروت و مال و قدرت طلبی و طاغوت گرایی است و بالاخره دنیایی است که انسان را از حق تعالی غافل کند. و اما کومت حق برای نفع مستضعفان و جلوگیری از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعی، همان است که مثل سلیمان ابن داود و پیامبر عظیم الشان اسلام، صلی الله علیه و آله و اوصیاء بزرگوارش برای آن کوشش می کردند، از بزرگترین واجبات و اقامه آن از والاترین عبادات است، چنانچه سیاست سالم که در این حکومتها بوده از امور لازمه است. باید ملت بیدار و هشیار ایران با دید اسلامی این توطئه ها را خنثی نمایند و گویندگان و نویسندگان متعهد به کمک ملت برخیزند و ست شیاطین توطئه گر را قطع نمایند.» (51)

چنانچه از سخنان حضرت امام استنباط می شود، دنیاداری به صورت ذاتی مذموم نیست و اگر به وسیله حکومت حق بتوان از ظلم و ستم جلوگیری کرد و به اقامه عدالت پرداخت، نه فقط مذموم نیست بلکه از دیدگاه حضرت امام از والاترین واجبات است.

تفاوت دیدگاه امام خمینی با دیدگاه غربیان در نگرش به دنیا و مظاهر آن در این است که آنها رسیدن به این دنیا به صورت ذاتی برایشان هدف است، لذا تمام اهداف توسعه آنها در همین دنیا خلاصه می شود، ولی از دیدگاه حضرت امام که از اسلام نشات گرفته است، دنیا وسیله ای برای مقاصد عالیتر و اهداف توسعه اسلامی است. لازمه این نگرش و عملکرد آن مستقل بودن انسان در مقابل دنیا و همین طور هدف مطلق ندانستن دنیاست.

دلبستگی به دنیا به معنای هدف قرار دادن آن، مانع کمال انسان است و چنانچه گفته شد هدف اصلی توسعه اسلامی هم، کمال انسان است. به همین خاطر می بینیم که در اندیشه اسلامی دلبستگی نداشتن مطلق به دنیا از جمله ساده زیستی، عدم وابستگی به زخارف دنیا و مال و جاه وارد شده است.

حضرت امام خمینی وجود روحیه ساده زیستی را شرط توانایی انسان برای مقابله با باطل و دفاع از حق می دانند و معتقدند که دلبستگی نداشتن به دنیا باعث می شود که مردان بزرگ بتوانند به ملتهای خود خدمت کنند و به طور صریح می فرمایند با زندگی اشرافی و مصرفی نمی توان ارزشهای انسانی اسلامی را حفظ کرد. این نکته هدف قرار دادن دنیا و دلبستگی افراطی به آن را نفی می کند وگرنه چنانچه دنیا مقدمه احقاق حق مظلومین و اقامه عدالت باشد، از دیدگاه حضرت امام، دستیابی به آن از اهم واجبات است. البته این موضوع آن چیزی است که از مجموع تعالیم دینی قابل استنباط است. حضرت علی (ع) می فرماید: «بالدنیا تحرز الاخره » آخرت به وسیله دنیا به دست می آید.پیامبر اکرم (ص) دنیا را مزرعه و مقدمه آخرت می دانند. لذا رهبانیت در اسلام مردود است. حضرت امام در مواقع متعددی به این حقیقت اشاره کرده اند. از مجموع سخنان ایشان در این باره، نتایج زیر برداشت می شود :

1- هدف قرار دادن دنیا و دلبستگی به آن مردود است.

2- برای دستیابی به اهداف عالیه توسعه باید دنیا را مقدمه کسب این اهداف قرار داد.

3- ساده زیستی و داشتن روحیه کوخ نشینی، نه کاخ نشینی، برای خدمت به خلق و سازندگی ضروری است.

4- ترک دنیا و بی اعتنایی به آن به بهانه اینکه باید به معنویات کار داشت، مردود است. (52)

این بینش، سبب می شود که جامعه اسلامی نتواند به بهانه داشتن آخرت، دنیای خود را ترک کند و بداند برای رسیدن به آخرت باید دنیا را مقدمه قرار دهد. به طور طبیعی، روشن است که دعوت به ترک رهبانیت و مطلوب داشتن حکومت داری و دنیاداری برای اهداف عالیه اسلام، نقش مثبتی در توسعه دارد. لذا می توان گفت از دیدگاه حضرت امام این بینش که بگوییم پیامبران به معنویات کار دارند و حکومت و سررشته داری دنیا مطرود است و انبیا و اولیا و بزرگان از آن احتراز کرده اند و ما نیز باید چنین کنیم، از موانع توسعه و سازندگی اسلامی است. منتها چون حضرت امام برخلاف بقیه اندیشمندان غیرمسلمان معتقدند مسایل مربوط به دنیا نباید خود هدف باشد، نتیجه اش این است که همان اندازه که انسان امروز در غرب برای دنیا تلاش می کند، یک مسلمان باید تلاش کند، بلکه چون می داند که فعالیت دنیایی در آخرت حساب و کتاب دارد، باید حداکثر استفاده مطلوب را از آن ببرد و هرچه می تواند بیشتر به نفع توسعه گام بردارد. تنها تفاوتی که ممکن است میان نگرش امروزین انسانهای مادی غربی با یک انسان مسلمان وجود داشته باشد، این است که آنها همه چیز را در همین دنیا می بینند، ولی فرد مسمان برای دنیا هدفی برتر قایل است. این دیدگاه به زندگی، معنی و جهت می بخشد. اهداف توسعه در غرب در همین جهان خلاصه می شود، ولی در یک جامعه دینی در عین حال که باید به همه آن بهره مندیهای مادی دسترسی یافت، باید آنها را وسیله ای برای رسیدن به غایتی برتر از این دنیا قرار داد و این بینشی است که اسلام، به یک انسان مسلمان می دهد. چنانچه دیدیم، حضرت امام نیز در فرمایشاتشان بر این نکته تاکید داشته اند.

8-4- نقش فرهنگ مصرف در توسعه

یکی از عوامل فرهنگی موثر بر توسعه، فرهنگ مصرفی است. در این باره دو دیدگاه وجود دارد: یک دیدگاه معتقد است که رواج فرهنگ مصرف گرایی به توسعه کمک می کند و به طور صریح مصرف گرایی را به عنوان یکی از عواملی که نقش مثبت در توسعه دارد عنوان می کند. استدلال آنها این است که این عامل بر توسعه دنیای غرب اثر مثبت داشته است. وقتی تقاضا برای مصرف افزایش یافت در نتیجه تقاضا برای کالاها و خدمات تولیدی نیز زیاد شد و تولید سودآورتر شد و از این طریق به رشد تولید کمک کرد. به علاوه اینکه افزایش مصرف از طریق مکانیسم ضریب تکاثر بر تولید ملی اثر مثبت دارد چنانچه در اقتصاد گفته می شود افزایش یک واحد مصرف باعث می شود که بیش از یک واحد بر مقدار تولید ناخالص ملی افزوده شود.

دیدگاه دیگر این است که فرهنگ مصرف گرایی اثر منفی بر توسعه دارد. استدلال این عده چنین است که رواج فرهنگ مصرف گرایی، مصرف جامعه را به سوی کالاهای لوکس و تجملی که اغلب وارداتی است، سوق می دهد و باعث خروج سرمایه های ملی و نیز تضعیف روحیه تلاش می شود. این آثار به زیان کشورهای در حال توسعه است و مانع توسعه سریع آنها می شود. این دیدگاه در مقابل این تفکر است که تصور شده است چون توسعه اقتصادی در دنیای غرب تحقق یافته است هر عنصر فرهنگی که در غرب وجود دارد از عوامل مفید برای توسعه است. در پاسخ به آن می گوید: بسیاری از عناصر فرهنگی که از غرب گرفته شده است، خاصیت ضد توسعه ای دارد و یا در اقتباس غلط، چنین خاصیتی پیدا می کند. پس در مرحله اول باید به فرهنگ خودی تکیه کرد. فرهنگ مصرف گرایی که در تماس کشورهای جهان سوم با فرهنگ غرب گرفته شده است، اکنون به عنوان یکی از موانع جدی توسعه اقتصادی در این کشورها محسوب می شود. این فرهنگ باعث شده است، مردم اغلب کالاهایی مصرف کنند که خود تولید نمی کنند (کالاهای وارداتی) و از این طریق به جای کمک به تولید و پایه های اقتصاد داخلی، با گسترش فرهنگ مصرفی و مصرف کالاهای تجملی که تولید کشورهای توسعه یافته است به بنیان اقتصاد جامعه خود لطمه می زنند. البته گسترش فرهنگ مصرف گرایی (افزایش مصرف) در جوامع غربی، به رشد تولید آنها کمک کرده است. زیرا با افزایش تقاضا برای مصرف کالاها و خدمات، تولیدکنندگان، تشویق به عرضه انبوه این کالاها شدند و تولیدکنندگان در تداوم تولید به بازارهای داخلی خود بسنده نکردند و به بازارهای خارجی نیز روی آوردند. این افزایش تقاضا در مجموع کمک بزرگی به توسعه آنها کرده است، اما اکنون افزایش مصرف و روحیه مصرف گرایی و مصرف زدگی و مصرف کالاهای دیگران در کشورهای جهان سوم به یک معضل غیرقابل حل تبدیل شده است. اگر بپذیریم که این عنصر فرهنگی (افزایش مصرف) در تماس با غرب به این کشورها انتقال یافته است و اگر فرض کنیم فرهنگ مصرفی در آن کشورها به لحاظ نداشتن رقیب در ابتدای توسعه به رشد و توسعه آنها کمک کرده است، در این مساله شکی نیست که در حال حاضر در کشورهای جهان سوم به عنوان یک مانع در برابر توسعه عمل می کند. زیرا کشورهای جهان سوم بیش از هر چیز به افزایش سرمایه گذاری و افزایش تولیدات احتیاج دارند که شاخص اصلی توسعه اقتصادی است، ولی افزایش مصرف کالاهای خارجی باعث می شود که تولیدات داخلی دچار مشکل شود و به علاوه بخش قابل توجهی از درآمد ملی به جای سرمایه گذاری، به مصرف کالاهای ساخته شده دیگران برسد و این روند، ضدتوسعه است. جدای از این که این مصرف زدگی باعث ایجاد یک الگوی نامناسب مصرفی در این کشورها می شود و خاصیت ضدتوسعه ای آن، ارزشها و فرهنگ اسلامی را سخت مورد تهاجم قرار می دهد، فرهنگ مصرف گرایی به طور مشخص متوجه مصرف کالاهای لوکس و تجملی و رواج زندگی اشرافی و روحیه اشرافی و روح کاخ نشینی است.

به دلیل اینکه هر مصرفی، فرهنگ خاص خود را دارد اغلب، کسانی که دچار مصرف زدگی هستند آن هم مصرف کالاهای لوکس و تجملی، فرهنگ این کالاها را که وارداتی است کسب خواهند کرد. در واقع فرهنگ مربوط به این گونه مصارف، آثار انحطاط آمیز دارد. کاخ نشینی به عنوان یکی از مظاهر ترویج فرهنگ مصرفی این گونه است. لذا حضرت امام به طور صریح می فرمایند «خوی کاخ نشینی مضر است » یا «خود کاخ نشینی این خوی را می آورد» و در نهایت در این نکته تاکید می فرمایند که

«اگر بخواهید ملت شما جاوید بماند و اسلام را به آن طوری که خدای تبارک و تعالی می خواهد، در جامعه ما تحقق پیدا کند مردم را از آن خوی کاخ نشینی به پایین بکشید.» (53)

چنانچه ملاحظه می شود حضرت امام (ره) در سخنان خود ضمن برحذر داشتن جامعه از خوی کاخ نشینی که باعث رواج فرهنگ مصرفی به معنایی است که بیان شد، همچنین به آثار این صفت اشاره کرده اند و در نهایت در یک جمله جان کلام را بیان کرده اند و آن اینکه روحیه کاخ نشینی موجب انحطاط اخلاقی جامعه است.

یکی دیگر از مظاهر رواج فرهنگ مصرف گرایی، اسراف و تبذیر است که گریبان گیر چنین جامعه ای می شود. اسراف و تبذیر با توسعه ناسازگار است. اسراف به معنای تجاوز از حد اعتدال و متوسط مصرف جامعه است. تحریم اسراف، باعث می شود که مصرف یک جامعه اسلامی در حد اعتدال باقی بماند، مردم در حد ضرورت مصرف کنند، اضافه بر آن را پس انداز کنند و به سرمایه گذاری و یا انجام مصارف مستحب (صدقات و انفاقهای مستحب ...) که به توزیع بهتر درآمد کمک می کند، اختصاص دهند. (54)

9-4- اثر خودباوری بر توسعه

یکی از خصلتهای شخصیتی افراد که ریشه فرهنگی روانی دارد، خودباوری است. خودباوری به معنی قبول داشتن خود به عنوان شخصیتی مستقل که ریشه های آن به استقلال فرهنگی نیز باز می گردد، عنصری است که اثر قابل توجهی بر چگونگی رفتار انسانها در راه دستیابی به توسعه دارد. آثار خودباوری را می توان از جوانب مختلف بررسی کرد. آنچه در اینجا، با توجه به موضوع بحث، اهمیت بیشتری دارد، اثر خودباوری بر توسعه است. جوانب منفی خودباوری یا به عبارت بهتر، نبودن خودباوری در افراد جامعه نیز می تواند جایگاه خاصی در این بحث داشته باشد.

در کلام حضرت امام خمینی (ره) در زمینه اهمیت خودباوری و اثر آن بر توسعه، می توان موضوعهای خوداتکایی و اعتماد به نفس و تحمل مشقات را یافت. اینها می توانند با خودباوری افراد حاصل شوند. در جنبه های منفی این موضوع نیز می توان بیگانه زدگی(غربزدگی)،یاس و ناامیدی و بی اعتقادی را عوامل از دست رفتن خودباوری و در نتیجه از خودبیگانگی دانست.

اساس و پایه توسعه، انسان است. رفتار انسان که عامل اصلی ایجادکننده توسعه است، فعالیتهای مختلف او را تحت تاثیر قرار می دهد. فعالیتهای انسان می توانند سازنده یا ویران کننده جامعه باشند. لذا می توان گفت اساس هر حرکتی در جامعه، انسان است. رفتار این انسان بر پایه اعتقادات و باورهای او شکل می گیرد و این اعتقادات و باورها به رفتار او جهت مساعد یا نامساعد می بخشد. (55) لذا باورهای انسان از اهمیت و جایگاه بسیار بالایی در عملکرد او و جامعه برخوردار است. در این میان، خودباوری به ویژه در زمینه توسعه و استقلال جوامع از اهمیت اصلی برخوردار است. زیرا این عامل می تواند از جوانب مختلف بر روند توسعه و تحولات آن اثر بگذارد. حضرت امام در زمینه ضرورت خودیابی و خودباوری می فرمایند :

«هیچ ملتی نمی تواند استقلال پیدا بکند الا اینکه خودش، خودش را بفهمد و تا زمانی که ملتها خودشان را گم کرده اند و دیگران را به جای خودشان نشانده اند، نمی توانند استقلال پیدا کنند. ... شرق، فرهنگ اصیل خود را گم کرده است و شما که می خواهید مستقل و آزاد باشید باید مقاومت کنید و باید همه قشرها بنای این را بگذارند که خودشان باشند.» (56)

بر این اساس خودباوری و خودیابی زمینه اولیه و لازم برای کسب استقلال و هر حرکتی به سمت پیشرفت محسوب می شود. هنگامی که افراد جامعه ای خود را باور کردند، آنگاه می توانند کار، انجام دهند و اگر بخواهند کار انجام دهند، باید قبل از آن خود را بیابند و باور کنند. البته خودباوری زمینه ای برای اعتماد به نفس، خوداتکایی و تحمل مشقات است. حضرت امام در این زمینه نیز مطالب مبسوطی بیان فرموده اند که در ادامه به آنها نیز می پردازیم.

اعتماد به نفس

انسانی که خود را یافت و باور کرد، می تواند به خود اعتماد کند. خودیابی و خودباوری، زمینه لازم برای اعتماد به نفس است. به دنبال خودباوری، اعتماد به نفس می آید، به این معنی که انسان هنگامی می تواند به خود اعتماد کند که خود را باور داشته باشد. تا انسان خود را باور نداشته باشد، نمی تواند به خود اعتماد کند. به خود اعتماد کردن به معنی اعتماد به توانایی خود داشتن، می تواند به صورت موثری زمینه هر فعالیت مستقلی را فراهم کند. انسان هنگامی دست به اقدامی خواهد زد که به توانایی خود اعتماد داشته باشد و به طور کلی بتواند به نفس خود اتکا کند. حضرت امام در این زمینه می فرمایند:

«لازم است که با این دو خصیصه : اتکال به خدای تبارک و تعالی، اطمینان به نفس، با این دو خصیصه به پیش بروید و بعد از مدت کوتاهی خواهید دید که راههای سعادت بر شما باز می شود و قدرتهای بزرگ طمعشان قطع می شود و ان شاءالله این کشور، یک کشور نمونه می شود برای کشورهای دیگری که آنها هم گرفتار آن تبلیغات ابرقدرتها هستند که نمی گذارند آنها هم رشد بکنند.» (57)

خود اتکایی

یکی از ویژگیهای افراد جامعه که می تواند به توسعه پایدار کمک کند، خوداتکایی است. خوداتکایی خصوصیتی است که با وجود آن افراد جامعه خود را ملزم خواهند دید تا برای رفع نیازهای مختلف خود به نیرو و توان خوداتکا کنند و تواناییهای خود را در راه پیشرفت جامعه به کار ببندند. خوداتکایی به معنی به خود اتکا کردن در انجام امور خود، می تواند به انسانها در تلاش و کوشش فردی و جمعی نشاط ببخشد و به طور ویژه با دادن تجارب مفید و ارزنده، تواناییهای فنی و تخصصی افراد جامعه را در زمینه های مختلف، افزایش دهد. برای بهره مندی از مزایای اعتماد به نفس، انسانها باید به دنبال احساس توانایی خود، بخواهند تا از این توانایی در جهت انجام امور خود بهره بگیرند. هنگامی که چنین خواستی پدید آمد، افراد به کار خواهند ایستاد و از تواناییهای خود در جهت توسعه و پیشرفت، استفاده خواهند کرد:

«عمده این است که ما باور کنیم که خودمان می توانیم. اول هر چیزی این باور است که ما می توانیم این کار را انجام بدهیم. وقتی این باور آمد، اراده می کنیم. وقتی این اراده در یک ملتی پیدا شد، همه به کار وا می ایستند، دنبال کار می روند. ... یک ملت وقتی یک چیزی را بخواهد، این خواهد شد. ... آن ممالکی که توانستند مثل ژاپن، ژاپن خوب اول چیزی نبود، کوشش کردند تا اینکه حالا با آمریکا مقابله می کند بسیار از چیزهای او در آمریکا به فروش می رسد. خوب یک امر نشدنی را شدنی کردند. یا هندوستان که الان پیش رفته است، برای این است که این فکر را در خودش پیش آورده است که ما نباید وابسته باشیم.» (58)

بر این اساس برای اینکه در ملتی روحیه خوداتکایی ایجاد شود، ابتدا باید بیداری و سپس خودیابی و خودباوری به وجود بیاید. هنگامی که ملتی بیدار شد و خود را باور کرد به دنبال آن می تواند به خود اتکا کند. در غیر این صورت روح خوداتکایی در جامعه رسوخ نخواهد کرد. اگر فرهنگ جامعه برای این خوداتکایی تناسب داشت، آنگاه افراد جامعه به خود می آیند و با اتکا به خود در پی رفع نیازهای جامعه خود برخواهند آمد، چرخ اقتصاد و فعالیتهای اقتصادی جامعه را به دست خود خواهند چرخاند و هر روز برای بهبود وضعیت آن تلاش بیشتری خواهند کرد.