نوآوری های فقهی سیاسی امام خمینی(ره)

نوآوری های فقهی سیاسی امام خمینی(ره)
قدرت الله عفتی
۲۹ بهمن ۱۳۹۳
فقه امام, ولایت فقیه, شرح دعای سحر,

امام خمینی معتقد بود: «هر دانشی ماهیتاً جنبه عملی دارد و هیچ دانشی نظری صرف نیست»(1). این دیدگاه موجب شد تا ایشان وارد هر علمی که می شدند به جنبه عملی آن توجه خاص کنند؛ و همچنین باید بدانیم که این نوع نگاه به علوم، همه علوم را به نوعی به علم استقلالی مبدل می کند و به رتبه علوم آلی ارتقا می دهد.

خصلت امام خمینی(ره) در هر علمی، نقد و بررسی دقیق و علمی آن علوم و نظرات علمای بزرگ در همان علم بوده است. ایشان در تدریس و تدوین هر یک از علوم اسلامی، نظرات علمای بزرگ در همان علم را نقد و بررسی دقیق می کرد و همچنین شاگردان کلاس درسش را به اشکال کردن وا می داشت، بطوری که شاگردانش می گویند: ایشان کلاس ساکت را نمی پسندید و نسبت به سکوت شاگردانش اعتراض می کرد. حتی زمانی که شاگردانش نوشته های درسی خود را به ایشان عرضه می کردندتا ملاحظه نمایند، اگر در انتهای مطالب اشکالی از شاگرد بر استادش وجود نداشت آن را نمی پسندید و می فرمود: اینها فایده ای ندارند.(2)

یکی دیگر از خصلت های امام خمینی این بود که برای تدریس، به شرح های مختلف رجوع نمی کرد، و می فرمود: باید درباره مطالب، خودم بیندیشم و بعد تدریس یا تدوین کنم. به سبب همین تفکر، تتبع و تحقیقی که پشتوانه تدریس و تدوین ایشان بود، موجب گردید که ایشان غالباً مطالب نو و تازه ای از خود ارائه کنند.(3)

لذا ثمره این نوع نگاه به علوم موجب شد که هر اثر علمی که از ایشان به یادگار مانده حاوی نوآوری های زیادی باشد.

حضرت امام خمینی (ره) خارج اصول فقه را سه دوره تدریس نمودند. ایشان بر خلاف نظر علمای گذشته که برای هر یک از علوم موضوع واحدی قائل بودند، می فرمود: نیازی نیست که هر یک از علوم موضوع واحدی داشته باشد، بلکه می تواند دارای چند موضوع باشد. و برای تمیز علوم از همدیگر، هدف و غایت علوم را کافی می دانست؛ و در تعریف

علم اصول، نظر بزرگان این فن را قبول نکرده و تعریف جدیدی از آن ارائه نمودند.(4)

همچنین در مسئله تزاحم دو واجب در یک زمان محدودی که فقط وقت انجام یکی را داشته باشد، مثل نماز و طهارت مسجد، میرزای شیرازی اول (محمدحسن شیرازی) صاحب فتوای تحریم تنباکو، آن را از طریق ترتب حل نموده بود، ولی امام خمینی(ره) آن را رد و با ابداع خطابات قانونیه، این مسئله پردامنه را حل نموده است.(5)

حضرت امام در زمینه اخلاق، روش متداول حوزه های علمیه برای تربیت نفوس طلاب را ناکارآمد می دانست و کتاب های اخلاقی تربیتی را غرق در الفاظ و اصطلاحات می خواند و می فرمود: هدف انبیا و ائمه اطهار (صلوات الله علیهم اجمعین) از تعلیم این گونه احادیث (احادیث اخلاقی) سبکبار کردن نفوس انسانی و نجات بشر از عالم طبیعت و توجه دادن به عالم غیب است. لذا ایشان با این نگاه، کتاب اخلاقی عرفانی «شرح جنود عقل و جهل» را تدوین نموده است؛ ایشان در این کتاب بعد از استدلال و تبیین دقیق عقلی روایات، وارد جنبه وعظ و ارشاد، همراه با نصایح اخلاقی و انسانی شد(6) تا علاوه بر سیراب نمودن عقل و ذهن، با قلب و روح مخاطب نیز ارتباط برقرار کند و آن را سیراب گرداند.

و در کتاب «شرح چهل حدیث» با وجود این که خودشان را مقید به نقل و شرح احادیث معصومین(علیهم السلام) نموده اند، در همه موارد بعد از تحلیل دقیق عقلی و علمی وارد نصایح اخلاقی می شوند تا ذهن و قلب مخاطبین را قانع سازند. در واقع کتاب ایشان تلفیقی از مباحث نظری و عملی است که هر جا از بحث علمی فراغت یافت، خوان موعظه را گشود تا یافته های عقلی را به تجربه قلبی بیان کرده باشد و عموم مخاطبین را اغنا کند تا هدف اصلی کتاب که جنبه ارشاد و نصیحت اخلاقی برای سبکبار نمودن انسان و تربیت نفوس است، حاصل شود(7).

همچنین ایشان در کتاب «شرح دعا سحر» روش اغنای عقل و قلب را در پیش گرفت. دعای سحر در واقع بر شمردن صفت های نیک خداوند، بدون تقاضای هیچ حاجتی است؛ این دعا ریسمان محکمی برای وصل شدن به درجات عالی الهی است که برای بشریت مقدر شده است.

امام خمینی (ره) این دعا را شرحی اجتهادی نموده و در شرح این دعا سعی کردند تا همه مطالب آن را استدلال نمایند؛ لذا با این دید اقوال علمای بزرگ در این دعا را به نقد و بررسی گرفته و به روش خودش، بعد از استدلال و نقد و بررسی، زبان موعظه را گشوده تا ذهن و قلب عموم مخاطبین را اغنا کند.(8)

امام خمینی (ره) در تدریس فلسفه، بعد از استدلال دقیق علمی و نقد و بررسی اقوال علمای بزرگ فلسفه، دامنه بحث را تا عرفان گسترش و جنبه عملی آن را مطرح می کرد، تا فلسفه را فقط نظری بیان نکرده باشد تا طلاب فقط به الفاظ فلسفه مشغول نباشند، بلکه جنبه عملی آن را دیده و بکار بگیرند.(9)

نوآوری فقهی - سیاسی امام خمینی

بحث اصلی این نوشتار، در حوزه نوآوری های فقهی اصولی ایشان است؛ زیرا علمای بزرگ اسلام، حدیث: «لاضرر و لاضرار فی الاسلام» را از قواعد فقهی دانسته و در این مورد آن را مورد بحث و بررسی قرار داده اند، ولی امام خمینی (ره) در کتاب «بدائع الدرر فی قاعده نفی الضرر» این نظریه علما را رد نموده و این حدیث را حکم حکومتی پیامبر اسلام (صلوات الله علیه) دانسته است.(10)

امام خمینی (ره) در «رساله تقیّه» مسئله اسلام و مذهب جعفری را مورد بحث قرار دادند ایشان تقیّه را از چند زاویه مورد تقسیم قرار داده و تقیّه را با توجه به ذات تقیّه و اضافات بر آن تقسیم نمودند. ایشان در تقسیم دوم، تقیّه را به تقیّه خوفی و تقیّه مداراتی تقسیم کرده اند، و در تقسیم سوم، تقیّه را به تقیّه کننده، تقیّه شونده و مورد تقیّه تقسیم کرده اند. (11) حضرت امام در این تقسیم بود که می فرمود: «اگر مورد تقیّه، اسلام بوده باشد و اسلام به خطر بیفتد، آن تقیّه حرام است». به همین دلیل بود که در حمله رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه، خطاب به

علمای اسلام فرمود: «حضرات آقایان توجه دارند که اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است، با این احتمال تقیّه حرام است و اظهار حقایق واجب است و لو بلغ ما بلغ» (12).

همچنین می فرمود: «بعضی وقت ها تقیّه حرام است آن وقت که انسان دید، دین اسلام در خطر است، نمی تواند تقیّه بکند. آن وقت باید به جلو برود، هر چه می خواهد بشود، تقیّه در فروع دین است، در اصول دین تقیّه نیست، تقیّه برای حفظ دین است، جایی که دین در خطر باشد دیگر جا برای تقیّه نیست.»(13)

امام خمینی (ره) با این دیدگاه وسیع در حوزه علمیه نجف اشرف در سیزده ذی القعده 1389 مطابق با اول بهمن 1348 وارد بحث ولایت فقیه شد و تا دوم ذی الحجه 1389 مطابق با 20 بهمن 1348 طی سیزده جلسه موازین دقیق و محکمی از ولایت فقیه را یکجا بحث نمود، که شالوده اصلی حکومت اسلامی را با همان بحث پایه ریزی کرد.(14) البته بحث ولایت فقیه مدت ها قبل از این در بین علمای اسلام و کتاب های آنها وجود داشت، اما با این وجود تفاوت عمده ای بین دیدگاه علمای گذشته و امام خمینی (ره) درهمین بحث ؛ یعنی ولایت فقیه وجود دارد؛ زیرا علمای گذشته بحث ولایت فقیه را فقط در چند جای از کتاب های فقهی خود مورد بحث قرار دادند که عبارت است از:

1. علمای اسلام در کتاب های فقهی خودشان، مبحث ولایت فقیه را ذیل مسئله محجورین مورد بحث قرار دادند و در جایی که محجورین ولی ای نداشتند، وظایف امور آنها را بر عهده ولی فقیه می دانستند؛

2. در بحث قضا به مبحث ولایت فقیه می پرداختند و منصب قضاء را حق مجتهد جامع الشرایط می دانستند ؛

3. در مسئله اجتهاد و تقلید، حق فتوا در امور شرعیه را بر عهده مجتهد و فقیه عادل و جامع الشرایط می دانستند؛

4. علمای اسلام در مسئله ارث، جایی که اموالی بدون وارث بود را بر عهده مجتهد و ولی فقیه قرار می دادند.

در مجموع، علمای گذشته بحث ولایت فقیه را در علم فقه و به طور پراکنده و در حد تکلیف مکلفین بحث و بررسی می کردند، اما امام خمینی(ره) مسئله ولایت فقیه را یکجا بحث کردند و آن را از دائره فقه بیرون کشیده و وارد علم کلام نمودند، که جایگاه اصلی بحث ولایت فقیه علم کلام بوده و هست و آن را در علم کلام مسئول نمودند.

بنابراین وظیفه اصلی علم فقه بیان احکام مکلفین است، ولی علم کلام عهده دار بیان فعل خداوند است، با این وجود اگر ولایت فقیه بحث فقهی باشد در مواردی که جایگاه ولی فقیه است را در حد وظیفه شرعی مکلفین مورد بحث قرار می دهد، ولی اگر ولایت فقیه در علم کلام باشد، انتصاب ولی فقیه از طرف خداوند را مورد بحث قرار می دهد، که خداوند ولی فقیه را به عنوان جانشین امام معصوم (علیه السلام) قرار داده است.

با این نگاه اولین و مهم ترین موضوع بحث ولایت فقیه در علم کلام این می شود که خداوند در زمان غیبت امام معصوم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) چه کسی را متولی جامعه اسلامی کرده است؟

همانگونه که خداوند پیامبر اکرم (صلوات الله علیه) را منصوب نمود و امام معصوم (علیهم السلام) را جانشین و خلیفه ایشان کرد، در زمان غیبت نیز ولی فقیه را جانشین امام معصوم (علیه السلام) نموده است.(15)

امام خمینی (ره) در کتاب «ولایت فقیه» چنین می گوید: «قانون برای اصلاح جامعه کافی نیست، برای اینکه قانون مایه اصلاح و سعادت بشر بشود، باید قوه مجریه باشد تا آن را اجرا کند، بنابراین خداوند در کنار ارسال قوانین شرعی، رسولی فرستاد تا آن را در جامعه بشری اجراء کند. رسول اکرم (صلوات الله علیه) در جامعه اسلامی در راس تشکیلات اجرایی قرار داشت و در کنار ابلاغ قوانین اسلام آنها را اجرا می کرد. مثلاً دست دزد را قطع می کرد، در مواردی تازیانه می زد و در مواردی رجم می کرد. بعد از رسول اکرم (صلوات الله علیه) خلیفه و جانشینش همین وظیفه را بر عهده داشت، او نیز علاوه بر تبلیغ و تبیین اسلام باید قوانین الهی را در جامعه پیاده می کرد.

لذا تعیین خلیفه بعد از نبی اکرم (صلوات الله علیه) آن قدر مهم بود، که خداوند به رسولش فرمود: «یا ایّها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته» (16)، ای پیامبرآن چه بر تو نازل شد

(تعیین جانشین و خلیفه بعد از خودت) را معرفی کن که اگر این کار را نکنی رسالت خود را انجام نداده ای».

طبق این آیه شریفه رسالت پیامبر اکرم (صلوات الله علیه) بدون ابلاغ جانشین به پایان نمی رسید، چون مسلمانان پس از رسول اکرم (صلوات الله علیه) به کسی احتیاج دارند که قوانین اسلام را اجرا کند و نظام اسلامی را در جامعه بر قرار سازد تا سعادت دنیا و آخرت مردم تامین شود.

البته در تمام دنیا نیز اینگونه است که قانون گذاری صرف و تنها سعادت بشر را تامین نمی کند، باید قوه مجریه ای باشد تا قوانین را در جامعه اجرا کند؛ اسلام نیز قوانین را آورد و در راس قوّه مجریه ولی امر را متصدی این قوّه قرار داد.(17)

امام خمینی (ره) با این طریق وارد بحث شده و ولایت فقیه را از طریق علم کلام به اثبات رساند. از این رو وقتی بحث ولایت فقیه کلامی ثابت شد و بر بحث های فقهی سایه افکند، طراوت خاص و تازه ای بر سراسر فقه خواهد افکند.

وقتی خداوند متعال در زمان غیبت امام معصوم (علیه السلام) ولی فقیه را به عنوان جانشین خود منصوب نمود او وظیفه دارد قوانین اسلام را در جامعه اسلامی پیاده کند و بر مردم بالغ عاقل مکلف واجب است به فتواهای ولی فقیه عمل کنند.(18)

این اندیشه نو امام خمینی (ره) هنوز به شکوفایی مطلوب نرسیده است، این مطلب جدیدهمانند همه مطالب تازه و جدید احتیاج به زمانی طولانی دارد تا توسط اندیشمندان بعدی تکامل یافته و شکوفا شود، با این نگاه، ولایت فقیه از علم کلام بر علم فقه سیاسی سایه ای افکند که برکات فراوانی به بار آورده است.(19)

نگرش کلامی امام خمینی (ره) در ولایت فقیه

امام خمینی (ره) با این اندیشه و نگاه به دین اسلام، سراسر دین را سیاسی می دید؛ یعنی سر سیاسی دیدن ایشان، نگاه امام از زاویه علم کلام بر مسئله ولایت فقیه و از آنجا به مجموعه قوانین اسلام بوده است. برای همین بود که ایشان می فرمود: «و الله اسلام تمامش سیاست است، اسلام را بد معرفی کرده اند، سیاست مُدُن از اسلام سرچشمه می گیرد،(20) مگر سیاست چیست؟ روابط بین دولت و ملت، روابط بین دولت ها، جلوگیری از مفاسد اجتماعی ،همه اینها سیاست هایی است که در اسلام هست، احکام سیاسی اسلام بیشتر از احکام عبادی اسلام است، کتاب هایی که اسلام در سیاست دارد بیشتر از کتاب هایی است که در عبادات دارد. این غلط (جدایی دین از سیاست) را در ذهن ما کردند و حالا حتی آقایان (علمای بزرگ اسلام) هم باورشان شده است که سیاست از اسلام جدا است»(21).

امام خمینی (ره) اندیشمندی بود که مرزهای علوم را خوب می شناخت و بحث های هر علمی را در جایگاه خودش پرورش می داد. برای همین منظور خیلی از مسائل و بحث هایی که از فلسفه وارد علم اصول شده بود را کنار گذاشت. او خوب می دانست که بحث ولایت فقیه، بحثی کلامی است، همانگونه که شناخت علم فقه، به این معنا که فقه برای چیست؟ یک مسئله کلامی است؛ در تمام و سراسر فقه مسئله ای نداریم که فقه شناسی کند، چون فقه شناسی باید از طریق علم کلام صورت گیرد؛ یعنی در واقع از طریق علم کلام است که باید ببینیم فقه برای چیست؟ اینگونه مسائل که فعل خداوند را مورد بحث قرار می دهند، مباحثی کلامی هستند، و شناخت قوانین الهی کار علم کلام است.

با این مبنا که قوانین اسلام برای سعادت دنیا و آخرت است و خداوند آنها را برای اجرا شدن در بستر جامعه نازل نموده و متولی اجرای آنرا انبیاء و ائمه هدی (صلوات الله علیهم اجمعین) قرار داده است، در این عصر، یعنی عصر غیبت، متولی دین را ولی فقیه قرار داده است. امام خمینی(ره) این بحث (ولایت فقیه) را بعد از بحث امامت در علم کلام قرار داد و آن را در حد توانش شکوفا نموده که بر سراسر فقه سایه تازه و با طراوت افکنده است.

ما با بیان این مطالب منکر آن نیستیم که بحث ولایت فقیه در حوزه های علمیه وجود داشته است و علمای زیادی بر اطلاق ولایت فقیه معتقد بوده اند، ولی می گوییم: بحث ولایت فقیه در چار چوب فقه بحث می شده که فعل مکلف را بیان می کند و امام خمینی (ره) آن را از فقه به علم کلام بُرد که فعل خداوند را بیان می کند. با این کار امام خمینی (ره)، ولی فقیه از مرجع تقلید بودن به نایب امام معصوم (علیهم السلام) ارتقاء یافت، همان گونه که بحث های اصول فقه در حوزه های علمیه وجود داشت، ولی مرحوم وحید بهبهانی متوفای 1205 ق آنها را از کتاب های فقهی بیرون کشید و علم اصول فقه را بنیان نهاد که با این کارش علمای بزرگ اسلام از محدث بودن به مجتهد و مرجع تقلید شدن ارتقاء یافتند.(22)

مسئله ولایت فقیه نیز در فقه وجود داشت و بحث های فراوانی در مسائل مختلف و مورد نیاز ؛مانند مسئله محجورین، مسئله قضا، مسئله جهاد، مسئله ارث و... مورد بحث قرار می گرفت و خوب پرورش یافته و تکامل می یافت تا اینکه در این عصر، اندیشمندی قوی به نام (امام خمینی) که بر علوم اسلامی؛ اعم از کلام، عرفان، اخلاق، فقه، اصول، تفسیر، فلسفه و... کاملاً مسلط بود و مشکلات جهان اسلام را فقدان مدیری مدبّر و عالمی قوی می دید، قوانین اسلام را در جامعه به اجراء در آورد. او حیله های دشمنان دین را خوب شناخته بود و می دانست که دشمنان اسلام در سقیفه، امامت را هدف قرار داده بودند تا اینکه در این عصر با شعار جدایی دین از سیاست، بنا را بر حذف کامل اسلام گذاشتند؛ ایشان برای احیای مجدد اسلام، خیلی دقیق اندیشید و خیلی خوب فهمید که باید هر مسئله ای در جایگاه خود پرورش بیابد تا حاصل و ثمره مفیدی بدهد.

با این دیدگاه بود که امام خمینی (ره) بحث ولایت فقیه را از علم فقه به جایگاه اصلی اش در علم کلام بُرد و آن را پرورش داد و شکوفا نمود؛ با این نوآوری، ولی فقیه از مرجع تقلید به جانشینی امام معصوم (علیه السلام) ارتقاء یافت و مردم از مقلد بودن به امت واحده ارتقاء یافتند، لذا وقتی هر کس در جایگاهش قرار گرفت، ثمره پر حلاوت و شیرین احیای مجدد اسلام حاصل شد. در این باره مسلمان امریکایی «علوی» می گوید: خمینی برگزیده خداوند در زمانی است که اسلام واقعی در حال تغییر و نا پدید شدن بود، او آمد و اسلام واقعی را احیاء کرد.(23)

این تحول عظیم از هر فقیهی ساخته نبود، همانگونه که سالیان متمادی به طول انجامید تا اندیشه کلامی و فلسفی مشاء و اشراق عمیقاً پرورش یافت و ملاصدرا آنها را به صورت عالی آموخت و مشکلات هر دو را درست تشخیص داد و آنها را در قالب اسفار اربعه تبیین نمود، که برکات آن هنوز هم به جامعه سرازیر است.

همچنین سالیان متمادی به طول انجامید تا بحث های علمای اخباری و اصولی در جامعه علمی اوج گرفت و مرحوم وحید بهبهانی هر دو طریق را بطور عالی فرا گرفت و سئوال های متعددی عقلی را که از علمای بزرگ اسلام می شد و بی جواب می ماند را درست درک نمود و طریق صحیح جواب همه آنها را از طریق علم اصول فهمید و علم اصول شیعه را بنیان نمود، که با این کارش علمای بزرگ را از محدث بودن به مجتهد و مرجع تقلید بودن ارتقاء داد.

در این عصر امام خمینی (ره) مشکلات جهان اسلام را در علم و عمل بررسی نمود و با توجهی دقیق به علوم، برای همه علوم جنبه و اعتبار عملی قائل شد، لذا با این دیدگاه توجهی خاص به قوانین اسلام نمود و فرمود: قوانین الهی برای سعادت و دنیا و آخرت بشریت نازل شده است و انبیاء الهی علاوه بر وظیفه ابلاغ فرامین الهی به مردم، وظیفه اجرای قوانین الهی در جامعه را بر عهده داشتند(24). اگر انبیاء صرف بیان احکام الهی را انجام می دادند دیگر زورمداران و ظالمان تصمیم به قتل آنها نمی گرفتند، وقتی آنها خواستند قانون خداوند را اجرا کنند، بین آنها و ظالمان اختلاف ایجاد می شد که سر از قتل آنها در آورده است که قرآن می فرماید: «ان الذین یکفرون بآیات الله و یقتلون النبیین بغیرحق و یقتلون الذین یامرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب الیم»(25)؛ آنها که به خداوند کافر شدند و پیامبران الهی را ظالمانه کشتند و آنهایی که مردم را به مسیر صداقت و عدالت راهنمایی می کردند را کشتند، برای آنها عذاب سختی است. «یقتلون الانبیا بغیر حق»(26)؛ انبیاء الهی را به ناحق می کشند. «و قتلهم الانبیاء بغیر حق»(27)؛ انبیاء را به ناحق می کشند.

انبیاء آمدند تا قوانین الهی را در جامعه پیاده کنند، رسول اکرم (صلوات الله علیه) حکومت تشکیل داد و قوانین الهی را اجرا می کرد و برای بعدش خلیفه و جانشین قرار داد. حضرت علی (علیه السلام) نیز بعد از رسول الله حکومت تشکیل داد.

همه علمای اسلام قبول دارند که اسلام دین جاودانه و آخرین دین الهی است و احکام الهی اسلام منحصر به زمان آن حضرت نبود، قوانین اسلام تعطیل بردار نیست و برای اجرای قوانین الهی به اقتضای عقل و شرع احتیاج به تشکیل حکومت است.(28)

حال سئوال اصلی این است که در عصر غیبت قوانین الهی باید توسط چه کسانی اجرا شود؟ امام خمینی(ره) در این رابطه فرمودند: «ولی فقیه وظیفه دارد اجرای قوانین اسلامی در جامعه را بر عهده بگیرد، او خلیفه امام معصوم (علیه السلام) است و اختیارات او را در امر حکومت دارد و موظف است احکام الهی را اجرا کند».(29)

با این اندیشه است که ولی فقیه از مرجع تقلید به جانشینی معصوم (علیه السلام) ارتقاء یافت و وظیفه حفظ کیان اسلام را عهده دار شد.

نوآوری دیگر امام خمینی(ره) در مسئله فقیه این بود که همه علمایی که اطلاق ولایت را قبول داشتند و آنهایی که قبول نداشتند، می گفتند: شرایط اعمال ولایت حصولی است، چون از باب فقه، ولایت را پذیرفته بودند و اعمال آن را مانند شرایط وجوب حج حصولی می دانستند، ولی امام خمینی(ره) ولایت را فقط از طریق علم کلام به اثبات رسانده و باور کرده بود، و لذا ولی فقیه را نایب امام معصوم (علیه السلام) می دانست. حضرت امام با این نگاه معتقد بود که ولی فقیه امامت امت را بر عهده دارد، و اعمال ولایت مانند اعمال امامت دارای دو بخش حصولی و تحصیلی است. بنابراین مبنا معتقد بود که نباید بنشینیم تا شرایط حاصل شود و کارها بی خطر به پیش رود تا نظام اسلامی تشکیل شود، بلکه بسیاری از شرایط آن تحصیلی است و باید تلاش کرد تا آن را ایجاد نمود.(30)

تکلیف در اقدام سیاسی

امام خمینی (ره) به این باور رسیده بود و به آن ایمان داشت و وظیفه خود می دانست که حرکت کند تا شرایط را برای احقاق حقوق حقه اسلامی در بستر جامعه فراهم سازد. برای همین جهت بود که به رژیم پهلوی فرمود: «من از آن آخوندها نیستم که اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم.... و به امور دیگر کار نداشته باشم.(31) دستگاه جبار بداند که اگر بخواهد به اسلام تجاوز کند و احکام کفر را در بلاد اسلامی جاری سازد، من در کمین آنها ایستاده ام، من تا آخرین لحظه های زندگی ام از نوامیس اسلام و مسلمین دفاع می کنم. من به حکم اسلام که به ما دستور جهاد و مقابله داده است در برابر خیانت به اسلام دست روی دست نمی گذارم و ساکت نمی نشینم. اگر می خواهند راحت باشند بیایند مرا که مزاحم هستم از این کشور تبعید کنند تا من هستم نمی گذارم قوانین مخالف اسلام تصویب و اجرا شود، تا من هستم نمی گذارم که دستگاه جبار استقلال این ملت را بر باد بدهد»(32).

امام خمینی(ره) برای تحصیل شرایط اجرای قوانین اسلامی در جامعه، حرکت نمود، تهمت ها شنید، زندانی شد و تبعید گردید، چون همه تلاش های خود را در مسیر الهی می دید و خستگی به خود راه نمی داد و می فرمود: «همه ما مامور ادای تکلیف به وظیفه ایم نه مامور به نتیجه. اگر همه انبیاء و معصومین (علیهم السلام) در زمان و مکان خود مکلف به نتیجه بودند هرگز نمی بایست از فضای بیشتر از توانایی عملی خود فراتر بروند و سخن بگویند و از اهداف کلی و بلند مدتی که هرگز در حیات ظاهری آنها جامه عمل نپوشیده است ذکری به میان آورند»(33).

امام خمینی(ره) با این اندیشه در مسیرش محکم ایستاد، از کشته شدن و شهید دادن نمی ترسید و می فرمود: «اگر ما ماورای این عالم را اعتقاد داشته باشیم، باید شکر کنیم که در راه خدا کشته شویم تا به صف شهدا برویم، از چه بترسیم(34)؟! چنین کشته شدنی افتخار دارد و بزرگترین آرزوی من است»(35).

با این دیدگاه و باور بود که شهادت فرزندش آقا مصطفی خمینی را از الطاف خفیه الهی خوانده است.(36)

امام خمینی(ره) در میدان مبارزه با ظلم و ستم به جلو رفت و مردم را بدان دعوت نمود، و لذا مردم امام خودشان را در مقابل ظالمان جلوتر از همه دیدند و به طریق او ایمان آوردند و قیام کردند، این امام و امت به همدیگر ایمان و اطمینان و باور داشتند و ثابت قدم ایستادند تا پیروز شدند.

شهید مطهری بعد از دیدارش از حضرت امام خمینی(ره) در پاریس می فرمود: «در امام خمینی (ره) سه آمنوا یافتم: آمنُ به طریقش، آمن به هدفش و آمنُ به مردمش».

امتی که پیرو این رهبر شدند، صلابت و استواری را از او آموختند و با ایمان راسخ در میدان جهاد وارد شدند و مرگ را حیات تازه یافتند، کشته دادند تا پیروز شدند.

با این نگاه مطلب مهم در رابطه با ولایت فقیه این است: «تفسیری که امام خمینی (ره) از ولایت فقیه نموده، قبل از اینکه ولایت فقیه سمت باشد، به یک وظیفه تبدیل شده و در سایه این تحول، اجتهاد و فقاهت متحول و مرجع تقلید جامع الشرایط از ولی محجوران به ولی و امام جامعه عاقلان ارتقاء یافت و مردم از مقلد صرف بودن به امت دارای فرهنگ کهن و آهنگ و قصد و مقصد رفیع ارتقاء یافتند.

امر به معروف و نهی از منکر کار سهل و آسانی بوده و هست، اجتهاد و تقلید از هر مجتهد و مقلدی ساخته بوده و هست، اما ارتقا دادن به مرتبه امامت و امت کار توانفرسایی است(37) که احتیاج به اندیشه قوی و نو ، همراه با صبر و حوصله، تحمل و توان بالایی دارد که کار هر مجتهدی نمی تواند باشد؛ همه اینها در امام امت، خمینی کبیر جمع شده بود.

امام خمینی (ره) چندین سال قبل از 1342 شمسی، اندیشه نوین اش را ساماندهی کرده بود و در 15 خرداد 1342 شمسی آن را به جامعه عرضه و برای اجرایی شدن آن تهمت ها شنید، یک سال زندان و حصر و 15 سال تبعید را با صبر و حوصله تحمل نمود، فرزندش را در این مسیر قربانی کرد و هزاران نفر مسلمان و پیروش در به ثمر رسیدن آن کشته شدند تا این که همه این زحمات در 22 بهمن 1357 به بار نشست.

بنابراین سالیان متمادی نیاز است تا این اندیشه نو جایگاه خود را در بستر جهان اسلام ثابت کند، که در آن صورت ثمرات عالی آن ظاهر خواهد شد.

قبل از حضرت امام خمینی (ره) مراجع تقلید زیادی بودند که حکم ولایی صادر کردند، بعضی ها مردم را به میدان مبارزه کشانده و بعضی ها در این مسیر موفقیت هایی بدست آوردند، ولی بعضی ها هم ناموفق از میدان خارج شدند، چون بعضی از علمای بزرگ، ولایت فقیه را در حد فقه ثابت می کردند و بر اساس آن عمل می نمودند و مردم هم در حد مقلد به آن پایبند بودند. از سوی دیگر بعضی از آن علمای بزرگ نیز برای اجرا شدن حکم صادره، متولیانی قرار می دادند، که با از میدان بیرون رفتن آنها، حکم صادره اثر بخشی خود را از دست می داد، که نمونه آن فتوای جهاد علیه روسیه است که نه تنها روسیه را از ایران بیرون نکرد، بلکه بخش وسیعی از خاک ایران ضمیمه روسیه شد.

حضرت امام خمینی (ره) خود پرچم مبارزه را برداشت و قبل از امتش حرکت کرد، چون ولایت فقیه را سمت نمی دانست، بلکه وظیفه ای می دانست همانند وظیفه پیامبر (صلوات الله علیه) که خودش به میدان مبارزه وارد شد و مردم جاهل عرب را چنان ترقی داد که خودش می فرمود: «کنامره رعاه الابل قصرنا الیوم رعاه الشمس(38)؛ شما در گذشته تمام توجه تان به شتربانی بود و امروز شمس بان شدید، توجه شما به آسمان شد تا زمان نماز و معراج را درک کنید». امام خمینی (ره) در این عصر با پیروی از جد بزرگوارش پیامبر اسلام (صلوات الله علیه) مردم را از بله قربان گویِ شرق و غرب بودن به امت واحدی دارای آهنگ جهش، ارتقا داد که در دنیا به عزت رسیدند و موجب عزت اسلام و مسلمین شدند. در این باره «برت تندر» خبر نگار مشهور اتریشی می گوید: امام خمینی (ره) علاوه بر بیداری مسلمانان جهان ،هویت سیاسی اسلام را نیز به جهانیان نشان داد و مسلمانان پس از انقلاب اسلامی اعتماد به نفس و هویت خود را باز یافتند(39). هم چنین مجله جوانان ژاپن نوشت: امام خمینی (ره) نه تنها بانی و راهنمای مذهبی انقلاب اسلامی ایران بود، بلکه نیروی محرکه تجدید حیات اسلام در جهان به شمار می رفت.(40)

کاری که امام خمینی (ره) در این عصر کردند، معجزه کم نظیری بود که در طول اعصار از کمتر کسی دیده شده است. لذا همه متفکران منصف در برابر شخصیت حقوقی ایشان سر تعظیم فرود آورده، و روحی له الفداء می گویند البته عده ای مغرور نیز در مقابل ایشان کینه توزی می کنند؛ همانند آن عده ای که در مقابل شخصیت حقوقی مرحوم وحید بهبهانی و ملاصدرا سر تعظیم فرود آورده اند و عده ای مغرورانه کینه توزی می کنند؛ با این نگاه سرّ فرمایش شیخ الفقهاء و المجتهدین حضرت آیت الله العظمی اراکی که به زیارت امام امت رفته بود و فرمود: «السلام علیک یا بن رسول الله»، روشن می شود.(41)

نتیجه

امام خمینی(ره) اندیشمندی بود که در علوم مختلف اسلامی نوآوری های زیادی داشته است، که عمومی ترین آن نوآوری ها که همه جامعه ایران حاصل آن را از نزدیک لمس کرده اند. انتقال بحث ولایت فقیه از فقه به علم کلام است که برکات زیادی از آن حاصل شده که بعضی از آنها عبارتنداز:

1. ولی فقیه و مجتهد را از محدوده بیان حلال و حرام بیرون آورده و دارای تحول فکری و انقلاب فرهنگی نموده و به نیابت امام معصوم (علیه السلام) ارتقاء داده است ؛

2. ولایت فقیه را دارای پایگاه محلی کلامی نموده و فقه را بر این پایگاه عمیق فکری استوار ساخته است؛

3. اجرای احکام الهی در زمان غیبت مانند زمان حضوررا لازم دانسته و بر عهده ولی فقیه گذاشته است؛

4. شرایط اعمال ولایت و رهبری را به حصولی و تحصیلی تقسیم و با تحمل مشکلات فراوان شرایط تحصیلی را فراهم ساخت؛

5. رابطه مجتهد و مردم را به رابطه امام و امت ارتقاء داد؛

6. وظیفه اجرای قوانین الهی را که بر عهده پیامبر (صلوات الله علیه) و بعد از ایشان بر عهده امام معصوم (علیه السلام) بود را برای ولی فقیه ثابت نمود و مجتهد ساکن در جامعه را پویا و متحول نمود ؛

7. امامت ولی فقیه را ثقل اصغر معرفی نمود، که هر جا ثقل اکبر «دین و مذهب» به خطر افتد، جان فشانی برای آن لازم و ضروری است تا از کیان اسلام دفاع کند.(42)

خلاصه این که: این نظریه جدید با تلاش و کوشش مداوم امام خمینی (ره) در جامعه ایران جایگاه خوبی یافت و حاصل آن تلاش ها این شد که ریشه 2500 سال حکومت شاهنشاهی در ایران را بر کند و در مقابل همه ظالمان و استثمار کنندگان پیروز شد، که اگر این اندیشه برای مسلمین جهان به درستی تبیین شود و در بین مسلمین جهان، بلکه تمام مستضعفین دنیا جایگاهش را بدست آورد، خواهیم دید که چگونه دین اسلام در سراسر دنیا شکوفا خواهد شد.

به امید آن روزی که اندیشه هایی نوین و رفیع این مرد بزرگ در حد اعلا شکوفا شود.