چون مکتب وحی، قدر انسان را بسی والا دانسته و او را در صدر خلافه اللهی نشانده است لذا دشواری انسانشناسی کمتر از سختی خداشناسی نیست. بر این اساس، امام خمینی «س» بر این باورند که انسان موجود پیچیدهای است که معنای حقیقی آن را جز خداوند و آنان که ملهم به الهام الهیاند کسی نمیداند.(1) و ماهیت انسان تنها برای خدای سبحان و کسانی که معلّم به علوم الهیاند قابل دستیابی است لذا استنباط تعلیق به امر محال از حدیث شریف «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»(2) مستبعد نمیباشد.(3)
1- از نظر امام امّت «س» انسان یک موجود جامع است(4) که همه مراتب وجود اعم از عینی، مثالی و حسی را دارا میباشد و عوالم غیب و شهادت در نهاد او منطوی است.(5)
قشر انسانیت، جسم مادّی انسان و لُب آن، روح مجرد و نفس ناطقه اوست که از تجرّد عقلانی(6) و وحیانی برخوردار است. روح و جسم با هم وحدت دارند، روح، باطن جسم و جسم، ظاهر روح و ظلّ آن است(7) بنابراین بدن طبیعی، نازلترین مرتبه از مراتب انسان و مبدا سیر و حرکت این موجود متحرک به سوی کمال در اثر تربیت انسان کامل میباشد و سفر انسان از منزل طبیعت آغاز میشود تا به جایی برسد که در وهم هیچ کس ناید.(8)
به نظر ایشان، انسان از یک سو مولود عالم طبیعت و فرزند این آب و خاک است و حبّ دنیا از بدء نشو و نما در قلبش مغروس است(9) و از سوی دیگر «ولیده علم الاسماء»(10) است که اگر از عین صافی عقل و رحیق مختوم وحی (11) سیراب گردد، شجره طوبی خواهد شد که: «اصلها ثابت و فرعها فی السماء توتی اکلها کلّ حینٍ باذن ربّها.»(12)
غرض آن که قلب انسانی لطیفهای متوسط بین نشاه ملک و ملکوت و عالم دنیا و آخرت است که یک وجهه آن به عالم دنیا و ملک است و بدان وجهه به تعمیر این عالم میپردازد و دیگر وجهه آن به عالم آخرت و ملکوت است که بدان وجهه بهتعمیر آن عالم اقدام میکند. به تعبیر دیگ ر، قلب به منزله آینه دورویی است که یک روی آن به جهان غیب است و صُوَرِ ملکوتی در آن منعکس میشود و روی دیگر آن به جهان شهادت است که صُوَرِ ملکی در آن انعکاس مییابد.(13) لذا همان طوری که غفلت از مرتبه عالیه (جنبه معنوی و باطنی) انسان)،(14) ناصواب و زیان ب ار است، عدم توجه به مرتبه نازله (جنبه مادی و ظاهری) آدمی(15) نیز ناروا و ضرر آفرین خواهد بود(16) زیرا تربیت انسان، فرع معرفت اوست.
و چون مکاتب مادّی از درک ماوراء این عالم و از جمله بعد ماوراء طبیعی انسان، محجوباند و آدمی را تنها به جنبه طبیعی او میشناسند، انسان را حیوان پنداشته و رشد او را منحصر در ادراکات مادّی دانستهاند(17) که همان خوردن و خوابیدن و آشامیدن و نوشیدن و پوشیدن و آمیختن است و نام آنها را «امور عینی» نهادهاند زیرا پندار باطل آنها این است که امر عینی چیزی جز عالم طبیعت نیست در حالی که پستترین عوالم وجود، عالم طبیعت است و غیر از جهان مادّه عوالم بسیاری هست که نسبت به طبیعت، حظّ بیشتری از عینیّت دارند.(18)
2- آنچه انسانیت انسان بدان قائم است روح انسان است نه جسم او.(19) امام راحل«س» از این اصل قویم، فروعی چند استفاده کردهاند:
الف - اگر روح انسان، سالم، آزاد و قوی باشد باکی نیست از آن که اعضا و جوارح وی معلول، بدن وی مغلول و جسم او رنجور باشد.(20) لذا سازندگی روحی مقدم بر همه سازندگیهاست.(21)
ب - چون بقاء از آن روح مجرد و فناء دامنگیر جسم مادّی است،(22) آنچه از بین رفتنی است و سهمی از بقاء ندارد نظیر ثروت، قدرت، شهرت و دیگر عناوین وهمی و اعتباری، معیار سعادت نخواهد بود زیرا هنگام مرگ، انسان را رها و ترک میکند و انسان با دست تهی از این امور به عالم دیگر سفر میکند. قهراً امتیاز افراد از یکدیگر نیز به امور یاد شده وابسته نیست بلکه به میزان نزاهت، سلامت و طهارت باطن آنهاست.(23)
ج - حسن و قبح، صلاح و فساد، و فضیلت و رذیلت اعمالی که از انسان صادر میشود ناشی از جهات روحی اوست: «از کوزه همان برون تراود که در اوست».(24)
اعمال انسان به حسب صورت، چندان تفاوتی با یکدیگر ندارد، بلکه آنچه فارق بین اعمال است، نیّات، مقاصد، اغراض، انگیزهها و غایات آنهاست که همانا روح عمل میباشد(25) و انسان را به اراده و تصمیم و پس از آن، انجام عمل وادار میکند و مرحله اخیر که در آن سخن از ج وارح به میان میآید همانا پیکر عمل میباشد.
بر همین اساس، علمای اخلاق گفتهاند: اگر انسان نیّت عمل خیر یا شرّی را در سر بپروراند، در طهارت یا قذارت باطن او اثر خاص خود را خواهد گذاشت هر چند نیّت او به عمل ننشیند و فعلی از وی صادر نشود زیرا حسن اثر یا سوء تاثیر افعال در روح انسان، دائر مدار «نیت» است نه تحقق عمل در خارج.
د - اکتفاء به تامین نیازهای جسمی و رفع حوائج مادی، نه تنها عطش اصیل انسانی را که همانا عطش روحی باشد فرو نمینشاند و نهاد ناآرام انسان را آرامش نمیبخشد بلکه هر نوع افزونطلبی و زیادهخواهی مادی، نتیجهای جز ازدیاد حرص و طمع و در نهایت مسخ انسان و قلب م اهیت وی را به دنبال نخواهد داشت.(26)
3 - تحقق موجودی به نام «انسان»، محصول پیوند روح آدمی با بدن وی است که اولی به عالم پاک و دومی به جهان خاک اسناد دارد و به همین علت، ارتباط این دو موجود نامسانخ(27) با هم در مدت عمر طبیعی، زمینه تزاحم گرایشهای عالی و دانی انسان را فراهم میکند چنان که تن پروری مایه رنجش روح است و تزکیه روح پایه رنجوری بدن.
امام خمینی «س» به عنوان یکی از برترین شاگردان وحی انبیاء (علیهم السلام)، بر مبنای اصالت روح و گرایشهای آن و فرعیت بدن و کششهای آن، مکان بدن طبیعی انسان را که همانا عالم شهادت باشد به عنوان جهنام(28)، نعال وجود،(29) عبورگاه تنگ و تاریک، قریه ظلمانی، دارب وار،(30) دار وحشت و ظلمت، خدر،(31) دار موحشه مستوحشه، دار غُرور،(32) دار غَرور،(33) دیار موحشه، قفس تنگ، قبر، النشاه الکدوره الضیقه، اسفل سافلین، طبیعت سافله، اسفل العوالم و اضیقها، زندان تاریک و محبس ظلمانی که به ارجاس و احداث و قذارات(34) و کثافات آلود ه است نکوهش کردهاند که سرّ این نکوهش پس از ظهور سلطان آخرت و انکشاف حقیقت در اثر رفع حجابها از دیده دل و بیداری دیدگان از خواب غفلت و برخاستن جانها از آرامگاه جهالت بر همگان آشکار خواهد شد.(35)
و در مقابل، مکانت روح ماوراء طبیعی انسان را که همانا عالم غیب باشد به عنوان وادی مقدس، مقام شامخ اقدس، وطن اصلی انسان، عالم طهارت و روحانیت، دار نور و کرامت و سرور و خلود و محفل انس مورد ستایش قرار دادهاند.
زیرا به نظر شریف معظم له، کمال نهایی انسان که هدف از آفرینش انسان نیز جز دستیابی بدان نیست، عبارت از عروج طائر قدسی روح به عالم ملکوت و لقاء خداوند سبحان است. و مادامی که سالک، از دوستی شهوات دنیوی و زندان وحشتناک طبیعت هیولانی خارج نگشته و قلب خود را با آب زندگی از علوم روحانی تطهیر نکرده و هنوز ذرهای از انانیت در وجود او باقی مانده، شهود جمال محبوب بدون حجاب و تا مرز اطلاق برای او امکان نخواهد داشت.(36)
و رسیدن به عالم قرب جز با بدر آوردن نعلین «شهوت و غضب» و ترک هوای نفس و گسستن از غیر برای پیوستن به حضور مولا میسور نخواهد بود.(37)
و راز این که ما از دانش، جز مفهوم آن و از علوم رمزی انبیاء و اولیاء (علیهم السلام) و روایات آنها جز نقوش سیاه(بر صفحه سفید کاغذ) و پوسته آن، چیزی نمیدانیم نیز وابستگی ما به تاریکی جهان طبیعت و قصور نگرش ما به آن و تمسک ما به تار عنکبوتهای تنیده شده از مادیات و اهتمام ما به این تارهاست و حال آن که سستترین خانهها خانه عنکبوت است.(38)
باری، برای آنان که در این پستترین منزل و درک اسفل و زمین دون، رحل اقامت افکنده و در این ستمخانه و سرزمینی که ساکنان آن مردگاناند سکنی گزیدهاند، حق تجلّی نخواهد کرد مگر از پشت هزار حجاب ظلمانی و نوری که بعضی بر بعض دیگر انباشتهاند... و آنها که از ا ین زندان و زنجیرهای آن و از طبیعت و مرزهای آن نجات و رهایی یافتهاند و از آلودگی هیولای جسمانیت و هیاتهای آن و تیرگی و تاریکی عالم مادّه و طبقات آن بدورند و به عالم ملکوت بار یافتهاند هزار هزار بار بیش از گروه قبل، وجه و جمال و بهاء حق (سبحانه و تعالی) را مشاهده میکنند گرچه اینان نیز همچنان در حجابهای نورانی و ظلمانیاند.(39)
و چون خدای سبحان خود با خلقت انسان، از یک سو سیمرغ جان را در دام تن گرفتار نمود و از سوی دیگر شوق پرواز در فضای باز ملکوت و دیدار با جانان را در نهان او تعبیه کرد، معافی نیز جز خدای مبتلی نخواهد بود: «و اعلم...ان المبتلی هو المعافی.»(40)
آنکه به یک تیر ناز، کرد مرا صید عشق
باز تواند رهاند طائر پر بسته را(41)
هم درد و هم دوایی، هم حزن و هم فرح
هم قفل و هم کلیدی، هم حبس و هم نجات(42)
بر این اساس، امام راحل«س» فرمودهاند: کسی که بازگشت انسان از اسفل سافلین و رجوع وی از دوزخ تاریک به دار کرامت و امن الهی و بیرون راندن آدمی از تاریکیها به سوی نور و صیانت او از گزند رهزنان سلوک را عهده دار گشته همانا «اللّه» است چنان که در قرآن کریم فر مود: خداوند سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند، آنها را از تاریکیها به سوی نور خارج میسازد.(43)
پس سالک که در سلوک خود به سوی خداوند با قدم معرفت، طیّ طریق میکند چونان مسافری است که در راه وحشتناک تاریکی بار سفر به سوی حبیب خود بسته و شیطان، راهبند این طریق و خداوند سبحان با اسم جامع محیط خویش، نگاهبان سالک است.(44)
از این رهگذر روشن میشود که چرا امام خمینی «س»، نزول کتب آسمانی مخصوصاً قرآن کریم را از عالم غیب به رفض طبیعت(45) و سبکبار شدن از عالم ماده(46) و تطهیر بواطن از ارجاس و قذارات و کثافات آن(47) و استخلاص مسجونین در زندان تاریک دنیا(48) و تخلیص انسان از ای ن محبس ظلمانی(49) و هجرت از دارالغرور به دارالسرور(50) و مانند آن معلّل دانستهاند.
سرّش آن است که به باور ایشان، هدف اصیل از انزال صحف انبیاء(علیهم السلام) عموماً و قرآن کریم خصوصاً، ظهور خاصّ اسم شریف «معید» برای مومنان به غیب(پس از بروز نام مبارک «مبدء» برای آنان) با آزاد ساختن نفوس برگشته زندانی(51) از زندان طبیعت و چاه عمیق آن و ر اهنمایی غریبان این وحشت خانهها به وطنهای خویش میباشد.(52)
چه این که ارمغان بیبدیل پیام آوران الهی (علیهم السلام) عموماً و وجود مبارک نبی اکرم(صلی اللّه علیه و آله و سلّم) خصوصاً، که از عالم علم الهی به عالم ملک نازل شدهاند نیز چیزی جز آزادی زندانیانی که در بند زندان عالم طبیعت گرفتار آمدهاند نمیباشد.(53) و در حقیقت عبادات مخصوصاً نسخه جامعه نماز که برجستهترین تعالیم مدرس وحی به شمار میرود نیز به منظور خلاص طائران ملکوتی ارواح و نفوس انسانها از قفس تنگنای طبیعت به کشف تام محمدی (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) ترتیب داده شده است.(54)
بر این اساس، پیام هاتف غیبی به انسان غریب دور از وطن که درد هجران، توان را از کف او ربوده است و حدیث غربت و فراق خود را چنین حکایت میکند:
اندرین دیرکهن ریخته شد بال و پرم
بهر منزلگه خود بال و پری میجویم(55)
مرغ دل پر میزند تا زین قفس بیرون شود
جان به جان آمد توانش تا دمی مجنون شود(56)
مرغ جان در این قفس بیبال و پر افتاد و هرگز
آنکه باید این قفس را بشکند از در نیامد(57)
آن است که: تا زمانی که در پرده عالم طبیعت و مستی شراب هیولی بسر میبری، مشاهده خود و خویشتن خویش و قرائت کتاب ذات و زبور حقیقت وجودت برای تو ممکن نیست. پس از این قریه که ستم سرای تاریک و خانه وحشتناک وحشتافزا و نشاه تیره تنگ است بدرآی و بخوان و بالا بر و.
تو را از کنگره عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتاده است!
و حجاب طبع و طبیعت را خرق کن زیرا تو متعلق به عالم قدس و طهارت و دار نور و کرامتی چنان که عارف شیرازی (قدس سره) گوید:
چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم
روح را صحبت ناجنس، عذابی است الیم(58)
خود را از این زندان تارک خارج ساز و از این قبر وحشتناک بیرون نما و بگو: پروردگارا، ای خدایی که مردگان را از گورها برانگیزی و در روز قیامت پراکنده سازی، جانهای ما را از این قبرهای کهنه بدرآور و بار ما را از این سرزمین ستم بربند تا در نشاه باطن انوار معر فت تو را مشاهده کنیم و سروش غیبی پیامبرت را با گوش دل بشنویم.(59)
ای طالب حق و سالک الی اللّه.. از جای برخیز و از این مظلمه طبیعت و عبورگاه تنگ و تاریک دنیا هجرت کن و زنجیرها و سلسلههای زمان را بگسلان و از این زندان خود را نجات ده و طائر قدس را به محفل انس پرواز ده.(60)
یوسفا از چاه بیرون آی تا شاهی نمایی
گرچه از این چاه بیرون آمدن آسان نبودی(61)
باز کن این قفس و پارهکن این دام از پای
پر زنان پرده دران رو به دیار دلدار(62)
ای مرغ چمن از این قفس بیرون شو
فردوس تو را میطلبد مجنون شو
طاووسی و از دیار یار آمدهای
یادآور روی دوست شو مجنون شو(63)
کسانی که این ندای آسمانی را با اُذُن واعیه دل، شنیده و آن را پاسخ مثبت گفتهاند، همانا «اهل یقین»اند که قلوب آنها از تیرگی عالم هیولی و غبار آن خالص گشته و از خواب آن عالم بیدار شده است...آنان که از آرامگاه عالم طبیعت برخاسته و از زندان تاریک ماده و و ز نجیرهای آن نجات یافته و دنیای فرومایه و آرایش و زیورهای آن را غایت تلاش و کوشش خویش قرار نداده و خود را در زمین، جاویدان ندانسته و آن را اقامت گاه و وطن خویش قرار ندادهاند، و ورود آنها در دنیا برای کاشتن بوده نه درو کردن زیرا دنیا کشتزار آخرت است، و بر ای حرکت انعطافی(نه استقامتی) بوده است(64) که انسان با آن به مقام انسانیت و مرتبه شایسته انسانی نائل میشود و از دنیا به وطن اصلی خویش یعنی جایگاه پدر ما آدم (علیه السلام) باز میگردد؛ چه این که در سروده مولوی نیز به این مطلب اشاره شده است:
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جداییها شکایت میکند
تا آن جا که میگوید:
هر کسی کو باز ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
... باری آنها در دنیا مانند انسان کوچ کننده، آماده رحیل و مهیای سفرند و نگرش آنها به این دنیا جز به عنوان نمونهای از اسرار، رموز و حقایق عالم غیب نیست...سالکی که به این مقام رسیده است هرچیز را نشانهای از حقایق عالم غیب میبیند زیرا هر موجود حتی جماد و نبات، کتاب الهی است که سالک الی اللّه و مجاهد در راه خدا، اسماء و صفات الهی را به اندازه ظرف وجودی خویش از آن قرائت میکند.(65)
1 - از دیدگاه امام خمینی «س»، چون انسان اولاً در بدو تولد، همه خصائل اخلاقی ممدوح و مذموم را به نحو استعداد، واجد است و قابلیت تحصیل ملکات صالحه و رذیله را دارا میباشد،(66)
و ثانیاً مجموعه قوای باطنی او اعم از بینشها و گرایشهای فطری و طبیعی وی(67) نظیر علم جویی، قدرتطلبی (که گاه به صورت مملکتگیری و فتوحات ظهور میکند)(68)، شهوت و غضب (که گاه به شکل درندگی بروز مییابد)، مطلق، نامحدود،غیرمتناهی و دائماً رو به تزاید است، و به تبع آن، قابلیت او برای تربیت نیز وقوفناپذیر، بیحد و مرز و بیپایان میباشد،(69) لذا موجود عجیب و اعجوبهای است که اگر تحت تربیت صحیح و استقامتی واقع شود و صراط مستقیم را که غایت تربیت، حرکت در مسیر آن و منتهی الیه آن، کمال مطلق «اللّه» است طی کند ، به بحر عظمت و کبریایی و عالیترین مرحله در درجات کمال و سعادت صعود مییابد و موجودی الهی و ملکوتی و منشا همه روشناییها، خوبیها و رهنماییها و پیشوای فوج ملائک خواهد شد(70) چه این که اگر خودرو پرورش یابد و به خود واگذار شود(71) یا تحت تربیت فاسد و اعو جاجی قرار گیرد و از مقصد قافله انسانیت منحرف گردد، به نازلترین مرتبه در درکات نقص و شقاوت سقوط مینماید و موجودی جهنمی و شیطانی و سرچشمه همه تیرگیها، بدیها و رهزنیها میگردد(72) که هیچ یک از مخلوقات، حتی بهائم، سباع و شیاطین در انحطاط، دنائت و انحراف به حضیض او هبوط نخواهد کرد.(73) بنابراین بر خلاف دیگر موجودات، فاصله بین فرد کامل انسان و فرد ناقص او فراوان است(74) و آن قدر که این حیوان دو پا محتاج به تربیت است هیچ موجودی نیازمند به پرورش نیست.(75)
غرض آن که به باور ایشان، انسان در ابتدای پیدایش، پس از طیّ منازلی، حیوان ضعیف و ناقصی است که جز قابلیت ارتقاء به مقام انسانیت، امتیازی از سایر حیوانات ندارد.(76) در این مرحله، انسان حیوانی بالفعل است و فاقد هرگونه صفت (انسانی) میباشد،(77) اما از این پس ، اگر تحت تاثیر مربی و معلمی واقع و تربیت و تعلیم نشود، بعد از رسیدن به حدّ رشد و بلوغ، حیوان عجیب و غریبی خواهد شد که در اوصاف حیوانی، گوی سبقت را از سایر حیوانات و شیاطین خواهد ربود و در میان حیوانها و شیطانها، موجودی مانند او یافت نخواهد شد.(78) زیرا در این حال، او حیوان یا شیطانی «افسار گسیخته» میباشد(79) که بهیمیت، سبعیت و شیطنت او نامحدود است، نه یک حیوان یا شیطان متعارف؛ و ممکن است همه چیز و همه کس حتی تمام بشریت را فوج فوج برای خود بخواهد و فدای خویش کند(80) و به فسادها، فتنهها، جنایات و خیانا تی تن در دهد که از هیچ بهیمه، سبع یا شیطانی ساخته نباشد(81) چه این که در دوران سیاه و تباه جاهلیت قبل از انقلاب اسلامی، همگان شاهد بودند که چگونه سلاح در اختیار انسانهای ناصالح و بی خرد قرار گرفت و فرد تزکیه نشدهای بر سرنوشت یک ملت سلطه یافت، و نیم قرن به افساد پرداخت و از اهلاک حرث و نسل دریغ ننمود.(82)
بنابراین آنچه در مرحله آغازین پیدایش انسان رخ میدهد همانا ولادت اولیه است که از آن به عنوان «ولادت حیوانی» یاد میکنند و پس از این مرحله، چنانچه متابعت از تمایلات نفسانی و امیال حیوانی مانع از تجلی حق با همه مراتب در انسان شود و کدورت و ظلمت هوای نفس، نور عقل و چراغ ایمان را در وی به کلی خاموش نماید، ولادت ثانویه که از آن به «ولادت انسانی» تعبیر میشود اتفاق نخواهد افتاد.(83) در این صورت، انسان تا زمان رحلت از این عالم، در تاریکی حیوانیت که با آن متولّد شده است باقی میماند و هرگز خورشید انسانیت در سر زمین جان وی طلوع نخواهد کرد. خلاصه آن که مدت اقامت انسان در حضیض حیوانیت، بسیار طولانی است(84) چنان که ممکن است کسی تا آخر عمر خویش در حیوانیت، متوقف و از حق و حقیقت برای همیشه ممنوع و مصدود گردد و اَمَدِ حیوانی او هیچگاه بسر نرسد.(85)
چنین انسانی هرچند در این عالم، دارای صورت انسانی است لیکن در عالم آخرت که سرایر مکشوف و ضمایر مشهود و صور حقیقی انسانها آشکار میگردد، خود را جز حیوان یا شیطان نخواهد یافت.(86) زیرا همان طوری که انسان در این دنیا دارای یک صورت ملکی دنیوی است، در عالم پس از مرگ نیز یک صورت ملکوتی غیبی را دارا خواهد بود که تابع ملکات نفس و اخلاق مکتسب توسط روح است بدین نحو که اگر در دنیا، ملکه و سریره شخص، انسانی باشد، صورت ملکوتی او در عالم آخرت نیز انسانی است،(87) و در غیر این صورت، معاذ اللّه بهیمی، سبعی یا شیطانی یا حتی ترکیب نامانوسی از بعضی بهائم، برخی سباع، و پارهای از شیاطین خواهد بود که میمونها و خوکها در برابر این صورت، زیبا جلوه میکنند: «یحشر بعض الناس علی صورٍ تحسن عندها القرده و الخنازیر.»(88)
2 - برای آن که هرکس را یارای آن باشد که خود را روزانه بلکه هر لحظه ارزیابی نماید تا دریابد که چه میزان از ولادت اولیه دور و به تولد ثانویه نزدیک شده است، امام امت «س» معیاری ارائه کردهاند و آن این که: هرگاه انسان ملاحظه کرد که در تمتعات و لذائذ خویش اع م از اکل و شرب، به افق حیوانی نزدیک است، یعنی میخورد، میآشامد، مینوشد، میپوشد و میآمیزد بدون آن که بیاندیشد که ماکول، مشروب، ملبوس و منکوح وی از چه راهی (حلال یا حرام) تهیه و فراهم شده، باید بداند که حیوانی بیش نیست.(89) و هنوز تا مرز انسانیت فاصله دارد چه این که در روایات ما آمده است که کافر دارای هفت مِعاء(90) و مومن واجد معاء واحد است که عبارت از قانون اسلام باشد.(91) و هرگاه بر صادرات و واردات مملکت جان، نظارت کرد و خاطرات و خطورات قلبی را مراقبت نمود و پاس حرم دل داشت تا آشنا از حریم جان نرود و بیگانه جامه احرام در بر نکرده وارد آستان نشود، بداند که نهال انسانیت در نهاد وی بارور گشته و به ثمر نشسته است و از این جهت خدای سبحان را شاکر باشد.