انسان کامل از منظرامام خمینی

انسان کامل از منظرامام خمینی
یاسر جهانی پور
۲۹ بهمن ۱۳۹۳
فلسفه, امامت و انسان کامل,

فی عیون اخبارالرضا(ع) باسناده عن مولانا و سیّدنا، علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیّه و الثناء عن آبائه، عن علی بن ابیطالب علیهم السلام قال: قال رسول الله، صلی الله علیه و آله: «ما خَلَق الله اَفضَل مِنّی ولا اکرم عَلیه منّی. قال علیّ، علیه السلام فقلتُ: یا رسول الله فانت افضل، ام جبرئیل(ع)؟ فقال: یا علی، ان الله تبارک و تعالی، فَضّل انبیائه المُرسَلین عَلی مَلائِکتِه المقرّبینَ و فَضَّلَنی علی جَمیعِ النّبیین والمرسَلین. والفضلُ بَعدی لَک، یا علی، و للائمهِ من بعدک و انَّ المَلائکه لخُدّامنا و خُدّام مُحبینا. یا علی، الَّذینَ یَحملوُنَ العَرشَ و مَن حَولَه یُسَبِّحون بِحَمد رَبِّهم و یَسْتَغْفرون للَّذین آمَنوا بِولایَتنا. یا علیّ، لو لانَحنُ، ما خَلَقَ الله آدَم علیه السلام و لاحوّاء و لاالجَنَّه و النّار و لَاَ السَّمآء والاَرْض...»(1)

فصل اول: مقام ولایت انسان کامل

رتبه ولایت هر کس، منوط است به سیر او در عالم اسماء و صفات و طی قوس صعود. انسان کامل از آن جهت که سیر او تمام و اسفار را کامل طی کرده است، ولایت او اتم و مدارج او تام است. برای فهم بهتر به چند نکته زیر التفات کامل فرمائید.

نکته اول در کیفیت خلق صفات است. همه می دانیم که اسما و صفات از آن جهت که یک نوع کثرت مفهومی اعتباری دارند هیچ سنخیتی با مجرد بسیط تام، یعنی حق تعالی ندارند. از ذات حق تعالی نه خبری بود و نه خبری هست. هیچکس چه نبی و چه ملک و چه ولی، از کنه ذات او آگاهی ندارد. در غیب و بطون و کمون مطلق است. نه اسمی برای اوست نه رسمی. چون از آن اثری نیست، در احادیث ائمه معصومین از توجه و تفکر در کنه ذات نهی شده است زیرا نتیجه ای جز گمراهی و هلاکت نخواهد داشت. اما چون اراده ذاتی فرمود به ظهور جمال و کمال خود، خلق فرمود مخلوقات را تا خود را در آینه آنها به همه نشان دهد. چون بین اسماء و حق تناسبی نبود، پروردگار برای خود خلیفه ای قرار داد، تا او این وظیفه را بعهده بگیرد. صاحب منصب این خلافت کبرای الهیه، فیض اقدس است. اقدس است از این جهت که بین فیض و مفیض و متفیض شائبه کثرتی نیست از موجود مجرد تام جز مجرد صادر نمی شود. پس فیض اقدس به وجهه غیبی که در آن تنها رو سوی حق دارد و مندک در ذات اوست. هیچ تجلی و ظهور ندارد و قابل وصف و بیان نیست پس در آن وجهه صحبتی و کلامی نیست چرا که غائب است اما در وجه ظهوری به تجلی اول، اسماء و به تجلی ثانی، اعیان را خلق فرمود. این اعیان، صورت علمی اسماء و واسطه ظهور و ثبوت آنها در عالم خلقند. عالم اعیان را، حضرت علمیه و قدریه گفته اند. اینکه عرفا این عالم را متعلق علم الهی گرفته و معتزله(2) نیز قائل به ثبوت این صور بوده تفاوت عمده است. این جماعت ثبوت را چیزی اعم از وجود می دانند و قائل به ثبوت بعضی معدوماتند و نفی را اخص از عدم می دانند و معتقد به واسطه ای بین وجود و عدم به نام حالّند. ایشان حالّ را صفتی می دانند که نه موجود است و نه معدوم بلکه دارای یک حالت اعتباری است مثل قادریت و عالمیت حقّ آن است که این عقیده نیز همچون بسیاری دیگر از عقاید ایشان سخف و باطل است. شیئیت مساوق وجود بوده و برای عدم شیئیتی نیست زیرا عدم بطلان محض بوده و ثبوتی ندارد پس نفی عین عدم، و ثبوت عین وجود است. معتزله، قائل به ثبوت ماهیات و معدومات قبل از وجود آنها شد. و ملاک علم حق در نزد این جماعت ثبوت ماهیات منفکه عن کافه الوجودات است. علامه آشتیانی قدس سره در کتب خود در باب علم حقتعالی به این مطلب اشاره فرموده است. می گوید:

«محققان از اهل کشف و شهود ملاک علم تفضیلی حق را به اشیاء عبارت از ظهور و تجلی ذات در مقام احدیت به صور اسماء و صفات و اعیان ثابته می دانند این قول بدون تاویل با کلام معتزلی فرقی ندارد. معتزله قائل به ثبوت ماهیات در عین و خارجند و عرفا ملاک علم حق را به مفاهیم و ماهیات در موطن علم می دانند ولی قطعاً ظاهر این کلام مراد عرفا نمی باشد.» (3)

در نظر عرفا اسم، تجلی ذات است با صفت معین، یعنی آنکه منشا اسماء یکی است و اسم مطابق است با مسمّی، تکثر اعتباری مفهومی در اسماء، ناشی از تکثر در صفات است. و تکثر در صفات منبعث از مراتب غیبیه صفات است که در احدیت ذات عین ذاتند و علت پیدایش تفصیلی صفات و اسماء، مفاتیح غیبند که در باطن ذات موجودند و عین ذاتند نه امری زائد بر آن «ثم المحبه الالهیه اقتضت ظهور الذات بکل منها علی انفرادها متعینّاً فی حضرته العلمیه، ثم العینیه، فحصل التکثر فیها»(4) اسمی که در میان اسماء الهی، جنبه غیبی اکثر و بساطت کامله دارد، اسمی است که شایستگی آن دارد مقام خلافت را از فیض اقدس پذیرفته و مجلای ظهور آن خلیفه الهیه باشد. جمال و جلال و بطون و ظهور در آن اسم در حال تعادل است هیچیک بر دیگری غلبه ندارد. آن، اسم اعظم الله است که ام الاسماء الهی در همه مراتب وجودیه است. دیگر اسماء به لحاظ قرب و بعد از فیض اقدس و اسم الله یا محیط و یا محاطند. احاطه اسمی اگر اکمل از دیگر اسماء الهیه باشد جزو امهات اسماء خواهد بود این امهات اسماء را بعضی هفت اسم گفته اند شامل: حیات و علم و اراده و قدرت و سمع و بصر و کلام و بعضی چهار اسم شامل اول و آخر و ظاهر و باطن و بعضی دو اسم شامل: الله و رحمن. ظهور اسماء که پایان یافت نوبت به ظهور صور معقول اسماء در علم حق، یعنی اعیان ثابته می رسد. این صور عقلیه با ذات از آن جهت که ذات در آنها تجلی نموده متحدند. ظهور این صور در علم منوط است به فیاضیّت فیض اقدس و در عین منوط است به فیاضیّت فیض مقدس «فانّ للاعیان الثابته اعتبارین: اعتبار انّها صور الاسماء. و اعتبار انها حقایق الاعیان الخارجیه: فهی بالاعتبار الاول کالابدان للارواح و بالاعتبار الثانی کالارواح للابدان و للاسماء ایضاً اعتباران، اعتبار کثرتها، و اعتبار وحده الذات المسماه بها، فباعتبار تکثرها محتاجه الی الفیض من الحضره الالهیه الجامعه لها و قابله له، کالعالم، و باعتبار وحده الذات الموصوفه بالصفات ارباب لصورها، فیاضه الیها، فبالفیض الاقدس الذی هو التجلی بحسب اولیه الذات و باطنیتها یصل الفیض من حضره الذات الیها و الی الاعیان دائماً، ثم بالفیض المقدس الذی هو التجلی بحسب ظاهریتها و آخریتها، و قابلیه الاعیان و استعداداتها، یصل الفیض من الحضره الالهیه الیها و الی الاعیان الخارجیه»(5)

هر عین علمی واسطه فیض الهی است برای وصول آن به عین خارجی و اسماء واسطه فیض الهی اند برای وصل آن به اعیان علمیه فالاسماء مفاتیح الغیب و الشهاد. والاعیان مفاتیح الشهاده. این صور علمی اگر نبودند، هیچ ارتباطی بین اسماء و مخلوقات تصوّر نمی شد زیرا که بین آن دو سنخیّتی نیست کل معلول، لعله واحد و کل عله لمعلول واحد. پس هرچه که در عالم امکان می بینی، صورت عینی اسمی از اسماء الله است. به حرکت جوهری، هر ذره در هستی به عین ثابت خود ملحق خواهد شد. این اعیان با آنکه مفاتیح الغیب لایعلمها الاّهو هستند. حجب اسماء و اسماء حجب ذاتند. نهایت فنای سالک، فنای ذات است در ذات اله، نه فنا در عین ثابت. زیرا که اعیان به خودی خود هیچ نیستند و وجودی ندارند. عین ثابت اسم الله که کاملترین اسماء الهیه است، کاملترین اعیان است. این عین، حقیقت محمدیه و مربوط است به انسان کامل و در عامل خارج اولیاء محمدیین علیهم السلام مظاهر آنند «ففی الاسماء الالهیه اسم الله اکمل و فی المظاهر الانسان الکامل اکمل، و کمال شریعته بالولایه و نسبه شریعته الی سایر الشرایع کنسبته الی صاحب الشرایع و کنسبه الاسم الجامع الی سایر الاسماء، فشریعته واقعه تحت دوله اسم الله الذی کان حکمه ابدیاً و ازلیاً فان سایر الشرایع ایضاً مظاهر شریعته و شریعته کمال سایر الشرایع و لهذا کان نبیاً و آدم بین الماء و الطین، بل لاماء و لا طین و کان علیه السلام مع آدم و نوح و غیرهما من الانبیاء»(6) حضرت امام خمینی سلام الله علیه در شرح دعای سحر در آن قسمت از دعا که می فرماید: اَللّهم انی اَسْئلک مِن اَسْمائک بِاکبرها و کلُّ اَسْمائک کبیر بعد از آنکه می گوید: از احدیت خبری نیست و برای آن اسم و رسمی نیست و از تحدید اسمی و تعیّن رسمی مبرّاست و عالم خیال اندر خیال است می فرماید:

«فاعلم اَنّ الاسم عباره عن الذات مع صفه معینه، من صفاته و تجلّ من تجلیاته، فان الرحمن ذات متجلیه بالرحمه المنبسطه و الرحیم ذات متجلیه بالتجلی [بتجلی ـ ظ] الرحمه التی هی بسط الکمال و المنتقم ذات متعینه بالانتقام و هذا اول تکثر وقع فی دار الوجود... و بهذا التجلی الاسمائی و الصفاتی انفتح باب الوجود و ارتبط الغیب بالشهود... و کان التجلی ببعض الاسماء مقدّماً علی بعض، فکل اسم محیط وقع التجلی ابتدائاً له وفی حجابه للاسم المحاط فاسم الله و الرحمن لاحاطتهما یکون التجلی لسایر الاسماء بتوسطهما و هذا من اسرار سبق الرحمه علی الغضب و لیکون [یکون ـ ظ] التجلی باسم الله علی الاسماء الاخر اوّلاً و بتوسطها علی الاعیان الثابته من کل حقیقه ثانیاً ـ الا العین الثابت الانسان الکامل فانّ التجلی وقع له ابتدائاً بلا توسط شیء ـ و علی الاعیان الخارجیه ثالثاً و فی التجلی العینی ایضاً کان التجلی علی الانسان الکامل باسم الله بلاواسطه صفه من الصفات او اسم من الاسماء و علی سایر الموجودات بتوسط الاسماء»(7)

و در جای دیگر می فرماید:

«و اما الاسم الاعظم بحسب الحقیقه العینیّه فهو الانسان الکامل خلیفه الله فی العالمین و هو الحقیقه المحمدیه صلی الله علیه و آله و سلم التی بعینها الثابت متحده مع الاسم الاعظم فی مقام الالهیه و سایر الاعیان الثابته بل الاسماء الالهیه من تجلیات هذه الحقیقه، لان الاعیان الثابته تعینات الاسماء الالهیه و التعین عین المتعیّن فالعین غیره فی العقل. فالاعیان الثابته عین الاسماء الالهیه، فالعین الثابت من الحقیقه المحمدیه عین الاسم الله الاعظم و سایر الاسماء و الصفات و الاعیان من مظاهره و فروعه او اجزائه باعتبار آخر فالحقیقه المحمدیه هی التی تجلت فی العوالم من العقل الی الهیولی و العالم ظهورها و تجلّیها و کل ذرّه من مراتب الوجود تفصیل هذه الصوره و هذه هی الاسم الاعظم و بحقیقتها الخارجیه عباره عن ظهور المشیّه التی لاتعیّن فیها»(8)

اسم اعظم به واسطه مقام نیابت فیض اقدس، سریان در تمام ذرّات عالم دارد به نحو بطون. سالک چون به مقام واصل شده و مستهلک در این اسم گردید. عالم را مجلای این اسم یافته و اسماء دیگر را مخفی در پس آن می بیند. پس از فنای ذات برای انسان کامل، آنچه ظاهر می شود الله است. عین ثابتش نیز به لحاظ اتحاد ظاهر و مظهر، متجلّی در تمام کائنات است. پس از برای اسم اعظم دو اعتبار است: یکی آنکه بالذات مقدم بر اسماء و مشتمل بر آنهاست و دیگر آنکه متظاهر در اسماء و اعیان اسماءست. به اعتبار ظهورش در اسماء و صفات، جمیع مظاهر اسماء جزئیه مظهر این اسم جامع الهی اند. زیرا که به وساطت این اسم ظاهر شده، و بعد از ظهور متجلّی در اعیان خود شده اند و چون ظاهر و مظهر در حقیقت وجود یکی اند و تعدّد آنها اعتباری و رتبه ای است، نتیجه آنکه مظاهر اسماء جزئیه مظهر این اسمند. و به اعتبار اشتمال آن بر اسماء از حیث مرتبه الهیه، اشتمال این اسم بر اسماء بر اسماء دیگر اشتمال کل مجموعی است بر اجزاء زیرا که اجزاء از همان کل و کل از همان اجزاست. «فاذا علمت هذا، عَلمَت ان حقایق العالم فی العلم و العین کلها مظاهر للحقیقه الانسانیه التی هی مظهر للاسم الله فارواحها ایضاً کلها جزئیات الروح الاعظم الانسانی، سواء کان روحا فلکیاً او عنصریاً او حیوانیاً، و صورها صور تلک الحقیقه و لوازمها، لوازمها لذلک یسمی عالم المفصل بالانسان الکبیر عند اهل الله لظهور الحقیقه الانسانیه و لوازمها فیه و لهذا الاشتمال و ظهور الاسرار الالهیه کلها فیها، دون غیرها استحقت الخلافه من بین الحقایق»(9)از آنچه تا بدینجا گفته شد مبادا گمان شود؛ تنها مرتبه اسم الله اقرب به عالم قدس است و دیگر اسماء متکثر و ظاهر و ناقصند به اعتبار اشتمال این اسم بر دیگر اسماء. بلکه حق آن است که گفته شود: هر یک از اسماء الهی جامع جمیع اسماء و ظاهر در تمام مرائی اند، زیرا که صفات با ذات عینیت داشته و جملگی مقهور و مستهلک در ذاتند. آنجا خبری از تکثر چه مفهومی و چه عددی نیست پس صحبت از مقام رتبه نیست. این که گفته می شود: آن اسم از اسماء جلال و این از اسماء جمال است به اعتبار ظهور هر یک از آنهاست با عنایت به اینکه: هر صفت رحمتی، متضمّن یک اثر قهری و هر صفت قهری، متضمّن یک اثر رحمتی است یکی به نحو ظهور و دیگری به نحو بطون. پس وقتی گفته می شود: حق تعالی رحیم است، یعنی آنکه رحمت در آن ظاهر و سخط در باطن آن است و هکذا. اما اسم الله رب الاسماء، در حد اعتدال است و هیچیک از جمال و جلال بر دیگری غلبه ندارد. اولیّت و آخریّتش و ظهور و بطونش در حال استقامت و اعتدال است. حضرت امام خمینی سلام الله علیه در کتاب مصباح الهدایه بعد از کیفیت خلق اسماء و صفات می فرمایند:

«اذا تمَّ ظهور عالم الاسماء و الصفات و وقعت الکثره الاسمائیه، کم شئت، بظهور الفیض الاقدس فی کسوتها، فتحت ابواب صورالاسماء الالهیه، حضره الاعیان الثابته فی النشاه العلمیه و اللوازم الاسمائیه فی الحضره الواحدیه، فتعیّن کل صفه بصوره و اقتضی کل اسم لازماً، حسب مقام ذاته... اول اسم اقتضی ذلک، هوالاسم الله الاعظم، رب العین الثابته المحمدیه(ص)، حضره الجامعه لحائق الاسمائیه فظهرت بصوره العین الثابته المحمدیه(ص) فی النشاه العلمیه... ظهور سائراللوازم الاسمائیه فی الحضره الاعیان بتوسط العین الثابته الانسانیه... فلهذه العین ایضاً خلافه علی جمیع الاعیان... هذه الحضره هی حضره القضاء الالهی و القدر الربوبی و فیها یختص کل صاحب مقام بمقامه.»(10)

نکته دوّم اینکه؛ اسم اعظم به عقیده عرفا کلام است و مجلای آن چیست؟ در باب حقیقت اسم اعظم و کیفیت دستیابی به آن سخن حکما و عرفا بسیار است. اما در عالم غیب و حضرت واحدیت، اسم اعظم الله است و در عالم عین و خارج هرکس اسم اعظمی دارد.

تحقیق و تنبیه

اسم الله نه از نظر لفظ، بلکه از لحاظ مقام و مرتبه اسم اعظم الهی است و برای آن مراتبی است که این مراتب بر اساس مقامات اسمیّت حاصل شوند و در عین حال بر خود اسم اعظم نیز مدارجی است. چنانکه دانستی اسم الله که وجود اسماء مبتنی بر وجود اوست به حقیقت در دیگر اسماء، و عین ثابتش در دیگر اعیان و هکذا در عوالم امکان از غیب و شهود به نحوی سریان دارد. این مطلب در مسلک عارفان به وضوح پیوسته است. پس جمله ذرّات و اشیاء و تمام کائنات که مظاهر اسم الله اند بر حسب اسم متجلّی در وجودشان صاحب مقامی از مقامات اسم اعظمند. زیرا اسماء هرچه از لحاظ وجودی، اقرب به اسم اعظم باشند جنبه بساطت و وحدت و غیبیت در آنها اکثر و دایره شمولیت آنها بیشتر از دیگر اسماء خواهد بود و بواسطه همین تقرّب، به اسم الله، افاضه فیض بر آنها بیشتر از دیگر اسماست. یعنی اینها واسطه در ارسال فیض به مراتب پائینی اند ـ به همان بیانی که دانستی ـ بنابراین، این اسماء درک بیشتری از مقامات اسم اعظم دارند. از این رو سالکان الی الله، پس از وصول به عین ثابت خود در حضرت علمیه و ادراک اسم متجلی در وجودشان اگر خداوند را به آن اسم یا اسماء بخوانند، پروردگار اجابتشان خواهد نمود. پس اسماء هر یک، اسم اعظمند، اگر ادراک شوند. تو اگر می خواهی به اسم اعظم برسی، وجود خود را بشناس و به عین ثابت خود برس در روایات ائمه، تایید این قول وارد شده است به اینکه اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است از آنجمله: «عن ابی عبدالله(ع) قال: ان اسم الله الاعظم ثلاثه و سبعون حرفاً اعطی محمداً اثنین و سبعین حرفاً و حجب عنه حرف واحد»(11) احتجاب این حرف واحد از حروف اسم اعظم مربوط است به ذات حق و علم مربوط به آن علم ساعت قیامت است. پس برای ما محتجبین و متعمرین در عالم ناسوت، اسم اعظم همان است که در حضرت قدریه از فیض اقدس یافته ایم و برای انسان کامل، اسم اعظم الله است. زیرا رب او، الله است. «فحقیقته فهی احدیه جمع جمع الحقائق الجمعیه الکمالیه و اما معناه فهو الانسان الکامل فی کل عصر و هو قطب الاقطاب، حامل الامانه الالهیه، خلیفه الله و نائبه الظاهر بصورته التی خلق علیها آدم و اما صورته حسّاً فهی صوره کامل ذلک العصر»(12) امام خمینی قدس سره می فرمایند: «و اما الاسم الاعظم بحسب المقام الالوهیه و الواحدیه هوالاسم الجامع لجمیع الاسماء الالهیه جامعیه مبدا الاشیاء و اصلها و النواه للاشجار من الفرع و الاغصان و الاوراق او اشتمال الجمله لاجزائها... و هذا الاسم بالاعتبار الاول بل بالاعتبار الثانی ایضاً حاکم علی جمیع الاسماء و جمیعها مظهره و مقدم بالذات علی المراتب الالهیه و لا یتجلی هذا الاسم بحسب الحقیقه تامّاً الا لنفسه و لمن ارتضی من عباده و هو مظهره التام، ای صوره الحقیقه الانسانیه التی هی صوره جمیع العوالم و هی مربوب هذا الاسم و لیس فی النوع الانسانی احد یتجلّی له هذا الاسم علی ما هو علیه الا الحقیقه المحمدیه ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و اولیائه الذین یتّحدون معه فی الروحانیه... و اما الاسم الاعظم بحسب الحقیقه العینیّه فهو الانسان الکامل خلیفه الله فی العالمین»(13)

نکته سوم در باب ولایت انسان کامل.

ولایت عبارت است از مقام ادراک و احاطه اسماء. اسم متجلی در وجود انسان کامل، چون مشتمل بر دو قوس و جامع جمیع اسماء الهیه است، ولایت او اتمّ مراتب ولایت و کاملترین آن است. یعنی ولایت الله برای انسان کامل است. الله وَلیُّ الذّین امَنوا. پس ولایت علویه و حقیقت محمدیه، یکی و با هم متحدند و هر دو ظهور فیض اقدس. این حقایق به مقام غیبی شان، متعیّن به هیچ تعیّنی نیستند و متّصف به صفتی نمی شوند و بعباره اخری باطن فیض اقدسند و اما به مقام ظهورشان متجلّی در جمیع صور اسماء و صفاتند. فهم ولایت در انسان کامل متوقف است بر فهم اسفار اربعه، دو سفر در قوس صعود و دو سفر در قوس نزول. سفر اول از خلق است به حق. نهایت آن، فنای حجب نورانی و ظلمانی (یا عقلانی، روحانی، جسمانی) است در این سیر، وجود سالک وجود حقّانی شده و حق را به جمال مشاهده می فرماید. در سفر دوم، که سیر از حق است به حق، سالک در اسماء گردش کرده و ادراک مراتب اسماء از محاط گرفته تا محیط را می نماید. کشف تجلیّات اسمائی در این مرحله از سفر بر حسب مقاماتی است که در نکات قبل به آن اشاره شد در نحوه ظهور، ابتدا اسماء محاط، آنگاه اسماء محیط و در نهایت امهات اسماء و اسم الله، ظهور پیدا می کنند. کیفیت تجلّی منوط است به کیفیت سلوک. برای سالک گاه اسماء قهریه و گاه اسماء لطفیه و رحمت ظاهر می شود. پایان سفر دوم، کشف ولایت الله است که مرتبه تام ولایت است سفر سوم از حق است به خلق حقانی و نتیجه آن حصول صحو است برای سالک فضیلت این سفر، آن است که سالک پس از دو سفر اول، گاه شطحیات ربانی از او صادر می شود که ممکن است به کلمات کفرآمیز انجامد به این سفر این حال از او مرتفع شده و سالک به خود می آید سفر چهارم از خلق حقانی است به خلق ظلمانی که نتیجه آن حصول صحو تام است و هرکس مظهر هر اسمی است از آن آمده و به آن باز می گردد یعنی نهایت سیرش به اوست پس دو سفر اول، سفر ولایت و دو سفر اخیر سفر نبوت است. و بعباره اخری «اَنَّ السفر الاول من الخلق الی الحق، المقیّد برفع الحجب الّتی هی جنبه یلی الخلقی و رویه جمال الحق بظهوره الفعلی الذی هو فی الحقیقه ظهور الذات فی مراتب الاکوان و هو جنبه یلی الحقی... و اخیره هذا السفر رویه جمیع الخلق ظهور الحقّ و آیاته فینتهی السفر الاول و یاخذ فی السفر الثانی و هو من الحقّ المقیّد الی الحق المطلق فیضمحلّ الهویّات الوجودیّه عنده... و یقوم قیامته الکبری بظهور الوحده التّامه... و فی هذین السفرین لو بقی من الانانیه شیء، یظهر له شیطانه الذی بین جنبیه بالربوبیه و یصدر منه الشطح و الشطحیات کلها من نقصان السالک و السلوک و بقاء الانّیه و الانانیّه... ثم ان شملته العنایه الالهیه... ارجعته الی نفسه فیاخذ فی السفر الثالث و هو من الحق الی الخلق الحقّی بالحق ای من حضره الاحدیه الجمعیه الی حضره الاعیان الثابته و عند ذلک ینکشف له حقائق الاشیاء و کمالاتها... و لم یکن فی هذا السفر نبیّاً مشرّعاً فانه لم یرجع الی الخلق فی النشاه العینیه. ثم، یاخذ فی السلوک فی السفر الرابع. و هو من الخلق الذی هو الحقّ. ای من حضره الاعیان الثابته الی الخلق ای الاعیان الخارجیه، بالحق... مشاهداً جمال الحقّ فی الکل عارفاً بمقاماتها الّتی لها فی النشاه العلمیه... و فی هذا السفر... یخبر و ینبیءُ عن الله و صفاته و اسمائه و المعارف الحقه علی قدر استعداد المستعدّین»(14)

سالکی که مظهر تمام اسماء است و دوره نبوت او محدود نمی باشد، اسماء حق را یکی پس از دیگری شهود می نماید تا به مقام مظهریت اسم جامع برسد. ولیّ مطلق که متحقق به اسم الله است، افضل از انبیاء حتی رسل اولوالعزم می باشد یعنی آنکه جمیع اسفاری که از برای خاتم رسل مقرّر است در حقیقت کلیه خاتم ولایت مطلقه امیرالمومنین(ع) و اولاد طاهرین او نیز موجود است.

فصل دوّم: در نبوت انسان کامل

انباء و نبوّت، ظهور ولایت است. سالک پس از ورود در سفر سوم و قوس نزول خبر از سیر خود دهد و نوبت را زمانی تمام کند که سفرش را به پایان برد. نبوت مطلقه حقیقت محمدیه(ص)، همان اظهار غیب مکنون وجود در مقام واحدیت است که به حسب استعدادات اعیان و حروف الهی مسطور در حضرت علمیه است و به اعتبار تعلیم حقیقی و انباء ذاتی نبوت، مقام ظهور ولایت و خلافت است. انباء و تعلیم در هر نشئه ای، مناسب با همان نشئه است. مرتبه اول خلافت که همان خلافت کبرای الهیه فیض اقدس است مبدا جمیع ولایات و خلافات و نبوات است. ظهور این خلافت است در حقایق اعیان ثابته، در حضرت واحدیت، همان تجلّی و انباء حق است به صورت خلافت محمدیّه و تعلیم حقیقی بعد از مقام ذات. این اول مرتبه از انباء است و به عبارت دیگر انباء در عالم اسماء و صفات اظهار حقایق موجود در ذات الهی است بر اعیان ثابته به توسط فیض اقدس و چون اسم الله مستجمع جمیع اسماء الهی و جامع آنهاست و عین ثابت او اکمل اعیان و مشتمل بر همه آنها و واسطه در فیض است آنچه از وجود و فیض نصیب عوامل نازل می شود، انعکاس تجلّی و ظهور حقیقت محمدیه است چه در عوالم علم و امر چه در عوالم عین و خلق یعنی آنچه که انبیاء، انباء می کرده اند از مشکات نبوت خاتم رسل دریافته اند. هر یک از اسماء الهیه نیز در حضرت واحدیت منشا اظهار کمال ذاتی خود می باشد انبیاء غیر از نبی اسلام چون در ظهور تابع اسم اعظمند بر اسماء الهیه حکومت ندراند و به تبع ظهور حقیقت محمدیه، حاکم بین مظاهر اسمائند گرچه جمیع انبیاء در دعوت و هدایت و جعل احکام و تصرف در خلق و ایجاد سنن عالیه اشتراک دارند. می خواهیم بگوئیم امتیاز انبیاء از یکدیگر بحسب مقام و مرتبه و احاطه مقام بعضی بر بعض دیگر است چون دایره ولایت هر نبی که از دایره ولایت پیغمبر دیگر اوسع و اکمل باشد، اشرف و اعظم خواهد بود. دائره ولایت و مقام باطن رسل اولوالعزم بحسب حیطه تمامتر از ولایت سایر انبیاء است. نبوت دائره تامه ای است که مشتمل است بر دوائر متناهی که برخی محاط و برخی محیطند و چون ولایت باطن نبوت است پس مفیض او هم، همان مقام ولایت است. میزان انباء هر کس نیز وابسته است به میزان قوّت ولایتش. پس از نبی ای که ولایت او محدود به اسماء جمال است نمی توان انتظار داشت که از اسماء جلال خبر دهد از این روست که گفته می شود هیچ پیغمبری چون نبی اسلام نتوانست جمع بین تنزیه و تشبیه کند بواسطه وسع دایره ولایتشان «و لما کانت الولایه اکبر حیطه من النبوه و باطناً لها شملت الانبیاء والاولیاء، فالانبیاء اولیاء، فانین فی الحق باقین به، منبئین عن الغیب و اسراره بحسب اقتضاء الاسم الدهر، انبائه و اظهاره فی کل وقت و حین منه ...و لمّا کان المبعوث الی الخلق تارهً من غیر تشریع و کتاب من الله تعالی و تارهً بتشریع و کتاب منه، انقسم النبی الی المرسل و غیره، فالمرسلون اعلی مرتبهً من غیرهم لجمعهم بین المراتب الثلاث: الولایت و النبوه و الرساله»(15)

استاد آشتیانی در بیان حقیقت نبوت و ولایت می گوید: «از برای هر یک از نبوت و ولایت دو اعتبار است: لحاظ اطلاق و ملاحظه تقیید که از آن به ولایت و نبوّت خاص و عام تعبیر نموده اند. نبوت عامه و مطلقه نبوتی است که از ازل برای حقیقت محمدیه در حضرت واحدیت و مقام اتحاد آن حقیقت با اسم اعظم حاصل بوده است. این نبوت تا ابد باقی است و فنا ندارد. آن حقیقت علی الدوام واسطه در ظهور و اظهار انباء است.

نبی به اعتبار این مقام، مطلع از استعدادات جمیع موجودات و ذوات و اعیان است و هر ذی حقی را که به لسان ذات، طالب وجود و نیل به درجات و کمالات وجودی است به کمالات لایقه خود می رساند. باطن این نبوّت، ولایت مطلقه است. نبوت مقیدّه عبارت از اخبار غیبی و الهی ناشی از معرفت ذات حق و شناسایی و علم به اسماء الهیه و حقایق اعیان ثابته است. حقیقت نبی به این اعتبار، به لحاظ تبلیغ احکام و بیان معارف و اصلاح جامعه بشری و تعلیم حقایق و قیام به سیاست و دعوت مردم به مقام جمع وجود، مشرّع و صاحب رسالت است. ولایت مقیّده نیز همین حکم را دارد. هر یک از نبوت و ولایت، به اعتبار آنکه صفتی از صفات الهی است، مطلق است و به اعتبار استناد به نبی و ولی مقیّد است. نبوت جمیع انبیاء و همچنین ولایت کافّه اولیاء، از جزئیات و فروع نبوّت و ولایت مطلقه محمدیّه است»(16) عبارت اُخرای مطلب آن است که، نبوت یا تعریفی است یا تشریعی. نبوت تعریفی حاصل در قوس صعود و ولوج در واحدیت و اَحدیت است و نبوت تشریعی حاصل در قوس نزول و فرق بعدالجمع است. اینکه در کلمات ارباب عرفان مذکور است که عین ثابت انسان کامل ختمی، مظهر کافه اسماء الهیه مــی باشد مـــراد آن است که فــرق است بین تجلی حق به الوهیت و تجلی به مقام جمع اسمائی. به این معنا که اعیان علمی کافه خلائق از سابقه و لاحقه از اجزاء و ابعاض و ظهورات حقیقت محمدیه است و اسم اعظم حاکم بر حقیقت محمدیه از مجلای آن، متجلی در اعیان انبیاء و اولیاست از این جهت ارباب معارف گفته اند: کلیه شرایع الهی از اغصان و اوراق شریعت مطلقه محمدیه است. زیرا که آن حقیقت مطلقه، اول تعین و ظهور از موجود لامتعیّن است که از غیب هویت به عوالم عین و علم، ظاهر گردید. پس انبیاء گوشه ای از فضایل و رشحه ای از بحر کرامات او را واجدند یعنی آنکه صورت هر نبی یا ولی در حقیقت، محل بروز و ظهور صفتی از اوصاف آن حقیقت است. این بواسطه اسم متجلی در وجود آن حضرت و مقام تامّه ولایت اوست کتاب او نیز که عبارت است از کتاب تدوینی همچون کتاب تکوینی، جامع اسماء و مخمور بیدی الجمال و الجلال الهی است و اسم الله همچنانکه مربی اوست در دو قوس و مفتاح مفاتیح غیب و شهود همچنان ربّ اوست در تعلیم قرآن. اینکه گفته می شود حقایق این کتاب جامع الهی بدون هیچ واسطه یکجا در شب قدر بر قلب نازنینش نازل شده است مراد همین است. جبرئیل پیش از آنکه معلّم پیغمبر در عالم شهادت باشد، پیغمبر مربی او در عالم غیب بوده است اعیان ثابته اولیاء محمدیین که در حضرت علمیّه متعیّن به یک عیند، پس از ولوج در مقام احدیت و وصول به مقام او ادنی و قُرب فرایض و اتمام اسفار اربعه و تکمیل مقام صحو، به حسب استعداداتشان در حضرت قدریّه از تجلّی به فیض اقدس واصل به مقام نبوّت شدند. که این مقام، انباء از عوالم نازله و صاعده وجودیه است که خاص صاحبان این مرتبه یعنی جامعان غیب و شهود و واجدان دایره وجود است. پس نزول حقایق و مراتب این کتاب جامع الهی که در احدیت مطلقه قرآن، و در احدیت جمع، فرقان است به توسط اسم اعظم الله که رب حقیقت محمدیه و اسم متجلی در وجود اوست صورت گرفته است «اینها، پس از اتصال به حضرت علمیه و رجوع به حقایق اعیان، کشف سیر اعیان و اتصال آنها را به حضرت قدس و سفر آنها را الی الله و الی السعاده نمایند... و این کشف، وحی الهی است قبل از تنزّل به عالم وحی جبرائیلی و پس از آنکه از این عالم توجه به عوالم نازله کردند، کشف آنچه در اقلام عالیه و الواح قدسیه است نمایند به قدر احاطه علمیه و نشئه کمالیه خود که تابع حضرات اسمائیه است»(17)

فالولایه الاحمدیه الاحدیه الجمعیه مظهر الاسم الاحدی الجمعی و سائر الاولیاء مظاهر ولایته و محالّ تجلیاته و نبوته افضلُ مراتب الانباء من الغیب و الشهود. عارف واصل امام خمینی سلام الله علیه در رساله مصباح الهدایه در باب مراتب انباء می فرمایند:

«انّ الانباء والتعلیم بحسب نشآت الوجود ومقامات الغیب والشهود مختلف المراتب فانّ لکل قوم لساناً: و ما ارسل رسول الا بلسان قومه فلهما مراتب شتّی تجمعها حقیقه الانباء و التعلیم فمرتبه منهما ماوقع لاصحاب سجن الطبیعه و ارباب القبور المظلمه فی عالم الطبیعه. و مرتبه منهما ما وقع لاهل السرّ من الروحانیّین و الملائکه المقربین... و مرتبه منهما ماوقع للحقیقه الاطلاقیه من حضره الاسم الاعظم، ربّ الانسان الکامل. و مرتبه منهما ما وقع للاعیان الثابته من حضره العین الثابت المحمدی(ص) و مرتبه عالیه منهما ما وقع لحضره الاسماء فی مقام الواحدیّه و النشاه العلمیّه الجمعیّه من حضره الاسم الله الاعظم بمقامه الظهوری. و فوق ذلک لایکون انباء و ظهور بل بطون و کمون»(18)

فصل سوم: در خلافت انسان کامل

پیش از این معلوم شد که حضرت ختمی مرتبت چون مظهر تجلّی ذاتی است و انبیاء دیگر مظاهر تجلیات اسمائی و ذات مبدا اسماء و صور است، مراتب وجودی جمیع انبیاء و اوصیاء قبل از حضرتش از شئون و مراتب و فروع ذات آن حضرت است. اولین تعیّنی که از هستی جدا شد و وجود صرف بواسطه آن تعیّن، تکثر پیدا کرد مقام خلافت تامّه آن حضرت است که اسم اعظم می باشد. بواسطه این اسم، اسماء دیگر لباس وجود پوشیده و تکثّر مفهومی پیدا کردند. اسم اعظم، خود که باطن حقیقت محمدیه است از باب اتحاد ظاهر و مظهر، کثرات علمی مظاهر آن حقیقت کلیه اند. اعیان ممکنات به تبع عین ثابت محمدی(ص) ظاهر شدند. واسطه این ظهور مقام خلافت محمدیه(ص) است که مبدا انباء انبیاء و اولیاء خلافت و ولایت آنان است، و خود مربوب خلیفه عظمای الهیه. اولین تعین خلقی که به نور و ظهور این خلافت کلیه بوجود خارجی تعین پیدا کرد، عقل اول است. این عقل مجرد که از انوار محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ است خلیفه حق و واسطه انباء غیبی است و از وجود او امداد و فیض، به عقول نازله می رسد از اینجا معلوم می شود انبیاء با آنکه همه خلفای حقّند، لکن خلافت آنها بدون واسطه خلافت کلیه محمدیه واقع نمی شود زیرا که صور انبیاء تابع صورت علمی حضرت ختمی است. مقام بطون ختمی و علوی علیهماالسلام مقام تجلی در انبیاء و مقام ظهور آنها تحقق به وجود شخصی موجود در عالم اجسام است خلافت انسان کامل محمّدی در عوامل علمیّه، عبارت است از احاطه و اشتمال بر اسماء و اعیان، و در عوامل عینیّه عبارت است از حکومت بر مظاهر. اسماء الهیه بعضی محاط و بعضی محیطند این حکم در مورد اسماء جلال و جمال هر دو جاری است اسم جامع جمیع کل شوونات و حاکم بر کافّه حقایق و مظاهر اسمِ الله است و کسی که متحقق به این اسم باشد حاکم بر جمیع مظاهر اسماء در علم و عین می باشد از برای هر یک از اسماء الهیه، صورتی عینی است موجود در عالم خارج همچنانکه برای آنان صورتی است علمی در عالم غیب، این صورت عینی خارجی در احکام تابع همان صورت علمی است که از آن در فصول قبل نام بردیم. حقیقت اسم الله، دارای صورتی تام است که محیط بر جمیع مظاهر است که از آن تعبیر به عین ثابت انسان کامل نموده اند این عین ثابت در مقام ظهور و تعین خارجی و خلقی، شامل جمیع حقایق از عقل اول تا هیولای اولی و به حکم اتحاد ظاهر و مظهر عین هر شیء می باشد چنین حقیقتی در مقام ظهور بوجود شخصی خود خلیفه حق است در عالم شهادت همانطور که عین او خلیفه الله است در عالم علمیه. همانطوری که اسماء محیط بر اسماء محاط حاکمند و اسم هرچه احاطه اش بیشتر باشد حکمش وسیعتر و شمولش تمام تر است هر اسمی که دایره حکومت آن ضیق تر باشد در فعلیت و ظهور فاقد بسیاری از فعلیات است. علت احاطه اسمِ الله بر دیگر اسماء نیز همین است. سعه وجودی و تمامیت و کمالیت بساطت و غیب و احاطه ذاتی الله امری است ازلی و ابدی که حاکمیت او را بر اسماء تایید می کند سرّ اینکه انبیاء جامعیت وجودی پیغمبر اسلام را ندارند آنست که مظهر اسم الله و متحقق به این اسم نیستند از این رو دوام اسم حاکم بر دولت آنها دائمی نبوده و زوال پذیر است. امام خمینی در رساله مصباح الهدایه می فرمایند: «وکما ان الاسماء المحیطه حاکمه علی الاسماء التی تحت حیطتها و قاهره علیها، و کل اسم کانت جامعیته و حیطته اکثر، کان حکمه اشمل و محکومه اکثر، الی ان ینتهی الامر الی الاسم الله الاعظم الذی یکون محیطا علی الاسماء کلها ازلاً و ابداً، و لم یکن حکمه مخصوصاً باسم او اسماء، کذلک الامر فی المظاهر، طابق النعل بالنعل... فسعه دائره الخلافه والنبوّه وضیقها فی عالم الملک حسب احاطه الاسماء الحاکمه علی صاحبها و شارعها... الی ان ینتهی الامر الی مظهر الاسم الجامع الاعظم الالهی. فیکون خلافته باقیه دائمه محیطه ازلیه ابدیه حاکمه علی سائر النبوات والخلافات. کما اَنَّ الامر فی المظاهر کذلک. فدوره نبوات الانبیاء علیهم السلام، دوره نبوّته و خلافته، و هم مظاهر ذاته الشریفه و خلافاتهم مظاهر خلافته المحیطه. و هو صلی الله علیه و آله خلیفه الله الاعظم و سائر الانبیاء خلیفه غیره من الاسماء المحاطه. بل الانبیاء کلهم خلیفته و دعوتهم فی الحقیقه دعوه الیه و الی نبوّته(ص): و آدم و من دونه تحت لوائه. فمن اوّل ظهور الملک الی انقضائه و انقهاره تحت سطوع نور الواحد القهار، دوره خلافته الظاهره فی الملک»(19) پس انسان کامل قطب و خلیفه الله است در عوالم غیب و شهود هر چند خلیفه ظاهری نباشد و حق تصرف و دخل در تمام عوالم را دارد و آگاه به همه مراتب وجود است و خود مستور به سترالله و سرّی از اسرار الله است. هر چه بشر در توان دارد اگر به کار گیرد و از هر چه عقل دارد اگر بهره برد باز به کنه ذات انسان کامل نخواهد رسید حتی اگر هزاران سطر نوشته شود و کتابها و اوراق سیاه شود.

والسلام علی من اتبع الهدی