فرایند نوسازی اندیشه دینی از دیدگاه امام خمینی(ره) و نصرحامد ابوزید

فرایند نوسازی اندیشه دینی از دیدگاه امام خمینی(ره) و نصرحامد ابوزید
احمد سعادت
۲۹ بهمن ۱۳۹۳
روشنفکران, سنت‌های تاریخی, ابوزید,

چکیده

در دیدگاه معمول، سه رویکرد کلی در مورد رابطه سنت و مدرنیته وجود دارد: طبق رویکرد اول، سنت و دین در تعارض با مدرنیته قرار دارد. براساس رویکرد دوم سنت و مدرنیته متعارض نیستند. طرفداران نظریه دوم به دو راهبرد تمسک جستند. یا از منظر سنت و دین کوشیده اند تا مدرنیته را چنان فهم کنند که با دین و سنت تضادی نداشته باشد و یا از منظر مدرنیته به دین نگاه نموده و تلاش کرده اند دین را به نحوی فهم کنند که با مولفه های مدرن تعارضی نداشته باشد. رویکرد سوم تلاش می نماید تا سنت و دین را در فضای مدرنیته بازخوانی کند. صاحب نظرانی که در این مقاله انتخاب شده اند، متعلق به گروه های دوم و اخیر می باشند. دکتر نصرحامد ابوزید از جمله کسانی است که تفسیر مدرن از دین ارائه می دهد و می کوشد دین را به نحوی فهم و تفسیر کند که با مولفه ها و خصیصه های مدرنیته تضادی نداشته باشد. اما امام خمینی(ره) دیدگاه تفصیلی و ذو وجهی دارد؛ از یک طرف به لزوم بازخوانی مدرنیته رای داده و از طرف دیگر به بازتولید سنت در فضای مدرنیته و احیاگری و نوسازی اصولی می اندیشد.

تبیین موضوع، اصطلاحات و سوال اصلی

در این نوشتار مقصود از«اندیشه دینی» گفتمانی است که به مثابه یک تمامیت به هم پیوسته، پاسخگوی نیازمندیها و مسائل فردی و اجتماعی و معنوی و مادی زندگی بشر، در گستره هستی از حیث زمان و مکان است؛ یعنی گفتمانی که محدود به حوزه جغرافیایی خاص و مدت زمان معیّنی نیست و به تعبیر دیگر «جهانی»، «جاویدانی» و «فراگیری» از خصایص آن محسوب می گردد.

منظور از «فرایند نوسازی» حرکت اصلاح طلبی و تجددخواهی معاصر در جهان اسلام است؛ حرکتی که قریب به یک قرن از عمرش می گذرد و مالامال از تجربه و نظراندوزی، وارد جریان عمل و تحقق برنامه ها، ایده ها و آمال خود گردیده است.

سوال اصلی این است که اندیشه یا گفتمان دینی چگونه به مسائل و نیازمندیهای جدید پاسخ می دهد و با توجه به ادعای جامعیت و ابدیت از جانب این گفتمان، چرا ما شاهد انحطاط و عقب ماندگی طرفداران آن هستیم. در دوره ای که قافله تمدن بشریت، راه درازی پیموده و به دستاوردهای مدرن و پیشرفته ای همچون صنعت و تکنولوژی دست یافته است و هر روز سرعت شتابان و فزاینده ای به خود می گیرد، چرا گفتمان دینی در دل تمدنهای مدرن دیگر به سکون و ایستایی و یا حتی عقبگردی گراییده است؟ آیا ماهیت «سنت» ناسازگار و ناهمگون با «مدرنیته» است؟ یا عیب هر چه هست از «قامت ناساز بی اندام ماست»؟ به عبارت دیگر آیا ماهیت و جوهره اسلام و گفتمان دینی با تمدن و پیشرفت ناسازگار است، یا نقص از مسلمانی و ایستار و رفتار انحرافی و خرافاتی ماست؟ این مقال پاسخ این سوالات را از دیدگاه امام خمینی(ره) متفکر، احیاگر و رهبر یکی از حرکتهای اصلاحی و اسلامی معاصر و دکتر نصر حامد ابوزید، یکی از برجسته ترین روشنفکران جهان عرب، می طلبد.

به صورت کلی می توان گفت در باب رابطه سنت و مدرنیته، چند دیدگاه وجود دارد:

در دیدگاه معمول، سنت ـ و به خصوص دین ـ در تعارض با مدرنیته قرار دارد و مراد از تعارض نیز «وجود یکی در حذف دیگری» یا تقابل «به معنای تضاد مانعه الجمع» است. براساس دیدگاه دیگر، سنت و مدرنیته متعارض نیست. طرفداران این نظریه به دو نحو سیر کرده اند: یا از منظر سنت و دین به مدرنیته نگاه کرده و کوشیده اند که مدرنیته را چنان بیابند و چنان فهم نمایند و تفسیر کنند که با دین و سنت و رسومات ملی و مذهبی شان تضادی نداشته باشد، یا اینکه از منظر مدرنیته به دین نگاه نموده وتلاش کرده اند که دین را به نحوی فهم کنند که با خصیصه ها و مولفه های مدرن تعارضی نداشته باشد. دسته ای دیگری نیز وجود دارند که قصد آنها باز تولید سنتها در فضای مدرنیته و احیاگری دینی و یا بازخوانی مدرنیته در فضای سنت و دین است. افرادی مانند سیدجمال الدین، اقبال لاهوری، جلال آل احمد، علی شریعتی، حضرت امام خمینی(ره)، شهید مطهری و... از این دسته اند.

صاحب نظرانی که در این مقاله انتخاب شده اند، متعلق به گروههای دوم و اخیرند. دکتر نصرحامد ابوزید از جمله کسانی است که تفسیر مدرن از دین ارائه می دهد و راه چاره برای همه مشکلات داخلی و خارجی را اخذ تمدن و فرهنگ غربی می داند و می کوشد دین را به نحوی فهم و تفسیر کند که با مولفه ها و خصیصه های مدرنیته و فرهنگ تجدد (مدرنیسم) تضادی نداشته باشد. اما امام خمینی(ره) دیدگاه تفصیلی و دو وجهی دارد: از یک طرف به لزوم بازخوانی مدرنیته رای داده و از طرف دیگر به بازتولید سنت در فضای مدرنیته و احیاگری و نوسازی اصولی می اندیشد.

لزوم بازخوانی مدرنیته و نوسازی اصولی

طبق دیدگاه حضرت امام(ره) به مدرنیته به عنوان یک کل تفکیک ناپذیر نگاه نمی شود، بلکه عناصر و مولفه های مدرنیته از هم شکافته می شود و موارد درست از نادرست از یکدیگر جدا و تفکیک می گردد و در نوسازی اصولی تنها از مولفه های مثبت آن استفاده می گردد. از سوی دیگر، ایشان در برنامه های اصلاحی و نوسازی خود از آموزه های دینی و سنت کهن و غنی ملی و دینی خود بهره می جوید، ترقی و پیشرفت را در متن فرهنگ خویش جست وجو می کند و از این رو بیشتر به احیای تفکر دینی همت می گمارد. در آغاز به مبانی اندیشه حضرت امام(ره) می پردازیم و سپس مباحث و دیدگاههایشان درباره سنت و مدرنیته را پی می گیریم.

مبانی اندیشه نوسازی و اصلاحی امام خمینی (ره)

1. خداشناسی، هستی شناسی و انسان شناسی خاص امام

اندیشه نوسازی امام در حوزه های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فکری، مبتنی بر نگرش خاص ایشان به هستی به معنای مطلق است؛ نگرشی که تکیه بر دیدگاه وحدت وجودی و بینش فلسفی و عرفانی امام دارد. طبق این دیدگاه، هستی یک تمامیت به هم پیوسته (وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت) است. در واقع عالم و آدم، پرتو و تجلی حقیقت هستی و عین الربط و نیازمند به آن حقیقت مستقل و بی نیاز است،(1) که اگر نازی کند، فرو ریزند قالبها. هستی هرمی شکل و دارای درجات و مراتب است و انسان در قوس صعود و نزول، گاهی دچار انحطاط می شود و زمانی به ترقی و کمال دست می یابد. معیار و میزان پیشرفت و انحطاط، دوری و قرب از هرم هستی است. به هر میزانی انسان از راس هرم به قاعده تمایل کرد، دچار انحطاط و سقوط شده و هر اندازه که به راس هرم و حقیقت هستی تقرب ورزید، به کمال و پیشرفت نائل آمده است.(2) جهان نیز بیهوده و باطل نبوده،(3) و بی ربط به انسان نیز نمی باشد، بلکه جهان زمینه (مزرعه) تکامل و پیشرفت انسان است.

طبق این مبنا نوع نگرش امام به نوسازی و اصلاح گری، به کلی متفاوت است با دیدگاهها و نگرش مدرنیستها و اصلاح طلبان جدید که در بینششان «خدا مرده»(4)، یا از «کاربرکنار» گردیده است و جهان یکسره بی خدا در تحت اختیار و سلطه بشر قرار گرفته است و او بدون در نظرداشتن خدا و اخلاق، به لذایذ و رفاه مادی خویش می کوشد و بریده از گذشته و غافل از آینده، به تنعم می پردازد. در دیدگاه امام، پیشرفت و ترقی جدا و منفک از گذشته و آینده، در دایره تنگ رفاه مادی محدود نمی گردد، بلکه در یک دید وسیع تر جهان، شامل جهان دیگری به نام آخرت می گردد (معاد) و نیز متصل با حقیقت والاتری به نام خداست (مبدا). در این نگرش در ارتباط با خدا و آخرت، عالم و آدم تفسیر می گردد و کمال و انحطاط آنها توجیه و تحلیل می شود.

بنابراین نوسازی مورد حمایت ایشان (حضرت امام) دارای جنبه های تاسیسی خاصی است که نشات گرفته از مبانی فکری، فرهنگی و اجتماعی وی است(5) و این نوع نوسازی با نوسازی و شاخصهای مدرن مورد نظر غرب به کلی متفاوت است.

2. درک و فهم عمیق از اسلام و جامعیت آن

حضرت امام به عنوان یک فقیه، محدث، متکلم، فیلسوف، سیاستمدار و اسلام شناس ماهر و متخصص، اسلام را نه تنها از زاویه دید خاص یک فقیه یا محدث نگریسته، بلکه با درک و فهم عمیق و فراگیر و با عنایت به جامعیت اسلام، تمام مسائل حوزه های فردی و اجتماعی و مادی و معنوی را لحاظ فرموده و به خصوص توجه ویژه ای به تعبیر شهید صدر(ره) به «منطقهالفراغ» نموده است که در قلمرو اختیارات حاکم اسلامی گذاشته شده تا طبق آموزه های اسلامی و با توجه به مصالح علیای جامعه اسلامی و شرایط و وضعیت جاری و موجود عمل نماید.

بدین سان، منطقی است که حضرت امام(ره) دستورهای دینی را جامع و کافی برای جامعه اسلامی دانسته و ترقی و پیشرفت را در متن آموزه های دینی جسته و خود را بی نیاز از تمدن غرب یافته است.

3. ایمان به آینده و بیداری امت اسلامی

امام با تمام وجود و با الهام و اعتقاد به وعده اجتناب ناپذیر الهی، مبنی بر پیروزی مستضعفین بر مستکبرین و امامت و رهبری آنان بر روی زمین، اولاً خود ایمان راسخ به آینده و تحقق وعده الهی و پیروزی و بیداری ملل مستضعف داشته است، ثانیاً با تکیه بر ایمان و اعتقاد محکم خویش، همواره ملل اسلامی و مستضعف جهان را امید به پیروزی و آینده نگری می دهد و همیشه از «آینده روشن» و «بیداری امت اسلامی» به عنوان یک قاعده تخلف ناپذیر و امید بزرگ یاد می نماید و کراراً به این حقیقت اشاره می کند. ایشان در سخنانی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی می فرماید: «خداوند پیروزی مستضعفین بر مستکبرین را وعده کرده و آنها را امامان روی زمین قرار خواهد داد و این وعده الهی نزدیک است و امیدواریم ما شاهد آن باشیم.»(6)

همچنین ایشان در مناسبتهای مختلف و در دیدار با گروهها و اصناف مختلف جامعه، به این حقیقت اشاره می نماید. در دیدار اعضای جنبش امل، اواخر سال1980،(7) در پاسخ به نامه گروهی از دانشجویان مسلمان در اروپا،(8) در دیدار با افسران پاکستانی در اوایل سال1979،(9) در جمع خانواده های شهدا،(10) در پیامی به انجمن اسلامی دانشجویان در کانادا و آمریکا،(11) در پاسخ به پیام دهمین نشست اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا،(12) و... از قیام همگانی مستضعفان جهان، بیداری ملل اسلامی، پیروزی مستضعفین بر مستکبرین، زمینه سازی حکومت جهانی مهدی آخرالزمان(عج)، تحقق وعده تخلف ناپذیر الهی و به انزوا کشیده شدن قدرتهای شیطانی، یاد می کند.

دیدگاه امام نسبت به مدرنیته و نوسازی

مدرنیته امروز، چه به عنوان یک فرایند جهانی تفسیر گردد و چه یک پدیده بومی و محلی، آنچه نمی توان درباره اش تشکیک کرد، خاستگاه غربی داشتن مدرنیته است. مدرنیته با مظاهر پیشرفته علمی و ترقی صنعتی و تکنولوژی هیچ گاه امر مذموم و ناشایستی به نظر نمی رسد؛ ولی نفوذ و ورود آن در کشورهای جهان سوم و عقب مانده، همواره هدفدار و با جهت دهی خاص بوده است و استعمارگران در مسیر اهداف استعماری خود از آن بهره برداری نموده اند. با مطالعه، دقت و تحلیل سخنان امام، پیامها و مکتوبات ایشان، این نکته به روشنی مشهود است که امام از یک سو بوی خیانت، فریب، فساد، ابتذال، غارت و... را با اهداف استعماری از تبلیغ مدرنیته استشمام می نماید و ماهیت مدرنیته و تمدن غربی و همین طور تئوریسینها و نظریه پردازان مکتب مدرنیزاسیون را غیر بومی، ملی و دینی معرفی می کند و خطر را پشت درهای کشورهای اسلامی و شرقی احساس می نمایند و زنگ بیدارباش را به صدا درمی آورد. از دیگر سو اهتمام و اصرار می ورزد که تمدن و ترقی و کمال در دین و عمل به آموزه های آن نهفته است و می کوشد این ادعا را که روحانیون مخالف تمدن و پیشرفت هستند، تخطئه کند. امام جنبه سومی نیز در این معادله در نظر می گیرد و آن جریان طرفدار و هوادار تمدن غرب و مظاهر مدرنیته است که در کشورهای جهان سوم به تبلیغ و ترویج مدرنیته غربی می پردازد. تفصیل این سه نگرش را از دیدگاه امام پی می گیریم.

1. مدرنیته غربی

حضرت امام بدون ابهام و به روشنی موضع خود را در برابر مدرنیته و تمدن غرب بیان داشته است. بر اساس دیدگاه ایشان تمدن غربی دو سویه است: از یک سو دارای پیشرفت علمی، صنعتی و تکنولوژی است و رویه دیگر آن فساد اخلاقی، ابتذال، بی بندوباری، فریب و از خودبیگانگی می باشد.(13) حضرت امام تاکید می کند که ما با تمدن و صنعت و پیشرفت غرب مخالف نیستیم،(14) بلکه هدف ما از غربزدگی زدایی، پیرایش و زدودن اخلاق فاسد غربی و تمام آثار فاسد غربی است؛ آن روی سکه که برای«به دام انداختن بشر» است.(15)

تمدن و ترقی غرب ماهیتاً داری دو روی و دو سویه است: یک روی پیشرفت علمی و صنعتی و روی دیگر فساد اخلاقی و بی بندوباری، زیرا این تمدن با نفی اخلاق، خدا و معنویت پایه های بنای خود را استوار ساخت؛ اما این تمدن «فاسده غربی» وقتی وارد کشورهای جهان سوم گردید، عنصر و وجهه دیگری نیز به آن افزوده گردید و آن چهره کریه استعماری و استثماری بود. حضرت امام روی این سویه غربی بسیار تاکید می ورزد و آن را برجسته می سازد. الفاظی از قبیل «استعمار»(16) «استعمار نو»، «استعمارگران»(17) «عمال استعمار»، «فرهنگ استعماری»،(18) «اهداف استعماری»، «کشورهای استعمارگر»(19)و... به طور آشکار ماهیت مدرنیزاسیون و تمدن غربی در کشورهای جهان سوم را نشان می دهند.

به نظر امام، غربی که از حیث تکنولوژی و صنعت پیشرفت کرده، لازمه اش این نیست که در همه زمینه ها ترقی نموده است. غرب از جهت انسانی و اخلاقی انحطاط و تنزل یافته است.(20) هدف ما از دشمنی با غرب و غربزدگی، پیرایش و زدودن همین مفاسد اخلاقی آنهاست، نه دشمنی با تمدن و ترقی آن.(21) برخی مرعوب مظاهر تمدن غرب واقع شده اند و استعمارگران غربی را وسیله پیشرفتشان تصور کرده اند. آنان اشتباه می کنند، غربیان برای ما تحفه نمی آورند.

آنها با دسیسه علوم و فنون ما را عقب زدند، از جوانان ما سلب اعتماد کردند و نیروی انسانی را پس زدند و بعد از هیچ جلوه دادن شرق، خود را منجی و مصلح معرفی کردند و همه ملل شرق را مرعوب خود ساختند و چهره کریه استعماری و استثماری خود را پوشاندند.(22) بنابراین ما نباید اشتباه کنیم و تحت تاثیر تبلیغات و جو سازیها، ماهیت واقعی و استعماری غرب را به درستی نشناسیم. غرب استعمارگر، دشمن ماست. دست نیاز و احتیاج دراز کردن پیش دشمن، مایه ننگ و تاسف است.(23) سفره نان جوین بهتر از رفاه و سفره رنگینی است که دستمان پیش دیگران دراز باشد، «شرافت این را اقتضا می کند».(24)

بر این اساس اولاً باید ماهیت استعماری غرب را به خوبی بشناسیم (دشمن شناسی)، ثانیاً با تکیه بر سرمایه های غنی خودی، مرعوب تمدن و پیشرفت غرب قرار نگیریم (خودباوری)، ثالثاً با توجه به شناخت دشمن و تکیه بر تواناییهای خود به مقابله با غرب و ارزشها و شکل غربی برآییم (غربزدگی زدایی).

البته باید توجه داشت که در زدودن فرهنگ غربزده، راه طولانی و درازی در پیش است، زیرا آنان سالهای متمادی و قرون متوالی کوشیدند و ما اگر بخواهیم تاثیرات آن را بزداییم راه درازی در پیش داریم. مهم این است که در این راه همت به خرج دهیم.(25) رشد حقیقی و پیشرفت واقعی تنها در پرتو خروج از غربزدگی میسر است.(26)

2. جریان شبه مدرنیستی

جریان دیگری که در رابطه با مدرنیته و ورود و نفوذ آن در کشورهای اسلامی و شرقی شکل گرفت، جریانی است که حضرت امام از آن به عنوان «شبه مدرنیستی»(27) یاد می کند و این جریان را این گونه معرفی می نماید:

این ساده لوحی را که هرچه اسم تجدد روی آن باشد، باید بدون سنجش پذیرفت و ترساندن مردم از کلمه«ارتجاع» به طوری که هر قدر مفاسد یک موضوعی را دیدند، برای آنکه به آنها کهنه پرست یا فناتیک گفته نشود، چشم از مصالح کشور بپوشند و ننگ خیالی این کلمه موهوم را برخود نخرند، از مبانی تفکر هواداران شبه مدرنیزاسیون بود که در اصل به منظور سلطه اروپا بر جهان سوم پی ریزی شد.(28)

بنابراین خصوصیات جریان شبه مدرنیستی از دیدگاه امام عبارت اند از: 1. پذیرش مفاهیم و ارزشهای غربی بدون سنجش و تعقل 2. ترس و واهمه از برچسب«ارتجاع» و کهنه گرایی و مرعوب تبلیغات موهوم غرب واقع شدن 3. در خدمت اهداف و برنامه های استعماری بودن.

رهبر فقید انقلاب، در شناساندن اهداف، برنامه ها و عملکردهای طرفداران غرب و عمال استعمار و رو شدن چهره واقعی آنها از هیچ کوششی دریغ نمی ورزد. ایشان بارها و بارها در سخنان خود به «بی عرضگی»،(29) «عدم استقلال»(30) و غربزدگی آنها اشاره می کند و با کلماتی همچون «عمال استعمار»،(31) «ایادی و دستهای استعمار»، «استعمار خواهان»، «غربزدگان» و... ماهیت و اهداف آنان را آشکار می سازد.

غربزدگان یا نظریه پردازان «شبه مدرنیزاسیون»، وجهه روشنفکری به خود می گیرند و شعار تجدد خواهی، نوسازی، پیشرفت و ترقی سر می دهند و از ارتجاع و کهنه گرایی و عقبگردی اعلان انزجار و تنفر می کنند. آنان ناخواسته و یا فریفته و گول خورده در برابر دین و ارزشهای متعالی جامعه، موضع می گیرند و معمولاً با متولیان و حافظان دین و ارزشهای معنوی از سر ستیز وارد می شوند و آنها را به کهنه گرایی، ارتجاع و مخالفت با اصلاحات و تجدد و پیشرفت متهم می سازند و خود را همواره طرفدار اصلاحات و تجدد و پیشرفت قلمداد می نمایند.

رهبر انقلاب اسلامی، در برابر شعار اصلاحات شاه موضع می گیرد و بارها به نقد مبانی و روش نوسازی شاه می پردازد. برنامه های اصلاحی شاه را برنامه استعماری(32) و تهیه شده توسط اسرائیل(33) می داند که نه تنها اصلاحی و مترقی نیست، بلکه تراوش افکار پوسیده و کهنه پرستی است که همه مخازن مملکت را تحویل اجانب و دیگران می دهد،(34) حلال را تبدیل به حرام می کند(35) و جوانان را دسته دسته از بین می برد.(36) در نقد روش نادرست و غلط برنامه اصلاحی شاه که با سرکوب مخالفان و چسبیدن به برخی مظاهر تمدن غرب آغاز شده بود، امام می فرماید: «با سرنیزه نمی توان اصلاحات کرد»،(37) «مگر با رفتن چند زن به مجلس، مملکت مترقی می شود. مملکت با برنامه های اسرائیل درست نخواهد شد.»(38) نقاد و رهبر مصلح نهضت احیاگری، روش و مسیر اصلاحات شاه را از پایه اشتباه می داند که به جای حل مشکلات، جای پای استعمار را در کشور تثبیت می کند.(39)

3. نوسازی اصولی (نهضت احیاگری امام خمینی(ره))

در برابر دو جریان قبلی، یکی مدرنیته غربی و دومی نگرش شبه مدرنیستی که اولی مستقیماً به استعمارگری و استثمار کشورهای شرقی در لفافه تمدن و صنعت می پرداخت و بعدی نیز در خدمت اهداف استعماری آنان قرار می گرفت، جریان سومی شکل گرفت. این جریان که در برنامه های اصلاحی و نوسازی خود از آموزه های دینی و سنت کهن و غنی ملی و دینی خود بهره می جوید، ترقی و پیشرفت را در متن فرهنگ خویش جست وجو می کند، نه اینکه از غرب و ایادی استعماری آنها گدایی کند. یک سده و اندی سال از عمر این جریان می گذرد. سیدجمال الدین و علامه اقبال از جمله رهبران و پیشگامان این خط سیر فکری هستند. مکتب احیاگری و نوسازی مصلح قرن، حضرت امام خمینی(ره) در ادامه این نهضت جهانی و اسلامی قرار دارد و امروزه راهبر و هدایت کننده دیگر نهضتها و حرکتهای اصلاحی در اقصی نقاط ممالک اسلامی است. عمده ترین و بارزترین ویژگیهای این نهضت را از دیدگاه امام خمینی(ره) به این شرح می توان ارائه داد:

الف) اسلام دین مترقی و پاسخگوی تمام نیازمندیهای بشری

حضرت امام، اسلام و مراجع تقلید را در اعلا مرتبه تمدن معرفی نموده(40) و اسلام را پرچمدار ترقی و تمدن می داند.(41) از منظر ایشان مجد و عظمت و پیشرفت در اسلام است. ما اسلام را گم کردیم. اسلامی که از سیاست جدا شد، سر بریده شد. آن اسلام، اسلام واقعی نیست، باید بگردیم اسلام واقعی را پیدا کنیم، اسلامی که مکه معظمه و مراسم حجش یک مرکز و اجتماع معنوی و سیاسی است:

...تا ممالک شرق، ممالک اسلامی تا اسلام را نیابند، نمی توانند زندگی شرافتمندانه بکنند، مسلمین باید اسلام را پیدایش کنند. اسلام از دستشان فرار کرده، ما اسلام را نمی دانیم چیست؟ این قدر به مغز ما خوانده است این غرب و این جنایتکارها که اسلام را گمش کردیم. تا اسلام را پیدا نکنید، نمی توانید اصلاح بشوید... .(42)

بنابراین اسلام دین مترقی، پیشرفته و متمدن است. مسلمانها از اسلام فاصله گرفتند، اسلام را گم کردند، تحریف کردند و دچار انحطاط و عقب ماندگی شدند. آنان اگر دوباره می خواهند به پیشرفت و تمدن دست یابند، باید به اسلام واقعی بازگردند.

ب) خودشناسی و خودباوری

استعمارگران برای زیر سلطه قراردادن شرق و مسلمانها سیصد چهارصد سال تلاش کردند، برنامه ریزی نمودند و اقداماتی برای سرسپردگی و از خودبیگانگی مسلمانها انجام دادند.(43) هویت ما را و شخصیت ما را از ما ربودند.(44) ما خود را گم کردیم، اعتبار، ارزش، استعداد و توانایی خود را از دست دادیم و فکر و مغز ما به جای یک موجود شرقی و اسلامی، تبدیل به یک موجود غربی شده است.(45) در برابر پیشرفت علمی و ترقی صنعتی و تکنولوژی و ثروت و تجملات و رفاه غرب، مرعوب شده ایم.(46) گمان می کنیم هر چه هست در غرب است، راه و روش پیشرفت همان مسیری است که غرب پیموده است، گفتار و کردار آنها برای ما مرجع قرار گرفته است.(47) از خود، ملت و فرهنگ خود مایوس و ناامید گردیده ایم.(48) تا این گونه می اندیشیم و بدین باور زندگی می کنیم، هرگز به پیشرفت و تمدن دست نمی یابیم و هرگز به استقلال و خودکفایی نمی رسیم.(49) مسلمانها باید خود را بشناسند، فرهنگ خود را، شخصیت خود را، کشور خود را بفهمند و حیثیتشان را درک کنند و از همه مهم تر شخصیت اسلامی خود را بیابند.(50)

بنابراین، اولاً باید خود را بشناسیم و به تواناییهای خود باور داشته باشیم. باور به توانایی، انسان را توانا می کند.(51) لذا باید معتقد باشیم که «می توانیم».(52) به دلیل اینکه استعمار در یک برنامه ریزی دراز مدت، فرهنگ از خودبیگانگی را در ما تلقین کرده و به باورمان رسانده است، تثبیت فرهنگ خودباوری نیز راه درازی در پیش دارد و به این سادگی و آسانی نیست.(53) اما راه علمی این است که از صفر شروع کنیم و هیچ گونه ترسی به دل راه ندهیم.(54) ابتدا کم کم و به تدریج ذهنها را آماده کنیم و باور نماییم که خودمان دارای یک فرهنگ غنی و بزرگ انسانی هستیم و نیروی انسانی کارآمد و توانا داریم.(55)

یکی از راههای خودباوری این است که مظاهر و مفاخر خود را از یاد نبریم. چرا باید در هر زمینه مرجع ما غربیان باشند و به قول آنها استناد کنیم؟(56) راه دوم این است که همه امور را تحت اداره خودمان درآوریم. ادارات، صنایع، دانشگاهها و مراکز فرهنگی، آموزشی، نظامی، اقتصادی و غیره را باید مستقیماً خودمان اداره کنیم و از وابستگی بپرهیزیم.(57) استعدادها را به کار بیندازیم، ابداع و اختراع کنیم و به خودکفایی نائل شویم.(58) باید بدانیم که دیگران چیزی به ما نمی دهند.(59) اگر بر فرض از آنها بگیریم، وابستگی می آورد، وابستگی ذلت است و زندگی ذلت بار با شرافت ناسازگار است.(60)

راه سوم این است که مناعت نفس داشته باشیم. ذلت دست دراز کردن پیش دشمن را به خود نخریم. غرب دشمن ماست و دست نیاز پیش دشمن دراز کردن مایه ننگ و تاسف است.(61) سفره نان جوین بهتر از سفره رنگینی است که دستمان پیش دیگران دراز باشد «شرافت این را اقتضا می کند.»(62) نکته ای که باید در اینجا مورد توجه واقع شود، اهتمام خاص امام به «ملت» است. ایشان حتی بیداری روشنفکران و تحصیل کردگان را به عهده ملت می گذارد.(63)

ج) تحول فرهنگی؛ جایگزینی فرهنگ استعماری با فرهنگ استقلالی

پس از شناخت درست فرهنگ خودی و ایمان به تعالی و تکامل آن و نیز باور به خود و تواناییها و استعداد خویش، منطقاً آخرین مرحله طرح نوسازی و اصلاحگری می رسد و آن تحول فرهنگی است. باید فرهنگ استعماری، فرهنگ استقلالی و اسلامی شود، زیرا فرهنگ استعماری، فرهنگ غارت و چپاول، فرهنگ ناسالم و غیرانسانی است، گرچه در ظاهر متمدن و پیشرفته نمایانده می شود. باید«... این فرهنگ متحول بشود. فرهنگ استعماری فرهنگ استقلالی بشود... فرهنگ، بسیار مهم است و بالاخره باید فرهنگ متحول بشود به یک فرهنگ سالم، به یک فرهنگ مستقل و یک فرهنگ انسانی.»(64) مسلمانها باید بفهمند که شخصیتی دارند، کشوری دارند، فرهنگی دارند، بینشی دارند و برگردند به همان حالی که با جمعیت کم بر قدرتهای بزرگ غلبه پیدا می کردند.(65) تحول فرهنگی، یک کار ارزشی، اخلاقی، خدایی و معنوی است و جز با ایمان تحقق نمی یابد. وقتی با ایمان، فرهنگی متحول شد، در نزد خداوند ارزش دارد.(66) فرهنگ اگر این گونه تحول یابد، تحول و استقلال سیاسی، نظامی، اقتصادی و... را نیز در پی دارد و با تحول و حاکمیت فرهنگی اسلامی، جهانخواران بین المللی ناتوان می گردند و ملل مستضعف اصالت خویش را می یابند و از وابستگی نجات پیدا می کنند.(67)

بر این اساس و به طور خلاصه اهم فعالیتهای این جریان عبارت اند از: فعالیت در جهت بیداری و خودشناسی و خودباوری مسلمانها، دشمن شناسی و راه مقابله با نفوذ و سلطه آنها و لزوم تحول فرهنگ.

تفسیر مدرن از دین

در پایان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، اکثر روشنفکران عرب و جهان اسلام با تاثیرپذیری از روشن اندیشان قرن هیجدهمی اروپاییان پا به عرصه های فکری و اجتماعی گذاشتند که تنها راه چاره را برای همه مشکلات داخلی و خارجی اخذ تمدن و فرهنگ غربی می دانستند. برای این منظور و برای تسهیل ورود مدرنیته و تمدن جدید خود را به اصطلاح مهیای پذیرش آن می نمودند، بدین نحو که دین و آموزه های سنتی خودشان را بر اساس الگوی مدرن و فرهنگ جدید غرب تفسیر می نمودند.

نصرحامد ابوزید (متولد1943)

نصرحامد ابوزید یکی از مهم ترین و شاید برجسته ترین کسانی است که تفسیر مدرن از دین ارائه داده است. ابوزید از پرجنجال ترین روشنفکران مسلمان عرب به شمار می رود که در سال1993 در ماجرای ارتقای رتبه استادی وی، در فاصله دو ماه تقریباً دویست مقاله درباره او در مطبوعات مصر منتشر شد. ابوزید آثار متعدد و متنوعی دارد. برخی همچون دکتر عبدالصبور شاهین آنها را «مشتی مکتوبات ضعیف وانباشته از التقاط، گمراهی، خبط وخطاهای فاحش وعدول از مواضع حق در مکتب اسلام»(68) می دانند؛ اما عده ای دیگر این آثار را مکتوبات مثبت و «تاملی همه جانبه وآگاهانه در میراث ومناقشه رهیافتهای جدید در جهت گیری گفتمانهای دینی»(69) به حساب می آورند. این آثار در این رساله صرفاً به خاطر دیدگاههای نوگرایانه ابوزید که دین را به روش نوین و مدرن تفسیر می کند، جدا از داوری در باره درستی و نادرستی آن، مورد بازخوانی قرار می گیرد. البته دیدگاهها شانه به شانه با نقد ها و ارزیابیهای موجود پیش می روند و خواننده کاملاً در یک فضای گفتمانی دو وجهی و دو طرفی با مباحث روبه رو خواهد شد، که گاهی مطالب را با طرح دیدگاهها مستقیماً دریافت می کند و گاهی از خلال نقد ها و تحلیلها آنها را استنباط می نماید.

جریانهای روشنفکری مصر و جایگاه ابوزید

برای روشن تر شدن موضع و جایگاه ابوزید ضرورت دارد ابتدا به جریانهای روشنفکری مصری که عمدتاً حول سه محور می چرخند، پرداخته شود. این جریانها آن گونه که ابوزید در کتاب «نقد الخطاب الدینی» معرفی می کند، عبارت اند از:

1. راست اسلامی یا سنتی

این جریان عبارت است از نهضت بیداری اسلامی که از سوی نهادهای رسمی و دینی مانند الازهر پایه گذاری گردید. ابوزید این جریان را راست سنتی می نامد. راستیها معتقدند که می توان با تمسک به مسلمات و ثابتات فکر دینی و تکیه بر همان ابزارهای سنتی، پدیده اسلام خواهی را در دنیای امروز تفسیر و توجیه کرد.

2. چپ انقلابی یا اسلامی

این جریان می کوشد پدیده اسلام خواهی را با تفسیر تمدنی از واقعیت جدید و کنار گذاشتن تقلید از تسلط آمریکا و اروپا توجیه کند. حسن حنفی (استاد ابوزید) در این گرایش قرار می گیرد.

3. روشنفکران دینی یا چپ سکولار

ابوزید ابا ندارد که این جریان را سکولاریسم معرفی کند. در نظر وی جوهره سکولاریسم تفسیری حقیقی و علمی از دین است و آن گونه که گفتمان دینی سنتی به عمد و خطا تفسیر می کند و آن را جدایی دین از جامعه و زندگی بشری می داند، نیست.(70)

ابوزید در کتاب جنجال بر انگیزش «نقدالخطاب الدینی» که موجب هجمه های بی شمار علیه وی، اتهام تکفیر و ارتداد وی گردید، طی سه فصل با نقد مبانی و روش دو گروه نخست، راه حل را در چپ سکولار می بیند و خود را در این گروه ـ گروه سوم ـ قرار می دهد.

کتاب «نقد الخطاب الدینی» یکی از مهم ترین آثار ابوزید است، وی در این کتاب می کوشد شیوه تفسیر و اجتهاد سنتی در فهم مسائل دینی و چارچوب حاکم بر تفکر رایج علما و تفسیرهای دینی را مورد نقد قرار دهد و در مقابل با روش تفسیر هرمنوتیک شیوه بدیع و نوینی در تفسیر متون ارائه کند.

دکتر ابوزید در همان ابتدای ورود به بحث ـ مقدمه ـ اشاره می کند که اعتقاد به دین در همه این جریانها عنصر و رکن اساسی به شمار می رود؛ اما آنچه مورد اختلاف وتفاوت آنها می گردد، این مسئله است که آیا دین به شکل ایدئولوژی طرح گردد و به کار برده شود، همان طور که راست اسلامی یا همان گفتمان دینی معاصر و چپ اسلامی هر دو یکسان چنین می اندیشند، و یا اینکه دین بعد از تحلیل، شناخت، فهم و تفسیر علمی و نفی پیرایه ها و خرافات مورد بهره برداری قرار بگیرد. به نظر ابوزید چپ سکولار جریانی مخالف و ضد دین نیست، آن گونه که گفتمان دینی سنتی به عمد و خطا تفسیر می کند و آن را جدایی دین از جامعه و زندگی بشری می داند. چپ سکولار در واقع می کوشد تفسیری حقیقی و علمی از دین ارائه دهد. ابوزید در این زمینه چنین می گوید:

«ولیست العلمانیه فی جوهرها سوی التاویل الحقیقی والفهم العلمی للدین، ولیست ما یروج له المبطلون من انها الالحاد الذی یفصل الدین عن المجتمع والحیاه.»(71)

ابوزید در فصل اول و دوم «نقد الخطاب الدینی» به تبیین و نقد دیدگاههای جریانهای راست اسلامی و چپ انقلابی می پردازد و فصل سوم را به جریان سوم فکری مصر، یعنی چپ سکولار، جریانی که خود را به آن متعلق می داند، اختصاص می دهد. در این فصل ابوزید به بحث قرائت متون دینی، انواع متون دینی و انواع دلالت می پردازد. به صورت کلی رویکرد آن قرائت متون دینی است در جهت کشف انواع معنا «قرائه النصوص الدینیه دراسه استکشافیه لانماط الدلاله». این تحقیق بعد از نفی رویکرد راست وچپ اسلامی در دو فصل گذشته، در واقع راه حل را در چپ سکولار می داند؛ سکولار به این معنا که تفسیر حقیقی وعلمی از دین ارائه می دهد، نه اینکه غیردینی یا ضد دین باشد و یا دین را از صحنه اجتماعی و سیاسی کنار گذارد.

ابوزید در همان ابتدای بحث متذکر می شود که ناگزیر است، بین «دین» و «فکر دینی» تفاوت و تمایز قائل شود. دین مجموعه ای از متون مقدس، ثابت و تاریخی است، در حالی که فکر دینی مجموعه ای از اجتهادات بشری برای فهم متون، تاویل و استخراج دلالتهای آنهاست. طبیعی و بدیهی است که فهم بشر و اجتهادات انسانها از متون مقدس، از عصری تا عصر دیگر، از هر جامعه ، محیط و فرهنگی تا محیط و فرهنگ دیگر و همین طور فهم اندیشمندان در داخل هر یک از فرهنگها و محیطها، اختلاف پیدا می کنند.(72) بر این اساس و در یک نگاه کلی، دین دارای خصیصه ای ثابت است؛ اما فهم ما از دین متغیر و تابع شرایط مقتضی است. فقه که فهم فقها از دین است، باید بر مبنای تغییر ش