فصلی بکوش که وصل رویت باشد آغازگر تو روی مویت باشد
طومار علوم فلسفه در هم پیچد یا رب نظری که ره به سویت باشد
ایشان بین همه معرفتها دنبال معرفت شهودی است، یعنی معرفت والایی.
المومن ینظر به نور الله. در معرفت شهودی انسان به جایی میرسد که خدا چشم، گوش، دست انسان میشود و از منظر خدا همه چیز را میبیند این استعداد معرفتی فقط در مکتب اهل بیت میباشد. هنوز اگر بخواهیم تا چهل سال دیگر آثار امام را بگویم و شرح دهیم جا دارد. چون این عمقش به اهل بیت به اقیانوس معارف قرآن وصل است. اگر ما تا ابد، تا قیامت اینجا سیر و سلوک کنیم تازه بین این دو بحر هستیم. بحر قرآن و بحر ولایت. اصلاً بهشتی که امام فرمود چیست. همه شیعیان را به بهشت میبرند ولی آنها میگویند بهشت ولایت کجاست؟ علی کجاست؟
بهشت من علی بود سرشت من علی بود
بهشت را بهشته اند زنور او سرشتهاند
میتوانم بگویم که امام یکی از عارفانی بودند که عرفان خود را در تمام طبقات جامعه جاری کردند. خصلت عرفان ولایی این است که مال خودت نیستی؛ میشوی اشراقی که بر نور بر تو میتابد اما از نورش دیگران استفاده میکنند. این صفت مومن شیعه است این نوری که به لامپ میآید اول لامپ را روشن میکند ولی از نورش دیگران هم استفاده میکنند. در عرفان اسلامی همیشه دگرسازی، توجه به دیگری و دستگیری از دیگران مهم بوده است. خداوند میگوید «ای پیامبر از اینکه مردم به قرآن ایمان نمیآورند تو ناراحت میشوی؟» این خصلت هدایت نبوی مثل نور میباشد که دیگران با نور آنها روشن میشوند.
عرفان حضرت امام از طریق خود ایشان هم قابل گسترش و آموزش و هم کاربردی بود. خیلی از عرفا این آموزشدهی و کاربردی کردن عرفان را در بین مردم نداشتند؟ نظر شما چیست؟
امام هر فرصتی که پیدا کرد این مهم را محقق کرد. امام رهبری انقلاب بزرگ اسلامی را به عهده داشت و فرصت تشکیل حکومت را پیدا کرد. نظام اسلامی و حقوق اساسی بر اساس اندیشههای وی استوار گردید. در حالی که عرفای دیگر ساز حکومت و حکومتداری در دستشان نبود؛ و ما باید همین خط را ادامه دهیم همه مختصاتی که امام پیریزی کرده را کنیم.
چرا نمیگویم حکومت مردمی برای اینکه ولایت ساحت عرفانی است. من کتابی دارم تحت عنوان جلوه-های ولایت در آثار امام خمینی (ره) ولایت یک جلوهاش حاکمیت است، یک جلوهاش تصرف است، یک جلوش معرفت و یک جلوهاش حکومت است. چرا ما گفتیم ولایت فقیه، نگفتیم حکومت. اگر این حکومت مطلوب است باید چهار جلوه را در کنار هم داشته باشد. ما باید بگوییم ولایت فقیه جامع این شرایط باشد. مقام معظم رهبری آیتالله خامنهای نیز وارث همین ولایت است. ما باید قبل از اینکه کلاه حکومتی به ولایت داشته باشیم باید به رهبری نگاه ولایی داشته باشیم. رهبر ما نیز جانشین شایسته امام راحل هستند و همین ویژگیها را دارند. ابعاد عرفانی مقام معظم رهبری ناشناخته است. ایشان شعرهای عرفانی زیادی دارند. باید به زوایای عرفانی رهبری توجه بیشتری شود. ایشان قلبشان را به ولایت وصل کردند و اصلاً به قدرت سیاسی– اقتصادی شدن و خود را کسی کردن اهمیت نمیدهند.
رفتار ایشان مانند قمر بنی هاشم است. قمر بنی هاشم وقتی دید جایی که میرود بازگشتی ندارد آنقدر شمشیرها برای کشتنش حریص بودند که به هم میخوردند و جرقهها زده میشد. ولی ایشان خود را از حصار آتش و آهنها دور کرد و خودش را به آب رساند. جگرش آتش گرفته بود اما وقتی به آب می-رسد نمیخورد. اینجا باید درس ولایت را از ایشان یاد گرفت.
ما باید فرهنگ ولایتشناسی را تقویت بکنیم ولایت را از مظلومیت بیرون بیاوریم. به نظر من آنهایی که رفتند هشت سال جنگیدند عاشقیانی هستند با خط سبز قمر بنیهاشم پیمان بستهاند.
امام خمینی عصاره همه حکما و عرفا در موقعیتی قرار گرفت که توانست قرآن و اهل بیت را برای جامعه ما معرفی کند. این مشرب تربیت یافتگان مدرسه ولایت است که مامور به تلکیفاند نه نتیجه.
بین عرفان و سیاست امام چه رابطهای وجود دارد؟
من یک کتابی دارم به نام «عرفان سیاسی» که همه با دیدن نام این کتاب تعجب میکنند عرفان و سیاست! اتفاقاً همین انگیزه من بود که بگویم کسانی که واقعاً به معرفت واقعی قرآن و اهلبیت رسیدهاند اینها شایستگی دارند که حکومت را به دست بگیرند. اصلاً چرا خداوند رهبری جوامع را به انبیاء داد.؟ امام میفرماید مردان الهی را نه قدرت میفریبند و نه ثروت ریشه فریب هم همین دوتاست. دو چیز صفت زشت همه سلاطین است یکی غضب و یکی شهرت. این دو تا را فقط با اخلاق الهی میشود کنترل کرد.
الان همه جهان و غرب در آتش غضب و شهوت سلاطین میسوزد. این دو در بین مردان الهی جایی ندارد به همین خاطر است که خداوند هدایت را به رهبران الهی داده است. امام نظریه ولایت فقیه را به همین چیز استوار کرد.
الان خیلی از متکلمین در ارتباط با ولایت مطالعه میکنند. من در کتاب زمان فروپاشی آمریکا هم آوردهام. نتیجه بحث جهانی سازی این بود که باید همه آینده به گفتمان ولایت مهدویت اختصاص داده شود. بوش وقتی این نتیجه را فهمید گفت: «اینکه همان ولایت فقیه ایران است.»
این یک واقعیت است. جهان به سوی گفتمان ولایت مهدویت پیش میرود. طلیعه دارش هم ولایت فقیه میباشد. جهان دارد به طرف ما میآید ولی ما خودمان نمیدانیم داریم به کجا میرویم به تکلیف خودمان هم عمل نمیکنیم.
امام یک مسیرهایی را باز کرد و یک مسیرهایی را ایجاد کرد. چقدر موفق بودیم که این مسیرها را بعد از رحلت به جوانان بشناسانیم؟
همه دغدغه ما این است که اندیشههای امام خصوصاً اندیشههای عرفانی امام را به جامعه بشناسانیم و خود مقام معظم رهبری هم همین درد را دارد. بارها فرمودند که انقلاب ما بدون امام هیچ نام و نشانی ندارد. در واقع ساخت و هویت حرکت اصلی نظام ما همان اندیشههای والای امام راحل است که مقام رهبری نیز در راستای آن مشی میکنند. اما از دو جهت مشکلاتی وجود دارد. یکی بزرگی ساحت اندیشه امام میباشد که جای کار فراوان دارد؛ یکی هم گفتمان راهبردی ولایت و شناخت آن است. کلا اندیشه والایی نه در دانشگاههای ما نه در حوزههای ما شکل نگرفته است این یک واقعیت است. الان آن جوانی که مال نسل دوم و سوم انقلاب است هیچ گناهی نکرده است جز اینکه در یک مناسبتی به صورت جسته و گریخته بخواند یا بشنود. یعنی گفتمانی وجود ندارد که مدام با اندیشه امام بزرگان را درگیر بکند. الان فرصتی که دانشگاههای ما برای شناخت اندیشههای غرب گذاشتهاند مثل هایدگرشناسی، کانت-شناسی. ده برابر فرصتی است که برای امامشناسی گذاشتهاند. اینهاست که اینها را ایجاد میکند چطوری این نارساییها را بگیریم.
دنیا به طرف گفتمان ولایت پیش میرود در حالی که ما میگوییم ولایت فقیه یعنی چه؟ در حالی که همه ما باید بگوییم این چی است که سه دهه جواب داده اصلاً کاری با محتوا نداریم از با نگاه راهبردی نگاه کنیم، راهبرد پیدا کنیم و بفهمیم که دلیل موفقیت چه بوده است؟
همان چیزی که مقام معظم رهبری فرمودهاند ماهیت علوم انسانی ما سکولار است باید یک تحول در حوزه علوم انسانی با تکیه بر اندیشههای امام پیش آید. باید همین امروز شروع کنیم. در حالی که ما می-بینیم که در کشورهای دیگر این کار شده است. ما عرض کردیم که دوازده گروه در آمریکا این کار را کرده ولی ما خودمان این کار را انجام نمیدهیم. نکته دوم هم اینست که باید تحول مدیریتی صورت گیرد.
نامه حضرت امام به گورباچف در باب عرفان به ابن عربی اشاره شده، نظر شما درباره عرفان امام و ابن عربی چیست؟
یکی از دلایلی که ما عرض کردیم در حوزه اندیشه سیاسی و اجتماعی و حکومتی امام اندیشه عرفانی اوست. چرا؟ برای اینکه بین همه معرفتها، معرفت کلامی، معرفت فلسفی، معرفت عرفانی آن چیزی که اساسی میباشد معرفت شهودی است. چرا؟ چون مشرب قرآن شهودی است. بنابراین امام به عنوان یک طبیب دلیل فروپاشی جامعه پر سر و صدای کمونیستی را اعلام کردند. در پیام امام بود که شیرازه هر نظامی بر پایه معرفتشناسی آن نظام است. دوم از بین معارف هیچ معرفتی قویتر از عرفان نیست. امام توصیه کرده بود که افراد را بفرست تا منابع معرفت و عرفان ما را مطالعه کنند و بر آن اساس نظام خودتان را شکل دهید. یعنی ما امروز همه آسیبهای جدی که داریم از فقدان زیرساختها و مبانی معرفتشناختی منابع اسلامی است که باعث شده ضربههای سنگینی از آن جهت بخوریم.
در فلسفه ما بعضی از علما اعلام کردند که حضرت امام مشی صدرایی دارد آیا در عرفان میتوان بگوییم که ایشان مشی عرفانی صدرایی دارد؟
به یک معنا امام مشرب محیالدین و ملاصدرا را به هم گره زد. چرا من عرض کردم مشرب همه این بزرگان، چون مشرب همه آنها مشرب ولایت و قرآن است. این همگرایی و همجنس بودن در چه چیز میباشد برای اینکه آبشخور آن قرآن و ولایت است لذا این تقدم و تاخر بین علما ذاتی نیست بنابراین امام هم محی الدینی و هم ملاصدرایی است. لذا همه بزرگان ما پیروِ این دو وادی هستند.
آیا عرفان امام، عرفان خاص اوست به این معنی که عرفان امام خمینی است؟ و دیگر نباید گفت عرفان ایشان برگرفته از کیست؟
اگرچه آبشخور اصلی عرفان قرآن و ولایت است، اما نوآوریها، تراوشات، تازگیها مشرب عرفانی است. نمیشود گفت هر چه گفته از دیگران گفته است. اینها به خاطر وراثت در علم عرفان است که دو نوع است. یک علم وراثتی و دیگر علم اکتسابی. علم وراثتی که سلسله عرفا و حکمای ما از مکتب قرآن و اهل بیت کسب میکنند به این اعتبار معلم اصلی اینها اهل بیت بودهاند. خود امام فرمودند: من چیزی که میگویم مال من نیست به من افاضه شده است یعنی اعطا شده است. این باور ما است که علم اصلی آن چیزی است که به ما اعطا شده است. حتی از علم لدن هم بالاتر است علمی که اهل بیت میدهند. آنها معدن علم هستند و شما میتوانید از آن استفاده کنید. علم اعطایی یک بخشش علم امام هست. من و شما هم میتوانیم وارث علم اهل بیت باشیم. اگر قلب ما صدر امینی باشد، اندیشه ما اندیشه وزینی باشد به ما هم اعطا میشود.
قلم امام قلم منحصر به فردی است. اصلا به نظر من هیچ دامی قویتر از دام قلم امام نیست! واقعاً یکی از کرامات امام، کرامت اعجاب آمیز امام، قلم امام است. اگرچه بیان و عبارات لطیف و ساده دارد. امام خیلی رندانه آدمها را شکار میکند.
بحث دیوان امام شد خواستم نظر شما را در ارتباط با این مصراع بدانم.
من از مسجد و مدرسه بیزار شدم
اگر گرفتار خال دوست نشوید از مدرسه و مسجد هم بیزار نمیشوید. خال دوست، همین علم معرفت اصیل است. آنکه آمد آدم از این قیل و قال زده میشود. اینها علمی به آدم اضافه نمیکند. هر چه هست آن علم لدن است. این خال شما جایی که از کره زمین، از آب آمد بیرون کجا بود. همانجایی است که خانه کعبه در آن واقع شده است. این خال این لب هم آن شکافی است که در خانه کعبه ایجاد شد و حضرت علی (ع) مادرش به داخل رفت. آدم که میرود این خال آنقدر آدم را به خودش جذب میکند که دوست دارد که طواف را از آنجا شروع کند. خال لب دوست، خال عنایت امیرالمومنین.
آیا میتوان گفت با رفتن امام عرفان او هم رفت؟
البته به نوعی اندیشههای امام هنوز پابرجاست. مردان الهی نمیمیرند. یکی از صفات اولیای الهی این است که حصار زمان و مکان را میشکنند. نباید گفت امام مال دیروز بود. امام مال همه، مال اکنون هم هست. چرا؟ این حقیقتهای جاودان وقتی حصار زمان و مکان را میشکنند متعلق به اکنوناند.
پدیدهای مثل عاشورا برای همیشه است. نمیتوانیم بگوییم مال سال ۶۱ هست. به قول مولوی من دیروز خودم را به ظهر عاشورا رساندهام. یعنی چه، آنجاها سرها علم میکنند، خیمهها آتش میزنند.
اندیشه مردان الهی مثل امام مال اکنون است. به قول سهراب سپهری زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است. اینان زندگیشان در حوضچه اکنون است. اگر الان ما بخواهیم میتوانیم با اینها در ارتباط باشیم.
عرفان امام، ادب امام واقعاً عالی بود. نظر شما در این خصوص چیست؟
امام واقعاً اگر بگوییم به تنهایی همه مسائل انقلاب را به دوش میکشید حرف به گزاف نگفتیم. فرود و فرازی که انقلاب ما در آغاز داشت واقعاً هر انقلابی برای تثبیت خودش این فرود و فراز را دارد ولی مال ما واقعاً عجیب بود. رفتارهای داخلی، بیرونی، حوادث کردستان، گنبد، گروهکها، تحریمها و ترورهای کور و وحشتناک داخلی، اگر صلابت امام نبود انقلاب ما رفته بود. صلابت میراث اصلی کسانی است که در کرسی ولایت مینشینند. شما ببینید حضرت نوح نهصد و پنجاه سال مردمش را تحمل کرد و بالاخره برید و گفت: خدا احدی از کفار را زنده نگذار. بیتابی در مسلک اهل بیت نبود. امام کاظم در روایتی چهارده سال در زندان بود. گفت خدا را شکر میکنم که فرصت به من دادی تا تو را بندگی کنم.
سوال پایانی، میخواستم نظر شما را درباره تفسیر سوره حمد امام بدانم؟
تفسیر سوره حمد امام مطلع خوبی برای ورود به ساحت قرآن کریم است. میتوانست یک تغییر ناب در حوزه تفاسیر عرفانی به وجود آورد. کاش ادامه میدادند. چرا؟ برای اینکه همین تمهیدات و مقدماتی که در سوره حمد به وجود آورد نشان میداد که چه هدفگیریهایی کرده است. ما در تفسیر معتقدیم که ورود به ساحت باطنی قرآن در شان کسی است که از علم وراثتی بهرهمند باشد. تفسیر امام نیز به علت علم وراثتی اهل بیت و هم به علت تبحر در حوزه صرف و نحو، فقه و کلام، میتوانست یک تفسیر تازه و نوین در عرصه تفاسیر عرفانی باشد. افسوس که آن رفت و چنین شد.