رهبران حرکت اسلامی معاصر:بنا، مودودی و امام خمینی (س)

رهبران حرکت اسلامی معاصر:بنا، مودودی و امام خمینی (س)
راشد الغنوشی
۰۱ اسفند ۱۳۹۳
جهان اسلام,

انسان همواره برای شناخت هویت و تبیین شیوه زندگی خود به منظور انجام رسالت خلافت الهی، نیازمند رهنمودهای پیامبران بوده و به همین دلیل پیامهای الهی، توسط آنان بر بشریت نازل شده است، تا آنکه آیه "اکمال دین": "الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا" ، نازل گردید. این آیه به طور صریح اعلام می دارد که انسان به مرحله ای از رشد رسیده است که می تواند قانون پویای الهی را که خداوند برای اداره زندگی بشر فروفرستاده است، درک کند و در پیمودن این راه، دیگر نیازی ندارد که در کنارش، هادی دیگری، ماشین زندگی وی را به حرکت درآورد.

اما انسان در سیر تکاملی خود با موانعی همچون جهل در رابطه با قانون پویای الهی و یا ناآشنایی نسبت به شیوه اجرا با پیچیدگیهای جدیدی روبرو شد و به همین دلیل، ضرورت نیاز به شخصیتهای برجسته ای احساس گردید که بتوانند حقیقت قانون الهی را تبیین کنند و اوهام و پندارهای ناقص بشری را از پیرامون آن بزدایند و در پرتو آن و با الهام از نصوص قطعی و اهداف والای قانون الهی، مشکلاتی را که در راه انسان پدید می آید، از میان بردارند و پویایی آن را نگاه دارند و پیوند میان امور متحول زمان و احکام ثابت قرآن را حفظ نمایند، که در این صورت قرآن برای همیشه قادر خواهد بود بشریت را در راه حق و عدل و نیکی هدایت کند.

بی تردید جاودانگی اسلام و بقای امت آن به دو عامل بستگی دارد:

الف - جوهر و ماهیت اسلام با فطرت و سرشت آدمی هماهنگی دارد و می تواند هرگونه نیاز انسان را، همگام با آخرین مراحل تکاملی وی برآورده سازد.

ب - خداوند متعال، مردان شایسته و نیرومندی را که وارثان بحق پیامبران هستند، به امت اسلامی ارزانی داشته است. این بزرگان وظیفه مهم پاکسازی دین از پیرایشهای ساختگی را به عهده دارند و راههای مبتنی بر اصول اسلامی را برای حل مشکلات هر عصری ارائه می دهند.

دگرگونی خطرناک

پیامبر اسلام (ص) نظام و دولتی را به وجود آورد که تبلور راستین اصول اسلامی، در عدالت و آزادی و استقلال بود. این نظام پس از رحلت پیامبر به ست یارانش استمرار یافت و بدین ترتیب بشریت، آرزوها و آمال خود را در این نظام تحقق یافته دید; و از این رو مردم، گروه گروه به دین خدا گرویدند، ولی پیدایش جنگهای اهل ارتداد، زیانهای جبران ناپذیری در صفوف یاران پیامبر (ص) به وجود آورد; تا آنجا که "مولانا ابوالاعلی مودودی" بحق آن را "انقلاب خطرناکی در مجرای تاریخ اسلام" می نامد که موجب شد تعداد مسلمانان نمونه که رفتار و کردارشان یکی بود، کاهش یابد و در مقابل، رقم علاقمندان شیفته به اصول اسلام، که از لحاظ روشها یا حتی عقاید انطباق کلی با روش اسلام نداشتند، افزایش یابد و این پدیده، دگرگونی خطرناکی را در تاریخ اسلام به وجود آورد و آن تبدیل خلافت اسلامی به پادشاهی موروثی بود. با پدیدار شدن این دگرگونی، نخستین بدبختی آن به بار نشست و آن جدایی دین از سیاست بود; تا آنجا که به قول " ابن خلدون" از نظام خلافت - به مرور زمان - چیزی جز پوسته آن نماند و سپس استعمار نوآمد تا همین پوسته (خلافت عثمانی) را نیز متلاشی کند، و در جهان اسلام رژیمهای لاتیک و سوسیالیست و رژیمی که قانون اساسی خود را به اسم اسلام، آذین بندی کرده است پدید آیند.

ضربه سقوط خلافت

سقوط خلافت و یورش قبلی و بعدی استعمار، تکانی سهمگین بر احساسات فرد مسلمان وارد کرد، ولی همین امر مسلمانان را از خواب غفلت بیدار نمود و آسودگی دروغین آنان را بر هم زد و مسلمانان را به این حقیقت واقف ساخت که: "از بهترین امتهایی بودند که در میان مردم پدید آمده اند".

سرگشتگی و ارزیابیهای گوناگون

تهاجم فرهنگی مبلغان مسیحی، در کنار سلطه استعمار می رفت تا فرهنگ اسلامی را از ریشه و بن برکند و نسل تازه ای را که شیفته استعمارگر در مقابل پیروز است جایگزین آن سازد. در چنین شرایطی، مطرح شدن این سوال که "چرا مسلمانان عقب مانده و دیگران به پیشرفت رسیده اند" جای شگفتی ندارد. البته پاسخ به این پرسش، به دو شکل متناقض جهان اسلام را همچنان به دو اردوگاه ناهمگون و ناسازگار با یکدیگر تقسیم کرده است:

پاسخ اول: مشکل عقب ماندگی مسلمانان به جوهر و هویت اسلام باز می گردد و به همین دلیل باید این هویت را آنچنان دگرگون ساخت که با تمدن غرب همراه گردد! و در چنین شرایطی است که مسلمانان به کاروان ملل پیشرفته می پیوندند. . . ، مارکسیستها در پاسخ به این سوال کار را به جایی رسانده ند که می گویند: "باید به طور کلی از اسلام صرف نظر کرد"، به این ترتیب لیبرالیسم "طه حسین" مقدمه ای بر مارکسیسم "لطفی الخولی" و "عبدالله الغروی" گردید!

پاسخ دوم: مشکل عقبماندگی، تنها در خود مسلمانان است و نه در اسلام; زیرا از آن هنگام که مسلمانان از هویت راستین و نخستین اسلام دور شدند، دچار عقبماندگی و انحطاط شدند. برای رفع این نقیصه باید به حرکت تجدید پرداخت، آنسان که غبار انحطاط را از چهره اسلام بزداید و در این صورت پویایی توان رهبری آن، برای ایجاد نه تنها جامعه اسلامی پیشروتر از دیگران را از نو به دست خواهد آورد. اگر گرایش نخستین، در مجموع در جنبشهای ملی و ناسیونالیستی و سوسیالیستی تبلور یافت که دیده ها و اندیشه های خود را از غرب سرمایه داری و سوسیالیستی وام گرفته اند و همینها، در مرحله پس از استقلال کشورهای اسلامی بر آن حکومت رانده اند و سپس در ایجاد یک نهضت در جهان اسلام به طور آشکار شکست خوردند و حتی رهبری آنان هر چه بیشتر به غرب وابسته شد و به ورطه شکستهای اقتصادی و نظامی سقوط کرد و روشهای دیکتاتوری وحشیانه در پیش گرفتند. گرایش دوم نخست در سخنان شعارگونه اندیشمندان و دانشمندان تجدیدطلب مانند سید جمال الدین و اقبال و مصطفی صبری و سنوسی و بن بادیس نمایان شد و در سه گرایش بزرگ تجلی یافت و شکل گرفت که این بار، ما آنها را به عنوان موضوع بحث برگزیدیم; زیرا که این جریانها به اندازه کافی شناخته شده نیستند و یا با تصویر مخدوشی که دشمن از آنها ارائه داده ست شناخته شده اند; بویژه که این جریانها از چارچوب منطقه ای خارج شده و ابعادی گسترده در سطح جهانی یافته اند، و یا اینکه خط کلی این جریانها در روند تجدید اندیشه اسلامی است; ولی برداشتهای آنان، ابعاد دیگری یافته است و آن خلق و ایجاد بنیادی نوین است. البته می دانیم تا هنگامی که دولت اسلامی، ولو در شکل غیرمترقی خود، حاکمیت داشته است، وظیفه تجدید، تنها محدود به اصلاح و ترمیم و یادآوری انحرافها و نفی بدعتها در جامعه اسلامی خواهد بود (مانند عملکرد ابن حزم) ولی آنگاه که بنیاد نظام به طور کامل از هم فروپاشید و حاکمیت اسلام به طور مطلق از بین رفت، دیگر روشهای اصلاح طلبانه نمی تواند کارساز باشد. بلکه باید به احیا و سازماندهی جدید پرداخت. امروز آنچه ما در جهان اسلام می بینیم، تجدیدی از این نوع است. زیرا جامعه سنتی اسلامی از هم فروپاشیده و دوره ای از دوره های تمدن ساز اسلام به پایان رسیده است. اینک جهان اسلام با موفقیت انقلاب اسلامی در ایران و پاکستان، دوران تمدن ساز نوینی را آغاز می کند. این گرایشهای بزرگ در حرکت اسلامی معاصر عبارتند از: اخوان المسلمین، جماعت اسلامی پاکستان و حرکت اسلامی در ایران. اصول و هدفها و روشهایی که اینها را گرد هم می آورد، کدام اند؟ ویژگیهای هر یک از آنها چیست؟

اصطلاح حرکت اسلامی معاصر

ذیل این عنوان و از میان گرایشهای متعدد اسلامی ما به سه جریان می پردازیم که حلقه میانوند آنها بدین قرار است:

درک فراگیر آنها نسبت به اسلام بر اساس تشکیلاتی خاص که در راه ایجاد "دولت اسلامی" می کوشد. این ویژگیها به طور عمده در سه جریان ذیل دیده می شود:

اخوان المسلمین مصر، جماعت اسلامی پاکستان، حرکت امام خمینی در ایران.

جریانهای اسلامی دیگر یا به گونه ای پیرو یکی از این سه گرایش هستند و یا آنکه هنوز مبتدی هستند و یا فقط به بررسی جزئیاتی از مسائل اسلامی می پردازند و یا آنکه عملکرد آنها فقط در چارچوب دعوت، وعظ و ارشاد، آموزشی فقه و ذکر محدود است.

مهمترین وجوه مشترک

درک فراگیر از اسلام: در این سه گرایش اسلام به مثابه یک کل به هم پیوسته شناخته می شود و بنابراین برداشت، عقیده و شریعت و عبادت، مجموعه ای متکامل و به هم پیوسته ای است، و به همین دلیل نمی تواند اختلافی میان دین و سیاست و دولت وجود داشته باشد. از میان منابع منتشر شده و فراوان این سه گرایش به نقل یکی از متون امام خمینی (س) بسنده می کنیم، چرا که اندیشه امام در میان ما کمتر شناخته شده است:

"محدود شمردن وظایف فقها و علمای دینی به مراسم عبادی و بیان احکام و شرایط آن و درباره فقط طهارت و نجاست و دعا، از بقایای اندیشه های مسموم استعماری است - "قاتلهم الله انی یوفتکون" نخستین وظیفه فقیه آگاه از احکام شریعت اسلامی، قیام برای اعلای "کلمه الله" در روی زمین و جهاد پیگیر برای پاکسازی زمین از لوث وجود دشمنان خداوند است. حقیقت اسلام را به مردم بشناسانید تا نسل جوان فکر نکند که علما در گوشه های نجف و قم با جدایی دین از سیاست موافق اند و کاری جز بررسی مسائل حیض و نفاس ندارند و با سیاست کاری ندارند، بلکه مبارزه سیاسی یک وظیفه شرعی است".

- از نتایج درک فراگیر از اسلام، تلاش برای برپایی دولت اسلامی است. هر سه گرایش تلاش وسیع و بزرگی را در راه تحقق این هدف انجام داده اند وبه گفته "حسن البنا" در رساله "الموتمر الخامس" تا آن هنگام که چنین نظامی برقرار نشده است همه مسلمانان موجودیت واحدی را تشکیل می دهند و هویت واحدی دارند که حوادث بیشمار زمان، آنان را از هم جدا کرده و احیای موجودیت جهانی اسلام وظیفه مسلمانان است.

سید احمد فرزند [امام] خمینی می گوید: "ایران مبارزات انقلابی خود را تا آزادی کامل همه سرزمینهای اسلامی و افراشته شدن پرچم فلسطین در کنار پرچم ما ادامه خواهد داد". توجه اخوان به مسئله فلسطینی و فداکاریهای قابل توجه آنها در این خطه از همین جا نشات می گیرد. آنچه موجب نگرانی و بیم جامعه شناسان غربی شد این است که جهان در نظر مسلمانان همچنان به "دارالحرب" و "دارالاسلام "تقسیم می شود.

توجه به مسئله میهن

از دیدگاه حرکت اسلامی، میان "جهانی" اندیشیدن و "میهنی" بودن تضادی وجود ندارد. اصولا میهنی بودن، سرآغاز جهانی بودن است. توجه یک مسلمان به اصلاح و آبادی میهن خود یک وظیفه شرعی است; چرا که به موازات پیشرفت یک گوشه از میهن اسلامی، امکان کمک و یاری به دیگر نقاط جهان اسلام و همه مسلمانان بیشتر می شود. . .

"جماعت اسلامی، عبارت از گروهی نیست که فقط هدف میهنی و ملی داشته باشد به همین دلیل دعوت آن ویژه یک امت و یا میهن خاص نیست، بلکه هدف آن جهانی بودن دعوت است. ولی جماعت اسلامی معتقد است که ما در پاکستان تا نتوانیم کشور خود را نمونه ای از یک نظام اسلامی بسازیم، نمی توانیم این باور را در مردم دنیا به وجود بیاوریم که عقیده و مکتب ما سازنده و برتر است".

"حسن البنا" نیز آرزو داشت که دولت اسلامی را نخست در مصر پیاده کند و از آنجا به سراسر جهان اسلام گسترش دهد و به همین دلیل مبارزه اخوان بر ضد نیروهای اشغالگر انگلیسی در کانال، چشمگیر و توام با فداکاریهای بسیار بود و در واقع این اخوان بودند که مصر را از آخرین زنجیره های استعمار آزاد کردند. . . و جماعت اسلامی در پاکستان برای حفظ استقلال و وحدت، بیشتر از ده هزار نفر قربانی داد.

بنابراین، یک مسلمان و یک فرد میهنی به یک معنی و مفهوم اند. چرا که تنها مسلمانان، استمراربخش واقعی افتخارات و فرهنگ میهن خود هستند و کسانی که با اسلام همگام نیستند، در واقع نمی توانند میهن دولت واقعی باشند و خود را از آثار شوم دوران استعمار رها سازند.

توجه به مسئله اقتصادی و اجتماعی

در راستای تحقق اندیشه فراگیر اسلامی، باید به مسئله اقتصادی و اجتماعی توجه خاصی مبذول داشت، و روی همین اصل مردان حرکت اسلامی، بر ضد فقر پیکار بی امانی دارند و در برابر اسراف و تبذیر ثروت امت مقاومت می کنند. آنان با اینکه به اصل مالکیت فردی اعتقاد دارند ولی آن را با قیودی محدود می سازند که وسیله استثمار دیگران نشود و در خدمت جامعه به کار آید. حاکم اسلامی باید برای ملت زمینه کار را فراهم سازد و وضع زندگی و رفاه آنان را سامان بخشد. از این رو اگر درآمد فردی برای اداره زندگی او کافی نباشد و یا اصولا قادر به کار نباشد، دولت باید زندگی او را تامین کند. بنابراین اگر "زکات" نتوانست نیاز آنان را برطرف سازد باید ثروتمندان داراییهای اضافی را به فقیران مسترد دارند، و اگر حق آنان ادا نشد، می توانند در راه احقاق آن پیکار کنند".

در همین راستا، رهایی از وابستگیهای سیاسی و اقتصادی به شرق یا غرب که آزمندانه در کمین ما نشسته اند یک ضرورت اسلامی خواهد بود.

رهایی از فرهنگ غرب

با اینکه رجال حرکت اسلامی، بهره مند شدن از علوم و صنایع غرب را مردود نمی دانند، ولی سرسختانه با اندیشه های مادیگرانه غرب و فرهنگ آن در نبرد هستند. بنا بر اعتقاد امام خمینی "فرهنگ اساس سعادت یا شقاوت ملتهاست، پس اگر فرهنگ سالم نباشد جوانان تربیت شده در آن فرهنگ مفسد بارمی آیند; فرهنگ استعماری، جوانانی به میهن اسلامی می دهد که همواره پذیرش استعمار را دارند; این فرهنگ از سلاح جباران نیز خطرناکتر است. امروز فرهنگ ما استعماری است و در دست صلحا نیست".

اعتقاد به کمال اسلام و قابلیت اجرایی آن

مودودی می گوید: "اسلام صلاحیت اجرا در هر زمان و مکانی را داراست. اسلام قابلیت خود را در گذشته به اثبات رسانده و امروزه نیز همان شایستگی را دارد و تا ابد نیز چنین خواهد بود، ولی باید ملتی به پاخیزد و آن را پیاده کند" علی هذا حرکت اسلامی با هر اقدامی در راستای کم و زیاد کردن اصول شریعت اسلام مخالف است.

امام خمینی می گوید: "اگر کشورهای اسلامی به جای تکیه بر شرق و غرب به اسلام و امکانات خود تکیه می کردند و از تعالیم رهایی بخش قرآن پیروی می نمودند، امروزه اسیر صهیونیستها نمی شدند. "

بنیادگرایی

منظور ما از بنیادگرایی، بهره وری از اصول اسلام است بی آنکه نسبت به اندیشه ها و بینشهای پیدا شده در تاریخ اسلام تعصبی خاص داشته باشیم. اصل آن است که در قرآن و سنت آمده و در دوران خلافت به آن عمل شده است.

"حسن البنا" می گوید: می توان به آسانی گفت که اخوان المسلمین یک فراخوان بنیادگرایانه است و خواستار برگشت به اسلام بر اساس قرآن و سنت پیامبر هستند".

خبرنگار روزنامه "لوموند" از امام خمینی درباره چگونگی دولت اسلامی پرسید و او در پاسخ گفت: "اصل اساس برای ما عملکرد دوران پیامبر و امام علی است". و باز می گوید: "ما می خواهیم که حکومت اسلامی را مطابق اصول اسلامی، آنطور که بر پیامبر نازل شده است برقرار سازیم و در نزد ما شیعه و سنی فرقی ندارد، چرا که این مذاهب در زمان پیامبر وجود نداشته اند" (مجله الامان شماره 5) ازضروریات این بنیادگرایی جنگ با عقاید و آرای باطل و خرافات بی پایه است که گاهی موجب می شود فرزندان حرکت اسلامی به "وهابیگری" متهم شوند. همین باعث شد که امام خمینی آنانی را که کاری جز تهمت زدن و پرداختن به جزئیات ندارند، بشدت محکوم کرده و اعلام کند: ". . . دستهای شناخته شده ای می کوشند پیرامون مسائل دست دوم هیاهو راه بیندازند و فرصت گرانبهایی را با تهمت زدن به این و آن تلف کنند; گاهی می گویند فلانی کافر و یا فلانی مرتد است و یا فلان شخص وهابی شده است".

محمد مهدی شیرازی در بیانیه ای می گوید: "انقلاب اسلامی ایران همگانی و فوق مسائل فرقه ای و مذهبی است".

البته بنیادگرایی در دیدگاه ما به مفهومی که در نزد بعضیها هست - یعنی بر ضد مذاهب فقهی یا کلامی - نیست، که این موجب فروپاشی وحدت و موجودیت امت می شود; بلکه مفهوم آن از دیدگاه ما عبارت است از:

الف - تلاش برای شناخت احکام خدا از قرآن و سنت، در حد توان

ب - دوری از تعصب مذهبی تا آنجا که دعوت به فلان مذهب، جایگزین دعوت به اسلام نشود.

ج - گذشت و اغماض در نقاط اختلاف و اعتقاد به اینکه "برادری اسلامی" برتر از همه اختلافات جزئی است. نکته دیگری که می توان بر اینها افزود این است که بنیادگرایی یعنی گردآمدن مسلمانان پیرامون حقایق دینی و دور نمودن اختلافات و متحد کردن صفوف و همکاری مشترک و چشمپوشی از اختلافها بر اساس قاعده طلایی: "در آنچه وحدت نظر داریم همکاری و همیاری می کنیم و در آنچه اختلاف نظر داریم، یکدیگر را معذور می داریم"

توکل به خداوند

حرکت اسلامی بر این باور است که برای رسیدن به هدف باید معتقد بود که تنها با اراده الهی به نتیجه مطلوب خواهیم رسید. امام خمینی (س) در تحریک دولتهای اسلامی - در جنگ رمضان - برای بسیج همه نیروها علیه صهیونیسم می گوید:

"وظیفه همه دولتهای اسلامی بویژه حکومتهای عربی است که پس از توکل بر خداوند و قدرت لایزال او همه نیروهای خود را بسیج کنند. "

مردمی بودن

حرکت اسلامی، جنبش یک گروه خاص از مردم نیست، بلکه وجدان جوشان ملت و ریشه های انقلابی آن است. از این رو حرکت اسلامی، نبرد طبقاتی را مردود می شناسد و بر این باور است که تنها اسلام می تواند اشکال گوناگون ستم و استثمار را از جامعه ریش کن سازد; ولی در هر جامعه ای که اسلام به طور کامل پیاده نشود، اختلافات طبقاتی به وجود خواهد آمد، و در این شرایط حرکت اسلامی در کنار فقیران و ستمدیدگان خواهد بود; همانطور که پیامبر (ص) عمل کرد. یعنی به آن هنگام که ثروتمندان نمی خواستند با فقیران همنشین باشند، او به امر خداوند خود را در کنار آنان قرار داد: "و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغدوه والعشی یریدون وجهه ولاتعد عیناک عنهم ترید زینه الحیاه الدنیا" (و همیشه خود را با کمال شکیبایی و محبت آنان که صبح و شام خدا را می خوانند و رضای او را می طلبند وادار کن و یک لحظه از آن فقیران چشم مپوش که به زینتهای دنیا مایل شوی) و "عبس و تولی ان جاءه الاعمی" (عبوس و ترشرو گشت، چون آن مرد نابینا حضورش آمد) و خود پیامبر گفت: " اللهم احینی مسکینا وامتنی مسکینا واحشرنی فی زمره المساکین " (خداوند مرا چون درویشان زنده بدار و چون درویشان بمیران و در جمع درویشان محشور بدار)

حرکت اسلامی معاصر توانست اسلام را تا حدودی از چنگال طبقه حاکم رهایی بخشد. و اسلام روز به روز و در بیش از یک کشور به جای آنکه در اختیار حاکمیت باشد، در خدمت ملت قرار می گیرد، و رویدادهای ایران نشان داد که اسلام به توده های مردم تعلق دارد. اسلام رسمی در سالهای پیش در دست ارتجاع عرب و به عنوان ابزاری برای شکستن وحدت ملت و وابستگی اقتصادی و اجتماعی به کار می رفت، ولی همین توده ها از اسلام در مفهوم واقعی آن که نیرویی ضد ظلم است، به مثابه یک پیوند محکم در تمدن و فرهنگ استفاده می کردند و در ایران پدیده ای ظهور کرد که باید گفت: یکی از مهمترین پدیده ها در رابطه با نهضتهای آزادیبخش در کل منطقه است و آن آزادی اسلام از فشار حاکمیتهاست که از آن علیه حرکتهای مردمی سواستفاده می کردند. "

موفقیت و پایداری حرکت اسلامی در مصر نیز از این جهت بود که توانست آمال مصریان را در گسستن زنجیر استعمار و نفی حاکمیت صهیونیستها و استمرار مبارزه برای بازگرداندن افتخار از دست رفته، در اسلام متبلور سازد و به همین دلیل هم توانست در برابر سرکوبگری مزدوران شرق و غرب مقاومت کند و به نبرد خود ادامه دهد. . .

سازماندهی

سازماندهی، از عوامل بنیادین حرکت اسلامی معاصر بویژه در دنیای اهل سنت است. مسلمانان سنی همواره خود را در پناه نظام خلافت اسلامی آسوده می یافته اند و ضرورتی برای قیام علیه "دولت اسلامی"! نمی دیدند و به همین دلیل نهضتهای اصلاح طلبانه سنی در تاریخ اسلام وابسته به کارهای فردی مصلحان بود.

و از آنجا که با ذهنیت مشروع بودن حاکمیتها، با مسائل برخورد می کردند، هر نوع مظاهر فساد هم باعث زیر سوال رفتن مشروعیت کل نظام نمی شد، بلکه آن را پدیده ای قابل اصلاح! در کنار حکومت - نه از خود حاکمیت - می دیدند و بر همین اساس، مصلحان سنی برای سازماندهی، آنگونه که باید اهمیت نمی دادند و ضرورتی احساس نمی کردند. با سقوط نظام خلافت و از بین رفتن مشروعیت حکومتها در اذهان، دیگر موضع اسلاحگرایانه مصلحان کافی به نظر نمی رسید، چرا که بنیاد نظام از بین رفته بود و با ظاهرسازی و نقش و نگار نمی شد ایوان حکومت را مرمت کرد و بر سرپا نگاه داشت!

شاید در میان اهل سنت نخستین کسی که بر ضرورت ایجاد تشکیلات توجه کرد و آن را با مسئله تشکیل نظام اسلامی پیوند داد "شیخ حسن البنا" بود. البته در جهان تسنن گروههای صوفی زیادی بودند که خود را وارد کارهای تشکیلاتی نمی کردند و اصولا از مسئله سیاست و حکومت اسلامی دور بودند. در حالی که سازماندهی و تشکیلات نزد خوارج و شیعیان یک اصل بود، و آنها توانستند تشکیلات و کار جمعی را همواره متناسب با زمان متحول سازند، تا آنجا که جز بافت اصلی اندیشه های مردم شد و این بدان هت بود که خوارج و شیعیان در بیشتر دورانهای تاریخی خود همواره جناح معارض نظام را تشکیل می دادند و در راستای سرنگونی آنان می کوشیدند; چون از اساس، آنها را قانونی نمی دانستند. این تفکر سبب شد که آنان صفوف خود را متشکل سازند و از اندیشه های تکروانه و فردی که در جهان تسنن بویژه در جهان عرب حاکم بود، رهایی یابند.

شاید در میان اهل سنت، شیخ حسن البنا نخستین مصلحی باشد که اندیشه تشکیلات و سازماندهی را در چارچوب تفکر اسلامی وسیله ای برای تحقق اهداف اسلامی قرار داد. گویا اندیشه تشکیلات به باور او شکل تکامل یافته تشکیلات سنتی تصوف (طریقت) بود. ولی او آن را دگرگون ساخت تا به صورت یک وسیله سیاسی و فرهنگی عام درآید و در محور قوانین و اساسنامه ها استوار شود و نیز موازین و معیارهای خاصی را برای آن وضع نمود و آن را درجه بندی کرد و هر مرتبه را نامی نهاد و برای تصمیمگیریها شیوه هایی برگزید.

مولانا مودودی در کنگره تاسیس جماعت اسلامی - در سال 1941م - ماهیت، هدف، شیوه و میزان قبول و یا رد عضویت در آن و همچنین چگونگی تصمیمگیریها را مشخص نمود.

ویژگیهای ذاتی

تا اینجا ما به بررسی مشروح زمینه های مشترک سه گرایش عمده حرکت اسلامی معاصر پرداختیم. حال بی مناسبت نخواهد بود که به ویژگیهای خاص هر یک از گرایشها اشاره کنیم که البته به نظر ما همه آنها ریشه در اسلام دارند. ولی از طبیعت زندگی، پیدایش تفرع حتی در یک مجموعه واحد است. و روی این اصل اگر در چارچوب این حرکتها ویژگیهایی هم دیده می شود باید پیشاپیش گفت که فراگیری بینش و اصل بودن اسلام در همه حرکتهای اسلامی معاصر چیزی است که قابل انکار نیست و همین اصل مشترک بر هر چیز دیگری برتری دارد.

الف - در مورد حرکت اخوان المسلمین

بارزترین عنصر تشکیل دهنده هویت اخوان، معنویت ژرف و انضباط آهنین آنان است. شیخ حسن البنا قبل از هر چیزی مرشد و مبلغی با قدرت سازماندهی فوق العاده بود. بافت فرهنگی و نخستین محیط تربیتی و دوران وی، که دوران تشکیلات بود، نقش عمده ای در تکوین شخصیت او داشت. شیخ حسن البنا بیداری و آگاهی را به جهان تسنن بازگرداند و آنان را در مورد عدم حضور احکام و قوانین اسلام در جامعه آگاه نمود و سپس شیوه های تحقق شریعت در جامعه را نشان داد; ولی شرایط تاریخی عصر او اقتضای تحقق این ایده را نداشت، و ظاهرا نیاز به وجود دید روشنتری نسبت به رخدادها داشت که آن را استاد "نبیه عبدربه" تاکتیک حرکت می نامد.

در یک مسئله استراتژیک و سیاسی، مانند تشکیل حکومت و ایجاد دولت، چگونه می توان پذیرفت که موضوع در اندیشه بستر حرکت، بلکه در ذهن همه توده مردم مبهم و ناشناخته بماند؟ بیشک باید مردم موضع اسلام را در رابطه با حاکمیت موجود بدانند و راه تغییر و دگرگونی را بشناسند وگرنه موضعگیری صحیح آنها - به طور مشخص و قبل از همه اعضای حرکت - بااشکال روبرو خواهد شد و نیروهای لازم، آمادگی بسیج و عمل را نخواهند یافت.

شیخ حسن البنا در انتخابات شرکت کرد و باور داشت که سیستم پارلمانی موفقیت آمیز خواهد بود. ولی رژیم به او امکان عمل و فعالیت و حضور در مجلس را نداد و نتوانست به پارلمان برود و همین امر خشم مردم را برانگیخت و آنها اعتراض خود را با برپا کردن تظاهرات پرشکوه در حالی که شعار می دادند: "ای بنا، به سوی پارلمان" نشان دادند. ولی ناگهان یکی از تظاهرکنندگان شعار متضادی را مطرح ساخت و فریاد زد: "پارلمان به سوی بنا"! مردم نیز بلافاصله با خشم و فریاد این شعار را تکرار کردند.

در اینجا این سوال همچنان بدون جواب می ماند که این چه نوع رشد و آگاهی است که مردم دو شعار متناقض را با دو روش کاملا متضاد برای تشکیل حکومت، مطرح ساختند؟ بالاخره "بنا" به سوی پارلمان یا پارلمان به سوی او؟ و این در حالی است که در عمق، حرکت اسلامی رژیم حاکم را به رسمیت می شناسد و در نزد شورای رهبری، خواستار بر چیده شدن آن است.

امام خمینی بروشنی در این زمینه، اندیشه خود را مطرح ساخت، ولی شیخ حسن البنا تلاش کرد که از راه دمکراسی، در این کشور، فقط ابزاری برای تخدیر توده هاست.

این موضوع به نظر من همچنان مبهم است. . . ; زیرا شواهد نشان می دهد که زمینه برای یک قیام انقلاب بر ضد حاکمیت، آماده و مساعد بود; ولی حسن البنا خروش انقلابی مردم مصر را مهار کرد و شاید هم او تحت تاثیر موضعگیری سنتی اهل تسنن قرار داشت که می گوید: "از فتنه بپرهیزید".

ولی به هر حال نمی توان شک داشت که حرکت شیخ حسن البنا بیم و هراس در دل استعمارگران انداخت و همگام با آن سرنوشت مولود نامشروع امپریالیسم در فلسطین - که اسرائیل نام دارد - به خطر افتاد و به همین دلیل از نظر آنها ضروری بود که این حرکت سرکوب شود.

"روبیر" می گوید: "اگر عمر این مرد به درازا می کشید، می توانست برای مصر بسیار ارزنده باشد" او را در چهل و سه سالگی به شهادت رساندند و با این حال تاثیر بسزایی در میان امت اسلامی به جای نهاد.