خمینی روح و تجسم اسلام

خمینی روح و تجسم اسلام
سعید محبوبی نجاد
۱۶ فروردین ۱۳۹۴
هویت, خودباختگی, خودباوری, اسلام, نهضت اسلامی, انقلاب و عوامل پیروزی, انقلاب و نتایج آن, انقلاب و آفت‌های آن, دین,

در هر مناسبتی که نوشتن مطلب درباره شخصیت امام خمینی (رحمه الله) بدست می اید، قلم بیشتر مایل است که بعد احیاگرانه و انقلابی ایشان و عواملی را که باعث تحکیم و تغییر وضعیت معاش اسلامی و بالندگی مفاهیم اسلام از حیث الگو و محتوا می شود را مورد بررسی قرار دهد.

در بررسی شخصیت افراد دو طریقه وجود دارد، روش پیوسته و روش گسسته. در روش پیوسته بطور خلاصه، با افکار مشخص در طول حیات، به طور زنجیره وار، سرو کار داریم و باید زندگی شخص را در افکار منظم و متحد وی مورد تحلیل قرار داد، بعکس روش ترتیبی که بر جزء جزء کردن سیره شخص از ولادت تا مرگ تاکید دارد. و با این ترتیب روش پیوسته در قدرت پیوند افکار باهم و جمع نمودن پراکندگی های بنایی و حیاتی، حاصل می شود ولی روش گسسته یا ترتیبی، با تقطیع افکار حاصل می گردد.

لذا می توان گفت که روش گسسته برای تحلیل دقیق شخصیت امام(رحمه الله) کافی نیست هرچند که می تواند ابعاد گسترده ای از حیات امام را دربربگیرد ولی تفکر حرکت امام را بطور گسیخته و در مواضع پراکنده در طول حیاتش، بررسی می کند.

ما می توانیم بدون اینکه در نظریات فراوان و طولانی، غوطه ور شویم، نهضت را چنین تعریف کنیم که: نهضت عملی تغییری است که وضع موجود را به وضعیتی دیگر انتقال می دهد و نهضت امام خمینی نیز در همین راستا شکل گرفت. نهضتی رهایی بخش و مطلوب. (در معنای نظام تفکری). رهایی بخشی نهضت امام، همین اعمال و فعالیت های موجود است که انقلاب اسلامی به آن اقدام می کند، مشروعیت آن هم بهره گیری آن از امکانات موجود در عالم اسلام برای دستیابی به اهداف است. رهایی بخش نهضت امام در استفاده از فرصت هایی است که در آن اسباب انجام عمل فراهم است تا با استفاده از آن جهت مصلحت مسلمین اختیاراً، عمل شود ماهیت نهضت و نظام تفکری امام در عالم خارج، در خطی منعکس و منطبق می شود که اصطلاحاً خط امام نامیده می شود.

صفاتی که برای نهضت امام ذکر شد، شامل همه نهضت ها می شود و شاید ذکر این مطلب خالی از فایده نباشد که جناح های فکری موجود در عالم عرب و همه نظریه هایی که درباره مفهوم نهضت ارائه شده، اصطلاح نهضت را برای دو مدلول و مفهوم بکار می برند اول: نهضت اروپایی که شامل عصر روشنگری می شود و دوّم انقلاب صنعتی و مرحله استعمار که محصول آن مرکزیت غرب کنونی است.

مفهوم دوّم، که به آن اشاره شد مفهومیت که بعضی از محققین به آن بیشتر اعتقاد دارند، این افراد در تسمیه عصر نهضت عربی اتفاق دارند امّا در اینکه آغاز آن کی بود و عوامل بوجود آورنده آن چه بود و حد و مرز آن چگونه است، اختلاف نظر دارند. هرچند که برخی از استادان عقیده دارند که ابتدای نهضت عرب، از زمان جنگ ناپلئون با مصر آغاز می شود.

از آنجا که چاره ای جز اقرار به پیشرفت سریع غرب در چهار قرن گذشته نداریم و از آنجا که این قاره بناء کیان سیاسی و تمدن خود را بر پایه فروپاشی کیان اسلامی نهاده است، هرگز نمی توان از نهضتی صحبت کرد که در عالم عرب و اسلام شامل تعاریف نهضتی حقیقی و دارای صفات مذکور باشد، مگر نهضتی که اما آن را با فکر عمیق انقلابی خود رهبری نمود و به پیروزی رساند. بدیهی است که منظور از این کلام، بی همیت نگاشتن تلاش عملاء و مصلحین مسلمان در خلال یک قرن و نیم گذشته نیست بلکه منظور آن است که این تلاشها بلوغ مواضع امام و جایگاه نهضتش را در عالم اسلام عرب نداشتند.

اگر از خصوصیات و اشکالات نظری بگذریم، شکّی باقی نخواهد ماند که حرکت اسلام و مسلمین از زمان پیروزی فوریه 1979 از وسعت معنی و مفاهیم عمیق که درخور نهضتی پیروز و رهایی بخش و منطقی است، برخوردار شده است و شکی نیست که شخصیت امام خمینی(رحمه الله) مدار همه این امور بود و قطبی بود که همه تلاشها را به خود جذب می کرد. در بعضی از نوشته های مختصر می خوانیم که انقلاب ایران، در همه منطقه تغییر ایجاد کرد، تا آنجا که سازمانهای فلسطینی و لیبرال ها و چپی های نویسنده و اهل قلم، از ادونیس گرفته تا عالم کشور مصر که فردی قبطی و چپی است بنام انور عبدالملک، همه از این انقلاب پیروز اظهار تعجب کردند و از منشاء تغییر بودن آن در عالم عرب و اسلام حیرت نمودند.

اگر مسلمین قصد آن دارند که از نعمات این انقلاب بهره مند شوند باید که در اکتشاف شیوه آن و پیروی آن برایند، تا بتوانند در سایه امکانات موجود عالم اسلام، به مقصد خود برسند.

از جمله تفکرات و مطالب اساسی که باید بر آن تاکید فراوان نمود این است که: اگر ما افکار امام را مطالعه می کنیم و تلقی او از نهضت را بررسی می نماییم هیچگاه از یک خطاب فکری محض و نظریات و گفته های صرف صحبت نمی کنیم، همانطور که به ذکر تاریخ گذشته و یا واقعه ای که اتفاق افتاده و یا خواسته هایی چند، برای آگاهی از میزان مفید بودن آن نمی پردازیم. ما در برابر نهضتی هستیم که در خطوط اساسی خود به افتخاراتی عظیم دست یافت و این تجربه ای بود که در ایران حاصل شد و روند آن باعث افشاندن بذر استقامت در دیگر نهضت های اسلامی گشت و امکاناتی را فراهم ساخت که در طول مسیر تحولات خود، زمینه ملحق شدن دیگر حلقه های انقلابی را به رشته نهضت های اسلامی، آماده سازد.

و فلسفه پافشاری ما بر ربط نهضت با روش و منهج از اینجا روشن می شود. نهضتی که روش مبارزاتی آن کشف نگردد ارزشی ندارد و چیزی که ما به آن احتیاج داریم شناختن طریقه امام و روش او در نهضت است، تا اینکه آن را به عنوان الگو در حیات مسلمین معرفی کنیم؛ و این امری است ممکن و اگر ما بر نهضت و روش تواماً اصرار داریم، هدف ما صرف ارائه افکاری چند همراه با چند دستور نیست، بلکه هدف ارائه ساختاری است که توانایی عملی برای تغییر وضع کنونی و موجود را دارد و مستند به تحلیل های ژرف می باشد. ساختاری که بتواند با اتکاء به اسلامیت خود، مرزهای جغرافیایی را درنوردد و در سلوک و رفتار خود طریق صواب و مسامحت را بپیماید و در درجه سوّم منشاء تغییر و تحول باشد.

فرصت بدست آمده!

بسیار پیش می اید که مسلمانان از فرصت ضایع شده سخن برانند ولی بهتر آن است که این کلمه را به فرصت بدست آمده تبدیل کنیم؛ بخاطر بهره دهی اندک آن و کمی فرصت های بدست آمده یکی از منتقدین حرکت اسلامی می گوید «قریب به ربع قرن است که حرکت اسلامی جدید، در وضعیت اسفباری به سر می برد و بدون آنکه چیزی دریافت کند، پول های گزاف می پردازد، بلکه از آن هم بدتر، کاشته های وی را دیگران درو می کنند و ساخته های او را دیگران مالک می شوند.»

در عبارت محقق اسلامی دیگر می خوانیم که «حرکات آزادیبخش علیه استعمار در همه انواع غربی و شرقی اش، تحرک و شور و نیروی خود را از اسلام اخذ می کنند، ولی چیزی که باعث تاسف می شود این است که اسلام می کارد ولی درو نمی کند، اسلام غرس می کند ولی محصولی بدست نمی آورد و افراد دیگری از زمره تنگ چشمان و نیرنگ بازان که در خفاء از دشمنان اسلامند، در کمین می نشینند و هرگاه که هنگام مناسب فرا رسید، بناگاه در صفوف اوّل مبارزه ظاهر می شوند و از خود شهامت ها نشان می دهند تا از غنیمت ها بهره مند شوند و به تنهایی به چیدن و درویدن محصولات مشغول گردند.»

بدون شک بعضی از اسباب این حالت به خود مسلمانان بازمی گردد. برای اینکه این حالت استمرار نباید، سزاوار است که مسلمین یکدیگر را از عطایای خود بهره مند سازند و بعضی از سنن غیرمعقول را که ریشه در روح جاهلی دارند ملغی نمایند. امام خمینی به عنوان پیشگام این رویه، هیچگاه همّ خود را به ایران محدود نساختند و تنها ملّت خود را در نظر نگرفتند بلکه دیگر بلاد و ملت ها را نیز مدنظر داشتند. چرا که باز می خوانیم در تاریخ نهضت ها، رهبری را نمی بینیم که خود را در خدمت همه مسلمین قرار دهد. ولی امام خمینی در اجتماع طلاب مدارس عالی اسلامی می فرمایند: «من باینجا آمدم تا آمادگی خود را برای خدمت به شما اعلام نمایم من تا وقتی زنده هستم خادم شمایم، من در خدمت همه ملت های مسلمانم». هرگاه کلام امام را مورد دقّت قرار دهیم، در آن تمییزی بین مسلمین در بهره مندی از امکانات در دو مرحله انقلاب و دولت، نمی بینیم. امام در خطابه ای، به حکام ایران می فرماید «حکام ایران بدانند که طریق ما طریق اسلام است و هدف وحدت کلمه مسلمین در همه عالم و تحکیم بنیاد دوستی در همه کشورهای اسلامیست تا همه در صفی واحد علیه اسرائیل و همه دول استعماری بایستند.» و نیز امام بصراحت می فرمایند « من آشکارا می گویم که جمهوری اسلامی ایران همه امکانات و تلاش خود را برای احیاء شخصیت اسلامی مسلمین در همه نقاط عالم، بکار خواهد گرفت».

اندیشه و عمل انقلاب

آثار امام مانند دیگر رجال نهضت حاوی سوالاتی چند بود. مثلاً در کنگره قدس که در سال 1980 در تهران منعقد شد. این سوال در برابر بیش از صد متفکر مسلمان و رهبر اسلامی مطرح شد که «چرا مسلمانان عالم، تحت سلطه حکومت ها و ابرقدرت ها رنج می برند و راه حل این مشکل چیست؟ و راز پیروزی قوای مسلمین بر این مسائل چیست؟» به این سوالات نمی توان فی البداهه پاسخ داد. پاسخی که خواسته درونی امت ها نیز در آن منعکس شده باشد. مغزهای متفکر و انقلابی نزدیک به دو قرن است که قصد پاسخگویی به این سوالات را دارند. اگر به تفکر امام نظری بیفکنیم خواهیم دید که امام قضیه را از جوانب متعدّد مورد بررسی قرار داده و منظومه ای از عوامل متعدد را ارائه داده که بعضی از آنها عبارتند از: 1.ورشکستگی روحی یا همان چیزی که امام آن را اسارت روح می نامد 2. ترس و بیم فراوان. 3. عدم وجود موسسات دینی 4.فقدان هویت 5. ضعف فرهنگی 6. تقلید گرایی 7. تفرقه و عدم اتحاد 8. عدم نظام کارآمد 9. استعمار و دیگر عواملی که امام آنها را ذکر فرمودند. بیانات امام تحلیلی از قضایای استعمار و نظام های تابع آن ارائه می دهد، که تشخیص این نظام ها در میان دیگر نظام ها امکان پذیر است. لذا به عناصری برمی خوریم که در نهضت های اسلامی موضعی درخور و سزاوار اتخاذ نکردند و خود آنها نیز به موارد زیر اقرار داشتند. 1. رکود و خمودی روحیه 2. ترس 4. فقدان هویت.

1- رکود نیروی روحی یا تضعیف روحیه

امام خمینی (رحمه الله) یکی از مشکلات اساسی ملت ها را در تضعیف نیروهای انسانی و روحی مشاهده کردند. اگر ملّتی دچار ضعف روحیه شود، گرفتار اسارت و احساس حقارت خواهد شد و این دو مرض زمینه ایجاد ترس و هراس را در وی فراهم می کنند، به طوریکه اراده اش از بین رفته و از تحرک باز می ماند و حتی از تفکر درباره اوضاع جاری نیز عاجز می شود. این عناصر سه گانه یعنی از بین رفتن قوای معنوی و انسانی، فقدان هویت و مسلوب الاختیار بودن و ترس از غرب، در تفکر نهضوی امام همان نقشی را بازی می کند که مرحوم مالک بن بنی در سلسله تحلیل های خود در مشکلات عالم اسلام از آن به عنوان «قابلیت استعمار» تعبیر می کند. مقولات فکری امام از حیث تحلیل و آگاهی بخشی و کشف در مورد این مشکلات سه گانه، نقش مهمی داشتند. نهضت امام برای حلّ این مشکلات بدو طریق وارد عمل شد 1. بازسازی معنویت و انسانیت در درون انسان که به سبب از بین رفتن نیروهای درونی و هویت انسانی کمرنگ شده بود. 2. برانگیختن عزم همگانی برای ایجاد تغییر و حرکت و شکستن مانع ترس و پشت سرگذاشتن این مانع.

بین شخصیت و حلّ مسائل رابطه ای واضح وجود دارد. انسان اگر خالی از نیروهای روحی و معنوی باشد، نخواهد توانست که اراده خود را مصروف حرکت و تغییر نماید و همچون زمینی خواهد شد که استعداد آن برای رشد گیاه هرزه ترس بسیار است و هرگونه تحرکی و یا نیتی برای حرکت نزد وی محال خواهد بود. برعکس اگر انسان و یا ملّتی قوای معنوی و روحی در دورن وی به دفاع برخیزند، عقب نشینی دشمن حتمی خواهد بود. اگر انسان اراده خود را از قید ترس خیالی رها سازد، هویت خود را باز خواهد یافت و به مصدر اصالت خود خواهد رسید. از این روست که تحلیل این مقولات را در تفکر امام از حساسیت بالایی برخوردار می بینیم. امام در قدم اوّل به کشف این مشکلات که باعث کندی حرکت و نهضت بود، پرداختند و به معالجه نظری و عملی آن مشغول گشتند. از اینجاست که شعارهای نهضت نیز به حل این مسائل پرداخت. در اهمیت و قیمت نیروی انسانی امام خمینی می فرماید «آن ها بنا به تجربیات خود از نیروی انسانی می ترسند، و چه بسا که ایستادگی یک انسان در برابر آنها و منع آنها از چپاول اموال ملّت ها، آنها را شکست داده، لذا اجانب که هدف آنها استعمار ماست قصد آن دارند که اصلاً انسانی در برابر آنها نایستد». و در کلامی دیگر می فرمایند «از بزرگترین خیانتهای آنها این بود که قوای انسانی ما را متفرق ساختند و از اصلاح و رشد آنها مانع شدند». و اضافه می کنند «بزرگترین خدمت آن است که نیروهای انسانی احیاء شود و به تکامل و رشد دست یابد» و از این زاویه هدف مهم اسلام که تربیت انسان است جامه تحقیق خواهد پوشید. همان طور که امام می فرماید: « اسلام انسان را تربیت می کند در همه عرصه ها انسان باشد» این دیدگاه از منظری است که انسان را رشد می دهد و او را به آنجا می رساند که درباره او گفته می شود «انسان عصاره موجودات و هدف نهایی خلقت است و انبیاء برای این مبعوث شده اند که این عصاره را از قوه به فعل برسانند تا انسان موجودی الهی شود». و برای این است که نظام های اشغالگر و فرهنگ غرب، تلاش خود را برای نابودی انسان و خالی کردن وی از درون، متمرکز کرده اند، تا انسان بی اراده باراید و همواره دچار اضطراب و ترس و عجز باشد: و در برابر خواسته استعمارگران و سیاست ها و روش های آن ها، تسلیم شود.

در مقابل، انسان در نهضت امام از جایگاهی برخوردار است که امام از آن به عنوان مرکز شکست و پیروزی یاد می کند. امام می فرماید «همه شکست ها و پیروزی ها از انسان است، انسان می تواند اساس سستی و کاهلی باشد. افکار و تصوراتی که انسان آن راحمل می کند اساس همه چیز است».

انسان صالح که دارای قدرت معنوی و روحی باشد، قادر بر تغییر همه عالم خواهد بود. این حقیقت در وجود مبارک حضرت امام؛ تجسم یافته بود. همان طور که در وجود مصلحانی چند در زمان حاضر و گذشته نیز تجسم یافته بود. امام در این باره می فرماید: «یک انسان صالح می تواند عالم را بنحو اکمل تربیت کند و یک انسان فاسد می تواند جهانی را به فساد بکشاند». و نیز درباره مطالب گذشته می فرمایند «غلبه بر وابستگی نظامی در خلال یک یا چند ماه امکان پذیر است و نیز تلافی وابستگی اقتصادی نیز امکان دارد، ولی غلبه بر وابستگی روحی و انسانی واقعاً مشکل است» و لذا می توان اصطلاح (وابستگی روحی و انسانی) را از اصطلاحات ابداعی در تفکر نهضوی امام دانست.

می توان حالت ضعف روحی و افول معنوی را با حالتی که در قرآن از آن به «وَهن» یاد می شود، مقایسه کرد. حالتی که ملت ها و اجتماعات بشری در پی بدبختی و شکست فرهنگی و مدنی و وفور شکست ها و قلّت پیروزی ها، دچار آن می شوند. اگر ملتی دچار این حالت شد باید منتظر عقب ماندگی ها و شکستهای پیوسته و فراوان دیگر باشد. کلام امام خمینی در خطاب با وزیر امور خارجه ترکیه در ملاقاتی که رخ داد، این مطلب را بهتر روشن می کند. امام به ایشان فرمودند «شکست روحی بدترین شکست ماست»

2. مشکل ترس

عمل ابرقدرت ها بر نابودی درونی انسان مسلمان متمرکز است. و یا استفاده از وسائل و تجهیزات نظامی و آلات تخریب اجتماعی و فرهنگی و با استفاده از تاریخ وحشتناک استبداد و ظلم و ستم به انسان، انسان را بر آن داشت که اینگونه فکر کند که در درجه ای نازل از انسان غربی قرار دارد و همیشه محتاج غرب است.

نظام های سیاسی و اشغالگر طبق نقشه به تخریب روحیه مسلمانان و قتل اراده آنها و هتک کرامت ایشان، از طریق طرح های منظم پرداختند. تا به اهداف خود بیشتر نزدیک شوند. در اینجا به نقطه ای مهم در نظریه نهضت امام می رسیم، آنجا که می فرماید «غرب که سابقاً انگلیس مثال بارز آن بود و بعد از آن آمریکا و دیگر دول قدرتمند سمبل آن گشتند، سعی برآن داشت که از طریق شایعات و تلقینات کثیف خود، مردم تحت سلطه خود را با این احساس بارآورند که ضعیف النفس اند و هیچ قدرتی ندارند»

و با توجه به اینکه بزرگترین دستگاه های اطلاع رسانی ، در خدمت غرب و خواسته های او هستند و به تبلیغ مرکزیت غرب مشغولند و شخصیت امام خمینی را ترور می کنند و خادمی تمام عیار برای ابرقدرت ها هستند، براحتی می توان نتیجه این خط توطئه ضدّ انسانی را حدس زد.

نظام های سیاسی وابسته، جهت تضعیف

اعتماد به نفس و تضعیف معنویت و ایجاد اختلافات داخلی، و ایجاد ترس در انسان ها برای جلوگیری از طغیان آنها در برابر ظلم، با استفاده از رسانه ها، به رسوخ حالت خوف در نهاد ملت ها پرداختند. این حالت باعث شد که ملت ها حس رقابت سالم در امور را از دست بدهند و طاغوت و ظلم در مخیله آنها عظمت رویایی داشته باشد.

امام این مشکل را بدون اظهار صریح آن حلّ نکرد. ایشان فرمودند: « از سیاست هایی که دول کبری به آن ممارست داشتند و دول کوچک نیز از آن تبعیت می کردند، ترساندن ملت ها از رسیدن به اهدافشان بود. شایعات ساواک در زمان شاه طوری بود که خانواده ها می پنداشتند که اگر کلمه ای از شاه سخن بگویند، مجازات خواهند شد و شایع کرده بودند که ساواک در همه جا حضور دارد».

اگر ملتی می خواهد که در طریق نهضتی پویا حرکت کند و این حالت رکود را به تحرک و حالت ترس را به حالت مقابله با وقایع تبدیل کند، باید که این مشکلات و موانع را در هر شکلی که هستند پشت سر بگذارد و این ممکن نیست مگر با بازسازی انسان و بارآوردن ملت ها با اندیشه های نو و تازه. بعد از آن مرحله نقش وسائل انقلابی برای مبارزه و استقامت در این مسیر فرامی رسد.

3. فقدان هویت

از مشکلاتی که ملت ها به آن مبتلا هستند، تقلید کورکورانه از هر آنچه که غربیست و خفیف شمردن هر آنچه که شرقیست می باشد. یکی از دلائل حضور غرب در معرکه نهضت های اسلامی، افشاندن بذر ترس و عقده حقارت در جان و دل مسلمانان در عالم اسلام است. این عقده تنها در حد تاثیر در شعور نفس و ادراکی باقی نمی ماند، بلکه در سلوک اجتماعی و سیاسی نیز تاثیرگذار است. این عقده، ملت های اسلامی را در کنار دیگر مشکلات چنان بار آورد که در مقابل غرب احساس ضعف و عجز نمایند و باعث شد که مسلمین برای هر چیزی منتظر غرب باشند و در اینکه ایا قدرت و یا حق حیات دارند شک کنند. گسترش این عقده و افکار ناشی از آن و مفاهیم برگرفته از آن، بسیاری از نیروها را از بین برد و امکانات تحرک را متلاشی ساخت و در مقابل به نظام های سیاسی وابسته به غرب امکان رشد و رسیدن به آمال و آرزوهایشان را اعطاء نمود.

این عقده در میان مسلمین به چند طریق گسترش یافت، در مرحله اوّل روشنفکران غربگرا که هر چیزی را که وابسته به اسلام است انکار می کنند، این عقده را رشد دادند. این روشنفکران مثل اعلای حیات را غرب می دانستند. در مرحله دوّم، این خود ملت ها بودند که این عقده را در درون خود می پروراندند و خود را از ابداع عاجز می دیدند و احساس خجالت می کردند که به دین پایبند هستند. بیانات امام نیز به تشریع این عقده و تاثیرات نفسانی و رفتاری آن، اشاره دارد. امام می فرماید «مسلمانان شرق افتخارات خود را فراموش کردند و آنها را دفن نمودند همه چیز را به غرب نسبت دادند و برای هر موضوعی از غرب بهره گرفتند ما خود را فراموش کردیم و در جایگاه خود غریب ماندیم.»

عقده حقارت و احساس نقص در برابر غرب و استقبال از مصنوعات غرب و انکار جاهلان احمق هر آنچه که به دین و عقیده و جهان بینی و میراث ما مربوط می شود، محدود به یک کشور نیست، بلکه بلائی است که همه بلاد مسلمین را در درجات متفاوت گرفتار ساخته.

امام در وصیتنامه خود می فرماید «سیاست اخذ هویت بلدان مستعمره از هویتشان و غربی و شرقی نمودن آن، متاسفانه از سیاست هایی است که تاثیر عظیم بر ملت های مسلمان و ملّت عزیز ما داشته است. و قسمت بزرگی از آثار آن باقی مانده است،به طوریکه این ملت ها دیگر خود را نمی بینند وفرهنگ و نیروی خود را ناچیز می َشمارند و در دو قطب غرب و شرق محو شده اند و آنها را نژاد برتر می پندارند و فرهنگ آنها را بالاتر می بینند و آن دو را قبله عالم فرض می کنند».

امام خمینی از عدم اعتماد بنفس و آثار آن و استفاده از این عناصر در سیاست های شرق و غرب می فرمایند: «شرق و غرب حالت عمیقی بوجود آوردند که موجب ترس ما از مظاهر پیشرفت و نیروهای شیطانی آنها شود و ما جرات هیچ ابداع و اختراعی نداشته باشیم، ما مسلمانان همه امور خود را به غرب واگذار کردیم و اختیار خود را به تامه به غرب واگذاردیم و آنها مقدرات ما و کشورهای ما را تعیین می کنند».

این عقده به تقلید کورکورانه از غرب منجر شد. امام در این رابطه می فرمایند «کنار گذاردن نیروهای مبدع و نوآور، ما را بر آن داشت تا بر فکر و شناخت خود اعتماد نداشته باشیم و مقلد کور شرق و غرب گردیم و نویسندگان و خطباء و غربزدگان و شرقزدگان جاهل، فرهنگ و صنعت ما را مورد انتقاد قرار دادند و ابداعات ما را بی ارزش خواندند و همیشه سعی در تضعیف نیروهای خودی داشتند و روح یاس را در ما می دمیدند و تقلید از بیگانه را هرچند که مبتذل و پست باشد، در ما ترویج می نمودند و با مدح و

ستایش از سلوک و گفتار و کردار ایشان، اعمال آنها را در بین ملل مسلمان رواج می دادند.» سپس امام به ارائه مثال می پردازند و اضافه می کنند « به عنوان مثال غربزدگان هر کتاب و مقاله و گفته ای را که حاوی اصطلاحات فرنگی باشد بسی اعجاب آور می خوانند، بدون اینکه به محتوای آن توجه کنند، و نویسنده و گوینده آن را عالم و روشنفکر می خوانند، هرچه را که ما از دم تولد تا زمان مرگ بخوانیم و در آن کلمات غربی باشد، همانا نیکوست و از مصادیق تمدن و پیشرفت است. اما اگر اصطلاحات خودمان را حامل باشد، متروک و عامل عقب ماندگیست» از تاثیر این عقده در کودکان و نوجوانان امام می فرمایند «اطفال ما اگر اسماء غربی را دارا شوند افتخار می کنند و در غیر این صورت احساس کوچکی می نمایند. خیابان ها و کوچه ها و اماکن تجاری و شرکتها و داروخانه ها و کتابخانه ها و لباسها و دیگر چیزها باید اسم غربی داشته باشند. ولو اینکه محصولات آنها محلی باشد، تا مردم به آن روی آورند و از آن استقبال کنند.»

سپس از رسوخ این حالت زننده در اعماق وجود ما و زوایای حیات ما سخن به میان می آورند و می فرمایند:« غربزدگی در همه ارتباطات اجتماعی و آداب معاشرت و همه شون زندگی، سبب تفاخر و برتری و دلیل پیشرفت و تمدن است اما التزام به فرهنگ خودی تحجر و تخلف است».

امام خمینی سه راه را که انسان مسلمان، با پیمودن آن، از آثار این عقده ها رها می شود ترسیم می کنند، به طوریکه پیمودن آن برای عموم ملت ها میسور و مقدور است و این سه راه عبارتند از:

1. بازگشت به خویشتن و ایجاد زمینه رشد برای هویت اصیل اسلامی. امام خمینی در این باره می فرمایند: «بر همه اشخاصی که در کشورهای اسلامی بسر می برند، آن هایی که معتقد به اسلامند و قلبشان برای ملتشان می تپد و اراده خدمت به اسلام دارند، واجب است که مردم خود را بر آن دارند که خود گمشده خویش را پیدا کنند، چرا که اگر ملّتی خود را گم کند گویا که کشور خود را گم کرده»

امام در این گفته بر آن است تا با برانگیختن مردم از داخل برای تملک خود گمشده خویش مانع از فقدان هویت که مساوی با فقدان ملک و ملت است گردند. و از وابستگی و محو شدن در غرب که خود عاملی برای تخلفات مدنی به شمار می رود، جلوگیری کنند.

این راه یعنی بازگشت به خویشتن،معادلی درونی، برای مبارزه با معادل حاوی عقده حقارت، ایجاد می کند، تا علیه آن قیام کند و جانشین آن گردد: یعنی عزّت اسلامی جانشین وابستگی و هویت جانشین افتخار به غربزدگی و شرقزدگی گردد. البته باید توجه کرد که بازگرداندن مردم به خود در طرح های امام بگونه ای نیست که نامحدود و غیر منحصر باشد بلکه شرط بازگرداندن مردم به خود، این است که به اسلامی که رسول الله مبلغ آن بودند توسل شود که اکنون مجال تشریع آن نیست.

2. مبارزه با غرب و رقابت با وی در همه زمینه ها، از جمله در روش و فرهنگ، سیاست، اقتصاد و در بعد نظامی، و حتی در زمینه معنوی همان طور که امام به آن اشاره فرمودند.

در این شیوه، غرب، که به عنوان سمبل ارائه کالاهای مطلوب شناخته شده، بناگاه به یک دشمن ظالم و سنگدل و ستمگر که کار او استعمار و مسخ کیان فرهنگی و تمدنی دیگر کشورهاست، تبدیل می شود و چهره واقعی او نمایان می گردد.

اگر بخواهیم صادقانه سخن بگوییم، باید اعتراف کنیم که اندیشه امام خمینی ما را به آن وامی دارد که با تمام نیرو در برابر انواع وابستگی بغرب ایستادگی کنیم تا به حالتی متوازن در خودکفایی و استقلال و اقتدار سیاسی و نظامی و مدنی و فرهنگی برسیم. چرا که بدون پشتکار و بدون ایجاد خودکفایی، رابطه ما با غرب از نوع رابطه غالب و مغلوب و یا غلام و سرور خواهد بود.

برای اینکه شبهه ای ایجاد نشود باید بگوییم که امام خمینی هیچکاه با تمدن و پیشرفت غرب و جایگاه انسان در غرب، مخالف نبودند ایشان خود می فرمودند «ما پیشرفت غرب را قبول داریم» ولی امام چنین عقیده داشت که غرب برای ارزش دادن و هویت بخشیدن به انسان شرقی وارد منطقه نشده، بلکه قصد او غارتگری و به زنجیر کشیدن و خوار نمودن انسان ها و اشاعه فساد است. امام چنین می دید که اگر وابستگی های به غرب از بین برود، نیروهای ابداعگر خودی براه خواهند افتاد و امکانات وطنی مورد استفاده بهینه قرار خواهند گرفت. ایشان در فقره ای از وصیتنامه خود می فرمایند: « و شما مسلمانان که با فرهنگ اسلام ارتباط دارید می بینید که چگونه قطع رابطه با شرق و غرب، میوه های خود را به بار نشانده، اندیشه های فرزندان مسلمان به کار افتاده و نیروهای فکری جان گرفته اند و در مسیر خودکفایی گام برمی دارند و چیزی را که

خائنین وابسته به شرق و غرب محال می دانستند دستها و عقلهای پرتوان فرزندان این ملّت عملی کرده اند».

3. غلبه بر مشکلات و معضلات و از بین بردن آثار پنهان و آشکار آن، تمام نخواهد شد مگر با جایگزین کردن، بدیلی بجای سازمان های وابسته. و این بدان معناست که باید عوامل موثر در استقلال کامل سیاسی کشورهای مسلمان محقق شوند و الا همه تلاشها و چاره جوئی ها جزئی و ناچیز خواهند بود. بلکه شاید بر شدت وابستگی و بی هویتی و محو شدن در غرب افزوده گردد و ملت ها، احساس عجز و ناتوانی بیشتری در برابر غرب کنند و غرب را منجی آخرین خود بپندارند.

خطر احساس عجز مسلمین در برابر غرب وقتی آشکارتر می شود که بدانیم غرب طرح اقامه نظام اسلامی را طرحی نافرجام می داند و جانشین شدن آن بجای نظام های موجود را محال می داند. همان طور که در اوائل پیروزی انقلاب اسلامی یکی از شخصیت های آمریکایی گفت: «ایه الله خمینی توان اقامه دولت اسلامی در ایرن را نخواهد داشت. چرا که این کشور رنگ غربی بخود گرفته و من فکر نمی کنم که ایهالله خمینی گوهر نیروهای حاکم بر ایران را و ذات آنها را درک کند.»

این اطمینان مفرطی که در این بیانات نمودار است، نتیجه حسن ظن غرب به موفقیت اعمالیست که علیه ملل اسلامی در زمینه القاء حالت عجز و ناتوانی در برابر غرب، انجام داده است. چیزی که موجب اصلاح این حالت است، پیاده نمودن و عملی کردن سه مورد مذکور و جایگزین کردن طرح اسلام بجای غرب است و این همان چیزیست که نهضت امام و خط سیاسی وی محقق ساخت.

و چه زیبا گفت دکتر فتحی شقاقی در عنوان کتاب خود، آن هنگام که انوار درخشان فجر پیروزی تابیدن گرفت «خمینی، روح و تجسم اسلام».