نگاهی به شیوه مبارزاتی امام خمینی (ره) - قسمت دوم

نگاهی به شیوه مبارزاتی امام خمینی (ره) - قسمت دوم
سید محمد هاشمی تروجنی
۱۶ فروردین ۱۳۹۴
فرهنگ, بیداری مسلمین, نهضت اسلامی, وحدت و ماهیت آن, وحدت و فقدان آن, امر به معروف و نهی از منکر, تبلیغات,

مبارزه فرهنگی

مبارزه فرهنگی پیشینه ای همزاد خلقت انسان دارد. روزی که خداوند اولین معلم، به انسان تعلیم نمود «عَلَّمَ الإنسانَ ما لَم یعلَم» و راه سعادت، هدایت وجهه خوبی را به وی نشان داد، «إنّا هَدَینه السّبیلَ» و از تمام انحرافات و گمراهی هایی که باعث سقوط وی می شد پرده برداشت، و از اطاعت و پیروی دشمن اصلی نهی فرمود، «وَلا تَتَّبِعُوا خُطُوتِ الشّیطنِ إِنّهُ لَکُم عَدُوٌّ مبِینٌ» تا انسان با الگو قرار دادن فرهنگ الهی به حق نزدیک شود، ولی شیطان دشمن آشکار انسان با وسوسه و تبلیغ منفی باعث هبوط وی به عالم ناسوت گردید.

«فَوَسوَسَ اِلَیهِ الشَّیطنُ قَالَ یآدَمُ هَل اَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَهِ اُلخُلدِ و مُلکِ لایئلَی»

دو فرهنگ در فراسوی مسیر حرکت انسان قرار گرفت، الف: فرهنگ الهی که راه سعادت و رسیدن به حق است. ب: فرهنگ شیطانی که عامل سقوط انسان می شود. خداوند بعد از هبوط انسان وی را رها نکرد بلکه با ارسال پیامبران برای رهبری و راهبری وی، خط فرهنگ الهی را تکامل بخشید و بعد از پیامبران خاتم، ائمه اطهار پرچم دفاع از فرهنگ الهی را به دوش کشیدند، گاهی در مشهد خونین به قیام ایستادند و گاهی در کنج زندان برای حراست از این امانت الهی جان دادند بعد از آنها مصلحین و علمای دردمند، دین شناس و مسئول حرکت دفاع را ادامه دادند و کاروان بشریت را از دام شیاطین بر حذر داشتند، ولی سرمایه داران، زرپرستان، غارتگران، مترفین، قارونها و فرعونهای عصر برای بقاء و حیات خویش به چیزی جز سلطه انسان نمی اندیشیدند، با ابزار تبلیغ به قلب واقعیتها همت گماشتند، و با تجاوز به حریم الهی و سد راه خدا باعث غفلت بشریت و سرگردانی و گمراهی او شدند، و با سلطه های نظامی، اقتصادی، سیاسی کام تشنه خود را سیراب نمودند، ولی رشد روز افزون فرهنگ و گسترش ابزارهای ارتباطی باعث بیداری جوامع و خروج آنها از سلطه گذشته گردید.

استعمارگران برای ادامه حرکت خویش ناگزیر به تغییر شیوه ی سلطه پرداختند، و سلطه ی فرهنگی را هدف خویش قرار دادند، و با ابزارهای مختلف به تخریب فرهنگ ها همت گماشتند، تا فرهنگ شیطانی را که توجیه کننده ی سلطه آنهاست غالب نمایند. یکی از مهمترین ابزار سلطه ی فرهنگ شیطانی تبلیغات است، که نتیجه آن، غفلت و انحطاط جامعه، بخصوص نسل جوان و دوری آنها از فرهنگ الهی بود.

در دوره ی پهلوی تلاش برای القای فرهنگ غرب، که جلوه ای از فرهنگ شیطانی بود سرعت بیشتری به خود گرفت، و با حمایت حاکمیت در هممه بخشهای جامعه در شکلهای مختلف رسوخ نمود، و می رفت تا فرهنگ اسلام را در درون خود حل نماید. که امام خمینی چشم بیدار امت اسلامی با شناخت کانون خطر به دفاع از اسلام و فرهنگ الهی برخاست و با هدف دفاع از اسلام قیام نمود و اعلام نمود:

«ملت ایران امروز، برای همین معنا که اسلام را زنده کند و احکام اسلام را زنده کند قیام کرده است».

امام در آغاز قیام با دو مشکل مواجه بود

الف: تبلیغات گسترده علیه اسلام و روحانیت

«اسلام عزیز قرنهاست با نفوذ اجانب، موجه با انحرافها و کج فهمیها است. اسلام را که یکتا مکتب الهی مبارز است، با تبلیغات سوء عمال اجانب به شکل دیگر جلوه داده اند».

ب: قدرت شیطانی شاه، که از داخل و خارج مورد حمایت بود، و مانع دفاع از اسلام و جاری شدن احکام اسلامی در جامعه بود

«مشکل ما از مشکلات دیگران بیشتر بود – و قدرت شیطانی شاه مخلوع از همه قدرتها بیشتر بود و طرفداران او ابرقدرتها و همه حکومتهای اسلامی و غیراسلام بودند».

امام برای رویارویی با این دو مشکل دو ابزار را انتخاب کرد 1- تبلیغات برای شناساندن اسلام 2- امر به معروف و نهی از منکر، برای دفاع از اسلام و برداشتن مانع دفاع و اجرای احکام اسلامی. امام با این دو عنصر مبارزاتی توانست یک ملت را همراه خود نماید، و یک رژیم مسلح و در اوج قدرت را که از داخل و خارج حمایت می شد، و با چهره ی نفاق، دین را توجیه گر قدرت خویش قرار داده بود، سرنگون کند، و از دیگر شیوه های مبارزه همچون مسلحانه، سیاسی و پارلمانی پرهیز نماید. سعی ما در این بخش، بررسی شیوه مبارزاتی امام با دو عنصر تبلیغات و امر به معروف است.

الف: تبلیغات

تبلیغ از ریشه بَلَغ به معنای رسانیدن، رساندن پیام یا خبر، پیام یا مطلبی را به اطلاع مردم رسانیدن است.[261] لفظ تبلیغ از کلمه بلوغ و بلاغ مشتق گشته و به معنی ایصال تام و کامل نامه، خبر، فکر و یا کلام به طرف دیگر می باشد، و مُبلغ نیز کسی است که با تمام جُهد خویش سعی در رساندن ماده تبلیغ به مقصد نهایی که همان فکر و قلب مخاطب باشد، دارد.

تبلیغ دارای مفهوم مختلف است برای شناخت بیشتر چند مفهوم آن را از دیدگاههای مختلف نقل می کنیم. ژاک اِلول فرانسوی تبلیغات را اینگونه تعریف می کند.

«تبلیغات مجموعه ای است از روشها که به وسیله یک گروه سازمان داده شده، به کار برده می شود که مشارکت فعال یا غیر فعال توده متشکل از افرادی را در عمل خواستارند، که از طریق دستکاریهای روانشناسانه، از ناحیه روانشناختی یکی شده و در یک سازمان مندرج شده اند.»

لئونارد دوب محقق آمریکایی ارتباطات در این زمینه می گوید: «تبلیغات تلاشی است برای تغییر شخصیتها و کنترل افراد، متناسب با اهدافی که غیرعلمی و یا دارای ارزشی مشکوک تلقی می شود، در یک جامعه معین و در مقطع زمانی معین».

اما در اسلام تبلیغ به معنای «رسانیدن پیام وحی و فرامین الهی به کلیه افراد بشر و تشویق و دعوت آنان به اطاعت و پیروی از حق و حقیقت و شناساندن بدیها و پلیدیها و ترسیم و ارائه شیوه های ستیز و مبارزه با آنها است».

امام خمینی تبلیغات را از اصول بسیار مهم اسلام می داند و برای آن ارزش زیادی قائل است، تا جایی که شان انبیاء را تبلیغ می داند و درباره ی مفهوم آن می فرمایند: «تبلیغات، که همان شناساندن خوبیها و تشویق به انجام آن و ترسیم بدیها و نشان دادن راه گریز و منع از آن است، از اصول بسیار مهم اسلام عزیز است».

با توجه به تعاریف ارائه شده در تبلیغات، تفاوت زیادی در ماهیت و مفهوم آن وجود دارد، که در اسلام از اصالت بیشتری برای سالم سازی جامعه برخوردار است، تا جایی که می توان در زمینه شناخت، تبلیغات را همان امر به معروف دانست، که بر هر فرد مسلمان برای دفاع از اسلام و ارزشهای اسلامی برای دفاع از اسلام و ارزشهای اسلامی برای دفاع از اسلام و ارزشهای اسلامی و نشان دادن آسیبهای فردی و اجتماعی به عنوان بدیها و پلیدیها، که مانع سعادت فرد و جامعه می شود، واجب است.

اهمیت تبلیغات در مبارزه

تبلیغات مهمترین ابزار انتقال فرهنگ و پیام به دیگر افراد و ملتها است، که در طول تاریخ برای هدایت و یا ضلالت بشر به کار گرفته شده است.

یکی از اهداف انبیاء و رسولان الهی تبلیغ بوده است، و با این ابزار بشر را آگاه و بیدار می کردند، بعد از آنها ائمه اطهار(ع) و مصلحین دیندار با قیام خویش بستر هدایت جامعه را فراهم می آورند، و از غفلت آنها جلوگیری می کردند. ولی شیاطین با قلب واقعیتها و حقیقتهای الهی و با ابزار تبلیغ به مسخ، غفلت، سرگردانی، گمراهی و استثمار انسانها همت می گماشتند. در ابتدای بعثت در اسلام پیامبر گرامی(ص) به مدت سیزده سال با ابزار تبلیغ به بیدار کردن مردم و هدایت به سوی حق پرداختند.

«مسئله تبلیغات از صدر اسلام تا ابد یکی از اموری است که اسلام پافشاری کرده و در این زمان که ما هستیم یک اولویت خاصی دارد.»

دوست و پنجاه سال تلاش ائمه(ع) در جهت تبلیغات اسلام ناب محمدی و احکام آن برای زدودن غبار جهل، التقاط و تحریف اسلام در دوران حاکمیت بنی امیه و بنی عباس نشانگر اهمیت عنصر تبلیغات می باشد، با توجه به رشد فرهنگی، تبلیغات مهمترین ابزاری بود که در خدمت منافع صاحبان قدرت قرار گرفت و در عرصه های سیاسی نقش مهمی ایفا نمود و در عصر جدید رکن اصلی حاکمیت استعمارگران شده است.

«مسئله تبلیغات یک امر مهمی است که دنیا در راس همه امور قرار گرفته است، می توان گفت که دنیا بر دوش تبلیغات است.»

استعمارگران وقتی که متوجه شدند نمی توان با سلاح نظامی به حرکت استعمارگری خود ادامه دهند آن را کنار نهادند، و اسلحه تبلیغات را به دوش گرفتند، که از نظر اقتصادی کم خرجتر و از نظر کاربرد، قوی تر است و حساسیت شیوه های گذشته را ندارد، سلاحی است که روح انسانها را هدف قرار می دهد و در کوتاهترین زمان نگاه جامعه را به خود جلب می کند و آن را تغییر می دهد. با توجه به اهمیت تبلیغات، در پیشبرد اهداف، امام هم به نقش آن در جهت مقابله با دشمن تاکید می کند.

«می دانید که سلاح تبلیغات برنده تر از کاربرد سلاح در میدانهای جنگ است، باید از اسلحه تبلیغات آنها بیشتر ترسید و متاسفانه ما در این زمینه ضعیف هستیم» ... «تبلیغات مسئله ای است پر اهمیت و حساس، یعنی دنیا با تبلیغات حرکت می کند. آن قدری که دشمنان ما از حربه تبلیغات استفاده می کنند، از طریق دیگری نمی کنند. و ما هم باید به مسئله تبلیغات بسیار اهمیت دهیم و از همه چیزهایی که هست، بیشتر به آن توجه کنیم».

جایگاه تبلیغات در رژیم پهلوی

یکی از مهمترین ابزاری که طاغوت جهت مشروعیت بخشیدن به حاکمیت خویش و تثبیت آن بکار می گرفت، تبلیغات بود، و می توان تبلیغات را پایه حاکمیت رژیم پهلوی در ابعاد مختلف نامید. تظاهر به اسلام و اسلام گرایی یکی از جلوه های آن بود.

رضاخان در ابتدای کار برای کسب قدرت، با تبلیغات دروغین و نمایی از اسلامیت، افکار عمومی را به خود جلب کرد و بعد از تثبیت حکومت با همکاری بیگانگان بخصوص انگلیس و بسترسازی عوامل داخلی، به انهدام فرهنگ اسلام که مهمترین قدرت در مقابل اجانب و خادمین و حافظین آن یعنی روحانیت همت گماشت، و تمام حاملها و ابزارهای فرهنگ خودی را تخریب کرد و قدرت منادیان توحید را تضعیف نمود. ابزارهای تبلیغاتی و رسانه های گروهی، مانند روزنامه ها، مجلات، رادیو، تلویزیون، سینما، قلم نویسندگان که همه برای تربیت، هدایت و ارتقاء سطح فرهنگ جامعه گام برمی دارند و نمادی از توسعه فرهنگی و سیاسی هر جامعه محسوب می شوند. در روزگار طاغوت اکثریت آنها در جهت تقویت رژیم و بر علیه اسلام و فرهنگ عمومی کار می کردند.

«روزنامه یا مجله ای که آن وقت منتشر شد، به صراحت به رسول اکرم(ص) جسارت کرد، یک نفر جواب نداد. به صراحت، شعرای آن وقت، نویسندهای آن وقت، روشنفکران آن وقت همه اینها دست به هم داده بودند که اسلام را بکوبند. البته استثنا داشت، اما آنها در اقلیت بودند. نمی توانستند چیزی بگویند. مجلات آن روز خدا می داند که آن مجلات با این جوانان چه کرده است! سینماهای آن روز، تئاترهای آن روز، هنرهای آن روز، اینها هم دست به هم داده بودند که اسلام را از اینجا بیرون کنند و آمریکا را وارد کنند»

تبلیغات در دوره محمدرضا پهلوی با دوره رضاخان بسیار متفاوت بود، چون رضاخان بعد از یک دوره کوتاه، تبلیغات مستقیم علیه اسلام، شعائر، نمادها و روحانیت شروع کرد، و این حرکت نتیجه ی منفی برای رژیم داشت، و باعث شد که رابطه رژیم با مردم قطع و انسجام درونی توده های مردم برای دفاع از ارزشها و فرهنگ اسلام بیشتر شود. اما در دوره محمدرضا پهلوی، با کسب تجربه گذشته برای مقابله با اسلام و تغییر فرهنگ عمومی در دو جهت به تبلیغات علیه آنها پرداخت، یکی با شعار اسلام گرایی و همگرایی با سنتهای اجتماعی و دیگری، ستیز مستقیم علیه اسلام و روحانیت.

1-تظاهر به اسلام و همگرایی با فرهنگ جامعه

هر فرهنگی برای ماندگاری خود باید حامل داشته باشد، اگر فرهنگی فقط در سطح تئوری و نظری باقی بماند و تبدیل به رفتار و عمل در جامعه نشود، در مسیر زمان دچار افول و فراموشی خواهد شد. رژیم این حقیقت را درک کرده بود و سعی کرد که با توجه به تجربیات گذشته با تظاهر به اسلام گرایی، فرهنگ را در سطح شعار نگه دارد و رفتار عملی جامعه را در جهت مخالف سوق دهد، و با انحراف در افکار، اندیشه ها و باورهای دینی مردم تلاش نمود، تا چالشهای حاکمیت با مردم کمتر شود.

«مگر محمد رضا نمی گفت من مسلمانم، قرآن هم طبع می کرد، خدمت حضرت رضا هم می رفت و می ایستاد و برایش زیارت نامه هم می خواندند و نماز هم می خواند و همه این کارها را می کرد، اما نبود اینطور.»

رژیم با چنین تبلیغاتی سعی نمود، چهره و ظاهر خود را موافق اسلام نشان دهد تا افکار عمومی جامعه را که متاثر از اسلام است به خود جلب کند، و در عمل جامعه را از شناخت اسلام ناب محمدی دور نماید. مبلغین وابسته به رژیم هم کام تشنه مردم، بخصوص نسل جوان به اسلام حقیقی را با تبلیغات اسلام آمریکایی و فرهنگ غرب سیراب می کردند، تا مقاومت آنهایی که ناشی از فرهنگ اسلام بود در درون خفه شود.

«پیشتر اسمی از اسلام بود ولیکن اسلام اصلش نبود، یعنی، اصلش دعوا با اسلام بود، می خواستند اسلامزدایی کنند، از بین ببرند همه این چیزها را، منتها با تدریج از اول نمی توانستند بگویند ما قبولش نداریم، می گفتند ما قبولش داریم، لکن پایه ها را، هی می زدند، یکی یکی می زدند احکام اسلام را از بین برده بودند.»

ب: ستیز مستقیم علیه اسلام

بزرگترین قدرتی که استکبار جهانی و اذناب آنها را، که با نامهای مختلف بر جوامع حاکم بودند، تهدید می کردند، اسلام و خادمین آن بود، به همین منظور تلاش کردند که این دو مانع را بردارند.

«آنها اسلام و روحانیت را برای اجرای مقاصد خود مضر و مانع می دانند، این سد باید به دست دولتهای مستبد شکسته شود، موجودیت دستگاه رهین شکستن این سد است، قرآن و روحانیت باید سرکوب شود.»

وقتی که رژیم پهلوی نتوانست، روحانیت را برای حفظ منافع خود، تسلیم نماید، اسلام و روحانیت را خطر جدی برای حاکمیت خود تلقی کرد، و حمله مستقیم علیه آنها را در جهات مختلف شروع نمود.

پرچمداران، محافظین اسلام و مروجان اسلام ناب محمدی سرکوب شدند، و مروجان فساد و مفسدان افکار عمومی با همیاری رژیم در سراسر کشور با اسم تمدن بزرگ آزادانه به ترویج فرهنگ استعماری و طاغوتی پرداختند. تمام نمادهای فرهنگ اسلامی که پشتوانه ایمان و روح جامعه

محسوب می شدند را در هم شکستند، و راه را برای غارتگران بین المللی و بیگانگان فراهم نمودند.

عملکرد طاغوت که جلوه ی روح شیطانی است، باعث غفلت و دوری جامعه از حق و مسمومیت روح ایمان و باورهای الهی بخصوص نسل جوان گردید. امام با شناختی که از فرهنگ و عملکرد ظاغوت داشت، تلاش نمود که ماهیت پلید طاغوت را آشکار نماید، ولی رژیم برای کسب وجهه سیاسی در سطح جهان و مشروعیت بخشیدن به حکومت خود ناگزیر بود که از دریچه نفاق با مردم وارد شود. به همین خاطر با تبلیغات منفی، تحریف چهره دین، ترویج اسلام آمریکایی و بکار گرفتن خشونت علیه وجدانهای بیدار، سعی در گسترش حاکمیت و جذب همراهی با مردم را داشت. علت این امر را باید در فرهنگ غفلت، خاموش کردن روح بیداری در جامعه، بازگشت به جاهلیت و قطع نسلهاست امام برای نجات مردم و جامعه به بیداری می اندیشید، این راه تمام انبیاء و ائمه(ع) برای مبارزه با طاغوت در طول تاریخ بود. راه بیداری، ایجاد شناخت و معرفت گرایی در جامعه است که با ابزار تبلیغ حاصل می شود. برای گسترش بیداری باید، موانع بیداری را در جامعه برطرف کرد، تا نور معرفت در همه جا فروزان گردد، بزرگترین مانع معرفت طاغوت است، باید با شلاق بیداری بر پیکره آن فرو کوفت.

ب: امر به معروف و نهی از منکر

اصل الهی امر به معروف و نهی از منکر، یکی از اصول اساسی سالم سازی جامعه و نگهداری آن است، و در قرآن ایات مختلفی راجع به اهمت آن آمده است.

وَلتَکُن مِّنکُم اُمَّهٌ یدعُونَ إلَی الخَیرِ وَیامُروُنَ بِالمَعرُوفِ وَ ینهَونَ عَنِ المُنکَرِ

در فرهنگ اسلامی اصل امر به معروف و نهی از منکر از جایگاه ویژه ای برخوردار است بطوری که قرآن برتری امت اسلامی را نسبت به دیگر امتها، اجرای اصل امر به معروف و نهی از منکر می شمرد «کُنتُم خَیرَ اُمَّهٍ اُخرِجَت لِلنَّاسِ تَامُرُونَ بِالمَعرُوفِ و تَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ وَ تُومِنُونَ بِاللهِ.»

رجعت جوامع به فرهنگ جاهلیت، یکی از علل سقوط و تباهی آنها است، که خداوند علت آن را عدم اجرای امر به معروف و نهی از منکر می داند، توسعه و اصلاح ساختار جامعه و بسترسازی آن برای شکوفایی استعداد و خلاقیتها، لازمه اجرای اصل امر به معروف و نهی از منکر است که امام می فرمایند:

«امر به معروف و نهی از منکر دو اصلی است که در اسلام، که همه چیز را می خواهد اصلاح کند، یعنی با این دو اصل می خواهد تمام قشرهای مسلمین را اصلاح کند».

اصل امر به معروف و نهی از منکر در طول تاریخ به دلیل وجود حکومتهای جور همیشه مهجور ماند و در دایره ی تنگ مسائل اجتماعی و فرهنگی محصور شد. خیلی از مردم در برخورد با منکرهای کوچک دل خوش هستند، در صورتی اگر منکرهای بزرگ را در جامعه بشناسند، و با آن مبارزه نمایند، منکرهای کوچک بوجود نمی ایند، حکومتهای طاغوت خود عامل نشر و تکثیر منکرها هستند، چه کسانی پدیده ی بی حجابی را در جوامع اسلامی بوجود آوردند و با حجاب مبارزه کردند، چه کسانی فحشا را در پناه هنر، سینما و... در جامعه ترویج نمودند. چه کسانی قمارخانه و دهها مکان فاسد را برای انحراف جوانانی در جوامع اسلامی دایر کردند، و در مسائل سیاسی چه کسانی سیطره کفر و استکبار جهانی را بر امتهای اسلامی مسلط نمودند، چه کسانی فرهنگ غرب را به بهانه تجدد و با شعار دروازه تمدن و انقلاب سفید در جامعه گسترش دادند، اسرائیل در پناه چه دولتهای اسلامی توانست پنجاه سال میلیونها مسلمان را آواره و سرکوب کند. اگر مسلمانان به جای سرگرم شدن در مسائل کوچک به رفع عوامل بوجود آورنده منکرها برمی آمدند، و با آن مبارزه می کردند، این همه منکر گسترش نمی یافت خیلی از این منکرهای کوچک و بزرگ در اثر غفلت و ناآگاهی که طاغوتیان برای گسترش حاکمیت خویش در جامعه ایجاد کردند، بوجود آمده است، به همین خاطر، امام خمینی در عصر مهجوریت امر به معروف و نهی از منکر، فریاد مبارزه با طاغوتیان را برای حذف منکر و دفاع از معروف را سر می دهند.

«هر نظام سیاسی غیر اسلامی نظامی شرک آمیز است، چون حاکمش «طاغوت» است؛ و ما موظفیم آثار شرک را از جامعه مسلمانان و از حیات آنان دور کنیم و از بین ببریم.

و باز به این دلیل که موظفیم شرایط اجتماعی مساعدی برای تربیت افراد مومن و با فضیلت فراهم سازیم. و این شرایط درست خود شرایط حاکمیت «طاغوت» و قدرتهای نارواست. شرایط اجتماعی که ناشی از حاکمیت «طاغوت» و نظام شرک آمیز است لازمه اش همین فسادی است که می بینید. این همان «فساد فی الارض» است که باید از بین برود، و مسببین آن به سزای اعمال خود برسند. این همان فسادی است که فرعون با سیاست خود در کشور مصر به وجود آورد، و «إنَّهُ کانَ مِنَ المُفسِدینَ» در این شرایط اجتماعی و سیاسی، انسان مومن و متقی و عادل نمی تواند زندگی کند و بر ایمان و رفتار صالحش باقی بماند. و دو راه در برابر خود دارد: یا اجباراً اعمالی مرتکب شود که شرک آمیز و ناصالح است. یا برای اینکه چنین اعمالی مرتکب نشود و تسلیم اوامر و قوانین «طواغیت» نشود، با آنها مخالفت و مبارزه کند تا آن شرایط فاسد را از بین ببرد.

ما چاره نداریم جز اینکه دستگاههای حکومتی فاسد و فاسد کننده را از بین ببریم و هیئتهای حاکمه خائن و فاسد و ظالم و جائر را سرنگون کنیم.»

امام برای اصلاح جامعه در ابعاد مختلف، متکی بر همین اصل امر به معروف و نهی از منکر، قیام را سازماندهی می کند، و تمام مراحل انقلاب اسلامی را می توان حاصل اجرای این اصل اساسی اسلام دانست.

مبارزات مثبت و منفی امام، ارشاد و نصیحت به رژیم، توجه به مردم و تبلیغ دین اسلام برای ایجاد بیداری در جامعه، وحدت و همبستگی در میان مردم حول محور دین اسلام و در نهایت قیام علیه طاغوت و سرنگونی رژیم، همه مراحلی از اصول امر به معروف و نهی از منکر است. برای شناخت و تحلیل انقلاب اسلامی بدون درنظر گرفتن این اصل دچار انحراف در تحلیل محتوا خواهیم شد، اگر چه بعضی از شیوه ها، مراحل، واژه ها و اصطلاحات انقلاب اسلامی، با انقلاب و مبارزات دیگر ملتها، شباهت دارد، ولی نمی توان در محتوا آنها را یکی دانست. اصطلاحاتی مانند، مردمگرایی، مدنیت، حکومت، آزادی، تظاهرات، اعتصاب و دهها اصطلاح دیگر که در مراحل مختلف انقلاب وجود داشت همه ریشه در فرهنگ اسلامی دارد، و از نظر معنا و مفهوم با واژه های غربی متفاوت است، مثلاً اعتصابی که امام در مراحل مبارزه توصیه می فرمود از مراحل امر به معروف و نهی از منکر است.

«ملت مسلمان باید از این شاه و دولت یاغی غاصب تبری کنند و مخالت با آن لازم است. تمام اقشار ملت، خصوصاً اهالی قراء و قصبات، باید بدانند که شاه غاصب و دولت یاغی او کمر به هَدم مقدسات اسلامی بسته اند، و اگر مهلت پیدا کنند به محو آثار شریعت بر می خیزند. بر تمام طبقات ملت لازم است با هر وسیله ممکن به سقوط این دستگاه جبار قیام کنند. اطاعت این دستگاه اطاعت طاغوت و حرام است.»

مطلب دیگری که در اینجا اهمیت دارد، رابطه تبلیغات با امر به معروف و نهی از منکر است، این دو موضوع پیوستگی زیادی با هم دارند، شاید بتوان گفت که امر به معروف و نهی از منکر، در مرحله شناخت، همان تبلیغات است که برای شناساندن اسلام در ابعاد مختلف انجام می شود. خیلی از مراحل و ابزارهای تبلیغاتی مانند، سخنرانی، موعظه های اخلاقی و اجتماعی کتاب، هنر، مجالس و محافل علمی و مذهبی، نشریه ها، روزنامه ها و ... که برای شناساندن اسلام، احکام اسلام و دعوت به آن و شناخت ماهیت کفر، نفاق، شرک و تمام پلیدیهایی که مانع رشد انسان می شود، مصداق امر به معروف و نهی از منکر است بعد از فوت ایت الله بروجردی رژیم پهلوی حرکتی را برای درهم شکستن ساختار سیاسی، اجتماعی اقتصادی و فرهنگی جامعه، بدون در نظر گرفتن ظرفیتها و سنتهای اجتماعی و فرهنگی شروع کرد. اگر چه این حرکت تلاشی برای غربی کردن جامعه بود، ولی بستر قیام را برای امام فراهم نمود، که در اولین برخورد با رژیم جایگاه دین و فرهنگ اسلامی را متذکر شود. این واکنش بیشتر جنبه ارشادی داشت تا بدین وسیله حاکمیت را به اجرای فرامین احکام اسلامی ملزم سازند و از هدر رفتن نیروهای انسانی و مادی و رویارویی جامعه با رژیم جلوگیری شود. سرآغاز این مخالفت در برخورد با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی بود، که امام طی چندین نامه، پیام و سخنرانی حاکمام رژیم بخصوص نخست وزیر وقت، آقای اسدالله اعلم و شاه را نصیحت نمود، تا اعمالی خلاف اسلام و قانون اساسی انجام ندهند، در آبانماه 1341 طی نامه ای خطاب به علم نخست وزیر نوشت:

«اینجانب مجدداً به شما نصیحت می کنم که به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسی گردن نهید، و از عواقب وخیمه تخلف از قرآن و احکام علمای ملت و زعمای مسلمین و تخلف از قانون بترسید، و بدون موجب، مملکت را به خطر نیندازید.»

در 19 آذر 1341 طی سخنانی خطاب به نخست وزیر و شاه اعلام می کند که:

«ما تا به حال با اینها مماشات نموده و به نصیحت و تذکر اکتفا کردیم و نگذاشتیم ملت عصبانی شود و اگر یک روز ملت با حالت عصبانی از خانه خارج شود مطلب صورت دیگری پیدا خواهد کرد. آن روز است که سرباز به نفع اسلام سرنیزه را بیندازد و ژاندارم تفنگ را، آن روز است که دیگر نه کافی برای عَلَم باقی خواهد ماند و [نه] کافی مرتفعتر از آن. من که با شاه ارتباطی ندارم، لذا شفاهاً پیام می دهم که مملکت در معرض خطر است.»

رژیم با پافشاری و پیگیری روحانیت به رهبری امام، لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را پس می گیرد و از مواضع خود عقب نشینی می کند. و این عقب نشینی به مفهوم، عقب نشینی از مواضع طاغوتی نیست بلکه راه حرکت برای مقصد تعیین شده به بن بست می رسد، و رژیم سیاست خود را تغییر می دهد. و در مرحله دوّم با آمادگی بیشتری وارد میدان می شود، اعلام اصول انقلاب سفید و رفراندوم برای تصویب آن، از طرف شاه باعث شد که امام جهت مبارزه را از دولت به سمت شاه تغییر دهد، و شاه را عامل این تغییرات ضد ملی و مذهبی معرفی نمایند.

«آن غائله بر حسب ظاهر به دولت مربوط می شد، طرف حساب ما دولت بود، شکست نیز به پای دولت محسوب گردید و شکست یک دولت حتی سقوط دولتی در یک حکومت چندان اهمیت ندارد، اساس رژیم را بر باد نمی دهد و حتی گاهی بر تحکیم رژیم و حفظ آن از خطر، به سقوط دولت مبادرت می شود، لکن در اینجا آن که رو در روی ما قرار دارد و طرف خطاب و حساب ما می باشد، شخص شاه است که در مرز مرگ و زندگی قرار گرفته و چنانکه خود اظهار داشته، عقب نشینی او در این مورد به قیمت سقوط و نابودی او تمام خواهد شد.»

رژیم برای مشروعیت بخشیدن به اعمال خود تبلیغات گسترده ای را علیه اسلام و روحانیت شروع نمود تا با اغفال نمودن مردم، اعتماد آنها را به خود جلب و از اسلام و روحانیت دور نماید. امام متوجه تاکتیک رژیم می شود و ضمن اعلام آمادگی برای مبارزه، اعمال فریبنده رژیم را آشکار می سازد و اعلام می کند که:

«نباید مثل غائله گذشته عقب نشینی دستگاه را انتظار داشت و در عین حال، مخالفت و مبارزه با آن از وظایف حتیمه و ضروریه ما می باشد. زیرا خطری که اکنون عموم مردم را تهدید می کند بزرگتر از آن است که بتوان از آن چشم پوشید و در قبال آن بی تفاوت ماند. دستگاه حاکمه برای اغوا و اغفال ملت، دام وسیعی گسترده، و به یک سلسه اعمال ظاهر فریب و گمراه کننده دست زده است.»

شاه برای عوام فریبی و جلب اعتماد مردم و علما، به قم سفر نمود، ولی با عکس العمل منفی امام و مردم مواجه شد و برای جبران این شکست حمله گسترده ای را علیه مردم و حوزه شروع نمود که نتیجه ای برای رژیم نداشت. ولی با وجود همه مخالفتها، شاه به روند تحولات ضد دینی می اندیشید، و با عملکرد خویش نشان داد که مثل همه طاغوتیان تاریخ حاضر به پذیرش حق نیست. امام با الهام از مبارزات انبیاء و ائمه(ع) به مقابله خویش علیه طاغوت ادامه داد، و در این مرحله سعی کرد که چهره طاغوت را برای آگاهی جامعه آشکار و خط آن را با توحید جدا و نفاق درونی رژیم را بر ملا نماید.

افشای چهره طاغوت

تلاش گسترده امام برای ارشاد رژیم و ملزم نمودن آنها به اسلام و احکام اسلامی نتیجه ای نداشت، و طاغوت عملاً نشان داد که قرای رسیدن به هدف، از کوبیدن اسلام و پاسداران آن (روحانیت) که دو مانع عمده غربگرایی حکومت هستند از هیچ چیزی ابا ندارد، و در عید سال 1342 با در هم کوبیدن مدرسه فیضیه در سالروز وفات امام صادق(ع) خشم خود را نسبت به دین و روحانیت نشان داد. امام برای بیداری مردم و نشان دادن ماهیت طاغوت و وابستگان آن که با شعار شاه دوستی به فیضیه حمله نمودند، و برای خنثی نمودن حرکت تبلیغی رژیم اعلام کرد.

«شاه دوستی یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، و تجاوز به مراکز علم و دانش؛ «شاه دوستی» یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانه های اسلام و محو آثار اسلامیت، «شاه دوستی» یعنی کوبیدن روحانیت و اضمحلال آثار رسالت».

این حرکت تبلیغی باعث شد که رابطه شاه – به عنوان قدرت حاکمه – با مردم که در شعار شاه دوستی تجلی پیدا می کرد، گسسته شود و اهرمهای حمایتی رژیم کاهش پیدا کند، و پیوند روحانیت با مردم بیشتر شود، نماد آن را می توان در حمایت مردم از آرمانهای روحانیت بخصوص امام در قیام 15 خرداد جستجو کرد.

حمله رژیم به حوزه علمیه – کانون نور و معرفت الهی – با واکنش مختلف جامعه، روحانیون و مراجع عالیقدر قرار گیرد، تا جایی که ایت الله حکیم از امام برای مهاجرت به نجف دعوت کرد، که مورد موافقت امام قرار نگرفت و هجرت روحانیت و مراجع به نجف را به صلاح حوزه ی قم ندانست.

«با هجرت مراجع و علمای اعلام – اعلی الله کلمتَهم – مرکز بزرگ تشیع در پرتگاه هلاکت افتاده و به دامن کُفر و زندقه کشیده خواهد شد، و برادران ایمانی عزیز ما در شکنجه و عذاب الیم واقع خواهند شد. م می دانیم با این هجرت، تغییرات و تحولات عظیمی روی خواهد داد که ما از آن بیمناکیم».

رژیم تلاش می کرد که بعد از فوت ایت الله بروجردی، مرجعیت شیعه به نجف انتقال یابد، ولی با هوشیاری امام، تلاش رژیم ناکام ماند و با همت ایشان پایگاه مرجعیت در قم تقویت شد.

با آشکار شدن چهره طاغوت، امام ضمن بیان روش مبارزه خود اعلام می کند؛ که در مقابل رژیم و عملکرد او نمی توان ساکت بود و با شیوه مبارزاتی علمای گذشته عمل کرد.

«امروز روزی نیست که به سیره سلف صالح بتوان رفتار کرد. با سکوت و کناره گیری همه چیز را از دست خواهیم داد.»

امام برای شناساندن بیشتر چهره ی طاغوت به مقایسه طاغوت و دشمنان صدر اسلام می پردازد، و عملکرد رژیم را با عملکرد خلفای بنی امیه چهره ننگین تاریخ که در پوشش اسلام بزرگترین جنایت را علیه اسلام و مسلمین روا داشته اند مورد مقایسه قرار می دهد و صف خود را از طاغوت جدا می کند، و اعلام می کند که:

«اولاً کار اینها با یزید هیچ فرقی نمی کند، ثانیاً، اگر بخواهند چنین عملی را انجام بدهند و بخواهند دستجات ما را بکوبند و مردم را به قتل برسانند، ما نیز از هم اکنون مانند حسین اعلام می کنیم که هر که با ماست به طرف ما بیاید و هر کس که با ما نیست به سمت لشکر یزید برود.»

رژیم با تمام توان سعی نمود، با دادن شعارهایی، خود را اصلاح طلب و متجدد بخواند و ماهیت و عملکرد خود را علیه اسلام مخفی نگهدارد، و با تخریب چهره روحانیت به عنوان کهنه پرست، عقب مانده و مرتجع، راه را برای غربی کردن جامعه با شعارهای دروازه تمدن بزرگ هموار نماید.

ولی امام با موضع گیری سریع، حرکتهای تبلیغاتی رژیم را خنثی نمود، و اعلام کرد که:

«خواسته های روحانیت عمل به قوانین اسلام است، این ارتجاع است؟ رسول اکرم مرتجع بود؟... اسلام با آثار تمدن مخالف نیست. ... ما با این مظاهر استعماری مخالفیم... ما با ترقی زنان مخالف نیستیم، با این فحشا مخالفیم».

افشاگری امام، واکنش منفی رژیم را به همراه داشت بطوری که سازمان امنیت کل کشور، حرکتهای تبلیغاتی و فعالیتهای روحانیون را محدود نمود، و در محرم سال 1342 برای جلوگیری از افشاگری روحانیون از تمام مبلغین تعهد می گیرد که راجع به سه موضوع، شاه، اسرائیل و خطرات اسلام مطالبی نگویند. این حرکت ساواک با مخالفت امام روبرو می شود، و در عصر عاشورا، روی همین سه محور سخنرانی می کند و اعلام می کند که ما هرچه گرفتاری داریم، از این چیز است، و دیگر روحانیون هم به تهدیدات رژیم اعتنایی نمی کنند. و رژیم که از این تهدیدات نتیجه ای نگرفته بود، برای مهار گسترش بیداری، در سحرگاه 15 خرداد، در حالی که امام بر سجاده عشق نشسته بود، دستگیر و به تهران منتقل می شود، رژیم با دستگیری منادی حق، سعی در خاموش کردن کانون بیداری داشت، که ناگهان قم با شعار یا مرگ یا خمینی به انتظار صبح خونین 15 خرداد نشست، و با طلوع خورشید 15 خرداد شاهد مظلومیت هزاران انسان که در دفاع از اسلام و قرآن در سرتاسر ایران بخصوص در قم و تهران به خون نشسته اند بود، 15 خرداد سرآغاز قیامی بود که بدست روحانیت و به رهبری امام با شعار الله اکبر در تاریخ به وقوع پیوست، تا قدرت مذهب را در عصر بی ایمانی، سکولاریزم و نفی دین در تحولات جامعه نشان دهد.

طلیعه بیداری

هیچ قیام مردمی با خشونت خاموش نمی شود، مگر اینکه قدرتمندتر از گذشته در موقع مناسب در بستر زمان سر برآورد. قتل عام مردم در 15 خرداد 1342 واکنش رژیم علیه روند رو به گسترش بیداری ملت مسلمان بود، و خود سرآغاز انقلاب اسلامی گشت. رژیم با ابزا خشونت تلاش نمود، که تمام کانونهای بیداری را خاموش و ملت را در تاریکی استبداد طاغوت نگهدارد، تا راه سلطه برای استکبار جهانی فراهم گردد، بعد

از یک دوره خشونت علیه ملت، با تصویب لایحه کاپیتولاسیون سعی نمود، امنیت لازم را برای استکبار جهانی فراهم نماید، به همین دلیل، امام چشم بیدار ملت اسلامی و پاسدار حریم اسلام را، بخاطر اعتراض به این لایحه از وطن تبعید تا رضایت سرکردگان استکبار را بدست آورد و سرسپردگی خویش را به آنها نشان دهد.

اگر چه 15 خرداد، چهره نفاق و ماهیت ضداسلامی رژیم را نشان داد ولی حرکت خشونت آمیز علیه ملت باعث انزوای افراد، گروههای سیاسی و احزاب و کنترل فعالیتهای آنان شد. و رژیم هم سعی نمود، با فعالیتها و تبلیغات در چند جهت عیوب خود را پرده پوشی و تبلیغات مخالفین را خنثی نماید.

الف: تبلیغات گسترده علیه اسلام و روحانیت

ب: ایجاد اختلاف و تفرقه میان مبارزین با شیوه های مختلف

ج: ایجاد فشار و اختناق در سطح جامعه و سختگیری برتمام مبارزین و فعالین علیه رژیم

د: آلوده کردن فضای فرهنگی جامعه بخصوص برای نسل جوان، تا بستر دوری آنها را از مذهب و روحانیت فراهم نماید.

امام برای درهم شکستن توطئه های رژیم تلاش گسترده ای نمود، گرچه تبعید ایشان از وطن ارتباط رهبری را با توده مردم مشکل می کرد ولی امام از طریق شبکه های مختلف از جمله مسافرین، روحانیت و دانشجویان، از آخرین اطلاعات و اخبار جامعه باخبر می شد و برای هدایت آن و گرم نگهداشتن تنوره انقلاب برنامه ریزی مناسب طراحی می نمود. رژیم با عملکرد و رفتار خویش نشان داد، برای تحولات موردنظرش، جز با حذف دین و روحانیت قانع نیست، در مقابل امام هم حذف رژیم و ایجاد حکومت اسلامی را هدف قرار می دهد.

«شاه می خواهد مثل پدرش بی دینی را رواج دهد، چقدر ما نصیحت کردیم که این کارها نتیجه خوبی ندارد، اکنون که به گفته ما گوش نمی دهند، ما هم باید به یاری خدا مخالفین دین را سرنگون کنیم، حالا هر مقامی می خواهد باشد، خواه شاه مملکت، خواه دولت.»

باید توجه داشت که تشکیل یک حکومت در زمان کوتاه میسر نیست و احتیاج به فعالیتهای گوناگون دارد تا جامعه برای تغییر سیستم آماده گردد.

«هیچ عاقلی انتظار ندارد که تبلیغات و تعلیمات ما به زودی به تشکیل حکومت اسلامی منتهی شود، برای توفیق یافتن در استقرار حکومت اسلامی احتیاج به فعالیتهای متنوع و مستمر داریم، این هدفی است که احتیاج به زمان دارد».

تشکیل حکومت اسلامی برای امام هدف نیست بلکه مقدمه هدف است. حکومت وسیله ای برای الهی کردن جامعه و جاری ساختن احکام اسلامی است. تشکیل حکومت و تغییر هر نظامی بدون همکاری و هماهنگی توده مردم پایدار نیست، سیر تحولات گذشته ایران نشان می دهد که هرکجا رابطه مردم با حکومت و نظام سست شود مسیر نظام در ارتباط با وظایفش دگرگون گشته و قدرت سیاسی اش ضعیف گردید.

«باید از این تاریخ موجود عبرت ببرند، که وقتی حکومت پایه قدرتش به دوش ملت نباشد، ملت با قلبش با آن موافق نباشد، هرچه قدرتمند باشد، هم نمی تواند پایداری کند».

دگرگون سیستم سیاسی باید با تغییر افکار عمومی همراه باشد، مقدمه تغییرات در افکار و فرهنگ عمومی ایجاد بیداری در جامعه است، برای چنین تحولی امام باید مبارزات جامعه را تا تشکیل حکومت اسلامی در چند مرحله رهبری کند.

1. ایجاد بیداری برای قیام

2. تبلیغ اسلام به عنوان معیار و محور مبارزه

3. وحدت و سازماندهی مبارزه در پناه اسلام

4. قیام علیه طاغوت و تشکیل حکومت اسلامی

1-ایجاد بیداری برای قیام

بیداری تغییر باور انسانها است، که مسیر و جهت آنها را برای رسیدن به هدف مشخص می کند، و راهی برای بازگشت به خویشتن است «فَرَجَعُوا إِلَی انفُسِهِم» تا انسان خود را بازجوید، و در مسیر حق گام بردارد، آگاهی خونی است که به فرد و جامعه حیات می بخشد، و زندگی موقعی معنا پیدا می کند که با بیداری به حیات برسد، جامعه ای که مشعل بیداری در آن خاموش گردد، حیات در آن می میرد، و تحول واقعی هر جامعه به بیداری درونی مردم آن بستگی دارد.

«إنّ الله لا یغَیرِ مَا بِقَومٍ حَتّی یغَیرِّوا مِا بِاَنفُسِهِم»

فرعونیان و مستکبران تاریخ همیشه از ناآگهی و غفلت مردم که با ابزار تبلیغات، برای تحکیم سلطه ایجاد شده، استفاده می کنند. اساس حکومت طاغوتیان، غفلت و ناآگاهی است. در طول تاریخِ سیاسی ایران هم از چنین شیوه ای برای سلطه استفاده شده است.

«در طول تاریخ، در این سده های آخر، کوشش شده است که ملتهای جهان سوم خواب باشند، غافل باشند و توجهشان به شخصیت خودشان نباشد و شخصیت خودشان را اصلا ً وابسته به غیر بدانند. این قضیه از سالهای بسیار طولانی بوده است و هی دائماً رشد کرده است تا این اواخر به رشد تمام رسیده بود.»

اساسی ترین موضوعی که باعث غفلت و خواب می شود، جدایی ملتها از فرهنگ خودشان است، چون فرهنگ زیرساخت هویت هر ملت است. به همین منظور استعمارگران برای تامین منافع، اول به سراغ فرهنگ یک جامعه می روند و آن را به نفع خود دگرگون می کنند.

«تردیدی نیست که جهانخواران برای به دست آوردن مقاصد شوم خود و تحت ستم کشیدن مستضعفان جهان راهی بهتر از هجوم به فرهنگ و ادب کشورهای ضعیف ندارند.»

استعمارگران با هجوم به فرهنگ جوامع ضعیف توانستند فکر آنها را وابسته کنند و هویت را از آنان باز ستانند، ملتی که هویت خویش را از دست بدهد، نسبت به آسیبهای درون خود بی تفاوت می ماند و در چنین شرایطی سلطه بیگانگان و دست نشانده آنان را می پذیرد، و خواسته خود را در خواسته بیگانگان و هویت خویش را در فرهنگ آنها جستجو می کند. اعتماد در جامعه سست می شود و قدرت دفاع از فرهنگ خودی و ارزشها از بین می رود، برای رهایی از چنین وضعیتی، ابتدا باید ملت را از این خواب و غفلت بیدار کرد، تا خودش و فرهنگش را باور کند، چون اساس هر حرکتی، باور است.

«شما باید بیدار شوید و از این خوابی که بیشتر از چند صد سال به ما تزریق کردند و ما را به خواب کردند، اول قدم این است که ما بیدار بشویم».

آنچه در بیداری یک ملت مهم است، جهت و هدف بیداری است. چون بیداری نشان دهنده ماهیت یک قیام است. در طول تاریخ نهضتها و انقلابها، ملتها بیدار شدند وبه جای رهایی، دست یابی به آزادی و رفع سلطه، دوباره دچار طاغوت و استکبار قویتر گردیدند. و امام تلاش نمود تا این بیداری صبغه و ماهیت اسلامی خود را حفظ کند و دچار انحراف نشود.

«این بیداری ملت است که سایه قرآن کریم و تعلیمات اسلام به پا خواسته است».

2-تبلیغ اسلام به عنوان معیار و محور مبارزه

خورشید بیداری در جامعه ایران با نام خدا و انگیزه الهی، برای دفاع از اسلام و فرهنگ اسلامی طلوع نمود، تا اسلام را به عنوان یک فرهنگ در زندگی فردی و اجتماعی جامعه جاری کند، و جامعه بر اساس آن هویت گم گشته خویش را باز یابد.

«ما مقصدمان است، اسلام است، به غیر اسلام نباید فکر کنیم، به غیر قوانین آنچه اسلام نباید فکر کنیم، مقصود ما، این است که هر جا این مملکت برویم اسلام را ببینیم.

هر عقیده ای برای ماندگاری باید با روح فرهنگی جامعه سازگاری داشته باشد و در مسیر نیاز انسانها و زیر ساخت تحولات جامعه قرار گیرد، و در غیر این صورت، به عنوان یک تفکر ذهنی در بستر زمان با تفکرات دیگر درهم می آمیزد و بالندگی و شفافیت خود را از دست می دهد و دچار مرگ تدریجی می شود.

در طول تاریخ مستکبران و فرعونیان وقتیکه نمی توانستند با ادیان الهی رو به رو شوند سعی می کردند جهت دین را عوض کنند و یا با تحریف از کارکرد آن جلوگیری نمایند.

حاکمیت قدرت طلبان به نام دین و کلیسا در قرون وسطی نمونه ای از این حرکت بود. ستیز و مبارزه مردم اروپا برای رهایی از استبداد قرون وسطی منجر به نفی دین در زندگی اجتماعی و سیاسی جامعه گردید تا جایی که انقلاب فرانسه با نام روشنگری و روشنفکری به حضور دین در عرصه جامعه پایان بخشید و آن را در محدوده کلیسا زندانی نمود. در اواسط قرن نوزدهم شخصیتهایی مثل مارکس تئوری دین افیون جامعه بر اساس شناخت جامعه کلیسا زده اروپا، در اذهان عمومی جاری ساخت و در ابتدای قرن بیستم انقلاب اکتبر روسیه مرگ حیات سیاسی دین را اعلام نمود. و شعاع این تئوری جوامع اسلامی را هم در بر گرفت، اگر چه غرب دین را رسماً نفی نکرد ولی با تبلیغات کاذب، و نسبت دادن همه گرفتاریها و عقب ماندگی خود به دین باعث تغییر باور انسانها نسبت به دین شدند، تا جایی که مبارزین کشورهای مسلمان، مبارزات ضد استعماری خود را با نام دین شروع کرده بودند در میانه راه مسیر مبارزه را تغییر داده و با وام گرفتن از افکار سوسیالیستی و مارکیستی به راه خود ادامه دادند و حتی در ایران هم گروههایی مثل سازمان مجاهدین خلق که در دهه چهل با نام مذهب مبارزه خود را آغاز کرده بودند، در دهه پنجاه عقاید مارکسیسم را به عنوان تئوری مبارزاتی جایگزین مذهب اسلام نمودند.

مبارزات دو قرن اخیر ملت ایران با استبداد و استعمار نشان می دهد که تنها از طریق مذهب می توان به پیروزی پایدار دست یافت و امام هم این مسئله را به خوبی شناخت و اعلام داشت که:

«راه رهایی هر ملتی از چنگال استعمار، مذهب است که ریشه در عمق جان آن ملت دارد.»

برای رسیدن به محوریت مذهب در مبارزه دو مشکل فراسوی حرکت امام وجود داشت:

الف- انحراف در شناخت از مذهب

ب- عدم تبلیغات صحیح از مذهب

الف: انحراف در شناخت از مذهب: اجانب وقتی نمی توانستند مستقیماً با مذهب مبارزه کنند و یا آن را از صحنه سیاسی دور کنند، سعی کردند در جهت فهم و شناخت آن انحراف ایجاد کنند، و شناختی را بوجود آورند که مانع برای حرکتها استعماری در ابعاد گوناگون نشود، با شعارهای فریبنده توسط نیروهای داخلی با قالبهای از پیش تعیین شده نقش مذهب را در جوامع کم رنگ نمودند.

«اسلام عزیز قرنهاست با نفوذ اجانب، مواجه با انحراف و کج فهمیها است، اسلام را که یکتا مکتب الهی مبارز است، با تبلیغات سوءعمال اجانب به شکل دیگر جلوه داده اند».

کج فهمی و تحجر باعث دور شدن جوامع بخصوص جوانان مسلمان از مذهب گردید و همین دوری از مذهب اسلام، زمینه انحطاط در ابعاد مختلف را فراهم آورد، که بزرگترین آن پذیرش سلطه غرب بخصوص سلطه فرهنگی آن است.

«مهمترین عامل انحطاط مسلمین، دوری و بی خبری از تعالیم واقعی و حیاتبخش اسلام است».

امام برای درهم شکستن قالبهای تحجر در ابتدا قیام سعی نمود مبارزه علیه رژیم را به درون حوزه بکشاند. و با تحرک بخشیدن به حوزه، تبلیغات منفی علیه اسلام را کنار بزند. و چهره نورانی و شفاف اسلام را با تبلیغات روحانیون متعهد به جامعه عرضه نماید.

ب: عدم تبلیغات صحیح از مذهب

مذهب در تمام تحولات سیاسی ایران نقش عمده ای داشت و مانع بزرگی برای غارتگری استعمارگران و نوکران داخلی آنها بود، دشمنان با درک این واقعیت و عدم توانایی برای رویارویی مستقیم با مذهب، تلاش نمودند تا مانع شناخت چهره واقعی اسلام گردند.

«اینها قدرت اسلام را لمس کردند، فهمیدن که اسلام چیست، فهمیدن در مقابل اسلام، ابرقدرتها نمی توانند بایستند.»

دشمنان برای اینکه قدرت اسلام ر ضعیف کنند سعی کردند آن را ناقص و بد معرفی کنند، تا اذهان جامعه از آن برگردد و زمینه غارت و چپاول برای آنها آماده گردد، و هیچ نیرویی به عنوان مزاحم در سر راه آنها قرار نگیرد.

«هم اسلام را بد معرفی می کنند، هم آخوند را بد معرفی می کنند، چرا؟ برای اینکه آنی که در مقابل اینها بایستد اسلام است، آن کسی که می خواهد پیاده کند آن را، آخوند است آنان نمی خواهند، این مطلب واقع شود، آنها می خواهند که اسلام را بد معرفی کنند، مردم از اسلام برگردند و آخوند هم که کنار برود، باقی بماند خودشان و هر کس که دلشان می خواهد.»

نماد این تبلیغات را می توان در شعار جدایی دین از سیاست، دین افیون است و دین عامل عقب ماندگی ماست، که به وسیله رژیم منتشر می شد ملاحظه نمود:

امام با شناخت کامل از توطئه های دشمن در برخورد با مذهب، سعی نمود با شناساندن مذهب به جامعه، آن را به عنوان محور تمام تحولات و مبارزه معرفی نماید، و تنها راه رهایی و بازگشت به اسلام بداند و تمام تلاش خود را در حفظ ماهیت مذهبی بودن انقلاب به کار گیرد. و از هر حرکتی که بدون شعار مذهب مطرح می گردید نفی نماید، و با همان ابزار مذهب انقلاب را تا پیروزی نهایی به پیش ببرد.

«وظیفه بزرگی داریم و آن اینکه اسلام را آن طوری که هست، آن طوری که خدای تبارک و تعالی فرموده است، آن طوری که در روایات و در قرآن ما هست، آن طور به مردم ارائه بدهیم و به دنیا ارائه بدهیم و همین خودش از هزار توپ و تانک بیشتر می تواند موثر باشد. آن چیزی که با ارشاد حاصل بشود، قلب مردم را برمی گرداند. و این کار، این هنر از اسلام می اید و این هنر از احکام اسلام می اید، نه با یک توپ و تانک بخواهد کار بکند، او نمی تواند کاری بکند.»

3-وحدت و سازماندهی مبارزه در پناه اسلام

یکی از مهمترین آسیبهای نهضتها و قیامتها، تفرقه است، که مانع به کارگیری همه نیروهای مبارزاتی در جهت هدف واحد می شود، و زمینه هرز نیروها و رسوخ دشمن به درون مبارزه و در نهایت شکست آن را فراهم می آورد.

زمینه تفرقه را می توان در تشتت عقیده و ایدئولوژی مبارزاتی، روحیه خود محوری رهبران مبارزه و عدم شناخت کافی از دشمن و توطئه های او برای در هم شکستن مبارزه جستجو کرد. با توجه به تجربیات تاریخی تشتت عقیده زمینه خیلی از تفرقه ها را بوجود آورده است چون تشتت در عقیده باعث تعدد ابزار مبارزه، شیوه، جهت و رهبری در مبارزه را بوجود می آورد. شکست مشروطه و نهضت ملی نفت از مصادیق بارز این تشتت عقیده می شود. و از طرفی مبارزه چند دهه گروهها، سازمانها و احزاب سیاسی علیه حاکمیت پهلوی نشان داد، که هیچکدام از آنها نتوانستند تا آخر، مبارزه را ادامه دهند، یکی از عوامل این شکست را می توان، در عدم وحدت میان آنها و جامعه دانست و این عدم وحدت ناشی از تفاوت ایدئولوژی و عقیده سازمانها، احزاب و گروههای سیاسی با جامعه بود، که باعث شد، جامعه آنها را همراهی نکند، از آنجا که وحدت و انسجام افراد، گروهها و احزاب و رفتارهای فردی و اجتماعی در مبارزه براساس آرمانها و هدفهای آنها شکل می گیرد، و آنها به دلیل نداشتن آرمانی مشترک و هدفی واحد نتوانستند، وحدت کلی را علیه رژیم بین خودشان سازماندهی کنند.

امام با الهام از تجربیات گذشته، وحدت درون قیام را براساس اسلام سازماندهی نمود چون امام اساس قیام را دفاع از اسلام و جاری نمودن آن و احکام اسلامی در جامعه می دانست و این وحدت هم باید تابعی از ماهیت قیام باشد.

«طبقه جوان روشن بین در خارج و داخل روابط خود را محکم و در زیر پرچم اسلام که تنها پرچم توحید است، یکدل و یکصدا از حق انسانیت و انسانها دفاع کنند، تا بخواست خداوند متعال دست اجانب از کشورهای اسلامی قطع شود.»

امام با محور قرار دادن اسلام توانست همه اقشار جامعه را علیه طاغوت بسیج نمایند و زمینه وحدت در هدف، انگیزیه و شعار را فراهم آورد و همه مردم در صنوف مختلف یک هدف و شعار داشته اند. بطوری که این وحدت با ریشه مذهبی دنیا را به شگفتی وا داشت. میشل فوکو در این زمینه می گوید:

«اراده جمعی یک ابزار نظری است. اراده جمعی را هرگز کسی ندیده است و خود من فکر می کردم که اراده جمعی مثل خدا یا روح است و هرگز کسی نمی تواند با آن روبرو شود. نمی دانم با من موافقید یا نه. اما ما در تهران و سراسر ایران با اراده جمعی یک ملت برخورد کرده ایم.»

و در کتاب دیگری به نام ایرانیان چه رویایی در سر دارند می گوید:

«این کشور پهناور که جمعیتش در حاشیه دو کویر بزرگ پراکنده است، این کشوری که توانسته است از آخرین دستاوردهای پیچیده تکنولوژی در کنار شیوه های زندگیی که از هزار سال پیش ثابت مانده است بهره مند شود، این کشوری که سانسور و نبودِ آزادی عمومی بند بر پایش نهاده است، با همه اینها چنین وحدت شگفت انگیزی از خود نشان می دهد. پزشک تهرانی و ملای شهرستانی، کارگر نفت و کارمند پست و دانشجوی چادری همه یک اعتراض و یک خواست دارند. در این خواست چیزی هست که مایه تشویش خاطر است ما همیشه صحبت از یک چیز است، یک چیز واحد و بسیار مشخص: شاه باید برود، اما برای مردم ایران، این چیز یگانه معنیش همه چیز است.»

امام با ایجاد چنین وحدتی بر محور اسلام توانست، قیام عمومی مردم را به رهبری روحانیت سازماندهی کند و از دخالت احزاب و گروههای سیاسی برای بدست گرفتن رهبری نهضت و کشاندن انقلاب به اردوگاه چپ و راست جلوگیری نمایند.

«نهضت مقدس اخیر که ابتدای شکوفایی اش از 15 خرداد 1342 بود، صدرصد اسلامی است، و تنها به دست توانای روحانیون با پشتیبانی ملت مسلمان و بزرگ ایران پی ریزی شد، و به رهبری روحانیت، بی اتکا به جبهه ای یا شخصی یا جمعیتی اداره شده و می شود و نهضت پانزده ساله ما چون اسلامی است، بی دخالت دیگران در امر رهبری که از آن روحانیت است – ادامه دارد و خواهد داشت.»

4-قیام علیه طاغوت و تشکیل حکومت اسلامی

ماهیت طاغوت را ظلمت تشکیل می دهد، و اساس حرکت آن در طول تاریخ خروج از نور و رسیدن به ظلمت است. یخرِجُونَهُم مِّنَ النوّرِ إلی الظُّلُماتِ، و آنانی که گرفتار این ظلمت می شوند، هرگز قادر نیستند حق را دریابند، چون حق تجلی نور است، ظلمت فهم عقل و درک روح را مسدود می کند، و انسان را در عالم تیرگی نگه می دارد و با قلب و روح بسته نمی توان حقیقت الهی را درک کرد، امام تمام توجه به عالم طبیعت را ظلمت می داند و نماد این ظلمت را در غربزدگی و کسانی که شیطان بزرگ را اولیای خود قرار دادند، متجلی می شود.

«کار طاغوت چیست؟ یخرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إلی الظُلُماتِ. از نور، از نور مطلق، از هدایت، از استقلال، از ملیت، از اسلامیت، اینها را بیرون می کند و وارد می کند در ظلمتها.»

تمام توجه های به عالم طبیعت ظلمت است، همه غربزدگی ها ظلمت است. اینهایی که توجهشان به غرب است توجهشان به اجانب است، قبله شان غرب است، رو به غرب توجه دارند، اینها در ظلمات فرو رفته ند، اولیایشان هم طاغوت است.»

واقعاً چه کسی استکبار غرب و فرهنگ آن را، که تجلی از ظلمت است بر جامعه ما مسلط نمود، چه کسی برای گسترش فرهنگ غرب، با اسلام که نمادی از نور است، مبارزه کرد، چه کسی این همه نسل جوان را به نام تمدن بزرگ و تجدد در مسلخ فرهنگ غرب قربانی نمود. و این همه باتلاق آلوده و فسادهای اجتماعی را به نام انقلاب سفید برای نابودی خانوادها و روابط اجتماعی ایجاد کرد. انسانها برای رهایی و خروج از ظلمت و رسیدن به نور باید با ظلمت و ظلمت افروزان مبارزه کنند، اگر چه این ظلمت نفس انسان باشد و یا حکومت طاغوتی. حکومت پهلوی جلوه ای از سلطه ی شیطان و نمادی از ظلمت بود، و تلاش می کرد تا جامعه را از نور به ظلمت و گمراهی که پایه حکومتش را تشکیل می داد، برساند.

«خداوند متعالی در قرآن اطاعت از طاغوت و قدرتهای ناروای سیاسی را نهی فرموده است و مردمان را به قیام بر ضد سلاطین تشویق کرده.»

مردم حول محور اسلام بیدار شدند و وحدت خویش را علیه طاغوت با حرام کردن سیادت آن نشان دادند، و با ندای توحید، آمادگی خود را برای حمله بر طاغوت اعلام کردند.

قیام 15 خرداد طلیعه حرکت علیه طاغوت بود که توسط رژیم با قدرت سرکوب گردید، و با تبعید رهبری قیام، و ایجاد اختناق و خفقان تمام مقاومتها در جامعه درهم شکسته شد. و راه مبارزه علیه رژیم در شیوه های مختلفی، همچون مبارزه منفی متبلور شد. اگر چه مقاومتهایی همچون مسلحانه به صورت پراکنده علیه رژیم وجود داشت ولی در سطح جامعه گسترش پیدا نکرد.

شرکت نکردن مردم در مجالس و محافلی که از طرف رژیم یا طرفداران آن سازماندهی می شد، مثل جشنهای دو هزار پانصد ساله، جشن تولد خانواده سلطنتی، فرهنگ و هنر شیراز، حزب رستاخیز و عدم همکاری رژیم در مسائل مختلف که باعث تثبیت و تقویت آن می شد.

از طرفی خیلی از مبارزان و روحانیون با ابزارهای مختلف برای بیداری مردم و نشان دادن چهره طاغوت تلاش گسترده ای را انجام داده اند و زمینه قیام همگانی را فراهم نمودند. شهادت ایت الله حاج مصطفی خمینی و قیام مردم قم در 19 دیماه 1356 برای دفاع از اسلام و مرجعیت نقطه انفجاری بود که خشم پانزده ساله مردم را علیه رژیم بیرون ریخت، اگر چه این قیام به خون نشست، ولی قلب ظلمت طاغوت را شکافت و فجر نور را به یاران امام نوید داد، گرامیداشت چله های خونین، قطرات جامعه را به هم متصل کرد، فریاد مردم علیه طاغوت با مشتهای گره کرده و شعار توحید در تظاهرات متجلی شد و به صورت سلاحی علیه رژیم درآمد. تظاهرات، فریاد مردم را که قرنها به دست طاغوتیان فرو کوفته شده بود، باز کرد و مشروعیت همه مستبدان تاریخ را مورد سوال قرار داد، و حامیان آنها را رسوا نمود.

تظاهرات دادگاهی بود که برای محاکمه طاغوتیان تاریخ برپا می شد و مردم به دادخواهی همه مظلومان تاریخ به شهادت می ایستادند، و شعارها قطرهای آگاهی بود که سیل تظاهرات جامعه را می آفرید، تظاهرات طوفان بیزاری بود که جامعه را از ظلمت طاغوت به سوی جامعه نور به حرکت در می آورد و همه پلیدی و پلشتی را می زدود.

تظاهرات تبلوری از نور بود که از دل انسانهای مومن برمی خواست و پرده ظلمت را درهم می شکست، اگر چه رژیم با حمایت شیطان بزرگ، مستکبران جهان و مزدوران داخلی تلاش نمود با شیوه های استبدادی جلوی این سیل عظیم را بگیرد ولی با روی کار آوردن دولت آشتی ملی، ناتوانی خویش را نشان داد.»

شریف امامی، آخرین حلقه لژ فرماسونری در ایران، با نام دولت آشتی ملی برای مهار انقلاب روی کار آمد، وی ضمن اعلام برنامه هایی همچون، احترام به شعائر مذهبی، مبارزه با فساد و تجمل گرایی، آزادی مطبوعات، آزادی انتخابات و فعالیتهای آزاد احزاب سیاسی تلاش نمود از روند رو به رشد انقلاب جلوگیری کند و رژیم پهلوی را از مرگ حتمی نجات دهد.

گرچه بعضی از شخصیتهای سیاسی و ملی فریب این مهره رژیم را که سالها برای تحکیم دستگاه پهلوی خدمت نمود را خوردند، تا جایی که شخصیتی مثل مهندس بازرگان، شریف امامی را مردی روحانی زاده و مردمدار دانسته و کسانی که اقدامات وی را فریبکاری دانسته، نکوهش می کند:

«شریف امامی، روحانی زاده، مردمدار، اعلام آزادی برای مطبوعات نمود، حقوق کارکنان دولت را بدون توجه به کسر بودجه هنگفت و ورشکستگی بیشتر مملکت بالا برد و برای کم کردن فشار مسکن روی طبقات ضعیف و متوسط محدود پنجاه ساله شهر تهران را تا محدوده 25 ساله توسعه داد و مهمتر از همه آنکه سال شاهنشاهی را که از مظاهر تسلط فرهنگ باستانی، استبدادی علیه روح اسلامی بود الغاء نمود و تقویم ها را به سال هجری شمسی بازگردانید، احزاب ملی و انقلابی و روحانیون مبارز به جای آنکه این اقدامات را به حساب پیشروی خود و شکست خصم گرفته، با استقبال از آنها، عقب نشینی دشمن و پیروزی ملت را تعقیب و تسریع نمایند، حمل بر فریبکاری و دام اندازی کرده از ترس آنکه در مردم حالت رضا و رکودی ظاهر گردد قهر و پرخاش به جای تشویق و طلب نشان دادند.»

چند روزی که از صدارت دولت آشتی ملی و مردمدار نگذشت، که با فاجعه جمعه سیاه (هفده شهریور) در میدان ژاله، چهره پلید و ریاکارانه دولت مردمدار خود را نشان داد.

«17 شهریور که به جمعه سیاه مشهور شد و تاثیری عظیمی در کشور به جای نهاد، بدین سان بین شاه و مردم دریای خون حائل گشت.»

گرچه رژیم می خواست با این حرکت ارتش را رو در روی ملت قرار دهد، (که علت آن در بخش قیام مسلحانه آمده است) ولی امام با اتخاذ روش جدید چون اعتصاب همگانی پس از فاجعه جمعه سیاه در کنار تظاهرات نقشه رژیم را خنثی نمود، گرچه اعتصاب قبلاً به صورت پراکنده علیه رژیم بکار گرفته می شد، ولی عمومی و گسترده نبود، با فرمان امام اعتصاب تمام بخشهای رژیم از جمله بخشهای اقتصادی آن را در سراسر ایران مورد هدف قرار داد.

«از این پس جا دارد که همه کارهای خود را تعطیل کنیم – نه برای همیشه – که به همین زودی ظالم جبار سرنگون می شود. در بازکردن مغازه ها و کارخانه ها عجله نکنید.»

پس از دستور امام، اعتصاب سراسر کشور از جمله، صنعت نفت، بازار، اصناف، آموزش و پرورش، آموزش عالی، مخابرات، شرکت واحد و دهها سازمان دولتی و خصوصی را فرا گرفت، شاه با روی کار آوردن دولت نظامی اذهاری سعی کرد با تهدید نظامی اعتصاب را بشکند، ولی تهدید و ارعاب نظامی تاثیر در روند اعتصاب نداشت، بکله اراده و همدلی مردم را در ادامه اعتصاب و مبارزه مصمم تر می کرد، بطوری که برای کمک به اعتصابیون ستاد ویژه ای تشکیل شد.

«هر ساعت اعتصاب شما خدمتی است به خداوند تعالی و به کشور اسلام. کسانی که به زور می خواهند این اعتصاب مقدس را بشکنند، مجرم و خدمتگزار اجانب و خائن به ملت و کشورند. بر ملت شریف ایران است که در مواقعی که کارگران و کارمندان شرکت نفت و سایر موسسات و ادارات دولتی دست به اعتصاب می زنند، از آنان با کمال احترام پشتیبانی کنند و ضررهای آنان را به بهترین وجه جبران نمایند و آنان را در اعتصاب مقدسشان که برای اظهار تنفر از شاه خائن و خاندان کثیفش و پشتیبانی از مبارزات همگانی مردم است، تشویق و تقدیر کنند.»

اعتصاب ابزاری بود که چرخ اقتصادی را کُند و قدرت رژیم را که به چرخهای اقتصادی متکی بود، درهم شکست و تا مرگ رژیم پیش برد. امام با دو ابزار تظاهرات و اعتصاب که به صورت مسالمت آمیز برگزار می شد گلوی رژیم را فشرد و زمینه مشارکت همه مردم را در نقاط مختلف،از روستایی تا شهری در مبارزه علیه رژیم را فراهم ساخت، و نظام کهنسال رژیم شاهنشاهی را به کمک همین مردم واژگون و نظام توحیدی را به نام جمهوری اسلامی تاسیس نمود. جان فوران در زمینه به کارگیری اعتصاب و تظاهرات در انقلاب می گوید:

«انقلاب با تظاهرات عظیم و گسترده مردم علیه حکومت همراه بود. تظاهراتی که بزرگترین جمعیت تاریخ بشری را به خیابانها آورد و اعتصابهای سراسری عمومی سیاسی ای که شاید بتوان آنها را موفقترین نوع خود در تاریخ جنبش کارگری به حساب آورد. میزان مشارکت گسترده توده ها از آن رو پیروزی انقلاب را تضمین کرد، که مردم با انضباط خاصی از شگردهای غیر خشن و عدم توسل به زور استفاده می کردند.»

دو ابزار اعتصاب و تظاهرات مشروعیت رژیم را در سطح بین المللی از اعتبار انداخت و این امر باعث شد که حامیان خارجی رژیم در ادامه حمایتهای خود تجدیدنظر نمایند، و این مسئله در کنفرانس رهبران چهار کشور عمده غربی در گوادلوپ به خوب مشهود است. شاه وقتی که از حمایت دوستان غربی خود مایوس شد و از داخل ارتش هم در سرکوبی مردم اقبالی نشان نداد، مجبور شد ایران را در 26 دیماه ترک کند و امام خمینی پس از چهارده سال دوری از وطن در تاریخ دوازدهم بهمن 1357 به میهن اسلامی بازگردد و انقلاب اسلامی پس از 15 سال مبارزه پیامبرگونه امام در تاریخ 22 بهمن 1357 به پیروزی برسد و نظام توحیدی به رهبری امام در ایران تشکیل گردد.