خودباختگی؛ بی هویتی

خودباختگی؛ بی هویتی
محمود لطیفی
۱۹ فروردین ۱۳۹۴
وصیت نامه, خودباختگی,

متن:

«بلکه از فرهنگ و ادب و صنعت و ابتکار اگر داشتیم، نویسندگان و گویندگان غرب و شرق زده ی بی فرهنگ، آن ها را به باد انتقاد و مسخره گرفته، و فکر و قدرت بومی ما را سرکوب و مایوس نموده و می نمایند؛ و رسوم و آداب اجنبی را، هرچند مبتذل و مفتضح باشد، با عمل و گفتار و نوشتار ترویج کرده و با مداحی و ثناجویی آن ها را به خورد ملت ها داده و می دهند».

شرح:

حضرت امام در ادامه ی تحلیل توطئه خودباختگی مسلمانان و بحران هویت در کشورهای اسلامی به این نکته اشاره می کند که در اثر ایجاد موانع داخلی و خارجی بر سر راه رشد و شکوفایی جوامع اسلامی و جلوگیری از تحول و پیشرفت و تعالی و هدر دادن سرمایه های انسانی و اقتصادی و مصرفی بارآوردن در فکر و اندیشه و در بازار و اقتصاد، جرات و ابتکار از درون سرشت مسلمانان کشته شده و آنان به تسلیم و یاس و بالاخره به اطاعت و تقلید روی آورده اند؛ تا به گونه ای احساس خود کم بینی را جبران نمایند، که این سپر گریز ناپذیر، تولّی و توجه به بیگانه و اجازه ی دخالت او در سرنوشت جامعه را توجیه نموده است و لازمه ی این انحراف خودی و توطئه بیگانه همان گونه که حضرت امام در این فراز آورده اند، پرتگاه های سه گانه ی تاریک و وحشتناکی است که در واقع به یک جهنم هلاکت بار می انجامد:

1. لازمه خودباختگی و از دست دادن هویت خودی، انتقاد و استهزای فرهنگ خودی و ترویج و تبلیغ فرهنگ بیگانه و ثناگویی و مداحی از آن و توجیه و توصیف و تئوریزه نمودن آن است. فرد خودباخته؛ به ویژه اگر قلمی در دست، یا عنوانی از علم و دانش و تریبونی در سیاست داشته باشد، چشم بسته از بیگانه و هر آنچه به نام اوست تعریف و تمجید و ستایش می کند؛ هرچند مبتذل و پوچ باشد؛ زیرا: «حبّ الشیء یعمی و یصمّ» وقتی درون انسان به امری گرایش پیدا کرد و در پی آن بود ـ تولی ـ همان گرایش در اعمال و رفتارش ظاهر می شود؛ از این رو بدترین داستان ها و مبتذل ترین دیدگاه ها را به دلیل غربی بودن شایسته ی انتشار می داند، و بلکه آن را نیاز جامعه می شمرد و نام آن را تعامل فرهنگی نیز می نهد.

2. لازمه ی دوم این بی هویتی؛ سرکوب اندیشه و توانایی ها و استعدادهای خودی است، و البته این سرکوبی، روش های گوناگون دارد. از سانسورهای متعارف مطبوعاتی گرفته تا قطع مقرری و محرومیت از یارانه های دولتی، یا مخدوش معرفی کردن فضای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کشور به جهت عمل به دستورات اسلام، و اشاعه ی افترا و تهمت بزرگ محدودیت و اختناق و خشونت و طرح اتمام تاریخ مصرف احکام دین و جاهلانه و غیر عالمانه دانستن معارف آن و اتهام جهل و ناآگاهی و افترا به مبلغان دینی و فرهنگ خودی و ...، که این ها همه، روش های معمول غرب زدگان برای سرکوب فرهنگ دیگران است.

3. شدّت وابستگی و دل بستگی آنان به بیگانه تا آن جا می رسد که هر امتیاز و قدم مثبتی را به بیگانه نسبت داده و هر نکبت و شکستی را از خودی می دانند. نمونه های چنین بیماری را قرآن کریم به قوم یهود نسبت می دهد؛ آن گاه که به حضرت موسی(ع) گفتند: )... اوذینا مِنْ قَبْلِ اَنْ تَاتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا...( دعوت و قیام تو کاری کارستان نکرده است، و حتی نتوانسته امنیت ما را تامین نماید، پیش از قیام تو و پس از آن هم چنان گرفتار آزار فرعونیان هستیم. آنان از این نیز پا را فراتر نهاده و گمان می کردند که انقلاب حضرت موسی بر گرفتاری آنان افزوده است: )فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَهُ قالُوا لَنا هَذِه وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَطّیّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ...( هرگاه امتیازی نصیب آنان می شد خود را مستحق آن می دانستند و هرگاه با مشکلی برخورد می کردند، موسی و یارانش را منشا آن می شمردند. سخن آخر آنان این بود که: )... مَهْما تَاتِنا بِهِ مِنْ آیَهٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَکَ بِمُوْمِنینَ( هر تلاشی که به کاربندی تا ما را جادو کنی! ما به راه تو باور نخواهیم کرد، و ای کاش خودباختگان غرب زده ی جوامع اسلامی این جسارت را می داشتند و سخن دل را به صراحت اظهار می کردند؛ گرچه جرات آن را یافته اند که بگویند: ) وَ قالَ الْمََلا الّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتّبَعْتُمْ شُعَیْبًا إِنّکُمْ إِذًا لَخاسِرُونَ( به یکدیگر توصیه می نمودند که پیروی از شعیب و دستورات او باعث می شود تا از منافع خود ـ منافع تجدد و تمدن ـ بازمانده و دچار زیان گردید.

عزت و اقتدار را در اجنبی دیدن، پیامد طبیعی روحیه ی خودباختگی و زمینه ساز یاس و ناامیدی و بن بست است. آنان چون واقعیت زندگی و شخصیت خود را گم کرده اند و مرعوب جلوه های بیگانه اند، تلاش می کنند تا زندگی و هستی خود را نسخه ای از زندگی بیگانه بسازند؛ در صورتی که این جابه جایی و رونوشت خوانی، خلاف واقعیت هستی است؛ و از همین رو به گاه گرفتاری در چنبره ی اصرار بر تطبیق و قانون غیر قابل تکرار طبیعت، خود را در بن بست می بینند و از ادامه ی تلاش خسته و ناامید شده و به شکست پناه می برند.

متن:

فی المثل اگر در کتاب، یا نوشته، یا گفتاری چند واژه ی فرنگی باشد، بدون توجه به محتوای آن با اعجاب پذیرفته، و گوینده و نویسنده ی آن را دانشمند و روشن فکر به حساب می آورند. و از گهواره تا قبر به هرچه بنگریم، اگر با واژه ی غربی و شرقی اسم گذاری شود، مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پیشرفتگی محسوب، و اگر واژه های بومی خودی به کار رود، مطرود و کهنه و واپس زده خواهد بود. کودکان ما اگر نام غربی داشته باشند مفتخر؛ و اگر نام خودی دارند سر به زیر و عقب افتاده اند. خیابان ها، کوچه ها، مغازه ها، شرکت ها، داروخانه ها، کتابخانه ها، پارچه ها، و دیگر متاع ها، هرچند در داخل تهیه شده، باید نام خارجی داشته باشد تا مردم از آن راضی و به آن اقبال کنند. فرنگی مآبی از سر تاپا و در تمام نشست و برخاست ها و در معاشرت ها و تمام شوون زندگی موجب افتخار و سربلندی و تمدن و پیشرفت؛ و در مقابل آداب و رسوم خودی، کهنه پرستی و عقب افتادگی است. در هر مرض و کسالتی ولو جزیی و قابل علاج در داخل، باید به خارج رفت، و دکترها و اطبای دانشمند خود را محکوم و مایوس کرد. رفتن به انگلستان و فرانسه و آمریکا و مسکو افتخاری پرارزش؛ و رفتن به حج و سایر اماکن متبرکه کهنه پرستی و عقب ماندگی است. بی اعتنایی به آنچه مربوط به مذهب و معنویات است از نشانه های روشن فکری و تمدن؛ و در مقابل، تعهد به این امور نشانه ی عقب ماندگی و کهنه پرستی است».

شرح:

در این فراز حضرت امام(ره) به نمودهای خودباختگی و غرب زدگی می پردازند. انگشت نهادن بر این نمونه ها، نه برای منحصر دانستن خودباختگی به این مظاهر است، و نه برای ثبت در تاریخ و حکایت گذشته، بلکه برای تاکید براین نکته است که اگر حقیقت تولّی و تبرّی در فضای جامعه ی اسلامی تحقق نیابد و مرز خودی و بیگانه روشن نشود، بیگانگان به هم دستی منافقان و با طرح این گونه نمونه ها جامعه را روز به روز آلوده تر خواهند نمود و از غفلت مسلمانان و انسان های غیرتمند و شخصیت های خودباور سوء استفاده خواهند کرد.

نمونه هایی را که حضرت امام(ره) در این فراز به تصریح، یا اشاره یادآور شده اند؛ عبارت است از:

1. استفاده از واژه های فرنگی برای بازاریابی در قلم و بیان و برخورد. این واژه ها وسیله ای برای تشخیص و خودنمایی و شخصیت یابی و شخصیت پردازی و نمودی از تحقیر و توهین به زبان و فرهنگ و ادبیات خودی است.

2. قلمداد نمودن واژه های غربی و تظاهر به فرنگی مآبی به عنوان نشانه ی تمدن و مدنیت و خردگرایی و پیشرفت و فرهنگ بومی و خودی به عنوان نماد ننگ و ذلت و عقب افتادگی.

3. تاکید بر ظواهر و مظاهر غربی از گهواره تا گور برای اقبال بیشتر و جذب و بازارگرمی.

4. برای مداوا و معالجه ی بیماری ـ مهم یا غیر مهم ـ همه ی گذشته را به استهزا گرفته، هفتادسال سابقه دانشگاه را در کشور به هیچ انگاشته و هزاران پزشک متخصص را عملاً تخفیف و تحقیر رواداشته، روی به خارج می نهد.

5 . سفر فرنگ را مایه فخر و بزرگی و شخصیت و سفرهای دینی و ملی و خودی و مذهبی را بی ارزش و سبک می شمرد.

6 . طرح شبهات مبتذل و تکرار شبهات هزارساله به دین و فرهنگ خودی را نشانه آزادی و روشن فکری دانسته، ولی جرات تردید و تشکیک در مبانی معرفتی غرب را به خود نمی دهد.

7. بی اعتنایی و تحقیر و توهین به معارف دینی را نشانه ی شخصیت، و توجه و پای بندی به فرهنگ خودی را نشانه ی عقب ماندگی می داند. اینان به دلیل خودباختگی و از دست دادن هویت خود تنها به دانش و فهم ناقص خود می نگرند و قضاوتی سطحی دارند، بدون توجه به علل و عوامل امور و حوادث با دیدن برخی مظاهر تمدن در غرب و عقب افتادگی شرق می پرسند: «هل لنا من الامر من شیء...» آیا با این بدبختی ها و عقب ماندگی ها می توان حقانیتی را برای شرق اسلامی ادعا نمود؟! و نزد خود پاسخ می دهند که: )... لَوْ کانَ لَنا مِنَ اْلاَمْرِ شَیْ ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا...( اگر حقیقت و حقانیتی داشتیم؛ این گونه گرفتار تحقیر و قتل و کشتار غربیان نمی شدیم. قرآن کریم در این باره می فرماید: ) الّذینَ یَتّخِذُونَ الْکافِرینَ اوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُوْمِنینَ ایَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزّهَ...( آنان که کافران را برای خود ولیّ و مرشد و الگو گرفته اند، آیا به راحتی گمان می کنند که سر برآستان آنان نهادن باعث عزت خواهد شد؟! آیا نمی دانند که غربیان در حدّ بازار مصرف و موش آزمایشگاه به اینان می نگرند و پس از رفع نیاز؛ همانند دستمال کاغذی اینان را در دستان خود مچاله نموده و دور خواهند انداخت؟!