گسست نسل­‌ها

گسست نسل­‌ها
محمود لطیفی
۱۹ فروردین ۱۳۹۴
وصیت نامه, تحلیل نظام آموزشی وارداتی,

متن:

از یک طرف، از دبستان‌ها تا دانشگاه‌ها کوشش شد که معلمان و دبیران و اساتید و روسای دانشگاه‌ها از بین غرب‌زدگان، یا شرق‌زدگان و منحرفان از اسلام و سایر ادیان انتخاب و به کار گماشته شوند، و متعهدان مومن در اقلیت قرار گیرند، که قشر موثر را که در آتیه حکومت را به دست می‌گیرند، از کودکی تا نوجوانی و تا جوانی طوری تربیت کنند که از ادیان مطلقاً، و اسلام به خصوص، و از وابستگان به ادیان خصوصاً، روحانیون و مبلغان، متنفر باشند. و اینان را عمال انگلیس در آن زمان، و طرفدار سرمایه‌داران و زمین‌خواران و طرفدار ارتجاع و مخالف تمدن و تعالی در بعد از آن، معرفی می‌نمودند.

شرح:

در این فراز حضرت امام(ره) به تحلیل نظام آموزشی وارداتی و ابزار ساختن آن برای تربیت مدیرانی بیگانه از خود و وابسته به بیگانه می‌پردازد. و با اشاره به شیوه تربیتی و فرهنگ‌سازی استعمارگران در ایجاد کینه و نفرت از دین و تدین و متدینان به این نکته تصریح می‌نماید، که آنان در پوشش تبلیغات، از روح بیگانه ستیزی مردم برای تربیت بیگانه پرستان بهره برده و نفرت مردم از خان‌سالاری و سرمایه‌اندوزی و خرافه و جهل را، فضایی امن برای رشد سرمایه‌داری وابسته و ارتجاع مدرن و تمدن بلواری،(1) ساختند.

استعمار برای تسلط خود بر جوامع شرقی، فرهنگ‌زدایی را با ایجاد گسست بین نسل گذشته و آینده‌ی کشورهای اسلامی عملی ساخت، و با توجه به غفلت، یا تغافل مسلمانان در مدتی کوتاه به نتیجه رسید. نوجوان مسلمانی که با اطلاعاتی سطحی و کودکانه و نمادین از فرهنگ ملی و دینی در خانواده، یا فضای زندگی اجتماعی آشنا شده بود، وقتی به مدارس جدید قدم می‌گذارد، که نخست اجازه‌ی تاسیس آن به مبلغان مذهبی فرانسوی و آمریکایی و انگلیسی داده شد ـ در زمان محمدشاه قاجار ـ و سپس توسط رشدیه و ... در عصر رضاخان گسترش یافت،(2) شکل و محتوا و فضای آن‌جا را متفاوت با آموخته‌هایی می‌دید، که پیش از آن فراگرفته بود. این تضاد و تعارض مجموع سال‌های ابتدایی و تا اواخر دبیرستان را شامل شده و هم‌زمان با ورود به دانشگاه، یا اعزام به خارج به مرحله‌ی انفجار می‌رسید، مرحله‌ای که هم به شکل طبیعی و هم در اثر تضاد فرهنگی، مرحله‌ای بحرانی و بروز تحیر و اعتراض و انتقاد و حقیقت‌جویی عالمانه و خردمداری سراپای وجود انسان را فرا گرفته است.

و متاسفانه و دردمندانه تضادهای انباشته شده و به حد انفجار رسیده در اثر تداوم همان شیوه‌ی آموزشی غیر بومی و وارداتی در دوره‌ی دانشگاه با لعابی علمی و منطقی به سود تفکر غیر دینی، و بلکه ضد دینی حل می‌گردید. و در نتیجه جوان تربیت شده در این فضای آموزشی، از اسلام و دین و فرهنگ بومی جز اطلاعاتی سطحی و به یاد مانده از دوران کودکی که با پشتوانه‌ی منطق و تحقیق تقویت نشده و تحکیم نیافته است، هیچ نمی‌دانست، بلکه با خیال این‌که دین و فرهنگ ملی محدود در همان اطلاعات سطحی و نمادین است، که از پدربزرگ و مادر بزرگ شنیده، و یا در مسجد محله از یک واعظ معمولی و در یک سخنرانی عمومی و در سطح عوام و در حد فهم عوام شنیده است، علیه دین و فرهنگ خودی برمی‌آشفت و دین را ضد علم و تمدن و عقل می‌پنداشت و حوزه‌های علمی خودی و روحانیان و دیگر عوامل تبلیغات دینی و ملی را بی‌بهره از دانش و منطق و در حد نمادهای اساطیری می‌شمرد.

وجود این همه فاصله‌ی فکری و فرهنگی و شبهه و اعتراض و انتقاد بی‌پاسخ مانده کافی بود تا یک نوجوان، یا جوان پرشور، نسبت به مظاهر دینی و فرهنگ ملی احساس بیگانگی و عناد و لجبازی داشته باشد، تا چه رسد به این‌که با شیوه‌های تبلیغی پیشرفته و هنرمندانه احساسات او را علیه دین و مذهب و مبلغان دینی برانگیزند و این آتش پرشور را برآشوبند و در فضای آزاد رها سازند.

به راستی از جوانی که از دین و اسلام و قرآن و مسجد، تنها چند عمل نمادین و توجیه ناشده را دیده و شنیده، و از سوی دیگر هر روز و هر ساعت مظاهر چشم‌گیر غرب با هزاران توجیه و تحلیل و منطق در پیام‌های تلویزیونی تا فرمول‌های چند معادله‌ای دانشگاهی در اختیار او قرار می‌گیرد و در این میان پیوسته در گوش او می‌خوانند که این همه علم و فرهنگ از غرب است و عامل همه‌ی بدبختی‌های تو دین و روحانیت است، چه انتظاری می‌توان از این جوان داشت؟؛ گرچه دشمن به همین‌ها قانع نشده و برای ایجاد و تحریک کینه‌ها و عقده‌های درون و دور نمودن نسل نو از فرهنگ ملی و خودی به تبلیغات گسترده پرداخته و از روح بیگانه ستیزی که در فطرت مسلمانان نهفته است به نفع خود بهره می‌گرفت و: خود انگلیسی‌ها به مردم این طور می‌گفتند، که این‌ها ـ روحانیت ـ انگلیسی‌اند؛ این‌ها منحرف‌اند... این‌ها را گذاشته‌اند برای این‌که مردم را خواب بکنند! دین اصلش تخدیر است، دین مثل مخدرات می‌ماند؛ مردم را خواب می‌کند که آن‌ها ببرند، بچاپند. روحانیت هم عامل انگلیسی‌ها هستند! این‌ها آمده‌اند این‌جا مردم را خواب کنند که آن‌ها بچاپند و این‌ها حرف نزنند.(3) و روز دیگر و در توجیه تمدن ولنگاری خود می‌گفتند: این آخوندها طیاره هم سوار نمی‌شوند!... و این‌ها با طیاره هم مخالف‌اند. اصلاً با همه‌ی اساس تجدد مخالف‌اند. این‌ها می‌خواهند برگردد به آن وقتی که مثلاً الاغ سواری کنند... یا فرض کنید که شمعی بسوزانند! برق را با آن مخالف‌اند. همه‌ی آثار تمدن را با آن مخالف‌اند.(4)

در آن زمان، روزی نبود که حادثه‌ای نباشد، ایادی پنهان و آشکار آمریکا و شاه به شایعات و تهمت‌ها متوسل شدند، حتی نسبت تارک الصلاه و کمونیست و عامل انگلیس به افرادی که هدایت مبارزه را به عهده داشتند، می‌دادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خود می‌گریست، که چگونه آمریکا و نوکرش پهلوی می‌خواهند ریشه‌ی دیانت و اسلام را برکنند و عده‌ای روحانی مقدس نمای ناآگاه، یا بازی خورده و عده‌ای وابسته که چهره‌شان بعد از پیروزی روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار می‌نمودند.(5)

متن:

و از طرف دیگر، با تبلیغات سوء، روحانیون و مبلغان و متدینان را از دانشگاه و دانشگاهیان ترسانیده و همه را به بی‌دینی و بی‌بند و باری و مخالف با مظاهر اسلام و ادیان متهم می‌نمودند؛ نتیجه آن‌که دولت‌مردان، مخالف ادیان و اسلام و متدینان باشند؛ و توده‌های مردم، که علاقه به دین و روحانی دارند؛ مخالف دولت و حکومت و هرچه متعلق به آن است، باشند، و اختلاف عمیق بین دولت و ملت و دانشگاهی و روحانی راه را برای چپاولگران، آن‌چنان باز کند که تمام شوون کشور در تحت قدرت آنان و تمام ذخایر ملت در جیب آنان سرازیر شود؛ چنانچه دیدید به سر این ملت مظلوم چه آمد، و می‌رفت که چه آید.

شرح:

همان‌گونه که اشاره شد، نظام آموزشی جدید پس از انقلاب مشروطیت؛ همچون میهمانی ناخوانده بر مسند آموزش ایران، آن‌چنان مغرورانه تکیه زد، که گویا این کشور استبداد زده و استعمار گزیده را نه فرهنگی بوده و نه مکتب‌خانه و مدرسه و حوزه، و نه دانشگاه و محقق و فیلسوف و اندیشمندی به خود دیده است، و از سوی دیگر:

1. به وجود آمدن رقیبی قدرتمند و مغرور و با اتکا به دشمن و برخوردار از پشتیبانی عوامل استعمار به نام مدارس جدید و 2. آغاز به تبلیغ فرهنگ غیر بومی و غیر مذهبی در این نظام آموزشی جدید و 3. برخورد توهین‌آمیز و پراز تحقیر با شخصیت‌های علمی، تاریخی و مذهبی بومی و 4. ضعف انگیزه‌های خالصانه و همت‌های بلند در اثر سیطره‌ی مظاهر مادی و دنیاگرایی و آسایش دوران صفویه و قاجاریه و ... این‌ها و مسایلی از این قبیل باعث شد تا حوزه‌ها گذشته از رویگردانی و قطع ارتباط با دانشگاه و دانشگاهیان، به علومی نیز که در موسسات آموزشی جدید آموزش داده می‌شد، متنفر و بدبین شده و درهای تحقیق و تعامل علمی را به روی خود ببندد، و این خود زمینه‌ساز عواقبی زیانبار ـ اگر نگوییم زیانبارتر از خود نظام آموزشی وابسته و وارداتی ـ گردید که از آن جمله می‌توان موارد ذیل را نام برد:

1. امضا و تایید قطع رابطه بین نسل فرهنگی خودی و وارداتی و در واقع تقدیم منفعلانه‌ی نیروی جوان و فعال و آینده ساز به دشمن و شانه خالی کردن از وظیفه‌ی هزارساله‌ی خود در تربیت نسل فرهنگی کشور.

2. بی‌خبر ماندن حوزه‌های علمی دینی از روند تحولات علمی روز و عدم آمادگی برای تعامل و دریافت این تحولات و استفاده از ابزار و عوامل فرهنگی موثر در تبلیغ دین و حقایق دینی و به عبارت مختصر و کوتاه؛ از دست دادن زبان و زمان تبلیغ.

و نتیجه آن‌که مردم متدین و متعهد به دین، به تبع روحانیون و مبلغان دین، حکومت و عوامل حاکمیت را به حال خود رها نموده، حساسیتی در برابر رفتار آنان و حیف و میل اموال عمومی و دزدی‌های آنان نشان نداده، آنان را که هر یک چراغی شده بودند در دست غارتگران بی‌خبر و ناآشنا با مخازن مادی و معنوی ملی رها نمودند، تا در شعاع و پوشش آنان همه‌ی سرمایه‌های کشور را به تاراج ببرند و چنین نیز شد. و این شیوه‌ی همیشه‌ی دشمن است تا با ایجاد تفرقه و جدایی بین قشرهای مختلف جامعه و به ویژه با افکندن تخم نفاق بین حاکمیت سیاسی و مردم، جای پای خود را استحکام بخشیده، سلطه‌ی شیطانی خود را قوت بخشد.

چه این‌که امروز نیز، تلاش دشمن این است که با طرح اختلاف بین روحانیون و سیاسیون و تقسیم قدرت به سیاسی و دینی و جدا نمودن روحانیت از سیاست همه‌ی دستاوردهای پیروزی را مصادره نماید؛ همان‌گونه که در نهضت مشروطه با همین شیوه، استبداد را حاکم نمود و مشروطیت ناکام ماند و در نهضت ملی با تقسیم قدرت بین مصدق و آیهالله کاشانی نتیجه را به نفع طاغوت مصادره نمود و در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی نیز می‌خواست چنین تقسیمی را صورت دهد و معتقدان به لیبرال دموکراسی غربی که متظاهر به تقدس و مذهب نیز بودند این خط را در پیش گرفتند، اما حضرت امام(ره) هوشیارانه با این اندیشه‌ی انحرافی برخورد نمود و در ضمن آخرین هشدارهای خود فرمود: ... تا من هستم، نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرال‌ها بیفتد....(6) و همان خط امروز در غیاب حضرت امام(ره) طرح جمهوریت و اسلامیت را ورد زبان نموده و در ادبیات سیاسی داخل کرده است، و البته فرقی نمی‌کند که این دو را متعارض و متناقض و پارادوکسیکال بشمرند، یا هماهنگ و همراه، چون اصل خطر؛ همان اعتقاد و پذیرش دوگانگی این دو کلمه است.

حضرت امام(ره) در این فراز تصریح می‌فرماید، که روحانیون و حوزه‌های علمیه نیز تحت تاثیر تبلیغات استعمارگران و به بهانه‌ی برخی از رفتارهای ناپسند جوانی که ریشه‌ در آموزش‌های وارداتی، یا کم تجربگی‌ها داشت، عملاً خواسته‌ی دشمن را تحقق بخشیده و نسل آینده ساز دانشگاه را یک‌جا به غارتگران هدیه نمودند! و جامعه‌ی علمی و مدیریتی کشور را از پشتیبانی و حمایت دلسوزان به اسلام و ملت ناامید، یا بی‌بهره ساختند و این همان هدفی بود که استعمارگران در انتظار آن بودند.