زندگی، اندیشه و اخلاق امام خمینی چشمه عطوفت و محبت

زندگی، اندیشه و اخلاق امام خمینی چشمه عطوفت و محبت
غلامرضا گلی‌زواره
۲۲ فروردین ۱۳۹۴
عرفان, مستضعفین, برنامه ریزی, بصیرت, انقلاب اسلامی و مستضعفان, اسلام مستضعفان و محرومان, رحمانیت, سیره امام,

یکی از فرازهای مهم که در میان فضایل امام می درخشد و بعد مهمی از عطوفت او را به نمایش می گذارد، برخورد گرم، صمیمانه و عاشقانه با مردم است . او با این که در مقابل ابرقدرت ها و دشمنان گوناگون داخلی و خارجی دلی به استقامت کوه های پولادین و بلکه با صلابت تر از آن ها داشت، آن چنان در برابر مردمان رنج دیده، ستم کشیده و مسلمانان محروم خاضع و نرم می گردید که با دیدن مناظر غم آلود و صحنه های مصیبت بار مردم، اشک تاثر را بر صورت پرصلابت آن رهبر عالی قدر جاری می ساخت و وسعت این قلب به اندازه ای می گشت که در ملاقات با اقشار گوناگون و با توجه به خواسته های آنان و نیز در خدمت بی شائبه به آنان، هرگز احساس خستگی نمی نمود . در ماجرای استقبال از امام در 12 بهمن سال 1357 ه . ش ایشان در حالی به ایران وارد گردید که شور و شعف بسیاری بر مردم حاکم بود . بعد از سخنرانی در بهشت زهرا اظهار تمایل نمودند که به میان جمعیت بروند; در آن زمان اجتماع استقبال کنندگان به قدری فشرده بود که امام فرموده بودند: احساس کردم دارم قبض روح می شوم و تصویری از ایشان هست که در این حال نه عمامه دارند و نه عبا و میان جمعیت گیر افتاده اند، و تعبیر خودشان این بود: بهترین لحظه های زندگیم، همان موقعی بود که زیر دست و پای مردم داشتم از بین می رفتم; در آن روز عشق متقابل مردم و رهبر به نمایش گذاشته شد . (1)

در سال 1343 ه . ش وقتی امام از زندان آزاد گردید و به قم مراجعت نمود، افراد زیادی برای دیدار با ایشان به این شهر مقدس آمدند . امام به همه علاقه مندان اظهار محبت می کرد . روزی مردی روستایی که از حومه مشهد آمده بود، در حالی وارد گردید که حالش منقلب بود و با شور و اشتیاقی خاص اشک شوق می ریخت، رهبر فرزانه با عنایت خاصی او را نزد خود نشانید و توصیه کرد یک استکان چای برایش بیاورند . او عین یک برادر در کنار آقا نشسته بود . مرد روستایی به دلیل هیجان و التهابی که داشت، سخن نمی گفت . امام که سکوت او را دید، زبان به سخن گشود و از او پرسید: کارت چیست؟ و چند سوال دیگر از وی کرد تا حالش به وضع عادی برگردد . (2)

آیه الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی نقل کرده است: یک شبی که خدمت امام بودیم فرمودند: پیرمردی پیش من آمده بود و با کمال اعتماد می گفت: من دو تا از فرزندانم را در راه اسلام داده ام، امروز هم جنازه پسر عمویم - که هیجده ساله و آخرین آن ها بود - را آورده و دفن کرده ام و چون خودم هم عازم جبهه هستم، آمده ام از شما خداحافظی کنم . امام فرمودند: از شهامت و شجاعت این مرد حالی به من دست داد که اراده کردم دست او را ببوسم، ولی او چون در کف حیاط بود و من بالاتر بودم دهانم به دست او نمی رسید و نتوانستم دست او را ببوسم . (3)

یک بار عده ای از اقشار مردم به مناسبتی به دیدار امام آمده بودند و حدود دو ساعت ابراز احساسات می کردند . در تمام این مدت که برخی می گریستند، عده ای ذوق می کردند و گروهی نیازهای خویش را مطرح می نمودند و جمعی هم التماس دعا داشتند، دستان امام بالا بود . در همان ایام عده ای می گفتند آقا اگر خواستید به پشت بام بروید اجازه دهید ما نخست برویم اوضاع را بررسی کنیم، سپس شما تشریف ببرید، ولی امام اعتنایی ننمود و تا سر و صدای مردم را از کوچه شنید از پله ها بالا رفت تا احساسات و عواطف مردم را پاسخ گوید . (4)

امام بر این باور بود که محرومان و طبقات مستضعف جامعه برای دفاع از اسلام ناب محمدی همکاری اصیل داشته اند و خاستگاه حاکمان راستین در نظام اسلامی همین افرادند و نباید به عنوان اقشاری فرودست و عقب افتاده معرفی شوند و بر خلاف تبلیغات مسموم افراد مترف و بی درد، خواست ثابت کند که افراد محروم انسان های شرافتمندی اند که از اعتماد به نفس و آرامش روحی کامل برخوردارند و در پرتو بی اعتنایی به دنیا خدمت های بزرگی به بشریت ارائه داده اند و علاوه بر فرستادگان الهی که از میان آنان برخاسته اند و دانشوران و پارسایان غالبا به این طبقه تعلق دارند; به همین دلیل در کنار مستمندان، پابرهنه بودن را افتخار بزرگی تلقی می نمود و از مسئولان می خواست از آن ها فاصله نگیرند و می فرمودند: «خدا نیاورد آن روزی را که سیاست ما و سیاست مسوولین کشور ما پشت کردن به دفاع از محرومین گردد - . . . معاذالله - که این با سیره و روش انبیاء و امیرالمومنین و ائمه معصومین (ع) سازگار نیست .» (5)

به اعتقاد امام چنین مردمانی تا آخرین قدم به عنوان نیروهای وفادار به انقلاب اسلامی و برپا کنندگان واقعی نهضت ها محسوب می شوند: «تنها آنهایی تا آخر با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند . فقرا و متدینین بی بضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلاب ها هستند .» (6)

محبت وافر امام به کودکان نیز از جنبه های عاطفه سرشار آن روح قدسی به شمار می رود، آن قدر به بچه ها علاقه داشتند که می فرمودند: در نجف از حرم که برمی گشتم، بچه ها را با وجود این که ظاهری کثیف داشتند، خیلی دوست می داشتم . بچه ها تا جلوی منزل دنبال آقا می آمدند . (7)

در جماران آقا گاهی مواقع که می دیدند، بچه ها در اثر گرما و فشار جمعیت ناراحت می شوند، می فرمودند: خیلی برایم ناگوار است که این بچه ها را در این شرایط می آورند، صدمه می خورند و اذیت می شوند . (8)

برنامه ریزی دقیق و اغتنام از فرصت ها

امام خمینی (ره) برای تمام لحظه های زندگی اش برنامه داشتند و از ساعت های عمر با برکت خود به نحو احسن بهره می بردند . سر ساعت معین از خواب بلند می شدند و به امور مربوط رسیدگی می کردند . همیشه در وقت مشخصی غذا می خوردند، اگر کاری داشتند یا با کسی قراری می گذاشتند، هیچ وقت زمان وعده و انجام آن کار را به عقب یا جلو نمی افکندند . آن قدر دقیق و منظم بودند که اگر واقعا بنا بود در ساعت مشخص برای صرف غذا بیایند، با پنج دقیقه تاخیر تمامی اهل خانه نگران می شدند که دلیل تاخیر آقا چه بوده است؟ (9)

از آن ساعتی که امام از خواب بیدار می شدند، انضباط خاصی در کارهایشان مشهود بود . ایشان هیچ وقت بدون برنامه زندگی نکردند، اطرافیان نیز بر این اساس با آقا ارتباط برقرار می نمودند و می دانستند چه ساعتی نزد رهبر انقلاب بروند، و می کوشیدند زمان استراحت امام به زیارتشان بروند و اجازه نداشتند در وقت مطالعه، عبادت و امور دیگر به محضر امام شرف یاب شوند . (10)

امام از کم ترین وقت خود برای مطالعه و نوشتن یا عبادت دیگری استفاده می کردند; اگر کسی تنها همین آثاری را که از ایشان تالیف شده و به چاپ رسیده، مطالعه کند و آن را بر عمر پربرکت ایشان تقسیم کند، به خوبی می فهمد که چگونه از ساعت ها و بلکه دقیقه های عمر خود استفاده کرده و بهره وافی برده اند . حتی از نیم ساعت قدم زدن صبح و عصر خود که به توصیه پزشکان انجام می دادند، استفاده می نمودند و معمولا ادعیه و اذکاری را برای آن وقت اختصاص داده بودند . اوقاتی که زیارت عاشورا می خواندند، صد لعن و صد سلام را معمولا در حال قدم زدن می خواندند . خواب امام در ساعت معینی شروع می شد و راس ساعت دو بعد از نیمه شب جهت اقامه نوافل از خواب برمی خاستند . در مدتی که در بیمارستان تحت مداوا و مراقبت درمانی بودند - به رغم آن که برای به خواب رفتنشان، داروهای آرام بخش می دادند - راس ساعت یاد شده از خواب برخاسته و جویای وقت نماز شب می شدند و این نشانی از نظم و ترتیب و دقت عمل در برنامه ریزی های زندگی ایشان است . بعد از نماز شب به تلاوت قرآن می پرداختند، سپس نماز صبح و تعقیبات آن را به جای می آوردند، صبح دعای عهد را می خواندند و به اطرافیان توصیه می نمودند: آن را بخوانید که در سرنوشت دخالت دارد . پس از اتمام برنامه های عبادی، ذکر و دعا به اخبار رادیوهای بیگانه گوش می دادند . (11)

در هنگام انجام فعالیت به ظاهر جزیی (پیاده روی) امام چندین کار دیگر را هم انجام می دادند و در واقع با یک تیر چندین نشان را هدف می گرفتند: به سلامتی خود کمک می کردند، تجدید قوا می نمودند، برخی روزنامه ها را بررسی می کردند، ذکر می گفتند و برای بعضی امور می اندیشیدند .

نظم امام از ثبات قدم، استواری و آینده نگری ایشان حکایت داشت و آن رهبر والامقام با این برنامه ریزی ها بیانگر حقیقتی بود و آن این که: هرگونه تلاشی بیهوده، سخنی بی جا، فکری بی مورد و اموری که با ندامت همراه است، باید از زندگی حذف گردد . نظم تمامی کارها به عهده خود امام بود، کسی از اطرافیان، شاگردان و یارانش در نحوه تصمیم گیری های سیاسی ایشان دخالت نداشتند، نظرهای افراد در چگونگی بیان اعلامیه و یا سخنان در جلسه های درس هیچ گونه تاثیری نداشت و با مشورت کسی نبود . صدور بیانیه ها و پیام های سیاسی آن هم بدون خط خوردگی و در نظر گرفتن جوانب امور، مصالح اسلام و مسلمانان و مقتضیات زمان و رعایت برخی نکات علاوه بر آن که از نبوغ فکری، استواری قلم و انسجام اندیشه امام حکایت دارد، نظم فکری و عملی امام را نیز ثابت می کند . (12)

امام بر این باور بود که وقتی فکر انسان نظم یافت و در زندگی برنامه ریزی داشت، این شیوه لغزش ها و خطاها را کم می کند و آدمی در مرحله ای قرار می گیرد که جز برای پیاده کردن اوامر الهی و کسب رضایت او به چیز دیگری فکر نکند . از جلوه های نظم فکری امام این بود که با وجود تبحر در علوم عقلی ونقلی عرصه های این دو دانش را با هم ممزوج نمی کرد و چون حکمت را تدریس می نمود، گویی فیلسوف مشهوری بود .

ایشان تفریح و اوقات فراغت را برای تمامی افراد لازم می دانست و درباره خودش می فرمود: تا به حال نه یک ساعت از تفریح را برای درسم گذاشته ام و نه یک ساعت از وقت درسم را صرف تفریح کرده ام .

درس امام در قم راس ساعت هشت صبح آغاز می شد و چون وقت تدریس فرا می رسید، با سرعت عازم مدرس می گردید و اگر کسی در راه می خواست با معظم له صحبت کند، قادر نبود ایشان را متوقف سازد تا دیرتر به مقصد برسد . همان طور که مشغول حرکت بودند به سوال ها نیز پاسخ می دادند . از این که برخی شاگردان بعد از شروع درس می آمدند، ناراحت می شد و تذکر می داد و می فرمود: خوب است آدم یک درس در روز بخواند، ولی همان را خوب بخواند و مقید باشد به موقع در محل تدریس حاضر شود; به کسی نگفته و نمی گویم که به درس من بیاید، اما اگر می آید باید منظم باشد . (13)

امام هیچ گاه کار امروز را به فردا نمی سپردند و در زندگیشان هر کاری به دور از شتاب زدگی و تاخیر، در موعد مقرر آن انجام می گرفت . با وجود کثرت کارها، تعدد امور و گزارش های مختلف، نشانه ای از شلوغی، تراکم و کارهای به جا مانده در زندگی امام مشاهده نمی شد . لباس، کتاب، قلم، رادیو و وسایل شخصی هر کدام جای معینی داشتند، اگر امانتی در میان آنان دیده می شد که باید به صاحبش یا مسئول مربوط مسترد می گردید، این کار به موقع انجام می گرفت .

سیر و سلوک معنوی و مقامات عرفانی

امام دارای ابعاد شخصیتی متعدد و کم نظیری بود که بی شک، والاترین و مهم ترین آن ها همان بعد معنوی و عرفانی ایشان است . عرفان امام مبتنی بر آیات قرآنی، احادیث معصومین ( علیهم السلام)، آموخته های کمل اولیا و چارچوب شرع مطهر اسلام بود . او با تصوف منفی که دین و آیین را در ذکر و ورد منحصر کرده و گوشه گیری و پرهیز از انجام مسوولیت های سیاسی، اجتماعی را ترویج کند، به شدت مخالف بود و اعتقاد داشت: خودشناسی اساس خداشناسی است و تهذیب نفوس آدمیان از رذایل و مفاسد اخلاقی و کسب فضیلت ها شرط لازم برای نیل به معرفت حق است و رسیدن به معارف راستین و مقام های عالی معنوی، جز با پیمودن طریقی که انبیای عظام و حجت های خدا در زمین آموخته و پیموده اند، امکان ندارد . از این رو روش ها و ریاضت هایی را که از چارچوب شرع انور و دستورهای دینی خارج بود، جایز نمی شمرد و از مقدس مآبی و تقدس فروشی و تصوف ریاکارانه انزجار داشت . امام بر این باور بود که در پهنه خطر خیز جهاد اکبر و سیر و سلوک و در وادی اسفار اربعه باید از مرشدان حقیقی و اصحاب واقعی کشف و کرامت نه مدعیان حرفه ای و دروغین، مدد جست و به ولایت اهل بیت تمسک پیدا کرد که کشتی نجات است و هرچه از غیر این طریق رسد، همه گمراهی است . نفس مهذب و روح متعالی و گذر موفق امام خمینی از مراحل عملی سیر و سلوک معنوی، خود بهترین گواه بر حقانیت این راه است . امام در این مسیر، بدان پایه از مقام های معنوی و درک شهودی نایل گشته و فانی در خدا بود که حتی در مقابل ادعای «انا الحق » حلاج ها نیز بر می آشفت، نه بدان جهت که ساده اندیشان بیگانه از عرفان تکفیرشان کرده بودند، بلکه بدان سبب که آنان در پهنه وجود، جز حق را نیز می دیدند و دعوی انیت و وجود و واسطه داشتند . در حالی که از منظر او، تنها حق تعالی نور است و غیر از وی همه ظلمت اند; عدم را وجودی نیست و هستی همه جلوه حق است . (14)

آیه الله علی اصغر معصومی می گوید:

حضرت امام مدام تاکید می کردند که توجه به خدا داشته باشید، عالم را محضر خدا می دانستند و در این زمینه آن چه من از وجود عزیز ایشان دریافتم این که، دیدم همیشه غرق در خدا بود و هیچ گاه خود را مطرح نمی کرد . (15)

امام خمینی با عرفان انقلاب کرد و بر علیه استبداد و استکبار قیام نمود و حماسه او، جلوه ای از عرفان او است . تحولی که آن روح قدسی با بیان یک عبارت در سراسر گیتی افکند، به یمن وجود ملکوتی، انفاس قدسی و شخصیت معنوی آن حضرت بود . امام با عرفان و شهود دل ها را تکان داد و جهت دار کرد و دشمن را آشفته ساخت . (16)

جنبه عرفانی امام در شرح و تفسیر و بیان ایشان، راجع به روایات و مخصوصا ادعیه - که رایحه عرفانی افزون تری دارند - جلوه گر است . ایشان مطالب عرفانی خود را در شرح دعای سحر و چهل حدیث بیان کرده اند و آن چه را در این زمینه نوشته اند، از قرآن و عترت گرفته اند . (17)

امام چهارده اثر در موضوع عرفان و اخلاق، از خود بر جای نهاد، اما عرفان را نه تنها مجموعه ای از معلومات، بلکه طریقی برای عمل، ارتقا و کمال می دید . عشق وی به خدا و تهجد و راز و نیازهایش با خالق هستی، غزل های عارفانه در کنار مسوولیت های سیاسی - اجتماعی، عطوفت بیش از حد در برخورد با مظلومان عالم و قهر ستم سوزش در برابر ستمگران، دو روی سکه شخصیت عرفانی ایشان و تجلی «اشداء علی الکفار رحماء بینهم » بود، جمع این دو حساسیت عاطفی نیز، ریشه در حالات معنوی امام داشت . او در این مسیر پیرو حقیقی حضرت علی ( علیه السلام) بود که خود منبع سرشار ولایت معنوی و عرفان به شمار می رفت . تعریف عرفان از منظر امام معرفت به هستی مطلق و حقایق عالم وجود است که از طریق مشاهده حضوری حاصل می گردد و در توضیح این نکته فرموده اند:

«آثار فلسفی به گونه ای دورنما، انسان را با ماوراء الطبیعه آشنا می سازد، ولی مکتوبات عرفانی دل ها را برای وصول به محبوب مطلق مهیا می کند .»

به اعتقاد امام، عرفان شناختی است به حق و اسما و صفات او و فانی ساختن انیت خویش در حقیقت مطلق و نهایتا به بقا و جاودانگی رسیدن، که این معرفت بدون تهذیب و تزکیه صورت نمی گیرد .

در مکتب امام، عرفان نظری و عملی سخت به هم آمیخته اند . ایشان معتقدند: اندیشه و معرفت بدون ظهور در اعمال، و عمل بدون آراستگی به معرفت و آگاهی، انسان را به حقیقت مطلق رهنمون نمی سازد . آن رهبر عالی قدر راه رسیدن به حقایق عالم هستی، تکامل و سعادت انسان را در زدودن رذایل اخلاقی و ملکه ساختن وفضایل و کرامت انسانی ذکر می کند و عقیده دارد:

با تهذیب نفس و ذکر مداوم، که میوه عرفانی عملی است، روزنه به سوی عالم غیب بر روی انسان گشوده می شود و آدمی در همین عالم طبیعت با بصیرتی باطنی به کمال می رسد . این گونه سلوک عرفانی از انسانی خاکی و ناسوتی، موجودی آسمانی و لاهوتی می سازد و به او نوید می دهد که می تواند به دیدار محبوب آرمانی خود نایل گردد .

از این رو عارف در مکتب امام، مجاهدی نستوه و تلاش گری شجاع است که برای ساختن جامعه ای پیراسته از ظلم و جهل می کوشد، زیرا دنیا را مزرعه آخرت می داند; بدین سان در پی ساختن نظامی برمی آید که معنویت و عشق، به حق زیربنای آن باشد . بنابراین امام را می توان معارض جدی صوفیانی دانست که گوشه نشینی اختیار می کنند و به رشد و شکوفایی توانایی های درونی افراد و جوامع توجهی ندارند . شاهد این نظریه امام خود معظم له می باشد که ضمن تدریس علوم گوناگون، عابد و زاهدی بود که به موازین شریعت و آداب ظاهری آن سخت التزام عملی داشت و از تهجد، ذکر و دعا و خودسازی لحظه ای غافل نبود و چون احساس کرد احکام نورانی اسلام به فراموشی سپرده شده و شرف، آزادی، هویت راستین و استقلال مردم مسلمان ایران، به مخاطره افتاده است، علم و جهاد را به هم آمیخت و به دفاع از مظلومان کشور و اعتلای مکتبش قیام کرد . گرچه به خوبی می دانست که این شیوه به تعطیل گشتن درس و بحثش و سپری کردن بهترین لحظه های عمرش در زندان و تبعید منجر خواهد شد . (18)

امام ظاهر و باطن را لازم و ملزوم یک دیگر تلقی می کرد; از این روی به نظر ایشان شریعت طریق منحصری برای رسیدن به حقیقت است و بر این اساس، بین این دو تقابل و تضادی دیده نمی شود:

«اگر کسی با مداومت بر اعمال ظاهری (شرعی) و تبعیت از تکالیف الهی به باطن دست نیافت، باید بداند که آن طور که شایسته و بایسته بوده بر انجام وظایف ظاهری قیام ننموده ولکن هر کس که بخواهد جز از طریق ظاهر به باطن دست یابد، از نورانیت الهی بهره ای نبرده، هم چون بعضی از عوام صوفیه .» (19)

از ویژگی های عرفان حماسی امام، اجتماع بین شریعت، طریقت و حقیقت است که در طول تاریخ از هم جدا بوده اند و احیانا اهل شریعت با سالکان طریقت ضدیت داشته اند . راه و روش امام در عرفان در دو بعد فردی و اجتماعی بود; یعنی فرد باید به خودسازی و تصفیه درون بپردازد و با حالت انقطاع، از گرداب خود بیرون آید و باید بداند تا در حجاب خود سرگرم است و این خرقه را پاره نکرده و چنین حجابی باقی می باشد، راهی به سرچشمه معرفت و خورشید حقیقت نخواهد برد . به همین دلیل علی رغم ارادتی که به عارفان بزرگ داشت، از روش آنان انتقاد می کرد:

«یک مدت زیادی گرفتار عرفا ما بودیم . اسلام گرفتار عرفا بود، آن ها خدمتشان خوب بود، اما گرفتاری برای این بود که همه چیز را برمی گرداندند به آن طرف . هر آیه ای دستشان می آمد می رفت آن طرف . . . کانه قرآن با این کارها (امور اجتماعی و سیاسی) کار ندارد .» (20)

در عین انکار، توفیق های معنوی و جلوه های رحمانی اهل عرفان را روا نمی دانست و خطاب به فرزندش فرمود:

«پسر عزیزم! آن چه اشاره کردم با آن که خود هیچم و از هیچ هیچ تر، برای آن است که اگر به جایی نرسیدی، انکار مقامات معنوی و معارف الهی را نکنی و از کسانی باشی که دوستدار صالحین و عارفین باشی، هرچند از آنان نیستی . . .» (21)

هم چنین خطاب به عروس خود - بانو فاطمه طباطبایی - می نویسد:

«آنان که انکار مقامات عارفان و سالکان کنند، چون خودخواه و خودپسند هستند، هرچه را نداستند حمل به جهل خود (نمی کنند) و انکار آن کنند، تا به خودخواهی و خود بینی شان خدشه وارد نشود . . .» (22)

بصیرت باطن، یقین به پیروزی و پیش بینی های شگفت

بزرگ ترین فیض الهی که بر اثر تزکیه درونی و تصفیه باطن شامل حال امام گردید، بصیرت فوق العاده او در امور علمی، سیاسی و اجتماعی است . دکتر سید عبدالحسین طباطبایی می گوید: امام از هوش و ذکاوت بی نظیر، سرعت انتقال و قوه ادراک خارق العاده برخوردار بودند و در پیری هم، حتی از بسیاری جوان ها در این زمینه جلوتر بودند . این قوای ذهنی تا واپسین لحظه های زندگی، با ایشان همراه بود و هرگز کاهش نیافت . (23) و این ویژگی از صفات تزکیه خالصانه، ایمان و پارسایی امام بود .

مرحوم استاد محمد تقی فلسفی یاد آور شده است:

وقتی شهید مطهری، از دیدار با امام، از پاریس به تهران بازگشت شب اول به دیدنشان رفتم، آن فیلسوف عالی قدر می گفت: آقا من مبهوت هستم، پرسیدم: چرا؟ گفت: از تصمیمی که امام گرفته; با این همه نظامی های تا دندان مسلح، با آن همه حمایت های امریکا، انگلستان و فرانسه نتیجه چه خواهد شد؟ آیا این تصمیم واقعا برای ما موفقیت پیش می آورد؟ به امام گفتم: آقا خطر خیلی مهم است، خودتان را چه طور می بینید؟

امام فرمود: علی التحقیق ما پیروزیم . پرسیدم: آیا به محضر امام عصر شرف یاب شده اید و آن فروغ امامت این خبر را داده است؟

امام نفی و اثبات نکرد و فقط گفت: ما قطعا پیروز می شویم .

به این همه تانک و توپ نظامی اعتنا نکنید، شهید مطهری افزود: من متوجه نشدم، امام از چه منبعی به این اطمینان رسیده است . (24)

همو می افزاید: روز 21 بهمن (سال 1357) فرماندار نظامی تهران، ساعت دو بعد از ظهر از رادیو اعلام کرد: از ساعت چهار بعد از ظهر آمد و رفت در خیابان ها به کلی ممنوع است (وقتی این خبر را شنیدیم) در این باره مشورت شد، مرحوم آیه الله طالقانی گفت: به نظر می آید خبر مهمی نباشد، گفته اند: مردم بیرون نیایند، بعضی دیگر هم در تردید بودند، ولی من یکی از الهامات الهی را در انقلاب اسلامی این می دانم که امام بلافاصله دستور دادند قلم و کاغذ آوردند و اعلامیه نوشتند که دولت غیر قانونی است و فرماندار نظامی رسمیت ندارد و اعلامیه اش هم بی ارزش است و همه اعم از: زن و مرد، کوچک و بزرگ به خیابان ها بریزند و نقشه خائنانه دولت را به هم بریزند . بعدا از افراد مطلع شنیدیم که پس از اعلام این اطلاعیه، دولت نظامی می خواست محل اقامت امام را در دبیرستان علوی بمباران کند و آقا را با این نقشه بکشد . (25)

پیام آگاهی بخش و شگفت انگیز امام به میخائیل گورباچف - صدر هیات رئیسه حزب کمونیست شوروی - چند سال قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پیش بینی از هم پاشیده شدن ابرقدرت شرق و توصیه ایشان به گورباچف برای کنار گذاشتن رهیافت های مادی گرایانه و روی آوردن به خدا، انسان، جامعه و تاریخ، نشان نگاه فراگیر امام به نقش احیاگرانه خود بود . برای بصیرت و روشن دلی امام همین دلیل کافی است که در همان نامه اعلام کرد که اگر ابرقدرت شرق پس از فروپاشی، برای درمان دردها و جبران شکست های خود به سراغ نسخه های سرمایه داری غربی برود، آینده ای تلخ تر از گذشته خواهد داشت که این پیش بینی هم رخ داد . «میخائیل گورباچف » در مصاحبه با نماینده صدا و سیما در مسکو یادآور شده است: وقتی امام خمینی برای من پیام فرستادند، در آن نوشته بودند: این پیام به همه نسل ها و عصرها است . من دریافتم کسی که آن را نوشته، دلسوز برای سرنوشت جهان است . زمانی که این پیام را در کمیته مرکزی حزب کمونیست - که بیش از نیمی از جهان را در اختیار داشت - مطرح کردم، برای آن ها خیلی غیر منتظره بود و من اکنون دریافته ام، شعار: «از این پس مارکسیسم را باید در موزه های جهان جست و جو کرد» که ایشان مطرح نمودند، به واقعیت پیوست . (26)

حجه الاسلام والمسلمین سید جواد علم الهدی به خاطره ای جالب اشاره می کند: در مواقع مکرر در دستور حمله ها، خصوصا حمله های نیروی زمینی در جبهه های جنوب یا غرب شاهد بودم که به طور محرمانه، از حضرت امام کسب تکلیف می شد . برخورد امام در این خصوص طوری بود که گویا از عالمی دیگر آگاه است که مصلحت نیست، عیان شود و بعدا ثابت می شد که منع امام عین واقع بوده، یعنی مصلحت در حمله نبوده است . (27)

این بصیرت ها و پیش بینی های شگفت ارمغان تقوا و تزکیه درونی امام است، زیرا پارسایی حجاب ها را از فکر و دل آدمی برطرف می کند . چنان چه قرآن می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا» ; (28) ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر از خدا بترسید شما را بصیرت شناخت حق از باطل می دهد .

رابطه تقوا و بصیرت، معنوی است و برای افراد عادی و حتی دانشوران و اهل علم ناشناخته است; هنگامی که در پرتو روشنایی ایمان و پارسایی غبار هوا و هوس ها و زرق و برق دنیا فرو نشست، آفتاب حقیقت بر دل آدمی می تابد و مسائل را آن چنان که هست درمی یابد، امام خمینی با همین فراست عرفانی و آگاهی معنوی به پیروزی انقلاب اسلامی یقین داشت و اصولا آن را یک حرکت با حمایتی غیبی و آسمانی تلقی می نمود و می فرمود:

«ما به قدرت طبیعی بر این مشاکل و بر این مصیبت هایی که وارد شده، فایق نیامده ایم، ملت ما که در این نهضت پیروز شد این فقط به اتکال خدا بود .» (29)

و در جای دیگر فرموده اند:

«من وقتی در پاریس می شنیدم که در تمام قراء و قصبات ایران، در تمامی اقشار ملت . . . همه با هم یک مطلب را می گفتند، آن جا فهمیدم که دست غیب در کار است .» (30)

در سخنانی دیگر به این حقیقت اشاره ای روشن دارند که:

«. . . روی موازین مادی ما باید با یک یورش از بین رفته باشیم، لکن قدرت ایمان، پشتیبانی خدای تبارک و تعالی، اتکال به ولی عصر (عج) شما را پیروز کرد .» (31)

شهید مطهری گفته است: حضرت امام در پاریس و در پاسخ کسانی که توصیه به کند کردن حرکت نهضت به دلیل خسته شدن مردم می کردند، می فرمودند: من دست خدا را در این نهضت می بینم، منتها زمان آن را نمی دانم . (32)

امام خود در بیاناتی این موضوع را مطرح کرده اند:

«این پیروزی مربوط به خدا بود . من همان وقت هم که در پاریس بودم مطمئن شدم به این که مسئله، مسئله بشری نیست، به جای دیگر مربوط است، و این را هم شاید کرارا در پاریس هم، آن وقت من گفتم که مسئله شده یک مسئله الهی .» (33)

آقای علی محمد بشارتی (وزیر اسبق کشور) نقل کرده است که در تابستان سال 1358 هنگامی که مسئول اطلاعات سپاه بودم، گزارشی داشتیم که آقای شریعتمداری در مشهد گفته است: من بالاخره علیه امام اعلان جنگ می کنم . خدمت آقا رسیدم و ضمن ارائه گزارش، خبر مذکور را هم گفتم . ایشان وقتی گوش می داد سرش پایین بود، اما تا این جمله را گفتم سر بلند نمود و فرمود: این ها چه می گویند؟ ! پیروزی ما را خدا تضمین کرده است، ما موفق می شویم، در این جا حکومت اسلامی تشکیل می دهیم و پرچم را به صاحب آن می سپاریم . (34)