زندگی، اندیشه و اخلاق امام خمینی،شجاعت، صلابت و قاطعیت

زندگی، اندیشه و اخلاق امام خمینی،شجاعت، صلابت و قاطعیت
غلامرضا گلی‌زواره
۲۲ فروردین ۱۳۹۴
روحانیت، هشدارها و توصیه‌ها, روحانی‌نماها و مقدس مآب‌ها, سیره امام,

امام خمینی خورشید قیام در سپهر ولایت بود که آیات نجات و حیات را بر صحیفه سرخ فجر نگاشت. سمند انقلاب او تشکیلات کفر، شرک و نفاق را سرنگون ساخت و مردمان تشنه حق را از چنگال ظلمت رهانید و به دیار عزت رسانید. او به دلیل شجاعتی که در پرتو ایمان و تقوا کسب کرده بود، از هیچ قدرتی جز خداوند نهراسید و در برابر تمامی کجی ها و انحراف ها با قامتی به صلابت کوه ایستاد و خم به ابرو نیاورد و به تعبیر مقام معظم رهبری حضرت آیه الله العظمی خامنه ای:

«او بت ها را شکست و باورهای شرک آلود را زدود... و به ملت ها فهمانید که قوی شدن و بند اسارت گسستن و پنجه در پنجه سلطه گران انداختن، ممکن است.» (1)

بنا به فرمایش حضرت آیه الله جوادی آملی: حضرت امام از هیچ چیز نمی ترسید و کسی را هم نمی ترسانید و می فرمودند: نترسید، انسان برای این زنده است که به لقاء الله برسد، چه بهتر که با شهادت به دیدارش نائل گردد. (2)

امام از همان آغاز مبارزه سیاسی راس حکومت و اساس سلطنت رژیم پهلوی را هدف قرار داد و فریاد زد: «هیهات که خمینی در برابر تجاوز دیوسیرتان و مشرکان و کافران به حریم قرآن و عترت رسول خدا (ص) و امت محمد (ص) و پیروان ابراهیم حنیف ساکت و آرام بماند و یا نظاره گر صحنه های ذلت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظیم شهادتم.» (3)

در آن روزگار آشفته و پروحشت که سایه سنگین سر نیزه ها بر قلب ها و ذهن ها حکومت می کرد و همه از هراس، مهر سکوت بر لب زده بودند، امام نه تنها خود به مبارزه با استبداد و عوامل استکبار پرداخت، بلکه جامعه اسلامی را به میدان ستیز با ستم بسیج کرد. وقتی علی امینی نخست وزیر وقت می خواست به ملاقات امام بیاید; اطرافیان آقا تاکید کردند، هنگامی که وی آمد به احترامش بلند شوند، ولی آن اسوه شجاعت به توصیه آنان گوش فرا نداد. دکتر علی امینی خیلی به کفش خود ور می رفت (و طول می داد) تا امام از جای خود برخیزد، ولی ایشان برنخاستند و در گفت و گوها به وی مجال صحبت ندادند و خودشان زمام سخن را به دست گرفته، وی را نصیحت کرده و به افشای چهره ستم پرداختند. (4)

رژیم شاه در تاریخ شانزدهم مهر (1341 ه.ش) با طرح لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی، نمایش ضد دیانت را به اجرا درآورد، زیرا به موجب این لایحه واژه اسلام از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان حذف گردید و نیز انتخاب شوندگان به جای آن که مراسم تحلیف را با قرآن به جای آورند، از این پس می توانستند با کتابی آسمانی این کار را انجام دهند. امام خمینی در تاریخ 28 مهر (1341 ه.ش) طی تلگرافی مفصل به نخست وزیر وقت (علم) رژیم را از این خلاف دینی و قانونی برحذر داشت و به وی هشدار داد: علما و مسلمانان در این موارد ساکت نخواهند ماند. (5)

هم چنین امام در تلگرافی دیگر از شاه خواست، دولت را ملزم نماید تا از قانون اساسی پیروی کند و از جسارت به ساحت مقدس قرآن کریم استغفار نماید.

«اسدالله علم » در مقابل این هشدارها راه بی اعتنایی را پیش گرفت و در پانزدهم آبان (1341 ه.ش) به جای عذرخواهی، هرگونه اخلال گری را محکوم کرد. سرانجام حدود یک هفته بعد، موافقت خود را با خواسته علما و از جمله امام خمینی اعلام داشت، امام با فراستی که داشت، فرمود: لایحه ای که به تصویب هیئت دولت رسیده، این گونه از اعتبار ساقط نمی شود و نخست وزیر باید در روزنامه ها به طور رسمی اعلام کند که تصویبنامه مذکور لغو گردیده است. از این رو هیئت دولت پس از 57 روز مقاومت و خالفت شدید امام و سایر مراجع عظام و امت مسلمان ایران، این لایحه را غیر قابل اجرا دانست و این ماجرا پایان پذیرفت. (6)

دو ماه پس از این توطئه، در دی ماه سال 1341 بازی انقلاب شاه و مردم به گوش رسید و انقلاب سفید شامل شش اصل اعلام گردید. در ششم بهمن - که روز رای گیری برای تثبیت این حرکت مذموم بود - شهرهای قم، تهران، مشهد و بسیاری از نقاط دیگر با درایت علما یکپارچه تعطیل گردید و مردم به عزای عمومی نشستند. عصر سالروز شهادت امام صادق (ع) که با ایام نوروز سال 1342 مقارن بود، مدرسه فیضیه مورد یورش وحشیانه و خونین ماموران حکومت پهلوی به فرماندهی سرهنگ مولوی قرار گرفت، و به رغم مخالفت برخی از یاران - که می ترسیدند به آقا آسیبی رسد - به سوی مدرسه مذکور حرکت کرد و در این مکان مقدس، ضمن افشای ماهیت رژیم منحط شاهنشاهی چنین فرمود: «ناراحت و نگران نشوید، ترس و هراس را از خود دور کنید... دستگاه حاکمه با ارتکاب این جنایت، خود را رسوا و مفتضح ساخت و ماهیت چنگیزی خود را به خوبی نشان داد، ... ما پیروز شدیم...» (7)

امام در اربعین شهدای فیضیه طی اعلامیه ای خطاب به امت مسلمان ایران، مراتب اندوه خود را از هتک حرمت حوزه های علمیه و روحانیان اعلام داشت و در پایان تاکید نمود: «... من مصمم هستم از پای ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم و در پیشگاه مقدس حق تعالی با عذر وفود کنم. شما هم ای علمای اسلام مصمم شوید و بدانید پیروزی با شماست.» (8)

ساعت چهار بعد از ظهر عاشورای سال 1342 که با سیزدهم خرداد این سال مصادف بود، امام به سوی مدرسه فیضیه رهسپار گردید تا بیان های تاریخی خود را در اجتماع گروه کثیری از مردم قم، روحانیان و هیئت های عزادار که از دیگر نقاط به قم آمده بودند، ایراد نماید. امام در این سخنان کوبنده و افشا کننده، حمله ماموران شاه به فیضیه را به واقعه عاشورا تشبیه کرد; سپس این توطئه را از نقشه های رژیم غاصب صهیونیستی دانست و دستگاه طاغوت را دست نشانده این غاصبان و اشغالگران قدس معرفی نمود. (9)

این سخنرانی، رژیم پهلوی را بیش از گذشته نزد مردم حقیر و رسوا کرد; از همین رو به دستور شاه، ماموران نظامی در نیمه شب پانزدهم خرداد (1342 ه.ش) از دیوار بالا آمده و وارد منزل امام شدند و آقا را دستگیر کردند تا به تهران ببرند. (10)

وحشت و آشفتگی در چهره دژخیمانی که امام را به تهران می بردند، به خوبی هویدا بود; به همین دلیل دیوانه وار ماشین می راندند و از توقف در راه احتراز می کردند. امام در مقام دلداری به آنان فرمود: این قدر وحشت زده نباشید، در این بیابان کسی نیست که به شما تعرضی برساند. قوت قلب و شجاعت امام در حدی بود که کوچک ترین تزلزلی به دل راه نداد، بلکه به مامورانی که او را می بردند تسلی می داد. (11)

ماموران و افراد دیگری که در زندان بودند از امام می ترسیدند، چنان که خودشان فرموده اند:

«در جایی دور از پادگان وضو می گرفتم، از من خیلی واهمه داشتند و سربازان، افسران و درجه داران مقید بودند که مرا نبینند» .

در اعتراض به دستگیری و حبس رهبر انقلاب، مردم مسلمان حماسه خونین قیام پانزدهم خرداد را پدید آوردند که شعله های مقدس آن، حکومت پهلوی را در معرض تهدید قرار داد. به همین دلیل بعد از ده ماه، آقا از زندان و حصر آزاد شدند. ایشان پس از آمدن به قم در هر فرصتی بر علیه استبداد و فجایع شاه سخن می گفت. چند ماه پس از رهایی امام از اسارت، اسدالله علم لایحه مصونیت اتباع امریکایی شاغل در ایران را به مجلس سنا برد و پس از عزل او، حسنعلی منصور آن را به دست سناتورهای مزدور به تصویب رسانید. وی این لایحه را که به «کاپیتولاسیون » موسوم است به مجلس شورا برد و در 21 مهر 1342 از تصویب وکلای وابسته گذرانید. امام به محض آگاهی از این خیانت، تلاش گسترده ای را برای خنثی نمودن این حرکت وقیحانه آغاز کرد و در روز بیستم جمادی الثانی سال 1383 ه.ق (چهارم آبان 1343) به رغم تهدیدهای جدی رژیم با صلابتی خاص، نطق معروف خود را بر علیه این لایحه ایراد نمود و طی آن ضمن حمله شدید به طرح های اسارت بار و ضد اسلامی رژیم و اعلام خطر به علما، مراجع، حوزه های علمیه، ارتش و مسلمانان ایران با صراحت فریاد زد: رئیس جمهور امریکا باید بداند که امروز در پیش ملت ما از منفورترین افراد بشر است. امروز تمام گرفتاری های ما از امریکا است.

امام علاوه بر سخنرانی، بیانیه ای کوبنده علیه لایحه مزبور صادر نمود که در سراسر کشور بازتاب وسیعی داشت. مردم با این افشاگری بیش از گذشته از امریکا و رژیم شاه (به خاطر حمایت از بیگانگان و تحقیر ملت ایران) تنفر پیدا کردند. رژیم چاره کار را در تبعید امام از ایران دید و منزل آقا در سحرگاه سیزدهم آبان 1343 به محاصره صدها کماندوی چترباز درآمد. رهبر انقلاب اسلامی دستگیر و از طریق فرودگاه مهرآباد تهران به بورسای ترکیه تبعید شد. امام پس از یک سال تبعید، به نجف اشرف انتقال یافت، (12) اما این برنامه ها در مجاهدت ها و تلاش های مبارزاتی آن روح قدسی، نه تنها هیچ گونه اثری منفی نداشت، بلکه ایشان در ادامه مبارزه، مخالفت با امریکا را به طور گسترده تر، جدی تر و عمیق تر در برنامه های سیاسی خود قرار دادند و مردم مسلمان ایران و حتی مسلمانان جهان را نسبت به این جرثومه فساد و تباهی، آن چنان عصبانی ساختند که در سراسر جهان اسلام نفرت به امریکا چون موجی بزرگ درآمد و شعار مرگ بر امریکا همه گیر شد.

وقتی رژیم پهلوی طرح سپاه دین را مطرح کرد، تا به بهانه اعزام سپاه دین، روحانیان را از حوزه ها جدا کند و آن ها را به سوی نقاط دورافتاده و مرزی روانه سازد. امام طی پیامی خطاب به طلاب علوم دینی فرمود: «نگران نباشید، تزلزل به خود راه ندهید، تعلیمات نظامی را با کمال جدیت دنبال کنید. باشد که چون حضرت موسی (ع) که در آغوش فرعون بزرگ شد و اساس ظلم و جور را درهم پیچید، شما هم ریشه های فساد و ظلم را از بیخ و بن درآورید.» (13)

چون در سال 1350 ه.ش، بار دیگر از سوی نظام طاغوتی طرح «سپاه دین » به اجرا درآمد، امام در پیامی آتشین و هشدار دهنده، فرمودند: «نغمه سپاه دین در شرایطی ساز می شود که دستگاه جبار، دست جنایت کار اسرائیل را در تمام شئون اقتصادی، سیاسی و نظامی ایران باز گذاشته است، بسیاری از علمای اعلام و ملت شریف ایران در زندان، تبعید و تحت شکنجه به سر می برند و جوانان غیور وطن خواه، اعدام و تیرباران می شوند... این جانب اعلام خطر می کنم.» (14)

در سال 1350 ه.ش امام وقتی متوجه گردید کارگزاران رژیم منحوس پهلوی، می خواهند جشن های 2500 ساله برگزار کنند، در پیامی فرمود: «از جمله مصیبت ها، برگزاری جشن منحوس دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی است که خدا می داند چه مصیبت و سیه روزی به بار می آورد.» (15)

از این زمان تاریخ ایران که بر مبنای هجرت حضرت رسول اکرم (ص) بود به سال شاهنشاهی تغییر کرد. امام در برابر این بی حرمتی موضع گیری شدید نمودند و در پیامی رژیم پهلوی را از ننگین ترین حکومت ها معرفی کردند و فرمودند: «مسلمین برای مجد و عظمت اسلام و آزادی فلسطین در خاک و خون می غلتند، ولی شاه ایران برای رژیم مبتذل شاهنشاهی جشن و سرور به پا می کند.» (16)

در سال 1352 ه.ش در حالی که اختناق بسیار شدیدی بر ایران حاکم بود، امام این گونه افشاگری کرد:

«... در این دهه سیاهی که گذشت جز فقر و ذلت و اختناق، قتل های دسته جمعی، تیرباران و اعدام های غیر قانونی و انباشتن زندان ها از علماء روحانیون و جوانان ملت اسلامی چیزی عاید ملت ستم دیده ایران نگردیده... اکنون سکوت در مقابل این نقشه ها و فجایع در حکم انتحار است «استقبال از مرگ سیاه و سقوط یک ملت بزرگ می باشد.» (17)

در اسفند ماه سال 1353، شاه که به تصوری باطل خود را در اوج قدرت می دید، موجودیت حزب رستاخیز را اعلام کرد و عوامل رژیم، مردم را تهدید کردند که اگر در این حزب ثبت نام نکنند، دستگیر و زندانی می شوند. (18)

امام فریاد زدند: «شرکت در حزب رستاخیز حرام و کمک به ظلم و استیصال و از بین بردن مسلمین است و مخالفت با آن از روشن ترین موارد نهی از منکر است. این حزب تحمیلی مخالف قانون اساسی و موازین بین المللی است.» (19)

به مناسبت پنجاهمین سال سلطنت پهلوی در سال 1355 ه.ش جشن هایی در ایران برپا گردید که با عید سعید فطر هم زمان بود. امام با صلابت و شجاعتی خاص در پیامی خاطرنشان ساخت: «برای مسلمین در وضع حاضر عیدی نمانده است... ایران مرکز تاخت و تاز اجانب خصوصا امریکا و ایادی خبیثه آن است.» (20)

تصمیم جدی و قاطعیت امام در مورد هر چه که به عنوان وظیفه و تکلیف شرعی تشخیص می دادند تا حدی بود که اگر دنیا و اهلش با ایشان مخالفت می کردند از آن منصرف نمی شدند، شهید آیه الله محمد رضا سعیدی می گوید: به امام عرض کردم شما را تنها می گذارند، فرمودند: «اگر جن و انس یک طرف باشند و من یک طرف، حرفم همین است که می گویم.» (21)

امام از آن روز که پا به میدان نهاد و با حکومت فساد به ستیز پرداخت، نه تنها برای یک لحظه پای سرسختی و استقامتش سست نشد، بلکه هر روز استوارتر و قاطع تر گردید. او در برخورد با خواص و نیروهای خودی و افراد آشنا نیز همین صلابت را توام با صراحت داشت و در اجرای موازین شرعی و عمل کردن به وظیفه الهی از هیچ کس پروا نداشت و می فرمود: «با خدای خود پیمان بسته ام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم. اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمی دارم، من کار به تاریخ و آن چه اتفاق می افتد ندارم. من تنها باید به وظیفه شرعی خود عمل کنم.» (22)

همو در جای دیگر هشدار دادند: «دفاع از اسلام و نظام شوخی بردار نیست و در صورت تخطی هر کس در هر موقعیت، بلافاصله به مردم معرفی خواهد شد.» (23)

ایشان در همین مورد تاکید نمودند «...بارها اعلام کرده ام که با هیچ کس در هر مرتبه ای که باشد، عقد اخوت نبسته ام. چهار چوب دوستی من در درستی راه هر فرد نهفته است، دفاع از اسلام و حزب الله اصل خدشه ناپذیر جمهوری اسلامی است... کسانی که از منافقین و لیبرال ها دفاع می کنند، پیش ملت عزیز و شهید داده ما راهی ندارند.» (24)

امام بر این باور بود که در افراد ملی گرا و مدافعان دروغین آزادی، نوعی انحراف دیده می شود و اگر آنان به تشکیلات اجرایی و حکومتی راه یابند به اسلام و مسلمانان چنان ضربه ای خواهد خورد که طی سال های متمادی، باید خسارات و عوارض مخرب آن را تحمل کرد. به همین دلیل کوتاه شدن دست این افراد را از قوای سه گانه عنایت الهی دانست و افزود: امکان دارد این اشخاص با برنامه های خود فسادی پدید آورند که از ضرر منافقان بیش تر و حتی بالاتر است. (25)

و در جایی فرمود: «انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهای فراوان خود را به گروهک ها و لیبرال ها می خوریم. آغوش کشور و انقلاب همیشه برای پذیرفتن همه کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است، ولی نه به قیمت طلب کاری آنان از همه اصول...» (26)

گروهی از افراد خودی، اعم از روحانی و دانشگاهی برای جلب رضایت افراد لیبرال مطالبی را مطرح کردند که موجب یاس و حرمان مردم نسبت به انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن می گردید. امام در فراز پیامی که صادر فرمودند جواب این گونه اشخاص را چنین دادند: «... نباید برای رضایت چند لیبرال خودفروخته در اظهار نظرها و ابراز عقیده ها، به گونه ای غلط عمل کنیم که حزب الله عزیز احساس کند جمهوری اسلامی دارد از مواضع اصولی اش عدول می کند. تحلیل این مطلب که جمهوری اسلامی ایران چیزی به دست نیاورده یا ناموفق بوده است، آیا به سستی نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمی شود؟» (27)

یکی از جنبه های جالب در سیره سیاسی و اخلاق مبارزاتی امام که شجاعت و شهامت او را به اثبات می رساند، ستیز با تحجر و جمودگرایانی است که افق دیدی تنگ و آگاهی ناقص و اندکی دارند و با هرگونه تحول و ابتکاری مخالفند و یافته های تخیلی و تصورهایشان را عین حقیقت دانسته و بر این اساس معارف اسلامی و فرهنگ قرآن و عترت را از چهارچوب فکر منجمد خود فراتر نمی برند. آن حکیم گران مایه و رهبر فرزانه در طول سالیان دراز مبارزه فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ضمن آن که نقش حقایق قرآنی و روایی را در پی افکندن طرحی نو در جامعه دریافته بود، به حرکت های منفی جاهلان و تنک مایگان در وارونه سازی ابعاد معنوی و زندگی ساز قرآن پی برد و جسورانه فریاد زد:

«ای حوزه های علمیه، دانشگاه های اهل تحقیق، به پا خیزید و قرآن کریم را از شر جاهلان متنسک و عالمان متهتک که از روی علم و عمد به سوی قرآن تاخته و می تازند، نجات دهید.» (28)

ایشان در کتاب ولایت فقیه می فرمایند: «امروز جامعه اسلامی طوری شده که مقدسین ساختگی جلو نفوذ اسلام و مسلمین را می گیرند و به اسم اسلام، به اسلام صدمه می زنند.» (29)

چون شماری از مقدس نماها در برابر اندیشه های پویا، روحانیان مبارز و باورمندان به ستیز با استبداد و استکبار قرار گرفتند و خاستگاه استعمار را مبنی بر این که روحانیت نباید در سیاست دخالت کند، جاهلانه پی گرفتند و به جامعه القا کردند که جای علمای دین در مسجد است و نه عرصه های اجتماعی - سیاسی، امام که از این برنامه های آنان دل پرخونی داشت، فرمود: «... این گونه افکار ابلهانه به استعمارگران و دولت های جائر کمک می کند که وضع کشورهای اسلامی را به همین صورت نگه دارند و از نهضت اسلامی جلوگیری کنند. این ها افکار جماعتی است که به مقدسین معروف اند و در حقیقت مقدس نما. باید افکار آنان را اصلاح کنیم و تکلیف خود را با آن ها معلوم سازیم، چون این ها مانع اصلاحات و نهضت ما هستند و دست ما را بسته اند.» (30)

و هشدار می دهند که: «... امروز عده ای با ژست تقدس مآبی، چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام می زنند که گویی وظیفه ای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه های علمیه کم نیست، طلاب عزیز لحظه ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند. این ها مروج اسلام امریکایی اند و دشمنان رسول الله.» (31)