یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام
زينب السادات شاه صاحبي
۲۲ فروردین ۱۳۹۴
زن و خانواده, امام و خانواده, سیره امام,

استادان اخلاق و معلم های عرفان وقتی درباره مراحل مختلف کمال انسان حرف می زنند، یک نکته را تکرار می کند: «آدمی که در مسیر کمال باشد همه ابعاد روحی اش با هم رشد می کند. کسی که آمار نماز و روزه مستحبی اش سربه فلک گذاشته اما مردم از اخلاق و رفتارش شکایت دارند یا تارک دنیا شده و ماه و خورشیدش سر سجاده اش طلوع و غروب می کند، حتما جایی از راه رت اشتباهی پیچیده و به بیراهه رفته است» و توضیح می دهند: «خداوند کمال مطلق است. هم قهر و جبرش در بالاترین حدود و اندازه است و هم مهربانی و لطفش. کسی که می خواهد شبیه خدا باشد، باید این ویژگی را البته در مرتبه های انسانی برای خودش ایجاد و حفظ کند».

سید روح الله موسوی خمینی فروردین ماه 1312 - یعنی چهار سال بعد از ازدواج با خدیجه ثقفی - عازم سفر حج می شود. اما سفر حج آن سال ها مثل حالا نبود، جماعتی که قصد زیارت می کردند باید از دو، سه کشور می گذشتند و مرکب سفر عوض می کردند تا به سرزمین عربستان برسند.

روح الله که آن روزها سیدمصطفای سه ساله را هم با همسرش در خانه داشت. پس از چند روز همراه کاروان به لبنان می رسد؛ ساعت هایی را آنجا ماندگار می شوند تا نوبت به قافله آنها برسد و با کشتی عازم عربستان شوند. در همین چند ساعت فرصتی دست می دهد تا مسافر حج دستی به قلم برد و حال و احوالی از خانواده جویا شود. نامه این طور آغاز می شود:

«تصدقت شوم، الهی قربانت بروم. در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم شد، متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. حال من با هر شدتی باشد، می گذرد ولی به هر حال تاکنون هر چه پیش آمده خوش بوده و الان در شهر زیبای بیروت هستم. حقیقتا جای شما خالی است. فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد...»

ایام عمر و عزت مستدام.

تصدقت. قربانت. روح الله».

سید روح الله زمانی که این نامه را می نویسد، 33 ساله است. دو سال پیش از این «مصباح الهدایه» را نوشته که هنوز از درخشان ترین کتاب های عرفان اسلامی است و دو سال پیشتر شرح دعای سحر را تمام کرده که فهم دو، سه جمله آن هر سال ماه رمضانی را برای اهلش پر می کند. مبارزه های سیاسی و مقابله با طاغوت را پیش از ازدواج شروع کرده و این روزها در نظر آیت الله بروجردی جایگاه ویژه ای دارد.

در عرفان، ایمان، فقه، سیاست و جهاد به قدری پیشرفته که در ابتدای جوانی از سرآمدان روزگار خودش شده و... حالا کسی نمی تواند ادعا کند این جمله های عاشقانه از هیجان عشقی نوپا در نامه او جا گرفته است. معرفتی که از بابت آن شرح دعای سحر روی کاغذ می آید، جایی برای هیجان زودگذر نمی گذارد. می گذارد؟

تکرار این همه مهربانی در نامه های حضرت روح الله به همسرش در سال ها و سفرهای بعد این وجه کمتر به چشم آمده شخصیت او را بیشتر روشن می کند.

سال 1344، کار مبارزه امام (ره) با رژیم شاه بر سر قانون کاپیتولاسیون بالاگرفت و شاه ایشان را به ترکیه تبعید کرد. این بار نامه با پست ترکیه به ایران می آید:

«خدمت مخدره محترمه والده مصطفی سلام می رساند. ان شاءالله شما به سلامت و سعادت به سر برید. اینجانب بحمدالله سالم هستم. هیچ نگرانی نداشته باشید، فقط از اینکه از شما بی اطلاعم، قدری نگران هستم. اگر این کاغذ رسید، جواب را زودتر بنویسید و بفرستید.اگر جواب نوشتید، تمام بچه ها به خط خودشان یکی، دو لمه بنویسند. به متعلقه مصطفی سلام برسانید، ایشان هم دو کلمه بنویسند...»

نشانی از نگرانی دوره تبعید در این نامه می بینید؟

با همه محدودیت ها و همه فشاری که روی شخص امام (ره) و خانواده هست، هر هفت، هشت روز یک بار برای خانواده نامه می نویسد و هر بار هم کوتاه اما نغز و دقیق. سفارش ایشان به اینکه هر یک از افراد خانواده با خط خود چند کلمه ای در نامه بنویسند، تقریبا هر بار در نامه ها تکرار می شود و چه به دل می نشیند. همه کارهای سیاسی و عبادت و جهاد و نوشتن کتاب های ارزشمند و حتی برنامه ریزی برای یک انقلاب، ذره ای از نقش پدرانه امام (ره) برای خانواده کم نکرده است. از راه دور محبت پدرانه را با جمله های ساده به دل فرزندانش می رساند. خودتان را جای کسی بگذارید که پدرش از راه دور برای دیدن دستخط او بی تابی می کند و تا آن را نبیند، دلش آرام نمی گیرد. که هستید و خوبید و سالمید. آن وقت ببینید چطور وجودتان از صمیمیت پدرانه لبریز می شود، از همان راه دور.

سال 1351؛ امام (ره) دوباره تبعید می شود و این بار به نجف؛ در این دوره خانواده ایشان هم راهی نجف می شوند. اقامت امام (ره) در نجف چند سال طول می کشد و در این سال ها حاجیه خانم ثقفی (همسر امام) هرچند وقت یک بار به ایران می آید تا با فامیل و آشنای خود دیدار تازه کند. نامه های امام (ره) و همسرش از نجف بیشتر در همین مراجعت های کوتاه مدت نوشته شده است.

«13 شهریور سال 1351 از نجف به خانم خدیجه ثقفی خانم محترمه، معظمه! مرقوم سوم شما واصل شد. در جواب دو مرقوم چند روز قبل مصدع شدم. اینک جواب سوم؛ اولا کلمه ای که در باره فریده نوشته بودید که برای مختصر گرفتگی روحی صلاح دیدند او را به مشهد ببرند، اینجانب را مضطرب کرد. علاوه بر اینکه با نوشتن کاغذ از تهران و همراه بودن فریده - دختر حضرت - او یک کلمه هم ننوشته به علاوه اسمی از فرشته (فرزند فریده مصطفوی) نبود و به نظر آمد فرشته همراه نیست. اینها مرا مشوش کرده و فوری از سلامت او یا اگر دلتنگی خانوادگی دارند، مطلعم کنید. امید است دومی باشد که سهل است... هیچ وقت به طور سربسته و اجمال چیزی ننویسید که موجب اضطرابم می شود...»

امام (ره) با هوش و دقیق بود. چند خط نامه را برای دلخوشی خانواده نمی نوشت.خانواده را بی نهایت که نه، به اندازه؛ دقیقا به همان اندازه ای که باید دوست داشت و نگرانشان بود و از دوری شان آزرده می شد امام (ره) درگیر طاغوت بود و در پی درانداختن یک انقلاب؛ اما گرفتاری هایش به آرامش و مهر و عاطفه خانواده آسیب جدی نزد. نبودن ها و دور بودن هایش را با ابراز لطف مکررش مدام برای همسر و فرزندانش جبران می کرد.

5 شهریور 51

مرقوم شما امروز واصل شد. دیشب از کربلا برگشتیم. همه بحمدالله سلامت هستیم. شما که رفتید، هوا گرم شد ولی عجالتا بد نیست و راحت هستیم. دیشب بچه ها اینجا بودند چون از کربلا آمده بودیم. جای شما خالی است. اقلیما (مستخدم بیت امام(ره) در نجف) پس از سلام می گوید شما زودتر بیایید که نبودن شما خیلی بر ما اثر می گذارد. و می گوید شما مبلغ یک صد تومان از احمد بگیرید و بدهید دخترم. مطلب اقلیما را عمل کنید؛ یعنی هر دو مطلب را... . سید احمد خمینی، فرزند حضرت امام (ره) سال ها بعد در حاشیه این نامه می نویسد: «امام از قول کارگر منزل که نامش اقیماست از خانم می خواهد که زوتر بیاید؛ مبادا اگر از قول خودش بگوید، ممکن است در فشار قرار گیرد. ولی بالاخر دلش طاقت نمی آورد و پایین نامه می نویسد به حرف اقلیما گوش دهید و عمل کنید!

«15 مهر 1351

خانم محترم عزیزه ام!

تاکنون چند کاغذ فرستاده ام، نمی دانم رسیده است یا نه، از شما به وسیله فریده اطلاع پیدا کردم مرقوم مشهد واصل شد. از تهران اطلاعی ندارم. امید است همیشه خوش و خرم و مشغول دیدار خویشاوندان باشید؛ اگر چه ما را فراموش کنید. وعده مراجعت نزدیک است و ما هم از نبودن شما خسته شده ایم... خدمت همه مخدرات خصوصا خانم سلام می رساند.

پدر فرزندانت».

دوسه ماهی است که همسر امام (ره) به ایران سفرکرده و دوری او برای امام (ره) سخت شده است. ظاهرا دید و بازدید و مشغله در ایران مجال نامه نوشتن به همسر امام (ره) نداده یا نامه ها به هر دلیلی به دست ایشان نرسیده است. دلخوری و دلتنگی امام (ره) از لابه لای جمله های نامه پیداست. با کنایه به همسرش می گوید از شما به وسیله فریده اطلاع پیدا کردم! و بعد با مطایبه ای شیرین می نویسد خوش باشید. اگر چه ما را فراموش کنید و آخر نامه، شاید از سر دلتنگی، «پدر فرزندانت».

«تیر 1353

خانم محترمه!

مرقوم شما پس از مدت ها انتظار واصل شد. مثل اینکه شما از نجف که خارج شدید، دیگر از فکر ما بیرون رفتید و خیال نکردید از دیر آمدن کاغذ نگران می شویم. در هر حال ان شاءالله تعالی خوش و سالم باشید. ما هم به حمدالله تعالی سلامت هستیم و می گذرانیم. به همان نحو که دیدی هوای اینجا مختلف است ولی روی هم رفته خوب است.

از سلامت خودتان - ولو به دو کلمه- ما را در هر هفته یا لااقل هر دوهفته مطلع کنید. اینجا خبر تازه ای نیست. همان مسائل است که موجب نگرانی است و باز معلوم نیست چه شود. ان شاءالله خداوند اصلاح کند. به همه اقوام و بستگان سلام برسانید.

اگر از وقت رجوع بگذرد، معلوم نیست بتوانیم تقاضا کنیم و آنها بدهند. حتما تعجیل کنید که وقت نگذرد به حرف هیچ کس گوش ندهید والا در ایران ماندنی خواهید شد.»

مرد نگران خانواده است و مشتاق دیدار آنها. شاید برای هر مردی این حس پیش آید اما وقتی این مرد می شود صاحب 40 حدیث و سرالصلوه، نگرانی هایش دلپذیر ترند. ده ها صفحه درباره نزاع جنود رحمانی و شیطانی نفس و نفی حب دنیا و بندگی خالصانه حق می نویسد و به این دقت حق و شان خانواده را در مسیر تقرب به خدا مراعات کند، آن وقت نگرانی ها و دلتنگی هایش انگار حقیقت آن احساس را به دیگران القا می کند چون حقیقت زندگی و بندگی را فهمیده است.

روح الله موسوی خمینی در روزگار ما هر کاری را که شروع کرد به بهترین شکل انجام داد و در آن حوزه سرآمد زمان خود شد؛ همان قدر که جمله های عارفانه کتاب هایش خواننده را به وجد می آورد؛ همان قدر که شجاعت و اقتدارش ستودنی است وقتی می گوید: «ولله در عمرم نترسیدم»؛ همان قدر که جمله های کوبنده اش در آن سخنرانی معروف در بهشت زهرا(س) با افتخار در تاریخ مرور می شوند. حالا عاشقانه ترین جمله های زمینی اش هم در حافظه تاریخ قاب گرفته می شود تا مثال استادان درس عرفان برای کمال انسانی شود؛ مردی که تراز ویژگی های انسان روزگار را ارتقا داد، در رابطه خانوادگی هم با جمله هایی ظریف و دقیق، عاشقانه احترام برانگیزی خلق می کند؛ یک عاشقانه آرام.