شخصیت و شیوه رهبری امام خمینی و کرامت انسانی

شخصیت و شیوه رهبری امام خمینی و کرامت انسانی
بهرام اخوان کاظمی
۲۳ فروردین ۱۳۹۴
حاکمیت قانون, حاکمیت مردم در نظام اسلامی, کارگزاران نظام اسلامی, حکومت اسلامی و حاکمان,

مقدمه

تاثیرات عمیق رهبری امام خمینی به گونه ای است که بسیاری از نظریه پردازان و صاحب نظران داخلی و خارجی به دنبال تبیین تئوریک ماهیت این رهبری و علت تاثیرگذاری عمیق آن بوده اند. یکی از رایج ترین قالب های تئوریکی که این اندیشه مندان برای چنین تبیینی انتخاب نموده اند؛ نظریه ی کاریزمایی ماکس وبر(1) است و متاسفانه اکثر اندیشه مندان داخلی و خارجی و به ویژه صاحب نظران موافق انقلاب اسلامی، از این قالب تئوریک برای تشریح نوع و جنسیت رهبری امام و نحوه ی تاثیر آن بر مردم سود جسته و یا سعی کرده اند با بازسازی این نظریه، آن را برای چنین کاربرد و تطبیقی مهیا کنند.(2) این در حالی است که در نظریه ی کاریزمایی ـ بویژه در تفسیرهای بعدی آن ـ رهبری و سلطه ی کاریزمایی، سلطه ای ضدعقلانی، و منافی کرامت انسانی، بسیج گرا، توده ای و احساسی و ضد دموکراتیک و مخصوص نظام های جامع القوا (توتالیتر) و فاشیستی قلمداد شده است (3) ؛ نوعی رهبری که به جای تکیه بر قانون و عقلانیت و مردم سالاری، بر یکّه سالاری و دیکتاتوری و ارزش های استثنایی و شخصی رهبر استوار است. کار رهبر کاریزمایی ترغیب و تهییج ایعاد غیرعقلانی یا عاطفی مردم است. اقتدار کاریزمایی به شدت شخصی و مبتنی بر قدرت های خارق العاده ی رهبر و رابطه ی عاطفی و غیرعقلانی میان او و پیروان است. این اقتدار در دوره های فشار، اضطرار روانی، فیزیکی، اقتصادی، اخلاقی، مذهبی و سیاسی پیدا می شود و معمولاً شرایط اجتماعی مملو از ناامیدی و بحران، به توّهماتی دامن می زند که مردمی منفعل و مریدان چشم و گوش بسته و توده های بی اختیار را در انتظار یک ناجی آسمانی قرار می دهد و این شرایط، موجد ظهور قدرت کاریزماتیک است و بدیهی است با رفع این شرایط و بازگشت عقلانیت به افراد اجتماع و رفع احساسات و تهییجات آنها، قدرت کاریزماتیک کمرنگ شده، شرایط برای غلبه دو سلطه ی دیگر ـ سنتی، و یا عقلایی ـ فراهم می شود.

غربیها با نادر شمردن امکان وجود و ظهور اینگونه رهبران در کشورهای خود، آنها را مختص جوامع عقب مانده جهان سوم دانسته اند و با تحقیر اینگونه کشورها و این الگوی رهبری، با دیدی امپریالیستی، بسیاری از رهبران نهضتهای آزادیبخش را با انگ رهبری کاریزماتیک متهم و به زیر سوال برده اند. (4)

از آنجا که در عموم تلقی ها، نظریه رهبری کاریزمایی، به عنوان الگویی غیرانسانی، مشئوم و مغایر با کرامت های انسانی به شمار آمده است، تبریر ساحت امام از این شیوه ی مردود رهبری، به نحو بسیار روشنگرانه ایی دلالت بر تبیین دقیق جایگاه کرامات انسانی در شخصیت و شیوه رهبری ایشان خواهد داشت. در همین راستا سوال اصلی این پژوهش به گونه ی زیر طرح شده است:

«چه تعاملاتی میان شخصیت و شیوه رهبری امام خمینی و رعایت کرامات انسانی وجود داشته است؟ آیا این شیوه رهبری و نفوذ شگرف آن، بر مبنای الگوی مردود رهبری کاریزماتیک بوده و بر این اساس قابل تفسیر است؟»

متناسب با این سوال اصلی، فرضیه یا مدعای این نوشتار به صورت زیر غابل طرح است:

«به نظر می رسد میان شخصیت و شیوه رهبری امام خمینی با کرامات انسانی و رعایت آن، مطابقت و تعامل کامل وجود داشته است و امام به عنوان مصداق انسان کامل ـ و نه رهبری کاریزماتیک ـ به منتهای حد، مراعی این کرامت ها بوده اند و به همین دلیل رهبری ایشان واجد بیشترین تاثیر عمومی گشته است.»

تاثیرات رهبری امام خمینی به گونه ای بوده است که بسیاری از نظریه پردازان و صاحب نظران داخلی و خارجی در پی تبیین تئوریک ماهیت این رهبری و علل تاثیرگذاری عمیق آن بوده اند

این نوشتار جهت پاسخ به سوال ها و آزمون مفروض خود، مباحث آتی خود را سامان داده است.

گفتار اول ـ ایرادات علمی و عملی نظریه رهبری کاریزمایی

ماکس وبر (1920 ـ 1864) به عنوان اصلی ترین نظریه پرداز تئوری رهبری کاریزماتیک5 به شمار می آید. وی در کتاب «اقتصاد و جامعه» در مبحث توضیح انواع اقتدار و مشروعیت و تبیین چرایی و چگونگی اطاعت انسانها، به ارائه این نظریه پرداخته و این الگوی انتزاعی و ذهنی را طرح کرده است.

این نظریه از عدم انسجام تئوریک و فقدان الگوی جامع، همبسته و سامانمند در رنج است و حتی بسیاری از اندیشه مندان غربی، ایرادهای عمده و متعددی بر آن وارد کرده اند ضمن آنکه «سلطه کاریزمایی» یک نمونه آرمانی و انتزاعی غیرقابل تطبیق با مصادیق خارجی است و حتی نگرش متدولوژیک وبر، مانع تطبیق آن بر مصادیق خارجی است. این در حالی است که به علاوه، ماکس وبر این نظریه را با نگاهی به عرصه سیاسی وقت کشورش و برای حل مشکل رهبری آلمان پیشنهاد کرده بود. از سوی دیگر اکثر وبرشناسان از مخدوش و ناقص بودن مطالعات اسلامی وبر، سخن رانده و حتی تطبیق الگوی رهبری کاریزمایی وی بر پیامبر اسلام(ص) را مورد بحث و نقادی قرار داده اند.

ناقدان نظریه وبر، این نظریه را موهوم و تا حد افسانه تنزل داده و تعمیم ناپذیری کاریزما از حیث صفات و مصادیق و اختصاص بی دلیل رهبری کاریزماتیک به مردان را از ضعف های علمی آشکار آن به شمار آورده اند و در کنار این نقائص، آشفته سازی و تحریف آراء وبر نیز وجود داشته است تا جائی که این نظریه توسط مفسرین بعدی ـ همانند تالکوت پارسونز ـ از مبادی و اصالت خویش منحرف و با تعابیر، معانی و مصادیق متعدد و تا حدودی متباین بیان گشته است. این در حالی است که این تعابیر و تفاسیر جدید در اشارات و آثار وبر، وجود خارجی و عینی ندارد و این تفسیرهای پسینی از آثار و نظریه او، باعث آشفتگی بیشتر نظریات وبر و از جمله تئوری کاریزمای وی شده که پیشاپیش از عدم انسجام و بیان جامع و نابسامانی در رنج بود. ضمن آنکه جامعه شناسان سیاسی در عصر پیچیده و متطور دولتهای جدید امروز، دیگر نقش چندانی برای کاریزما قائل نبوده و به بیهودگی و ناکارایی رهبر کاریزمایی در دوره حاضر معتقدند. تمام این نقدها از نظریه مزبور، بیانگر فقدان صلاحیت این نظریه موهوم و تعمیم ناپذیر به عنوان شاخص و سنجه ایی برای ارزیابی مدل های رهبری و از جمله الگوی رهبری امام خمینی است. (5)

گفتار دوم ـ مقام مرجعیت، خاستگاه و ضامن کرامات انسانی

در طول تاریخ سیاسی اسلام، همواره مذهب تشیع بواسطه عدالت خواهی و ظلم ستیزی، رهبری بسیاری از حرکت ها و جنبش های انقلابی و مردمی را بر عهده داشته است و بدیهی است که بسیاری از روحانیون و رهبران روحانی شیعی نیز بویژه در یکصد سال اخیر، اینگونه جنبش ها را علیه استبداد داخلی ـ همانند انقلاب مشروطه ـ، و علیه استعمار خارجی ـ همانند نهضت تنباکو ـ ، هدایت و فرماندهی کرده اند. روحانیت خصوصاً مراجع تقلید، معمولاً از طبقات فقیر و محروم جامعه برخاسته و رنج توده های اجتماعی را لمس کرده و با آن بزرگ شده اند. از سویی برخلاف روحانیون اهل سنت که به استخدام دولت درآمده و تامین و امرار معاش آنها به دستمزدی بستگی دارد که از دولت دریافت می کنند، روحانیون شیعه دارای استقلال مالی از نظام سیاسی بوده و تامین معاش آنها به کمک های مختلفی بستگی دارد که از طریق وجوهات شرعی دریافتی از مردم مسلمان و معتقد تامین شود. به طور طبیعی استقلال مالی از نظام سیاسی و تامین معاش توسط مردم به روحانیون شیعی و رهبران آنها ـ و از جمله امام خمینی ـ کمک کرده است که بتوانند فارغ از هرگونه نگرانی و دغدغه ای، فعالیت های سیاسی ـ مذهبی خود را بر پایه منویات اسلام انقلابی تشیع، انجام داده و همواره مدافع کرامات انسانی و پناهگاه مردم و ضامن مصالح آن ها در قبال دستگاه های حاکمه ی مستبد و جابر باشند و بدیهی است که مراجع شیعی با دهها سال مجاهدت نفسانی و حیات علمی و ربانی از چنین جایگاهی برخوردار گردند. بر همین منوال، برخلاف رهبران کاریزمایی، «مشروعیت رهبری» امام خمینی، نه فقط بدلیل داشتن صفات صرفاً شخصی بلکه به سبب قرار گرفتن درجایگاهی دینی و مرجعی بود که مردم مسلمان شیعه، گوش جان به فرامین ایشان سپرده بودند و اطاعت از وی را بر خود فرض می شمردند. به همین دلیل نیز در همان ابتدای نهضت، امام، قابلیت مرجعیت در بسیج آحاد مردم را به اسلام خواهی و مردمی بودن فقهای اسلام نسبت می دهد.(6)

یکی دیگر از وجوه تمایز رهبری استثنایی و کرامت محور امام خمینی با بسیاری از رهبران انقلابی و یا کاریزمایی جهان، وجه مقبولیت عمومی، همه گیری و جاذبه عام رهبری ایشان برای کلیه اقشار و گروه ها در نهضت اسلامی بود(7) که این مقبولیت حتی در مدت کوتاهی به بخشهایی از امت اسلامی و حتی ملل ستمدیده تسری یافت. این در حالی است که بسیاری از رهبران به اصطلاح انقلابی و کاریزمایی با انواع شیوه های سرکوب وتهدید با خلقها و ملتهای خود مواجه شده و مقبولیت آنها را با انواع شیوه های تهدید و تطمیع و تبلیغات عوامفریبانه بدست آوردند. تجربه رژیم های توتالیتری چپ در شوروی سابق و رژیم های توتالیتر راست گرا در آلمان هیتلری و ایتالیای موسولینی؛ موید این ادعا است.

گفتار سوم ـ امام خمینی، مظهر کرامت و انسان کامل

یکی از واقعیت های بارز درباره شخصیت امام خمینی و شیوه ی رهبری ایشان آن است که تاثیرگذاری گسترده این شخصیت و الگوی رهبری مزبور در انقلاب اسلامی به خاطر موهوماتی مانند ویژگی های کاریزماتیک که بدون جامعیت و مانعیت قابل تطابق با بسیاری از جنایتکاران تاریخ همانند هیتلر و موسولینی و... است ـ نیست بلکه ناشی از آن بوده که به اعتراف بسیاری از صاحب نظران، وی مصداق انسان کامل و شخصیتی خودساخته، مهذب و با کرامت بود که تنها در دامن فرهنگ اسلام شیعی امکان پرورش و بروز آن وجود داشته است، به تعبیر آیت الله خامنه ایی: « امام به همه فهماند که انسان کامل شدن، علی وار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن افسانه نیست.» (8)

شهید مطهری نیز از کسانی است که با تعابیری مانند قهرمان قهرمانان، روح ملت و تجسم ایده های عالی جامعه از امام خمینی یاد کرده است و به این ترتیب این انسان کامل را ستوده است:

«آن سفر برده که صد قافله دل همراه اوست، نام او، یاد او، شنیدن سخنان او، روح گرم و پرخروش او، اراده و عزم آهنین او، استقامت او، شجاعت او، روشن بینی او، ایمان جوشان او که زبانزد خاص و عام است؛ یعنی جان جانان، قهرمان قهرمانان، نور چشم و عزیز روح ملت ایران، استاد عالیقدر و بزرگوار، حضرت آیت الله العظمی خمینی ادام الله ضلاله، حسنه ای است که خداوند به قرن، و روزگار ما عنایت فرموده و مصداق بارز و روشن «ان الله فی کل خلف عدولاً ینفون عنه تحریف المبطلین (9)...» در نهضت ما تمام قشرها و طبقات مختلف ملت ایران امروز در روحانیت تجسم پیدا کرده است و روحانیت در آن شخص بسیار بسیار بزرگ تاریخ که یادش و نامش قلب را به لرزه درمی آورد یعنی استاد بزرگوار آیت الله العظمی آقای خمینی. کمتر در تاریخ سابقه دارد که ملتی و خواسته های ملتی در یک فرد اینچنین تشخص و تجسم پیدا کند و این همیشه در جایی است که آن فرد از فردیت خویش خارج شده است و تجسم ایده های عالی جامعه است.» (10)

امام انسان متکاملی (11) بودند که روح الهی خویش را به حقیقت وارستگی آراسته بودند. با آنکه از بهترین استعداد و زمینه مناسب امکانات برای رسیدن به انواع مظاهر دنیا برخوردار بودند، ولی هیچ گاه به دنبال دنیا نرفته، بلکه از آن گریزان و رویگردان بودند. درست به همین دلیل و به مشیت خداوند، دنیا در تمام مظاهر گوناگونش به ایشان روی آورد و به اوج محبوبیت، شهرت، قدرت و امکانات دنیا دست یافتند و در این مرحله نیز امتحانی نیکو دادند. ایشان، همه آنچه را که در راستای وارستگی و خلوص و خدمت به دین خدا و بندگان او به دست آورده بودند، فقط و فقط در راه خدا صرف کردند و هرگز هیچ گونه اثری از کمترین دلبستگی به ریز و درشت و خرد و کلان امور دنیوی در ایشان مشاهده نشد؛ چرا که او خانه را به صاحبخانه تسلیم کرده و دل را به یکپارچه به محبوب سپرده بود و نه «خود» ی برای خود می پنداشت و نه دلی برای «خود» تا چیزی را جز «خدا» برای خود بخواهد یا آنکه به چیزی جز خدا دل سپارد. (12) همچنانکه در یک رباعی امام، فقر به درگاه الهی و از خود رهیدگی را فخر خود می شمارد:

فخـر است بـرای من، فقیر تو شدن از خویش گسستن و اسیـر تو شـدن

طـوفـان زده بـلای قهــرت بـودن یکتا هــدف کمــان و تیـر تو شدن (13)

آیت الله العظمی فاضل لنکرانی در مقاله ای با عنوان «امام مصداق انسان کامل» ضمن تبیین این موضوع، اظهار می دارند:

«در طول تاریخ تشیع و جهان اسلام نمی توانیم بدیلی برای حضرت امام خمینی پیدا کنیم... امام بزرگوار جداً مصداق «انسان کامل» بودند یعنی همه فضایل انسانی را داشتند. امام در تمام مراحل زندگانیشان نسبت به شاگردان، دوستان و خانواده اشان آنچه را که شایسته یک انسان کامل بود مراعات می کردند» (14)

همچنین «یرواند آبراهامیان» نیز از جمله کسانی است که یکی از دلایل تاثیرگذاری رهبری امام و کسب همبستگی بی شائبه پیروان وی را به این علت می داند که «او مظهری از همت، صداقت، زیرکی سیاسی و به طور کلی تقوای امام علی(ع) بود.» (15)

گفتار چهارم ـ نگرش «الهی» و «مدنی» و نه «توده ایی» به مردم

در بسیاری از تحلیل های موجود درباره رهبری کاریزمایی و حتی از نظر خود وبر، مریدان شخصیت کاریزمایی و به عبارت دیگر پیروان و «فرزدگان» او، از صنف «جامعه توده ایی» (16) و نه «جامعه مدنی» (17) به حساب آمده اند. جامعه توده ای در حقیقت توده های فاقد شعور و بینش، منفعل اند که کورکورانه به رهبر مزبور وفادار بوده و حتی چشم و گوش بسته و مبتنی بر احساسات صرف از او تا پای جان حرف شنوی دارند. افراد بیماری که ناامنی های روانی و انفعال سیاسی و اجتماعی خود را با پناه بردن به رهبر پناه بخش؛ با کیش شخصیت و قهرمان ناجی، مرتفع می سازند و عقل و عاطفه و عمل خود را تسلیم رهبر می کنند تا با رهبری او به ناکجاآبادهای کاذب و نجات بخش رهنمون شوند که در عمل نیز جان و مال خود را در این مسیر سراب گونه به نابودی و تلاشی می کشانند.

باید بررسی کرد که آیا مردم تحت رهبری امام خمینی از صنف جامعه توده ای بوده اند یا برعکس از گونه جامعه مدنی؟ تجربه انقلاب اسلامی و حضور فعالانه مردم در بیش از یک ربع قرن از بعد پیروزی انقلاب و تلاش های اسلام خواهانه و از سر انجام تکلیف شرعی آنها در کلیه مقاطع و فراز و نشیبهای نهضت، بخوبی بیانگر رشد و بلوغ فکری و عملی مردم بوده است و به هیچوجه نمی توان این مردم آگاه و مقاوم و بافرهنگ را با پیروان نهضتهای فاشیستی آلمان هیتلری و ایتالیای موسولینی و سایر پیروان رهبران کاریزمایی مقایسه کرد. مردمی با تمدن چند هزار ساله با تداوم فرهنگی پویا و گسست ناپذیر که ریشه های آن در تمدن کهن ایرانی و فرهنگ بارور اسلامی نهفته است. بدیهی است به چنین مردمی نمی توان، جامعه توده ای و اجتماعی بیمار لقب داد. از سویی نوع نگرش امام خمینی به مردم ایران، به بهترین وجه، گواه مدعای قبلی است.

یکی از ویژگیهای مهم دیدگاه و سلوک عرفانی امام خمینی بعد مردمی آن است. در توضیح این مطلب، مقدمتاً باید به تلقی خوشبینانه و قدسی ایشان از انسان پرداخته است. امام همه موجودات عالم و از جمله انسان را جلوه خدا می دانست و اگر خدا نور است انسان نیز ظهوری دارد که برگرفته از خدا است و انسان هم نور است.(18) ایشان انسان را موجودی ملکوتی دید؛

مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی: در طول تاریخ تشیع و جهان اسلام نمی توانیم بدیلی برای حضرت امام خمینی پیدا کنیم... امام بزرگوار جداً مصداق انسان کامل بودند یعنی همه فضایل انسانی را داشتند

تلاشهای این موجود را نیز به صورت مبارزه و مجاهده کسی که قصد بازگشت به اصل خویش را دارد و در پی رفع موانع برای وصول به این اصل است تعبیر می نمود؛ لذا جهاد در نظام فکری امام تلاشی است که انسان ملکوتی برای رفع موانع درونی و بیرونی و حجابهایی که او را از صعود به مبدا نور باز می دارد، انجام می دهد.(19) از این منظر، اولین قدم انسان برای خروج از بیت نفس، قیام برای خدا است و حکومت وسیله ای می شود که انسان را به مرتبه الهی برساند و هدف مکتبهای توحیدی آن است که مردم را از ظلمتهای ماده به نور بکشند و آنها را از اسارت نفس و شیطان به حزب الله وارد کنند و آنها را تربیت الهی و انسانی کرده و آنها را به بالاترین مقاماتی که در وهم نیز نگنجد برسانند. (20) به تعبیر ایشان:

«اساس عالم بر تربیت انسان است. انسان عصاره همه موجودات است و فشرده تمام عالم است. انبیاء آمده اند برای اینکه این عصاره بالقوه را بالفعل کنند و انسان یک موجود الهی بشود این موجود الهی تمام صفات حق تعالی در اوست و جلوه گاه نور مقدس حق تعالی است.» (21)

در مباحث سیر و سلوک و عرفان، بسیاری بر این عقیده اند که کمال معرفت جز از راه انزوا و فاصله با مردم حاصل نمی شود این در حالی است که عرفان مردمی امام، در نقطه مقابل این طرز فکر قرار دارد «در عرفان امام، مردم پذیرای همه مدارج عرفانی بودند. امام معتقد بود که شخصیت عارف، هم در این ارتباط بارور می شود...» (22) به عقیده ایشان عرفان واقعی از بستر ارتباط با مردم شکل می گیرد. «امام خدمت به مردم را عرفان می دانست، ایشان درک روح مردم را عرفان می دانست؛ و معتقد بود اگر آدم در خدمت مردم باشد، آن عرفان بارورتر خواهد شد.» (23)

یکی از مهم ترین دستاوردهای سیاسی عرفان مردمی امام، اعتماد و خوشبینی به هدایت کلیه انسانها و شعور و استعداد آنها در درک و رهروی حق است همچنانکه ایشان نظر حقارت آمیز در بندگان خدا و ناچیز شمردن اعمال مردم را از مظاهر عجب و باعث هلاکت انسان می دانست. (24) امام همه موجودات به ویژه انسانها را شایسته نظر رحمت و محبت می دانست زیرا آنها مورد رحمت پروردگار عالمیان هستند و فقدان چنین بینشی را مایه نقص و نشانه کوتاه بینی و کوتاه نظری می دانست.(25) اینگونه دیدگاه ها امام را وادار می کرد که در جهت مصالح الهی و دنیوی مردم، با جدیّتی امیدوارانه و با روحیه ای خستگی ناپذیر از فکر انگیزش و بیداری وجدانهای خفته مردم در دوران مبارزه مایوس نگردد و برخلاف بسیاری از علمای معاصر خویش، جوهره آنان را در مبارزه جهت اقامه حکومت، قابل اتکاء ببیند. به همین خاطر در نظرگاه و سیره عملی ایشان، مردم، پس از رکن الهی، رکن دوم نهضت و پیروزی آن را تشکیل می دهند.(26) و برای همراه نمودن مردم با نهضت، باید قلوب آنها را فتح کرد و دل آنها را بدست آورد و با تمسک و عمل به اسلام می توان آنها را به سوی خود جلب کرد. (27) در همین راستا، امام اعتقاد عمیقی به ضرورت روشنگری و بیدارسازی توده های مردم داشتند، به عقیده ایشان بدون آگاهی بخشی به مردم ـ بویژه در زمینه آشنایی آنها با اسلام و همچنین جنایات رژیم خودکامه پهلوی ـ نمی توان از آنها انتظار مبارزه و قیام برای حفظ اسلام و مصالح مختلف را داشت.

گفتار پنجم ـ رهبری مصلح با تفکر جهانی نه محصور در زوایای تنگ قومی، نژادی، حزبی و طبقاتی

تفکر و عمل بسیاری از رهبران دنیا و بویژه رهبران به اصطلاح کاریزمایی محصور در زوایای تنگ نژادی، صنفی و حزبی، طبقاتی، ایدئولوژیک بوده است و معمولاً به هیچ وجه ایشان مصالح خارج از این محدوده ها را لحاظ نمی نموده اند. تاریخ هنوز از یاد نبرده که هیتلر و موسولوینی چگونه با کیش شخصیت و نژادگرایی، خود را تبلور نژاد برتر و حزب واحد به شمار آورده و آنگاه در راستای زیاده طلبی های ملی و نژادی، با امپریالیسم ایدئولوژیک و نژادی جهان را به خاک و خون کشیدند. اما به شهادت تاریخ، امام خمینی یک رهبر و مصلحی متمایز از تمام رهبران و بویژه رهبران کاریزمایی بود که اندیشه متعالی و عمل وی دارای بعدی جهانی و فراتر از حصارها و زوایای تنگ نژادی، ایدئولوژیک، حزبی، منطقه ای و طبقاتی و... بود همچنانکه در وصیتنامه خویش نیز می فرمایند:

«و آنچه لازم است تذکر هم آن است که وصیت سیاسی الهی اینجانب اختصاص به ملت عظیم الشان ایران ندارد بلکه توصیه به جمیع ملل اسلامی و مظلومان جهان از هر ملت و مذهب می باشد.» (28)

در فراز پایانی و مهم وصیتنامه، ملاحظه می شود که امام با نوید حکومت جهانی آتی اسلامی، آن را فارغ از نژادپرستی و خودمحوری دانسته و کشورهای غیرمسلمان را به گونه ای نظام های فدرالیستی مدرن با تعبیر «جمهوری های آزاد و مستقل» یاد کرده است و این نشان از مقام و منظر مصلحانه ایشان در نگرش به دنیا و لحاظ مصالح و منافع جهانیان دارد. (29)

از سویی ویژگی های شخصیتی امام، ایشان را برای کسب منزلت اجتماعی عام، بی نیاز از داشتن حزب سیاسی می کرد. از این رو، ایشان برای پیروزی قیام خود، گردانندگی هیچ حزب و دسته ای را برعهده نگرفت و خود را گرفتار محدودیت های حزبی نساخت. امام چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی می گوید:

«متذکر می شوم که ما با هیچ جبهه و دسته ای رابطه نداشته و نداریم و هرکس و یا هر گروهی که مسائل ما را نپذیرد، او را نمی پذیریم» (30)

در نتیجه رهبری امام به یک صنف یا یک قشر یا یک گروه محدود نمی گردید. بلکه عملاً طیف گسترده ای از مردم که در میان آنها همگی لایه های اجتماعی به چشم می خوردند در پشت سر ایشان قرار گرفتند همین امر «بازخورد» بسیار مناسبی برای فراگیر شدن جنبش مردمی امام بود. همچنانکه در ایام نهضت هم می فرمودند:

«جنبش اسلامی کنونی ملت ایران همه جامعه را در برگرفته و به همین صورت هم پیش می رود.» (31)

گفتار ششم ـ منبع مشروعیت از منظر امام؛ الهی و نه کاریزمایی

چنانکه قبلاً بیان شد در آراء وبر و تفسیرهای وبری، ویژگیهایی کاریزماتیک نیز به عنوان یکی از منابع مشروعیت ساز اعمال اقتدار و سلطه معرفی شده و این اعتقاد طرح گردیده که وجود این ویژگی های شخصیتی، اعمال قدرت را از سوی شخصیتها و رهبران کاریزماتیک بر جامعه مشروعیت می بخشد و اطاعت مردم وابسته به این خصوصیات کاریزماتیک و تاثیر آنها است و وجاهت قدرت و مشروعیت اعمال آن در گرو ویژگی های کاریزماتیک رهبران است. اما آیا در سیره نظری و عملی امام خمینی منبع مشروعیت و اقتدار، به همین شکل توجیه و تعریف می شود؟ بدیهی است که پاسخ این سوال منفی است و این پاسخ منفی، یکی از براهین محکم در عدم صحت مقایسه الگوی رهبری امام با مدل رهبری کاریزمای وبری است.

به طور کلی میان دو نوع رهبری شیعی و رهبری کاریزماتیک فرقهای ماهوی وجود دارد از جمله اینکه مشروعیت رهبران کاریزمایی مبتنی بر خصوصیات شخصی و انگیزش احساسات و عواطف مردم است در حالی که مشروعیت رهبران شیعی مبتنی بر حکم شرع و عقل می باشد و منشا آن، ضوابط و قوانین الهی و در درجه دوم خواست و اراده مردم می باشد.

منبع مشروعیت حکومت اسلامی از منظر امام خمینی نیز نه شخصی و نه کاریزماتیک بلکه منحصراً امر ی الهی است و حتی حق الناس نیست و منشا حاکمیت صرفاً خداوند سبحان می باشد و به جز او هیچ کس حق حکومت ندارد؛ به همین دلیل فقیه جامع الشرایط، قبل از انتخاب مردم یا نمایندگان ایشان، دارای مقام ولایت می باشد و قبلاً از سوی ائمه معصومین(ع) به شکل عام منصوب گشته است؛ لذا انتخاب مردم در تعیین و ثبوت و تحلیل مقام زعامت فقیه واجد نقش چندانی نیست و در منشا حاکمیت و اعمال آن با فقیه شریک نمی باشد. بدین ترتیب چون ولایت فقیه امانتی است الهی، رای و انتخاب مردم در ثبوت آن نقشی ندارد و چنان نیست که اگر مردمی رای ندادند، او امام و ولیّ امر نباشد و دخالتش در امور غاصبانه باشد. از این دیدگاه، رای و نظر مردم در تشخیص ولیّ امر، خبری است نه انشایی، و کاشف از حاکمیت اوست و نه اینکه او را تعیین کند؛ به عبارت دیگر، شرط وجود است و نه شرط وجوب، و باعث فعلیت بخشی به حکومت فقیه می گردد و پایگاه مردمی آن را اثبات می کند. بدین ترتیب با پذیرش حق حاکمیت الهی فقیه، حکومت اسلامی در مرحله پیاده شدن دارای دو جنبه الهی و مردمی خواهد شد و به مرحله فعلیت می رسد و از عالم تشریع و طرح ذهنی به عینیت خارجی قدم می نهد. بر مبنای این دیدگاه:

«تاثیر حضور مردم در صحنه عمل و اظهار رای آنان در قلمرو فکر نه تنها ضامن اجرای ولایت فقیه است بلکه مایه موفقیت اصل دین و حاکمیت قرآن و زمامداری پیامبر اکرم(ص) و رهبری امامان معصوم(ع) می باشد و هرگز نباید بین تاثیر خارجی حضور مردم و بین تاثیر آن در ایجاد حق حاکمیت و علیّت نسبت به اصل ولایت فقیه خلط نمود و به بهانه تکریم آرای عمومی، حق حاکمیت را مجعول خلق دانست و جنبه ربوبی آن را رها کرد.» (32)

گفتار هفتم ـ عدم کیش شخصیت، زهد، نفی خودمحوری و ریاست طلبی

داشتن کیش شخصیت تقریباً در بین بسیاری از رهبران بزرگ دنیا و از جمله رهبران کاریزمایی چیز معمولی به شمار می آید. خودمحوری، خودستایی و ریاست طلبی بخش عمده ای از این رهبران ـ بویژه دسته اخیر ـ به حدی بوده است که روانشناسان اجتماعی آنها را به داشتن عقده های حقارت در ایام کودکی و تلاش در بزرگسالی برای جبران آنها ـ در روند اعمال رهبری بر دیگران ـ متهم کرده اند بخصوص رهبران کاریزمایی جنبش های توتالیتری و همچنین بسیاری از رهبران فره مند از سوی این روانشناسان به مثابه بیمارانی نامتعادل و روانی با مرض «خود و دیگر آزاری» یعنی «ساد و مازوخیسم» شناخته شده اند. اما آیا این یافته و مدعا را نیز می توان به رهبری و شخصیت امام خمینی تعمیم داد؟ مسلماً پاسخ این پرسش منفی است و وجه تمایز دیگری بر سایر وجوه تمایزات امام با رهبران کاریزمایی و غیر آن، در این زمینه می توان افزود.

اساساً در بینش عرفانی امام، یکی از موانع اصلی فهم درست و حجابهای دریافت حقیقت، دنیادوستی و خودبینی و خودخواهی است. دنیادوستی از منظر مزبور، سبب کوری آدمی و بسته شدن درهای ادراک حقیقی است همچنانکه می فرماید:

«از حجب غلیظه، که پرده ضخیم است بین ما و معارف و مواعظ قرآن، حجاب حب دنیا است که به واسطه آن قلب تمام هم خود را صرف آن کند و وجهه قلب یکسره دنیاوی شود؛ و قلب به واسطه این محبت از ذکر خدا غافل شود و از ذکر و مذکور اعراض کند. و هر چه علاقه مندی به دنیا و اوضاع آن زیادت شود، پرده و حجاب قلب ضخیم تر گردد. و گاه شود که این علاقه به طوری بر قلب غلبه کند و سلطان حبّ جاه و شرف به قلب تسلط پیدا کند که نور فطرت الله به کلی خاموش شود و درهای سعادت به روی انسان بسته شود و شاید قفل های قلب که در آیه شریفه است که می فرماید: «افلا یتدبرون القران ام علی قلوب اقفالها» (33) «همین قفل و بندهای علایق دنیوی باشد (34).» «تا تزکیه نباشد، تعلیم کتاب و حکمت میسور نیست. باید تزکیه بشود نفوس از همه آلودگی ها که بزرگترین آلودگی عبارت است از آلودگی نفس انسان و هواهای نفسانیه که دارد... تا انسان از حجاب بسیار ظلمانی خود خارج نشود تا گرفتار هواهای نفسانی است، تا گرفتار خودبینی هاست، تا گرفتار چیزهایی است که در باطن نفس خود ایجاد کرده است از ظلماتی که بعضها فوق بعض است، لیاقت پیدا نمی کند که این نور الهی در قلب او منعکس بشود...» (35)

امام از جمله رهبران بی مانند دنیا است که نه تنها در اوج کمال شخصیت، فاقد کیش شخصیت است، بلکه با فروتنی از ادبیاتی متواضعانه برای اشاره به خود اشاره می کند همچنانکه در ابتدای وصیتنامه خویش، از خود با عنوان «طلبه حقیر» (36) یاد می کند یا در مکاتبات با فرزندش، عمر خود را «بر باد رفته» و «نود سال در بطالت» به شمار آورده و با تحقیر دنیا و کم شماری و عاصی دانستن خویش، عبارت «از هیچ هیچتر» را به نفس طاهرش خطاب می نماید و به شدت بر ضرورت نفی خودپرستی، خودبزرگ بینی، و حب جاه و مقام و نفس و هرگونه انانیت و انیت پافشاری می نماید.

یرواند آبراهامیان: او [امام] مظهری از همت، صداقت، زیرکی سیاسی و به طور کلی تقوای امام علی(ع) بود

تاثیرگذاری گسترده این شخصیت خودساخته و مهذب و با کرامت که تنها در دامن فرهنگ اسلام امکان پرورش و بروز آن وجود دارد به خاطر موهوماتی مانند ویژگیهای کاریزماتیک نیست

گفتار هشتم ـ مقابله شدید با مریدپروری و پیروان سازی

در ادبیات جامعه شناسانه وبر و مفسرین دیدگاه های او، یکی از ویژگی های مهم رهبران کاریزمایی، مریدپروری و پیروان سازی است و این رهبران در راس حلقه های هرمی از مریدان و پیروان مجذوب خویش قرار می گیرند که بر حسب میزان ارادتمندی ایشان به رهبر، جایگاهشان در نزدیکی و یا دوری به وی، در این هرم فرق می کند. رهبران مزبور و به ویژه نوع فاشیستی و توتالیتر آنها به شدت به مریدپروری این پیروان چشم و گوش بسته دامن زده و انقیاد و تبعیت محض و بلاشرط آنها را خواستارند وایشان را در خدمت امیال قدرت طلبانه و بیمار خویش قرار می دهند و خواهان هضم و ذوب این مریدان در هواهای جاه طلبانه، نژادپرستانه و کیش شخصیت خود هستند. طبق تفاسیر وبر، کاهش ارادت این مریدان منجر به روالمندی عادی شدن فره شخصیت کاریزمایی و کاهش تاثیر این رهبران در پیروان می شود و این نوع اقتدار، در نتیجه به تدریج به نوع دیگر یعنی اقتدار قانونی تبدیل می شود. امام خمینی نیز در این زمینه چه با رهبران کاریزمایی و چه با سایر رهبران دنیا فرق بنیادین و ماهوی دارد که ذیلاً به آن اشاره می شود.

کمتر انسانی را در طول تاریخ می توان یافت که در مقام هدایت نهضتی بزرگ، اینچنین از مریدپروری، و از توجه جامعه به خود گریزان بوده باشد. مهمترین نمونه اجتناب از مریدپروری را در ایشان می توان در برخورد امام با موضوع مرجعیت، پس از وفات آیت الله بروجردی و آیت الله حکیم مشاهده کرد. ابتدا برای هیچ یک از آنها مجلس فاتحه برگزار نکرد تا مبادا این تصور در مردم به وجود آید که او می خواهد به عنوان صاحب عزا، ابراز وجود نماید. پس از اصرار بسیار شاگردانش و هشدار آنها مبنی بر اینکه عدم برگزاری مجلس ممکن است حمل بر وجود اختلاف بین ایشان و آن مرحوم شود، به برگزاری مجلس رضایت داد و تاکید کرد که به هیچ عنوان، از او نامی برده نشود. همچنین از چاپ رساله خودداری کرد و سرانجام در اثر فشار مقلدان اجازه داد که رساله اش با هزینه طلاب چاپ شود. (37)

زمانی یکی از علمای تهران به امام پیغام داده بود که:

«این بی اعتنایی شما به بعضی از روحانیون... موجب شده است که بسیاری از روحانیون تهرانی، مردم را بعد از فوت آقای حکیم به کسانی غیر از شما رجوع می دهند در امر مرجعیت و تقلید...

[امام جواب داد که]:

«سلام ما را به آن آقا برسانید و بگوئید که شما هرچه مردم را از ما دور کنید، ما راحت تر هستیم، وظیفه ما سبکتر است و مسئولیتمان کمتر است» (38)

بر این اساس، ایشان از مریدپروری بشدت بیزار بود و هنگامی که طلبه ها مطابق سنت مرسوم حوزه، پس از اتمام کلاس درس یا برای رفتن به زیارت، همراهی اش می کردند، بر آنها بانگ می زد که «مگر عروس به خانه می برید» یا «مگر کار دیگری ندارید که دنبال من راه افتاده اید» (39) ؛ و به نوه اش که برای او شعر سروده بود محرمانه یادآور شد که دیگر برای من شعر نگو. (40)

مریدگریزی امام باعث شده بود که ایشان در رفت و آمدها و دید و بازدیدها همیشه تنها حرکت کنند و با دار و دسته ای نمی رفتند و از راه انداختن اصحاب و عساکر و اطرافی متنفر بودند. آیت الله صانعی نقل می کند:

«روزی در قم امام می خواستند به دیدن یکی از علما بروند، لکن نشانی نداشتند و از من نشانی را خواستند، من هرچه اصرار کردم که به عنوان راهنمایی تا در آن منزل ایشان را همراهی کنم، نپذیرفتند.» (41)

امام از مشایعت همراهان و دوستداران و طلاب با خویش به قدری پرهیز داشت و در ممانعت از آن جدیت می کرد که حتی برخی از مغازه داران اطراف منزلشان سیمای ایشان را به درستی نمی شناختند (42) و حتی برای جلوگیری از حلقه زدن طلاب به دور ایشان در معابر عمومی، سوالات آنها را در خانه شان جواب می دادند و وقتی از کلاس درس خارج می شدند مسیر خلوتی را که عمدتاً کوچه های منتهی به منزل بود، انتخاب می کردند و به منزل می آمدند. بارها دیده می شد که بعد از درس، عده ای از طلاب که دوست داشتند همراه امام حرکت کنند، به دنبال ایشان راه می افتادند، امّا وقتی امام، متوجه حضور آنها می شدند می ایستادند و می گفتند: «آقایان بفرمایند بروند» (43) امام یک مرتبه به عده ای از این طلاب مشایع خود گفته بود: «آقایان فرمایشی دارند؟» آنها گفته بودند «نه عرضی نداریم، فقط دوست داریم که به همراه شما باشیم و از این کار لذت می بریم.» امام در پاسخ فرموده بودند: «شکرالله سعیکم. من از این کار شما تشکر می کنم، شما آقا هستید، طلبه هستید، محترم هستید، من دوست ندارم که شخصیت شما با حرکت کردن به دنبال من کوچک شود.» (44)

شاگردان امام نقل کرده اند که ایشان از فرستادن صلوات، آنهم صرفاً بخاطر ذکر نام خود توسط مردم راضی نبودند(45) و یا نسبت به برنامه های ستاد استقبال خویش در بدو ورود خود به ایران، اعتراض کرده و گفته بودند «مگر کوروش به ایران می آید؟!» لذا جلوی استقبال تجملاتی و پرخرج را گرفتند. (46) در خاطرات شاگردان امام آمده است که در ایام تبعید نجف، ایشان همواره زیارات خود را به صورت گمنام و بدون تشریفات انجام می دادند و با وجود کهولت سن حدود یکساعت و نیم به این کار مبادرت می ورزید بدون اینکه از این بابت به خود ناراحتی به خرج دهند که در اثر ازدحام و تنه جمعیت معمولاً مزاحمتهایی برایشان بوجود آید. که عموماً هم این امر اتفاق می افتاد.(47) امام در نجف به هر مجلسی که وارد می شدند در هر جای خالی نزدیک، می نشستند در حالیکه معمولاً فضلا و آیت الله ها در یک صف می نشستند. (48)

مریدگریزی امام، دشواریهایی هم برای حفاظت ایشان ایجاد کرد. گفته شده مشکل بسیار بزرگی در روزهای اول اقامت امام در قم از نظر حفاظت و امنیت بوجود آمد بدین خاطر که امام مانع می شدند که پاسداران با اسلحه دنبال ایشان باشند و همیشه می فرمودند: «من مامور مسلح نمی خواهم، کسی دنبال من نیاید، مردم از من محافظت می کنند.» (49) ضمن آنکه این خصیصه باعث شده بود که امام از بسیاری از تکلفاتی که سایر مراجع داشتند، از قبیل رفت و آمد، دستبوسی، تعظیم و تکریم، و درِ خانه را باز گذاشتن، دوری کنند.

گفتار نهم ـ استبدادستیزی، نقد و انتقادپذیری، قانون گرایی

استبداد، نقدناپذیری، فراقانونی بودن، از ویژگیهایی است که معمولاً برای رهبران کاریزمایی بویژه نوع منفی و توتالیتری آنها ذکر می شود. در این قسمت سعی می شود با توضیح این مطلب که ساحت امام از این صفات منزه و بَری بوده؛ بر وجوه متعدد تمایز شخصیت ایشان با رهبران کاریزمایی اشاره کنیم و عدم امکان مقایسه آنها با یکدیگر را بیشتر روشن و مدلل سازیم.

مبحث اول ـ استبدادستیزی

بسیاری از نظریه ولایت مطلقه حضرت امام برداشتی استبدادآمیز دارند در حالیکه اساساً «اطلاق» ولایت مطلقه فقیه در برابر ولایت نسبی مطرح می شود، یعنی نباید اختیارات ولی فقیه را محدود و مقید به امور خاصی دانست، مانند آن که گفته شود فقیه صرفاً در قضاوت و تعیین قاضی حق دخالت دارد، اما در تعیین فرمانده جنگ حق دخالت ندارد. لذا هیچ محدودیتی جز محدوده مصالح مردم و قوانین الهی و موازین و ضوابط اسلامی در زمینه اختیارات فقیه عادل وجود ندارد و مفهوم اطلاق آن، به معنای نسبی نبودن ولایت برای فقیه در چارچوب مقررات اسلامی است. (50)

امام راحل هم در بیاناتشان و هم در آثار مکتوب خود، به وضوح مرزهای اختیارات ولی فقیه را در چارچوب قوانین الهی و مصالح عمومی (51) تعریف و ترسیم نموده اند که همان مرزهای آزادی است. از سوی دیگر، ولایت مطلقه فقیه از دید امام، به معنای نظارت و کنترل فعال، و نه حکومت حاکم بر محکومین است و اساساً در نظام اسلامی، حکومت به معنای استیلا و «تغلب» حاکم بر محکومین وجود ندارد. ولی فقیه نه جزء دولت است و نه خارج از آن، بلکه به شکلی فعال، هدایتگر جامعه و مجریان کشور در مسیر صحیح اسلامی است و دولت و نظام سیاسی، به واسطه این نوع دخالت و کنترل فقیه، مشروعیت می یابد. ایشان بر این باور بودند که:

«ما باید به مردم ارزش بدهیم... و خودمان کنار بایستیم و روی خیر و شر کارها نظارت کنیم.» (52)

با این توضیحات، مبرهن است که ولایت فقیه نه خود، روایتی از استبداد دینی به حساب می آید و نه اسباب به استبداد کشیدن نهاد دولت را فراهم می آورد به فرموده امام:

«دولت اسلامی اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبی بر این مملکت نخواهد وارد شد... ولایت فقیه آنطور که اسلام مقرر فرموده است وائمه ما نصب فرموده اند، به کسی صدمه وارد نمی کند، دیکتاتوری به وجود نمی آورد، کاری که برخلاف مصالح مملکت است، انجام نمی دهد. کارهایی که بخواهد دولت... برخلاف مسیر ملت و برخلاف مصالح کشور انجام دهد، فقیه کنترل می کند، جلوگیری می کند.» (53) «فقیه... اگر یک گناه صغیره هم بکند، از ولایت ساقط است، مگر ولایت یک چیز آسانی است که بدهند دست هر کس... ما می خواهیم که فقیه باشد که جلوی دیکتاتورها را بگیرد، نگذارد رئیس جمهور، دیکتاتوری کند، نگذارد نخست وزیر دیکتاتوری کند... نه اینکه بخواهیم دیکتاتوری درست کنیم.» (54)

مبحث دوم ـ نقد و انتقادپذیری تام

از جمله دغدغه های اصلی اندیشه مندان سیاسی، در طی قرون و اعصار چگونگی تمدید و کنترل قدرت کارگزاران سیاسی بوده است؛ زیرا همگان معترف بوده اند که قدرت در ذات خویش گرایش به طغیان و تعدی داشته و در صورت عدم کنترل و مهار لازم به فساد می انجامد. بدین ترتیب، تاریخ بخش عظیمی از اندیشه های سیاسی و به ویژه نوع مردمسالار آن، تاریخ چگونگی نظارت بر قدرت بی رقیب دو مطلقه دولت و کارگزاران و نحوه تحدید و تعدیل آن بوده است و اینکه با چه ساز وکارهایی، از تعدّی و تخطّی قدرت عالیه دولت نسبت به حقوق شهروندان و سایر گروههای اجتماعی می توان ممانعت به عمل آورد.(55) این ساز وکارها ـ و از جمله نحوه نظارت درونی و بیرونی ـ به خوبی و وضوح در اندیشه های سیاسی اسلامی و به تبع آن در اندیشه امام خمینی وجود دارد.

به عنوان نمونه، یکی از مهم ترین عناصر اندیشه سیاسی امام، تاکید بر نظارت درونی است. از منظر ایشان، قدرت ـ فی نفسه ـ خیر است و خداوند از آنجا که قادر مطلق است دارای کمال مطلق می باشد. از این رو گرایش انسان به قدرت، نوعی کمال جویی و سیر به سوی کمال مطلق است. امام قدرت را در صورتی خطرناک و تهدیدی برای جامعه می دانند که در دست اشخاص غیرمهذب باشد (56) و بدین ترتیب، فساد هم ناشی از همین قدرتمندان بدون تقوا است. با تاکید بر اهمیت نظارت درونی، امام به اهمیت نظارت بیرونی بی توجه نیست و همواره بر نظارت مردم بر حکومت تاکید می کنند که نشان از پیوند آرمان گرایی با واقع نگری در اندیشه ایشان است. از منظر امام، نظارت بیرونی باید از سوی مردم اعمال شود تا مانع انحراف دولت از مسیر اسلامی و انسانی شود، چون یکی از عوامل تباهی و فساد سیاسی، عدم نظارت مردم بر عملکرد دولت است.(57) این نظارت بر عملکرد همه دستگاه ها، اعم از اجرایی و قانون گذاری و قضایی و همراه با نقد آن می باشد و حتی حق فرد فرد اعضای جامعه اسلامی است و روسای جامعه و نیز عالی ترین مقام آن یعنی رهبر، باید در قبال آن پاسخ گو باشند.

مبحث سوم ـ قانون گرایی و استثناپذیری خود از شمول قانون

در اندیشه سیاسی امام خمینی آن چه بر همه حاکمیت دارد قانون است، و هیچ کس از حاکمیت قانون بیرون و فراتر از قانون و فوق قانون نیست.

از این دیدگاه، نظام اسلامی، نظام حاکمیت قانون است؛ نظامی که در آن همه چیز و همه کس تابع قانون است و نه اینکه حکومتی تابع رای و آراء شخصی و خودسری باشد.(58) در اندیشه امام، معیار همه امور، میزان همه کارها، مبنای عمل همه اشخاص و سازمان ها و نهادهای یک جامعه قانون است و آن چه سلامت امور و پیشرفت کارها و صلاح و سامان فرد و جامعه را تامین می کند قانون گرایی است؛ و تا جامعه ای قانون گرا نشود روی اصلاح و پیشرفت و تعالی را نمی بیند.

در سیره نظری و عملی امام، ولی فقیه جایگاهی فوق قانون خدا ندارد و تبعیت از احکام اسلامی، همانند سایرین بر او واجب است. برخی از پیشوا و یا رهبر نامیدن ولی فقیه، گمان کرده اند که او جایگاه فوق قانون داشته و از شمول آن مستثنی است، حال آن که ایشان بارها در بیانات و سیره عملی خویش، این گونه تلقی را مردود دانسته اند:

«شما از ولایت فقیه نترسید، فقیه نمی خواهد به مردم زورگویی کند. اگر یک فقیهی بخواهد زورگویی کند، این فقیه دیگر ولایت ندارد. اسلام است، در اسلام قانون حکومت می کند، پیغمبر اکرم هم تابع قانون بود، تابع قانون الهی، نمی توانست تخلف کند... نمی خواهیم دیکتاتوری باشد، می خواهیم ضددیکتاتوری باشد، ولایت فقیه ضددیکتاتوری است نه دیکتاتوری» (59)

جمع بندی

این نوشتار در پاسخ به سوالهای مطروحه و در راستای آزمون و اختیار مدعا و مفروض خویش، ادله و مستنداتی ارائه نمود که حاصل آن بخوبی بیانگر تعامل کامل شخصیت و شیوه رهبری امام خمینی، با موضوع کرامت انسانی بود و مشخص گردید که امام به عنوان یکی از عالی ترین مظاهر کرامت انسانی و مشخصاً به عنوان انسانی کامل و در مقام مرجعی فرهیخته و مهذب و بالنده در دامن تعالیم متعالی اسلامی و شیعی، در طول حیات و دوران رهبری خویش به موضوع کرامت های انسانی و حقوق عمومی بشری توجه ویژه و زایدالوصفی داشته است و اساساً یکی از دلایل نفوذ شگرف رهبری ایشان بدین خاطر بوده است.

همچنین در جهت پاسخ بهتر به سوالات تحقیق و اثبات مدعای آن، تلاش گردید تا الگوی نظریه رهبری کاریزمایی وبر با شیوه رهبری امام مقایسه شود و با توجه به جوانب متنافر این الگوی کاریزمایی با کرامات انسانی، و اثبات عدم مقارنه این الگو با طرز رهبری امام، مستندی دیگر در کرامت خواهی و کرامت محوری شخصیت و رهبری ایشان ارائه شود.

مستندات دیگر به خوبی بیانگر سستی بنیادین نظریه کاریزمایی وبر از حیث علمی و عدم صلاحیت آن در امکان تطبیق این مدل رهبری با الگوی رهبری امام خمینی بود و اثبات گردید که ادعای مطابقت این دو نوع مدل رهبری، نوعی توهین و اتهام به رهبری امام و نهضت انقلاب اسلامی است و این مقایسه از اساس باطل، غیرعلمی، نامستند و موهوم است. از جمله دلایل مزبور این بود که نظریه رهبری کاریزمایی تاکنون و بیشتر مواقع برای تبیین رهبری در نظام های جامع القواد (توتالیتر) و فاشیستی و ضددموکراتیک بکار گرفته شده است. نظام های غیرعقلانی، احساسی، نژادپرست، متجاوز، سرکوبگر، مریدپرور و مبتنی بر کیش شخصیتِ رهبرانی که توده های منفعل را با نگاهی «توده ای» و نه «مدنی» بازیچه ی هوا و هوس های شخصی حکام می گردانند و در رهبری و زعامتشان از قاعده و قانون و حفظ حقوق وکرامات انسانی به عنوان مبانی اصلی حکومت رانی خبری نیست و تنها شخص رهبر مطرح است و محور است و میزان ارادت به او عامل تمیز و امتیاز ارادتمندان در کسب مناصب وارتقائات می باشد. در حالیکه این پژوهش نشان داد که ساحت رهبری امام و شخصیت ونهضت وی از چنین اتهاماتی مبراست و روشن گردید که بسیاری از صفات منفی این رهبران از جمله کیش شخصیت، خودمحوری، ریاست طلبی، استبدادگرایی، انتقادناپذیری، قانون گریزی و فراقانونی شمردن خود در ایشان وجود نداشته است. امام برخلاف رهبران کاریزمایی و برخلاف نظریه مذکور، منبع مشروعیت را ـ با لحاظ نقش تثبیتی مردم ـ الهی و نه کاریزمایی می دانستند و بشدت با مریدپروری و پیروان سازی و نگرش توده ای و انفعال طلب به مردم مخالف بودند. امام خمینی رهبری استثنایی در انقلابی استثنایی بود و رهبری مصلح با تفکر جهانی که برخلاف رهبران کاریزمایی، محصور در زوایای تنگ قومی، نژادی حزبی و طبقاتی نبود. رهبری که جامعیت علمی و مقام مرجعیت ایشان، وی را از کلیه رهبران کاریزمایی و غیر آن، متمایز می ساخت و در واقع امام مظهر کرامت و انسان کامل الهی بودند و تاثیر شگرف و ژرف خود را نیز به همین خاطر بر مردم بر جای گذاشتند. تاثیری که بعد از بیش از یک ربع قرن از گذشت انقلاب اسلامی هنوز «روالمند» و دچار نقصان نگردیده و همچنان این نفوذ بر آحاد مسلمانان ایران و چه بسا بسیاری از بیداردلان ممالک اسلامی و مستضعفان جهان باقی است و یاد آن رهبر الهی و جهان اندیش را به عنوان نماد، منادی وحافظ کرامت بشری در خاطره ها همواره زنده نگه داشته است.