امام خمینی و احیای اندیشه تاریخی ولایت فقیه

امام خمینی و احیای اندیشه تاریخی ولایت فقیه
حیدر رضا ضابط
۲۴ فروردین ۱۳۹۴
ولایت فقیه, حکومت,

از نظر لغوی داوری در اختلافات و دعاوی، فرماندهی، و صدور حکم یا دستور را «حکومت » گویند; و در اصطلاحکومت به کار یا مجموعه ای از کارها اطلاق می شود که بر عهده دولت، یا سازمان سیاسی جامعه است. (1) در زبانهای عربیو فارسی، اطلاق واژه «حکومت » به کار یا کارهای دولت، سه علت داشته است:

1 - اولین و مهمترین کار حکومت حل و فصل اختلافات مردم و دعاوی آنان نسبت به هم، و داوری میان ایشان است که درلغت به آن حکومت می گویند. خدمات عمومی، دفاع ملی راه سازی، سدسازی، هدایت کشاورزی و امثال آنها. بعدها و بهتدریج به این کار مهم و حیاتی (دادگستری) افزوده شده است.

2 - از قدیم، و در همه سرزمینها، نخستین کار اولیای مردم - مثلا کار پدر در خانواده ای بزرگ یا رئیس قبیله یا رئیسعشیره - داوری در اختلافات و حل دعاوی اشخاص علیه یکدیگر، و صدور رای برای کیفر مجرمان بوده است;

3 - در انواع حکومتها و نظامهای سیاسی - صرف نظر از چگونگی پیدایش یا تاسیس آنها - کارهای دولت یا امورحکومتی، با فرمان دادن و صدور دستور و امر و نهی یا حکمرانی انجام می گیرد. (2)

حکومت در حقوق اساسی معانی متعددی دارد که مهمترین آنها «تصدی حاکمیت - یا اقتدار سیاسی - به دست ولی امر» است; (3) یعنی قیام او به وظایف دولت. این وظایف عبارتند از: دفاع از ملت و میهن در برابر تجاوز بیگانه، برقراری امنیت ونظم در داخل کشور، و اقامه عدل میان افراد... مشروعیت حکومت این است که کسی حق اعمال حاکمیت و در دستگرفتن قدرت و حکومت را داشته باشد، و مردم وظیفه داشته باشند از او اطاعت کنند. معیار مشروعیت حکومت اسلامی،حق الهی و امر اوست. حکومت اسلامی براساس همین نظریه است و در نظام جمهوری اسلامی، علاوه بر قانون اساسی،شریعت اسلام نیز نظام قانونگذاری و مجموعه ای از مقررات و احکام است.

دین اسلام خدا را مالک و سلطان (دارای تسلط تکوینی) بر مردم می داند. اگر خدا کسی را برای اجرای احکام الهیمعین کند، او حق حاکمیت دارد و حکومت او با مانعی روبه رو نخواهد شد. اطاعت از فرامین و حکومت رسول اکرم صلیالله علیه وآله واجب است به خاطر این که رسول اکرم نسبت به اموال و انفس مومنان از خود ایشان هم شایسته تر است ودر تمام مراحل بر مردم ولایت مطلق دارد. حکومت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و امامان معصوم علیهم السلام با نصبخاص الهی صورت گرفته است و حکومت ولی فقیه در زمان غیبت امام معصوم علیه السلام با نصب عام از طرف اماممعصوم علیه السلام انجام شده است که خود وی منصوب خداست.

پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله امامان معصوم علیهم السلام نیز از سوی خدای متعال به حکومت منصوب شده اند. باید توجه داشت ولایت و حکومت معصومان علیهم السلام پس از رسول خداصلی الله علیه وآله به واسطه نصب رسول اللهصلی الله علیه وآله وسلم نیست، بلکه اگر رسول خداصلی الله علیه وآله امام علی علیه السلام را به عنوان جانشین خویشمعرفی کرده اند، ابلاغ تعیین الهی بوده است; یعنی امام علی علیه السلام از طرف خدا برای ولایت و حکومت منصوبشده بود. درباره دیگر امامان نیز همین گونه است; لیکن آیا از جانب خدا کسی در زمان غیبت معصوم علیه السلام برایحکومت نصب شده است؟ آنچه از روایات موجود در کتابهای روایی شیعی استفاده می شود این است که در زمان غیبت،فقیهی که واجد شرایط مذکور در روایات باشد، حق حاکمیت دارد و به تعبیر برخی روایات از طرفمعصومان علیهم السلام به حکومت نصب شده است. مشروعیت حکومت فقها زاییده نصب عام آنان از سویمعصومان علیهم السلام است که آنان نیز منصوب خاص از جانب خدای متعال هستند. از نظر شیعه به همان معیاری کهحکومت رسول الله صلی الله علیه وآله مشروعیت دارد، حکومت امامان معصوم و نیز ولایت فقیه در زمان غیبتمشرویت خواهد داشت; یعنی مشروعیت حکومت هیچ گاه مشروط به خواست این و آن نبوده، بلکه امری الهی و با نصب اوبوده است.

تفاوت نصب امامان معصوم با نصب فقها در این است که معصومان علیهم السلام به صورت معین نصب شده اند، ولی نصبفقها عام بوده و در هر زمانی برخی از آنها ماذون به حکومت هستند.

مشروعیت حکومت در اسلام با آرای مردم به دست نمی آید، بلکه مشروعیت آن با حکم الهی است، در همان حال هیچگونه تحمیلی هم بر مردم وجود ندارد، زیرا در اسلام توسل به زور برای دستیابی به حکومت مورد نظر روا نیست و مردمبا ایمان آگاهانه و آزاد خویش بدان تن می دهند. مردم مشروعیتی به حکومت فقیه نمی دهند بلکه رای و رضایت آنانباعث به وجود آمدن آن می شود.

فقهایی که با شرایطی خاص از طرف معصومین علیهم السلام به حاکمیت نصب شده اند، عهده دار اداره جامعه براساساسلام می شوند. فقها بیشترین اطلاع و آگاهی را از قوانین شرعی و دینی دارند و صاحب تقوا و صلاحیت اخلاقی هستند وآگاهی و اهتمام به مصالح اجتماعی دارند. از این لحاظ حکومت مشروع از دیدگاه اسلام فقط ولایت و حکومت فقیه است.

سابقه تاریخی نظریه «ولایت فقیه »

شاید در ذهن اکثر مردم چنین باشد که ولایت فقیه به پس از دوران غیبت کبرای امام زمان علیه السلام برمی گردد، یعنیبه کمتر از 1200 سال قبل، ولی با توجه به مفاد نظریه ولایت فقیه و با مروری اجمالی به تاریخ دوران حضور امامان معصومعلیهم السلام به راحتی می توان ولایت فقیه را در عصر حضور معصومین علیهم السلام هم دید.

در دوران امامت امام علی علیه السلام پیروان فقیه آن حضرت مانند حذیفه بن یمان، سلمان فارسی و عمار یاسر با اذن واجازه امام معصوم علیه السلام مناصب حکومتی در دوران خلفای نخستین را پذیرفتند. بعد از شهادت امام علی علیهالسلام بسیاری از عالمان مکتب ائمه علیهم السلام چون کمیل بن زیاد، سعیدبن جبیر، سعیدبن مسیب در پرتو علومامامان معصوم علیهم السلام رشد یافتند از جمله فضلای بزرگ و مبارزی که در طی این دوره به شهادت رسیدند عبارتبودند از: سعیدبن جبیر، رشید الهجری، جریره العبدی، میثم تمار، کمیل بن زیاد، حجربن عدی (4) . امام سجادعلیهالسلام اجازه قیام به مختار را صادر نفرمود بلکه قیام او را تحت نظارت یک فقیه اهل بیت قرار داد; این فقیه کسی جزمحمدبن حنفیه عموی امام سجادعلیه السلام نبود. (5)

نیمه دوم سده نخست و نیمه اول سده دوم را باید سالهای بالندگی نظریه ولایت قلمداد کرد. در این سالها امام باقر وامام صادق علیهماالسلام اولین دانشگاه فقه، معارف و علوم تجربی را پایه گذاری کردند. (6)

در دوران امام صادق علیه السلام عمربن حنظله مطلبی را باعث شد که به گونه ای به برنامه ای برای گسترش نظریه ولایتفقیه تبدیل گردید. عده ای از فقها و محدثان از مقبوله عمربن حنظله و امثال آن، ولایت مطلقه (ولایت عامه یا ولایت همهجانبه) استنباط می کنند. (7) از دوران امامت امام کاظم علیه السلام تا آغاز غیبت کبری قیامهای غیرمستقیم ائمهاطهارعلیهم السلام از طریق فقها و سادات نیز عملی گشته بود.

در طول سالهای غیبت صغری چهار «فقیه » بزرگ به نیابت از امام زمان (عج) نقش رهبری امت را ایفا نمودند. یعنی پساز عثمان بن سعید فرزندش محمدبن عثمان و پس از او حسین بن روح و علی بن محمد سمری قرار داشتند. علی بنمحمد سمری سه سال در این سمت بود تا این که وفاتش نزدیک شد بنابراین از آن حضرت درباره کسی که پس از وی بایدجانشین شود پرسش کرد اما آن حضرت به وی خاطرنشان ساختند که پس از زفات او دوره غیبت صغری به پایانمی رسد و او خود می دانست که در زمان عدم دسترسی به امام معصوم علیه السلام چه باید کرد. زیرا چندی پیش طینامه ای که از «اسحاق بن یعقوب » برای امام زمان(عج) آورده بود امام قضیه رجوع بعد از خود و تکلیف «رهبران » امت رامشخص کرده بودند. حضرت طی دستخطی در جواب اسحاق بن یعقوب که پرسیده بود در زمان عدم دسترسی به شمابه چه کسانی رجوع کنیم پاسخ داده بودند:

«و اما در هر واقعه ای که برای شما پیش آید، به راویان احادیث مراجعه کنید به راستی آنها حجت من بر شما و منجت خدا بر ایشان هستم. (8)

فقیه، نایب امام زمان(عج) در حکومت

شیخ مفید (متوفای 413 هجری) طلایه دار صفوف مقدم نظریه پردازان نیابت فقیه از امام معصوم علیه السلامدر آغاز سهقرن نخستین دوره غیبت کبری محسوب می شود.

شیخ مفید در مطالبی که از اصول نظریه ولایت فقیه آورده است آشکارا حکومت بر جامعه را از «سلاطین عرفی » نفیمی کند و آن را از آن فقهای جامع الشرایط می داند. (9)

نکته دیگر این که شیخ مفید به ولایت مطلقه فقیه معتقد است. ولایت مطلقه فقیه یعنی ولایت نه گانه برای فقیه که برایامامان معصوم علیهم السلام نیز ثابت شده است. ولایتهای مذکور عبارتند از: ولایت در پذیرش، ولایت در فتوا، ولایت دراطاعت، ولایت در قضا، ولایت در اجرای حدود، ولایت در امور حسبیه، ولایت در تصرف (اموال و نفوس)، ولایت در زعامت (سیاسی)، ولایت در اذن و نظارت. (10)

در طول تاریخ تشیع تمام فقها اعتقاد داشتند که فقیه ولایت دارد. آنچه تا حدودی مورد اختلاف فقهاست، مراتب ودرجات این ولایت است. امام خمینی قدس سره به ولایت مطلقه فقیه معتقد بودند یعنی تمام اختیاراتی که ولی معصومداراست، ولی فقیه نیز همان اختیارات را داراست، مگر این که چیزی استثنا شده باشد. امام خمینی قدس سره فرموده اند: «اصل این است که فقیه دارای شرایط حاکمیت - و در عصر غیبت - همان اختیارات وسیع معصوم را داشته باشد، مگر آنکه دلیل خاصی داشته باشیم که فلان امر از اختصاصات ولی معصوم است; (11) از جمله جهاد ابتدایی که مشهور بین فقهااین است که از اختصاصات ولی معصوم می باشد. از چنین ولایتی در باب اختیارات ولی فقیه به «ولایت مطلقه » تعبیرمی کنند. معنای ولایت مطلقه این نیست که فقیه مجاز است هر کاری اراده کرد، بکند. با مراجعه به تبیین دقیق ولایتمطلقه فقیه در کتب معتبر فقهی همچون «کتاب البیع » حضرت امام خمینی قدس سره به وضوح درمی یابیم که اطلاقولایت به هیچ وجه به معنای رها بودن آن از هرگونه قید و شرط نیست.

بین ولایت مطلقه فقیه و حکومت مطلقه یا استبدادی، تفاوت زیادی وجود دارد چنان که امام خمینی قدس سره نیز بهاین تفاوت اشاره می کند و می فرماید: «اسلام، بنیانگذار حکومتی است که در آن نه شیوه استبداد حاکم است که آراء وتمایلات نفسانی یک تن را بر سراسر جامعه تحمیل کند و نه شیوه مشروطه جمهوری که متکی بر قوانینی باشد کهگروهی از افراد جامعه برای تمامی آن وضع می کنند بلکه حکومت اسلامی نظامی است، ملهم و منبعث از وحی الهی کهدر تمام زمینه ها از قانون الهی مدد می گیرد و هیچ یک از زمامداران و سرپرستان امور جامعه را حق استبداد رای نیست. تمام برنامه هایی که در زمینه زمامداری جامعه و شوون و لوازم آن جهت رفع نیازهای مردم به اجرا درمی آید باید براساسقوانین الهی باشد. این اصل کلی حتی در مورد اطاعت از زمامداران و متصدیان امر حکومت نیز جاری و ساری است. بلیاین نکته را باید بیفزاییم که حاکم جامعه اسلامی می تواند در موضوعات بنابر مصالح کلی مسلمانان یا بر طبق مصالحافراد حوزه حکومت خود حکم کند. این اختیار هرگز استبداد به رای نیست; بلکه در این امر مصلحت اسلام و مسلمینمنظور شده است پس اندیشه حاکم جامعه اسلامی نیز همچون عمل او تابع مصالح اسلام و مسلمین است. (12)

به طور خلاصه باید گفت: اولا فقیه دارای ولایت تکوینی نیست; ثانیا ولایت مطلقه فقیه، همان اختیارات معصوم است ومستلزم تغییر دین نیست; ثالثا اصل ولایت فقیه را هیچ فقیه شیعی منکر نشده است; رابعا اختلاف فقها در ولایت فقیه،در تفاوت نظر آنان در دامنه اختیارات است، نه اصل ولایت; و ولایتی که به فقیه اعطا شده است برای حفظ اسلام است.

نظریات فقهای بزرگ تاریخ شیعه

«ابن ادریس حلی » (متوفای 598 ه. ق)، بهترین نظر را درباره نیابت عام فقها عرضه می کند. او که از علمای بزرگ شیعهاست و پس از شیخ طوسی بنای جدیدی را در باب مسائل فقهی پایه ریزی می کند به دنبال فلسفه سیاسی «ولایت » است ومعتقد است که فلسفه ولایت اجرا و برقراری قوانین و اوامر است و گرنه وجود قوانین بیهوده خواهد بود. (13)

خواجه نصیرالدین طوسی (متوفای 672 ه. ق) که به قول علامه ابن مطهر حلی، بزرگ فیلسوف و متکلم و فقیه و اعقلزمان خود بوده است، به صورت عملی مطالب فوق را تایید کرده است. تاریخ زندگی سیاسی او بهترین گواه بر اعتقادش بهوجود حکومت اسلامی حاکم عادل بر جامعه است و این که حق حکومت و مداخله در امور سیاسی، مادی و معنویمسلمانان با علمای عادل است. (14)

محقق اول (م 676 ه. ق) استاد علامه حلی در کتاب شرایع الاسلام مهمترین ارکان جامعه یعنی فتوا، جهاد، قضا، اقامهحدود و غیره را حق فقیه، و قبول ولایت از جانب سلطان عادل را برای فقها جایز و در بعضی موارد واجب می داند. (15)

دهه های آغازین قرن دهم، را باید سالهای نفوذ بیشتر و نقطه عطف نظریه ولایت فقیه قلمداد کرد. در این سالها محققکرکی نظرهای عمده ای بیان داشت و تمایل وی به عملی ساختن نظریه مذکور نیز از همین جا شروع شد. محقق کرکیاز سال 916 ه. ق به دربار شاه اسماعیل صفوی راه یافت و در مدتی کوتاه بر شاه تسلط معنوی یافت و نظر خود را بر ارکاندربار حاکم ساخت و این نفوذ تا اواخر عمر شاه اسماعیل ادامه یافت. پس از انتقال حکومت به شاه طهماسب فرزنداسماعیل، باز هم محقق، احساس تکلیف کرد و به همین سبب به شاه طهماسب نزدیک شد و آنچنان او را مجذوباستدلالهای خود درباره ولایت فقیه نمود که شاه را به نوشتن بیانیه ای حکومتی واداشت که در آن انتقال قدرت به محققرا عملی می ساخت. (16)

محقق کرکی در قرن دهم موفق شد - هر چند در مدتی اندک - نظریه «ولایت مطلقه فقیه » را در عمل بیازماید. (17)

محقق کرکی می نویسد:

فقهای شیعه، اتفاق دارند که فقیه عادل امامی دارای همه شرایط فتوا، که از آن به مجتهد در احکام شرعی تعبیر می شود،نایب از امامان معصوم علیهم السلام است در همه اموری که نیابت در آن دخالت دارد. (18)

ایشان، در رساله «قاطعه اللجاج »، به این پرسش که آیا فقیه در دوره غیب می تواند متولی خراج شود، با اشاره به ولایت ونیابت عامه فقها، پاسخ مثبت می دهد و از بزرگانی نام می برد که در گفتار و عمل ولایت و نیابت عامه فقیه را از امامانمعصوم علیهم السلام ثابت کرده اند. (19)

محقق اردبیلی (م 993 ه. ق) در چندین جا، نیابت عامه فقیه را از پیامبرصلی الله علیه وآله و امامان معصوم علیهم السلاممطرح می کند. (20)

جوادبن محمد حسینی عاملی (م: 1226 ه. ق) فقیه را نایب گمارده شده از سوی امام زمان (عج) می داند. (21)

میرفتاح حسینی مراغه ای (م: 1250 ه. ق) نیز ولایت مطلقه فقیه را پذیرفته و دلیلهای گوناگونی بر آن اقامه کرده است. (22)

حاج آقارضا همدانی(23) و سید محمد بحرالعلوم نیز در باب نیابت عامه فقیه، دیدگاه دیگر فقیهان را پذیرفته اند.

نقش فقهای شیعه در دوران صفوی

در تاریخ شیعه امامیه این نخستین بار بود که پادشاهانی نیرومند مانند پادشاهان صفوی، قدرت سیاسی دامنه داری را بهدست می گرفتند و با تکیه بر اعتقادات دیرین و جاافتاده شیعی و به خصوص از احساسات و عواطف سرکوب شدههزارساله شیعی عمیقا بهره می بردند.

دوره صفویه اهمیت سیاسی خاصی برای ایران دارد و در بعد فرهنگ نیز تاثیرات عمیقی از خود برجای گذاشته است.

درست است که ایران، پیش از آن نیز وجود داشته و فرهنگ اسلامی بر آن حاکم بوده اما عصر صفوی تمام آنچه را ازگذشته و از همسایگان گرفته بود در قالبی نو ریخته و نظامی پدید آورد که هنوز نیز ما حضور آن را در ابعاد گوناگونحیات فرهنگی و اجتماعی خود احساس می کنیم حکومتهایی که پس از صفویان بر سر کار آمدند، همگی وامدار آنانبودند و جز تغییرات صوری کار عمده ای انجام ندادند. در واقع کشور ایران پس از صفویه تا پیش از برخورد با فرهنگجدید غرب، یکپارچگی خود را حفظ کرد; گرچه به دلایل متعددی انحطاط در درون آن رخنه کرده بود. دوره صفوینظامی را شکل داد که متکی بر عناصر متعدد فرهنگی و سیاسی و سرجمع دینی بود. تصوف، تشیع و فقاهت و نیزمفاهیم عرفی و مهمترین آنها سلطنت، نقشهای مهمی در نظام برعهده گرفتند و در طول دویست و اندی سال اینمفاهیم بر یکدیگر تاثیر متقابل برجای نهادند.

تشیع از آغاز که در برابر تسنن قرار گرفته بود به مرور به خود پرداخت و در درون خود، خطوط متعددی ترسیم کرد و درگستره خاصی در بعد عقاید و فقه قرار گرفت. تصوف که در آغاز نقش اساسی داشت و حضورش در زمینه فرهنگی و حتیدر صحنه سیاست جدی بود، در پایان به صورت عنصری آلوده، منزوی، مطرود و منفور درآمد. (24)

نفوذ و اقتدار سیاسی و اجتماعی عالمان و فقیهان شیعی در دوران صفویه به اوج خود رسید. این عده از عالمان و فقیهانکه به شیخ الاسلام و ملاباشی ملقب شده بودند چندان قدرت سیاسی یافتند که در عزل و نصب ها و امور سیاسی واقتصادی نقش مهمی بازی کردند. گاه سلطان به صورت عاملی بی اراده در دست آنان قرار می گرفت. در حقیقت سلاطینصفوی در خدمت علما بودند. شاه سلیمان صفوی (م 1099 ه. ق) از آقا حسین خوانساری (م 1099 ه. ق) مجتهد برجستهآن روزگار خواست که در غیبت او از اصفهان جانشین وی در کار سلطنت باشد و هرگونه بخواهد در کار مملکت دخل وتصرف کند و ملا حسین خوانساری نیز چنین می کرد. (25)

البته باید افزود که به لحاظ نظری، فقیهان; شرایطی نیز برای همکاری و یا مشروع دانستن سلاطین در عصر غیبتمطرح می کردند. مثلا محقق سبزواری (متوفای 1090 ه. ق) در کتاب «روضه الانوار عباسی » ده شرط برای سلطانبرمی شمارد. در این میان شرایطی که لازم بود در پادشاهان صفوی وجود داشته باشد تا قدرتشان مشروع تلقی شود ودست کم همکاری را مشروع و مجاز سازد عبارت بودند از: (1) سلطان شیعه امامی باشد; (2) مذهب شیعی را ترویجکند; (3) از فقیهان شیعی اطاعت معنوی و فقهی نماید.

سلطین صفوی، فقیهان را جانشین امام زمان(عج) می دانستند و مشروعیت قدرت سیاسی شان را منوط به تایید آنانمی دیدند و سلاطین هم حکم ملاباشی و شیخ الاسلام برای فقیهان صادر می کردند. فقها برای خود، مشروعیت سیاسیمستقل از شاهان صفوی قایل شدند گرچه رسما با فرمانروایان آن سلسله مشغول به کار بودند.

محقق کرکی یکی از اولین فقهای شیعه بود که همکاری با شاه طهماسب را پذیرفت و دقیقا به این مساله توجه داشت. (26)

پادشاهان صفوی نیز متوجه این حقیقت بودند به طوری که شاه طهماسب - بنا به نقل روضات الجنات - خطاب بهمحقق کرکی چنین گفته است:

«تو شایسته تر از من به سلطنتی; زیرا تو نایب امام علیه السلام هستی و من از کارگزارانت هستم و به اوامر و نواهی توعمل می کنم. (27)

شاه صفوی به عنوان مرشد کل در میان قزلباش ها که مریدان پروپا قرص آنان بودند به صورت یک قدرت سیاسیمشروع پذیرفته شده بود; فقهای امامیه هم مشروعیت خود را به عنوان نیابت از امام زمان (عج) به دست آورده بودند. درادامه این جریان به دلایل دینی و سیاسی کم کم قدرت صوفیه رو به کاهش نهاد زیرا فقهای شیعه از نظر دینی جای آنها رادر حکومت پر می کردند. صوفیان از صحنه سیاسی حذف شدند و دو نیروی سیاسی فقها و سلاطین با دو منشامشروعیت که از نظر شیعه تنها یکی درست بود در صحنه باقی ماند. این ترکیب سیاسی در طول دوران صفویه، قاجاریه وتا پیروزی انقلاب اسلامی یعنی تا سال 1357 با شدت و ضعف ادامه یافت، ولی انقلاب اسلامی ایران نشان داد کهدرگذشته نه چندان دور تنها شکلها عوض شده و محتوا همچنان ثابت و پابرجا باقی مانده است. (28)

مهمترین ابزار کار مجتهدان، نفوذ معنوی آنان در انبوه مردم بود، شاه کسی را نمی توانست به صدر یا شیخ الاسلامبرگزیند، بلکه تنها فقها و مجتهدان که پیش از آن شهرت علمی و تقوایی چشمگیری برای خود تدارک دیده بودند بهمنظور تصدی این مقام گماشته می شدند. (29)

در عهد صفویان ریاست دینی برعهده صدرالشریعه بود و او عهده دار همه کارها و سازمانهای مذهبی بود و آنها در اینعهد نفوذ بسیار و در امور مملکت دخالت و تاثیر فراوان داشتند. (30)

در ضمن احکامی که برای شیخ الاسلام ها صادر شده، اختیارات سیاسی قابل توجهی به مجتهدان مربوطه داده شده است. یک نمونه آن حکم شیخ الاسلامی محقق کرکی از جانب شاه طهماسب(31) بود و نمونه دیگر آن سپردن امور سلطنت ازطرف شاه سلیمان به آقاحسین خوانساری می باشد. (32)

سلاطین صفوی در واقع با سپردن این امور به دست مجتهدان خود را محدود می کردند زیرا اعطای این گونه اختیاراتغیر از سپردن حکومت شهری به یک حاکم بود، به هر حال پایبندی سلاطین صفوی به امری که از روی اعتقاد و یا بهملاحظه مردم شیعه مذهب و علما از خود نشان می دادند، بر محدودیت آنها می افزود، اینک ذکر چند نمونه به عنوانمثال ضروری به نظر می رسد:

از آنجا که در مورد مالیاتها، تردیدهای شرعی وجود داشت شاه صفوی برای این که نان حلال بخورد مجبور شده بودکاروانسراهایی در شهر بسازد و مغازه های آنان را به قیمت نازل در اختیار برخی از تجار قرار دهد به طوری که مطمئنشود هیچ ظلم و اجحافی در این مورد صورت نگرفته است. (33)

سلاطین صفویه در برخی از شهرهای دیگر نیز از این نوع درآمدها داشته اند که به عنوان الحلالیات شناخته می شد وبرخی از علما در این زمینه وکالت آنان را به عهده داشته اند. (34)

حتی چنان که به تواتر گفته شده شاه طهماسب محقق کرکی را در کارهای پادشاهی نایب خود ساخت و فرمان داد که درهمه کشور حکم او را اطاعت کنند و محقق کرکی هم درباره دستور خراج و کیفیت تدبیر کارهای خلق احکامی به اطرافمملکت فرستاد. (35)

معروف است که محقق کرکی چون در قزوین به خدمت شاه طهماسب رسید پادشاه بدو گفت: «تو از من به پادشاهیسزاوارتری زیرا تو نایب امامی و من از غلامان تو و در اجرای امر و نهی تو آماده ام.» (36)

حرمتی که شاه طهماسب برای احمدبن محمد اردبیلی معروف به مقدس (متوفای 993 ه. ق) قایل بود کمتر از این نبود - سید نعمت الله جزائری در کتاب «مقامات » آورده است که مقدس نامه ای در تقاضای مساعدت به فردی سید به شاهطهماسب نوشت - چون نامه به دست پادشاه رسید به احترام از جای برخاست تا آن را بخواند; ناگهان دید که مقدساردبیلی وی را در نامه خود برادر خطاب کرده است و چنان شد که فرمان داد تا کفنش را بیاورند و نامه را در آن نهاد ووصیت کرد که همان دستخط را با کفنش به خاک بسپارند. (37)

پایه های احترام و نفوذ عالمان شرعی شیعه بدین گونه در دوران صفوی نهاده شد و در عهد اقتدار شاه عباس بزرگاستوارتر گردید. (38)

سلاطین صفوی اختیارات و قدرتی که به فقها می دادند به خاطر ولایت فقیه بود و به همین دلیل شاه طهماسب خود رانایب محقق کرکی معرفی می کند. (39) تایید فقها برای آنها به معنای آن بوده که مشروعیت حکومت خویش را تضمین شدهتلقی می کرده اند.

یکی دیگر از فقهای برجسته عصر صفوی علامه محمد باقر مجلسی (م 1111 ه. ق) است که علامه سید نعمت الله جزائریتاریخ تعیین علامه به منصب شیخ الاسلام را به سال 1090 ه. ق و به دست شاه سلیمان دانسته است در صورتی کهخاتون آبادی سال نصب او را به این سمت به سال 1098 ه. ق ذکر کرده است. (40)

لیکن طبق آنچه نقل شده علامه مجلسی ملاباشی بوده است; مقامی که در زمان شاه سلطان حسین به وجود آمده و بهعنوان برترین مقام روحانی معین گردید. (41) نقش سیاسی - اجتماعی و علمی علامه مجلسی در ترویج تشیع در ایرانچشمگیر بود. لیکن بعد از رحلت علامه مجلسی به سال 1111 ه. ق نواحی مختلف ایران دچار آشوب شد و شاه سلطانحسین هم بعد از آن برای اجرای قانون شرع در بلاد ایران که سبب انتظام دولت بود، اهتمام نمی کرد. جامعه عصر صفویجامعه ای مذهبی بود و در اواخر ایام سلطنت صفویه بعد از رحلت علامه مجلسی نقش فقها در جامعه به شدت صدمه دیدو برای همین خاطر، استواری جامعه ایران از میان رفت و بنیادهای آن سست گردید و این واقعیت تاریخی از مهمترینعلل سقوط سلسله صفویه در ایران می باشد.

بعد از سقوط حکومت صفویه نفوذ فقهای شیعی در امور سیاسی و اجتماعی ایران همچنان با قدرت خود باقی ماند وفقهای این دوران هم از فرضیه ولایت فقیه تبلیغ و ترویج می کردند.

یکی از متفکران و فقیهان بزرگوار معاصر یعنی محمد حسن نجفی معروف به صاحب جواهر (متوفای 1266 ه. ق) تعجبمی کند که چرا بعضی از افراد در مساله ولایت فقیه وسوسه می کنند با وجودی که اگر عموم ولایت فقیه مورد شک قرارگیرد، بسیاری از امور متعلق به شیعیان در جامعه معطل خواهد ماند و به این نوع افراد پرخاش می کند و می گوید: گویااز طعم فقه چیزی نچشیده و از گفتار و رموز امامان معصوم علیهم السلام چیزی نفهمیده اید. (42)

صاحب جواهر در کتابهای صوم، (43) زکات، خمس (44) ، جهاد (در بحث شرایط(45) پرداخت جزیه(46) و قرارداد با اهل ذمه (47) ) و قضا، (48) بر نیابت و ولایت عامه فقیه تاکید کرده است.

او در جای دیگر اظهار می دارد: اطلاق دلیلهای ولایت فقیه، به ویژه روایت اسحاق بن یعقوب، فقیه را در رده اولی الامرقرار می دهد، اولی الامری که پیروی از آنان بر ما واجب است. (49)

شاگرد و جانشین صاحب جواهر، شیخ اعظم انصاری در کتاب معروف خود «مکاسب » با برشمردن ادله اثبات ولایت فقیه،ولایت فقیه را به طور کلی اثبات می کند. (50)

ملا احمد نراقی (متوفای (1245 ه. ق) با صراحت، فقیه را در همه زمینه های سیاسی اجتماعی و اقتصادی و غیره ولیمطلق می داند و حاکمیتی غیر از حاکمیت فقیه در جامعه به رسمیت نمی شناسد. (51)

یکی از نظریه پردازان ولایت فقیه علامه میرزا محمد حسین نائینی فقیه عالیقدر دوره نهضت مشروطه است. در کتب «منیه الطالب » و «تنبیه الامه »، ولایت فقیه را به عنوان حکومت اصلی جامعه می داند. (52)

رهبر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی قدس سره کوششهای 1200 ساله فقهایبزرگ شیعه برای تشکیل حکومت اسلامی را به ثمر رساندند و حکومت قدرتمند و منسجم و با ثبات جمهوری اسلامی رابر نظریه ولایت مطلقه فقیه به سال 1357 ه. ش در ایران تاسیس نمودند.

ولایت مطلقه فقیه، میراث گرانبهای امام خمینی قدس سره و روح و هویت انقلاب اسلامی است. امروزه، این نظریه، تنهایک نظریه سیاسی و فقهی در کنار دیگر نظریه ها نیست، بلکه جوهره نظام اسلامی و محور قانون اساسی است. مشروعیت قوای سه گانه مقننه، قضائیه و مجریه، بستگی به آن دارد.

امام راحل، با تکیه بر همین اصل بلند و با پشتیبانی ملت بزرگ ایران، نظام شاهنشاهی را واژگون ساخت و جمهوریاسلامی را بنیان نهاد.

ولایت فقیه ریشه در ژرفای فقه شیعه دارد و از ضروریات فقه شیعه است، تا جایی که فقیهان در مساله ولایت فقیه ادعایاجماع کرده اند.