خدا محوری در رهبری امام خمینی رحمه الله

خدا محوری در رهبری امام خمینی رحمه الله
علی آقاپیروز
۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۴
سیاست, تکلیف, اندیشه توحیدی, خدا محوری,

 مردم ایران در طول تاریخ پس از ظهور اسلام بر اساس آموزه های مکتب تشیع، همواره پیرو علمای دین و مراجع تقلید بوده اند. تشکیل حوزه های دینی در شهرهای ایران به خصوص شهر قم و حوزه کُهَن و ریشه دار نجف و ظهور مراجع بزرگ در این حوزه ها، و تعامل و ارتباط هر چه بیش تر مردم با مراجع، زمینه ای را فراهم آورده است تا مومنان آزاده، رهبران دینی مورد اعتماد خود را مهم ترین مرجع حل و فصل مسائل خویش بدانند، که در «حوادث واقعه» به آنان مراجعه نمایند، راضی به حاکمیت ستمگران نشوند، با راهنمایی روحانیون و الهام از آرمانهای اسلامی قدم به قدم، گام در مسیر مبارزه با استبداد و استعمار گذاشته و در سرنوشت خود انقلابی عظیم رقم زنند. انقلابی که در جهان معاصر زلزله ای پدید آورد و جهانیان را به شگفتی واداشت. رهبری این انقلاب را مردی بر عهده داشت که شخصیتش در مکتب فقه و فقاهت «فیضیه» شکل گرفته بود. فقیهی فرزانه، عارفی دلسوخته، فیلسوفی ژرف اندیش، ادیبی پرشور و احساس و مملوّ از حماسه، مفسری توانا و سیاستمداری دانا و شجاع که دارای کلامی جذّاب و درخشش فکریِ پویایی بود. زندگی ایشان جامع علم و عمل بود، هر آنچه را بر زبان جاری می کرد و به هر میزان که از مردم می خواست، خود پیش تر و بیش از دیگران به آن عمل می نمود.

او سیاست مداری را پیشه خود نساخته بود؛ بلکه آن را از وظایف خود می شمرد. اعتقادش چون صخره های سخت و همّتش به بلندای قلّه های رفیع بود؛ چرا که شجره طیبه اندیشه اش از آبشخور فرهنگ قرآن و اهل بیت علیهم السلام سیراب گردیده بود.

مهم ترین پیامی که منادی انقلاب و رهبر فرزانه مان به گوش جهانیان رسانید، چیزی جز خدامحوری و رهایی بی قید و شرط از سلطه شوم استکبار جهانی به ویژه آمریکا نبود. این آوای جانبخش بر دلهای آزاد اندیشان و مجاهدانی که درد آشنای غربت اسلام بودند، طنین افکند و همچون آهن ربایی جذّاب، افکار و اندیشه ها را به خود معطوف ساخت.

او رهبری بود که همواره حکومت را برای مردم، با مردم و در خدمت مردم می خواست. عدوی دشمن مردم بود و فریاد «هَیْهَاتْ مِنَّا الذِّلَّه» را که برگرفته از اسلام ناب محمدی صلی الله علیه وآله و شعار سید و سالار شهیدان، حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام بود، سر داد. این فریاد که از عمق ایمان او نشات می گرفت، لرزه بر پیکره کفر و استکبار جهانی افکند. از کلام و رفتارش کرامت می بارید و مشعل امید را در دلهای سرد و فرسوده برمی افروخت و همچون اکسیری ناب، مس دلها را به طلای خالص مبدَّل می ساخت؛ نهیبش صاعقه ای مُهلک بر نوکران استکبار بود. حرکتی پر جوش، توام با توکل و تقوای الهی داشت و بارقه ای برای جذب عدالت جویان و رسانیدن آنان به ساحل نجات بود.

آن مُرشد نورانی با رهبری بصیر خود، در هر شرایط مناسبی به روشنگری می پرداخت و اهداف شوم دشمنان را برملا می ساخت و پیوسته پیروانش را به پاسداری از ارزشهای اسلامی فرا می خواند.

امام راحل رحمه الله که به احیای ایده حکومت اسلامی مبادرت ورزید، مهم ترین راه اصلاح این ایده را تقویت نظریه عدم جدایی دین از سیاست می دانست.

هر چند در تاریخ کشور ایران، شهید والامقام، آیت الله مدرس، از جمله پیشگامان مبارزه با اندیشه جدایی دین از سیاست بود و سخن معروف وی که «دیانت ما عین سیاست ما، و سیاست ما عین دیانت ماست» همواره دلنشین، عمیق و به یادماندنی است؛ اما اولین کسی که این نظریه را عینیّت بخشید، حضرت امام خمینی رحمه الله بود. او بر این باور بود که: «اسلام دین سیاست است، دینی است که در احکام او، در مواقف او، سیاست به وضوح دیده می شود». (1)

مبارزه با اندیشه جدایی دین از سیاست، تبیین ضرورت تشکیل حکومت اسلامی و تبیین الگوی رهبری در آن، از مهم ترین اقدامات حضرت امام بود که با موفقیت انجام شد و سرانجام در سال 1357 با عنایت حضرت بقیۀ الله علیه السلام و پشتیبانی مردم انقلابی ایران، این اندیشه، تحقق عینی یافت و رسماً رهبری نظام اسلامی بر عهده او قرار گرفت. او با رهبریهای خردمندانه خویش، بحرانهای شدید و خطرناکی را، یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت. بحرانهایی که هر یک برای سرنگونی یک نظام کافی بود. او رهبری الهی، بصیر، مردمی و با کرامت بود. جامع مهر و قهر بود، و مِهر و غضبش جلوه مهر و غضب الهی.

در این نوشتار برآنیم تا گوشه ای از رهبریهای آن فقیه فرزانه را به تصویر کشیده و مهم ترین اصل رهبری امام را مورد کنکاش قرار دهیم. اصلی که رهبری امام را از دیگر رهبران سیاسی دنیا ممتاز می کند و او را به اوج محبوبیت می رساند. این اصل چیزی جز خدامحوری نیست. اصلی که منشا و مبدا همه اصولی است که رهبران الهی جامعه خود را بدان نظام بخشیده و به مقصد متعالی خود هدایت می کنند.

خدا محوری در مبانی فکری امام رحمه الله

این اصل بر مبانی «هستی شناسی» و «انسان شناسی» امام استوار است؛ در نگرش بنیادین امام «توحید» محور اصلی هستی شناسی است و ریشه و اصل تمام اعتقادات او را در کلّ ابعاد معرفت و اندیشه تشکیل می دهد و همان گونه که در هستی شناسی توحید را ملاک قرار داده، در سایر معارف و اندیشه ها نیز این اصل معیار او بوده، بر همین اساس، اندیشه مدیریتی امام نیز نوعی اندیشه توحیدی است و یا به تعبیری، رهبری امام در مدیریت نظام، توحید مدار است؛ چه اینکه خود او اذعان دارد:

«اعتقادات من و همه مسلمین همان مسائلی است که در قرآن کریم آمده است و یا پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و پیشوایان بحق بعد از آن حضرت بیان فرموده اند که ریشه و اصل همه آن عقاید ـ که مهم ترین و با ارزش ترین اعتقادات ماست ـ اصل توحید است.» (2)

هنگامی که این معرفت توحیدی به جهان هستی با گرایش کمال خواهی فطری ضمیمه گردد، خدا محوری محصول آن خواهد شد و رفتارها صبغه ای الهی می یابند. و زمانی که خدا محوری امام (کمال خواهی و گرایش به ذات باری تعالی با استناد به شناخت توحیدی) مبنای رفتار رهبری قرار می گیرد، ایشان را رهبری خدا محور می گرداند.

مهم ترین و اساسی ترین عامل در موفقیتهای حضرت امام را می توان در اطاعت از خدا و تنها برای او رفتار کردن و در یک کلمه «خدا محوری» دانست. امام هیچ تحولی را در غیاب خداوند تفسیر و تحلیل نمی کرد. در پیروزیها همواره قدرت و لطف خدا را یادآور می شد.

امام بارها این مضمون را در کلمات خود بر زبان می آورد و بیان می کرد: «هر چه هست از خداست.» او همه چیز را از خدا می دانست؛ هضم در اراده خدا و حلّ در حکم الهی بود. و پیوسته می فرمود: «انقلاب را خدا پیروز کرد. و خرمشهر را خدا آزاد کرد. دلهای مردم را خدا جمع کرد.» او همه چیز را از منظر الهی می دید و عامل به احکام بود. خدای متعال نیز درهای رحمت را به روی او باز می کرد. (3)

امام خمینی رحمه الله مظهر و مصداق روشن خدامحوری است، ایشان درون را از شائبه غیر خدا پیراسته و تمام جلوه های نفسانی را کنار زده و با اکسیر خدا محوری، ماهیت دانش و کردار خود را دگرگون کرده بود. انجام تکلیف الهی برایش مهم بود و هیچ گاه رضای مخلوق را بر رضای خالق مقدم نمی داشت. در کردار و گفتارش اخلاص و خدامحوری را سرلوحه قرار داده و همواره بدان سفارش می کرد:

«سعی کنید که انگیزه ها، انگیزه های الهی باشد. سعی کنید که به مردم خودتان، هرجا هستند، به کشور خودتان، هر جا هستند، تزریق کنید که انگیزه هایشان الهی باشد.» (4)

اتصال با منبع اصلی قدرت، ارتباط با خدا، همه چیز را از او دانستن و همه کار را برای خدا کردن، راز اقتدار، ماندگاری و نفوذ مردان خدا است. سرّ این نفوذ عجیب که این مرد بزرگ در دل توده های عظیم مسلمان در کشورهای مختلف داشت و راز آن؛ از خود عبور کردن، برای خود تلاش نکردن، خدا را دیدن و از او الهام گرفتن و برای او مجاهدت به تمام معنا انجام دادن است. این ارتباط با خدا و اتّصال با او، در امام سکینه و آرامش به وجود می آورد. آنجایی که دیگران وحشت زده می شدند، او آرام و آنجایی که دیگران به تزلزل می افتادند، او قاطع و مصمم بود. (5)

او خدا محور بود و دیگران را نیز توصیه می کرد که به خدا اتکا کنند و می فرمود:

«من از همه ملت خودم و از همه شما و از همه ملتهای مسلمان می خواهم که اتکال به خدا بکنید، در همه کارها اتکال به خدا بکنید. قدرتها در مقابل قدرت خدا هیچ است. قوه ها در مقابل قوه الهی نابود است، اتکال به خدا بکنید، غلبه به هر چیز می کنید. پیغمبر اسلام با آنکه یک نفر بود، در مقابل همه دشمنها با اتکال به خدا غلبه کرد، بر همه ... برای اینکه اتکالش به خدا بود، جبرئیل امین پشت سرش بود. شما هم اتکال به خدا کنید تا جبرئیل امین پشت سر شما و با شما همراه باشد.» (6)

«اگر ما یک روزی اتکای خودمان را از خدا برداشتیم و روی نفت گذاشتیم یا روی سلاح گذاشتیم، بدانید که آن روز روزی است که ما رو به شکست خواهیم رفت.» (7)

ذکر این نکته ضروری است که در اصل خدامحوری همه ارزشهای اسلامی جمع است. خدامحوری و تکلیف گرایی؛ یعنی انجام واجبات و ترک محرمات، التزام به بایدها و نبایدهای شرعی و خلاصه آنکه بر اساس این اصل است که رهبر به همه ارزشهای دینی التزام دارد.

الف. شاخصهای خدا محوری در رهبری امام

1. عمل بر اساس تکلیف؛

2. تقدیم رضای الهی؛

3. خود را مطرح نکردن.

اینک به توضیح هر یک از این شاخصها با ذکر قضایایی از سیره رفتاری امام خمینی رحمه الله می پردازیم:

1. عمل بر اساس تکلیف

تکلیف گرایی و عمل بر اساس تکلیف و وظیفه شرعی و حتی تغییر رفتار به خاطر تغییر وظیفه، در فهم شیوه رهبری حضرت امام رحمه الله جایگاه مهمی دارد. خود ایشان تصریح می کند که تمامی رفتارهایشان بر اساس تکلیف بوده است: «ما بنا داریم به تکلیف عمل کنیم. ما مکلّفیم با ظلم مقابله کنیم ... ما مکلّفیم از طرف خدای تبارک و تعالی که با ظلم مقابله کنیم. با این خونخوارها مقابله کنیم.» (8)

در عبارت فوق، غیر از بیان این نکته که عمل ایشان بر اساس تکلیف است، به گونه ای دیگر به پیروان خویش نیز تکلیف کرده اند که لازم است عمل آنان بر اساس تکلیف باشد. در این دیدگاه اجر و پاداش انسان در صورت عمل به تکلیف و فارغ از نتیجه محفوظ است: «نباید نگران باشیم که مبادا شکست بخوریم. باید نگران باشیم که مبادا به تکلیف عمل نکنیم. نگرانی ما از خود ماست. اگر ما به تکالیفی که خدای تبارک و تعالی برای ما تعیین کرده است عمل کنیم، باکی از این نداریم که شکست بخوریم، چه از شرق و چه از غرب، چه داخلی و خارجی و اگر به تکلیف خودمان عمل نکنیم، شکست خورده هستیم، خودمان را شکست داده ایم.» (9)

«تکلیف همه ما این است که همه در هر محلی که هستیم، به تکلیف خودمان عمل [بکنیم]، تکالیف شخصی، تکالیف اجتماعی و تکالیف سیاسی.» (10)

هر چند که امام در تعیین رفتار خود (شناخت تکلیف) در موارد زیادی از طریق کارشناسان به نتایجی دست می یافت؛ ولی گاهی اوقات شخصاً به نتیجه می رسید. مرحوم حجت الاسلام سید احمد خمینی درباره چگونگی تدوین کتاب «کشف الاسرار» می گوید: «حضرت امام فرمودند: یک بار در حال رفتن به مدرسه فیضیه مشاهده کردم که عده ای دارند راجع به کتاب «اسرار هزار ساله» بحث می کنند. ناگهان به ذهنم رسید که ما داریم درس اخلاق می گوییم، حال آنکه این بحثها در حوزه ها نفوذ پیدا کرده است. امام تصمیم می گیرند که از وسط مدرسه فیضیه برگشته و دیگر به درس نروند و طی یک ماه تا چهل روز تقریباً تمام کارها را کنار می گذارند و کتاب «کشف الاسرار» را می نویسند.» در اینجا می بینیم که تشخیص خود امام او را به یک تکلیف رسانده؛ ولی در جای دیگر مثل قبول قطعنامه و پایان جنگ خود ایشان در پیامی که به این مناسبت صادر فرمودند، تصریح نمودند که نظر کارشناسان امر ایشان را به نتیجه رسانده است.

یکی از یاران نزدیک امام در تبیین تکلیف گرایی امام چنین می گوید: «امام تکلیف گرا بود، نه به این معنا که به کسب پیروزی ظاهری اهتمام نداشت؛ بلکه پیروزی اصلی را عمل به تکلیف می شمرد. تکلیف الهی برای امام کلید سعادت به حساب می آمد و او را به هدفهای بزرگ و آرمانی خود می رساند. اینکه از قول امام معروف شده است و همه می دانیم که فرموده بودند: «ما برای تکلیف عمل می کنیم، نه برای پیروزی» به معنای بی رغبتی به پیروزی نبود، بدون تردید پیروزی در همه هدفهای بزرگ، آرزوی امام بود. پیروزی جزء نعمتهای خداست و امام به پیروزی علاقه مند بود، نه اینکه علاقه مند نبود یا بی رغبت بود؛ اما آنچه او را به سوی آن اهداف پیش می برد، تکلیف و عمل به وظیفه الهی بود. برای خدا حرکت کردن بود. چون انگیزه او این بود؛ لذا نمی ترسید، شک نمی کرد، مایوس نمی شد، مغرور نمی شد، متزلزل و خسته نمی شد، ترسیده و خسته نمی شد، از راه برنمی گشت و مصلحت اندیشیهای شخصی، تعیین کننده راه و جهت گیری او نمی شد.» (11)

فرزند امام نقل می کند که: «امام از 15 خرداد سال 1342 احساس وظیفه کردند؛ یعنی دیگر احساس کردند وظیفه شرعی شان است که قیام کنند، حالا چه تنها باشند و چه طرفدار داشته باشند و از این جهت قیام کردند.» (12)

وقتی امام احساس کردند که برای اسلام نقشه های عمیقی کشیده شده و قرآن و اسلام در معرض خطر قرار دارد، حرکت خود را آغاز کردند، تنها به این منظور که دین الهی باقی بماند. وقتی به ایشان گفته می شد: کمی آرام باشید و آرام تر صحبت کنید. امام می فرمودند: «والله تکلیف است. می دانم به شما سخت می گذرد؛ اما این تکلیف الهی است که باید انجام بدهم.» (13)

و در موردی فرمودند: «این یک تکلیف است که [امروز] باید همه عمل کنند. باید همه ما به این تکلیف عمل بکنیم. ما همه مان موظفیم، مکلفیم که الآن این نهضت را حفظ کنیم.» (14) می فرمودند: «خدایا! تو را شاهد می گیرم که من برای ادای وظیفه این مسائل را می گویم.» (15)و در جای دیگر فرمودند: «اگر خمینی یکه و تنها بماند، به راه خود که مبارزه با شرک و کفر و بت پرستی است، ادامه می دهد.» (16)

امام در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری فقید ایران «محمد علی رجایی» نگرانی خود را از عمل نکردن به تکلیف چنین بیان می کند: «ما نباید نگران این باشیم که آیا در کارهایی که انجام می دهیم، چه کارهای شخصی و در بین خودمان وخدای خودمان و چه کارهای اجتماعی که به عهده کسانی هست، نباید نگران باشیم مبادا شکست بخوریم، باید نگران باشیم که مبادا به تکلیف عمل نکنیم، نگرانی از خود ماست.» (17)

امام خمینی رحمه الله در سایه عمل به تکلیف به آرامش دست می یافت و پیروان خود را نیز از نگرانی خارج می ساخت. ایشان در تحلیل جنگ و پاسخ به شبهه ای (18) که برخی القا کرده بودند، فرمودند: «ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم، راستی مگر فراموش کرده ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده ایم و نتیجه، فرع آن بوده است.» (19)

ایشان برای اینکه نگرانیهای پیروان خویش را از عملکرد گذشته برطرف کند و نوعی آرامش روحی و روانی به آنها تزریق نماید، می فرماید: «ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد، به وظیفه خود عمل نمود و خوشا به حال آنکه تا لحظه آخر هم تردید ننمود، آن ساعتی هم که مصلحت بقای انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز هم به وظیفه خود عمل کرده است، آیا از اینکه به وظیفه خود عمل کرده است، نگران باشد؟» (20)و باز دیده می شود که آن رهبر فقید برای تفقد و دلجویی از پیروان خود که عزیزان خود را در مسیر هدف الهی از دست داده اند و بعضی از فریب خوردگان، با تحلیلهای خود نگرانیهایی را در بین آنان ایجاد می کنند، برای دفع این نگرانیها و ایجاد آرامش در بین یاران می فرماید: «من در اینجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحلیلهای غلط این روزها رسماً معذرت می خواهم و از خداوند می خواهم مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد. (21)»

2. تقدیم رضای الهی

یکی از شاخصهای خدامحوری، تعبُّد نسبت به اجرای احکام الهی و تقدیم رضایت خداوند بر خشنودی خَلق است. در این باره مرحوم حاج احمد آقا نقل می کردند که آیت الله لواسانی از دوستان و نزدیکان حضرت امام بودند. ارتباط ایشان با امام آن قدر زیاد بود که در فرصتهای مناسب به طور خصوصی - معمولاً در روزهای چهارشنبه – با حضرت امام ملاقات داشتند، آنان ساعتی در کنار هم می نشستند و به گفتگوهای دوستانه مشغول می شدند.

وقتی اعضای باند کودتای قطب زاده دستگیر و محاکمه شدند، برخی به اعدام و بعضی نیز محکوم به مجازاتهای استحقاقی شدند، تصادفاً یکی از محکومین به اعدام به مناسبتی با آقای سید محمد صادق لواسانی تماس برقرار کرده و بنا به دلایلی در ایشان نفوذ کرده بود، این فرد از آقای لواسانی خواسته بود تا نزد حضرت امام از وی شفاعت کنند، شاید به این صورت، در مجازات اعدام تخفیفی داده شود. آقای لواسانی به حضور امام شرفیاب شد و پس از احوالپرسی از فرصت استفاده کرده و جریان را به عرض امام رساند و از آن حضرت تقاضای تخفیف در مجازات شخص مورد نظر را کرد، امام خیلی صریح این خواهش را رد کردند، آقای لواسانی مجدداً اصرار کردند؛ ولی امام قبول نکردند. تا جایی که آقای لواسانی به گریه افتادند و مصرّانه از حضرت امام درخواست عفو کردند. حضرت امام در حالی که در ایوان نشسته بودند و به سخنان آقای لواسانی گوش می دادند، پس از کمی سکوت گفتند: «با تمام ارادتی که به شما دارم نمی توانم رضایت خلق را بر رضایت خالق مقدم بدارم، نمی توانم خشنودی شما را بر خشنودی خدا مقدم کنم و نمی توانم روابط را بر مقررات الهی مقدم بدارم؛ بنابراین باید حکم اجرا شود.» (22)

بد نیست که در زمینۀ تعبد حضرت امام نسبت به احکام الهی خاطره ای را نقل کنیم: «زمانی که مرحوم آیت الله طالقانی فهمیدند که فرزندشان دستگیر شده است، در اعتراض به این موضوع چند روزی از نظرها پنهان شدند، پس از آنکه ایشان خدمت امام رسیدند، امام به آقای طالقانی گفتند: «پسر شما یکی از منحرفان وابسته به گروههای چپ است و نباید این قدر از این بابت که دستگیر شده اند ناراحت شوید.»

سپس اضافه کردند: «والله اگر احمد دچار کوچکترین انحرافی باشد و حکمش مرگ باشد، من شخصاً او را خواهم کشت.» (23)

3. خود را مطرح نکردن (اخلاص)

یکی از شاخصهای خدامحوری، عدم مطرح کردن خود و یا خود را ندیدن است. امام فقط خدا و رضای او را می دید، گویی حبّ ذات را در خود ذبح کرده بود، خود را مطرح نمی کرد و برای تمام تلاشهای خود اجر و پاداشی نیز طلب نمی کرد و همچون انبیای عظام علیهم السلام که مامور بودند بی اجرت از مردم، ماموریت الهی خود را به انجام برسانند و بگویند: «وَ ما اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ اَجْرٍ إِنْ اَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ » (24) کاری بی مزد و اجرت می کرد. در نظر امام مطرح ساختن خود و یا جناح و گروه خود، با کار به انگیزۀ الهی منافات دارد. کسی که برای خدا گام برمی دارد، هدفش مطرح کردن خود یا گروه و جناح خود نمی تواند باشد، از اینرو می فرمودند: «آیا برای خدا کار می کنند یا برای خودشان؟ اگر ملاحظه کردند که میل دارند که این گروه خودشان قدرت داشته باشد قدرت در دست بگیرد، نه گروه دیگر، بدانند که عملشان شیطانی است، شهادت شان هم اجر ندارد.» (25)

امام خمینی رحمه الله تمام تلاش و همت والای خود را به کار گرفتند تا در مزرعۀ اعمال و رفتار خود هیچ بذری جز رضایت الله نپاشند و تنها برای او عمل کنند و خود را مطرح نسازند. هیچ گاه و حتی برای یک مورد هم، دیده و شنیده نشده که امام خویش را بستایند و به صراحت یا به کنایه، گوشه ای از آنچه برایشان از سختیها و مرارتها در سیر و سلوک معنوی شان گذشته سخنی به میان آورند؛ حتی در مسیر نیل به مرجعیت، نیز کم ترین اقدامی انجام ندادند، صمن آنکه بر کتابهای «وسیلۀ النجاۀ» سید ابوالحسن اصفهانی و «عروۀ الوثقی» مرحوم آیت الله سید محمد کاظم یزدی که هر کدام یک دوره فقه است، حاشیه زده بودند؛ ولی حتی نزدیکان ایشان مطلع نگشتند. امام به این نکته توجه داشتند که مبادا یک لحظه از خدای خویش دور شوند. (26) و این نشانگر اخلاص و قیام لله و در یک سخن خدامحوری ایشان است.