روش شناسی تفسیری امام خمینی(ره)و جایگاه آن در بین روشهای تفسیری فریقین

روش شناسی تفسیری امام خمینی(ره)و جایگاه آن در بین روشهای تفسیری فریقین
محمدعلی رضایی اصفهانی
۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۴
تفسیر قرآن,

چکیده

امام خمینی(ره) علاوه بر ابعاد سیاسی و فقهی، بعد تفسیری نیز داشته است. نمونه بارز آن تفسیر سوره حمد است.

این مقاله روش تفسیری امام خمینی(ره) را بررسی و به این نتیجه می رسد که ایشان از روش تفسیر؛ قرآن به قرآن، روایی، عقلی، اشاری (باطنی)، علمی و اجتهادی بهره برده است و مثالهای متعددی از این روشها را ارائه می کند.

نویسنده، پس از بحث مبسوط در روشهای فوق به این جمع بندی می رسد که امام خمینی(ره) از روش تفسیر به رای پرهیز کرده و دیدگاه خاصی در این مورد ارائه می نمایند.

واژه های کلیدی: روش تفسیر، امام خمینی(ره)، تفسیر علمی، تفسیر روایی، تفسیر عقلی، تفسیر اشاری، تفسیر اجتهادی.

تاریخچه روش شناسی تفسیر

الف) پیدایش و رشد

دانش تفسیر از صدر اسلام شروع شد و خاستگاه آن وحی الهی بود که پیامبر(ص) را مفسر قرآن معرفی کرد.

پیامبر(ص) در تفسیر قرآن گاهی از خود قرآن کمک می گرفت و از اینجا روش تفسیر قرآن به قرآن به وجود آمد. سپس اهل بیت(ع) و صحابه به تفسیر قرآن پرداختند، آنان علاوه بر استفاده از روش تفسیر قرآن به قرآن، از روش تفسیر روایی نیز استفاده می کردند؛ یعنی گاهی با استناد به روایات پیامبر(ص) به تفسیر آیات قرآن می پرداختند.

در این میان گروهی نیز بر اساس خواسته های شخصی یا گروهی و بدون ضوابط و قرائن به تفسیر و تاویل قرآن پرداختند و روش تفسیر به رای پدید آمد که در احادیث پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) به شدت با این روش برخورد شد و آن را ممنوع اعلام کردند.

کم کم از قرن دوم به بعد با ترجمه آثار و نفوذ افکار و علوم یونانیان و ایرانیان در بین مسلمانان، روشها و گرایشهای دیگری نیز پدید آمد. از اینجا بود که مبحثهای کلامی و فلسفی پیدا شد و کم کم گرایشهای تفسیری کلامی شکل گرفت و هر کدام از فرقه های اسلامی مانند اشاعره، معتزله و... آیات قرآن را بر اساس دیدگاهها و عقاید خود تفسیر می کردند.

در همین مسیر، اختلافات مذهبی که از قرن اول شروع شده بود، با اختلافات مذاهب فقهی همراه شد و در تفسیر آیات فقهی قرآن تاثیر گذاشت. سپس عرفا و متصوفه نیز گرایشهای خاص تفسیری پیدا کردند و روش تفسیر اشاری از قرن سوم به بعد رشد کرد.

محدثان شیعه و اهل سنت که به نقل احادیث اکتفا می کردند، روش و گرایش تفسیر روایی را شکل دادند که در مرحله اول در قرنهای سوم و چهارم، تفاسیری همچون عیاشی ، قمی و طبرسی شکل گرفت و در مرحله دوم در قرن دهم تا یازدهم، تفاسیری همچون در المنثور سیوطی، البرهان و نور الثقلین ظهور کرد.

در این میان ، بعد از مرحله اول تفسیرهای روایی، تفاسیر فقهی شروع شد که نوعی تفسیر موضوعی قرآن با گرایش آیات الاحکام بود. پس از شکل گیری تفاسیری همچون احکام القرآن حصاص حنفی (... ـ 370ق) و احکام القرآن منسوب به شافعی (... ـ 204ق)، تفسیرنویسی فقهی در قرنهای بعدی ادامه یافت که احکام القرآن راوندی (... ـ 573ق) از آن نمونه است. در قرن پنجم و ششم تفاسیر جامع و اجتهادی همچون تبیان و مجمع البیان شکل گرفت که با استفاده از اجتهاد و عقل و توجه به همه جوانب تفسیر ، شیوه جدیدی در تفسیر بنیان نهاده شد که هنوز هم این شیوه متداول است .

پس از این مرحله، برخی از فلاسفه نیز اقدام به نگارش تفسیر کردند و در یک قرن اخیر نیز روشها و گرایشهای دیگری همچون روش تفسیر علمی و گرایش اجتماعی به وجود آمد و رشد کرد.

ب) نگارش در زمینه روشها

از قدیمی ترین کتابها در این زمینه، کتاب طبقات المفسرین جلال الدین سیوطی (889 ـ 911ق) است که شرح حال مفسران و آثار آنان است و هر چند که مستقیم به بحث روشها و گرایشهای تفسیری نپرداخته است، ولی برای این بحث مفید و قدیمی ترین منبع آن به شمار می آید.

سپس کتاب مذاهب التفسیر الاسلامی از مستشرق مشهور، گلدزیهر به رشته تحریر درآمد و توسط دکتر عبدالحلیم النجار به عربی ترجمه شده است. پس از آن، کتاب التفسیر والمفسرون دکتر ذهبی از مهم ترین منابع این بحث به شمار می رود، گرچه بیشتر به گرایشهای تفسیری پرداخته است .

دیگر آثار مدون در زمینه روشها و گرایشهای تفسیری، کتاب ارزشمند التفسیر والمفسرون فی ثوبه القشیب از آیت الله معرفت است که تحت عنوان «الوان» تفسیری، مطالب متنوعی در زمینه گرایش ادبی، اجتماعی، علمی و... آورده اند. بالاخره کتاب مبانی و روشهای تفسیر قرآن از استاد عمید زنجانی، حاوی مطالبی در موضوع روشهای تفسیری است، ولی در آن به بحث گرایشها توجه چندانی نشده است .

البته برخی کتابها هم از زاویه خاص به بحث روشها یا گرایشها پرداخته اند؛ کتابهایی همچون اتجاهات التفسیر فی مصر الحدیث، دکتر عفت محمد شرقاوی مصری؛ کتاب طبرسی و مجمع البیان، از دکتر حسین کریمیان؛ کتاب روش تفسیری علامه طباطبایی(ره) در المیزان، از علی آلوسی؛ کتاب التفسیر العلمی للقرآن فی المیزان، از دکتر احمد عمر ابوحجر؛ کتاب درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، از نگارنده. همچنین کتابهای دیگری در مورد روش تفسیری شیخ محمد عبده، رشید رضا، فخر رازی و زمخشری نوشته شده است .

امام خمینی(ره) نیز در تفسیر سوره حمد، به روشها و گرایشهای تفسیر قرآن توجه کرده و روش تفسیر عرفانی محیی الدین عربی و روش تفسیر علمی طنطاوی و تفسیر اجتماعی سید قطب را ناقص دانسته و از روش جامع مرحوم طبرسی در مجمع البیان به نیکی یاد کرده است. او می نویسد: مثل مجمع البیان ما، که تفسیر خوبی است، و جامع بین اقوال عامه و خاصه است. » امام سپس تفسیر به رای را رد می کند و کمونیستها و چپیها را سرزنش می کند که آرای خود را بر قرآن تحمیل می کنند .

تقسیمات روشها و گرایشهای تفسیر قرآن

صاحب نظران در مورد روشها و گرایشهای تفسیری، تقسیمات متعددی ارائه کرده اند. گلدزیهر، مستشرق مجارستانی (1850 ـ 1921م) در کتاب مذاهب التفسیر الاسلامی، و دکتر ذهبی در کتاب التفسیر والمفسرون، و آیت الله معرفت در کتاب التفسیر والمفسرون فی ثوبه القشیب، و نیز استاد عمید زنجانی در کتاب مبانی و روشهای تفسیر قرآن، و خالد عثمان السبت در کتاب قواعد التفسیر، و محمدحسین علی الصغیر در کتاب دراسات قرآنیه، المبادی العامه لتفسیر القرآن الکریم، و خالد عبدالرحمن العک در کتاب اصول التفسیر وقواعده از آن جمله اند.

اما در اینجا ما روشهای تفسیری را بر اساس منابع مورد استفاده در تفسیر به شش روش تقسیم می کنیم سپس گرایشهای تفسیری را بر اساس عملکرد مفسران (با توجه به تخصص، ذوق و علاقه) تقسیم می کنیم تا جایگاه روش و گرایش تفسیری امام خمینی(ره) به خوبی روشن شود.

اول: روشهای تفسیری

روش تفسیر قرآن به قرآن.

روش تفسیر روایی.

روش تفسیر علمی.

روش تفسیر اشاری (باطنی، عرفانی و...).

روش تفسیر عقلی.

روش تفسیر به رای (باطل و غیرصحیح).

روش تفسیر جامع اجتهادی (که شامل همه روشهای تفسیری غیر از تفسیر به رای است).

امام خمینی(ره) از میان روشهای تفسیری به روش تفسیر اشاری (باطنی و عرفانی) توجه ویژه ای داشته است که این جهت گیری در تفسیر سوره حمد به خوبی نمایان است. البته ایشان از روشهای دیگر تفسیری غافل نبوده است که نمونه های آن به زودی ذکر می شود.

دوم: گرایشهای تفسیری

الف) مذاهب تفسیری

صاحبان مذاهب اسلامی بر اساس باورهای خویش به تفسیر آیات پرداخته اند، به طوری که گاهی یک مذهب، شیوه خاصی در تفسیر خویش برگزیده است. برای مثال، مفسران شیعه بر اساس رهنمودهای اهل بیت(ع) به ظاهر و باطن قرآن و آیات مربوط به اهل بیت(ع) توجه کرده، عصمت پیامبران را در تفسیر آیات رعایت نموده اند و... . از این رو شیوه خاصی در تفسیر پیدا کرده اند. چنانکه اسماعیلیه به شیوه باطنی و رمزی و خوارج به شیوه خاص خود به تفسیر قرآن پرداخته اند و هر کدام مذهب خاصی در تفسیر دارند. شاید بتوان تفسیرهای صوفیه را به مذاهب تفسیری ملحق ساخت.

ب) مکاتب تفسیری (گرایش کلامی)

برخی طرفداران مکاتب کلامی همچون معتزله و اشاعره و متکلمان شیعه ، اقدام به تفسیر قرآن بر اساس گرایش فکری خویش نموده اند. برای مثال، تفسیر کشاف زمخشری با گرایش معتزلی نوشته شده است .

ج) سبکهای تفسیری (الوان تفسیر)

مفسران قرآن بر اساس تخصصی که در علم خاص داشته اند یا بر اساس علاقه و ذوقی که به یک علم یا مبحث خاص داشته اند، در نگارش تفسیر به طرف همان مبحث یا علم رفته اند و مطالب آن را در تفسیر خود بیشتر مطرح کرده اند. از این رو گرایشها و سبکهای تفسیری متفاوتی از جمله گرایشها و سبکهای ادبی، فقهی، اجتماعی، عرفانی، اخلاقی، تاریخی و... به وجود آمده است.

د) جهت گیریهای عصری در تفسیر (اتجاهات تفسیری)

گاهی به خاطر احساس نیاز و ضرورت ، ذهن و روان مفسران قرآن در تعامل یا شرایط و مسائل عصر خود، به یکی از آنها تمایل می یابد و سمت و سوی خاصی پیدا می کند. گاهی مسائل معنوی و تربیتی و اخلاقی مهم ترین جهت گیری مفسر است و از این رو در نگارش تفسیر قرآن نیز به آیات اخلاقی و معنوی توجه بیشتر می کند (همچون تفسیر فی ضلال القرآن و...).

گاهی هم توجه و جهت گیری مفسر، جهادی و سیاسی و مبارزه با حکومتها یا صهیونیستهاست و از این رو به آیات مربوط به این مطلب توجه بیشتری پیدا می کند (همچون تفسیر مبین، محمدجواد مغنیه). گاهی نیز مفسر به تقریب مذاهب اسلامی و وحدت اسلامی می اندیشد و از این رو در تفسیر خود به آیات مربوط به وحدت توجه بیشتری می کند.

یادآوری اسلوبهای تفسیری (شیوه های نگارش تفسیر)

شیوه نگارش مفسران در تفسیر یکسان نیست و بر اساس سلیقه و ذوق و یا با توجه به مخاطب خاص، اسلوبهای نگارش و سبک پردازش مطلب متفاوت است . گاهی تفسیر ترتیبی است، یعنی از اول تا آخر قرآن به تفسیر آیه به آیه می پردازد (مثل تفسیر المیزان، نمونه و مجمع البیان). گاهی تفسیر موضوعی است، یعنی یک موضوع را در آیات و سوره های مختلف پی گیری می کند و مطالب مربوط به آن را جمع آوری و نتیجه گیری می کند (مثل تفسیر پیام قرآن آیت الله مکارم شیرازی و منشور جاوید آیت الله سبحانی و...).

گاهی مفسر مختصر، گاهی طولانی و گاهی متوسط می نویسد. یعنی حجم و کمیت تفسیرها متفاوت می شود. برای مثال، مرحوم فیض کاشانی سه تفسیر الاصفی، مصفّی و صافی، مرحوم شبّر سه تفسیر الوجیز، الجواهر الثمین و صفوه التفاسیر و مرحوم طبرسی سه تفسیر جوامع الجامع، مجمع البیان و الکاف الشاف دارند که به ترتیب مختصر، متوسط و مفصل ااند.

گاهی تفسیرها به صورت شرح و متن است ، یعنی آیه را متن و تفسیر را شرح آن قرار داده اند، مثل تفسیر المیزان. گاهی نیز تفسیر و آیات مخلوط و به صورت مزجی است، مثل تفسیر شبّر و نفحات الرحمان از نهاوندی. گاهی تفسیر به همه آیات قرآن می پردازد، مثل مجمع البیان، و گاهی ناقص و دربرگیرنده سوره ای یا تعدادی از آیات یا سوره های قرآن است، مثل احکام القرآن راوندی که شامل آیات فقهی قرآن است و نیز تفسیر آلاء الرحمن بلاغی که ناقص است . گاهی نیز تفسیر جامع (علوم قرائات، لغت، ادب، اقوال و روایات) است و گاهی تخصصی (همچون تفاسیر روایی یا ادبی) .

تفسیر اسماعیلیه

تفسیر شیعه اثناعشری

و...

تفسیر معتزله

تفسیر اشاعره و...

تفسیر ادبی

تفسیر فقهی

تفسیر فلسفی

تفسیر اجتماعی

تفسیر اخلاقی

تفسیر تاریخی

تفسیر علمی

تفسیر معنوی و تربیتی

تفسیر جهادی

تفسیر تقریبی

تفسیر سیاسی

تفسیر ترتیبی

تفسیر موضوعی

تفسیر مختصر، متوسط و مفصل

تفسیر جامع و غیرجامع

تفسیر مزجی

امام خمینی(ره) در میان گرایشهای تفسیری به گرایش عرفانی، فلسفی، اخلاقی و اجتماعی توجه بیشتری نشان داده است، همان طور که در تفسیر خویش جهت گیری سیاسی، جهادی و تقریبی را نمایان ساخته است. ایشان در اسلوبهای تفسیری به تفسیر ترتیبی در تفسیر سوره حمد روی آورده و به صورت پراکنده تفسیرهای موضوعی کوتاهی در ضمن مباحث بیان کرده اند.

روشهای تفسیری

1. روش تفسیر قرآن به قرآن

روش تفسیر قرآن به قرآن عبارت است از تبیین معانی آیات قرآن و مشخص ساختن مقصود و مراد جدی از آنها به وسیله و کمک آیات دیگر و به عبارت دیگر قرآن را منبعی برای تفسیر آیات قرآن قرار دادن. تفسیر قرآن به قرآن، یکی از کهن ترین روشهای تفسیر قرآن است و سابقه آن به صدر اسلام و زمان حیات پیامبر(ص) باز می گردد. سپس این روش توسط اهل بیت(ع) ادامه یافت و برخی از صحابه و تابعین نیز از این روش استفاده کرده اند. اینک به مثالهای زیر توجه کنید:

از پیامبر اسلام(ص) در مورد مقصود از ظلم در آیه « لم یلبسوا إیمانهم بظلم» پرسش شد، و حضرت با استناد به آیه « إن الشرک لظلم عظیم» پاسخ دادند که مقصود از ظلم در آیه اول همان شرک است که در آیه دوم بیان شده است . این حدیث و احادیث مشابه نشان می دهد که پیامبر(ص) از روش تفسیر قرآن به قرآن استفاده می کرده و عملاً آن را به پیروان خود می آموخته اند.

امام علی(ع) با استناد به آیه « وفصاله فی عامین» و « وحمله وفصاله ثلاثون شهرا» نتیجه گرفتند که کوتاه ترین مدت بارداری زنان شش ماه است. یعنی اگر این دو آیه را کنار همدیگر بگذاریم و شیرخواری کودک را دو سال (24 ماه) و مدت حمل و شیرخواری با همدیگر را سی ماه بدانیم، روشن می شود که کوتاه ترین مدت بارداری شش ماه است. و این نوعی تفسیر قرآن به قرآن است .

دکتر ذهبی با بیان مثالی از ابن عباس بیان می کند که صحابه پیامبر از روش تفسیر قرآن به قرآن استفاده می کردند.

مرحوم طبرسی در مجمع البیان مطالبی از تفسیر قرآن به قرآن تابعین را آورده است.

در دوره های بعدی با پیدایش تفاسیری همچون تبیان و مجمع البیان، مفسران از این روش استفاده کردند. در میان اهل سنت نیز مفسران متعددی به سوی این روش رفتند، به طوری که برخی از آنان نوشتند:

اگر کسی بپرسد که بهترین روش تفسیر چیست، جواب آن است که صحیح ترین روش تفسیر قرآن به قرآن است. پس آنچه در جایی مجمل آمده، در جای دیگر تفسیر شده است و آنچه در موضعی مختصر آمده، در موضع دیگر توسعه داده شده است.

برخی از محدثان بزرگ شیعه، همچون علامه مجلسی(ره) در بحارالانوار، با آوردن آیات قرآن که در ابتدای هر فصل، متناسب با موضوع آن دسته بندی شده، در حقیقت از روش موضوعی تفسیر قرآن به قرآن استفاده نموده اند. این روش سپس در میان مفسران قرن اخیر جایگاه ویژه ای پیدا کرد، به طوری که برخی تفسیرها همچون المیزان (علامه طباطبایی)، تفسیر الفرقان (دکتر محمد صادقی تهرانی)، تفسیر القرآنی للقرآن (عبدالکریم خطیب) و

آلاء الرحمن (بلاغی) این شیوه را روش اصلی خود قرار دادند.

علامه طباطبایی معتقد است که قرآن بیان همه چیز است، پس نمی تواند بیان خودش نباشد. پس در تفسیر آیات باید به سراغ خود آیات قرآن برویم و در آنها تدبر کنیم و مصادیق آنها را مشخص سازیم و تفسیر قرآن به قرآن کنیم. نیز ایشان بر آن است که تفسیر قرآن به قرآن همان روشی است که پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) درتفسیر پیموده اند و تعلیم داده اند و در روایاتشان به ما رسیده است.

در کتابهایی که در مورد شیوه تفسیر نگارش یافته، به روش تفسیر قرآن به قرآن پرداخته و آن را تبیین کرده و در مورد آن سفارش کرده اند. از جمله این افراد آیت الله معرفت، استاد عمید زنجانی و عبدالرحمن العک را می توان نام برد. امام خمینی(ره) نیز در موارد متعددی از شیوه تفسیر قرآن به قرآن استفاده کرده است، از جمله:

مثال اول: در تفسیر آیاتی که ظهور در جبر دارد، به آیات دیگر قرآن تمسک می جوید و دیدگاه امر بین الامرین را اثبات می کند.

قال تعالی: « وما رمیت إذ رمیت ولکن الله رمی» این اثبات و نفی اشاره به مقام امر بین الامرین است ، یعنی تو رمی کردی و در عین حال تو رمی نکردی به انانیت و استقلال خود ، بلکه به ظهور قدرت حق در مرات تو و نفوذ قدرت او در ملک و ملکوت تو رمی واقع شد ، پس تو رامی هستی و در عین حال حق جل و علا رامی است. و نظیر آن است آیات شریفه ای که در سوره مبارکه کهف در قضیه خضر و موسیH است که حضرت خضر بیان اسرار اعمال خود را فرمود ؛ در یک مورد که مورد نقص و عیب بود به خود نسبت داد و در یک مورد که مورد کمال بود به حق نسبت داد ، و در مورد دیگر هر دو نسبت را ثابت کرد. یک جا گفت: «إردت» و یک جا گفت: «اراد ربک» و یک جا گفت: «اردنا» و همه صحیح بود.

و از آن جمله قول خدای تعالی که می فرماید: « الله یتوفّی الانفس حین موتها» با آنکه ملک الموت موکل بر توفی نفس است. الله تعالی هو الهادی و المضل « یضلّ من یشاء ویهدی من یشاء» با آنکه جبرئیل هادی است و رسول اکرم(ص) هادی است « إنما انت منذر ولکلّ قوم هاد» و شیطان مضل است.

مثال دوم: در تفسیر حمد از آیات دیگر قرآن از جمله آیه نور کمک می جوید تا نتیجه بگیرد که همه حمدها از آن خدا و جلوه اوست.

الحمد یعنی همه حمدها، هرچه حمد هست، حقیقت حمد مال اوست. ما خیال می کنیم که داریم زید را تعریف می کنیم، عمرو را تعریف می کنیم ما خیال می کنیم که داریم از این نور شمس، از این نور قمر تعریف می کنیم، از باب اینکه نمی دانیم. از واقعیت چون محجوبیم خیال می کنیم داریم این را تعریف می کنیم؛ لکن پرده وقتی برداشته می شود می بینیم نه، همه تعریفها مال اوست، برای این جلوه اوست که شما از او تعریف می کنید.

« الله نور السموات والارض، هر خوبی هست از اوست، تمام کمالات از اوست، از اوست یعنی اینکه همان جلوه است. با یک جلوه ای همه عالم موجود شده، و ما گمان می کنیم که خودمان داریم عمل می کنیم. « وما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی» « رمیت» و « ما رمیت» از این باب جلوه است رمی هم ]مستند[ به آن جلوه است لکن «ان الله رمی» آنهایی که با تو بیعت کردند با خدا بیعت کردند. این دست هم جلوه خداست، منتها ما محجوب هستیم و نمی دانیم قصد چیست. و همه محجوب هستیم الا آن کسی که به تعلیم خدا معلم است ، و آن کسانی که به تعلیم او معلم هستند .

روی این ]مبنا[ که عرض می کنم می شود احتمال داد که این بسم الله متعلق به الحمد باشد، یعنی به اسم خدا همه حمدها، همه ثناها مال اوست. جلوه خداست؛ جلوه خداست که همه ثناها را به خودش جذب می کند و هیچ ثنایی به غیر واقع نمی شود.

2. روش تفسیر روایی

مقصود از روش تفسیر روایی آن است که مفسر قرآن از سنت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) (که شالم قول، فعل و تقریر آنها می شود) برای روشن کردن مفاد آیات و مقاصد آنها استفاده کند. سیر تاریخی تفسیر روایی را می توان به چند دوره تقسیم کرد:

الف) دوران پیامبر(ص)

تفسیر روایی قرآن، همزاد وحی است، چرا که اولین مفسر قرآن، پیامبر(ص) است که خدای متعال به او دستور بیان و تفسیر قرآن داد و فرمود:

وانزلنا إلیک الذکر لتبین للناس ما نزّل إلیهم.

و این ذکر (قرآن) را به سوی تو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده شده است، روشن بیان کنی.

البته سنت پیامبر(ص) و بیان او نیز ریشه در وحی داشت، چنان که از آن حضرت حکایت شده که فرمود: آگاه باشید که به من قرآن داده شده و نیز مثل آن همراه آن (به من داده شده است).» صحابیان با رجوع به ایشان تفسیر قرآن را می آموختند، گاهی پای سخنان او می نشستند و معانی و تفسیر قرآن را فرامی گرفتند. از ابن مسعود حکایت شده است: همیشه هر فرد از ما هنگامی که ده آیه قرآن را می آموخت، از آنها عبور نمی کرد تا اینکه معانی و (روش) عمل بدانها را می آموخت.»

گاهی اصحاب پیامبر(ص) از ایشان مطالب را می پرسیدند و حتی دوست داشتند که عربهای بیابانی بیایند و پرسشی بکنند و آنان گوش دهند. گاهی هم عمل پیامبر(ص) را مفسر آیات قرآن قرار می دادند، همان طور که از خود ایشان حکایت شده که در مورد نماز فرمودند: نماز بگزارید، همان طور که می بینید من نماز می گزارم.» یا در مورد حج حکایت شده که فرمود: مناسک و اعمال خود را از من بگیرید.» در این صورت، افعال پیامبر(ص) در نماز و حج، تفسیر جزئیات آیات صلات و حج است.

امام صادق(ع)، فرموده است:

إن الله انزل علی رسوله الصلوه ولم یسمّ لهم: ثلاثاً ولااربعاً، حتی کان رسول الله(ص) هو الذی فسّر ذلک لهم.

خدا (دستور) نماز را بر رسولش نازل کرد، ولی برای مردم مشخص نکرد که سه یا چهار رکعت است تا اینکه پیامبر(ص) این مطلب را برای مردم تفسیر کرد.

آری، پیامبر(ص) مطالب کلی قرآن (همچون نماز، روزه، حج و...) و نیز موارد تخصیص عمومات و تقیید مطلقات آیات را تبیین می کردند و اصطلاحات جدید، لغات قرآن و ناسخ و منسوخ آیات را توضیح می دادند. همه اینها تفسیر قرآن بود که در روایات و سنت پیامبر(ص) برای ما حکایت شده و به عنوان منابع تفسیر روایی باقی مانده است.

ب) دوران اهل بیت(ع)

شیوه تفسیر روایی در عصر امامان(ع) نیز ادامه داشت. امام علی(ع) که شاگرد ارشد پیامبر(ص) در تفسیر بود، سخنان و توضیحات آن حضرت را شنیده بود و حکایت می کرد. امامان اهل بیت(ع) نیز همین روش را دنبال می کردند و احادیث تفسیری پیامبر(ص) و امام علی(ع) را برای مردم حکایت می نمودند و بدانها استدلال می کردند. تعداد این احادیث که با واسطه اهل بیت(ع) حکایت شده، به هزاران روایت می رسد.

البته اهل بیت(ع) از آنجا که آگاه به علوم الهی بودند، خود نیز به تفسیر قرآن اقدام می کردند و سخنان و سنت آنان نیز منبعی برای تفسیر است و این احادیث جزئی از تفسیر روایی به شمار می آید. شخصی در مکه، خدمت امام رضا(ع) رسید و گفت: شما از کتاب خدا چیزی تفسیر می کنی، که تاکنون شنیده نشده است. امام فرمود: قرآن قبل از اینکه بر مردم نازل شود بر ما نازل شده و قبل از اینکه برای مردم تفسیر شود، برای ما تفسیر شده است: حلال و حرام و ناسخ و منسوخ قرآن را ما می شناسیم و... .» و در حدیث دیگری فرمود: «بر مردم است که قرآن را همان طور که نازل شده بخوانند و هنگامی که نیاز به تفسیر قرآن پیدا کردند، هدایت به وسیله ما و به سوی ماست.»

بنابراین اهل بیت(ع) نیز در زمینه مطالب کلی قرآن و آیات الاحکام، مخصصها، مقیدها، لغات، ناسخ و منسوخ، اصطلاحات جدید قرآن و نیز در مورد بطن و تاویل و مصادیق آیات، مطالب متنوعی را بیان کرده اند که به عنوان سنت آنان بر جای مانده است.

ج) دوران صحابه و تابعان

روایات تفسیری پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) مورد توجه صحابیان پیامبر و تابعان آنان قرار گرفت و حتی صحابه بزرگ پیامبر(ص) همچون ابن عباس و ابن مسعود خود را از تفسیر قرآن امام علی(ع) بی نیاز نمی دانستند و از آن استفاده می کردند. بسیاری از احادیث تفسیری ابن عباس از علی(ع) است. البته صحابیان و تابعان خود نیز قرآن را تفسیر می کردند و روایات تفسیری زیادی از ابن عباس و دیگران باقی مانده است. در این دوره، کم کم روایات تفسیری در مجموعه هایی گردآوری شد که به نام کتابهای تفسیر روایی مشهور است.

د) دوران جمع آوری و تالیف روایات تفسیری

اولین رساله از این مجموعه ها در شیعه، کتاب تفسیر منسوب به امام علی(ع) است که طی یک روایت مفصل در آغاز تفسیر نعمانی آمده است. نیز یکی دیگر از آنها، مصحف علی بن ابی طالب است که علاوه بر آیات قرآن، تاویل و تفسیر و اسباب نزول را بیان کرده است، هرچند که این کتاب اکنون در دسترس ما نیست .

تفسیر منسوب به امام باقر(ع) (57 ـ 114ق ) که ابوالجارود آن را حکایت کرده است و نیز تفسیر منسوب به امام صادق(ع) (83 ـ 148ق) که به طور پراکنده در کتاب حقائق التفسیر القرآنی آمده است، از موارد دیگر است. سپس می توان از تفسیر علی بن ابراهیم قمی(307ق) و فرات کوفی ( زنده در سال 307ق) و تفسیر عیاشی (م بعد از 320ق) و تفسیر نعمانی (م بعد از 324ق) و تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع) (م254ق) نام برد. البته روایات فقهی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نیز که نوعی تفسیر برای آیات الاحکام قرآن است، در مجموعه هایی همچون کافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب و استبصار گردآوری شد.

در همین دوران، تفسیر جامع البیان فی تفسیر القرآن، ابن جریر طبری (م310ق) نوشته می شود، همان طور که مجموعه های حدیثی صحاح سته اهل سنت در این دوره تدوین شد. سپس تفسیر روایی از قرن پنجم تا نهم با رکود نسبی مواجه شد و تفاسیر عقلی و اجتهادی شد. اما در قرن دهم تا دوازدهم با رشد اخباری گری در شیعه، تفاسیر روایی دیگری همچون البرهان فی تفسیر القرآن، سیدهاشم حسینی بحرانی (م1107ق) و تفسیر نورالثقلین، الحویزی (م1112ق) نوشته شد. البته مجموعه های حدیثی بزرگ همچون وسائل الشیعه، وافی و بحارالانوار نیز نوشته شد که بسیاری از روایات آنها تفسیر قرآن به شمار می آید.

در اهل سنت نیز در این دوران، تفسیر الدرّ المنثور، به همت جلال الدین سیوطی (م911ق) گردآوری شد . اکنون نیز در تفاسیر جدید به روایات تفسیری پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) توجه می شود و معمولاً این روایات در لابه لای تفسیر یا در بخش جداگانه ای آورده می شود و مورد نقد و بررسی قرار می گیرد. از آن جمله علامه طباطبایی در المیزان در ذیل هر دسته از آیات بحث روایی می آورد.

امام خمینی(ره) نیز در موارد متعددی از روش تفسیر روایی استفاده کرده اند و برای توضیح آیات به احادیث پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) استناد کرده اند، از جمله:

مثال اول: در تفسیر آیه « اهدنا الصراط المستقیم» (حمد: 6) به روایت پیامبر(ص) استناد می کند تا نشان دهد که صراط مستقیم همان حد وسط است. سپس به روایت امام باقر(ع) استناد کرده تا مصادیق آن، یعنی ائمه(ع) را مشخص سازد .

چنانچه در حدیث است که رسول خدا خطی مستقیم کشیدند و در اطراف آن خطوطی کشیدند و فرمودند: « این خط وسط مستقیم از من است.» و شاید امت وسط که خدای تعالی فرموده: « جعلناکم امه وسطاً» وسطیت به قول مطلق و به جمع معانی باشد، که از ان جمله وسطیت معارف و کمالات روحیه است که مقام برزخیت کبری و وسطیت عظمی است؛ و لهذا این مقام اختصاص دارد به کمل از اولیاء الله . و از این جهت، در روایت وارد شده که مقصود از این آیه ائمه هدی(ع) هستند ؛ چنانچه حضرت باقر(ع) به یزیدبن معاویه عجلی می فرماید: ماییم امت وسط، و ماییم شهدای خدا بر خلق. » و در روایت دیگر فرماید: به سوی ما رجوع کند غالی و به ما ملحق شود مقصر. » و در این حدیث اشاره به آنچه ذکر شد فرموده است .

مثال دوم: در مورد تسبیح موجودات که در قرآن آمده است دو نظر وجود دارد: تسبیح تکوینی، تسبیح قولی. امام خمینی(ره) برای اثبات دیدگاه دوم به روایت پیامبر(ص) استشهاد می کند.

این موجودات مادی را که ما خیال می کنیم قدرت، علم و هیچ یک از کمالات را ندارند، این طور نیست. ما در حجاب هستیم که نمی توانیم ادراک کنیم. همین موجودات پایین هم که از انسان پایین ترند، و از حیوان پایین ترند و موجودات ناقص هستند ، در آنها هم همه آن کمالات منعکس است، منتها به اندازه وجودی خودشان . حتی ادراک هم دارند؛ همان ادراکی که در انسان هست در آنها هم هست: « إن من شیء إلا یسبّح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم» بعضی از باب اینکه نمی دانستند می شود یک موجود ناقص هم ادراک داشته باشد ، آن را حمل کرده بودند به اینکه این تسبیح تکوینی است ؛ و حال آنکه آیه غیر از این را می گوید. تسبیح تکوینی را ما نمی دانیم که بعضی اینها موجوداتی هستند و علتی هم دارند. خیر مسئله این نیست، تسبیح می کنند.

در روایات تسبیح بعضی از موجودات را هم ذکر کرده اند که چیست. در قضیه تسبیح آن سنگریزه ای که در دست رسول الله(ص) بوده. آنها شنیدند که چه می گوید. تسبیحی است که گوش من و شما اجنبی از اوست. نطق است؛ حرف است؛ لغت است، اما نه به لغت ما، نه نطقش نطق ما است. اما ادراک است، منتها ادراک به اندازه سعه وجودی خودش.

البته روش تفسیر روایی امام خمینی(ره) بر اساس احادیث پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است، یعنی روش ایشان با اهل سنت در تفسیر روایی تفاوت دارد، ایشان تفاسیر صحابه و تابعین را در تفسیر حجت و منبع معصومانه نمی دانند، آن گونه که برخی از اهل سنت با روایات صحابه و تابعین برخورد کرده اند.

3. روش تفسیر عقلی

عقل در لغت به معنای امساک، نگهداری و منع چیزی است. عقل در دو مورد کاربرد دارد: نخست به قوه ای که آماده قبول دانش است، عقل گفته می شود. این، همان چیزی است که اگر در انسان نباشد تکلیف از او برداشته می شود. در احادیث از این عقل تمجید شده است. دوم به عملی که انسان به وسیله این قوه کسب می کند، عقل گویند. این، همان چیزی است که قرآن کافران را به خاطر تعقل نکردن مذمت کرده است. در این مورد به احادیث پیامبر(ص) و اشعار امام علی(ع) استناد شده است.

روش تفسیر عقلی قرآن، پیشینه ای کهن دارد و برخی معتقدند که پیامبر(ص) به اصحاب خویش کیفیت اجتهاد عقلی در فهم نصوص شرعی (از قرآن یا سنت) را تعلیم داده است. ولی ریشه ها و نمونه های تفسیر عقلی را می توان در احادیث تفسیری و اهل بیت(ع) یافت: «عن عبدالله بن قیس عن ابی الحسن الرض(ع) قال: سمعته یقول: «بل یداه مبسوطتان.» فقلت: له یدان هکذا ـ واشرت بیدی الی یدیه ـ ؟ فقال: لا، لو کان هکذا کان مخلوقاً.»

در این حدیث، حضرت با استفاده از نیروی عقل آیه قرآن را تفسیر کرده اند و دست مادی داشتن خدا را نفی کرده اند؛ چرا که دست داشتن خدا، مستلزم جسم بودن و مخلوق بودن اوست و ساحت الهی از این صفات منزه است (پس مقصود از دستان خدا همان قدرت اوست).

در احادیث دیگری نیز در مورد شیء بودن خدا و عرش و کرسی و مکان داشتن خدا و... تفاسیری عقلی از اهل بیت(ع) به ما رسیده است. امام علی(ع) نیز در برخی خطبه های نهج البلاغه از مقدمات عقلی برای تفسیر آیات بهره برده است.

البته برخی آیات قرآن خود دربردارنده برهانهای عقلی است، مثل آیه « لوکان فیهما آلهه الا الله لفسدتا». خود قرآن نیز انسانها را به تفکر و تعقل و تدبر در آیت فرامی خواند. از این رو، مفسران قرآن لازم دیده اند که از نیروی فکر و استدلال و قرائن عقلی در تفسیر آیات قرآن استفاده کنند .

از اینجا بود که روش اجتهادی (=عقلی) در تفسیر قرآن از دوره تابعان شروع شد و در قرون بعدی به ویژه به وسیله معتزله اوج گرفت و در شیعه تفاسیری همچون تفسیر تبیان شیخ طوسی (385 ـ 460ق) و مجمع البیان شیخ طبرسی (م548ق) به وجود آمد. در اهل سنت نیز تفسیر کبیر فخر رازی حاصل توجه به این روش بود.

سپس این شیوه در دو قرن اخیر رشد بیشتری کرد و در شیعه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی و... به وجود آمد. در اهل سنت نیز تفسیر روح المعانی از آلوسی (م1270ق) و المنار از رشید رضا (1865 ـ 1935م) و... حاصل آن بود.

در این زمینه از تفسیر القرآن والعقل، اثر نورالدین اراکی و تفسیر قرآن کریم، اثر ملاصدرا نیز می توان یاد کرد.

روش تفسیر عقلی عبارت است از:

الف) استفاده ابزاری از برهان و قرائن عقلی در تفسیر برای روشن کردن مفاهیم و مقاصد قرآن. در این صورت، عقل منبع و ابزار تفسیر قرآن می شود و احکام و برهانهای عقلی قرائنی برای تفسیر آیات قرار می گیرد. از این عقل با عنوان عقل اکتسابی و احکام عقلی قطعی یاد عقل برهانی یاد می شود.

ب) استفاده از نیروی فکر در جمع بندی آیات (همراه با توجه به روایات، لغت و...) و استنباط از آنها برای روشن ساختن مفاهیم و مقاصد آیات. حاصل این مطالب همان تفسیر اجتهادی قرآن است. در این صورت، عقل مصباح و کاشف است. از این عقل با عنوان عقل فطری یا نیروی فکر و قوه ادراک یاد می شود.

البته بنابر دیدگاه مشهور هر دو قسم فوق جزئی از روش تفسیر عقلی قرآن است. اما با دقت در مطالب روشن شد که قسم دوم (ب) به طور تسامحی به نام تفسیر عقلی خوانده می شود و در حقیقت تفسیر عقلی همان قسم اول (الف) است.

امام خمینی(ره) در تفسیرهای خود، از هر دو شیوه تفسیر عقلی (تفسیر قرآن با عقل مصباحی و عقل برهانی) استفاده کرده اند.

مثال اول: تفسیر عقلی و حکمی آیه « مالک یوم الدین»

بدان که مالکیت حق تعالی مثل مالکیت بندگان نیست مملوکات خود را؛ و مثل مالکیت سلاطین نیست مملکت خود را؛ چه که اینها اضافاتی است اعتباریه. و اضافه حق به خلق از این قبیل نیست؛ گرچه در نزد علمای فقه این طور مالکیت برای حق تعالی طولاً ثابت است؛ و آن نیز منافات با آنچه در این نظر ملحوظ و مذکور است ندارد. و از این قبیل مالکیت انسان اعضا و جوارح خود را نیز نیست؛ و از قبیل مالکیت او قوای ظاهریه و باطنیه خود را نیز نیست؛ گرچه این مالکیت نزدیک تر است به مالکیت حق تعالی از سایر مالکیتهای مذکوره در سابق. و از قبیل مالکیت نفس افعال ذاتیه خود را که از شئون نفس است، مثل ایجاد صور ذهنیه که قبض و بسطش تا اندازه ای در تحت اراده نفس است، نیز نیست. و از قبیل مالکیت عوالم عقلیه مادون خود را نیز نیست؛ گرچه آنها متصرف هم در این عوالم به اعدام و ایجاد باشند؛ زیرا که تمام دار تحقق امکانی، که ذل فقر در ناصیه آنها ثبت است، محدود به حدود و مقدر به قدر می باشند ولو به حد ماهیتی؛ و هرچه محدود به حد باشد، با فعل خود به قدر محدودیتش بینونت عزلی دارد و احاطه قیومی حقانی ندارد؛ پس، تمام اشیا به حسب مرتبه ذات خود با منفعلات خود متباین و متقابل می باشند، و به همین جهت احاطه ذاتیه قیومیه ندارند.

و اما مالکیت حق تعالی که به اضافه اشراقیه و احاطه قیومیه است ، مالکیت ذاتیه حقیقیه حقه است که به هیچ وجه شائبه تباین عزلی در ذات و صفاتش با موجودی از موجودات نیست . و مالکیت آن ذات مقدس به همه عوالم علی السواء ]است[ ، بدون آنکه با موجودی از موجودات به هیچ وجه تفاوت کند یا به عوالم غیب و مجردات محیط تر و نزدیک تر باشد از عوالم دیگر ؛ چه که آن مستلزم محدودیت و بینونت عزلی شود و ملازم با افتقار و امکان شود؛ تعالی الله عن ذلک علواً کبیراً. چنانچه اشاره به این معنی ممکن است باشد قول خدای تعالی: « ونحن اقرب إلیه منکم،

« ونحن اقرب إلیه من حبل الورید، « الله نور السموات والارض، « وهو الذی فی السماء إله وفی الارض إله» و « له ملک السموات والارض» و قول رسول خدا(ص) از قرار منقول: «لو دلیتم یحبل الیه

الارضین السفلی، لهبطتم علی الله.» و قول حضرت صادق(ع) در روایت کافی: «فلایخلو منه مکان، ولایشتغل به مکان، ولایکون الی مکان اقرب منه الی مکان.» و قول حضرت امام علی نقی(ع): «واعلم، انه اذا کان

فی السماء الدنیا فهو کما هو علی العرش، والاشیاء کلها له سواء علماً

وقدره وملکاً واحاطه.»

و با اینکه مالکیت ذات مقدسش به همه اشیا و همه عوالم علی السواء است، مع ذلک در آیه شریفه می فرماید: « مالک یوم الدین». این اختصاص ممکن است برای این باشد که یوم الدین یوم الجمع است ؛ از این جهت، مالک یوم الدین که یوم الجمع است مالک ایام دیگر که متفرقات است می باشد؛ «والمتفرقات فی النشئه الملکیه مجتمعات فی النشئه الملکوتیه.»

و یا برای آن است که ظهور مالکیت و قاهریت حق تعالی مجده در یوم الجمع که یوم رجوع ممکنات است به باب الله و صعود موجودات بفناء الله است می باشد.

مثال دوم: تبیین عقلی علم و علیت پروردگار

علیت و مبدئیت واجب الوجود ـ تعالی شانه ـ مثل علیت فاعلهای طبیعی نیست که مواد موجوده را با هم ترکیب و تفصیل کند. مثل نجار که در ماده موجوده تغییراتی دهد و تفصیلی می دهد و چون بنا که ترکیب مواد موجوده را می کند، بلکه حق تعالی فاعل الهی است که اشیا را به نفس اراده بدون سابقه، موجود می کند و نفس علم و اراده اش علت ظهور و وجود اشیاست، پس دار تحقیق در حیطه علم اوست و به اظهار او از مکامن غیب هویت ظاهر شود: « وعنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو» گویند صفحه اعیان نسبت به ذات مقدس حق ـ جل جلاله ـ مثل نسبت اذهان است به نفس انسانی که به نفس اراده، ایجاد کند و اظهار آنچه در غیب هویت است نماید. پس جمیع دایره تحقق در حیطه علم است و از آنجا ظاهر گردد و بدانجا عود کند، فانا لله وانا الیه راجعون.

مثال سوم: استفاده از مطالب عقلی در تبیین مشیت الهی

و قدرت در اصطلاح حکیم عبارت از آن است که فاعلی ذاتاً به گونه ای باشد که اگر خواست انجام دهد، و اگر نخواست انجام ندهد و آن مشیئتی که در قدرت الهی اخذ شده است همان است که به حسب حقیقت. عین ذات مقدس است و این مطلب منافاتی با آن ندارد که مشیت در حضرت ربوبی، احدی بوده و تکثری نداشته باشد.

زیرا قضیه شرطیه از دو قضیه واجب و هم از دو قضیه محال و هم از دو قضیه ممکن منعقد می شود و در ارتباط با استطاله قدرت است که می فرماید: « الم تر الی ربک کیف مد الظلّ ولو شاء لجعله ساکناً» که او تعالی با مشیئت ازلی ذاتی واجب که عدمش محال بود، چنین خواست که سایه وجود را بگسترد و رحمت را در غیب و شهود بسط دهد، و این مشیت از آن جهت ازلی و ذاتی و واجب بود که واجب الوجود باید از همه جهتها و حیثها واجب الوجود باشد و اگر مشیت او تعلق می گرفت که دست فیض بخش را باز نکند و سایه وجود را ساکن نماید همچنان می کرد، لکن چنین نخواست و محال بود که چنین بخواهد.

روش امام خمینی(ره) در پذیرش تفسیر عقلی و استفاده از آن در تفسیر قرآن، راه ایشان را از تفاسیر اشعری مثل تفسیر فخر رازی جدا می سازد. چون عقل راه تاویل آیات متشابه (به ویژه در مبحث صفات الهی و رویت و...) را می گشاید.

4. روش تفسیر علمی

مقصود از علم در اینجا علوم تجربی اعم از علوم طبیعی و انسانی است. از آنجا که بیش از هزار آیه در قرآن به مطالب علوم تجربی اشاره کرده است، ناچاریم برای فهم برخی آیات یا رفع تعارضها به یافته های علوم تجربی مراجعه کنیم. این شیوه تفسیر به طور عمده سه دوره داشته است:

دوره نخست از حدود قرن دوم هجری تا حدود قرن پنجم بود که با ترجمه آثار یونانی به عربی آغاز شد و بعضی مسلمانان سعی کردند آیات قرآن را با هیئت بطلیموسی تطبیق کنند (مانند بوعلی سینا).

دوره دوم از حدود قرن ششم شروع شد؛ هنگامی که بعضی دانشمندان به این نظریه متمایل شدند که همه علوم در قرآن وجود دارد و می توان علوم مختلف را از قرآن کریم استخراج کرد (در این مورد غزالی سرآمد بود). این دو نوع از تفسیر علمی (تطبیق قرآن با علوم و استخراج علوم از قرآن) قرنها ادامه داشت و هر زمان دانشمندان مسلمان به موافقت یا مخالفت با آن می پرداختند.

دوره سوم از تفسیر علمی که موجب اوج گیری و رشد فوق العاده آن گردید، از زمانی شروع شد که در قرن هجده میلادی به بعد، علوم تجربی در مغرب زمین رشد کرد و کتابهای مختلف در زمینه علوم فیزیک، شیمی، پزشکی و کیهان شناسی به عربی ترجمه گردید. این دوره جدید، به ویژه در یک قرن اخیر که در جهان اسلام، آثار خود را در مصر و هندوستان بر جای گذاشت، موجب شد تا دانشمندان مسلمان درصدد انطباق قرآن با علوم تجربی برآیند. این مسئله آن موقع اهمیت بیشتری یافت که تعارض علم و دین در اروپا اوج گرفت و کتاب مقدس به خاطر تعارضات آن با علوم جدید، هر روز عقب نشینی تازه ای می کرد و میدان برای پیدایش افکار الحادی و ضددینی باز می شد و هجوم این افکار به کشورهای اسلامی و تفوق صنعتی غرب، موجب جذب جوانان مسلمان به فرهنگ غربی می گشت.

در این میان عده ای از دانشمندان مسلمان، از سر درد و برای دفاع از قرآن و با توجه به سازگاری علم و دین در نظر اسلام، به میدان آمدند تا نشان دهند که آیات قرآن نه تنها با علوم جدید در تعارض نیست، بلکه برعکس، یافته های علمی، اعجاز علمی قرآن را اثبات می کند. از این رو، آنان به استخدام علوم در فهم قرآن اقدام کردند و تفسیرهای علمی نوشته شد؛ هرچند در این میان بعضی افراط کردند یا یکسره جذب فرهنگ غربی شدند و به تاویل و تفسیر به رای در آیات قرآن دست زدند و از آنجا که مبانی تفسیری این روش بررسی کامل نشده بود دچار انحراف شدند یا عده ای از مغرضان آنها، برای اثبات افکار انحرافی خود دست به تفسیر علمی و تاویلات نا به جا زدند. همین مطلب موجب شد تا احساسات بعضی مسلمانان، برانگیخته شود و در مقابل تفسیر علمی موضع گیری کنند و آن را یکسره به باد حمله بگیرند و نوعی تفسیر به رای یا تاویل غلط آیات قرآن بدانند. در این میان بسیاری از عالمان و دانشمندان و مفسران، در ایران و مصر راه انصاف پیمودند و بین انواع تفسیر علمی و اهداف گویندگان آن فرق گذاشتند و به اصطلاح قائل به تفصیل شدند.

البته در این میان دانشمندان و مفسران متعددی به اظهار نظر در مورد تفسیر علمی پرداخته و با آن موافقت یا مخالفت نموده اند و یا اعجاز علمی قرآن را از آن اثبات کرده اند که ذکر آن از حوصله این نوشتار خارج است.

اقسام تفسیر علمی از جهت شکل و شیوه تفسیر

تفسیر علمی، نوعی از روش تفسیری است که خود دارای روشهای فرعی متفاوتی است که بعضی سر از تفسیر به رای بیرون می آورد و شماری منجر به تفسیر معتبر و صحیح می شود. همین مطلب موجب شده تا برخی تفسیر علمی را رد کنند و آن را نوعی تفسیر به رای یا تاویل بنامند و گروهی آن را قبول نمایند و بگویند: تفسیر علمی یکی از راههای اثبات حقانیت قرآن است. ما در اینجا شیوه های فرعی تفسیر علمی را مطرح می کنیم تا هر کدام جداگانه به معرض قضاوت نهاده شوند از خلط مباحث جلوگیری گردد.

الف) استخراج همه علوم از قرآن کریم

طرفداران قدیمی تفسیر علمی، مانند ابن ابی الفضل المرسی، غزالی و... کوشیده اند تا همه علوم را از قرآن استخراج کنند؛ زیرا عقیده داشتند که همه چیز در قرآن وجود دارد. آنان در این زمینه، آیاتی را که ظاهر آنها با یک قانون علمی سازگار بود، بیان می کردند و هرگاه ظواهر قرآن کفایت نمی کرد، دست به تاویل می زدند و ظواهر آیات را به نظریات و علومی که در نظر داشتند، برمی گرداندند و از اینجا بود که علم هندسه، حساب، پزشکی، هیئت، جبر، مقابله و جدل را از قرآن استخراج می نمودند.

برای مثال، از آیه شریفه « واذا مرضت فهو یشفین»، علم پزشکی را استخراج کردند و علم جبر را از حروف مقطعه اوایل سوره ها استفاده کردند و از آیه شریفه « اذا زلزلت الارض زلزالها» زمین لرزه سال 702ق را پیش بینی کردند.

روشن است که این نوع تفسیر علمی، منجر به تاویلات زیاد در آیات قرآن، بدون رعایت قواعد ادبی، ظواهر و معانی لغوی آنها می شود. از همین رو بسیاری از مخالفان، تفسیر علمی را نوعی تاویل و مجازگویی دانسته اند که البته در این قسم از تفسیر علمی، حق با آنان است و این کلام مبانی صحیحی ندارد.

ب) تطبیق و تحمیل نظریات علمی بر قرآن کریم

این شیوه از تفسیر علمی، در یک قرن اخیر رواج یافته و بسیاری از افراد با مسلم پنداشتن قوانین و نظریات علوم تجربی سعی کردند تا آیاتی موافق آنها در قرآن بیابند و هرگاه آیه ای موافق با آن نمی یافتند، دست به تاویل یا تفسیر به رای می زدند و آیات را برخلاف معانی ظاهری حمل می کردند.

برای مثال، در آیه شریفه « هو الذی خلقکم من نفس واحده وجعل منها زوجها؛ اوست خدایی که همه شما را از یک تن آفرید و او نیز جفتش را مقرر داشت.» کلمه نفس » را، به معنای پروتون و زوج را الکترون معنا کردند و گفتند : منظور قرآن، این است که همه شما را از پروتون و الکترون که اجزای مثبت و منفی اتم است ، آفریدیم. در این تفسیر، حتی معانی لغوی و اصطلاحی نفس را در نظر نگرفتند .

این گونه تفسیر علمی، در یک قرن اخیر، در مصر و ایران رایج شد و موجب بدبینی برخی دانشمندان مسلمان به مطلق تفسیر علمی گردید. آنان یکسره تفسیر علمی را به عنوان تفسیر به رای و تحمیل نظریات و عقاید بر قرآن طرد کردند، چنان که علامه طباطبایی، تفسیر علمی را نوعی تطبیق اعلام کرد.

البته در مورد این نوع تفسیر علمی، حق با مخالفان آن است؛ چرا که مفسر در هنگام تفسیر باید از هرگونه پیش داوری خالی باشد تا بتواند تفسیر صحیح انجام دهد و اگر با انتخاب یک نظریه علمی، آن را بر قرآن تحمیل کند، پا در طریق تفسیر به رای گذاشته که در روایات وعده عذاب به آنان داده شده است.

ج) استخدام علوم برای فهم و تبیین بهتر قرآن

در این شیوه از تفسیر علمی، مفسر با دارا بودن شرایط لازم و با رعایت ضوابط تفسیر معتبر، اقدام به تفسیر علمی قرآن می کند. او سعی دارد با استفاده از مطالب قطعی علوم ـ که از طریق دلیل عقلی پشتیبانی می شود ـ و با ظاهر آیات قرآن ـ طبق معنای لغوی و اصطلاحی ـ موافق است، به تفسیر علمی بپردازد و معانی مجهول قرآن را کشف کند و در اختیار انسانهای تشنه حقیقت قرار دهد. این شیوه تفسیر علمی، بهترین نوع و بلکه تنها نوع صحیح از تفسیر علمی است.

ما در مبحث آینده، معیار این گونه تفسیر را به طور کامل بیان خواهیم کرد، اما در اینجا تاکید می کنیم که در این شیوه تفسیری، باید از هرگونه تاویل و تفسیر به رای پرهیز کرد و تنها به طور احتمالی از مقصود قرآن سخن گفت؛ زیرا علوم تجربی به خاطر استقرای ناقص و مبنای ابطال پذیری که اساس آنهاست، نمی توانند نظریات قطعی بدهند.

برای مثال، آیه شریفه « الشمس تجری لمستقر لها؛ خورشید در جریان است تا در محل خود استقرار یابد.» در زمان صدر اسلام که نازل شد ، مردم همین حرکت حسی و روزمره خورشید را می دانستند و به این ترتیب از این آیه، همین حرکت را می فهمیدند، در حالی که حرکت خورشید، از مشرق به مغرب کاذب است ؛ زیرا خطای حس باصره ماست و در حقیقت، زمین در حرکت است. از این رو ما خورشید را متحرک می بینیم، همان طور که شخص سوار بر قطار، خانه های کنار جاده را در حرکت می بیند. با پیشرفت علوم بشری و کشف حرکت زمین و خورشید ، روشن شد که خورشید هم خود دارای حرکت انتقالی است (نه حرکت کاذب، بلکه واقعی ) و خورشید، بلکه تمام منظومه شمسی و حتی کهکشان راه شیری در حرکت است. پس می گوییم اگر به طور قطعی اثبات شد که خورشید در حرکت است و ظاهر آیه قرآن هم می گوید که خورشید در جریان است، پس منظور قرآن حرکت واقعی (حرکت انتقالی و...) خورشید است . علاوه بر آن، قرآن از جریان خورشید سخن می گوید نه حرکت آن، و در علوم جدید کیهان شناسی بیان شده که خورشید حالت گازی شکل دارد که در اثر انفجارات هسته ای مرتب زیر و زبر می شود و در فضا جریان دارد و همچون گلوله ای جامد نیست که فقط حرکت کند، بلکه مثل آب در جریان است .

در ضمن از این نوع تفسیر علمی، اعجاز علمی قرآن نیز اثبات می شود. برای مثال، قانون زوجیت تمام گیاهان در قرن هفدهم میلادی کشف شد، اما قرآن حدود ده قرن قبل از آن، از زوج بودن تمام گیاهان، بلکه همه موجودات سخن گفته است.

امام خمینی(ره) نیز به روش تفسیر علمی توجه داشته اند، و گاهی به پیشگامی قرآن کریم بر علوم تجربی اشاره کرده اند. البته ایشان در این زمینه از شیوه صحیح تفسیر علمی یعنی استخدام علوم در فهم قرآن استفاده کرده اند و حتی از تفسیر طنطاوی ( الجواهر فی تفسیر القرآن) که یک تفسیر علمی است یاد کرده و آن را ناقص شمرده اند.

مثال: آیات کیهان شناسی قرآن مخالف هیئت بطلیموسی است. امام خمینی با استشهاد به آیات قرآن در مورد کیهان شناسی قرآن می فرمایند:

لسان قرآن را ببینید که « زیّنّا السماء الدنیا بزینه الکواکب» به عکس هیئت بطلیموسی، سماء دنیا، یعنی همین کهکشانی هم که شما می بینید؛ همه اینها آسمان پایین است، سماء دنیا است. آن پایین ترها، آسمانها و این کهکشانها آن قدری اش که پیدا شده است، یعنی زینت داده شده است. آنها دارای میلیونها شمس و بالاتر است ، و فوق اینها میلیاردها کهکشان و میلیاردها چیز و ماوراء آنها هم خدا می داند. این عالم ماده است که تاکنون بشر دستش به آن ]نرسیده[ نه در طرف اوجش، نه در طرف حضیضش .

البته در مورد آسمانها و هفت آسمان (سبع سماوات) که در قرآن آمده است، دیدگاههای تفسیری متعددی وجود دارد، که امام خمینی(ره) دیدگاه خاصی را انتخاب کرده و بیان نموده است. ولی در همین مورد توجه داده که قرآن تابع فرهنگ غلط زمانه خود نشده و از هیئت بطلیموسی پیروی نکرده است، بلکه از شگفتیهای علمی قرآن آن است که برخلاف هیئت بطلیموسی سخن گفته، در حالی که هیئت بطلیموسی در آن عصر بر مراکز علمی و فکر بشر حاکم بوده است و نیز با استفاده از مباحث کیهان شناختی تلاش کرده که معنای آسمان اول را روشن سازد.

5. روش تفسیری اشاری (عرفانی ـ باطنی)

مفهوم شناسی

اشاره » در لغت به معنای علامت و نشانده دادن به عنوان انتخاب چیزی (از قول، عمل یا نظر) است . واژه اشارت در قرآن نیز به کار رفته است که مریم(س) به سوی عیسی(ع) در گاهواره اشاره کرد تا مردم از او پرسش کنند: « فاشارت إلیه؛ یعنی چیزی را در پاسخ مردم انتخاب کرد و به آن ارجاع داد .

اشاره در اصطلاح، به معنای چیزی است که از کلام استفاده می شود، بدون اینکه کلام برای آن وضع شده باشد. اشاره گاهی حسی است، همان طور که در الفاظ اشاره مثل هذ می آید و گاهی اشاره ذهنی است، مثل اشارت کلام به معنای زیاد، که اگر گوینده می خواست به آنها تصریح کند باید سخنان زیادی می گفت. البته اشاره گاهی ظاهر و گاهی خفی است.

مقصود از تفسیر اشاری چیست؟ تفسیر اشاری به اشارات مخفی گفته می شود که در آیات قرآن کریم موجود است، و بر اساس عبور از ظواهر قرآن و اخذ به باطن استوار است، یعنی از طریق دلالت اشاره و با توجه به باطن قرآن مطلبی از آیه برداشت و نکته ای روشن شود که در ظاهر الفاظ آیه بدان تصریح نشده است. به عبارت دیگر، اشارات آیه لوازم کلام هستند که از نوع دلالت التزامی به شمار می آیند.

البته از آنجا که تفسیر اشاری دارای گونه های مختلف همچون تفسیر رمزی، عرفانی، صوفی، باطنی و شهودی است، تعریفهای متعددی از آن ارائه شده است که در مبحث دیدگاهها و دلایل، نقل و نقد و بررسی خواهد شد.

تاریخچه

تاریخچه برخی از اقسام تفسیر اشاری همچون تفسیر باطنی را می توان در صدر اسلام پیدا کرد. یعنی ریشه های این تفسیر در سخنان پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است که فرموده اند: قرآن ظاهر و باطنی دارد و در برخی احادیث به باطن آیات اشاره کرده اند.

در برخی احادیث از امام علی بن الحسین(ع) و امام صادق(ع) حکایت شده است:

کتاب الله عزوجل علی اربعه اشیاء علی العباره والاشاره واللطایف والحقایق، فالعباره للعوام والاشاره للخواص واللطایف للاولیاء والحقایق للانبیاء.

کتاب خدای عزوجل بر چهار چیز استوار است: بر عبارت و اشارت و لطایف و حقایق. پس عبارتهای قرآن برای عموم مردم است و اشارات آن برای افراد خاص است و لطایف قرآن برای دوستان و اولیاست و حقایق قرآن برای پیامبران است.

از آنجا که همه مسلمانان پذیرفته بودند که قرآن دارای باطنی عمیق و معانی دقیق و کنایات و اشارات است، راه برای این گونه تفسیرها باز شد تا آنجا که ابن عربی نوشت: همان طور که تنزیل اصل قرآن بر پیامبر(ص) از پیش خدا بوده، تنزیل فهم آن بر قلوب مومنان نیز از ناحیه حضرت حق صورت می گیرد.»

از این رو در اعصار بعدی، برخی عرفا و صوفیه به گونه هایی از تفسیر اشاری همچون تفسیر رمزی و شهودی و صوفی و عرفانی توجه کردند و کتابهای تفسیری متعددی در این زمینه به نگارش درآمد. از جمله تفسیر تُستری از ابن محمدبن سهل بن عبدالله تستری (200 ـ 283ق) و کشف الاسرار وعده الابرار، میبدی (زنده در سال 520ق) و تفسیر ابن عربی (560 ـ 638ق) را می توان نام برد.

علامه طباطبایی و آیت الله معرفت تاریخچه این روش تفسیری را از قرن دوم و سوم هجری می دانند، یعنی پس از آنکه فلسفه یونانی به عربی ترجمه شد. این روش تفسیری در طول تاریخ، فراز و نشیبهای گوناگون داشته است و مفسران مذاهب مختلف اسلامی و نیز صوفیه و عرفا هر کدام به گونه ای به این تفسیر توجه کرده اند که نمی توان همه را یکسان انگاشت و داوری واحدی در مورد همه روا داشت؛ چرا که برخی در این راه افراط کرده و به راه تفسیر به رای و تاویلهای بی دلیل افتاده اند، ولی برخی از باطن قرآن بر اساس ضوابط صحیح استفاده کرده اند.

دیدگاهها

درباره روش تفسیر اشاری دیدگاهها، تعریفها و تقسیم بندیهای متفاوتی وجود دارد و هر مفسر یا صاحب نظری که در این مورد قلم زده، به یک یا چند گونه از تفسیر اشاری توجه کرده و با آن موافقت یا مخالفت نموده یا یک گونه دیگری را رد کرده است. اینک برای آشنایی با دیدگاهها برخی از آنها را ذکر می کنیم.

استاد عمید زنجانی در این مورد می نویسد:

مکاشفه و شهود، یک احساس شخصی و غیر قابل انتقال به دیگری است و برای دیگران حجت نیست و حتی اگر مکاشفه و شهود قبال قبول هم باشد، رسیدن به معانی و مقاصد آیات قرآن از طریق مکاشفه و شهود نمی تواند مصداقی برای تفسیر باشد؛ زیرا در تفسیر استناد به دلالت لفظی شرط اساسی است در حالی که در مکاشفه و شهود استناد به امر دیگری است.

دیدگاه امام خمینی(ره)

ایشان در مورد برداشتهای عرفانی از قرآن می نویسد:

یکی دیگر از حُجب که مانع از استفاده از این صحیفه نورانیه است اعتقاد به آن است که جز آنکه مفسران نوشته یا فهمیده اند کسی را حق استفاده از قرآن شریف نیست، و تکفر و تدبر در آیات شریفه را با تفسیر به رای که ممنوع است اشتباه نموده اند و به واسطه این رای فاسد و عقیده باطله، قرآن شریف را از جمیع فنون استفاده عاری نموده و آن را به کلی مهجور نموده اند، در صورتی که استفادات اخلاقی و ایمانی و عرفانی به هیچ وجه، مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رای باشد... .

سپس با مثالی در مورد آیات پیروی موسی از خضر و استفاده توحید افعالی از آیه

« الحمد لله رب العالمین» می نویسد:

الی غیر ذلک از اموری که از لوازم کلام استفاده می شود که مربوط به تفسیر به هیچ وجه نیست. علاوه بر آنکه تفسیر به رای نیز کلامی است که شاید آن غیر مربوط به آیات معارف و علوم عقلیه که موافق موازین برهانیه است و آیات اخلاقیه که عقل را در آن مدخلیت است، باشد، زیرا که این تفاسیر مطابق با برهان متین عقلی یا اعتبارات واضحه عقلیه است که اگر ظاهری برخلاف آنها باشد لازم است آنها را از ظاهر مصروف نمود.

بررسی

ایشان برداشتهای عرفانی از آیات را از مقوله تفسیر نمی داند، بلکه از باب لوازم کلام (که شاید مقصود ایشان بطون باشد) می شمارد. بنابراین ایشان به تفسیر عرفانی باطنی ضابطه مند اشاره دارد که متکی بر عقل است و منتهی به تفسیر به رای نمی شود.

همان طور که اشاره شد، امام خمینی(ره) از طرفداران روش تفسیر اشاری صحیح است و در موارد متعددی از تفاسیر خود از مطالب باطنی و عرفانی استفاده کرده است. ولی یادآوری کرده که لازم است تفسیر عرفانی به تفسیر به رای منتهی نشود. از این رو نباید مفاد آیات و روایات منحصر در معنای عرفانی آن شود. ایشان در همین مورد می نویسد:

گمان نشود که مقصود ما از این بیانات از حدیث شریف به طریق مسلک اهل عرفان، قصر کردن مفاد حدیث است به آن، تا از قبیل رجم به غیب و تفسیر به رای باشد. بلکه دفع توهم قصر معانی احادیث وارده در باب معارف است به معانی مبذوله عرفیه. و عارف به اسلوب کلمات ائمه(ع) می داند که اخبار در باب معارف و عقاید با فهم عرفی عامیانه درست نیاید، بلکه ادق معانی فلسفیه و غایت معارف اهل معرفت را در آنها گنجانیده اند، و اگر کسی رجوع کند به اصول کافی و توحید شیخ صدوق(ره) تصدیق می کند این مطلب را.

و منافات ندارد این معنی با آنکه آن ائمه اهل معرفت و علماء بالله کلام شریف خود را طوری جامع ادا کنند که هر طایفه آی به حسب ملک خود خوشه ای از آن خرمن بچیند، و هیچ یک از آنها حق ندارند منحصر کنند معنی آن را به آنچه فهمیدند. مثلاً از این حدیث شریف می توان یک معنی عرفی عامیانه کرد که موافق با ظهور لفظ و استظهار عرف است، مثل آنکه معنی اعرفوا الله بالله آن است که خداوند را به آثار صنع و اتقان آنکه آثار الوهیت است بشناسید، چنانچه پیغمبر را به رسالت او و آثار متقنه دعوت او، و اولوالامر را به کیفیت اعمال او از قبیل امر به معروف و عدالت باید شناخت، پس از آثار هر یک پی باید برد به خود آنها. و این منافات ندارد با آنکه معنین لطیف تری داشته باشد که آن به منزله بطن آن باشد، و از آن نیز معنی لطیف تری باشد که بطن آن باشد.

ولی از طرف دیگر امام خمینی(ره) یادآور می شوند که نباید سخنان پیامبران و ائمه(ع) را منحصر در معانی عرفی و ظاهری دانست و خود را از معارف عرفانی آن محروم ساخت.

و از غرائب امور آن است که بعضی در مقام طعن و اشکال گویند که: ائمه هدی(ع) فرمایشاتی را که می فرمایند برای ارشاد مردم، باید مطابق بافهم عرفی باشد و غیر از آنکه از معانی دقیقه فلسفیه یا عرفانیه از آنها صادر نباید شود. و این افترایی است بس فجیع و تهمتی است بسیار فظیع که از قلت تدبر در اخبار اهل بیت(ع) و عدم فحص در آن با ضمیمه بعض امور دیگر ناشی شده است. فوا عجبا! اگر دقایق توحید و معارف را انبیاء و اولیاء(ع) تعلیم مردم نکنند پس کی تعلیم آنها کند؟ آیا توحید و دیگر معارف، دقایقی ندارند و همه مردم در معارف یکسان هستند؟ معارف جناب امیرالمومنین(ع) با با یکسان است؟ و همین معانی عامیانه است، یا آنکه فرق دارد؟ و تعلیم آن لازم نیست، سهل است حتی رجحان هم ندارد؟ یا هیچ یک نیست و ائمه(ع) اهمیت به آن ندادند؟ کسانی که آداب مستحبه خواب و خوراک و بین التخلیه را فروگذار ننمودند از معارف الهیه که غایت آمال اولیاء است غفلت کردند؟ عجب تر آنکه بعضی از همین اشخاصی که منکران معانی هستند، در اخباری که راجع به فقه است فضلاً از عرف، و آن را به ارتکاز عرف نسبت دهند! هر کس منکر است به مباحثی که در باب علی الید و امثال آن از قواعد کلیه خصوصاً در باب معاملات است رجوع کند.

مثال اول: الهام عرشی در باب عرش و چهار اسم الهی در سوره حمد

الهام عرشی

بدان که در باب عرش و حمله آن اختلافاتی است؛ و در ظواهر اخبار شریفه نیز اختلاف است، گرچه به حسب باطن اختلافی در کار نیست؛ چون در نظر عرفانی و طریق برهانی عرش بر معانی بسیاری اطلاع شود. یکی از معانی آن ـ که ندیدم در لسان قوم ـ حضرت واحدیت است، که مستوای فیض اقدس است. و حمله آن چهار اسم از امهات اسما که اول و آخر و ظاهر و باطن است.

و دیگر ـ که باز در لسان قوم ندیدم ـ فیض مقدس است که مستوای اسم اعظم است، و حامل آن رحمن و رحیم و رب و مالک است. و یکی از اطلاقات آن، جمله ما سوی الله است، که حامل آن چهار ملک است: اسرائیل و جبرائیل و میکائیل و عزرائیل. و یکی دیگر، جسم کل است، که حامل آن چهار ملک است که صور ارباب انواع است؛ و در روایت کافی اشاره به آن وارد شده.

و گاهی اطلاق بر علم شده، که شاید مراد از علم علم فعلی حق باشد که مقام ولایت کبری است و حمله آن چهار نفر از اولیای کمل است در امم سالفه: نوح و ابراهیم و موسی و عیسی ـ علی نبیّنا و

علیهم السلام ـ و چهار نفر از کمل است در این امت: رسول ختمی، و امیرالمومنین، و الحسن، و الحسین(ع).

و چون این مقدمه دانسته شد، بدان که در سوره شریفه حمد پس از اسم الله که اشاره به ذات است، این چهار اسم شریف که رب و رحمن و رحیم و مالک است اختصاص به ذکر داده شده، ممکن است برای این باشد که این چهار اسم شریف حامل عرش وحدانیت هستند به حسب باطن؛ و مظاهر آنها چهار ملک مقرب حق هستند که حامل عرش تحقق هستند. پس اسم مبارک رب باطن میکائیل است که به مظهریت رب موکل ارزاق و مربی دار وجود است. و اسم شریف رحمن باطن اسرافیل است که منشی ارواح و نافخ صور و باسط ارواح و صور است؛ چنانچه بسط وجود هم به اسم رحمن است. و اسم شریف رحیم باطن جبرئیل است که موکل بر تعلیم و تکمیل موجودات است. و اسم شریف مالک باطن عزرائیل است که موکل بر قبض ارواح و صور و ارجاع ظاهر به باطن است. پس، سوره شریفه تا مالک یوم الدین مشتمل بر عرش وحدانیت و عرش تحقق است و مشیر به حوامل آن می باشد. پس، تمام دایره وجود و تجلیات غیب و شهود، که قرآن شریف ترجمان آن است، تا این جای از این سوره مذکور است. و همین معنی جمعاً در بسم الله که اسم اعظم است موجود است؛ و در باء که مقام سبیت می باشد و نقطه که سرّ سبیت است موجود است؛ و علی(ع) سر ولایت و سبیت است، پس اوست نقطه تحت الباء؛ یعنی، نقطه تحت الباء ترجمان سر ولایت است تامل وجه تامل اشکالی است که در حدیث است. والله العالم.

مثال دوم: تنبیه عرفانی در مورد تقدم رب در سوره حمد

تنبیه عرفانی

شاید در تقدیم رب و ذکر رحمن و رحیم پس از آن، و تاخیر مالک، اشاره ای لطیفه باشد به کیفیت سلوک انسانی از نشئه ملکیه دنیاویه تا فنای کلی یا تا مقام حضور نزد مالک الملوک. پس، سالک تا در مبای سیر است، در تحت تربیت تدریجی رب العالمین است، زیرا خود نیز از عالمیان و سلوکش در تحت تصرف زمان و تدریج است. و چون به قدم سلوک از عالم طبیعت متصرم منسلخ شد، مرتبه اسمای محیطه که به عالم ـ که به جنبه سوائیت در او غالب است ـ فقط تعلق ندارد در قلب او تجلی کند؛ و چون اسم شریف «رحمن» را در بین اسمای محیطه مزید اختصاصی است، آن مذکور گردیده. و چون «رحمن» ظهور رحمت و مرتبه بسط مطلق است، مقدم شده بر «رحیم» که به افق بطون نزدیک تر است؛ پس، در سلوک عرفانی اول اسمای ظاهره تجلی کند؛ پس از آن، اسمای باطنه، چون سیر سالک من الکثره الی الوحده می باشد؛ تا منتهی می شود به اسمای باطنه محضه که اسم «مالک» از آنهاست. پس، در تجلی به مالکیت، کثرات عالم غیب و شهادت مضمحل شود و فنای کلی و حضور مطلق دست دهد. و چون از حجب کثرت به ظهور وحدت و سلطنت الهیه تخلص یافت و به مشاهده حضوریه نایل گردید، مخاطبه حضوریه کند و ایاک نعبد گوید.

پس تمام دایره سیر سایرین نیز در سوره شریفه مذکور است ؛ از آخرین حجب عالم طبیعت تا رفع جمیع حجب ظلمانیه و نورانیه و دست دادن حضور مطلق . و این حضور قیامت کبرای سالک و قیام ساعت اوست. و شاید در آیه شریفه « فصعق من فی السموات ومن فی الارض إلا من شاء الله» مقصود از «مستثنی » این نوع از اهل سلوک باشد که برای آنها قبل از نفخ صور کلی، صعق و محو حاصل شده . و شاید یکی از محتملات فرمایش رسول خدا که فرمودند: «انا والساعه کهاتین.» ـ و جمع فرمودند بین دو سبابه شریفه خود ـ همین معنی باشد .

مثال سوم: تفسیر عرفانی سوره توحید

تفسیری اجمالی از سوره توحید

بدان که در بسم الله این سوره و متعلق آن، همان احتمالات است که در سوره شریفه حمد ذکر شده است، ولی در اینجا به مناسبت تعلق آن به قل هو که ترجمان از مقام مقدس ذات من حیث هو است یا مقام غیب هویت است یا مقام اسماء ذاتیه است، سالک باید در حال استهلاک در هر یک از این مقامات باشد، و با رفض تعینات اسمائی و صفاتی مطلقاً گویا شود به کلمه شریفه هو، پس اسم در این مقام، ممکن است تجلی غیبی به فیض اقدس، که رابطه بین ذات و اسماء ذاتیه یا غیب و اسماء صفتیه است، باشد، پس گویا چنین فرموده: ای محمد، که از افق کثرت و تعیین منسلخ شدی و به قدم عشق و محبت رفض غبار کثرت اسماء و صفات و تعینات کردی، به مقام تجلی به فیض اقدس در مقام غیب هویت و وحدت صرف بگو: هو و آن اشاره است به مقام ذات یا غیب هویت یا اسماء ذاتیه. و آن با آنکه غیب مطلق است الله است که مقام جمع اسماء و حضرت واحدیت است، و این کثرت آسمانی را با وحدت و بساطت مطلق تنافی نیست، پس او احد است. و با آنکه کثرت کمالی در آن راه دارد، بلکه آن مبدا کثرت است، صمد است و منزه است از مطلق نقایص، پس برای مهیت و امکان وجوف نیست، پس از او چیزی منفصل نشود و او از چیزی منفصل نشود. و جمیع دار تحقق به او منتهی شود ظهوراً و تجلیاً، و فانی در ذات و اسماء و صفات او هست وجوداً و صفتاً و فعلاً، و از برای او مثل و مثال و کفو و شریک نیست.

پس هو اشاره به مقام غیب شد، چنانچه در حدیث نیز وارد است، والله به مقام اسم اعظم است، و از احد تا آخر سوره اسماء تنزیهیه است؛ پس سوره شریفه نسبت حق است به جمیع مقامات؛ و تواند که هو اشاره به ذات من حیث هو باشد و احد اشاره به اسماء ذاتیه باشد.

البته استفاده های عرفانی امام خمینی(ره) از آیات و بیان باطن و معارف عرفانی آنها، بسیار است و ذکر همه آنها از حوصله این نوشتار خارج است. برای اطلاع به کتاب تفسیر سوره حمد و سر الصلوه و آداب الصلوه و... مراجعه کنید.

6. روش تفسیر به رای

مفهوم شناسی

رای: اصل این واژه به معنای نظر کردن به هر وسیله ای است، اعم از نظر کردن با چشم یا قلب یا به وسیله شهود روحانی یا به وسیله قوه خیال. واژه رای به معنای عقیده ای است که از غلبه گمان پیدا می شود. برخی از مفسران برآن اند که واژه رای در کتاب و سنت به معنای درک عقلانی به کار نرفته است. پس می توان گفت که واژه رای به معنای عقیده، دیدگاه و سلیقه شخصی است که بر اساس گمان شکل گرفته است.

باء: واژه باء در تفسیر به رای ممکن است به یکی از سه معنا باشد:

الف) باء سببیت، یعنی: هر کس قرآن را به وسیله و به سبب رای خود تفسیر کند، جایگاهی از آتش دارد. یعنی ممکن است انگیزه و سبب اصلی تفسیر آیه، همان رای و نظر شخصی او باشد،

در برابر کسی که سبب و انگیزه اصلی او از تفسیر، رای او نیست، بلکه او به دنبال حقیقت قرآن است و اگر رای شخصی او مطابق یا مخالف تفسیر باشد برایش فرقی نمی کند.

ب) باء استعانت، یعنی: هر کس قرآن را با کمک رای خود تفسیر کند، جایگاهی از آتش دارد؛ در برابر کسانی که قرآن را با کمک قرائن عقلی و نقلی تفسیر می کنند.

ج) باء زایده، یعنی: هر کس به جای تفسیر قرآن رای خود را بگوید و رای شخصی او مصداق تفسیر شود؛ در برابر کسی که تفسیر حقیقی قرآن را می گوید نه آنکه رای خود را به جای تفسیر بگوید.

البته معنای اول و دوم با آیات تفسیر به رای سازگار است و معنای دوم (استعانت) اظهر است. در مباحث آینده در تحلیل روایات تفسیر به رای، این معانی با توجه به روایات بررسی خواهد شد.

پیشینه تاریخ تفسیر به رای

زمان دقیق پیدایش روش تفسیر به رای روشن نیست، اما برخی از روایات در مورد مذمت تفسیر به رای از پیامبر(ص) حکایت شده است. از ظاهر این گونه احادیث می توان استفاده کرد که روش تفسیر به رای از زمان پیامبر(ص) شروع شده بود و از این رو ایشان از این روش یاد کرده و انجام دهندگان آن را سرزنش نموده است. لحن روایات آن نیست که در آینده چنین چیزی اتفاق خواهد افتاد و اکنون پیامبر(ص) پیش گویی می کند.

بعد از پیامبر(ص) در زمان ائمه(ع) نیز این مسئله مطرح بوده است. از این رو تعدادی از روایات در مورد مذمت تفسیر به رای از آنان صادر شده است و حتی حکایت شده که امام علی(ع) برخی افراد را مخاطب قرار داده و از تفسیر به رای نهی کرده است. البته برخی از این احادیث ناظر به افرادی است که مکتبی در برابر اهل بیت(ع) در تفسیر قرآن گشوده بوده اند.

در عصرهای بعدی نیز تفسیر به رای در برخی از کتابهای تفسیر راه یافت و گاهی فرقه ها و مفسران همدیگر را متهم به تفسیر به رای می کردند. برای مثال برخی نویسندگان فخر رازی صاحب تفسیر کبیر و اخوان الصفا و برخی صوفیه و نیز گاهی اشاعره و معتزله را متهم به تفسیر به رای کرده اند، چرا که آیات قرآن را مطابق با عقاید خویش تاویل و تفسیر کرده اند.

در عصر حاضر این روش تفسیری اوج گرفت و برخی افراد منافق صفت نیز با ظهور مکاتب الحادی تلاش کردند که با استفاده از آیات قرآن و تفسیر به رای آنها جوانان مسلمان را جذب خویش سازند و مقاصد الحادی خود را بپوشانند. شهید مطهری این روش را ماترالیسم اغفال شده یا ماتریالیسم منافق می خواند.

دلایل ممنوعیت تفسیر به رای

مهم ترین دلایل مخالفت با تفسیر به رای عبارت اند از:

یک: آیات قرآن

در این مورد به آیات متعددی استدلال شده است که مهم ترین آنها عبارت اند از:

قل إنما حرّم ربی الفواحش ما ظهر منها وما بطن والاثم والبغی بغیر الحق وان تشرکوا بالله ما لم ینزل به سلطاناً وان تقولوا علی الله ما لاتعلمون.

بگو پروردگارم، تنها اعمال زشت را، چه آشکار باشد چه پنهان، حرام کرده است، و گناه ستم به ناحق را؛ و اینکه چیزی را که خدا دلیلی برای آن فرو نفرستاده، شریک او قرار دهید، و به خدا مطلبی نسبت دهید که نمی دانید.

و نیز می فرماید: « ولاتقف ما لیس لک به علم؛ و از آنچه بدان آگاهی نداری، پیروی مکن. »

کسانی که به این آیات استدلال کرده اند می گویند:

اولاً: تفسیر به رای سخنی غیرعلمی است که به خدا نسبت داده می شود. چون کسی که تفسیر به رای می کند یقین ندارد که به واقع می رسد، و حداکثر آن است که گمان می کند.

ثانیاً: نسبت دادن سخن غیرعلمی به خدا حرام است. چرا که در آیات قرآن از آن نهی شده است، همان طور که در دو آیه مذکور هم آمده است.

پس تفسیر به رای حرام است.

دو: روایات ممنوعیت تفسیر به رای

در این مورد روایات متعددی در منابع حدیثی شیعه و سنی آمده است که می توان آنها را به چند دسته تقسیم کرد:

الف) روایاتی که فقط تفسیر به رای را محکوم و مذمت می کنند و مجازاتهای آن را برمی شمارند:

عن النبی(ص): «من فسّر القرآن برایه فلیتبوّا مقعده من النار؛ هر کس قرآن را به رای خویش تفسیر کند، جایگاهی از آتش برای خود فراهم خواهد کرد. »

عن النبی(ص): «من قال فی القرآن برایه فلیتبوء مقعده من النار؛ هر کس به رای خود در قرآن سخن گوید، جایگاهی از آتش برای خود فراهم خواهد کرد .» در این روایت مطلق قول و سخن به رای درباره قرآن، سرزنش شده است .

عن الصادق(ع): «من فسّر برایه آیه من کتاب الله فقد کفر؛ هر کس آیه ای از کتاب خدا (قرآن) را تفسیر به رای کند به یقین کافر شده است. »

عن علی بن موسی الرضا(ع) عن ابیه عن آبائه عن امیرالمومنین(ع) قال: «قال رسول الله(ص) قال الله جل جلاله ما آمن بی من فسّر برایه کلامی؛ پیامبر(ص) از خدای متعال حکایت می کند که : هر کس کلام مرا تفسیر به رای کند، به من ایمان ندارد. » سند این روایت صحیح و معتبر است.

ب) روایاتی که تفسیر به رای را نوعی سخن ناآگاهانه و دروغ به شمار می آورد:

1. عن النبی(ص): «من فسّر القرآن برایه فقد افتری علی الله الکذب؛ هر کس قرآن را تفسیر به رای کند، به یقین بر خدا دروغ بسته است. »

2. عن النبی(ص): «من قال فی القرآن بغیر علم فلیتبوء مقعده من النار؛ هر کس در مورد قرآن چیزی بدون آگاهی بگوید، جایگاهی از آتش برای خود فراهم خواهد کرد. » مقصود این گونه احادیث آن است که تفسیر به رای بدان معناست که چیزی بدون علم در تفسیر قرآن گفته شود نسبت دادن سخنی بدون آگاهی به خدا، دروغ بستن و تهمت زدن بر اوست .

3. عن امیرالمومنین(ع): «قال لمدّعی التناقض فی القرآن: ایاک ان تفسّر القرآن برایک حتی تفقهه عن العلماء فانه ربّ تنزیل یشبه بکلام البشر وهو کلام الله وتاویله لایشبه کلام البشر؛ مراقب باش که قرآن را با رای خودت تفسیر نکنی (و صبر کن) تا اینکه آن را از دانشمندان بگیری ، چرا که چه بسیار (آیات) نازل شده ای که مشابه سخنان انسانهاست، ولی آن کلام خداست و تاویل آن مشابه سخنان بشر نیست. »

ج) روایاتی که تفسیر به رای را از جهت گمراهی محکوم می سازد:

1. عن الباقر(ع): «ویحک یا قتاده ان کنت انما فسّرت القرآن من تلقاء نفسک فقد هلکت واهلکت؛ امام باقر(ع) به قتاده که مفسر بصره بود فرمود: وای بر تو ای قتاده، اگر قرآن را از پیش خود تفسیر کنی ، به یقین هلاک می شوی و دیگران را نیز به هلاکت خواهی کشاند. »

هلاکت در این احادیث به معنای گرفتاری در آتش آخرت نیست، بلکه به معنای هلاکت دنیوی یعنی گمراهی نیز هست، چرا که شنونده تفسیر را نیز اهل هلاکت معرفی می کند. پس این گونه احادیث، تفسیر به رای را که بدون استفاده از قرائن نقلی (احادیث معصومان(ع)) انجام گرفته است، موجب گمراهی خود مفسر و دیگران و به هلاکت افتادن هر دو معرفی می کند و از این رو آن را محکوم می سازد.

د) احادیثی که تفسیر به رای را، هرچند نتیجه آن صحیح باشد، محکوم می کند:

1. عن الصادق(ع): «من فسّر القرآن برایه، ان اصحاب لم یوجر وان اخطا فهو ابعد من السماء؛ کسی که قرآن را تفسیر به رای کند، اگر (به واقع) برسد، پاداشی داده نمی شود، و اگر به خطا رود، پس او (از مرز حق) بیش از فاصله آسمان (از همدیگر) دور شده است. »

2. عن النبی(ص): «من قال فی القرآن برایه فاصاب فقد اخطا؛ هر کس در مورد قرآن به رای خود سخن گوید و (به واقع) برسد، یقیناً خطا کرده است. »

بررسی احادیث

احادیث مذمت تفسیر به رای از دو جهت قابل بررسی است:

اول: از جهت سند

بسیاری از این احادیث ضعیف یا مرسل هستند. در میان احادیث شیعه حدیث 4 / الف صحیح السند بود و در احادیث اهل سنت حدیث 2 / الف را حسن دانسته اند. ولی از آنجا که این روایات در منابع حدیثی شیعه و سنی زیاد هستند، برخی از بزرگان و صاحب نظران در مورد آنها ادعای تواتر کرده اند که ظاهراً مقصود تواتر معنوی است. اما به هر حال با توجه به کثرت روایات و وجود روایات معتبر در بین آنها، از بحث سندی بی نیاز هستیم.

دوم: از جهت متن

از مجموع احادیث نکات زیر به دست می آید:

تفسیر به رای، گناه کبیره است، چرا که وعده آتش بر آن داده شده است. از این رو خطر بزرگی به شمار می آید.

تفسیر به رای یک روش خط در تفسیر است و محکومیت آن از آن جهت نیست که نتیجه آن غلط است، چرا که گاهی ممکن است نتیجه تفسیر به رای صحیح باشد، اما باز هم در احادیث (ردیف د) مذموم و خطا شمرده شده است.

به عبارت دیگر، خود روش تفسیر موضوعیت دارد و اگر روشی غلط باشد، هرچند که گاهی به نتیجه درست برسد، باز هم محکوم است. چون در صورت صحیح بودن نتایج هم، مفسر مطلبی را به خدا نسبت داده که هیچ گونه حجتی برای آن نداشته و از این رو باز هم خطا کرده است (مفاد احادیث ردیف ب و د).

البته این یک مطلب عقلایی است، برای مثال اگر کسی به دروغ ادعای پزشک بودن کند، سپس اقدام به مداوای مردم نماید و اتفاقاً کسی را از مرگ نجات دهد، باز هم عقلا او را سرزنش می کنند و بر طبق قوانین عقلایی بشری که در دنیا رایج است پاداش به او داده نمی شود بلکه به جریمه به زندان محکوم می شود، چرا که روش او غلط است و معمولاً به خطا می رود (هرچند که اتفاقاً یک مورد صحیح باشد و به واقع برسد).

جالب آن است که اگر کسی روش صحیح علمی (در پزشکی) داشت و در عمل جراحی خطا کرد، به نوعی خطای او بخشوده و جبران می شود و به وسیله دیگران سرزنش نمی شود، چون روش صحیح بوده، اما خطای انسانی کرده است؛ به خلاف آن مواردی که روش او غلط باشد یا تخصص کافی نداشته باشد. در احادیث تفسیر به رای (ردیف د) به نوعی به این مطلب اشاره شده بود.

تفسیر به رای از دیدگاه امام خمینی(ره)

امام خمینی(ره) تفسیر به رای را ممنوع می شمارد و در ابتدای سوره حمد، در مورد آن هشدار می دهد و می فرماید:

در این اواخر هم یک اشخاصی پیدا شده اند که اصلاً اهل تفسیر نیستند، اینها خواسته اند مقاصدی ]را[ که خودشان دارند به قرآن و به سنت نسبت بدهند. حتی یک طایفه ای از چپیها و کمونیستها هم به قرآن تمسک می کنند، برای همان مقصدی که دارند اینها اصلاً به تفسیر کار ندارند، به قرآن هم کار ندارند، اینها مقصد خودشان را می خواهند به خورد جوانهای ما بدهند، به اسم اینکه این اسلام است.

و لهذا آنچه من عرض می کنم این است که اشخاصی که رشد علمی زیاد پیدا نکرده اند، جوانهایی که در این مسائل و در مسائل اسلامی وارد نیستند، کسانی که اطلاع از اسلام ندارند، نباید اینها در تفسیر قرآن وارد بشوند و اگر روی مقاصدی آنها وارد شدند، نباید جوانهای ما به آن تفاسیر اعتنا کنند. و از چیزهایی که ممنوع است در اسلام تفسیر به رای است که هر کسی آرای خودش را تطبیق کند بر آیاتی از قرآن، و قرآن را ]به[ آن رای خودش تفسیر و تاویل کند و یک کسی مثلاً اهل معانی روحیه است، هرچه از قرآن به دستش می آید تاویل کند و برگرداند به آن چیزی که رای اوست. ما باید از همه این جهات احتراز کنیم. و لهذا دست ما در باب قرآن بسته است. میدان چنان باز نیست که انسان هرچه به نظرش آمد بخواهد نسبت بدهد، که قرآن این است، این را می گوید.

...پس محتمل است بلکه مظنون است که تفسیر به رای راجع به آیات احکام باشد که دست آرا و عقول از آن کوتاه است. و به صرف تعبد و انقیاد از خازنان وحی و مهابط ملائکه الله باید اخذ گردد.

از این رو امام خمینی(ره) از تفسیر به رای به شدت پرهیز کرده و حتی برای احتیاط در تفسیر سوره حمد تصریح می کنند: مطالبی که در من در تفسیر می گویم به خدا نسبت نمی دهم، بلکه به صورت احتمالی می گویم.»

با توجه به اینکه امام خمینی(ره) تفسیر عقلی را پذیرفته اند، به مرز تفسیر به رای با تفسیر عقلی توجه داشته اند و همچون عبدالرحمن العک، تفسیر به رای را همان تفسیر عقلی نمی شمارند.

جمع بندی

مفسران شیعه و اهل سنت از روشهای مختلف همچون روش تفسیر قرآن به قرآن، روایی، اشاری، عقلی و علمی استفاده کرده اند و از تفسیر به رای برائت جسته اند. بسیاری از آنها نیز از تفسیر اجتهادی جامع پیروی کرده اند.

امام خمینی(ره) نیز از روش تفسیر اجتهادی جامع در تفسیر قرآن، یعنی از روشهای صحیح تفسیر قرآن به قرآن، قرآن به روایت، اشاری (بطنی و عرفانی) و عقلی و علمی استفاده کرده و از روش تفسیر به رای پرهیز کرده است. ایشان همچنین از گرایشهای عرفانی، اخلاقی، فلسفی و اجتماعی استفاده کرده و جهت گیری سیاسی، تقریبی و جهادی نیز داشته است. البته امام خمینی(ره) در برداشت خود از تفسیر روایی (که آن را منحصر به روایات پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) می داند) و در مبحث تفسیر به رای (که آن را احتمالاً منحصر در احکام می داند) و مرز آن با تفسیر عقلی راه خود را از راه برخی دانشمندان تفسیر جدا کرده است.