ویژگی های امام علی علیه السلام از نگاه امام خمینی قدس سره

ویژگی های امام علی علیه السلام از نگاه امام خمینی قدس سره
۰۵ خرداد ۱۳۹۴
عرفان, امامت و انسان کامل, پیامبر اکرم (ص), امام علی (ع), معنویت,

اشاره: در سالی که به نام امام علی علیه السلام مزین گشته است مروری داریم بر گزیده ای از سخنان حضرت امام قدس سره درباره آن شخصیت بزرگی که در اسلام و قبل از اسلام و بعدها هم کسی مثل او نیامده است. با هم می خوانیم:

منزلت:

ملائکه بالشان را زیر پای امیرالمومنین علیه السلام پهن می کنند؛ چون مردی است که به درد اسلام می خورد؛ اسلام را بزرگ می کند؛ اسلام به واسطه او در دنیا منتشر می شود و شهرت جهانی پیدا می کند، با زمامداری آن حضرت جامعه ای خوشنام و آزاد و پرحرکت و پرفضیلت به وجود می آید. البته ملائکه برای حضرتش خضوع می کنند. و همه برای او خضوع و خشوع می کنند. حتی دشمن در برابر عظمتش تعظیم می کند.(1)

* * *

ظل سایه است، سایه همه چیزهایش به ذی ظل است، خودش هیچ ندارد. ظل اللّه کسی است که تمام حرکاتش به امر خدا باشد، مثل سایه باشد. خودش هیچ، سایه خودش هیچ حرکتی ندارد. ذی ظل هر حرکتی کرد سایه هم همان طور حرکت کند. امیرالمومنین ظل اللّه است، پیغمبر اکرم ظل اللّه است که هیچ حرکتی از خودش ندارد، هر چه هست از خداست.(2)

16/12/57

امیرالمومنین، سلام اللّه علیه، چون تمام وجودش فانی در وجود رسول اللّه است ظل اللّه است.(3)

16/12/57

* * *

پیغمبر اکرم معلم همه بشر است و بعد از او حضرت امیر، سلام اللّه علیه، باز معلم همه بشر است. آنها معلم همه بشر هستند.(4)

21/3/58

* * *

او یک مردی بود که معجزه بود، کسی نمی تواند مثل او باشد.(5)

3/6/58

* * *

شخصیت این مرد بزرگ که امام امت شد، شخصیتی است که در اسلام و قبل از اسلام و بعدها هم کسی مثل او نمی تواند سراغ کند. یک موجودی که امور متضاده را در خودش جمع کرده. کسی که جنگجوست اهل عبادت نمی شود. کسی که قوه بازو می خواهد داشته باشد اهل زهد نمی تواند باشد. کسی که شمشیر می کشد و اشخاصی را که منحرف اند درو می کند، این نمی تواند که عاطفه و اهل عاطفه آن طور که این شخص داشت، باشد. این شخصیت بزرگ امور متضاده را در خودش جمع کرده، در عین حالی که روزها روزه، و شب به عبادت مشغول و گفته شده است که شبی هزار مرتبه نماز می خواند و در عین حالی که غذای او آن طوری که در تاریخ ثبت شده است از نان و سرکه و فوقش زیت یا نمک بیرون نبوده است، در عین حال قدرت بدنی، آن طور قدرت است که، آن طوری که در تاریخ است، آن دری را که از خیبر ایشان کنده است و چندین ذراع دور انداخته است، چهل نفر نمی توانستند بلندش کنند.

در شمشیر زنی، شمشیرهایش آن طور بوده است که با یک ضربه از این طرف که می زده دو نیم می کرده، در صورتی که آنهایی که ضربه را می خوردند خُودِ آهنی داشتند، زره آهنی داشتند و گاهی هم دو تا زره به تنشان می کردند. آدمی که با نان و سرکه زندگی می کرده و بسیاری از روزها را روزه می گرفته است و افطار را با چند لقمه نان و نمک یا نان و سرکه افطار می کرده است، جمع کرده است ما بین آن زهد و این قوت بازو و این جمع بین دو امر متضاد است. آدمی که جنگجوست به آن طور که جنگجویان بزرگ را، دلاوران بزرگ را به هزیمت وا می دارد و می فرماید اگر تمام عرب یک طرف باشند به من هجوم کنند، من پشت نمی کنم، این آدم در عطوفت آن طور است که وقتی یک خلخال از پای یک زن یهودی ربوده اند می فرماید که مرگ برای انسان آسان است. قریب به این معانی که در عرفان و علم ماورای طبیعت آن طور است که نهج البلاغه حکایت می کند از مقام عرفانش. در عین حال شمشیر می کشد و کفار و اخلالگران را از دم شمشیر می گذراند. ما شیعه همچو اعجوبه معجزه آسا هستیم.

من می گویم اگر چنانچه پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم غیر از این موجود تربیت نکرده بود، کافی بود برایش اگر چنانچه پیغمبر اسلام مبعوث شده بود برای اینکه یک همچو موجودی را تحویل جامعه بدهد، این کافی بود. یک همچو موجودی که هیچ سراغ ندارد کسی و بعدها هم سراغ ندارد کسی. امروز روز(6) نصب اوست به امامت امت. یک همچو موجودی امام امت است. البته کس دیگر به پای او نخواهد رسید و بعد از رسول اکرم کسی افضل از او در هیچ معنایی نیست و نخواهد بود.(7)

18/8/58

* * *

پیغمبر می خواست همه مردم را علی بن ابیطالب کند ولی نمی شد، و اگر بعثت هیچ ثمره ای نداشت الاّ وجود علی بن ابیطالب و وجود امام زمان، سلام اللّه علیه، این هم توفیق بسیار بزرگی بود. اگر خدای تبارک و تعالی پیغمبر را بعث می کرد برای ساختن یک چنین انسانهای کامل، سزاوار بود، لکن آنها می خواستند که همه آن طوری بشوند، آن توفیق حاصل نشد.(8)

20/3/59

* * *

درباره شخصیت علی بن ابیطالب، از حقیقت ناشناخته او صحبت کنیم، یا با شناخت محجوب و مهجور خود؟ اصلاً علی علیه السلام یک بشر ملکی و دنیایی است که ملکیان از او سخن گویند یا یک موجود ملکوتی است که ملکوتیان او را اندازه گیری کنند؟ اهل عرفان درباره او جز با سطح عرفانی خود و فلاسفه و الهیون جز با علوم محدوده خود با چه ابزاری می خواهند به معرفی او بنشینند؟ تا چه حد او را شناخته اند تا ما مهجوران را آگاه کنند؟ دانشمندان و اهل فضیلت و عارفان و اهل فلسفه با همه فضایل و یا همه دانش ارجمندشان، آنچه از آن جلوه تامّ حق دریافت کرده اند، در حجاب وجود خود و در آینه محدود نفسانیت خویش است و مولا غیر از آن است. پس اولی آن است که از این وادی بگذریم و بگوییم علی بن ابیطالب فقط بنده خدا بود و این بزرگترین شاخصه اوست که می توان از آن یاد کرد، و پرورش یافته و تربیت شده پیامبر عظیم الشان است و این از بزرگترین افتخارات اوست. کدام شخصیت می تواند ادعا کند که عبداللّه است و از همه عبودیتها بریده است، جز انبیای عظام و اولیای معظم که علی علیه السلام آن عبد وارسته از غیر و پیوسته به دوست که حجب نور و ظلمت را دریده و به تمدن و به معدن عظمت رسیده است، در صف مقدم است. و کدام شخصیت است که می تواند ادعا کند از خردسالی تا آخر عمر رسول اکرم در دامن و پناه و تحت تربیت وحی و حامل آن بوده است جز علی بن ابیطالب که وحی و تربیت صاحب وحی در اعماق روح و جان او ریشه دونداده. پس او بحق عبداللّه است و پرورش یافته عبداللّه اعظم. و اما کتاب نهج البلاغه که نازله روح او، برای تعلیم و تربیت ما خفتگان در بستر منیت و در حجاب خودخواهی خود، معجونی است برای شفا و مرهمی است برای دردهای فردی و اجتماعی و مجموعه ای است دارای ابعادی به اندازه یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانی از زمان صدور آن تا هر چه تاریخ به پیش رود و هر چه جامعه ها بوجود آید و دولتها و ملتها متحقق شوند و هر قدر متفکران و فیلسوفان و محققان بیایند و در آن غور کنند و غرق شوند. هان! فیلسوفان و حکمت اندوزان، و در جملات خطبه اول این کتاب الهی به تحقیق بنشینند و افکار بلندپایه خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را برای درک واقعی آن ارضا کنند به شرط آنکه بیاناتی که در این میدان تاخت و تاز شده است آنان را فریب ندهد و وجدان خود را بدون فهم درست بازی ندهند و نگویند و بگذرند، تا میدان دید فرزند وحی را دریافته و به قصور خود و دیگران اعتراف کنند.(9)

27/2/60

* * *

صلوات و سلام بی پایان به رسول اعظم که چنین وجود الهی را در پناه خود تربیت فرمود و به کمال لایق انسانیت رسانید. و سلام و درود بر مولای ما که نمونه انسان و قرآن ناطق است و تا ابد نام بزرگ او باقی است و خود الگوی انسانیت و مظهر اسم اعظم است.

27/2/60

* * *

این روز(10)، روزی است که علی بن ابیطالب، سلام اللّه علیه، که باب وحی و امانتدار وحی بود متولد شد و این روزی است که قرآن کریم و سنت رسول اکرم به ولادت این مولود بزرگ مفسّر پیدا کرد و پشتوانه وحی و پشتوانه اسلام به وجود این مبارک مولود قوی شد که اتمام بعثت به وجود این مولود بزرگ شد. و باید بگوییم فتح باب وحی و تفسیر وحی و ادامه وحی به وجود مقدس این سرور. و من این روز را که هم روز بعثت است و هم روز ولایت است و هم روز نبوّت است و هم روز امامت است، به همه آقایان و همه ملت تبریک عرض می کنم.(11)

28/2/60

* * *

اساسا سربازان اگر چه نامدار باشند، در این جهان گمنام اند. نامدارترین سرباز فداکار در اسلام، امیرالمومنین است و او گمنامترین سرباز است. با کدام تفکر عرفانی، فلسفی، سیاسی و کدام قلم و زبان و بیان، بشر این سرباز گمنام را معرفی کند و بشناسد و بشناساند؟(12)

14/2/62

* * *

مولود امروز، وصف کردنی نیست، آنچه که وصف کرده اند از او، دون شان اوست و آنچه شعرا و عرفا و فلاسفه و دیگران درباره او گفته اند، شمه ای از آن چیزی است که او هست. غالبا مسائلی که درک می کرده اند و می کنند راجع به مولا علی بن ابیطالب، عرضه می داریم. آن چیزهایی را که ما نمی توانیم درک کنیم و دست عرفا و فلاسفه و دیگران از آن کوتاه هست، آن چیز قابل ذکر نیست. انسان تا نشناسد، نمی تواند بگوید و آن مقداری هم که در دسترس ماست، آن قدر زیاد است که گفتن او محتاج به زمانهای طولانی است. و لهذا ما باید در پیشگاه مبارک ایشان عذرخواهی کنیم و عذر تقصیر بخواهیم که ما قاصریم و نمی توانیم بیان کمال شما را بکنیم.

آن چیزی که موجب تاسف است، این است که نگذاشتند حضرت امیر، سلام اللّه علیه، آن طور که باید و دلخواه اسلام است، جلوه پیدا کند.(13)

15/1/64

* * *

حضرت امیر را همان طوری که من راجع به قرآن عرض کردم که قرآن و در روایات است این نازل شده است به منازل مختلف، کلیاتش سبع و الی سبعین و الی زیادتر، تا حالا رسیده است به دست ماها به صورت یک مکتوب، حضرت امیر هم این طور است، رسول خدا هم این طور است. مراحل طی شده است، تنزل پیدا کرده است، از وجود مطلق تنزل پیدا کرده است. از وجود جامع تنزل پیدا کرده است و آمده است پایین تا رسیده است به عالم طبیعت. در عالم طبیعت این وجود مقدس و آن وجود مقدس و اولیای بزرگ خدا.

بنابراین، این که حدیث غدیر را ما حساب کنیم که می خواهد یک معنویتی را برای حضرت امیر، یا یک شانی برای حضرت امیر درست کند نیست؛ حضرت امیر است که غدیر را به وجود آورده است، مقام شامخ اوست که اسباب این شده است که خدای تبارک و تعالی او را حاکم قرار بدهد.(14)

2/6/65

* * *

این دو بزرگوار(15) همان طوری که در عالم غیب و غیب با هم بودند و متحد بودند، در عالم هم که آمدند، در این دنیا هم که آمدند اینها اخوت داشتند، برادری داشتند و یک بودند.(16)

1/1/66

* * *

اخوتی که بین آن دو بزرگوار بوده است ما تبعیت کنیم از آنها و اخوت داشته باشیم. همانطوری که آنها در تمام ایام عمرشان در این عالم در تمام اوقات با هم بودند و پشتیبان هم بودند و یکی به تبعیت آن دیگری همه امور را محول به او کرد و همه امور را به تبعیت او بجا آورد و با او بود و برادر او بود در همه امور.(17)

1/1/66

* * *

ما مفتخریم که پیرو مذهبی هستیم که رسول خدا موسس آن به امر خداوند تعالی بوده و امیرالمومنین علی بن ابیطالب این بنده رها شده از تمام قیود، مامور رها کردن بشر از تمام اغلال و بردگیهاست.(18)

14/3/68

* * *

معرفت

تو خیال می کنی که امتیاز نماز حضرت امیرالمومنین علیه السلام ، با ما این است که «مدّ» «ولاالضّالین» را طولانیتر می کند؟ یا قرائتش صحیحتر است؟ یا طول سجود و رکوع و اذکار و اورادش بیشتر است؟ یا امتیاز آن بزرگوار به این است که شبی چند صد رکعت نماز می خواند؟ یا مناجات سیدالساجدین علیه السلام ، هم مثل مناجات من و تو است؟ او هم برای حورالعین و گلابی و انار این قدر ناله و سوز و گداز داشت؟ به خودشان قسم است «و إنَّهُ لَقَسَمٌ عَظیمٌ»(19) - که اگر بشر پشت به پشت یکدگیر دهند و بخواهند یک لا إلهَ إلاَّ اللّه امیرالمومنین را بگویند نمی توانند! خاک بر فرق من با این معرفت به مقام ولایت علی علیه السلام ! به مقام علی بن ابیطالب قسم که اگر ملائکه مقرّبین و انبیای مرسلین غیر از رسول خاتم که مولای علی و غیر اوست بخواهند یک تکبیر او را بگویند نتوانند. حالِ قلب آنها را جز خود آنها نمی داند کسی.(20)

* * *

حضرت مولی الموالی می فرماید: «وَاللّه لابْنُ ابی طالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطّفْلِ بِثَدْیِ اُمّه.»(21) «به خدا قسم که پسر ابوطالب مانوستر است به مردن از بچه به پستان مادرش.» زیرا که آن سرور حقیقت این عالم را مشاهده کرده به چشم ولایت، و جوار رحمت حق تعالی را به هر دو عالم ندهد. و اگر به واسطه مصالحی نبود، در این محبس ظلمانی طبیعت نفوس طاهره آنها لحظه ای توقّف نمی کرد. و خود وقوع در کثرت و نشئه ظهور و اشتغال به تدبیرات مُلکی، بلکه تاییدات ملکوتی، برای محبین و مجذوبین رنج و المی است که ما تصور آن را نمی توانیم کنیم.(22)

* * *

یقین علی بن ابیطالب علیه السلام ، او را به آنجا رسانده که می فرماید: «اگر همه عالم را به من دهند که یک مورچه را در حبّه ای که برداشته ظلم کنم، نخواهم کرد.»(23)(24)

* * *

کسی که تحمل این قرآن را می تواند کند وجود شریف ولی اللّه مطلق، علی بن ابیطالب علیه السلام [است]؛ و سایرین نتوانند اخذ این حقیقت کنند مگر با تنزّل از مقام غیب به موطن شهادت.(25)

* * *

آن کسی که زمام یک مملکتی از حجاز گرفته تا مصر و اینجاها را، ایران و سایر جاها تحت سلطه او بود و قدرت جسمی و روحی خودش آن طور بود، می بینیم از یکی از افراد پایین و متوسط متواضعتر است و این قدرتها ابدا در روح او تاثیر نکرده، برای اینکه روح اینقدر بزرگ است که همه عالم را می گیرد. یک روح مجردی که از آن آلایشها تجرد پیدا کرده است. این قدر وسیع است که همه عالم مثل یک نقطه می ماند در او. آنها لایق زمامداری اند. اسلام آنها را زمامدار کرده است.(26)

25/9/58

* * *

علی علیه السلام ، در وقتی که رسول اکرم، به حسب روایت فرمود که تو شهید خواهی شد، به فکر این بود که آیا با سلامت دین یا نه. سوال می کند که من دینم سالم است؟ می فرماید که بله. آن چیزی که اولیای خدا توجه به او داشتند سلامت در دین و سلامت نفس بود.(27)

28/2/60

* * *

شما شیعه همان هستید که می فرمود اگر همه عالم در مقابل من بایستند، تنها در مقابل می ایستم. آن ایمان است که او را آنطور در مقابل همه چیز می ایستاند آن اخلاص اوست، آن روحانیت و معنویت اوست و شما هم شیعه او هستید. امیدوارم که از روحانیت او و از علومی که خدای تبارک و تعالی به او عنایت کرده است و نفخات الهی که در روح مبارک او دمیده شده است. به شما و همه ما نصیبی داده بشود.(28)

28/1/61

* * *

نگذاشتند و نشد که ائمه ما علیهم السلام آن طوری که می خواستند بروز بدهند حقایق را. این هم بسیار مورد تاسف است. تاسف این از تاسف او بالاتر است. این چه علمی بوده است که نزدیک وفات، حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم بیخ گوشی به حضرت امیر علیه السلام فرموده است و ایشان به حسب روایت می فرماید که «هزار باب از علم (یا هزار علم، هر کدام چه) برای من حاصل شده».(29) این علم معمولی که دست ما هست، دست فقها هست، دست فلاسفه هست، دست عرفا هست، این نیست. آن چه بوده است که حضرت امیر می گوید که من علم جم دارم؛ «هیهُنا علوم جما»(30) لکن حَمَله نیست، این علم فقه نبوده، علم فقه را تعلیم کرده اند. هیچ در او قصوری نشده است. این فلسفه و این چیزهایی که دست ماهاست اینها هم نبوده است و این مورد تاسف است که مهلت ندادند به اینها، نشد.

در آن وقت حَمَله ای که آنها می خواستند نبود و آن علوم با خود آنها به ملاء اعلی رفت و ما باید تا آخر دنیا تاسف از این بخوریم که از آن هیچ بهره نداریم و او بلااشکال از این علوم رسمی که دست بشر است و دست مسلمین است، از اینها خارج است، برای این که اینها حَمَله داشتند. آن که حَمَله نداشته است، آن که مورد تاسف خود ائمه علیهم السلام ، بوده است که پیدا نکردند کسانی را که به آنها تعلیم بدهند آن علوم را و قرآن که مخزن همه علوم است، نشد که آنها تفسیر کنند و آن معارفی که در قرآن هست آنها بیان کنند برای ما. اینها از تاسفهایی است که ما باید در گور ببریم.(31)

18/5/63

* * *

بعضی کمالات حضرت که شاید قدری مخفی مانده باشد از ادعیه حضرت معلوم می شود. دعای کمیل یک دعای عجیبی است؛ بسیار عجیب. بعض فقرات دعای کمیل از بشر عادی نمی تواند صادر بشود. «الهی و سیدی و مولای و ربی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک»(32) کی می تواند این طور بگوید؟ کی این طور عشق به جمال خدا دارد که از جهنم نمی ترسد، لکن می ترسد که وقتی که در جهنم برود، نازل شده از مقام خودش و به مرتبه ای برسد که محروم بشود از عشق او؟ از فراق حضرت حق تعالی ناله می زند. این عشقی است که در باطن قلب او گداخته شده، همیشه و تمام اعمالی که از او صادر می شود، از این عشق صادر می شود، از این عشق به خدا صادر می شود. ارزش اعمال روی این عشق و محبتی است که به حق تعالی هست، روی این فنا و توحیدی است که در انسان هست و این سبب شده است که «ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین».(33) فرضا که این ضربت را کس دیگر از دفاع اسلام زده بود اما از روی عشق نبود، کارش هم اسباب این شده بود که اسلام ترویج پیدا کند، لکن چون مبدا، مبدا عشقی نبود. «افضل من عباده الثقلین» نخواهد شد. انگیزه اعمال، انگیزه روحانیت اوست نه صورت او. شمشیر زدن، یک دست پایین آوردن است و یک کافر را کشتن، این دست پایین آوردن و کافر را کشتن، از خیلی اشخاص ممکن است صادر بشود، لکن گاهی اصلاً اجر ندارد و اصلاً فضیلت ندارد و گاهی فضیلت دارد تا برسد به آن جایی که «افضل من عباده الثقلین». این روی آن عشق و توحیدی است که در قلب او هست. روی آن است که دست، دستِ او نیست، چشم، چشمِ او نیست، یداللّه است، عین اللّه است. اینها را ما با لقلقه لسان می گوییم و نمی توانیم تصورش را بکنیم البته تصدیقش کردیم به اینکه این طور است، امّا تصورش را نمی توانیم بکنیم که چه جور است و ضعیف.(34)

23/6/63

* * *

ان شاءاللّه این روز که بزرگترین روزهاست در مذهب تشیع به همه مسلمانها، به همه شیعیان جهان خصوصا به ملت بزرگوار ما مبارک باشد. من گاهی فکر می کنم که ما با چه شباهتی می توانیم دعوی کنیم که شیعه آن بزرگوار هستیم. اگر متفکرین، نویسنده ها، کسانی که اطلاعات زیاد دارند، ابعاد معنوی و مادی و جهات دیگرش را ملاحظه کنند، بررسی کنند ابعادی که آن بزرگوار داشته است از اوایل سنین تا وقتی که به شهادت رسید و بررسی کنند که ما چطور می توانیم ادعا کنیم که ما شیعه این بزرگوار هستیم. باید همه ما و همه کسانی که دعوی تشیع می کنند الاّ معدود قلیلی که در صدر اسلام مثل ائمه هدی بودند ما اظهار عجز کنیم که نمی توانیم. من نمی توانم که در این مجلس حتی یک بعد از ابعاد این بزرگوار را ذکر کنم، لکن برای این که یک راهی باز بشود برای آن اشخاصی که اطلاعاتشان زیاد است، معارفشان زیاد است و جهات معنویاتشان زیاد است، راهی باز باشد که آنها فکر کنند و درست بررسی بکنند، بررسی او را و بررسی حال ماها را در بعد معارف، کسی که ادعیه حضرت را ملاحظه کرده باشد و نهج البلاغه را بررسی کرده باشد، می داند که پایه اش روی چه پایه ای هست. یعنی، این که معارف قرآن را فهمیده است. این بزرگوار است و کسانی که مورد تعلیم او بودند مثل ائمه هدی دعوی معارف خیلی آسان است. که شعری انسان بگوید، نثری بگوید و ادعا کند که ما داری چه معارفی هستیم. این آسان است. دعوا هم خیلی کرده اند اما واقعیت مطلب چطوری است؟ آنی که به حسب واقع هست و ما بخواهیم وجدانا آن را بیابیم، وقتی درست در حال خودمان دقت بکنیم نمی توانیم پیدا کنیم یک شباهتی مابین خودمان و او. آن عشقی که مولا به خدای تبارک و تعالی داشته است که در دعای کمیل / می فرماید / عرض می کند که من فرضا جهنم را بتوانم تحمل کنم ولی چطور فراق تو را تحمل کنم. این را می شود یک کسی شعر بگوید، یک کسی نثر بگوید، یکی خطابه بخواند و بگوید چه، اما واقعیت این طور است؟ ماها این طور هستیم؟ امثال ماها این بودند که / فراق / اصلش پیششان فراق از حق تعالی مطرح بوده است؟ فراق به قدری که / به آتش / به آتش جهنم. آتش جهنم غیر از این آتشهاست؛ آتش جهنم قلب هم می سوزاند؛ یعنی قلب معنوی را می سوزاند. علاوه بر این که جسم را می سوزاند در قلب انسان هم هست. وارد می شود، قلب معنوی انسان را هم می سوزاند. و ایشان می گویند من فرضا او را تحمل کنم اما فراق تو را چه کنم. این را هر کس پیش وجدان خودش حساب بکند که واقعا از فراق حق تعالی تا حالا یک لحظه شده است که تاثر پیدا کند که من فراق دارم از حق تعالی؟ اینها، ادعاها خیلی آسان است. خیلی از دراویش ادعا کردند، خیلی از کسانی که اهل معرفت اند ادعا کردند، اما واقعیت را انسان وقتی حساب بکند، مسئله این نیست.

یکی از چیزهای عادی آنها در نهج البلاغه هست، در روایات دیگر هم از سایر ائمه هست. این یک مقام عادی است، نه یک مقام بالایی است که می فرماید که / عرض می کند که / یا حضرت امیر می فرماید. دیگران هم همینطور که «عبادت سه جور است، یکی عبادت کسانی است که مثل عبید می ترسند و عبادت می کنند. یکی عبادت کسانی است که برای طمع و برای بهشت و این طور چیزها عبادت می کنند. این دو تا عبادت یکیش مال اُجَرا هست یکی هم مال عبید. اما عبادت سوم که هست که ما عبادتش را می کنیم. برای محبتی است که به خدا داریم».(35) شما حساب کنید که اگر برای ما وعده قطعی برسد که جهنمی نیستید شما و همه بهشتی هستید، همه در بهشت جاودانید و جهنم هم درهایش برای شما بسته است، آن وقت عبادت خدا را هم می کردید باز یا بگویند برای محبت من عبادت کنید. شما در خودتان می دیدید این را که محبت خدا شما را وادار کند به عبادت، نه خوف، نه رجا، نه جهات نفسانی. عرض کردم که این ادعاها را می شود کرد که من بگویم من هم محبت دارم. اما ما محبتی نداریم به خدا / ما / هر چی هست حب نفس است. هر چی هست مال خودمان است. تا حالا یک قدم از نفس، از مدارج نفسانی ما بیرون نرفتیم؛ یعنی آن قدم اولی هم که اهل سَیر می گویند که یقظه است، ما باز بیدار نشده ایم. خدر طبیعت در ما الان هم هست و تا آخر هم شاید باشد، مگر خدا یک عنایتی بفرماید.(36)

4/1/65

* * *

من واقعا نمی دانم راجع به حضرت امیر از کجا شروع کنم. مسئله بغرنجی است، مسئله ای نیست که انسان بتواند بفهمد این همه ناله هایی که ایشان می زده است، سر در چاه می کرده، ناله می کرده. هر جا می رسیده ناله می کرده. این دعاهایی که از ایشان وارد شده است که در آن، آن همه ناله است. اینها چی است؟ آیا حضرت امیر علیه السلام برای خاطر این که توجه به این دنیا دارد و از مرتبه وحدت به سوی کثرت آمده است این قدر فریاد می زند؟ آیا توجه به کثرت موجب این همه فریاد ایشان هست؟ آیا در آن ناله های شب و در آن چاهها که ایشان ناله می زده است و در آن مواردی که ایشان با خدای تبارک و تعالی مناجات می کرده است راجع به این معنا بوده است راجع به این بوده است که خدایا، مرا از جوار خودت برگرداندی به عالم کثرت و همان حرفی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، فرمودند، از ایشان نقل شده است که «لیغان علی قلبی و انی لاستغفراللّه فی کل یوم سبعین مره».(37) این «یغان علی قلبی» یعنی/ من/ همین طوری یک کدورت حاصل می شده یا همین رجوع به کثرت کدورت بوده؟ توجه به این عالم طبیعت با این که در نظر آنها جلوه خداست مع ذلک از آن جلوه باطنی و از آن مرتبه غیرحضرت الوهیت آنها را واداشته است، از این جهت ناله می زدند. این مسئله ای است که ما نمی توانیم ادراکش را بکنیم.(38)

23/5/66

جامعیت

حضرت امیر نمازش را هم می خواند، شمشیرش هم می کشید. شمشیرش دستش بود نماز هم می خواند. هر دو بود. قضاوت هم می کرد. همه کارها را می کرد.(39)

17/11/57

* * *

حضرت امیر هم مسئله می گفت هم احکام می گفت، هم شمشیر در دستش بود و جنگ می کرد.(40)

30/11/57

* * *

همان آدمی که این علوم معنوی را به مردم یاد می داد و کسی هم مثل او بعد از رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، حقایق را نمی دانست. همان روزی که با او بیعت کردند، به حسب تاریخ کلنگش را برداشت و رفت سراغ فعالیتش، منافات با هم ندارند.(41)

* * *

حضرت امیر علیه السلام ، که رفتارش با داخله این طور بود و مثل یک نفر عمله گاهی کار می کرد، خودش همان وقتی که بیعت کردند با آن، آن اسباب کارش را برداشت و رفت یک قناتی را داشت خودش می کند، بعد هم که آب داد، وقفش کرد. این آدم که وضعش این طور بود، وقتی در مقابل دشمن می ایستاد، فریاد که می کرد، دلها را چه می کرد، شمشیر را که می کشید از این رو وقتی (می گویند که ضربات علی یکی بوده). از اینور که می زد دو نیم پاره می شد، از اینور هم می زد دو تا می شدند، شدت داشتند در مقابل آنها.(42)

9/1/58

* * *

این علی همه چیز است؛ یعنی در همه ابعاد انسانیت درجه یک است. و لهذا هر طایفه ای خودشان را به او نزدیک می کنند و خاصیت هر طبقه ای را هم دارد. خاصیت قدرت ورزشکارها به طور وافی دارد. می گویند که حضرت این بازوی ایشان تا اینجا مثل آهن بوده است و قدرتهایی که در شمشیرزنی به کار برده است، ضربتهای علی را می گویند که یکی بوده. از این طرف که می زده دو تا می کرده، از آن طرف هم که می زده دو تا می کرده. با یک ضربت یک دفعه اگر بر فرق می زده که این طور هم می زده، دو نیم می کرد... این علی همه چیز ماست و ما همه باید تابع او باشیم. در عبادت، فوق تمام عبادت کنندگان بود؛ در زهد، فوق همه زاهدها بود، در جنگ، فوق همه جنگجویان بود، در قدرت، فوق همه قدرتمندان بود و این یک اعجوبه ای است که جمع مابین چیزهای متضاد با هم کرده است.(43)

23/2/58

* * *

حضرت امیر علیه السلام ، یک نفر نبود، همه عالم بود. همه چیز بود. روی آن جهات معنویت و واقعیتی که داشت.(44)

3/3/58

* * *

علی بن ابیطالب اسلام شناس بود. در عملش هم آن طور که عملش هم اعجاز است، یک معجزه ای بود و لهذا می بینید که فقها حضرت امیر را از خودشان می دانند، خطبا هم از خودشان می دانند. پهلوانها هم از خودشان می دانند. زورخانه کارها هم از خودشان. زورخانه کارها وقتی اینجا می آیند، همه دم از علی است. شما(45) هم همین طور. یک موجود اعجوبه ای بوده است که همه کس او را از خودش می دانسته، از همه بوده و از هیچ کدام نبوده. از همه بوده برای اینکه هر کدام یک جهت علی را توجه به آن داشته، آن که خوب توجه دارد، از این جهت، از آن جهتش از شما هم بوده، از این جهتش از یک دسته دیگر بوده، نبوده از باب اینکه یک جهت نبوده. همه چیز بوده، کیست که همه چیز باشد.(46)

17/4/58

* * *

در سیر الهی لازم نیست که انسان در یک گوشه بنشیند و بگوید من می خواهم سیر الی اللّه داشته باشم. خیر، سیر الی اللّه همان سیره و روش انبیا و خصوصا پیغمبر اسلام و ائمه معصومین است که در عین حالی که در جنگ وارد می شدند و می کشتند و کشته می دادند و حکومت می کردند، همه چیز سیر الی اللّه بود. این طور نبود که آن روزی که حضرت امیر مشغول است، سیر الی اللّه نباشد و فقط در هنگامی که نماز می خواند سیر الی اللّه باشد. هر دویش سیر الی اللّه بود. لذا پیغمبر می فرماید: «ضربت علی در روز خندق افضل از عبادت ثقلین است».(47)

4/10/61

* * *

این بزرگوار شخصیتی است که دارای ابعاد بسیار است و مظهر اسم جمع الهی است که دارای تمام اسماء و صفات است. تمام اسماء و صفات الهی در ظهور و در بروز، در دنیا و در عالم، با واسطه رسول اکرم در این شخصیت ظهور کرده است. و ابعادی که از او مخفی است، بیشتر از آن ابعادی است که از او ظاهر است. همین ابعادی هم که دست بشر به آن رسیده است و می رسد، در یک مردی، در یک شخصیتی جمع شده است. جهات متناقض، جهات متضاد، انسانی که در حال این که زاهد و بزرگترین زاهد است، جنگنجو و بزرگترین جنگجوست در دفاع از اسلام. اینها در افراد عادی جمع نمی شود. آن که زاهد است. به حسبِ افراد عادی جنگجو نیست. آن که جنگجوست زاهد نیست. در عین حالی که در معیشت آن طور زهد می کردند و آنطور در خوراک و در آنطور چیزها به حداقل قناعت می کردند، قدرت بازو داشتند. آن قدرت بازو را و این هم جزء اموری است که جمعش، جمع متضادین است. در عین حالی که دارای علوم متعدده و دارای علوم معنویه و روحانیه و سایر علوم اسلامی است. در عین حال می بینیم که در هر رشته ای، مردمی که اهل آن رشته اند او را از خودشان می دانند؛ پهلوانها حضرت امیر را از خودشان می دانند. فلاسفه حضرت امیر را از خودشان می دانند. فقها حضرت امیر را از خودشان می دانند. هر قشری که اهل یک رشته است، حضرت امیر را از خودش می داند و حضرت امیر از همه است. دارای همه اوصاف است و دارای همه کمالات.(48)

23/6/63

* * *

آنهایی که شیعه این مرد بزرگ هستند البته نمی توانند مثل او باشند، خود ایشان هم فرمود شما قدرت این را ندارید. حتی قدرت همین زهد ظاهریش را، چه برسد به معنویاتش، لکن نباید ما گمان کنیم که ما شیعه امیرالمومنین علیه السلام ، هستیم. و خود او در دعای کمیل و سایر ادعیه هایش و در روشش آنطور خوف از خدا داشت و آنطور از عاقبت می ترسید که منعکس شده است این در دعای کمیل و در حالات او و ما اصلاً دنبال این مسائل نباشیم و بگوییم ما شیعه هستیم. آنطور بسط عدالت، اگر موفق شده بود، کرده بود که الگو شده بود برای همه حکومتهای عالم، نگذاشتند.(49)

23/6/63

* * *

در جهت عبادت این، در جهت معارف او، که اینها نمی توانیم حالا ما همه اش را ذکر کنیم. در جهت زهد آن ترتیب، آن ترتیبی که، بعد از اینی که همه وسایل برایش فراهم است باز از نان و نمک و یک چیز مختصر تجاوز نمی کند. در قضیه بیت المال آنطور است که خوب دیدید، تاریخ را دیدید که وقتی که صحبت دیگری می شود چراغ را خاموش می کند. اینها یک قصه هایی است که ما می شنویم، یک واقعیت است، ولیکن پیش ما یک قصه است. ما نیستیم اینطور. در مسئله جنگ ما باید بگوییم اگر این را بگوییم خیلی بعید نگفتیم که شمشیر ایشان از آن وقتی که وقت این بوده است که ایشان جنگ بکند، تا آخر عمرشان در غلاف نرفته است. در تمام جنگهای رسول خدا الاّ نادر ایشان بوده است و پیشقدم بوده است. بعد از رسول خدا مشاور جنگی بوده است ولو این که مدتهای طولانی اسلام محروم شد از ایشان. بعد از این که مردم با ایشان بیعت کردند، باز هم تمام عمرش را به جنگهای داخلی گذراند. این طور نبود که حالایی که من یک آدم عارفی هستم بروم کنار بنشینم برای این که من عارفم. من یک آدم زاهدی هستم. حالا که زاهدم دیگر کار نداشته باشم به مصالح مسلمین؛ بروم کنار بنشینم. من یک آدم فقیهی هستم. حالا که فقیه هستم دیگر کار نداشته باشم که به مسلمانها چه می گذرد، من هم بروم کنار بنشینم. در عین حالی که همه این معانی در او بوده است؛ توحید در حد اعلا، معرفت در حد اعلا، فقه در حد اعلا، هر علمی در حد اعلا. در عین حال در جهاد هم در حد اعلا بوده. ابعاد مختلفه این است که در آن بعد این را وادار نمی کند که از این یکی صرفنظر بکند؛ جامع الجهات است.(50)

4/1/65

* * *

من درباره شخصیت حضرت امیر چه می توانم بگویم و کی چه می تواند بگوید. ابعاد مختلفه ای که این شخصیت بزرگ دارد، به گفتگوی ماها و به سنجش بشری در نمی آید. کسی که انسان کامل است و مظهر جمیع اسماء و صفات حق تعالی است، ابعادش به حسب اسماء حق تعالی باید هزار تا باشد و ما از عهده بیان حتی یکیش / را / نمی توانیم برآییم. این شخصیت که جامع تضاد است، امور متضاد در او جمع است، کسی نمی تواند در حول و حوش او سخن بگوید. از این جهت من در این موضوع بهتر می دانم که ساکت باشم.(51)

1/6/65

* * *

درباره حضرت امیر علیه السلام ، این قدر گفته شده است و نوشته شده است و باز هم حقش ادا نشده است؛ یعنی این معجزه الهی تاکنون معلوم نشده است که چه شخصیتی است. همه طوایف مختلفی که در اسلام هستند و خصوصا در شیعه مذهبها، این حضرت را به خودشان نسبت می دهند؛ عرفا، حکما، فقها، فلاسفه و اقشار مختلفه حتی دراویش، صوفیه و حتی کسانی که به اسلام اعتقاد ندارند از کلمات ایشان استشهاد می کنند. آن وقت که من عراق بودم که حزب عفلقی که اصلاً اعتقاد به اسلام ندارد، بلکه مضاد با اوست، مع ذلک کلمات ایشان را در و دیوارها برش استشهاد می کردند و هر کسی به یک نحو از ایشان اسم می برد؛ در زورخانه ها به عنوان یک پهلوان، در جنگها به عنوان یک جنگنده، در مدارس به عنوان یک ارزشمند فقیه و در هر جایی که ملاحظه می کنید به نظر هر یک و هر طایفه ای حضرت یک وضعی دارد و همه آنها را از خودشان می دانند. الاّ البته بعضی که اصلاً اعتقادی به اسلام ندارند، لکن مع ذلک آنی که باید باشد این معما حل نشده است و نخواهد شد. این موجود یک اعجازی است که نمی شود در اطراف او آن که هست صحبت کرد. هر کس به اندازه فهم خودش و به اندازه نظری که دارد در این باب صحبت کرده است و حضرت غیر از این معانی است، یعنی ما نمی توانیم به آن جایی که بتوانیم از ایشان به آن جور که هستند مدح کنیم. آن صفات متضاده که در اشخاص نمی شود باشد، در ایشان هست. از همین جهت است که این صفات متضاده که هست، این که هر کسی یک طرفش را گرفته است و خیال می کند که ایشان او است. کسی که عارف مسلک است و در راس عرفای عالم واقع شده است، این آدم در حکومت دخالت دارد. در صورتی که عرفای معروف اصلاً کناره گیری می کردند. کسی که در جنگها آنطور فعالیت داشته است مع ذلک در زهد و تقوا و کناره گیری از خلق آنطور بوده است. چون ابعاد مختلف درش بوده است، هر کسی یک بعدی از او را گرفته است و خیال کرده است که بعد واقعی این است و تاکنون آن بعدی که ایشان دارند، آن بعد معنوی ای که ایشان دارند برای کسی کشف نشده است مگر برای اشخاصی که همطراز او هستند. از این جهت درباره ایشان صحبت کردن از هر ترتیبی که باشد، همه این چیزها را دارد، لکن آن که هست نمی شود صحبت کرد. نمی توانیم ما صحبت کنیم.(52)

23/12/65

* * *

عدالت

حضرت امیرالمومنین علیه السلام بعد از اینکه دست دو نفر دزد را قطع می کند، چنان نسبت به آنان عاطفه و محبت نشان می دهد و معالجه و پذیرایی می کند که از مداحان حضرت می شوند.(53) یا وقتی می شنود ارتش غارتگر معاویه خلخال از پای یک زن اهل ذمّه در آورده اند، به قدری ناراحت می شود و عواطفش چنان جریحه دار می گردد که در نطقی می فرماید اگر از تاثر این واقعه انسان بمیرد، قابل سرزنش نخواهد بود.(54) با این همه عاطفه، روزی هم شمشیر می کشد و افراد مفسد را با کمال قدرت از پا در می آورد. معنای عدالت این است.(55)

* * *

چنین سلطانی دیده ایم که چراغ را خاموش می کند که آن چراغ به قدر دو دقیقه که با این شخص می خواهد صحبت عادی بکند، صحبت رفاقتی مثلاً بکند این دیگر روشن نباشد. خودش هم دستگاه بارگاهش این مسجد است، توی این مسجد می آید می نشیند. همه می آیند حرفهایشان را به او می زنند. از مسجد هم لشکر درست می کند و می فرستد به این طرف و آن طرف برای عرض می کنم پیشرفت اسلام، لکن زندگیش همین است که عرض کردم که یک پوست هست. وقتی که شب مردنش، شب شهادت حضرت، وقتی که مهمان بود منزل دخترش نمک آوردند و شیر. گفت تو چه وقت دیده بودی که من (برحسب نقل) دو تا چیز همراه بخورم. رفت نمک را برداشت، فرمود که به جای نمک، شیر را بردار. نان با نمک را خورد آن سلطان حجاز، ایران، سوریه، لبنان، عراق، ماورای اینها، اردن و امثال ذلک این شب آخر زندگی ایشان در حال آن قدرتمندی.(56)

6/8/57

* * *

روز عید غدیر روزی است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، وظیفه حکومت را معین فرمود و الگوی حکومت اسلامی را تا آخر تعیین فرمود و حکومت اسلام نمونه اش عبارت است از یک همچو شخصیتی که در همه جهات مهذب، بر همه جهات معجزه است و البته پیغمبر اکرم این را می دانستند که به تمام معنا کسی مثل حضرت امیر علیه السلام ، نمی تواند باشد، لکن نمونه را که باید نزدیک به یک همچو وضعی باشد از حکومتها تا آخر تعیین فرمودند.(57)

28/8/57

* * *

حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب که حاکمیت بر یک صحنه بزرگ، یک ممالک بزرگ از عربستان سعودی گرفته تا مصر، ایران، عراق و سوریه و سایر جاها را داشته است. همین قاضی که خودش قرار داده برای قضا، وقتی که یک نفر یهودی به او دعوی کرده است و ادعا کرده است چیزی را، قاضی او را خواسته و او هم آمده است در محضر قاضی و با یهودی در عرض هم نشسته اند و دادخواهی شده است و قاضی حکم بر خلاف حضرت امیر علیه السلام ، یعنی حکومت وقت کرده است و تسلیم بوده است. یک همچو وضع حکومتی در بشر معلوم نیست تحقق پیدا کرده باشد، و ما آرزوی یک همچو حکومتی داریم. یک حکومت عادل که نسبت به افراد رعیت علاقه مند باشد، عقیده اش این باشد که باید من نان خشک بخورم که مبادا یک نفر در مملکت من زندگیش پست باشد، گرسنگی بخورد.(58)

15/11/57

* * *

حضرت امیر علیه السلام ، قسم می خورد (به حسب روایتی که هست توی نهج البلاغه) که اگر چنانچه همه اقالیم دنیا را به من بدهند که بخواهم یک ظلمی بکنم، اینقدر که یک چیزی را از ذهن یک مورچه من بگیرم ظلم است، من نمی کنم.(59)

1/3/58

* * *

علی بن ابیطالب علیه السلام ، همه عالم اگر کافر می شدند به حال او فرقی نمی کرد جز غصه خوردن به اینکه چرا اینها دارند خلاف می کنند، والاّ در مشی او هیچ تغییری نمی کرد. آن روزی که تو خانه نشسته بود با آن روزی که یک خلافت دارای آن وسعت که ایران یک جزئش بود تا مصر و در حجاز و همه اینجا تحت سیطره بود و از اروپا هم یک مقداری، هیچ فرقی در حال روحیش نبود که حالا که من دارای یک همچو چیزی هستم، باید مثلاً چه بشود، هیچ ابدا در روح او هیچ فرقی نمی کرد، برای اینکه روح، روح الهی بود. روح الهی در آن فرقی نمی کند که یک جمعیت کمی تحت نظر او باشد یا یک دنیا باشد. در حال روحی او فرقی نمی کند، او موظف است عدالت کند، می تواند با این چهار تا که هست عدالت بکند، اگر توانست با همه جا، همه جا عدالت را گسترش می دهد.(60)

17/4/58

* * *

روز گشایش مجلس اسلامی(61) در روزی است که عدالت در عالم متولد شده است. روزی است که امیرالمومنین علیه السلام ، به دنیا آمدند. این مظهر همه عدالتها و اعجوبه عالم هستند و از صدر عالم تا ابد به جز رسول اکرم کسی به فضیلت او نیست. این را ما به فال نیک می گیریم و این فکر را می کنیم که آقایان که در یک روزی که مظهر عدالت خدا، پرتو عدالت انسانی در آن روز متولد شده است و شما مجلس را در آن روز افتتاح می کنید بدانید که باید همان رشته را، همان رشته علی علیه السلام ، را پیروی کنید.(62)

4/3/59

* * *

این روزی است که به واسطه تولد مولا علیه السلام ، که تولد عدالت مطلق و تولد رحمت الهی است، به همه شماها تبریک عرض می کنم. من امیدوارم که این عدالت الهی که به چهره تابناک علی بن ابیطالب علیه السلام ، ظاهر شده است، در ملت ما و بخصوص قوای انتظامیه جلوه گر شود. شماها که پاسدار جمهوری اسلامی هستید و پاسدار اسلام و قرآن هستید باید به همان نحو که مولا علیه السلام ، مظهر عدالت بود و مظهر رحمت، شما هم اقتدای به آن حضرت کنید و با عدالت با مردم و بین خودتان رفتار کنید و با عطوفت.(63)

10/3/59

* * *

به طوری که نقل کردند در یکی از چیزهایی که به بعض از عمال خودشان نوشتند، نوشته اند که سر قلمها را نازک بگیرید، سطرها را نزدیک هم بنویسید، از چیزهایی که فایده ندارد، احتراز کنید. این یک دستوری هست برای همه. یعنی، دستوری هست برای کسانی که در بیت المال دست دارند. اینطور حضرت امیر علیه السلام ، در وقت حکومتش دستور می دهد برای صرفه جویی. مضایقه می کند که در یک صفحه که می شود ده سطر نوشت، پنج سطر نوشته بشود؛ یک قلم که می تواند آن مرکّبی که در آن وقت بوده است صرف کند سرش ریزه باشد تا کم صرف بشود / از / حرفهای غیراصولی نوشته نشود، که صرفه واقع بشود. باز از ایشان نقل شده است که حساب بیت المال را می کشیدند؛ چراغی روشن بود، شمعی روشن بود و کسی آمد با ایشان حرف دیگری می خواست بزند، شمع را خاموش کردند، فرمودند که این مال بیت المال است، تو می خواهی حرف دیگر بزنی.(64)

13/6/64

* * *

عبادت

فرمود حضرت صادق علیه السلام : «به خدا قسم، نخورد علی بن ابیطالب علیه السلام هرگز از دنیا حرامی تا از دنیا رفت، و عرضه نشد بر او دو امری که رضای خداوند در آنها بود، مگر آنکه آنچه شدیدتر بود بر بدنش اختیار فرمود، و نازل نشد بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، شدتی هرگز مگر آنکه آن بزرگوار [او] را خواند برای اطمینانی که به او داشت، و هیچ کس در این امت عمل رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را طاقت نداشت غیر او، همانا عمل می کرد عملِ شخصِ ترسناک؛ گویی بین بهشت و دوزخ بود، امید ثواب این را و ترس عِقاب آن را داشت. و هر آینه آزاد فرمود از مال [خود [هزار بنده در راه خدا و نجات از آتش، بندگانی که با زحمتِ دست و عرق پیشانی تحصیل فرموده بود. و همانا قوت اهل بیتش را زَیت و سرکه و خرما قرار داده بود؛ و نبود لباسش مگر کرباس؛ و اگر آستین مبارکش بلند می آمد قیچی می طلبید و آن را قطع می فرمود. و هیچ کس شبیه تر نبود به او در اولاد گرامیش از علی بن الحسین علیه السلام در فقه و لباس. هر آینه وارد شد بر او حضرت باقر علیه السلام ، پسرش. پس دید او را که رسیده است از عبادت به حدی که نرسیده است احدی دیگر، رنگش از بیداری شب زرد شده، و سوخته شده بود چشمانش از گریه، و مجروح شده بود جبهه مبارکش، و پاره شده بود بینی او از سجود، و ورم کرده بود ساقها و قدمهایش از ایستادن در نماز. و فرمود حضرت باقر علیه السلام ، نتوانستم خودداری کنم از گریه وقتی که او را بدین حال دیدم؛ پس گریه کردم برای ترحم به او، و آن حضرت مشغول تفکر بود. پس توجه فرمود به من بعد از لحظه ای از داخل شدن من، و فرمود: «ای فرزند، به من بده بعضی از آن صحیفه هایی را که عبادت علی بن ابیطالب علیه السلام ، در آن است. پس دادم به او. و قرائت فرمود در آن چیز کمی. پس از آن رها کرد آن را از دست مبارکش با حال انضجار و غصّه و فرمود: «کی قوّت عبادت علی بن ابیطالب علیه السلام را دارد؟(65)»(66)

* * *

از حضرت مولا معروف است که تیری به پای مبارکش رفته بود که طاقت بیرون آوردن نداشت، در وقت اشتغال به نماز بیرون آوردند و اصلاً ملتفت نشد.(67)

* * *

و جناب مولی الموحّدین علیه السلام ، وقتی که وقت نماز می شد به خود می پیچید و متزلزل می شد. از آن حضرت سوال شد: «چه می شود تو را یا امیرالمومنین؟» می فرمود: «آمد وقت امانتی که حق تعالی عرضه داشت بر آسمانها و زمین و آنها ابا کردند از حمل آن و بر حذر شدند از آن.»(68) (69)

* * *

آن سروری که یک ضربت یوم الخندقش به تصدیق رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم افضل از جمیع عبادات جن و انس است(70) با آن همه عبادات و ریاضات که علیّ بن الحسین، که اعبد خلق اللّه است، اظهار عجز می کند که مثل او باشد،(71) اظهار عجز و تذلّلش و اعتراف به قصور و تقصیرش از ما بیشتر و بالاتر است.(72)

* * *

علی بن ابیطالب علیه السلام ، با حور و قصور چه سر و کاری دارد؟ آن سرور را با هواهای نفسانیّه و شهوات حیوانیّه چه تناسب است؟ کسی که عبادتش عبادت احرار است، جزای او جزای تجّار نخواهد بود.(73)

* * *

ظاهر نماز علی بن ابیطالب علیه السلام ، و نماز فلان منافق در اجزاء و شرایط صورت ظاهری عمل هیچ تفاوتی ندارد، لیکن آن یک با آن عمل معراج الی اللّه کند و صورتش ملکوت اعلی است؛ و دیگری با آن عمل به جهنم سقوط کند و صورتش ملکوت اسفل است و از شدت ظلمت شبیه ندارد. به واسطه چند قرص نان جوین که خانواده عصمت علیه السلام در راه خدا می دهند، چندین آیه خدای تعالی در مدح آنها فرو می فرستد(74) جاهل گمان می کند دو سه روز گرسنگی و غذای خود را به فقران دادن امر مهمی است. با این که صورت این قبیل اعمال از هر کس می شود صادر می شود و چیز مهمی نیست، اهمیت آن به واسطه قصد خالص و نیّت صادقانه است.(75)

* * *

ورود چندین آیه شریفه از سوره مبارکه «هَلْ اَتی» در مدح علی علیه السلام ، و اهل بیت طاهرینش علیهم السلام ، به واسطه چند قرص نان و ایثار آنها نبوده، بلکه برای جهات باطنیّه و نورانیّت صورت عمل بوده، چنانچه در آیه شریفه اشاره ای به آن فرموده، آنجا که فرماید: «اِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّه لانُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکوُرا»(76) بلکه یک ضربت علی علیه السلام ، که افضل از عبادت ثقلین می باشد(77) نه به واسطه همان صورت دنیایی عمل بوده که کسی دیگر اگر آن ضربت را زده بود باز افضل بود، گرچه به ملاحظه موقعیت مقابله کفر و اسلام خیلی انجام این عمل مهم بوده که شاید شیرازه لشکر اسلام از هم پاشیده می شد، ولی عمده فضیلت و کمال عمل آن حضرت به واسطه حقیقت خلوص و حضور قلب آن حضرت بوده در انجام این وظیفه الهیّه. و لهذا مشهور است که وقتی غضب بر آن حضرت مستولی شد به واسطه جسارت آن ملعون، از کشتن او خودداری فرمود تا آنکه عمل به هیچ وجه شایبه انیت و جنبه یلی الخلقی نداشته باشد؛ با آنکه غضب آن ولیّ اللّه مطلق غضب الهی بود، ولی باز عمل را خالص فرمود از توجه به کثرت، و یکسره خود را فانی در حقّ فرمود و عمل به دست حقّ واقع شد، و چنین عمل در میزان سنجش بر نیاید و مقابلت چیزی با آن نکند.(78)

* * *

اخلاص

خداوند چند آیه برای چند قرص نان که حضرت امیر علیه السلام ، و عایله اش صدقه دادند، چندین آیه، چند آیه نازل فرمود. این آیات برای قرص نان نیست، این آیات برای اخلاص، برای آنکه برای خدا بود.(79)

27/2/58

* * *

به حسب نقل وقتی که حضرت امیر علیه السلام ، غلبه کرد بر یک دشمن و او تُف انداخت به صورت امیرالمومنین، پاک کرد. گفته می شود که آمدند بعد او را از بین بردند و از ایشان سوال شد. گفت ترسیدم که برای خدا نباشد، برای این باشد که او به من اهانت کرده. اهانت را، اهانت به یک موجودی که هر که او را اهانت کند واجب القتل است، هر که به رسول خدا اهانت کند، هر که به ائمه خدا اهانت کند واجب القتل است، در عین حال برای اینکه خودش بوده و حقی برای خودش بوده و می خواسته که خالص باشد این کاری را که می فرماید. تحمل کرد تا اینکه مبادا یک وقت یک خللی در قصد واقع بشود.(80)

2/4/58

* * *

آن صاحب منبر حقیقی که حضرت امیر علیه السلام ، هست باشد که هر چه می گفت از قلب الهی سرچشمه می گرفت «ضربه علی یوم الخندق کافضل من کذا...»(81) این نه اینکه مسئله این بود که تمام کفر با تمام اسلام مقابله کردند، از این جهت شده است. ما اگر فرض می کردیم که غیر حضرت امیر همین ضربه را زده بود و همان شکست را هم داده بود، باز اصلاً معلوم نبود که یک فضیلتی داشته باشد تا فضیلتش از نماز انبیا هم بالاتر باشد. این ضربه ضربتی بود که از روح امیرالمومنین سرچشمه گرفته بود. همه ایامی که ضربت می زد، فضیلتش بالاتر از همه بود، برای اینکه قلب، قلب الهی بود. قلبی بود که غیر از خدا در او راه نداشت. ضربتی که از آن قلب سرچشمه بگیرد، تصمیمی که از آن قلب سرچشمه بگیرد، این ارزشش همان است که فرموده است افضل از همه چیزهایی که در عالم واقع شده است.(82)

17/4/58

* * *

ضربه، ضربه تربیتی باشد «ضربهُ علیٍّ یَوْمَ الخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِباده الثَّقَلَیْن»(83) این روایتی است از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ضربه، یک ضربه یک دست بالا بردن و فرود آوردن و یک نفر آدم را سر آن خندق کشتن. البته از جهت سیاسی چون که این ضربه، ضربه ای بود که اسلام را از شر کفار نجات داد، ولی از آن جهت، جهت معنویش است، این دست بالا می رود و پایین می آید. یک وقت آدم خیال می کند منم که این کار را می کنم، من بودم که این کردم، من بودم که اینجور کردم. این شیطان است و یک وقت این را قدرت خدا می داند، خودش را هیچ می داند، برای خودش چیزی قایل نیست. این دست را از خدا می داند، شمشیر را هم از خدا می داند.(84)

15/4/59

* * *

شمشیر علی بن ابیطالب علیه السلام ، و فرود آوردن شمشیر و به دشمن آن شمشیر را ضربه زدن و او را کشتن، این امری است که در همه جا واقع می شود و بسیاری از اشخاص این اعمال را کرده اند و می کنند. ارزش به اینها نیست، ارزش به آن است که در قلب علی بن ابیطالب چه می گذشته است و مرتبه اخلاص او چه اندازه بوده است.

آن مرتبه اخلاص است که یک ضربت را با عبادت ثقلین، عبادت جن و انس مقابل کرده است.(85)

28/1/61

* * *

حضرت امیر علیه السلام ، در راس زهاد حکومت می کرد، ولی حکومت برای خودش نبود، بلکه هر چه کوشش می کرد برای اسلام بود.(86)

29/6/62

* * *

صورت عمل میزان نیست، آن چیزی که میزان است انگیزه عمل است؛ معنای عمل است، دوتاست عمل. در صورت مثل هم هستند. شمشیری که در دست حضرت امیر علیه السلام ، است فرود می آید و فرض کنید که عمروبن عبدود را می کشد. این صورت عمل با صورت عمل دیگری که شمشیر دستش هست و یک کس دیگر را می کشد، صورت، یک صورت است. هر دو شمشیری است و در دستی است و فرود می آید و یک کسی را می کشد. لکن آنی که او را با عبادت ثقلین افضل دانسته اند برای آن انگیزه عمل است. برای آن معنایی است که در آن عمل است نه برای این صورت عمل است. انگیزه عمل که این عمل را به آنجا می رساند که «لایوازی عباده ثقلین». انگیزه عمل است، که چند تا قرص نان جو را که اهل بیت علیهم السلام ، به فقیر و اسیر و چه می دهند در قرآن چند آیه برای او می آید. آن چیزی که هست این است که انگیزه عمل الهی است، وقتی الهی شد جبرانش الهی است.(87)

15/8/62

* * *

برای خدا حکومت کنید، همان حکومتی که انبیا می کردند. خوب، موسی هم حاکم بود، پیغمبر هم حاکم بود، علی هم حاکم بود.(88)

19/9/64

* * *

امیرالمومنین علیه السلام ، تمام دنیا پیشش هیچ بوده. من گاهی فکر می کردم که حضرت امیر و همینطور در بین انبیا هم همین طور، در بین ائمه هم همین طور، گاهی از خودشان تعریف می کنند، این چیه؟ این مبداش همانی است که خدای تبارک و تعالی به آدم گفت، وادارش کرد به این که آن اسمایی را که خدا به او تعلیم کرده است، امر بهش کرد که باید بگویی. اگر این امر را نکرده بود آدم نمی گفت. اینها مامورند که چون مقام، مقام بزرگی است به مردم معرفی کنند این مقام را برای تبعیت مردم، نه برای این که می خواهند خودشان را چه بکنند. حضرت امیر که در بسیاری از جاها از خودش تعریف می کند که من اعتنای به دنیا ندارم، او مامور است این را بگوید، بهش هم سخت است... این که در لسان ائمه می بینید که از خودشان تعریف می کنند گاهی، این یک الزامی است که از طرف غیب / بر آن شده است / بر آنها شده است که باید این کار را بکنید، مردم طبیب را بشناسند.(89)

23/12/65

* * *

حضرت امیر که می فرماید که من، قسم می خورد به این که اگر همه دنیا و چه را به من بدهند، من ظلم حتی به آن طور نمی کنم، این وادار شده است از طرف خدای تبارک و تعالی به این که این را بگوید تا مقام معلوم بشود، مردم تبعیت کنند. مثل همان طبیب می ماند، نمی خواهد خودنمایی کند مثل امثال ماها که اگر فرض کنید یک شعری بلد هستیم می خواهیم خودنمایی کنیم که من آنم که شعر گفتم، اگر یک درسی خواندیم خودنمایی کنیم که من آنم که درس خواندم، او می خواهد هدایت کند مردم را به راهی که غیر از این نمی شود و لهذا در عین حالی که برایش مشکل است، می گوید.(90)

23/12/65

* * *

پارسایی

در عهد حضرت امیرالمومنین علیه السلام طرز حکومت اصلاح شده و رویه و اسلوب حکومت صالح بود. آن حضرت با اینکه بر کشور پهناوری حکومت می کرد، که ایران و مصر و حجاز و یمن از استانهای آن بود، طوری زندگی می کرد که یک طلبه فقیر هم نمی تواند زندگی کند. به حسب نقل، وقتی که دو پیراهن خرید، یکی را که بهتر بود به قنبر (مستخدم خود) داد؛ و پیراهن دیگر را که آستینش بلند بود برای خود برداشت و زیادی آستین را پاره کرد. پیراهن آستین پاره را بر تن کرد. در صورتی که بر کشور بزرگ و پرجمعیت و پر درآمدی فرمانروایی می کرد.(91)

* * *

حاکمی که از طرف خدای تبارک و تعالی تعیین شد از برای امت، آن شخصی بود که وقتی که به حکومت رسید، وقتی که با او جمع شدند و بیعت کردند، بعد از آن خرابکاریهایی که شده بود تا آن روز و بعد از آن مصیبتهایی که برای اسلام پیش آوردند و تا حالا هم فساد آن باقی مانده است، آن شخصی بود که وقتی که به حکومت رسید در حال حکومتش زندگیش از جمیع زندگی امثال ماها و شماها طلاب علوم دینیه یا امثال این بقالها و این کاسبها، زندگی او پست تر بود، یک تکه نان جو بود که در آخر عمر مبارکشان (از قراری که گفته شده است) از بس خشک بود حضرت با دستشان نمی توانستند بشکنند، با زانو می شکستند آن نان را و با آب تناول می کردند. این حکومت اسلام بود. می فرمود که (به طوری که نقل شده است) من می ترسم که در یکی از حوالی مملکت من یک وقت یک گرسنه ای باشد، یک وقت باشد که گرسنه در کار باشد، چطور من بخوابم سیر و رعیت من یک نفرشان ولو در بعضی از اجزاء مملکت، اینها گرسنه باشند.(92)

30/3/50

* * *

جشن برای آنی باید بگیرند که وقتی که احتمال این را می دهد که در آخر مملکت یک گرسنه ای باشد، به خودش گرسنگی می دهد. کسی که کنار مسجد، دارالاماره اش و دکه القضای او، همین مسجد کوفه، یک گوشه ای از مسجد کوفه، دکه القضاء او در آن هست و روی زمین می نشیند و «یا کل کما یا کل العبید و یمشی کما یمشی العبید».(93) وقتی هم پیراهن گیرش می آید پیراهن نو را به قنبر می دهد، پیراهن کهنه را خودش بر می دارد و آستینش هم که بلند داشت پاره می کند همانطور می پوشد و می رود خطبه می خواند. یک مملکتی هم دارد که ده مقابل مملکت ایران است، این جشن دارد.(94)

6/3/50

* * *

امیرالمومنین که خلیفه صحیح پیغمبر است شما ببینید که چه جور زندگی این داشته است. سلطان بوده است و سلطنتش تقریبا یک دامنه بسیار وسیع، چندین مقابل ایران از حجاز گرفته تا برود آفریقا، کذا، همه جاها را این سلطنت داشته است، آن وقت زندگیش را ببینید چه هست که روزش چه جوری می گذشته، شبش چه جوری زندگی می گذشته، چه وضعی داشته است، عبادتش چه جوری بوده است، توجهش به مردم چه جوری بوده است، با ضعفا چه جوری بوده است. غصه می خورد که مبادا من نان جو می خورم، می ترسم که یک نفری در سر حد کذا، در یمامه، در کجا، یک وقتی کم داشته باشد، کم خوراک داشته باشد.(95)

30/7/57

* * *

دستگاه بارگاهش این مسجد است، توی این مسجد می آید می نشیند، همه می آیند حرفهایشان را به او می زنند، از مسجد هم لشکر درست می کند و می فرستد به این طرف و آن طرف برای عرض می کنم پیشرفت اسلام، لکن زندگیش همین است که عرض کردم که یک پوست هست.(96)

29/6/62

* * *

حضرت امیر با سلطنت (جسارت است که من سلطنت به ایشان بگویم) با خلافت چندین مملکتی که ایران یکی از آنها، حجاز یکی از آنها، نمی دانم عراق یکی از آنها، اردن یکی از آنها، مصر یکی از آنها، این یک همچو دامنه ای آن وقت داشته سلطنت ایشان، با این دامنه سلطنت، زندگی خودش را ببینیم که آیا این غمخوار ملت است یا آنهایی که اینها می گویند؟ مقایسه بکنید و زندگیشان را در تاریخ ببینید. آن چیزی که نقل می کنند، یک پوستی ایشان داشته است، یک پوست گوسفندی داشته، شبها خودش و عیالش رویش می خوابیده اند، روز هم این را می گذاشتند آنجا برای شترشان علف می ریختند. این زندگی حضرت امیر. در عمرش شاید یک دفعه یک نان سیر نخورده باشد. این وضع خوراک حضرت امیر که در آن چیز [کیسه] را (بر حسب نقل) مهر می کرده است، آنجایی که توی آن نان جو بوده است مهر می کرده که مبادا اینها باز کنند و یک چیز دیگر توی آن بریزند (یک چربی، یک چیزی که این مثلاً به حسب ترحمی که فرزندانش می خواستند به پدر بکنند و زینب مثلاً می خواسته به پدر بکند، چیزی داخل این بکند) مهر می کرده که دست نخورده باشد. این خوراک حضرت امیر علیه السلام ، بود.

آن شبی که شب فوت ایشان است، شب ضربت خوردن ایشان هست، آن شب میهمان ام کلثوم می گویند بوده است. وقتی که برایش غذا می آورند، ایشان غذا برای افطار می آورد، می بیند که نمک آورده و شیر، می گوید تو چه وقت دیدی من دو تا خورش داشته باشم؟ یکیش را بردار، می گویند که رفته است نمک را بردارد، گفته است به جان من شیر را بردار، دو لقمه نمک دست برد و خورد. این حکومت ماست، حکومت اسلام است، حاکم اسلام است.(97)

8/8/57

* * *

حضرت امیر که سلطنش بیشتر از چند مقابل ایران بوده، سفره اش چی بوده؟ یک ظرفی بوده که توی آن نانهای جو بوده و سرش را هم مهر می کرده که مبادا دخترش مثلاً یا پسرش ترحم کنند و توی این یک چیزی بریزند، یک چربی، یک روغنی که یک خرده نرم بشود، سرش را مهر می کرده که دست به آن نزنند. وقتی می خورده این نان خشک خوراک این امپراتور بوده که از مملکت ایران بیشتر تحت امپراتوریش بوده است.

14/8/57

* * *

حاکم دوم که دیگر توسعه حکومتش سرتاسر شرق را گرفته بود و تا اروپا هم رفته بود تقریبا آن هم آن حاکم که زندگیش یک پوست داشت، آنجا شبها روی آن دوتایی زن و شوهر می خوابیدند که حضرت امیر باشد و فاطمه زهرا علیهاالسلام ، و روزها علف شتر را روی آن می ریختند که علف بخورد آن.(98)

17/8/57

* * *

آن کسی که در راس بود، در زندگی از همه افراد پایین تر بود، شاید در یمامه، شاید در سرحدات یک نفر باشد که گرسنه باشد، یک نفر باشد که درست نتواند زندگی خوب بکند، بنابراین من اینجا که هستم باید زندگیم این باشد، یعنی یک لقمه نان با یک قدری نمک. این حکومت ما بود.(99)

15/12/57

* * *

بهترین حاکمی که در اسلام بعد از رسول اللّه پیدا شد، حضرت امیر علیه السلام ، بود و مع الاسف حکومت کوتاهی داشت و ما وقتی که سیره ایشان را در عمل از تاریخ اخذ بکنیم و فرمایشات ایشان را در خطبه ها، در نامه ها اخذ بکنیم و رفتار ایشان را با رعیت و همین طور رفتار رعیت با او، رفتار استاندارهایی که می فرستادند در اطراف، یک مملکت بسیار بزرگ بود دیگر، حجاز و مصر و ایران و عراق و سوریه و یک مقدار از اروپا و اینها همه تحت سیطره بودند و وقتی که می فرستادند سفارشهایی که می کردند نسبت به اینکه چه جور باید رفتار بکنید و چه جور هم رفتار می کردند آنها و مردم با آنها چه وضعی داشتند، اینها همه در تاریخ هست. زندگی خود امیرالمومنین که معروف است که... یک آدم متعارف نمی تواند آن طور زندگی کند. حتی اشکال کرده بودند که خوب شما اگر زندگیت این است، پس چرا همچه قوی هستید؟ در یک جایی می فرمایند که این درختهایی که در بیابان پیدا می شود، هم چوبش محکمتر است، هم آتشش قوی تر است، برای اینکه آب کم خورده است. این طور نیست که هر کس زیاد خورد و چرب خورد و شیرین خورد، این یک آدم قوی بشود، بلکه شاید بسیاری از این غذاها خصوصا این غذاهای غیر عادی برای انسان شاید سستی و ضعف و اینها هم می آورد. در هر صورت در زندگیش وقتی که انسان می بیند که یک پوستی بوده است (این طور نقل می کنند) که شبها این پوست را می انداختند و خودشان با حضرت فاطمه علیهاالسلام ، رویش می خوابیدند و روزها همین پوست را علوفه رویش می ریختند. برای شترشان. و در خوراک هم کسی نمی توانست آن طور زندگی بکند. هیچ کس همچو زندگی ای و خودشان هم می فرمایند شماها نمی توانید، لکن در تقوا و در ورع با من اجتهاد کنید، با من موافقت کنید. وضع حکومت این طوری بود و این طور خاضع در مقابل قانون، رئیس یک ملت که توسعه ریاستش این قدر زیاد بود و قدرت ارتشش آنطور خاضع در مقابل قانون که وقتی قاضی ای که خودش نصب کرده او را دعوت می کند که یک کسی ادعائی داشته یا ایشان ادعا داشتند که راجع به یک زرهی، یهودی هم بوده آن طرف، وقتی که (به حسب نقل) قاضی ایشان را احضار می کند (همان قاضی که خودش نصب کرده) تشریف می برند. وقتی قاضی می گوید یا اباالحسن، می گوید نه، باید من و او را علی السواء حساب بکنی. قاضی باید نظرش به هر دو علی السواء باشد و مرا با کینه که یک احترام است، اسم نبر، یا علی بگو: و وقتی هم که قاضی رسیدگی می کند و حکم بر ضد حضرت امیر می دهد، حق می دهد، منتهی یهودی می آید ایمان می آورد، اسلام می آورد، می بیند که اسلام این است وضع معاشرتشان با مردم، وضع زندگیشان، وضع عدالتشان، رسیدگیشان به فقرا و معروف است و دیگر تاریخ هم هست که خانه هایی بوده است که مطلع نبودند که کی می آید برایشان چیز می آورد، ایشان می بردند و در یک جایی که رفتند و بچه ها وقتی که می رفتند گریه می کردند و ایشان وارد شده بود و به آنها غذا داد و تلطف کرد و اینها بعدش شروع کردند یک صدایی مثل صدای شتر که بچه ها را بخندانند. گفتند: «من وقتی آمدم این بچه ها گریه می کردند دلم می خواهد حالا که می روم بخندند بچه ها.» این یک حاکمی است که توسعه حکومتش از حجاز تا مصر تا ایران تا آفریقا تا همه اینها بوده است.(100)

31/3/58

* * *

همان که بعد از اینکه مقام ریاست داشت، به حسب اصطلاح شما تمام ایران و عراق و مصر و جاهای دیگر در زیر سلطه او بود، رفتارش با مردم آنطور بود که هیچ کس نمی تواند آن رفتار را داشته باشد. در خطبه جمعه، گاهی که یک وقتی که در خطبه جمعه آمده بودند و منبر بودند، دامنشان را حرکت می دادند برای اینکه پیراهن را شسته بودند و پیراهن عوضی نداشتند.(101)

7/10/59

* * *

دوم شخص اسلام علی بن ابیطالب علیه السلام ، ایشان خودش یک کارگر بوده، یعنی قنات حفر می کرده، می رفته است قنات می کنده است آب بیرون می آورده، لکن برای خودش نه، بعد از آنکه بیرون می آمده وقف می کرده برای مستمندان. برای آنها یک نفر کارگر بوده است که برای اعاشه خودش هم کار می کرده و در عین حالی که آنطور قناتها را (چندین قنات از ایشان هست) کنده با دست خودش و همان روز (به حسب نقل) همان روزی که بیعت به امامت کردند برای او، به خلافت، وقتی بیعت تمام شد. همان روز بیل و کلنگ خودش را برداشت دنبال کار... این دو نفر شخص اول اسلام که کارشان باید سرمشق باشد برای همه ما.(102)

11/2/61

* * *

فروتنی

حاکم اسلام مثل حاکمهای دیگر از قبیل سلاطین یا روسای جمهوری نیست. حاکم اسلام، حاکمی است که در بین مردم، در همان مسجد کوچک مدینه می آمد و به حرفهای مردم گوش می کرد و آنهایی که مقدرات مملکن دستشان بود، مثل سایر طبقات مردم در مسجد اجتماع می کردند و اجتماعشان به صورتی بود که کسی که از خارج می آمد نمی فهمید که کی رئیس مملکت است و کی صاحب منصب است و چه کسانی مردم عادی هستند. لباس، همان لباس مردم، معاشرت، همان معاشرت مردم و برای اجرای عدالت طوری بود که اگر چنانچه یک نفر از پایین ترین افراد ملت، بر شخص اول مملکت ادعایی داشت و پیش قاضی می رفت، قاضی شخص اول مملکت را احضار می کرد و او هم حاضر می شد.(103)

18/8/57

* * *

ما یک کسی را می خواهیم که (البته نمی شود، اینکه من می گویم می خواهیم، شبیه است آنهم نه شبیه نزدیک، شبیه بسیار دور) مثل حضرت علی علیه السلام ، باشد که زمان سلطنش (استغفراللّه که سلطنت می گویم) امارت او، امارت شرعیه اش، خلافتش که آنقدر طول و عرض داشت، حجاز و مصر و عراق و ایران و نمی دانم همه اینها را داشت، آن وقت پا می شد، خودش راه می افتاد در خانه این زن و آن زن، بعد از اینکه خانه یک زنی رفت (به حسب این طوری که تاریخ نقل می کند و آقایان نقل می کنند) و دلجویی کرد و بچه هایش را چه کرد، بعد کاری می کند که این بچه کوچکها بخندند. یک کاری که آدمهای متعارف عادی نمی توانند. یک ماورءالطبیعت این کار را می تواند بکند. یک صدایی در می آورد که این بچه می خندد. می گوید اینها داشتند گریه می کردند می خواستم با خنده اینها از خانه بیرون بیایم.(104)

1/11/57

* * *

حضرت امیر علیه السلام ، آن وقت که حکومت یک مملکتی بود که چندین مقابل ایران بود، مصر بود، حجاز بود، عراق بود، ایران بود، سوریه بود عرض کنم یمن بود، همه اینها تحت سیطره او بود، مثل سایر مردم می آمد با مردم می نشست، معاشرت می کرد برای اینکه از مردم نمی ترسید، ظلم نکرده بود به مردم تا بترسد، خلافی نکرده بود که از مردم بترسد، برای مردم بود، مردم او را حامی خودشان می دانستند.(105)

12/4/58

* * *

درست مثل صدر اسلام، اطاعت بدون هیچ اغماض باید باشد و محبت و دوستی و برادری هم باید باشد. حضرت امیر علیه السلام ، رئیس کل قوا بودند ولی نسبت به سایر افراد ارتش اسلام هم عطوفت داشتند.(106)

25/2/59

* * *

حضرت امیر هم با اینکه ده مقابل او(107) سعه مملکتش بود، در خیابانها آنطوری، در کوچه و بازار آنطور، خوب، در کوچه و بازار مثل یک آدمی می آمد که نمی شناختندش بعضیها.(108)

20/6/59

* * *

الگوی مسلمین

شما که داعیه پیروی از حضرت امیرالمومنین علیه السلام دارید، لااقل در زندگی آن مرد بزرگ کمی مطالعه کنید، ببینید واقعا هیچ گونه پیروی و مشایعتی از آن حضرت می کنید؟ آیااز زهد، تقوا، زندگی ساده و بی آلایش آن حضرت چیزی می دانید و به کار می بندید؟ آیا از مبارزات آن بزرگوار با ظلم و بیدادگری و امتیازات طبقاتی، و دفاع و پشتیبانی بی دریغی که از مظلومین و ستمدیدگان می کرد و دستگیریهایی که از طبقات محروم و رنجدیده اجتماع می نمود چیزی می فهمید؟(109)

* * *

حضرت امیر علیه السلام ، در عین حالی که نمازش آن طوری بود، در عین حالی که عبادش آن طور بود، شمشیرش هم آن طور بود، در عین حالی که بسط علم و توحید می کرد و یک مثل نهج البلاغه را گذاشت برای ما، در عین حال جنگ می کرد، در عین حال شمشیر می کشید، در عین حال که زاهد بود، در عین حال قوی و قدرتمند بود، جنگجو بود، اینها با هم باید باشند.(110)

16/12/57

* * *

او یک موجودی بوده، معجزه ای، جمع مابین تضاد، جمع بین همه ضدها را کرده بود. یک آدم در قدرت آن طور که به حسب نقل از این طرف می زد دو تا می کرد، در جنگ می زد می کشت تمام کسانی که بر ضد اسلام بودند. از آن طرف یک آدم زاهد، یک آدم عابد تا صبح بنشیند نماز بخواند. آدم زاهد و عابد اهل جنگ نیست، آدم جنگجو هم بیشترش اهل زهد و تقوا و امثال ذلک نیست، جمع می کرده او بین همه. ماها نمی توانیم، اما می توانیم که اقتدا کنیم به او تا حدودی. می توانیم رسیدگی کنیم به فقرای مملکتمان، به ضعفایمان.(111)

10/3/58

* * *

آن خلیفه به حق خدا بود و شماها باید به او اقتدا بکنید. همه ما باید اقتدا بکنیم. البته هیچ کدام طاقت نداریم مثل او باشیم لکن اینقدر که اگر نامه ما را بردند، آنجا بگویند اینها هم شیعه هستند، اینها هم تابع اند.(112)

26/4/58

* * *

اسلام و پیغمبر اسلام و اولیای اسلام با تمام قداست این مسائل را داشتند، تمام قداست و الوهیت محفوظ بوده است، مع ذلک می رفتند و اشخاصی که برخلاف مسیر انسانیت هستند آنها را دفع می کردند و سیاست مملکت را حفظ می کردند و منافات با قداست هم نداشتند، یعنی ما روحانیون قداستشان از حضرت امیر زیادتر باشد؟ اینها ادعا دارند، یا او را قداست برایش قایل نیستند؟ این منطق این است که شما قداستتان را حفظ کنید و کار نداشته باشید دیگر به حکومت و به جریان سیاست مملکت. خوب اینها می خواهند بگویند پیغمبر اسلام و حضرت امیر علیه السلام ، قداست خودشان را حفظ نکرده بودند؟ برای اینکه آنها کار داشتند، نمی توانند بگویند آنها کار نداشتند. حضرت امیر والی می فرستاد او، خود پیغمبر هم همینطور والی می فرستاد آن طرف و آن طرف، جنگ می کردند با کذا و سیاست مملکت دست خود آنها بود. این آدمی که می گوید که بگذارید روحانیت قداست خودش را حفظ کند، منطقش این است که امیرالمومنین هم قداست نداشت، برای اینکه این داخل شد در امور مملکتی و اینها، خود پیغمبر هم که نداشت.(113)

30/6/58

* * *

ما باید پیرو یک چنین انسان کاملی باشیم که در همه ابعاد متخصصن برای ایشان تواضع می کنند. در هر بعدی اگر کسی بخواهد مَثَل بزند، به ایشان مَثَل می زند. در بعد زهد و علم، و در بعد رحمت به مستضعفین و مستمندان، و در بعد جنگ و شجاعت، و خلاصه در همه ابعاد به ایشان مَثَل زده می شود. و در حقیقت یک موجود هزار بعدی است و ما باید تابع یک همچو فردی باشیم؛ هر چند که کسی نمی تواند حتی یک هزارم هم شبیه ایشان باشد، لکن به آن اندازه ای که می توانیم باید از ایشان تبعیت کنیم، از تعهدی که به اسلام داشت و از اینکه همه چیزش را برای اسلام داد.(114)

6/2/62