معتکف گشتم از این پَس بدر پیر مُغان

‏دست آن شیخ ببوسید که تکفیرم کرد‏
مُحتسب را بنوازید که زنجیرم کرد‏
معتکف گشتم از این پَس به در پیر مُغان
‏که به یک جُرعه می از هر دو جهان سیرم کرد‏
آب کوثر نخورم منّت رضوان نَبرم
‏پرتو روی تو ای دوست جهانگیرم کرد‏
دل دَرویش بدست آر که از سرّ اَلست‏
‏پَرده برداشته آگاه ز تقدیرم کرد‏
پیر میخانه بنازم که بسرپنجۀ خویش
فانیم کرده عَدم کرده و تسخیرم کرد‏
خادم دَرگه پیرم که ز دلجوئی خود‏
غافِل از خویش نمود و زبر و زیرم کرد

دریافت طرحدریافت استوری طرح
اشتراک معتکف گشتم از این پَس بدر پیر مُغان
کلیدواژه:
امام خمینیشعرامام رضا (ع)دیوان اماماشعار امامدیوان اشعار