قبله ما، غرب شده بود

سخنرانی در جمع اساتید دانشگاه تهران (ویژگیهای انقلاب اسلامی)
۱۴ دی ۱۳۵۸/ ۱۵ صفر ۱۴۰۰
خودباختگی,
قبله ما، غرب شده بود

آتاتورك عكسش‌ را، عكسش را من در آن وقت كه در تركيه بودم، من مجسمه‌اش را ديدم كه مجسمه‌اش اين بود، دستش را اين طور دراز كرده بود. گفتند آنهايى كه آنجا بودند، كه دستش را طرف غرب دراز كرده است و مى‌گويد كه همه چيز از آنجا بايد باشد. و يكى از به اصطلاح دانشمندان ما كه در زمان سابق بود و بعد هم فوت شد، او در ايران گفته بود كه ما تا همه چيزمان انگليسى نشود نمى‌توانيم درست كنيم خودمان را. «1» يك همچو مغزهايى كه همه چيز را از آنجا مى‌دانند. و مع الأسف دامن‌زدند تمام تبليغاتى كه بوده است در عرض اين سالهاى طولانى، دامن‌زدند به اينكه به ما باور بدهند- به ما- و تحميل كنند به ما كه خودمان آدم نيستيم. تحميل كردند به ما، تا يكى دلش درد مى‌گيرد برود اروپا. يكى مى‌خواهد چند تا كلمه چيزى ياد بگيرد برو اروپا. شما اگر اينهايى كه رفتند اروپا و تحصيل به خيال خودشان كردند بياوريد با آن كسى كه صحيح در اينجا تحصيل كرده باشد، البته اينجا هم تحصيل صحيحى براى ما درست نكردند، اگر مقايسه كنيد مى‌بينيد كه اينكه رفته اروپا، رفته تفريح بكند، رفته كاغذ بگيرد بيايد اينجا، تحميل مردم بشود، اجازه بگيرد؛ اجازه تحميل به مردم. اين ديپلمى را كه به جوانهاى ما مى‌دهند خيلى آسانتر و زودتر است از آنكه به خودشان مى‌دهند. براى اينكه خودشان مى‌خواهند دانشمند بشوند، ما را مى‌خواهند نگذارند. ما را همچو كردند كه هر چه هست از آنجاست و خودتان هيچ چيز نيستيد.
اين را بايد به خودمان اثبات كنيم كه ما هم آدميم. كه ما هم هستيم در دنيا. كه شرق هم يك جايى است. همه‌اش غرب نيست. شرق هم يك جايى است كه خزائنش بيشتر از همه جا و متفكرينش بيشتر از همه جا بوده است. تا آن وقتى كه ما را اسير كردند، طب از شرق رفته به غرب، تمدن از شرق رفته به غرب، لكن مع الأسف قضايا چه شده است، و دسته‌بنديها چه جور بوده، و تبليغات چه بوده است كه ما را به عقب زدند، به طورى كه ما ديگر خودمان را هيچ مى‌دانيم. اين را كراراً من گفتم. فاستونى را در كارخانه اصفهان مى‌بافند، پشتش مى‌زنند انگليسى! براى اينكه تا انگليسى نباشد بازار هم نمى‌خرد آن را. من و شما هم نمى‌خريم. بايد انگليسى باشد تا بخريد. خيابانهاى ما اگر بخواهد [رونق داشته‌] باشد، خيابان روزولت «1»؛ آن روزولتى كه ما را به اين مصيبت نشاند و آمدند اين مرد را، به قولى كه خودش گفت: «صلاح ديدند كه من باشم اينجا». و خدا لعنتشان كند كه همچو صلاحديدى را كردند. باز خيابان بايد خيابان روزولت، خيابان چرچيل، خيابان كذا. شما برويد بگرديد در همه خيابانهاى غرب. من كه نمى‌دانم، اما من گمان ندارم كه اسم يكى از سلاطين ما مثلًا ... در آنجا باشد، مگر اينكه بخواهند بازى بدهند ما را.