فرض کردیم که این یک نفر یک جا یک جمعی با او هم عقیده شدند و با هم در یک مقصدی شرکت کردند لکن سایر افرادی که در جامعه هست با این یا همفکر نباشند، و بدتر اینکه فکر مخالف داشته باشند، اگر همفکر نباشند و به آنها کاری نداشته باشند، این یک قدرتی است که از آن کارهای محدودی میآید، کارهای کمی از آن میآید؛ برای اینکه خودش به واسطه این اتصالی که افراد به هم پیدا کردهاند یک قدرتی پیدا کرده است، چون مزاحم هم ندارد از این جهت یک کارهایی را میتواند انجام بدهد اما اگر بنا شد که یک جمعیت دیگری باشند که با این مخالف باشند در این راهی که دارد میرود، آنها از این راه میخواهند بروند، اینها مزاحمت میکنند؛ به واسطه این مزاحمتی که واقع میشود، کارها خنثی میشود؛ یعنی نه او به مقصد خودش میرسد و نه این جمعیت به مقصد خودشان میرسند. اگر میخواست این به همان مقصد جزئی خودش برسد، مزاحم باید نباشد در کار. اگر شما بخواهید از اینجا بروید تا مثلًا بیرون این شهر، اگر یک مزاحمی نباشد میتوانید بروید؛ اما اگر مقابل شما یک مزاحمی، یک سیلی باشد، یک کوهی باشد، مزاحم باشد، نمیتوانید بروید.