ایران وقتی که یک جمعیت سی و چند میلیونی، به حَسَب آن طوری که حالا میگویند یک جمعیت 35 میلیونی، «۱» اگر بنا باشد 35 میلیون یک نفر یک نفر باشند اینها، 35 میلیون یک نفر یک نفر، کار یک نفر، یک نفری میتوانند بکنند، کار اجتماعی نمیتوانند بکنند؛ برای اینکه ربطی به هم ندارند. حالا که با هم مجتمع شدند و یک- مثلًا فرض کنید- جامعهای تشکیل شده است از آنها، در همین متن جامعه ایجاد اختلاف میکنند و افراد را که با هم میخواهند مجتمع بشوند، نمیگذارند. مسلکهای مختلف؛ این احزابی که میبینید که در ایران- حالا ما صحبتمان سر ایران است- این احزابی که از اول مثلًا شاید از مشروطه به این طرف، این احزاب پیدا شده باشد، این احزاب مختلفه خیال نکنید که مِنْ بابِ اتفاق یک دستهای با هم جمع شدند و حزبی تشکیل دادند، این با یک نقشه شیطانی [بوده]؛ قدرتهای بزرگ برای اینکه ایران را نگذارند با هم [متحد] بشوند، یک حزب درست کرده اسمش را این گذاشته، یک حزب درست کرده اسمش را آن گذاشته؛ این حزب با آن دشمن است، آن حزب با این دشمن است. احزاب در بطن این جامعه درست کردهاند، جبهههای مختلف درست کردهاند، و این احزاب و جبهههای مختلف هم، این طور نیست که آن کار خودش را بکند و راه خودش را برود به آن کار نداشته باشد؛