تکلیف
اگر می گفتند روح الله، پیشقدم می شدم
ما که نمی خواهیم شاه بشویم
هرگاه او را می دید، نصیحت می کرد
به حسب وظیفه کارم را شروع کردم
می خواهم به وظیفه عمل کنم
والله تکلیف است
اگر بفهمم مساله ای پیش آمده
موظفیم انجام وظیفه کنیم
نمی توانم ساکت بنشینم
نمی شود ساکت بود
دست از تکلیف برنمی دارم
فرودگاه به فرودگاه می روم
نباید مایوس شویم
اگر هیچکس توجه نکند
گذرنامه ام را بیاور
هر کجا بروم، حرفم را می زنم
وظیفه ما عمل به احکام الهی است
اگر هیچکس نگوید، من می گویم
نزد خدا چه جوابی بدهم؟
به تکلیف شرعی ام می پردازم
اگر بناست کسی دست از کار بکشد
اگر ما استراحت کنیم
مساله اسلام است
در قبال مردم ایران تعهد دارم
چنین چیزی را نمی پذیرم
از عراق خارج می شوم
به نجف و کربلا نچسبیده ام
کاری به هیاهو ندارم
با یک اشاره تمام می شود
مردم به اسلام رای دادند
سعی کنید مطالعه داشته باشید
در زمان امام زمان هم، مفاسد هست!
فوراً او را اعزام کنید
برای آن نامه که نوشتم چه کردید؟
در مراسم تشییع شهدا حضور داشتند
بروید تحقیق کنید
من با این مردم کار دارم
همیشه به فکر مستضعفین بودند
خانه از پای بست ویران است
مردم درد ما را نمی توانند بفهمند
ما تکلیف خود را ادا می کنیم
خدمت سربازی را انجام دهید بعد آخوند بشوید
الآن در مملکت شما زلزله آمده
حتی به جمعیت های فرهنگی نامه نوشتند
نقش امام در تحریک مراجع
شما خیلی زودباور هستید
شما در فرانسه بمانید
به کارتان ادامه بدهید
باید مقاومت کنید
قضیه را عادی تلقی می کردند
فکر تغییر رژیم [شاه] را زنده نگه دارند
باید به مردم آگاهی بدهید
همین جملات کافی است
تمام نامه ها را خودشان نوشتند
چرا این همه مرکز مذهبی با هم ارتباطی ندارند
تمام اعلامیه ها را خودشان می نوشتند
فعلاً وظیفه من درس گفتن است
هر چه مردم را از ما دورتر کنید وظیفۀ ما سبکتر است
اگر مردم از تقلید من برگردند
اول به درس خود عمل می کردند
می خواست تکلیف انجام شود
کار را برای خدا انجام دهید
بعد از درس، شاگردان سوال می کردند