مرجعیت امام
مردم مرجع را تعیین می کنند
سی سال دقت کردیم
اظهار لطف کردند
حل یک معمای پیچیده ریاضی
باید پول بدهند و رساله بخرند
نمی توانم امضا کنم
پس از انقلاب همان رفتار قبلی را داشتند
پس از انقلاب همان رفتار قبلی را داشتند
شما امر نفرمودید
در تمام عمرم دنبال پول نرفتم
به فکر ارتباط با ثروتمندان نبودند
حق ندارید غیبتی بکنید
احتمال نمی دهید تبعید بخاطر این بود؟
من دیدار خصوصی با کسی ندارم
مبادا سنگ مرجعیت کسی را به سینه بزنید
کسی برای ریاست من حتی یک وجب قدم بر ندارد
در فاتحه شرکت نمی کنم
دنیا اینطور است
از خانه بیرون نیامد
دوست ندارم احساس شود قصد مطرح شدن دارم
اولین مجلس فاتحه ای که شرکت کردند
بگذارید یک مدرس باشم
تا مقلد نبینم اجازه تهیه رساله را نمی دهم
ما مقلد شما هستیم و رساله می خواهیم
راضی شدند رساله بدهند
بیخود انتظار دارند
یک قلم قرمز دور من بکشید
من حالا تکلیف ندارم
من این نیستم که می گویید
اگر پول نرسید، نمی دهیم
جز سرمایه علمی چیزی نداشتند که بدهند
امام به دنبال مرجعیت نبودند
نیازی به من نیست
برای مرجعیت حتی یک قدم برنداشته ام
تنها امام بود که رساله چاپ نکرد
من نمی خواهم مرجع شوم
هر چه مردم را از ما دورتر کنید وظیفۀ ما سبکتر است
در نجف وظیفه من غیر از ایران است
من به حج بعثه نمی فرستم
رفقای من صحبتی نکنند
در هیچ مجلسی حق ندارید اسم مرا بیاورید
جز آقای خمینی چیزی نگویید
بیخود اینها این کار را کرده اند
این کارهای بچه گانه چیست؟
می خواهم به وظیفه عمل کنم
برای مرجعیت قدمی برنداشتند
برای مرجعیت تلاشی نکردند
شهریه امام ما را خوشحال کرد
نخستین حمایت مکتوب
هرگز در پی محراب نبودند
هیچ عکسی از آقا نبود