یک روز در مسجد بودیم که خبر آوردند آیت الله بروجردی مرحوم شده است. همین که این خبر پخش شد، شاه طی تلگرافی به آیت الله حکیم در نجف تسلیت گفت. تمام جمعیت در مسجد یک جا اعتراض کردند که آیت الله حکیم چرا؟ و روضه به هم خورد. من دو روز راجع به این قضیه کاوش و پرس و جو کردم و به این نتیجه رسیدم که از نه نفر علمای بزرگ شیعه، اعلم از همه آیت الله العظمی امام خمینی است. در صورتی که تا آن روز هرگز آیت الله خمینی را ندیده بودم. اما عکس چهل سالگی ایشان را دیده بودم. بنابراین به منزل ایشان در قم مشرف شدم تا رساله ایشان را بگیرم. روز جالبی بود در راه به یک سرپاسبان برخورد کردم که ایشان هم خدمت امام می رفت. فکر می کنم ایشان مامور بود که به منزل امام برود. وقتی خدمت امام رسیدم کتابی بمن داده و به من اظهار لطف و مهربانی کردند با اینکه مرا نمی شناختند. موقع برگشتن رنگ و روی پاسبان تغییر کرد. علت را از او سوال کردم گفت: چیزی در امام هست که مرا گرفته است. مدتها بعد متوجه شدم که این سرپاسبان از خدمت خود استعفا داد. و من هم آن روز دچار این حالت شدم. دیدار با امام مرا بیدار کرد.
منبع: برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد دو، صفحه 183.
راوی: ندارد.