استوری | اهل دل عاجز ز گفتار است با اهل خرد
سر بده در راه جانان، جان به کف سرباز باش
با که گویم راز دل را کس مرا همراز نیست
حلقه صوفی و دیر راهبم هرگز مجوی
لب فروبست هر آن کس رخ چون ماهش دید
این عبادتها که ما کردیم خوبش کاسبی است
ما همه موج و، تو دریای جمالی، ای دوست
و آن شقایق عشاق است و التفات یار دیده
گوییا گیتی چراغان است از گلهای الوان
شعر صفحه 7