عاشقم، عاشقم، اُفتاده و بیمار توام طغیان درون را به که بتوانم گفت؟عاشقم، عاشق دلسوخته از دوری یارسر نهم بر خاک کویش، جان دهم در یاد رویش آشنا گر تویی، از جور رقیبم غم نیستساقی از جام جهان، تاب به جان عاشِقتار و پودم به هوا رفت و توانم بگسستقسم به عشق که هر عاشقی اسیر تو گردداین عبادتها بود سَرمایۀ شرمندگی
اشعار امام صفحه 3