آغازین دوره از انتخابات ریاستجمهوری اسلامی ایران از آن روی که اضلاعی در نسبت مستقیم و تمام با پدیدۀ «امام خمینی» دارد، درخور خوانشی متفاوت از این منظر است. در روزهایی که جامعۀ ایران برای انجام نظرخواهی ملی آماده میشد، چندین گروه و جریان میکوشیدند تا خویشتن را در معرض آرای عمومی قرار دهند.
جریان نخست، گروه موسوم به «مجاهدین خلق» بود که کردار آنان نشان میداد چندان فاصلهای میان «مسعود رجوی» با مسند ریاستجمهوری نمیبینند! جالب اینجاست که آنها ماهها پیش از این انتخابات، از سر اغواگری و عوامفریبی، دو کاندیدا (امام خمینی رحمهاللهعلیه و آیتالله سیدمحمود طالقانی!) برای این مقام معرفی کرده بودند که با بیاعتنایی مطلق هردو بزرگ به این بلوف سیاسی، موجب گشت که آنها این دستاویز تبلیغی را فروگذارند؛ امّا مجاهدین در این انتخابات یک مشکل بزرگ داشتند و آن نیز رای منفی به قانون اساسی جمهوری اسلامی بود. همین خبط تاریخی کار را بر قدرتطلبی آنان دشوار کرد و نهایتاً با پاسخ امام خمینی به یک پرسش مبنی بر اینکه: «کسانی که به قانون اساسی رای مثبت ندادهاند، نمیتوانند کاندیدای ریاستجمهوری شوند.» «۱» این عرصه را به دیگر طالبان آن واگذار کردند. بیتردید ضلع اوّلِ رقمخورن نتیجۀ انتخابات، کناررفتن مجاهدین بود که با اراده و نظر امام خمینی رحمهاللهعلیه نسبتی مستقیم داشت.
جریان دوم، حزب جمهوری اسلامی بود که رهبران آن در دوران مبارزات نوعی از فعالیت تشکیلاتی را تجربه کرده بودند و حدود یکسالی میشد که فعالیت حزبیشان را علنی کرده بودند. این طیف در آغازین ماههای فعالیت، موفقیتهای مهمی بهدست آورده بودند و بهلحاظ مکانت موسسان آن توانست توجه بخش بزرگی از بدنهی متدیّن و انقلابی جامعه را به خود معطوف سازد. کاندیدای این حزب، شهید آیتالله سیدمحمد بهشتی بود که بهلحاظ خصال فکری و سیاسی، شخصیتی برازنده و توانمند بهشمار میرفت. بااین همه، در برابر این جریان فرهمند نیز مانعی بزرگ ظاهر شد و آن نظر امام خمینی رحمهاللهعلیه مبنی بر عدم احراز مناصب اجرایی توسط روحانیون بود. وساطتهای تنی چند از روحانیون مبارز از جمله آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی و آیتالله محمدرضا مهدوی کنی نیز در اینباره سودی نبخشید و کاندیدای اصلی حزب جمهوری اسلامی، اساساً، مجالی برای نمایانشدن نیافت.
با حذف دو جریان فوق، تنها طیف مطرح در آن روزگار که میتوانست در انتخابات مجالی برای عرض اندام بیابد، جریان موسوم به «روشنفکری دینی» بود که در جریان انقلاب نیز در داخل و خارج از کشور توانسته بود برخی نگاهها را متوجه خویش کند. کاندیدای شاخص این جریان «ابوالحسن بنیصدر» بود که از قضای روزگار، بدنۀ انقلابی جامعه از وی شناخت دقیقی نداشت و در دورهی مبارزات، خارج از کشور میزیست. با این حال، بنیصدر از برگ برندهای استفاده کرد که همانا منتسبساختن خویش به «امام خمینی» بود. او از یکسو در فعالیتهای سیاسی و انتخاباتی خود سعی داشت در قامت یکی از مشاوران و نزدیکان امام خمینی رحمهاللهعلیه ظاهر شود، کاری که قبلاً نیز در نوفل لوشاتو انجام داده بود و مورد انکار رهبر کبیر انقلاب قرار گرفته بود. از سوی دیگر، روابط نزدیک برخی از اعضای بیت امام با بنیصدر به این شائبه دامن میزد و دستکم برای بخشهایی از جامعه ادعای او را باورپذیر میکرد.
با این حال، مروری بر زنهارهای رهبر کبیر انقلاب اسلامی در آستانۀ انتخاب اوّلین رئیسجمهور نشان داد که بیشترین نگرانی امام معطوف به انتخاب همان فردی است که بیشترین سوءاستفاده را از نام و ارتباط خویش با ایشان انجام میدهد. عبارت پیشرو، بخشی از این بیم را نشان میدهد: «احتمال این است که یک رئیسجمهور، یک وقتی آنها که درصددند و اشخاص منحرف درصددند که یک منحرفی را -مثلاً فرض کنید- تعیین کنند و جا بزنند، یک منحرفی که شاید در طول مدت حیاتش هم خودش را ملی جازده، چنانچه دیدید مثل بختیار که در جبههی ملی و -نمیدانم- از طرفدارهای دکتر مصدق و اینها ده بیست سال اینجا این را حفظش کردند و [با چهره] ملی، بعد هم دیدید چه جنایتکاری از کار درآمد و الآن هم مشغول هست. یک آدمی که به آمریکا [پیشنهاد] میکند که دخالت نظامی مثلاً بکن ... آدمی که میگوید ملی، خودش را ملی حساب میکند آن وقت تاکید میکند که آمریکا این کار را بکند. اینها یک همچو اشخاصی [را] ذخیره دارند. ممکن است یک اشخاصی خودشان را اگر ما غفلت بکنیم جا بزنند و یک مقامی را بگیرند.» «۲»
امام خمینی رحمهاللهعلیه در روز انتخابات و برخلاف برخی ذهنیتسازیهای بنیصدر، هرگز به او رای نداد. برحسب نقل برخی اطرافیان، رای ایشان به دکتر حسن حبیبی تعلق گرفت، «۳» موضوعی که بعدها مشخص شد. هشدارهای امام به بنیصدر با انتخاب او به ریاستجمهوری نهتنها پایان نیافت، بلکه جلوۀ گویایی از آن در روز تنفیذ حکم ریاستجمهوری وی در بیمارستان قلب تهران نمایان گشت. آنجا که وی را از «حبّ دنیا» تحذیر داد و تلویحاً خودخواهی و خودنمایی را آفتِ کردارهای وی قلمداد نمود. «۴»