عالم محقق، آیت الله حاج سیدهاشم رسولی محلاتی ازجمله قدیمیترین ملازمان واعضای دفتر امام خمینی است. او که معمولا که ازگفتوگوهای مطبوعاتی گریزان است، دقایق و مهمّاتی را در منش رهبر کبیر انقلاب سراغ دارد، که کمتر به دیده و زبان دیگران آمده واز این روی بس ارزنده و شنیدنی هستند.
ایشان در گفت و شنودی که پیش روی دارید، پارهای از برداشتهای خود از سیره امام خمینی را بیان داشتهاند.
- شما از ابتدای نهضت و به خصوص پس از استقرار در جماران، از اعضای فعال دفتر امام بودید. کارها در دفتر ایشان به چه شکل انجام میشدند؟
بسم الله الرحمن الرحیم. خدمتتان عرض کنم که پس از بازگشت حضرت امام به ایران، کار بنده در دفتر ایشان به شکل مستمر و جدی، در12 بهمن سال57 و پس از اقامت امام در مدرسه رفاه شروع شد. البته قبل از اینکه امام به ترکیه و نجف بروند میرفتم و در بعضی از امور کمک میکردم، ولی کار مستمر و جدی از سال57 بود. در آن روزها، بعضی از خانههای اطراف مدرسه رفاه را خالی کرده بودند تا بشود کارها را درآنجا انجام داد. من و عده دیگر به یکی از آن خانهها رفتیم و آنجا را به عنوان دفترکار انتخاب و کارمان را شروع کردیم. هنگامی هم که امام به قم رفتند، باز در یکی از منازل اطراف منزل امام در صفائیه مستقر شدیم. حجم کار دفتر فوقالعاده زیاد بود و هر روز هم بیشتر میشد. ماروزانه حدود 300 تا400 نامه دریافت میکردیم که باید به آنها پاسخ میدادیم و در کنار آنها نوشتن استفتائات و صدور قبضها هم بود.
پس از غائلهای که طرفداران آقای شریعتمداری به راه انداختند و سعی کردند خود را به منزل امام برسانند و با مقابله نیروهای حزبالهی مواجه شدند و در پی توطئههای مکرری که اتفاق میافتادند، امام دچار عارضه قلبی شدند و به توصیه پزشکان، ایشان را به تهران و به بیمارستان قلب شهید رجائی منتقل کردند. ما هم در همان بیمارستان، اتاقی را به عنوان دفترکار قرار دادیم. امام حدود یک ماه در بیمارستان بودند و حالشان کمی بهتر شد، اما پزشکان بازگشت ایشان به قم را صلاح ندانستند و گفتند که: ایشان باید در تهران و در دسترس پزشکان متخصص باشند تا در صورت ضرورت سریعاً به بیمارستان منتقل شوند.
- چه شد که حضرت امام در جماران مستقر شدند؟ زمینه های انتخاب این محله توسط ایشان چه بود؟
در ابتدا هنگامی که از ایشان درباره محل اقامتشان سئوال شد، فرمودند که: من منزل محقری مثل منزل مرحوم پدر آقای رسولی میخواهم! موضوع را که با من در میان گذاشتند، گفتم:« منزل پدر من آماده است و میتوانم چند منزل اطراف را هم با رضایت صاحبانشان خالی کنم!». کارشناسان امور امنیتی آمدند و از محل بازدید کردند و گفتند:«که از نظر امنیتی، کنترل آنجا دشوار است و لذا محل مناسبی نیست».
- چرا؟
چون از یک طرف مشرف به دره بود و از سوی دیگر در اطراف آن کوچههای تنگ و باریک زیادی قرار داشت که می توانست به راحتی تبدیل به کمینگاه ضد انقلاب بشود.
شوهر خواهر بنده به تازگی، در خیابان ظهیرالدوله در ابتدای خیابان دربند، ساختمان چهار طبقهای را ساخته بود و کارشناسان امنیتی، آنجا را مناسب تشخیص دادند. تمام ساختمان تخلیه شد و در اختیار امام قرار گرفت. البته دوره اقامت امام در این خانه هم چند ماه بیشتر نبود و بعد از جستجوهای فراوان، منزل پدر آقای امام جمارانی درمنطقه جماران انتخاب شد. من سالها قبل آن خانه را دیده بودم. در کنار خانه باغی بود که چشمهای هم در آن جاری بود و به فردی به نام «سزاوار قمی» تعلق داشت. باغ را خریدند و به خانه منضم کردند. یک خانه هم در حاشیه آنجا بود که آن را تخلیه کردند و ما در آن مستقر شدیم وبه صورت دفترکار درآمد.
- جنابعالی پیوسته در دفتر امام حضور داشتید و شاهد ملاقات چهرههای برجسته انقلاب با امام بودید. مخالفین انقلاب همواره سعی میکردند این شبهه را در اذهان ایجاد کنند که اخبار واقعی به امام نمیرسد و عبارت سادهتر امام کانالیزه شدهاند. نظر شما چیست؟
اتفاقا درآن روزها،مخالفین، منتقدین وتمام چهره های سیاسی که حرفی برای گفتن داشتند، میتوانستند امام را ببینند و منعی وجود نداشت. مثلا باید عرض کنم که یکی از نگرانیهای مهم ما در آن دوران، ملاقاتهای آقای منتظری با امام بود که سرزده نزد امام میآمد و با لحن جسورانهای نسبت به روند کارها اعتراض میکرد! امام هم با صبوری خاصی این رفتارها را تحمل میکردند.
- به شکلی مصداقی میتوانید به مواردی اشاره کنید؟
یکی از مواردی را که به خود من مربوط میشود، ذکر میکنم. یک بار امام به من حکم دادند که به امور ائمه جمعه رسیدگی کنم. قبل از من عدهای از طرف آقای منتظری به این کار رسیدگی میکردند. هنوز مدت کوتاهی از صدور این حکم نگذشته بود که آقای منتظری نامه تند و تیزی را برای امام فرستاد که: «ما برای این کار افرادی را معین کردهایم. شما چرا کس دیگری را مامور این کار کردهاید؟». آقای منتظری علیالقاعده باید میدانست که اگر چنین اختیاری دارد، منوط به اذن امام است و وقتی ایشان تشخیص میدهند که کار به فرد دیگری سپرده شود، جای چون و چرا نیست. با این همه وقتی این نامه آمد، امام به من فرمودند: از اجرای حکم صرف نظر کنم و بگذارم کار به روال سابق ادامه پیدا کند. امام واقعاً در سالهای اول انقلاب رفتارهای آقای منتظری را تحمل میکردند، ولی در سالهای آخر کار به جائی رسید که دیگر کاسه صبر امام هم لبریز شد و ایشان را از قائممقامی رهبری عزل کردند.
و اما در مورد ادعای کانالیزه شدن امام، من در تمام مدتی که در جماران بودم، چنین چیزی را حس نکردم. فهرست ملاقاتهای امام در آن سالها در دو جلد منتشر شد، و نشان میدهد که افراد مختلف با گرایشات بعضاً متضاد با امام ملاقات میکردند و حرفهایشان را میزدند. اتفاقا وقتی این ادعا ها بالا گرفت، احمدآقا این فهرست را منتشر کرد که جای حرف باقی نماند.همانطور که اشاره کردم، گاهی ما افرادی را میدیدیم که با امام مسئله داشتند و میآمدند و خیلی راحت حرفهایشان را به امام میزدند. بعضی از روحانیون تهران با منشی سیاسی امام مخالف بودند. یک روز با واسطه آقای لواسانی -که دوست دیرینه امام بودند- آن آقایان آمدند و حرفهایشان رابه امام زدند و اتفاقاً ملاقات بسیار مفید و صمیمانهای بود.
یکی از مهمترین کانالهای دریافت اخبار توسط امام، رادیوهای خارجی بودند. امام دقیقاً به این رادیوها گوش میدادند و طبیعتاً حرفهای کسانی را هم که میگفتند حرفهایشان به گوش امام نمیرسد و با رادیوهای خارجی حرف میزدند، میشنیدند.
دستگاههای مختلف کشور هم بولتنهایشان را برای امام میفرستادند و ایشان با حوصله و دقت زیاد مطالعه میکردند. اعضای دفتر هم گرایشات مختلفی داشتند و اخباری را به اشکال مختلف، به امام عرض میکردند. ما فقط یک بار در سال65 و به توصیه دکتر عارفی تصمیم گرفتیم اخباری را که بار سنگین عاطفی داشت، به امام نگوئیم. گاهی نامههائی به دفتر میرسید که ما را که از نظر سنی جای فرزند امام بودیم، به شدت متاثر میکرد، چه رسد به امام که دو سکته را از سر گذرانده بودند. لذا ما اخبار عاطفی را به امام نمیدادیم، ولی در مورد اخبار سیاسی و مملکتی محدودیتی وجود نداشت، چون ایشان باید بر اساس اطلاعات دقیق تصمیمگیری میکردند.
- ظاهراً خبر سقوط خرمشهر را هم شما به امام دادید.اینطور نیست؟
بله، در اوایل جنگ، اخبار جبهه را من به امام میدادم. یادم هست یک روز قبل از ظهر، آقای غرضی -که آن روزها استاندار خوزستان بودند- به من تلفن زدند و گفتند: «به امام بگوئید خرمشهر سقوط کرد و آبادان هم در معرض سقوط است. تکلیف چیست؟». من با نگرانی زیاد به اتاق امام رفتم و دیدم ایشان میخواهند نمازشان را شروع کنند. وقتی سراسیمه بودن مرا دیدند، پرسیدند: چه شده؟ گفتم: آقای غرضی این طور میگویند. الان هم پشت تلفن منتظر پاسخ شماست. ایشان با نهایت خونسردی و قاطعیت فرمودند: «بروید! بگوئید آقا! جنگ است!». من جمله امام را عیناً برای آقای غرضی نقل کردم. آیا از این خبر تلختر و سنگینتر وجود داشت؟ ولی امام به این شکل برخورد کردند، برخورد امام با اخبار سیاسی به این شکل بود. در اوایل انقلاب نامههایی به دفتر میرسید که در آنها فقط فحش میدادند! امام میفرمودند: «فحش که جواب ندارد، اینها را نیاورید» ولی تاکید میکردند نامههایی را که در آنها انتقاد بود، حتماً برایشان ببریم. اگر به سخنرانیها و اعلامیههای امام دقت کنید، پاسخ بعضی از این انتقادات را در آنها پیدا خواهید کرد و این نشان میدهد که ایشان از همه انتقادات خبر داشتند.
طبیعتاً امام همه نامهها را که نمیتوانستند تکتک بخوانند، لذا ما آنها را دستهبندی میکردیم و مثلاً مینوشتیم این تعداد درخواست خانه کردهاند، این تعداد سئوال شرعی دارند، این تعداد دشنام دادهاند و ..... اما نامههای شخصیتها و فعالین سیاسی که موضوعات جدی ای را مطرح میکردند، خدمتشان میدادیم.
- جنابعالی یکی از کسانی بودید که برخی پیامها و به ویژه اجازات امام را مینوشتند. برخی این شبهه را افکندهاند که به خصوص در سالهای پایانی عمر امام، نامهها و اعلامیههای ایشان را دیگران، به خصوص مرحوم حاج احمدآقا تهیه میکردند. تحصیل شما چیست؟
در بین اعضای دفتر، خط من از همه به خط امام شبیهتر بود، لذا ایشان تاکید داشتند که بسیاری از اجازات و پیامها را من بنویسم. همه اینها در صحیفه امام چاپ شدهاند. تاریخ بعضی از آنها(اجازات را عرض می کنم) به 50 سال پیش و زمانی که در نجف بودم، برمیگردد. اخیرا در میان نوشته ها دیدم که مثلا اجازهای که از طرف امام برای آقای سید حسن نصرالله صادر شده، به خط من است.
متن پیامها را خود امام وبا حوصله فراوان مینوشتند، منتهی اغلب در کاغذهایی با قطعهای مختلف بود، چون امام از تمام کاغذهائی که به ایشان میرسید، با جنس و رنگهای مختلف استفاده میکردند، مطلبی را خط میزدند و اضافه میکردند. در اواخر عمر هم دستشان کمی میلرزید. همه اینها ایجاب میکردند که پیام ها بازنویسی شوند. پیامهای گورباچف را من بازنویسی کردم. گاهی هم اقای رحیمیان- که بسیار خوش خط هستند- پیامها را می نوشتند.
- چه ویژگیهایی در حضرت امام از دیگر خصائل ایشان برجستهتر بود؟
یکی از نکاتی که یادآوری آن همیشه مرا به وجد میآورد، این بود که ایشان با همه مشغلههائی که داشتند، اعمال عبادی اعم از مستحبات و نوافل و... را کامل انجام میدادند. من مفاتیحی با ترجمه خودم را در اختیار ایشان قرار داده بودم وچون میدانستند که در این حوزه کار کردهام، نواقص مطالب کتاب را از من می خواستند. گاهی مرا میخواستند و میفرمودند که: مرحوم آشیخ عباس بعضی از دعاها را ناقص ذکر کرده، شما تکمیلشان کنید و در صفحه مربوطه بنویسید! من هم میبردم ودنباله دعا را برایشان مینوشتم. کاملاً مشخص بود که همه دعاهای مستحبه را میخوانند. به نظر بنده یکی از رموز موفقیت امام، تقید به عبادات و مستحبات و دعاها و نوافل بود.
- جنابعالی پس از رحلت حضرت امام، تقریبا همان کارها را در دفتر مقام معظم رهبری انجام میدهید. به نظر جنابعالی وجود شباهت این دو شخصیت کدامند؟
همان تقید به انجام مستحبات، قرائت قرآن، توجه به امور معنوی و از کار، شجاعت و توکل و دقت در صرف وجوهات شرعیه. سرعت انتقال و دقت ایشان هم، بسیار به امام شبیه است. هیچ وقت لازم نبود که ما همه چیز را تماما به امام بگوییم و اشارتی کافی بودکه مطلب را تا به آخر بگیرند. مقام معظم رهبری هم همین طور هستند.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.