درآمد:
«مشروطیت» حدیث نامکرر دوران ماست، چه اینکه در این دوره جامعه ایرانی از جنبههای گوناگون دچار پوستاندازی شد و وارد مرحلهای نوین گشت. بازخوانی نسبت فکری و عملی سلسله جنبان انقلاب با این حرکت، از اولویتهای پژوهشی این پایگاه است که در این راستا و در گفت و شنود حاضر، آن را با جناب دکتر مظفر نامدار به بحث گذاردهایم. امید آنکه علاقمندان را مفید ومقبول افتد.
- شهید آیتالله شیخ فضلالله نوری به عنوان یکی از برجستهترین چهرههای نهضت مشروطه، همچنان چهره ناشناخته و بحثانگیز است. پیش از ورود به چرایی پیدایش نهضت مشروطه، بد نیست نگاهی به سابقه علمی سیاسی شیخ شهید داشته باشیم؟
بسم الله الرحمن الرحیم. شناخت مرحوم شیخ فضلالله نوری مستلزم رهایی از فراروایتهای بعضاً متناقض در تاریخ معاصر است که به عبارتی، بزرگترین معضل ما در شناخت رویدادها و شخصیتها هستند. تاریخ مشروطه نیز به شدت تحت تاثیر این فراروایتهاست و لذا در تاریخ مشروطه، عدهای طرفدار آزادی و تجدد و قانون و عدالت و جناح مقابل، طرفدار استبداد و عقب ماندگی معرفی میشوند. تحت تاثیر این فراروایتها، شیخ فضلالله نوری فردی معرفی میشود که مانند بسیاری از روحانیون، از قدیم با دربار ارتباط داشته و هم نوع سابقه سیاسی قابل توجهی نداشته و ناگهان در دورهای آمده و در برابر اصطلاحات و تجدد و افکار نو ایستادگی کرده است! اما وقتی وارد عمق تاریخ میشویم و خود را از این فراروایتها رها میکنیم، درمییابیم که شیخ فضلالله شخصیت بزرگی است که در مکتب فقهی پر قدرت سامرا تریبت یافته است، مکتبی که در تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ایران تاثیرات بسیار ارزشمند و عمیقی داشته است. به هرحال برای شناخت عمیق و بهتر از شخصیت افراد، باید جایگاه آنان را در تفکر اجتماعی این دوره تحلیل کنیم.
- افکار مدرن غربی از چه تاریخی و چگونه وارد ایران شدند؟
شکست ایران در جنگ با روسها، سبب گردید که افکار جدید غربی وارد ایران شوند. این جنگ را یکی از علل شکست و عقبافتادگی ایران در این دوران به حساب آوردهاند.
- چرا؟
چون در پی این جنگها، از علم و تکنولوژی اروپا عقب ماندیم و بعد برای اینکه خود را با اروپاییها هم تراز کنیم، عدهای برای تحصیل به خارج فرستادیم که بخش اعظم آنها برنگشتند و آنهایی هم که برگشتند، برداشت سطحی و صوریای از تجدد و ترقی را با خود سوغات آوردند. متاسفانه این افراد تا حدود زیادی سرنوشت تاریخی این دوره و حتی امروز ما را رقم زدند.
- ویژگیهای این جریان چه بود؟
این جریان دو ویژگی برجسته داشت و دو هدف را سرلوحه اهداف خود قرار داد. نخست تعطیل شدن عقل ایرانی با این استدلال که: ایرانی قدرت و استعداد باز تولید اندیشههای اروپایی، به خصوص در دوران مدرن را ندارد! و دوم اینکه تجربه اندیشههای نو برای ملت ایران را باید پایان یافته تلقی کرد! بدین معنا که دیگر دوران تجربه کردن ایرانیان به پایان رسیده و نمیتوانند تجربه جدیدی داشته باشند و لاجرم باید از اندیشههای غربی پیروی کنند. از آنجا که بخش عظیمی از جامعه بیسوادند، این جریان فقط با مخالفت تنها قشر باسواد جامعه، یعنی طلاب حوزههای علمیه دینی روبرو میشود.
شیخ فضلالله نوری در محضر شخصیت بسیار شاخص مکتب سامرا یعنی میرزا حسن شیرازی، پایهگذار جنبش اجتماعی علیه استبداد قاجار و نیز منافع استعمار، رشد میکند که با همت و مدد او، جنبش تحریم تباکو در ایران آغاز میشود. تمام جنبشهای برجسته اجتماعی ایران، ناشی از تحرکات دانش آموختگان مکتب سامراست. جنبش تحریم تباکو، مشروطیت، اعتراضات شهید مدرس، نقش رهبری روحانیت در انفلاب عراق، جنبش ملی شدن صنعت نفت و مرحوم آیتالله کاشانی همه تحت تاثیر این مملکت و شعبات آن است. امام خمینی میفرمایند: اگر میخواهید جنبشهای اجتماعی ایران را مطالعه کنید و علیالخصوص، انقلاب اسلامی را، باید از جنبش تحریم تنباکو و میرزایشیرازی شروع کنید... در واقع ایشان نقطه عزیمت ما را مشخص میکنند. میرزای شیرازی در مکتب سامرا، شاگردانی را تربیت میکند که عمدتاً منشاء جنبشهای بزرگ اجتماعی ایران هستند. شیخ فضلالله نوری نیز از تربیتشدگان همین مکتب است که در جنبش تحریم تنباکو، نقش مهمی دارد. زمانی که این جنبش شروع میشود، میرزایشیرازی تا نامه و تائیدیه شیخ فضلالله را در مورد لغو امتیاز تنباکو دریافت نکرد، تحریم را برنداشت. شیخ فضلالله قبل از جریان مشروطه هم در تحولات ایران تاثیرگذار بود، به طوری که حتی کسروی که از ایشان دلخوشی هم ندارد، صراحتاً اقرار میکند که: شیخ فضلالله نوری شخصیت برجستهای است که اگر در عتبات میماند، جزو بزرگترین مراجع تقلید میشد! این عبارات از زبان یک دشمن، نشاندهنده جایگاه والای شیخ است.
- درنهضت مشروطه از یک سو باچالش فروپاشی نظم موجود و از سوی دیگر باچالش تاسیس نظم مطلوب مواجه هستیم. نقش شیخ فضلالله نوری در این دو مقطع چیست؟
شیخ فضلالله نوری و دیگر بزرگان، در مرحله فروپاشی نظم موجود، در زمره رهبران این جریان هستند. بیتردید اگر شیخ فضلالله برای مراجع بزرگ نجف یعنی آخوند خراسانی، میرزا عبدالله مازندرانی و آقامیرزا حسین خلیلی نامه نمینوشت و اوضاع ایران را توضیح نمیداد، آنان کاملاً از شرایط ایران بیخبر میماندند! آن بزرگان به اذعان شیخ، با نامههای او بود که وارد صحنه مشروطیت ایران شدند و از آن حمایت کردند. بنابراین در مرحله فروپاشی نظم موجود، شیخ فضلالله نوری در جایگاه یک رهبر، همتا ندارد و در کنار دو عالم دیگر تهران، آیتالله بهبهانی و آیتالله طباطبایی وارد صحنه مبارزات میشود و تا مرحله اخذ حکم تاسیس عدالتخانه، در کنار هم پیش میروند و اختلافی با هم ندارند.تا زمانی که حکم مشروطیت توسط مظفرالدین شاه امضا میشود، باز هم شیخ فضلالله از رهبران نهضت مشروطه است و با انقلاب مشروطه مخالفتی ندارد، زیرا میخواهد به مدد مشروطه، ریشه استبداد را برکند.
- پس از چه زمانی با دیگر رهبران مشروطه اختلاف پیدا میکند؟
از زمانی که قرار است نظم نوین، جایگزین نظم قبلی شود. در اینجاست که گرایشات و بینشها و ایدئولوژیهای متعددی مطرح میشوند و هر جریان و حتی هر فردی، میخواهد با توجه به قدرت و امکانات خود، اندیشهاش را حاکم کند.
- بنابراین اختلاف شیخ فضلالله با دیگر جریانات و افراد دخیل در مشروطه، برسر شیوه و نوع تاسیس نظم مطلوب است نه مخالفت با نظم کهن و استبداد.اینطور نیست؟
دقیقاً و این همان چیزی است که نویسندگان تاریخ معاصر تلاش میکنند در پس فراروایتهای متعدد، آن را پنهان کنند و شیخ را طرفدار استبداد جلوه بدهند.
- مهمترین مشکل شیخفضلالله با جریانات مذهبی دوره مشروطه چیست؟
زدن برچسب شرعی بودن بر مشروطه! وقتی شما به چیزی برچسب شرعی میزنید، دیگر مخالفت با آن و یا حتی تشکیک در آن، با مخاطرات فراوان ملازم میشود.
- ظاهراً میرزاینائینی هم تاوان همین نقد را میدهد؟
دقیقاً. ایشان در رساله پر اهمیت «تنبیه الامه و تنزیه المله» به این انتقاد پاسخ میدهد. شایان ذکر است که این دوره در تاریخ معاصر ایران، دوره شکوفایی رسالهنویسی است و نشان می دهد که جریان مذهبی جامعه معتقد به بحث بوده و تفکر را تعطیل نکرده بوده است، در حالی که از سوی جریانات غربگرا، کمتر رسالهای ارائه شده است.
- به نظر میرسد در این مرحله، در واقع مکتب سامرا و مکتب نجف در عرصه تحصیل سیاسی از اوضاع ایران، به نوعی در برابر یکدیگر صفآرایی کردهاند.دیدگاه شما دراین باره چیست؟
شاید بتوان به این شکل هم تحلیل کرد. در هر حال پیروان مکتب سامرا به رهبری شیخ فضلالله نوری، پیرو اصالت وظیفه هستند و پیروان مکتب نجف با بزرگانی چون آخوند خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی، میرزاینائینی در نجف و در تهران آیتالله طباطبائی و آیتالله بهبهانی به نوعی ساختارگرا هستند.
- تحلیل شما از «اصالت وظیفه» که به شیخ فضلالله نوری نسبت میدهید، چیست؟
شیخ فضلالله معتقد است شکل نظام مهم نیست و این مردم هستند که این شکل را تعیین میکنند و مثلاً میگویند که شکل نظام جمهوری باشد یا هر شکل دیگری. مهم این است که هر نظامی که سر کار میآید، خود را مکلف به اجرای قوانین شرع و احکام الهی بداند. این قوانین و احکام را هم نمیتواند خودش وضع کند، بلکه باید از فقها بگیرد، چون در مذهب شیعه، قوانین ثابت داریم و لذا جعل قانون به این معناست و نه نوشتن برنامه.
- دیگر تفاوتهای عمده پیروان مکتب سامرا و مکتب نجف در چیست؟
پیروان مکتب نجف معتقد بودند از آنجا که در زمان غیبت امام زمان«عج» امکان و احتمال تاسیس حکومت مبتنی بر شریعت غیر ممکن است، باید به قدر مقدور اکتفا کرد. شیخ فضلالله برخلاف آنها معتقد بود که چنین امری محال نیست و ما میتوانیم بسیاری از قوانین اسلامی را اجرا کنیم، البته به شرط آنکه هدایت امر به دست فقها باشد.
- یعنی اتفاقی که در انقلاب اسلامی و در قالب اصل ولایت فقیه افتاده است؟
بله، به نظر من امام خمینی پایهگذار مکتب قم است که ترکیبی است از مکاتب سامرا و نجف. امام معتقدند اگر ساختار نظامی را درست نکنیم، نمیتوانیم قوانین اسلامی را در آن اجرا یا رعایت کنیم. باید نظامی را مستقر کرد که هم از لحاظ شکلی و هم از لحاظ محتوایی ملزم به اجرای احکام شریعت باشد. به همین دلیل هم هست که امام از نظر شکلی «جمهوری اسلامی» را پیشنهاد و نظریه «ولایت فقیه» را عملیاتی میکند. امام مانند شیخ شهید معتقد بودند که فقها هم در امور شرعیه و هم در امور عرفیه عامه، ولایت دارند، در حالی که پیروان مکتب نجف، این ولایت را فقط در امورش شرعیه قبول داشتند و امور عرفیه عامه را، تا حدودی به اذن مجتهد و نه به تصدی او واگذار میکنند.
- رسانههای آن زمان که در قالب روزنامهها فعالیت میکردند تلاش بسیاری کردند که سخنان شیخ فضلالله را وارونه جلوه بدهند و موفق هم میشوند. علت این امر چه بود؟
متاسفانه همین طور است. مردم برای کسب آگاهی در زمینه مسائل سیاسی و اجتماعی، به رسانهای غیر از روزنامه دسترسی نداشتند و روزنامهها هم که تحت اختیار کامل غربگراهاست و اگر هم مذهبیهایی در این زمینه فعالیتی هم میکنند، تحت تاثیر غربگراها هستند.
آرای شیخ فضلالله درآن دوره در حوزه فقاهت شیعه، آرای جدیدی هستند و توسط مذهبیها هم درست فهمیده نمیشوند. غربگراها نهایت سعی خود را میکردند که مشروطه را طبق ساختارهای شبه اروپایی بسازند و قبله آمال آنها انقلاب فرانسه بود.
- یعنی تبدیل استبداد سنتی به استبداد قانونمند؟
بلهً. آنها نمیخواستند ساختار نظام قاجاریه را تغییر بدهند، بلکه فقط میخواستند شکل آن را عوض کنند و در واقع سلطنت را قانونی کنند.
- که موفق شدند؟
بله، بعدها هم که به آنها اعتراض میشود، میگویند:در قانون اساسی آمده که سلطنت امری مادام العمر است!
- امام هم در فرمایشات خود از حکومت رضاخان با تعبیر استبداد سیاه «۱» نام میبرند...
واقعاً همین طور هم هست.البته استبداد سلاطین قاجار با استبداد رضاخان قابل قیاس نیست. در هر حال شیخ فضلالله نخستین کسی نیست که متوجه این فاجعه میشود و سعی میکند با به تصویب رساندن اصل دوم متمم قانون اساسی -که لزوم تصویب قوانین مجلس توسط پنج تن از علما و مجتهدین درجه اول را مقرر میدارد- جلوی تصویب و صدور قوانین غیرشرعی توسط مجلس را بگیرد. در این برهه است که روزنامههای متعدد سعی در وارونه جلوه دادن افکار شیخ میکنند، زیرا آنها را در تضاد آشکار با اهداف خود میبینند. تنها روزنامه «صبح صادق» است که به خود جرئت میدهد پیشنهاد شیخ را منتشرکند و سردبیر آن چنان مورد حمله سایر روزنامهها قرار میگیرد که ناچار میشود اعلام کند که من نبودهام و در غیاب من این مطلب چاپ شدهاست و لذا آن شماره از روزنامه را باطل اعلام میکند؛ علت اینکه شیخ فضلالله ناچار شد در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) تحصن کند، همین بود که از هیچ طریق دیگری نمیتوانست صدای خود را به گوش جامعه برساند و افکار و آرای مترقی او، زیر کوهی از تحلیلهای غلط و نشر اکاذیب مختلف دفن میشدند و مردم به اشتباه میافتادند. این روزنامهها وقاحت را تا آنجا میرسانند که مینویسند: آخوند خراسانی فتوا داده است که شیخ فضلالله کافر است و حق تصرف در هیچ امری را ندارد!
- به شهادت تاریخ، صحت گفتار پس از شهادت او آشکار شد. به مواردی از اعترافات علمای بزرگ درباره صدق گفتار شیخ شهید هم اشاره بفرمایید؟
پس از اعدام شیخ فضلالله، مشهور است که مرحوم آیتالله طباطبایی گفته بود: «سرکه انداختیم، شراب شد. قرار بود چیزی بشود، اما چیز دیگری شد. شیخ فضلالله چیزهایی را دید که ما ندیدیم!» مرحوم میرزاینائینی وقتی وقایع تهران را میبیند، حتی پول خرج میکند که رساله «تنبیه الامه....» گردآوری و از بین برده شود! او این رساله را در سال1327 در دفاع از مشروطه و نقد افکار شیخ فضلالله نوشته بود.
میرزا عبدالله مازندرانی هم که از علمای ثلاث نجف بود، گفته بود که: مثل اینکه بعضی از دوستان این اوضاع را میدیدند که مخالفت میکردند، ما در آن دوره تحت تاثیر مشروطهخواهان بودیم و تصور میکردیم داریم چیز خوبی را در ایران پایهریزی میکنیم و لذا متوجه اصل موضوع نشدیم و متاسفانه دیر فهمیدیم که اصل قضیه چه بود.
همچنین مشهور است که مرحوم آخوند خراسانی وقتی متوجه انحراف مشروطه شد، میخواست از نجف به تهران بیاید تا اوضاع را مدیریت کند که به اعتقاد برخی، مسموم و کشته شد، زیرا اگر به تهران میآمد و اوضاع را میدید، از آنجا که مرجع بسیار متنفذی بود، احتمال اینکه مشروطه را منحل اعلام کند، زیاد بود.
غرض اینکه پس از شهادت شیخ، خیلیها به اشتباه خود پی بردند و متوجه شدند که شیخ شهید مخالفتی با مشروطه جدید نداشت و نقد او بر نظامی بود که به لحاظ محتوایی، خود را مکلف به پیروی از احکام اسلامی نمیدانست و چهار چوب آن بر سکولاریسم غربی بود.
- شما فرق اصلی شیخ فضلالله با سایر علمای دوره مشروطه را در چه میدانید؟
به نظر من شیخ فضلالله مجتهد مطلق و دیگران مجتهد منطقهای هستند. کسروی درست گفته که اگر شیخ در نجف میماند، گوی سبقت را در زمینه مرجعیت، از دیگران میربود. سطح سواد اجتماعی شیخ از تمام علمای آن دوره بالاتر است و به همین دلیل هم اندیشه سیاسی او درست درک نمیشود.
- و سخن آخر؟
بزرگترین وجه ممیزه انقلاب اسلامی تمرکز مرجعیت در شخص امام بود. در دوره مشروطه چنین تمرکزی وجود ندارد و هر یک از مراجع، خود را فقیه مطلق میدانند. به دلیل فقدان مرجعیت متمرکز، علما حرف همدیگر را قبول ندارند و هیچ یک از آنها هم در این جایگاه نیست که حرف آخر را بزند، در حالی که در انقلاب اسلامی اولاً همه مراجع و فقها امام را قبول داشتند و اگر کسی هم قبول نداشت، با موج عظیم انقلاب به حاشیه رانده میشد.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.