یادداشت
تقید امام به شرع بسیار جذاب بود
«خاطراتی از امام خمینی و نهضت اسلامی» در گفتگو با آیت الله مکارم شیرازی

تقید امام به شرع بسیار جذاب بود


لطفا در آغاز بفرمایید که از چه مقطعی و چگونه با حضرت امام خمینی آشنا شدید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. بنده وقتی که به قم رفتم، حدود یک سال از حضور مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی در حوزه علمیه این شهر می‌گذشت و من به دلیل تمام کردن کفایه، می‌توانستم در درس ایشان شرکت کنم. در آن زمان مدرسین برجسته‌ای چون حضرت امام، آیت‌الله گلپایگانی و چند چهره دیگر به دلیل تقویت مرجعیت آیت‌الله بروجردی و نیز عمق و ارزش درس ایشان، در درس ایشان حاضر می‌شدند. به ویژه که خود آنان، آیت‌الله بروجردی را به حوزه علمیه قم دعوت کرده بودند و تقویت ایشان را تقویت حوزه و مرجعیت شیعه می‌دانستند. ما در درس آقای بروجردی، این بزرگان را می‌دیدیم و برای ما بسیار جالب و موجب شعف بود که با این بزرگان هم‌درس هستیم. البته ما هنوز بسیار مبتدی بودیم. مدتی که گذشت، عده‌ای از شاگردان خود ما هم در آن درس‌ها حاضر می‌شدند و در واقع سه ‌نسل در کنار هم، از وجود آیت‌الله بروجردی بهره می‌بردند.

درس خارج فقه و اصول حضرت امام از چه مقطعی آغاز شده بود؟

در همان حدود زمانی بود که اطلاع پیدا کردیم بزرگانی چون شهید مطهری و شهید بهشتی و چند تن دیگر، از امام خواسته‌اند که درس خارج فقه را شروع کنند و در واقع آنان بانیان اصلی این درس بودند. البته از مدت‌ها قبل، عصرهای جمعه در مدرسه فیضی درس اخلاق داشتند که بسیار هم مخاطب داشت و ما هم توفیق پیدا کردیم از آن درس کسب فیض کنیم.

حضرتعالی در زمره کسانی هستید که از ابتدا به اصلاح امور حوزه اعتقاد و اهتمام داشتند. نگاه حضرت امام به این امر چگونه بود؟

در آن برهه در حوزه، سلسه مراتب و امتحان و این گونه مسائل وجود نداشت و ضرورت اصلاحات جدی و برنامه‌ریزی شده احساس می‌شد. در جلسه‌ای که امام موسی صدر، شهید بهشتی و حدود بیست تن دیگر و بنده حضور داشتیم، قرار شد برای آیت‌الله بروجردی نامه‌ای بنویسیم و آن را توسط مرحوم امام خدمتشان بفرستیم...



در نامه به چه نکاتی اشاره کرده بودید؟

عمدتاً روی سه چهار نکته کرده بودیم. مثلا اینکه برای رسیدگی به مسائل اخلاقی، مرکزی در حوزه تاسیس شود. بعد هم درخواست کردیم که برای هر طلبه‌ای، پرونده‌ای تشکیل شود تا توان علمی هر کسی، بر اساس فعالیت‌های تحصیلی او معلوم باشد. در مجموع خواسته بودیم که حوزه نظم و نسق معینی پیدا کند. نامه را خدمت امام بردیم و از ایشان خواستیم آن را به آقای بروجردی برسانند. امام هم پذیرفتند و همراه آیت‌الله حاج آقا‌مرتضی حائری و احتمالاً آیت‌الله داماد نزد آیت‌الله بروجردی رفتند و موضوع را طرح کردند.

واکنش آیت‌الله بروجردی چه بود؟

ایشان این پیشنهاد را نپذیرفتند!

چرا؟

برخی از اطرافیان ایشان این شبهه و سوءظن را در ذهن ایشان ایجاد کرده بودند که عده‌ای می‌خواهند نظم حوزه را به هم بریزند و این آقایان را واسطه قرار داده‌اند و کلاً این حرکت بسیار مشکوک است!

حضرت امام چه واکنشی نشان دادند؟

امام از چنین استنباطی بسیار عصبانی شدند و حتی تا مدت‌ها رابطه‌شان را با آیت‌الله بروجردی قطع کردند، اما بعدها این رابطه تا حدودی ترمیم شد.

کدام یک از ویژگی‌های حضرت امام در وهله اول، توجه شما را به خود جلب کرد؟

امام ویژگی‌های برجسته فراوانی داشتند، اما خصلتی که در درجه اول هر کسی را جذب شخصیت ایشان می‌کرد، تقیدشان به رعایت دقیق موازین شرعی و سپس مستحبات بود. ما در بسیاری از محافل خصوصی، این تقید را آشکارا مشاهده می‌کردیم.

خاطره خاصی هم در این زمینه به یادتان هست؟

بله، یک بار شهید آیت‌الله سعیدی، امام، بنده، آیت الله سبحانی و یکی دو نفر دیگر را برای ناهار دعوت کرد. داشتیم صحبت می‌کردیم که صدای الله‌اکبر اذان ظهر آمد. امام بلافاصله صحبت‌شان را قطع کردند و برای نماز بلند شدند. ما هم پشت سر ایشان اقتدا کردیم و نماز خواندیم.

در هنگامی که آیت‌الله بروجردی زنده بودند، امام هیچ نوع حرکت سیاسی‌ای نکردند، در حالی که ایشان اساساً یکی از مهم‌ترین ارکان دین را مبارزه با دستگاه جور می‌دانستند. تحلیل شما از این موضوع چیست؟

همین طور است. ایشان به حرمت مرجعیت آیت‌الله بروجردی هیچ نوع گرایش سیاسی‌ای را از خودشان ندادند و فقط کسانی از این وجه از شخصیت ایشان مطلع بودند که «کتاب‌ کشف‌الاسرار» را که در پاسخ به کتاب اسرار هزار ساله نوشته بودند، خوانده بودند و می‌دانستند که امام، حکومت‌های سلطنتی موروثی را نامشروع می‌دانند و به ولایت‌فقیه اعتقاد دارند. امام در آن کتاب حملات شدیدی به وهابی‌گری کرده‌اند. این کتاب در دوران خودش آثار مثبت و پربرکتی داشت.



حضرتعالی یکی از فعالان مبارزات در دوران نهضت اسلامی هستید؟ چند بار دستگیر و زندانی شدید؟ 

بنده اولین بار قبل از قیام15 خرداد42، در قم به اتهام تحریک مردم علیه رژیم شاه زندانی شدم. کلاً سه بار به زندان افتادم که یک دوره آن طولانی و دو دوره کوتاه مدت بود. طولانی‌ترین دوره نوبت دوم بود که همراه با مرحوم آقای فلسفی و مرحوم شیخ عباسعلی اسلامی و عده‌ای دیگر دستگیر و پس از یک ماه‌ و نیم آزاد شدم. در این نوبت ما را به زندان قرنطینه شهربانی انداختند. پس از ما افراد دیگری هم آوردند و نهایتاً 13 نفر شدیم. این عدد هم چون شعار یک فرقه ضاله است، به شوخی می گفتیم: خدا کند یکی را بر ما بیفزایند یا کم کنند که دچار نحوست این عدد نشویم. البته کم‌کم آن قدر بر تعداد افراد زندانی افزوده شد که 53 نفر شدیم. در آنجا به قدری جا کم بود که به هر نفر، بیشتر از یک و نیم متر جا نمی‌رسید. بعد از مدتی باز عده دیگری را هم آوردند و 60 نفر شدیم، طوری که دیگر برای نشستن هم جا نبود. به همین دلیل تصمیم گرفتیم راهروی زندان را هم اشغال کنیم. کم‌کم افراد را آزاد کردند و جا کمی بازتر شد. هوا هم گرم بود و نمی‌توانستیم زیاد در حیاط زندان بمانیم. پشت اتاق زندان هم اسلحه‌خانه بود و گاهی صدای ماموران شهربانی را می‌شنیدیم که گله می‌کردند که بعضی‌ها دقیق تیراندازی نمی‌کنند! چون ظاهراً قرار بود با هر تیر یک نفر را بزنند و آنها نمی‌توانستند این کار را بکنند و به قول آنها، تیرها حرام می‌شدند!

اشاره کردید که به اتهام «تحریک مردم علیه رژیم» دستگیر شدید. ماجرا از چه قرار بود؟

در دهه عاشورا، در مسجد هدایت تهران سخنرانی تندی کردم و ساواک نسبت به آن واکنش نشان داد و فردای آن روز، در مسجد را بست! بعد هم موقعی که داشتم به امامزاده قاسم می‌رفتم، جیپ شهربانی جلوی مرا گرفت و دستگیرم کردند و به کلانتری دربند بردند. در آنجا قرار شد رییس کلانتری، همراه چند پاسبان مرا به زندان شهربانی ببرند. رییس کلانتری در موقعیت مناسبی به من توصیه کرد اعلامیه‌هایی را که همراه دارم دور بریزم و قول داد که وسط راه پیاده شود و خانواده مرا از دستگیری‌ام مطلع کند و انصافاً این کار را کرد. در ماشین هم یکی از پاسبان‌ها گفت: «ببین چه عاقبتی پیدا کرده‌ایم. دهه عاشورا و موقع برگزاری مراسم عزاداری امام حسین(ع) است، آن وقت علما و وعاظ را داده‌اند دست ما که ببریم زندان!». حرف‌های این پاسبان‌ها و رفتار رییس کلانتری دقیقاً نشان می‌داد که رژیم شاه فقط با حربه زور و ارعاب کارش را پیش می‌برد و واقعاً از درون پوسیده است. به هر حال در زندان شهربانی دو سه روزی بودم که به تدریج ائمه جماعات تهران را آوردند و نهایتاً 53نفر شدیم. البته در آنجا هم بیکار ننشستیم و برای خودمان برنامه‌هایی را تنظیم و اجرا کردیم. از جمله اینکه نماز جماعت داشتیم که مرحوم اثنی‌عشری اقامه می‌کرد. ایشان فوق‌العاده مقید و محتاط بود و غذای زندان را نمی‌خورد. یک روز یکی از نگهبان‌ها برای‌شان کمی نان و خرما آورد و ایشان تا مدت‌ها، فقط همان را خوردند. بعد که از زندان آزاد شدند، مرحوم اقای حاج آقا عزالدین زنجانی نماز را اقامه کردند. صبح‌ها و عصرها هم سخنرانی داشتیم که مرحوم آقای فلسفی میاندار جلسه بود. بحث‌های جالبی هم مطرح می‌شدند و بازار مباحثه گرم بود.

بحث خاصی خاطرتان مانده است؟

بله، در بحث اخلاق این سوال مطرح شد که آیا اصول اخلاق به چهار موردی که قدما گفته‌اند محدود می‌شود یا خیر؟ قدما معتقدند که دامنه اخلاق در حد فاصل بین افراط و تفریط است. عده‌ای هم معتقدند که بعضی کردارها هر قدر هم که زیاد شوند، باز در دامنه اخلاق قرار می‌گیرند. بنده این نظر را می‌پسندیدم، ولی مرحوم آقای مطهری نظریه اول را قبول داشتند. به هرحال جلسات مفیدی بودند.

مسئولین زندان اعتراضی به این برنامه ها نداشتند؟

ماموران زندان مدتی می‌آمدند و پشت پنجره‌ها گوش می‌ایستادند وگوش می دادند. بعد از مدتی روسای زندان با خبر شدند و دستور دادند پنجره‌ها را تیغه کنند که آنها حرف‌های ما را نشنوند! و به این ترتیب همان اندک راه ورود هوا و نور را هم مسدود کردند.



از حال و هوای کلی زندانی‌ها برایمان بگوئید؟

خاطرم هست چون شایع شده بود که عده‌ای از ما را اعدام خواهند کرد، همه وصیت کردند. از جمله مرحوم شیخ عباسعلی اسلامی نزد من وصیت کرد...

مدیر جامعه تعلیمات اسلامی؟

بله، ایشان عالم محترمی بود. وصیت که کرد دیدم کل ثروت ایشان یک خانه است و یک ماشین! روحیه زندانی‌ها در مجموع خیلی خوب بود. برخی نماز شب می‌خواندند و به این شکل روحیه خود را تقویت می‌کردند. جوان‌ترها، با جوراب توپ والیبال درست کرده و در حیاط زندان طناب بسته بودند و والیبال بازی می‌کردند. آن روزها نشریه فکاهی توفیق، خطاب به اسدالله علم شعر طنزی نوشته بود که: «گفتی که نان ارزان شود، کو نان ارزانت و...» ما این شعر طنز را می‌خواندیم و تفریح می‌کردیم. ماموران شهربانی می‌گفتند: اینها را به زندان آورده‌ایم که تنبیه بشوند، اما برعکس دارند تفریح می‌کنند. یکی از کارهای باارزشی که اغلب زندانی‌ها انجام می‌دادند، نوشتن یادداشت و خاطرات بود. متاسفانه آنها را از ما گرفتند، ولی بعد از انقلاب شنیدم که بعضی از آنها پیدا و حتی چاپ شده‌اند.

آیا شکنجه و آزار و اذیت هم بود؟ حالا که فکر آن دوران را می‌کنید چه حسی دارید؟

بسیار دوران خوشی بود. ما50،40 روز در زندان بودیم و تجربه بسیار ارزشمندی بود. انسان در شرایط سخت، آب‌دیده می‌شود و روحیه هم‌رزمان خود را هم می‌شناسد. بعضی‌ها بی‌صبری می‌کردند و عده‌ای هم صبور و مقاوم بودند. به دلیل همین شرایط، در زندان آزار و اذیتی راحس نمی کردیم. تنها ناراحتی‌ ما بی‌اطلاعی از اوضاع بیرون بود، چون همگی دلمان می‌خواست بدانیم بیرون چه خبر است؟ بعضی از ماموران اخبار را داخل شیشه‌های کوچکی می‌انداختند و داخل ظرف غذا برایمان می‌آوردند و به این ترتیب از اوضاع بیرون باخبر می‌شدیم. جایی که انسان خیلی آزار می‌دید، تبعیدگاه‌ها بود. ما را شکنجه نمی‌کردند، اما با مخاطرات زیادی مواجه بودیم.

پرونده ساواک شما به دستتان رسیده است؟

بله، در شیراز مردم پرونده‌های ساواک را به خیابان ریخته بودند و فردی که پیدا کرده بود برایم آورد. از مرکز اسناد هم چند پاکت اسناد آن دوره را برایم آوردند.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.



تقید امام به شرع بسیار جذاب بود؛ 15 بهمن 1396

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: