یادداشت
منشوری برای حوزه انقلابی
مروری بر رابطه امام و جریانات متحجر حوزوی

منشوری برای حوزه انقلابی

 

نهضت انقلابی امام خمینی (ره) که از پانزدهم خرداد 1342 آغاز شد و طی 15سال، حکومت شاهنشاهان را به زیر کشید، دشمنان فراوانی داشت. نسل‌های متاخرتر که جمهوری اسلامی را به عنوان یک حکومتِ اسلامیِ برآمده از انقلاب، به‌ویژه با حضور چشمگیر روحانیون در نهادهای قدرت به یاد می‌آورند، این دشمنان را در قامت افراد سلطنت‌طلب، غرب‌زده یا شرق‌زده فهرست می‌کنند. اما نسل حاضر، کمتر اطلاع دارد که پیش یا همگام با مبارزه علیه رژیم دیکتاتور پهلوی و حامیان استعمارگر و قدرتمند خارجی‌اش، امام و یاران وفاداراش در جبهه نسبتا وسیع دیگری یک مبارزه فکری و سیاسی را با هم‌لباسی‌های خود شروع کرده بودند. این مبارزه، که زمینه‌ساز مبارزه نهایی بود، به جنگ خرافه‌ها و باورهای کلیشه شده حوزه‌ها و روحانیون می‌رفت که از یک سو در مقام معرفت دینی به انجماد می‌انجامید و از سوی دیگر، سیاست را با بی‌دینی مساوی می‌دانست و روحانیون را از آن پرهیز می‌داد.

حوزه علمیه قم، حوزه تازه تاسیسی بود. امام، خود از شاگردان بلاواسطه و نزدیک موسس حوزه علمیه قم، یعنی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی به شمار می‌آمد. اگرچه سیاست حاج شیخ در دوران بنیانگذاری حوزه قم، به دلیل فشارهای شدید رضاخانی، سیاست صبر و مدارا بود. «1» اما وضعیت حوزه‌ها در دوران زعامت آیت‌الله بروجردی، نیازمند یک تحول بزرگ بود. حوزه‌های درسیِ جدیدی مثل فلسفه و عرفان اسلامی و تفسیر قرآن برای مقابله با شبهات جدید و تعلیمات الحادی مارکسیسم پدید آمد که در راس آن افرادی مانند امام و علامه طباطبایی بودند و دغدغه‌های سیاسی و اجتماعی، به بخشی از بدنه حوزه وارد شد که نسبت به تحولات روز حساسیت نشان می‌دادند. با این حال، همزمان با این موج تحول‌خواهی، جریاناتی از درون حوزه‌ها به مقاومت برخاستند تا طبق تصور خود، اصالت حوزه‌ها را حفظ کنند و از ورود نامقدسی‌ها به آن جلوگیری کنند.

به همت همین جریانات، ترویج بدبینی به مدرسان علوم عقلی در حوزه آغاز شد. جریان متحجر حوزه، یا به تکفیر و تفسیق آنها می‌پرداخت یا با تمام توان از درس آنها جلوگیری می‌کرد. درس اسفار علامه طباطبایی با وجود رضایت قلبی آیت‌الله بروجردی، زیر همین فشارها تعطیل شد، و علامه مجبور شد، آن مدرسه بزرگ عقلی را که پس از سالها در حوزه‌های شیعه برپا شده بود، به کلاسهای خانگی خود محدود کند. «2» به روایت یکی از شاگردان علامه، «کسی مثل آقای طباطبایی که جرات کرد و فلسفه را ادامه داد و عقب نزد، این‌طور مورد تهاجم قرار گرفت. نتیجه چیست؟ نتیجه این است که امروز سطح تفکّرات و معرفت فلسفی ما در جامعه و بین علمای دین محدود است.» «3» امام خمینی (ره) هم که از درس‌خواندگان و مدرسان به‌نام فلسفه و عرفان بود از این بلیه در امان نماند. امام، اگرچه در این برهه درس حکمت و عرفان خود را تعطیل کرده بود، به خاطر تدریس در سالهای گذشته، مورد طعن واقع می‌شد: «در مدرسۀ فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزه‌ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه می‌گفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه می‌یافت، وضع روحانیت و حوزه‌ها، وضع کلیساهای قرون وسطی می‌شد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزه‌ها را حفظ نمود.» «4» برای همین هم امام، در دورانی که درس خارج فقه و اصول خود را آغاز کرده بود و فکر مبارزه در سر داشت، برای آنکه مبارزه بیش از گذشته تحت فشار متحجران قرار نگیرد، با وجود اصرار فراوان طلاب، دیگر هیچگاه درس فلسفه و عرفان نگفت. «5»



این تحجر فکری و معرفتی، نه فقط در پرهیز از علوم عقلی که گاه در انفعال نسبت به مظاهر تمدن جدید خود را نشان می‌داد. عده‌ای نه تنها در برابر سینما و تلویزیون که منادیان فساد و بی‌دینی در آن عصر بودند با سلاح تحریم برخورد می‌کردند، بلکه درباره استفاده از هر گونه ابزارآلات مدرن مانند میکروفون، «6» رادیو و دیگر ابزار الکترونیکی هم جانب احتیاط را رعایت می‌کردند. امام، باز هم از سنت‌شکنانِ این عرصه بود: «یک وقتی‌ امام‌ یک‌ پولی‌ به‌ آقای‌ هاشمی‌ داده‌ بودند که‌ یک‌ رادیو بخرند اخبار مثلاً مختلف‌ را گوش‌ بکنند این‌ حسابی‌ انعکاس‌ داشت‌. آنتن‌ رادیو در قم‌ همان‌ انعکاسی‌ را داشت‌ که‌ امروز مثلاً دیش‌ ماهواره‌ انعکاس‌ دارد،... اگر شنیده‌ می‌شد که‌ یک‌ طلبه‌ای‌ مثلاً رادیو دارد که‌ اصلاً تقریباً ساقط‌ می‌شد در افکار عمومی‌.» «7» امام حتی آیت‌الله بروجردی را به استفاده از این ابزارهای جدید تشویق می‌کرد: «یکی که با آیت‌الله بروجردی نزدیک بود و خودش از خانواده علما بود و آخوند نبود، آخر هفته می‌رفت پیش آقای بروجردی. به من می‌گفت که طلبه‌ای بود آن موقع (آقای خمینی را می‌گفت که آقا روح‌الله به او می‌گفتند) او می‌آمد پیش آقای بروجردی. تنها کسی بود که با جسارت حرف می‌زد. آقای بروجردی چیزی مثل گوشت‌کوب داشت که به زمین می‌زد تا برایش چای بیاورند. آقای خمینی خطاب به آقای بروجردی گفته بود این چه کاری است؟ دنیا عوض شده. یک زنگی کنارتان بگذارید و هر وقت چیزی می‌خواهید آن را فشار بدهید. هفته بعد که رفتیم دیدیم کنار آقای بروجردی زنگ بود.» «8»

این وضعیت در عرصه سیاسی به مراتب بغرنج‌تر بود. بخشی از جریانات حوزوی، نه تنها ورود علما به سیاست را جایز نمی‌دانستند که به حمایت و توجیه از نظام شاهنشاهی می‌پرداختند: «در شروع مبارزات اسلامی اگر می‏‌خواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب می‏‌شنیدی که شاه شیعه است! عده‌‏ای مقدس‌نمای واپسگرا همه چیز را حرام می‏‌دانستند و هیچ‌‏کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دستۀ متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی‌های دیگران نخورده است.» «9» این پرهیز از سیاست، حتی در جریان واقعه خونین قیام پانزدهم خرداد هم خود را نشان داد. قیامی که اگرچه برخی از علمای بزرگ را به حمایت از امام وادار کرد اما سردمدار آن سیدی یگانه بود که به تنهایی در برابر جور حاکم جائز و ظلم هم‌کسوتی‌های خود ایستاده بود: «در عاشورای 15 خرداد رقم خورد. در 15 خرداد 42 مقابله با گلولۀ تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان می‏‌نمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهۀ خودی گلولۀ حیله و مقدس مآبی و تحجر بود؛ گلولۀ زخم زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را می‏‌سوخت و می‏‌درید.» «10»

بنابراین، جریانات سیاست‌گریزِ حوزه، نه تنها امام را تنها گذاشتند و با وجود مشاهده هتاکی‌های نظام شاهنشاهی در حمله به حوزه‌ها و دستگیری علما، بر طبل عافیت‌طلبی کوبیدند، بلکه روحانیون مبارز را هم تحت فشارهایی عجیب و غریب قرار دادند. این فشارها پیش از این افرادی مانند آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی را خانه‌نشین کرده بود «11» و حالا قصد داشت امام و یارانش را هم از میدان به در کند. امام و یارانش حتی نمی‌توانستند به‌آسودگی در فضای عمومی حوزه‌ها روزنامه بخوانند، چراکه روزنامه‌خواندن هم از نشانه‌های سیاسی بودن و در نتیجه نامقدسی بود. «12» یا حتی به واسطه دیدگاه‌های انقلابی مثل وحدت میان شیعه و سنی، به بسیاری از یاران امام مانند شهید مطهری و بهشتی که خود از مفاخر جهان تشیع بودند، انگ سنی‌گری و ضعف تشیع زده می‌شد. «13» اتفاق دیگری که بلافاصله پس از کشف سیاسی بودن یک روحانی می‌افتاد، انگ بی‌سواد زدن به او بود: «در دوران مبارزات طولانی در آن سال‌های اختناق - که شماها در دنیای مخصوص آخوندی و طلبگی ماها نبودید - یکی از کارهایی که معمول بود، این بود که روحانیون مبارز را به بی‌سوادی رمی کنند؛ در صورتی که این‌ها از خیلی از آنها باسوادتر بودند!» «14» متحجران حوزه، از یک سو با تمسک به فرهنگ انتظار، هر گونه حرکتی برای احقاق حق و دفاع از اسلام را در دوران غیبت، «مشت بر سندان کوبیدن» «15» می‌دانستند و از سویی دیگر هم با مشاهده خروش مردم و حمایتشان از امام که گاه تا پای اهدای جان پیش می‌رفتند می‌گفتند که «چه کسی جواب این خون‌ها را خواهد داد؟» «16»



به این ترتیب، در میان بخش مهمی از طلاب و روحانیون، انگ «سیاسی» بودن و «آخوند سیاسی» بودن، به مثابه یک طعنه و ناسزا جا انداخته شد و در مقابل، بی‌توجهی به آنچه در جامعه بر سر اسلام و مسلمین می‌رود رنگ تقدس به خود گرفت. جالب اینجاست که رژیم پهلوی هم بسیار تلاش کرد تا با همین حربه امام را هم از مبارزه منصرف کند. امام در خاطره‌ای که خود تعریف می‌کند، می‌گوید: «ما را وقتی که از حبس می‌خواستند بیرون بیاورند، آمدند گفتند که بیایید توی آن اتاق، از حبس درآمدیم رفتیم توی اتاق مجلَّلی هم بود نشستیم. پاکروان  آمد پیش ما و آن مولوی - هر دو آنها هم رفتند- آمدند آنها و پاکروان در ضمن صحبتهایش گفت که سیاست عبارت از دروغ گفتن است، عبارت از تقلّب است، عبارت از خُدْعَه است، عبارت از فریب است، عبارت از پدرسوختگی است!- این تعبیر آخرش بود- این را بگذارید برای ما. می‌خواست ما را وادار کند به اینکه ما دخالت در سیاست نکنیم. من به آن گفتم خوب، اگر این سیاست عبارت از اینهاست، اینکه مال شما هست! بله، بعد هم برداشتند در آنجا نوشتند که تفاهم شد بین ما و فلان. من هم که آمدم سر منبر حسابش را رسیدم.» «17» با تبعید امام به نجف اشرف، وضعیت به مراتب سخت‌تر شد. حوزه محتاط نجف، سخت‌گیرتر از قم با امام رفتار کرد به ‌گونه‌ای که به روایت سیداحمد خمینی، « مقدس‌نمایان متحجر در نجف به امام نسبت تارک الصلاه دادند... آنها کتاب‌ها و اعلامیه‌های امام را که با هزاران مشکل تهیه می‌شد به بهانه توزیع در بصره و شهرهای عراق و ایران، توسط افراد نفوذی و ظاهرالصلاح می‌گرفتند و داخل چاه یا رودخانه‌ها می‌ریختند... شاید این جمله امام در این زمینه گویاترین باشد که در لحظه ترک نجف فرمود: «خدا می‌داند در این مدت از دست  اهل اینجا چه کشیدم؟!» «18»

پیروزی انقلاب اسلامی، در بهمن ماه 1357، پیروزی تلاش‌ها و مجاهدت‌های این جریان پویای حوزوی بود که هم با تحجر فکری مخالف بود و هم برای تحجر سیاسی، قداستی قائل نمی‌شد. امام پس از نزدیک به ده سال حکومت که در این دوره هم از کارشکنی‌های جریانات متحجر حوزه در امان نبود، «19» در اسفند 67، منشور روحانیت را خطاب به روحانیون و حوزه‌های علمیه نوشت. منشوری که بخش مهمی از آن، تفصیل رنج‌هایی است که از متحجران کشیده بود. امام، آن رنج‌نامه را با توصیه‌ای به طلاب جوان و ذخیره‌های آینده حوزه‌های علمیه پایان می‌برند: «در حوزه‏‌های علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی فعالیت دارند. امروز عده‌‏ای با ژست تقدس‌مآبی چنان تیشه به ریشۀ دین و انقلاب و نظام می‌‏زنند که گویی وظیفه‏‌ای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس‌نمایان احمق در حوزه‏‌های علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظه‌‏ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند، این‌ها مروّج اسلام امریکایی‌‏اند و دشمن رسول اللّه‏. آیا در مقابل این افعی‌ها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟» «20»

«۱»همگام با آغاز مبارزات امام، خود ایشان هم اشاره می‌کنند که برخی از روحانیون به دنبال تداوم سیاست حاج شیخ بوده‌اند و امام این سیاست را رد می‌کند: «ای علما، ساکت ننشینید؛ نگویید عَلی مَسْلَک الشَّیْخ ـ رضوان‌اللّه‌ علیه ـ واللّه‌، شیخ اگر حالا بود، تکلیفش این بود. سکوت؛ امروز سکوتْ همراهی با دستگاه جبار است؛ نکنید سکوت.» ۱۳۴۲/۰۲/۱۲
«۲» درباره تاکید امام بر ضرورت تداوم دروس علامه و ابراز تاسف او درباره فشارهای بر علامه نگاه کنید به: برداشتهایی از سیره امام خمینی،  غلامعلی رجایی، ص۳۲
«۳» بیانات آیت‌الله خامنه‌ای، ۱۳۸۲/۱۰/۲۹
«۴» منشور روحانیت، ۳/۱۲/۱۳۶۷
«۵» این هجمه علیه علوم عقلی در حوزه‌ها به حدی بود که حتی در دوران حکمرانی امام عظیم‌الشان هم برخی جریانات از ادامه درس تفسیر سوره حمد او از صداوسیمای جمهوری اسلامی جلوگیری کردند.
«۶» در این باره نگاه کنید به کتاب دوران مبارزه، هاشمی رفسنجانی، ج۲، ص
«۷» عبدالمجید معادیخواه در مستند اینترنتی دوم‌شخص، قسمت دوم
«۸» مهرنامه، ش۳۱، گفتگو با هوشنگ ابتهاج
«۹» منشور روحانیت، ۳/۱۲/۱۳۶۷
«۱۰» منشور روحانیت، ۳/۱۲/۱۳۶۷. امام درباره عملکرد این دسته از روحانیون در سالهای بعد از پیروزی انقلاب هم به نکته لطیفی اشاره می‌کند: آنها که به خود اجازۀ ورود در امور سیاست را نمی‏دادند، پشتیبان کسانی شدند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند. منشور روحانیت، ۳/۱۲/۱۳۶۷
«۱۱» بیانات امام خمینی (ره)، ۱۳۶۲/۰۹/۲۶
«۱۲» بیانات امام خمینی (ره)، ۳۰ /۴/ ۱۳۵۸
«۱۳» بیانات آیت‌الله خامنه‌ای، آبان ۱۳۶۷
«۱۴» بیانات آیت‌الله خامنه‌ای، ۱۳۷۰/۰۹/۰۴
«۱۵» هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه تهران، ۱۱ مهر ۱۳۶۵
«۱۶» سخنرانی آیت‌الله هاشمی در دیدار هیات رئیسه و روسای انجمن‌های فدراسیون آماتوری کارگری، ۱۱ مرداد ۱۳۹۵
«۱۷» بیانات امام خمینی (ره)، ۳۰ /۴/ ۱۳۵۸
«۱۸» مجموعه آثار یادگار امام ، ج۱، ص ۳۴۷
«۱۹» نمونه این موارد، مخالفت با درس تفسیر قرآن امام در صداوسیما، پافشاری برخی فقها بر حرمت شطرنج و موسیقی، و حتی مخالفت با برخی نهادهای نظام مردمسالاری مانند پارلمان، است.
«۲۰» منشور روحانیت، ۳/۱۲/۱۳۶۷



منشوری برای حوزه انقلابی؛ 03 اسفند 1396

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: