شناخت هر واقعه تاریخی مستلزم شناخت بستر رویداد و درک اوضاع خاص آن دوره است. شناخت عصر مشروطه هم از این اصل مستثنی نیست. دوره هشتاد ساله نبردهای خارجی موجب خسارتهای سنگین به منابع حیاتی کشور (اعم از نیروی انسانی و اقتصادی)، تعطیلی کارگاه ها، زوال صنایع داخلی و مهاجرت گسترده کارگران شد. ناتوانی قاجارها در حفظ تمامیت ارضی کشور از یک سو، نفوذ و برتری وزیرمختاردولتهای انگلیس و روسیه بر شاه کشور از سوی دیگر و عدم برخورد دولتمردان با بیاحترامی علنی مستشاران به مقدسات مردم، احساسات عمومی را جریحهدار کرده بود. همه این مسائل مقدمات را برای آغاز یک اعتراض گسترده فراهم کرد. نهضتی که با نام مشروطه برپا شد ولی زودتر از آنچه انتظار میرفت از مسیر آرمانی خود خارج شد.
با نظری تاریخی به روند نهضت مشروطه در ایران، به طور واضح به علل و عواملی در ناکامی این نهضت برمیخوریم که اگر این عوامل در هر زمان دیگری فعال شوند، میتوانند هر جریان و نهضت آرمانخواهی را منحرف کرده و به شکست بکشانند و ظرفیت پیروزی را از آن بگیرند.
- پس از آن که تحصن اولیه علما در حرم حضرت عبدالعظیم با وعدههای مظفرالدین شاه به پایان رسید، شاه به وعدههای خود عمل نکرد. بنابراین علما تصمیم گرفتند که این بار به قم مهاجرت و در حرم حضرت معصومه(س) تحصن کنند. سید محمدطباطبایی و سید عبدالله بهبهانی در راس یک گروه هزار نفری به سوی قم حرکت کردند و مهاجرت کبری را شروع نمودند. شیخ فضلالله نوری، سه روز بعد با فراهم آوردن جمعیت بسیار زیاد، از تهران به قم هجرت کرد. این مهاجرت، موجی از یک قیام در سراسر کشور ایجاد کرد. در همین زمان اولین انحراف نهضت آشکار شد و جمعی از تجار و کسبه تهرانی تصمیم گرفتند به صورت محرمانه از کاردار بریتانیا جویا شوند که آیا امکان تحصن در سفارت بریتانیا وجود دارد یا خیر. بهانه تحصن این بود که عین الدوله می خواهد عدهای از تجار را تبعید کند و آنان از بیم جان این تصمیم را گرفته اند. سفارت انگلیس از فرصت ایجاد شده برای دخالت در امور کشور نهایت استفاده را کرد. کاردار انگلیس -ایولین گرانت داف- به متحصنین قول داد تمام تلاش خود را برای برکناری عینالدوله انجام خواهد داد. علت دشمنی انگلستان با عینالدوله نزدیکی بیش از حد صدر اعظم مظفرالدین شاه به روسیه بود. رابط تجار با سفارت به متحصنین خبر داد که تا میتوانند بر شمار خود بیفزایند. در مرحله اول پانصد نفر به سفارتخانه رفتند و در کمال تعجب مشاهده کردند که سفارت از مدتها قبل منتظر چنین روزی بوده است. بلافاصله بعد از ورود، چادرهای بزرگی از انبار بیرون آورده و برپاکردند. در حوالی غروب آفتاب، خیابان علاءالدوله (فردوسی امروزی) مملو از جمعیت بود و عبور و مرور به طور کلی مسدود شده بود.
مظفرالدین شاه به محض اطلاع از تحصن در سفارت انگلیس، قول عزل عینالدوله را به مردم داد. کاردار انگلستان که میدانست جمع کردن مجدد چنین جمعیتی غیر ممکن است، از متحصنین خواست تقاضای مجلس نمایندگی نمایند. این در حالی بود که علما و متحصنین در قم خواستار تاسیس عدالتخانه بودند. آنچه در نهایت توسط مشروطهخواهان پیگیری شد، آشکارا زیر نفوذ انگلستان بود. - از سوی دیگر، در جریانات سیاسی آن زمان، به مردم این چنین القا کردند که اگر حکومت مشروطه شود همه مشکلات یکشبه حل خواهد شد. عوامفریبی عنصر پررنگ و مخرب در روند مشروطهخواهی بود. «هرکس قدرت بیشتری داشت در بدگویی آزادیخواه بود و اگر به مصلحت چیزی میگفت مستبد شناخته میشد.»«1» جنبشی که قرار بود برای تحقق حقوق مردم فعالیت نماید به سرعت به ضد خود بدل شد. در هیچ کجای دنیا معمول نیست مردم برای تسریع در تصویب قانون اساسی تجمع و اغتشاش کنند و کار و زندگی خود را رها کنند. به مردم چنین میگفتند که همین که قانون اساسی تصویب شود، کلیه مشکلات کشور هم حل خواهد شد. گرچه تدوین قانون اساسی، رویداد مهمی در حیات یک کشور است، اما تحولات پس از مشروطه نشان داد که برای حل مشکلات کشور، راهکارهای اساسی دیگر نیز ضروری است و برقراری حکومت مشروطه و قانون اساسی همهی معضلات را حل نمی کند.
- در عصر قاجار، مبارزات روحانیون از مقابله با مخالفان مذهبی و ظلم و ستم حکام فراتر میرفت و جنبه ضد استعماری داشت. روحانیت بدون اتکا به بیگانگان و حکومت وابسته ایران، تنها با تکیه بر مذهب به مبارزه میپرداختند. افتراق و اختلاف روحانیون و روشنفکران در جریان مشروطه از همین نقطه شروع میشد. اختلاف فقط میان روحانیون و روشنفکران نبود؛ بلکه در صفوف این اقشار هم اختلاف نظر جدی وجود داشت.
از سویی دیگر در میان روحانیون هم در رابطه با اصل حکومت مشروطه اختلافات گستردهای وجود داشت. آخوند خراسانی، نبرد علیه دستگاه خودکامه را به مثابه جهاد در رکاب امام عصر و حکومت محمدعلیشاه را مانند حکومت یزید میدانست و به تحدید استبداد به اندازه ممکن نظر داشت. اما شیخ فضلالله وظیفه اصلی حکومت را اجرای اوامر و نواهی شرع میدانست. طرفداران آخوند خراسانی صرف نظارت شرعی بر لوایح قانونی را کافی میدانستند، اما شیخ فضل الله درصدد بود تا حکم نهایی در مورد لوایح قانونی را هم علما صادر کنند. نائینی و شیخ فضلالله نوری هر دو با استبداد مخالف بودند با این تفاوت که نائینی در انتخاب میان مشروطه و استبداد، از آنجا که مشروطه را موجب تقویت دین و رفع ظلم میدانست مشروطه را بر میگزیند و تا آخر نیز از آن دفاع مینماید؛ اما شیخ فضلالله در تخییر بین این دو، در بدو امر مشروطه را پذیرفت ولی با گذشت زمان خطر مشروطهخواهان غربزده را دریافت که بسیار جدیتر از خطر محمدعلیشاه و امثال وی است و حکم به حرمت مشروطه داد. شیخ فضلالله پیش بینی میکرد که مشروطهخواهان غربی با «چالاکی و تردستی عجیبی، که مختص خود آنهاست»«2»، بعد از اتمام مبارزه با استبداد، علما را کنار زده و خود بر مسند حکومت خواهند نشست.
«عمدهترین علت شکست و ناکامی نهضت مشروطه، «اختلافی» بود که میان رهبران مذهبی افتاد و این «اختلاف» نیز (گذشته از جهات دیگر) عمدتاً از ناحیه مجاری ارتباطی و منابع اطلاعاتی سرچشمه میگرفت. خصوصاً آنکه، مهمترین وسیله مبادله اطلاعاتی در آن روز بین ایران و عراق، اداره «پست» و «تلگرافخانه» بود که در حقیقت یکی از مهمترین بنگاهها و پایگاههای آن روزهای استعمار انگلیس در کشورمان بود، که مهمترین نقش را در جهت سانسور یا جعل و تحریف اخبار ایفا میکرد.»«3» به عبارت دیگر، مراجع مشروطهخواه نجف نتوانستند تحلیل صحیحی از اقدامات شیخ و نیز جریان مشروطهخواهان غربگرا داشته باشند. بخشی از این اختلافات گاهی همراه با جاهطلبیهای سیاسی و حقد و حسدهای رایج بود و بخش دیگر همراه با سوء تفاهمات در مورد نظام سیاسی. حضرت امام خمینی در مورد اختلاف میان علما در عصر مشروطه و لزوم عبرتگیری از این اتفاق میفرمایند: «تاریخ درس عبرت است برای ما، شما وقتی تاریخ مشروطیت را بخوانید میبینید که مشروطه بعد از اینکه ابتدا پیش رفت، دست هایی آمد و تمام مردم ایران را به دو دسته تقسیم بندی کرد. نه ایران تنها، از روحانیون بزرگ نجف یک دسته مخالف یک دسته طرفدار مشروطیت یک دسته دشمن مشروطه، علمای خود ایران یک دسته طرفدار مشروطه یک دسته مخالف مشروطه ... همان مستبدین بعدها آمدند و مشروطه را قبضه کردند و رساندند به آنجایی که دیدید و دیدیم ... در ایران هم بین علما همین جور اختلافات را ایجاد کردند و این طور نبود که خود به خود ایجاد شد، ایجاد کردند در بین آنها. ما باید از این تاریخ درس عبرت بگیریم که مبادا یک وقتی در بین شما آقایان روحانیون، بیفتند اشخاصی یا در بین مردم وسوسه کنند و خدای نخواسته آن امری که در مشروطه اتفاق افتاده در ایران اتفاق بیفتند.»«4» - مشروطه آغاز یک نهضت بود که با تلاش مردم برای رفع ظلم و قطع وابستگی بیگانگان در کشور همراه بود اما سرانجام آن، بازگشت مجدد استبداد همراه با وابستگی بیشتر. در تحلیل چرایی عاقبت ناخوش یک نهضت انقلابی، سادهاندیشی خواص و ناآگاهی عوام از علل اساسی است. مشروطهخواهان نتوانستند پیچیدگیهای زمان و جریانهای اجتماعی را به خوبی درک کنند. تحلیل درستی از وقایع رخ داده و وقایع محتمل پیش رو نداشتند. علت این اتفاقات هم پیچیدگی قضایا و جدید بودن پدیده ها و برخی مسائل سیاسی بود، که درک آنها مستلزم آگاهی به دور از تعصب و هیجان زدگی و توان تشخیص به موقعِ انحراف بود. امام خمینی در مورد انحرافاتی که در جریان شیخ فضلالله نوری رخ داد میفرمود: «حتی قضیه مرحوم آقا شیخ فضلالله را در نجف هم یک جور بدی منعکس کردند که آنها هم صدایی از آن در نیامد این جوّی که ساختند در ایران و در سایر جاها، این جو اسباب این شد که آقا شیخ فصلالله را با دست بعضی از روحانیون خود ایران محکوم کردند، و او را آوردند به وسط میدان و به دار کشیدند و پای آن هم ایستادند و کف زدند و شکست دادند اسلام را در آن وقت و مردم هم غفلت داشتند از این عمل حتی علما هم غفلت داشتند.»«5»
اتفاقات تلخ مشروطه زمانی آغاز شد که توانستند میان رهبران مذهبی ایجاد اختلاف کنند. تلاش شد تا واقعیات را بر بعضی از روحانیون مخفی نگاه دارند. از سوی دیگر روشنفکران و دولتمردان قاجاری بعضی از روحانیون را با شعارها و سخنان خود، نسبت به اقدامات انجام شده خوشبین کردند و حساسیت آنها را نسبت به انحراف ایجاد شده پایین آورند. در میان علما نسبت به مشروطه مشروعه اختلاف نظر چندانی وجود نداشت. بلکه فقط قسمی از آنان نسبت به پیشامدها خوشبین بودند و معتقد بودند به مرور زمان مشکلات و انحرافات حل خواهد شد. «طباطبایی، با قبول مطالب شیخ، عذر آورد که: چون اول کار است اگر ما امروزه در مقام اصلاح برآییم و بخواهیم این مردم (روشنفکران غربزده) را دفع دهیم، هیچ وقت نمیشود، بلکه فتنه و انقلاب بزرگی حادث خواهد شد که دولت و ملت دچار محنت و مخاطرات میشوند. پس بر ما لازم است که به مرور زمان… به معاونت یکدیگر رهبری کرده، این معایب را رفع نماییم و رفع شر این مردم (روشنفکران غربزده) از سرما بشود، و لکن با این عجله و شتاب، دفع این مردم... و رفع این معایب و مفاسد… میسر و مقدور نیست. انشاءالله با همراهی و معاونت یکدیگر در دفع این جماعتی که قصد دارید، اقدامات و اهتمامات لازمه خواهد شد.»«6» ولی شیخ شهید معتقد بود مشروطه را از اصل خود منحرف کردهاند و هرچه زمان بگذرد این انحراف موجب زاویه گرفتن بیشتری از اصل و اهداف نهضت خواهد شد:
وقتی اخبار اعدام شیخ به آخوند خراسانی میرسد به نزدیکان میگوید: «آمدیم سرکه درست کنیم، شراب شد. میروم تا خم شراب را بشکنم!»«7» اما در مسیر به طور مشکوکی مسموم میشود و به تهران نمیرسد.
پس از وقایع مشروطه، شیخ عبدالله مازندرانی نوشت: «باید عوض اشک خون گریه کنید که این همه زحمات را برای چه فدا کردیم و آخر کار به چه نتیجه ضد مقصودی به واسطه همین چند نفر خیانتکار دشمن گرفتار شدیم.»«8» گذر زمان صحت پیشبینی های شیخ فضلالله را به اثبات رساند. حضرت امام یکی از راههای گمراه نمودن مردم و تغییر مسیر در راه یک ملت را از میان برداشتن روحانیون اصیل می دانند: «ببینید چه جمعیتهایی هستند که روحانیین را میخواهند کنار بگذارند همان طوری که در صدر مشروطه با روحانی این کار را کردند و اینها زدند و کشتند و ترور کردند همان نقشه است. آن وقت ترور کردند سید عبدالله بهبهانی را، کشتند مرحوم نوری را و مسیر ملت را از آن راهی که بود برگرداندند به یک مسیر دیگر و همان نقشه الان (نیز) هست .»«9» و یا در جایی دیگر میفرمایند: «از آن طرف عمال قدرتهای خارجی و خصوصا در آن وقت انگلستان در کار بودند که اینها را از صحنه خارج کنند یا به ترور و یا به تبلیغات. گویندگان آنها کوشش کردند به اینکه روحانیون را از دخالت در سیاست خارج کنند و سیاست را بدهند به دست آنهایی که میتوانند به قول آنها، یعنی فرنگ رفتهها و غربزدهها و شرقزدهها و کردند آنچه را کردند. یعنی اسم مشروطه بود و واقعیت استبداد، آن استبداد تاریک ظلمانی شاید بدتر از زمان، و حتما بدتر از زمانهای سابق.»«10»
در جمعبندی پایانی میتوان تمامی اتفاقات و دلایلی که در بالا ذکر شد را در یک بیان از رهبر فرزانه انقلاب خلاصه کرد:
« نتیجه این شد که این نهضت عظیم مردم که پشت سر علما و به نام دین و با شعار دینخواهی بود، بعد از مدت بسیار کوتاهی منتهی به این شد که شیخ فضلالله نوری را در تهران به دار کشیدند. اندک زمانی بعد، سید عبدالله بهبهانی را در خانهاش ترور کردند. بعد از آنهم سید محمد طباطبایی در انزوا و تنهایی از دنیا رفت.»«11» «در واقع ما از دوران استبداد، وارد دوران آزادی نشدیم، بلکه وارد دوران استبداد دیگری همراه با وابستگی شدیم.»«13» «رضاخانِ قلدر و چکمهپوش کجا، شعار مشروطیت کجا؟»«13»